«دموکراسی مشارکتی» در ونزوئلای «بوليواری»
نوشته ی مارگريتا لوپز مايا،
لوموند ديپلوماتيک، ژوئن ۲۰۰۵
ترجمه ی بهزاد مالکی
مقدمه ی مترجم:
«من هرروز بيش از پيش متقاعد می شوم و همانطور که بسياری از روشنفکران
گفته اند: اين ضرورت شکی در ذهن من باقی نگذاشته که بايد سرمايه
داری را پشت سر بگذاريم، اما سرمايه داری را در کادر خود سرمايه
داری نمی توان مغلوب کرد. بلکه بايد از طريق سوسياليسم ــ سوسياليسم
واقعی با برابری و عدالت ــ اين کار را انجام داد».
(هوگوشاوز در سخنرانی پورتو الگره)
آقای هوگوشاوز وقتی به قدرت رسيد، با ارسال پيام و سخنرانی التزام
خود را به حفظ نهادهای موجود و رابطه با آمريکا و احترام به آزادی
ها و حقوق شهروندان اعلام کرد. اما مخالفين دولت او به رهبری اليگارشی
محلی و امپرياليسم آمريکا که تقريباً همه ی رسانه های خبری و قدرت
مالی را در اختيار داشتند با تمام قوا بر ضد اصلاحات او به پا خاستند
و در اين راه از پراکندن اتهامات واهی مبنی بر برقراری سانسور و
ديکتاتوری جهت ترساندن لايه های ميانی و سازماندهی تظاهرات و اعتصابات
تا متوقف کردن توليد (لاک اوت ۶۶ روزه) و خرابکاری در توليد و توزيع
نفت (با در اختيار گرفتن کمپانی بزرک نفت ونزوئلا PDVSA) برای محروم
کردن دولت از منابع مالی و سرانجام کودتا عليه او، خودداری نکردند.
گامهايی که اينجا و آنجا در زمينه ی تعميق دموکراسی و رفرم های اقتصادی،
اجتماعی، فرهنگی برداشته می شود، اگرچه هنوز در چارچوب مناسبات موجود
قرار دارد، اما فقط و فقط به مدد شور و احساسات برانگيخته و حضور
پرقدرت جوانان، کارگران، دهقانان فقير و بخشی از طبقات متوسط در
صحنه امکان پذير گشته است. اين تجربه باز به خوبی نشان می دهد که
مبارزه برای آزادی و دموکراسی از مبارزه برای بهبود شرايط زندگی
کارگران و زحمتکشان و مبارزه برای کسب استقلال از قدرت های امپرياليستی
جدائی ناپذير است و جدا کردن هرکدام از اين عرصه ها در مبارزه ی
جاری، بی اعتنائی به همه ی آنها خواهد بود.
ونزوئلايی ها دريافته اند که برای رهايی، راهی جز مبارزه و سازماندهی
و تحميل اراده شان بر قدرت های مالی و سياسی، وجود ندارد. در زمينه
ی سياسی، حق عزل نمايندگان (رفراندوم فسخ گرا) و گسترش دموکراسی
مشارکتی با تأسيس واحدهای تعاونی و خودگردان و سهيم کردن کارگران،
دهقانان و حقوق بگيران در اداره و کنترل بسياری از واحدهای توليدی
و طبقاتی به ابتکار دولت يا خود مردم، گامهايی برای گذر از کادرهای
تعريف شده است. در خيلی از موارد، جنبش خودجوش کارگران برای راه
اندازی صنايع و کارخانه های متوقف شده و جنبش دهقانان برای تقسيم
زمين و انجمن های زحمتکشان برای توزيع مواد غذائی و يافتن مسکن و
حتی انجمن های فرهنگی برای دسترسی به اطلاعات آزاد از طريق تأسيس
راديو و تلويزيون های محلی، دولت شاوز را مجبور کرده به اقدامات
خويش در زمينه ی تعميق دموکراسی و رفاه مردم سرعت بخشد. نمونه ی
آن اشغال کارخانه ی وِمپال است که پس از حدود ۶ ماه مبارزه ی مداوم
کارگران با کارفرمايان برای راه اندازی توليد، بالاخره به مصادره
ی کارخانه در سپتامبر ۲۰۰۴ توسط دولت و راه اندازی مجدد آن زير نظر
کميته ی کارخانه، مرکب از نمايندگان کارگران (اکثريت) و دولت منجر
شد همچنين کارخانه ی صنايع عطر و کارخانه ی نساجی فنيکس و اين اواخر
سی. ان. و (صنايع توليد والو). ونزوئلايی ها همچنين دريافته اند
که نه تنها در عرصه ی داخلی بلکه در صحنه ی بين المللی هم بايد به
جست و جوی متحدين پابرجايی برآيند تا محاصره و فشار قدرتهای امپرياليستی
به ويژه آمريکا را درهم شکنند.
دولت شاوز برای مقاومت در مقابل همسايه ی شمالی، رو به متحدين طبيعی
خويش در جنوب آورده ــ بديل بوليواری برای اتحاد آمريکای لاتين در
تقابل با پروژه مبادله ی آزاد تحت رياست ايالات متحده، که نخستين
بار در کنفرانس هاوانا با دولت کوبا به امضا رسيد ــ ابزاری مهم
در اين راستا به شمار می رود. در وهله ی اول دولت کوبا با فرستادن
۱۵ هزار پزشک به طرح بزرگ بهداشتی ونزوئلا به نام «در درون محلات»
کمک کرد. ونزوئلا هم با ارسال ۸۰ هزار بشکه نفت با قيمت ترجيحی به
ياری صنايع بحرانزده ی کوبا شتافت. در ادامه ی آن ونزوئلا در ۲۶
فقره طرح کمک های متقابل از انرژی گرفته تا طرح های نظامی با دولت
لولا در برزيل به ALBA قدرت جديدی داد. اين پروژه در صدد است که
به آرژانتين و اوروگوئه نيز گسترش يابد. ونزوئلا با دو پروژه «تلويزيون
جنوب» و «نفت جنوب» در صدد است که انحصار اطلاعات و انرژی را از
دست کمپانی های پرقدرت خارجی در آمريکای لاتين خارج ساخته و در زمينه
ی انرژی با اتحاد کمپانی های نفتی ـ دولتیِ آرژانتين، بوليوی، برزيل،
اکوادور با ونزوئلا، مسأله ی کمبود انرژی را در ساير کشورهای آمريکای
لاتين برطرف سازد.
در فوريه ۲۰۰۴ در کنفرانس گروه ۱۵ کشور آمريکای لاتين ايده ی يک
تلويزيون قاره ای توسط شاوز ارائه گرديد. هدف، مبارزه با انحصار
اطلاعات در دست همسايه ی شمالی، مبارزه با ارزش ها و اطلاعات رسانه
های آمريکايی و مدل مصرفی آن است که از واقعيت های زندگی مردم ونزوئلا
و آمريکای لاتين بدور است و آشکارا به ابزاری برای تسلط بدل گرديده
است. در داخل ونزوئلا بر پايه ی اصل حق ارتباط گيری برای هر شهروند
ونزوئلا، رسانه های مردمی (تلويزيون و راديو که اغلب در زمان گذشته
به صورت مخفی کار می کردند) صورتی رسمی يافته و اولين کانال تلويزيونی
از اين نوع توسط شاوز افتتاح گرديد. ويدئو، فيلم، ارائه ی خبر و
ساختن تصوير توسط کارگران، دهقانان و زحمتکشان شهری به قول مدير
تلويزيون VIVE TV يک موفقيت واقعی برای دموکراسی مشارکتی ست. دولت
اپراتورهای کابل و ماهواره ای را مجبور کرد تا ۱۵ درصد از برنامه
های پيشنهادی شان را به رايگان در اختيار رسانه های مردمی قرار دهند.
در زمينه ی انرژی مهم ترين اقدام دولت شاوز کنترل کمپانی عظيم نفت
ونزوئلا ست که در سالهای ۱۹۹۰ ـ ۱۹۸۰ تبديل به غولی بين المللی گرديده
و هرچه بيشتر با جامعه ی ونزولا فاصله گرفته بود. به طوری که سهم
پرداختی آن به دولت از حدود ۷۰ درصد در سال ۸۱ به حدود ۳۸ درصد در
سال ۲۰۰۰ رسيده بود. اما زمانه عوض شده و در سال ۲۰۰۴ کمپانی به
صورت ماليات و سود و ... حدود ۵۰ درصد درآمد مالی اش را به دولت
پرداخت نمود و سياست دولت در تخصيص اين مبلغ به نفع طبقات کم درآمد،
نشان از تغيير روشی ساختاری ست. کمپانی نفت تا اين زمان تابع سياست
سرمايه داران و مخالفين دولت شاوز بوده و فعالانه در تدارک کودتا
و بايکوت ۶۶ روزه شرکت داشته و گاه حتی با قطع توليد نفت درصدد به
زانو درآوردن دولت شاوز بوده است. دولت در پايان اين اعتصاب، با
به دست گرفتن اداره ی اين سازمان، آن را به ابزاری برای گسترش روابطش
با کشورهای ديگر تبديل کرده است و با عقد قراردادهای دوجانبه، همکاری
با آرژانتين، برزيل، چين، اسپانيا، هند، ايران، روسيه، ليبی، نيجريه،
قطر، اوروگوئه ... به تقويت اين سياست پرداخته است. نفت همچنين،
به تضمينی برای همکاری با کشورهای جنوب و استقلال سياسی در مقابل
آمريکا و چند قطبی کردن مناسبات خارجی مبدل شده است. چين و هند در
اين سياست نقش مهمی دارند.
بدين ترتيب، ملاحظه می گردد مبارزه ای که در ونزوئلا جريان دارد،
همچنين جنبش زاپاتيست ها در مکزيک، جنبش دهقانان بی زمين در برزيل
و روی کار آمدن لولا در اين کشور به همراه مبارزات دموکراتيک مردم
شيلی، آرژانتين، پرو، بوليوی، کولومبيا، اوروگوئه ... در متن مبارزه
ی عمومی برای دموکراسی و رهايی از فقر و بی خانمانی و بی حقوقی و
رهايی از ستم امپرياليستی در تمام آمريکای لاتين قابل درک است. در
يک کلام می توان گفت آمريکای لاتين دوباره بيدار شده است. نقشی که
ايالات متحده ی آمريکا در آمريکای لاتين بازی می کند و شکستی که
او در «زمين بازی خودش» خورده، تمام شعارهای فريبنده ی قدرت حاکم
در ايالات متحده را در مورد دموکراسی و حقوق بشر فاش می سازد. در
اين ميان، بی توجهی رسانه های عمومی جهانی به اين مبارزات که عمدتاً
سمت و سويی مخالف با مدل آمريکايی دموکراسی و مابازای اقتصادی آن
دارد بی حکمت نيست و باز بی جهت نيست که عراق و افغانستان و انقلابهای
زرد و نارنجی و سبز در گرجستان و اوکراين... و شکل و شمايل مخملی
آنها به عنوان تنها مدل دموکراسی و بديل های ممکن برای جايگزينی
ديکتاتوری های کشورهای خاور ميانه و آسيای مرکزی جا زده می شوند.
شايد بی فايده نباشد که شيفتگان آزادی و دموکراسی به درس های مبارزات
مردم آمريکای لاتين نظری دقيق تر بيندازند. بی آنکه نسبت به آينده
ی اين تجربه ها دچار توهم يا خوشباوری زياد گرديم بايد توجه کنيم
که به دليل شباهت های زيادی که ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی اين
کشورها با ما دارند، اين تجربيات درس های مهمی برای مبارزان کشور
ما خواهند داشت. ترجمه ی مقاله ی زير گامی ست در اين راستا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«دموکراسی مشارکتی» در ونزوئلای «بوليواری»
نوشته ی مارگريتا لوپز مايا،
لوموند ديپلوماتيک، ژوئن ۲۰۰۵
ونزوئلا برخلاف کشورهای بخش جنوبی آمريکای لاتين، ديکتاتوری های
سياه سال های ۷۰ـ۱۹۶۰ را به خود نديد و از اين رو نيازی به «گذار
دموکراتيک» نداشت. اما جنبش های اجتماعی مختلفی که از سال های ۸۰
در اين کشور پديد آمده اند به طور مستمر خواستار «اصلاحاتی» در ساختار
دولتی برای رسيدن به يک دموکراسی عميق تر و کامل تر بوده اند. اين
خواست توده ای نتوانست در وجود حکومت های گوناگونی که در دهه های
اخير به روی کار آمده اند جوابی مناسب بيابد. در حقيقت، شکست برنامه
ی اصلاح دولتی در زمان رياست جمهوری جيمز لوسيمچی (۱۹۸۹ـ۱۹۸۴) و
تعويق اصلاح قانون اساسی در زمان رافل کالدورا (۱۹۹۹ـ۱۹۹۴) و اصلاحات
نوليبرالی کاردوس آندری پرز (۱۹۹۳ـ۱۹۸۹) که منجر به شورش معروف کاراکازو
(۱) در ۲۷ فوريه ۱۹۸۹ گرديد هيچ کدام در راستای تحقق اين خواست نبودند.
فقط در اصلاحات «دموکراسی مشارکتی» حکومت شاوز است که بخش های وسيعی
از مردم جوابی درخور يافته اند.
«بوليواری ها» در پايبندی به قولی که داده بودند، در ۲۵ آوريل ۹۹
مجلس مؤسسان را فراخوانده و قانون اساسی جديد را از طريق يک رفراندوم
به تصويب همگانی رساندند. مفاد اين قانون اساسی جديد دربرگيرنده
ی اين خواست اساسی می باشد که خودقانون جديد آن را چنين توضيح می
دهد: «جمهوری در تجديد حيات خويش، برقراری يک جامعه ی آزادتر را
مورد نظر قرار داده، نه تنها دولت، بلکه جامعه نيز بايد دموکراتيک
گردد»(۲).
دموکراسی مشارکتی که سامان خود را با غور در ديدگاه های ليبرال ترقی
خواه ژان ژاک روسو و جان استوارت ميل و تغذيه از سوسياليسم دموکراتيک
نيکوس پولانزاس باز ساخته بود در دهه ی ۱۹۷۰ در آمريکای لاتين به
طور وسيعی پخش و مورد بحث قرار گرفت ولی بعداً به نفع دموکراسی رسمی
کنار زده شد. با وجود اين، در سال های اخير، بوليواری ها در ونزوئلا
زمينه ی مناسبی برای رشد اين انديشه به دست آورده اند. چنان که در
فصل چهارم قانون اساسی خاطر نشان گرديده «حق شرکت همه ی شهروندان
به طريق مستقيم، نيمه مستقيم يا غير مستقيم، نه تنها در رأی گيری،
بلکه در تمام جريان تشکيل، اجرا و کنترل مديريت عمومی به رسميت شناخته
شده است».
بند ۶۲ قانون اساسی «شرکت و دخالت شهروندان» در تمام حوزه های اختيارات
دولتی را به عنوان امری مرکزی برای تغيير رابطه ی نابرابر قدرت می
شناسد.
«سرفصل های عمده» ی نقشه ی رشد اقتصادی و اجتماعی ۲۰۰۷ ـ ۱ ـ ۲ ـ
که تبديل به نقشه ی ملی در دوره ی فعلی قانون اساسی گرديده، به پشتيبانی
از مشارکت خودجوش مردم در فرآيند رشد و جا انداختن پذيرش مسؤوليت
جمعی و تشويق شهروندان برای به دست گرفتن نقش اصلی می پردازد، پايه
هايی که بر روی آنها جامعه ای برابر، همبسته و دموکراتيک برپا می
گردد.
در اين چارچوب، بی آنکه وظايف اصلی دولت از او گرفته شود، نقش مرکزی
را از دست می دهد. در عوض، او به همراهی و ايجاد شرايطی ملزم می
گردد که در آن قدرت گيری شهروندان تسهيل گردد. خانواده و جامعه سازمان
يافته «تغيير دهنده» و «تغيير پذير» می گردند.
در قانون اساسی ۱۹۹۹ چندين ابزار مهم برای شرکت مستقيم توده ها در
زندگی سياسی پيش بينی و تصويب گرديده، از آن جمله رفراندوم مشورتی(consultatif)
، رفراندوم نسخ کننده(abrogatoire) ، و رفراندوم فسخ گرا(révocatoire)
(۴). همچنين ابتکار قانون گذاری در طرح پيشنهادهايی در امور جاری
و قوانين اصلی، يا تشکيل گروه های فشار علنی و انجمن های شهروندی
به رسميت شناخته شده اند (بند ۷۰ قانون اساسی). مردم ونزوئلا با
تصويب اين قانون اساسی و برقراری رفراندوم فسخ گرا در رفراندومی
که به ابتکار مخالفين رئيس جمهوری، در ۱۵ اوت ۲۰۰۴ برپا شد شرکت
کردند و طرح واژگونی شاوز را به شکست کشاندند و نمونه های بارزی
از عملکرد و رشد اين حقوق جديد را ارائه دادند.
قانون اساسی در زمينه ی اقتصادی و اجتماعی نيز فعاليت نهادهايی که
مديريت مشترک يا خودگردانی و اشکال تعاونی و هر شکل مشارکت اجتماعی
ديگر (که ارزش های تعاون متقابل و همبستگی را تقويت نمايند) را بپذيرند
تسهيل می نمايد. تحقق اين مصوبات، به شکل گيری ابزارهای متعدد قانونی
منجر گرديد. مثل قانون شوراهای محلی برنامه ريزی عمومی ۲۰۰۲ که در
آن اداره ی توأمان انجمن های سازمان يافته ی محلی را با قدرت دولتی
پيوند می دهد.
مثال ديگری که می توان آورد «کميته های فنی آب» و «شوراهای مردمی
آب» هستند که از طريق آنها مؤسسات عمومی آب به سازمان های محلی و
قومی کمک می کنند که خود در اداره ی امور مربوط به آب رسانی با مؤسسات
عمومی همکاری نمايند (۵). از طرف ديگر، تعاونی های گوناگون با تشويق
و ابتکارات دولتی شکل گرفته اند مانند تعاونی هايی برای دسترسی به
وام های کوچک يا سياست خريد از طريق ميز گرد: مؤسسات عمومی مانند
کمپانی نفت PDVSA از طريق ارائه ی پيشنهادهای خريد ترجيحی برای تعاونی
ها و شرکت های صنعتی کوچک و متوسط، آنها را در فعاليت های خويش شريک
می سازند.
مدارس بوليواريايی از سال ۱۹۹۹ شروع به کار کرده اند و در ۳۷۵۰ مؤسسه
ی آموزشی، بيشتر از يک ميليون شاگرد فقير علاوه بر آموزش عمومی،
دو وعده غذا و عصرانه ی رايگان و لباس اونيفورم و کتاب و دفترچه
دريافت می کنند. در سال ۲۰۰۴ بودجه ی آموزش و پرورش به ۲۰ درصد بودجه
ی عمومی رسيد و در سال ۲۰۰۵ می توان از احتمال نابودی بيسوادی سخن
گفت، وضعيتی که تمايزی آشکار با گذشته ی ونزوئلا و وضع کنونی کشورهای
منطقه دارد.
در ميان طرح های آموزشی، روبنسون ۱ و ۲ از برجستگی خاصی برخوردارند.
آنها هدف نابودی کامل بيسوادی و دسترسی به آموزش ابتدايی برای همه
ی ونزوئلايی ها را در پيش رو دارند. اين آموزش با تکيه بر برنامه
های موجود، در جست و جوی جا انداختن ارزش های همبستگی به جای ارزش
های فردگرايانه می باشد. اين ابزارها به نحوی انکارناپذير، دموکراسی
مشارکتی را تقويت می نمايد.
طرح باريو آدنترو (به معنی تحت اللفظی در ميان محلات) شايد برجسته
ترين برنامه ی اجتماعی باشد که با توافق حکومت کوبا، پانزده هزار
پزشک کوبايی را در محلات توده ای مستقر کرده است.
اينها به طور شبانه روزی «پيشگيری درمانی» به ارائه ی خدمات پزشکی
به مردم پرداخته اند. عکس العمل اوليه ی رد، ترديد و ترس پزشکان
ونزوئلايی در نهايت جای خود را به پذيرش داده و از چند ماه پيش با
پيشنهاد دولت، ۱۵۰۰ نفر از آنها با کارآموزی در محلات فقير جهت تربيت
پزشکان خانوادگی و اجتماعی به اين طرح وارد گرديده اند. اين مسأله
که دموکراسی مشارکتی چشم اندازی ايدآلی ست با گذرگاه های ناهموار
و رودررويی با چالش های متعدد، مورد انکار هيچ کس نيست! کشور نفتخيزی
چون ونزوئلا از برکت پول های هنگفت نفت در چند سال اخير توانسته
است هزينه ی مالی اين برنامه ها را بپردازد. اما ونزوئلايی ها که
قبلاً هم طعم پول فراوان نفت را چشيده اند می دانند که در اين راه
عقبگردهايی هم وجود دارد. به خصوص وقتی قيمتها پايين بيايد. با از
ميان رفتن رونق امروزی بازار نفت، نگرانی ها در مورد وضعيت حقوقی
اين برنامه ها و تضمين های مالی آن باقی خواهد ماند. از سوی ديگر
اتهاماتی که بر عدم کاربری يا فساد اين برنامه ها وارد آمده، هنوز
پاسخ راضی کننده ای از طرف دولت نيافته اند و مسلماً ظرفيت رفع اين
موانع در گرو تعميق دموکراسی خواهد بود.
اگرچه سياست ناشی از تعهد حکومت شاوز در پروژه ی دموکراسی مشارکتی،
منبع درگيری های بزرگی گرديده، اما تنظيم مالکيت زمين های شهری و
روستايی، بواسطه ی برقراری ابزارهای قانونی، دسترسی به مالکيت را
به حد وسيعی دموکراتيزه نمود که خود عاملی کليدی در کسب حقوق کامل
شهروندی برای ميليون ها ونزوئلايی ست که تا کنون از اين حق محروم
بوده اند.
پشتيبانی دولت از انواع گوناگون اقتصاد اجتماعی مانند تعاونی ها
و ايجاد طرح هايی چون Mercal (شبکه ی توزيع مواد غذائی خارج از انحصارات
خصوصی و با قيمت های يارانه ای) اتهامات مخالفينش را بی اعتبار می
سازد، مخالفينی که دولت را متهم به عوامفريبی و سلطه جويی کرده،
هدف او را حفظ قدرت به هر قيمت می دانند.
[نويسنده مورخ و پروفسور مهمان در انستيتوی مطالعات آمريکای لاتين
در دانشگاه کلمبيا ی نيويورک]
۱ـ مردم ونزوئلا که بر اثر نقشه ی اصلاح ساختاری صندوق بين المللی
پول به گرسنگی کشيده شده بودند، دست به شورشی وسيع در کاراکاس زدند
که به مرگ ۳۰۰۰ نفر منجر گرديد.
۲ـ قانون اساسی ونزوئلا بوليواريايی «توضيح مبانی» کاراکاس، ۱۵ دسامبر
۱۹۹۹.
۳ـ تئوريسين مارکسيست يونانی متأثر از لويی آلتوسر، نيکوس پولانزاس
(۱۹۷۹ـ۱۹۳۶) که به طور اخص برروی تز دولت مدرن کار کرده است.
۴ـ رفراندوم مشورتی: روی سوژه هايی دربرگيرنده ی منافع عمومی و مورد
علاقه ی ملت. رفراندوم نسخ کننده: تصويب قوانين عام المنفعه توسط
رفراندوم در صورت رد آن توسط پارلمان. رفراندوم فسخ کننده: امکان
می دهد که رياست جمهوری، حکام، نمايندگان و شهرداران بعد از سپری
شدن نيمی از دوره ی کارشان عزل شوند (شايان يادآوری ست که عزل نمايندگان
هرگاه که شهروندان خواستند، يعنی قبل از پايان دوره ی نمايندگی شان،
نخستين بار در کمون پاريس تصويب شده بود).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مؤخره: تحولات سال های اخير ونزوئلا در ۱۵ مرحله به ترتيب زمانی:
۲۷ فوريه ۱۹۸۹: شورش توده ای در کاراکاس به دنبال گرسنگی عمومی ناشی
ار برنامه های اجباری صندوق بين المللی پول که با سرکوب و مرگ ۳۰۰۰
تن پايان يافت.
۴ فوريه ۱۹۹۲: کودتای نافرجام سرگرد سابق ارتش در فوريه به نام آقای
هوگو شاوز که به دستگيری و زندانی شدن وی منجر گرديد (که در ۲۶ مارس
۱۹۹۴ مورد عفو قرار گرفت).
۸ نوامبر ۱۹۹۸: جنبش مردمی و ميهنی که حول آقای شاوز گرد آمده بودند
در انتخابات قوه ی مقننه و محلی، بيش از ۵۰ درصد آراء پيروز گرديد.
۶ دسامبر ۱۹۹۸: آقای شاوز با ۵۶ درصد آراء در انتخابات رياست جمهوری
به اين مقام دست يافت.
۲۵ آوريل ۱۹۹۹: در رفراندومی مسأله ی تشکيل مجلس مؤسسان به تصويب
عمومی رسيد.
۲۵ ژوئيه ی ۱۹۹۹ انتخابات برای تشکيل اين مجلس انجام گرديد.
۱۵ دسامبر ۱۹۹۹ قانون اساسی ناشی از اين مجلس به وسيله ی يک رفراندوم
به تصويب مردم رسيد و جمهوری ونزوئلا به جمهوری بوليواريايی ونزوئلا
تغيير نام داد (مأخوذ از نام سردار مشهور و آزادکننده ی آمريکای
لاتين، سيون بوليوار ـ ۱۸۳۰ـ ۱۷۸۳ که ونزوئلا، کلمبيا، اکواتور،
پرو و بوليوی را از يوغ استعمار اسپانيا خارج ساخته و در کنگره ای
در پاناما در ۱۸۲۶ سعی در متحد کردن اين کشورها داشت. در همين مرحله،
سيمون بوليوار نسبت به طمع ايالات متحده ی آمريکا به ثروت های آمريکای
لاتينِ که فاقد اتحاد بودند هشدار می داد و ضرورت پی ريزی مبارزه
ی جديدی را برای استقلال آمريکای لاتين از خطر تسلط اين غول شمالی
خاطر نشان می ساخت).
۳۰ ژوئيه ی ۲۰۰۰: با تصويب قانون اساسی جديد، شاوز دوباره به رياست
جمهوری انتخاب گرديد.
۱۱ نوامبر ۲۰۰۱: با تصويب ۴۹ دستور العمل قانونی، اصلاحات شاوز وارد
مرحله ی عملی گرديد (قانون مربوط به زمين، ماهيگيری، مواد معدنی
نفتی و غيره).
۱۰ دسامبر ۲۰۰۱: اولين اعتصاب سراسریِ مخالفين دولت.
۱۱ آوريل ۲۰۰۲: مخالفين شاوز با کودتايی (که مورد حمايت آمريکا بود)
او را سرنگون کردند.
۱۳ آوريل ۲۰۰۲: جنبش وسيعی از مردم به حمايت از شاوز کودتاگران را
به عقب رانده و شاوز را دوباره به قدرت باز گرداند.
دسامبر ۲۰۰۲ تا ژانويه ی ۲۰۰۳: سازماندهی لاک اوت (بين کارخانه ها
به منظور مقابله با اعتصاب يا خرابکاری) ۶۶ روزه و اربابان صنايع
به منظور فلج کردن مبانی اقتصادی دولت شاوز که به شکست انجاميد.
۱۵ اوت ۲۰۰۴: در انتخاباتی فسخ گرا که به منظور عزل شاوز انجام شد،
او با نزديک به ۶۰ درصد آراء دوباره انتخاب شد.
۳۰ اکتبر ۲۰۰۴: پيروزی کامل بوليواريايی ها در انتخابات شهرداری
ها و مناطق.
ژوئن ۲۰۰۵ بهزاد مالکی
(منتشر شده در آرش شماره ۹۲ اوت ـ سپتامبر ۲۰۰۵)