چاپ
دسته: صفحه آزاد

(مرورى انتقادى بر جلسه بزرگداشت تراب حق شناس - ٢٢ فوريه ٢٠١٤ کانادا)

 

مراسم بزرگداشت- نكوداشت- آفرين- مرحبا تراب حق شناس ، توسط کمیته یادمان و اتحاد چپ ایرانیان در خارج از کشور برگزار شد. برخی از رفقا و نزدیکان اندیشه و پیکار نیز عليرغم  مخالفت جدی برخی دیگر، از این مراسم پشتیبانی کرده و در آن شرکت کردند. ما از صميم قلب از اين امر و عواقبى كه به پى خواهد داشت متأسفیم. اين نشان داد كه نه تنها بخشى از دوستان و طرفداران جنبش  چپ و پیکار، علیرغم بهترین نیات و عواطف،  درک نمی کنند كه به نقد کشیدن سنت چه ملزومات و قوانينى دارد بلكه كسى مثل رفيق تراب هم با اينهمه تجربه به بهانه  "ادامه فعالیت" و"مبارزه"  برگزاری این مراسم را پذیرفت و در سکوتی رضایت آمیز اجازه داد ارزشهايى به اين والايى و اهميت - يعنى بزرگداشت از مبارزين و شهداء جنبش كمونيستى و لحظات اوج مبارزه طبقاتى، اينطور لوث و آلوده گردد و مهمتر از آن خود را ملعبه این نمایش شرم آور و بی مورد كرد.

 

بايد سراسر اين نوار ويدئو/ صوتى را گوش داد تا به عمق پوچى، سانتيمانتاليسم افراطى (و بى مورد نسبت به يك مبارز كمونيست) ، بى مايگى نظرى، غلوپردازى شاخدار و شخصيت سازى و در يك كلام اومانيسم بندتنبانى جلسه پى برد.
اميدواریم اين انتقاد، بى احترامى به رفيق تراب یا  به برگزارکننندگان این مراسم تلقى نگردد كه ما همواره ، صريحا و به دفعات تذکر دادیم كه چنين بزرگداشتى - مگر براى كسانى كه نمى خواهند واقعيت چيزها را ببينند و عطش فعالیت و مبارزه به هر قیمت، پرده تاریکی بر قضاوت آنان کشیده  -  نمى تواند مگر يك آبروريزى بزرگ چيز ديگرى باشد.

 

دوستان الحق سنت شكنى كردند و باز هم خواهند كرد. وعده "تكرار" اين نوع جلسات را به وفور دادند. دوستانى كه تا کنون در برخورد به سنن و رسوم از خود هیچ نقدی تولید نکرده  اند و  مثل همه ما که در چنگال شکلبندیهای سرمایه داری فشرده شده ایم و آداب زندگى روزمره، روابط زن و مرد ،  مناسبات شغلی، خانوادگى و زناشويى منتج از آنرا زندگی می کنیم و مهمتر از همه در عقايد، نظريات و جهان بينى سنتى غرقیم، ناگهان سنت شكن مى شوند و بدون آن كه به استدلال و چرايى نهفته در پس سنن كوچكترين توجهى مبذول دارند، نوآورى مى كنند. براستی چرا؟
"براى آن كه به آنان بگويىم دوستشان داريم". (از گفتار رئيس جلسه)

 

تمام مقدمه چينى ها و استدلال هاى سطحی در زمينه رد "مرده پرستى" به مبتذل ترين شكل زنده پرستى یعنی کیش شخصیت ختم شد.  اگر اين رسم رايج گردد و در بهترين حالت، مفهوم بزرگداشت به يك جلسه ضيافت و مهمانى (شعر، موسيقى، شام، آواز ...) تقليل مى يابد و اگر اين رفقا آنچنان كه برنامه دارند به "تكرار" اين جلسات  و برگزاری "یک سلسله برنامه های تجلیل" همت گمارند، هر هفته ضیافتی خواهيم داشت و تمام رؤساء كميته مركزى و كادرهاى گروهها و سازمانها رژه خواهند رفت.

بامزه اينست كه اولین سخنران (اتحاد چپ ایرانیان – کمیته یادمان)  خود مى گويد:
"اگر از ما بپرسند چرا اولين برنامه سنت شكنانه تقدير از زندگان و سرمايه هاى [!] جنبش كمونيستى را به ت ح اختصاص داديم، [پاسخ مى دهيم] دليل خاصى نداريم". سپس اضافه مى كند: "اگر كس ديگرى هم بود باز اين سئوال مطرح مى شد".

مى بينيد به كجا رسيده ايم؟ مهم نيست كه چه كسى باشد، مهم اينست كه اين دوستان برنامه اى سنت شكنانه برگزار كنند كه به عنوان يك كميته نوآور معروفيتى بيابند. كافى است در ليست "آدم هاى خوب"  "که دوستشان داریم"  يكى را راضى كنيم. و حتما كانديدا ها هم كم نيستند، لابد فراوان در رهبرى سازمانها نشسته  و مشغول نگارش بزرگداشت خود هستند.
اين رفقا نمى فهمند كه بزرگداشت به چه معناست.

 

كارل كروس نويسنده و روزنامه نگار اتريشى كه بنيانگذار نقد رسانه ها بود مى گفت: "فساد و انحطاط از زبان آغاز مى كند".
در باب مفهوم بزرگداشت و اتیک کمونیستی و آنچه در پس این مفاهیم وجود دارد، مسلماً می توان بسیار تعمق کرد. ما در اینجا فقط به چند نکته  بدیهی اشاره می کنیم:
-    بزرگداشت براى يك كمونيست معنايى ندارد. يك كمونيست هرگز در جستجوى امتياز يا افتخارى فردى نيست. او از جمع مايه مى گيرد و عنصرى از يك كليت ارگانيك است. در عالم هنر و فرهنگ ممکن است از اثر خاص  کسی تجلیل کرد، اما اینکار در عالم مبارزین سیاسی بی معناست چرا که آنها "قاعدتاً" از ابتدا با انگیزه های والاتری وارد فعالیت می شوند که نه تنها هدف فردی خاصی (مثل جاه و مقام و شهرت و ثروت) تعقیب نمی کنند که بالعکس از چنین بیان افتخاراتی گریزان بوده و آن را تقبیح می کنند. جامعه کسانی که قدرشناس زحمات ایشان هستند، به همین خاطر پس از درگذشت وی ، احیاناً، احترامش را  رعایت کرده یادش را گرامی می دارند ، آنهم با شرایطی خاص و اتفاقاً بر اساس همان سنتهایی که در این بزرگداشت مورد مذمت است. يك كمونيست هرگونه فخرفروشى را تقبيح مى كند. اينكه رفيق بهرام قدیمی همين مفهوم را در متن سخنرانى اش بگذارد، چيزى از صحت آن نمی کاهد و واقعا بايد خود را به كوچه على چپ زد تا ظاهرا نفهميد كه نمى توان از كسى بزرگداشت  برگزار كرد و در عين حال مدعی بود كه اين در واقع دفاع از مبارزات زحمتكشان است! و گستاخى را تا جايى برد كه رابطه فرد مزبور با جنبش انقلابى را موازى رابطه ليساگاره يا لوييز ميشل با كمون پاريس قرار داد. رفقائى كه اين مراسم را برگزار كردند از يك كمونيست بزرگداشت نكردند بلكه او را از كمونيسم جدا كرده و به سطح یک "شخصیت رسانه ای" تقلیل دادند.

 

-    بزرگداشت در اساس يك تأمل تاريخي است. پيش شرط آن قضاوت تاريخ است، فاصله گيرى متين از روزمره گى بلاواسطه و نه سنت شكنى چند هوادار یا طرفدار كه مى خواهند از اين سبيل، در عین بیان عواطف و احساساتشان ـ که کاملاً محترم است- تشکل خود را  با یک نوآوری متمایز سازند. امروز ممكن است از سياهكل تجليل شود چرا كه براى عده اى تندپيچى تاريخى محسوب مى گردد. اما خود ما بواسطه نقد مشى چريكى چندان طرف دار چنين كارى نيستيم. يعنى حتى پس از چند دهه هنوز قضاوت محكم تاريخى ميسر نيست. برعكس در برخورد به مانيفست، كمون پاريس، ... تاريخ حكم خود را صادر كرده است. بايداجازه داد تاريخ، با فاصله گيرى، با بررسى نتايج و عواقب ... به قضاوت بنشيند. باید اجازه داد تا در پرتو تاریخ که چیزی جز سیرورت مبارزه طبقات نیست، یک جنبش مشخص و اعضای آن به محک بخوردند، امواج ارتعاش اعمال و صدایشان در فضای تاریخِ در حال نگارش به طنین آید تا بتوان ویژه گی گفتار و کردار آنان را در بستر این تاریخ، جدا از تعارفات و روی دربایستی ها، جدا از رقابت ها و تنگ نظری ها، جدا از اغراق ها و پرده پوشی ها، در یک کلام جدا از ملاحظات زمینی و روزمره گی سیاسی به قضاوت نشست. فقط به این قیمت بزرگداشت پژواک قضاوت تاریخ است.

 

-    بزرگداشت بايد مربوط به يك نقطه عطف تاريخى باشد يا دستاوردى مهم و تاريخى و نه تجليل از مشتى صفت هاى فردى، آنهم در حضور كسى كه موضوع اين ستايش است.

ویتگنشتاین در جایی می گفت پس از مرگ یک نفر، درست مثل زمانیکه گوشه های یک عکس را گِرد می بُریم، تمام ناصافی ها و پستی بلندیهای حاشیه آنرا صاف میکنیم، در خاطره مان نیز با او همینکار را انجام می دهیم.

تمام تضادها و پیچیده گیهای یک فرد، گزینشهای گاه ظاهراً متناقض اورا که دقیقا غنای شخصیت او را می سازد صاف  و موزون می کنیم و او را به ضرب یک نُرم و الگوی مرسوم می سنجیم. قضاوت تاریخ را سد میکنیم تا او را در قالبی که مرسوم است فرو کنیم. زندگی سرشاری را که هنوز در واقعیت جاری است و طنینش چه بسا بسیار دورتر رود، به زور در بطری "فردی که دوست داریم" حبس می کنیم.
 به همین خاطر چنین بزرگداشتی بدون یک چشم انداز تاریخی نمی تواند چیزی باشد مگر برشماری برخی از صفات فردی که فی نفسه ارزش خاصی ندارند. هر صفتی در مقابل عکس آن می آید و این بُعد و چشم انداز تاریخی است که به ما می گوید فلان صفت در یک مقطع تاریخی واقعاً چه بوده است.  آیا وفاداری  در یک مقطع تاریخی محافظه کاری بوده است یا پایمردی.  آیا شهامت و کارآمد داشتن به نفع جنبش انقلابی بوده است یا برعکس بدترین نوع سازمان شکنی؟ آیا تردید وعدم قاطعیت از تزلزل بوده است یا تأمل؟  آیا فلان صفت فردی در خدمت یک پروسه بالنده بوده است یا نافی آن؟ بماند که هر  قضاوت دو لبه دارد و بنا به شرایط، هر کنش را میتوان به مفهوم مثبت  یا منفی آن نامید. ...  چه کسی امروز در شرایط پاسخ گویی به این سئوالات است؟
با تحمیل چنین بزرگداشتی در واقع رفقا  امکان طنین یافتن ارزشها و گفتار و پراتیک یک رفیق کمونیست را به نحوی مصنوعی و با نوعی سیاسی گری مبتذل که در نخ منافع فوری است مسدود کرده آنرا لوث می کنند. آنان امکان یک قضاوت درخور و متین را ورای عواطف و احساسات لحظه ای و ملاحظات سیاسی فوری مغشوش می سازند.
زمانیکه در غیاب چشم انداز تاریخی، کل حیات و ویژگیهای یک فرد را به چند صفت عام وخالص تقلیل دهیم از او چه میماند مگر همان انساندوستی  پَک و پَهنی که همیشه رفیق تراب علیه ریشه ها و "عطر" بورژوایی  آن می شورید؟ این درسی است در زمینه آنکه چطور می توان با چند مجیزه گوییِ شخصیتی پرونده یک کمونیست را  به قیمتی نازل مختومه اعلام کرد.

 

باید از برگزار کنندگان و همینطور رفيق تراب پرسید: چرا رفقا و دوستانی را که به شخص شما و مبارزات شما احترام می گذارند در شرایطی قرار دادید که چاره ای نداشته باشند مگر آنکه (مضمون آن هر چه باشد) در حضور شما به تمجید وگاهاً به  بزرگ جلوه دادن و غلو از شخخصیت شما کشیده شوند. در حضور یک فرد آیا می توان حتی از یک تجلیل صادقانه از او سخن گفت که از هزار حساب کتاب زمینی و حقیر، از هزار بده بستان سرمایه های سمبولیک (بقول بوردیو)  مبرا باشد؟ آن دوستان و رفقا چه می توانستند بکنند مگر آنکه بیایند و بگویند چرا و چگونه با این رفیق شخصاً رابطه دارند یا داشته اند و او به چه صفات درخشانی مزین است.

 

با اين تفاصيل انتظار داشتيد اين بزرگداشت چه از كار در آيد؟

 

بيست نفر آدم، پس از كلى سر و صدا روى انترنت جمع مى شوند. اگر مجريان برنامه و سخنگويان و همراهانشان را هم بشماريم از سى و چند نفر تجاوز نمى كنند. رفیقی (سيامك) در اواخر برنامه مى گويد: "اين برنامه حقيرانه است. سى نفريم. اما طوفانى در دلمان است". (مگر در دلشان باشد، در واقعيت كه نيست)
هر كس مى آيد و مى گويد چقدر "تراب" را دوست دارد و چقدر او را مى شناسد.
رفيق بهرام قدیمی از "من ديگر" ش سخن مى گويد كه در رويا ناگهان او را وسط معركه مبارزه قوم موهاك در ١٩٩٠با پليس كانادا مى افكند. دعوا بر سر ساختن يك گلف لوكس روى قبرستان بوميان است. چه كارزار مهيبى! تو گويى جنگ اعراب و اسرائيل است و قهرمان خسته مان در اين ميان! بعد به ضرب يك ديالكتيك محير العقول و به این عنوان که "پیوستار فرد و جممع را نمی توان از هم تفکیک کرد"، در اوج احساسات ، رفیق  تراب را همراه با ليساگاره و لوييز ميشل و ... و در كنار بنيانگذاران شهيد مجاهدين مى آورد.
رفيق عزيز شيرين كه البته خوش مى خواند و خواند ، نام رفیق را تکراركنان از ملاقات اول و "مرد خوش تيپ" و "نگاه نافذ او" سخن گفت و "دل نوشته هاى خويش" را كه براى او خوانده بود به جمع ارائه كرد.
بعد نوبت به رفيق محمود رسيد كه جمله بدبخت برشت را به تعبیری غلط  و واژگونه (  گالیله  شخصیت اصلی نمایشنامه برشت با همین عنوان در خطاب به یکی از شاگردانش آندره آ که می گوید " بدبخت ملتی که قهرمان ندارد" پاسخ می دهد: "بدبخت ملتی که به قهرمان نیاز  دارد". رفیق ما جمله آندره آ را  از قول برشت تصدیق می کند و نه پاسخ گالیله را)  ارائه می دهد. رفيق محمود در هيجان تقسيم افتخارات نتوانست حداقل متانت و تواضع را حفظ كرده و در حین ستایش از پایمردی رفیق، از "كمكهايى كه اخيراً " به رفيق تراب كرده سخنى نگويد.
با اين حساب  رفقای دیگری هستند  که لابد بايد يك دائره المعارف مرتكب شوند.

 

جان كلام: هر كس از حساب بزرگداشت رفيق كبير "كه ستاره اى از كهكشان پر شهاب مبارزان عاشق است" (اتحاد چپ سوسیالیستی خارج)، سهم كوچك بزرگداشت از خويش را برگرفت و با "اسطوره" اى كه ايشان است پيوند خورد.
بدین سان هرکس از خلال بزرگداشت رفیق، مدال افتخاری به خود یا گروهش داد.

 

چه بايد گفت رفيق؟
اين است "لبيك توده ها"  به مبارزات چند دهه مجاهدین و پیکار؟

 

واى كه كجاست اصالت و حجب كلام
كجاست نجابت و حيا
كجاست فروتنى و تواضع
كجاست صداقت و افتادگى مجاهدين اوليه؟

 

اتیک کمونیسم که هیچ!

 

دست آخر هم دوستی که چندان پایبند تشریفات و تعارف نیست (مسعود) مى آيد و وحدت و یکدلی احساساتی جلسه را می آشوبد و  به پيكار و پيكاريها و رهبری سازمانها كه "مسئوليت پذير" نيستند و "خواهان اعدام بیشتر بودند" [!] و "خشونت و زشت ترين زبانها را وارد جامعه كردند" انتقاد می کند و اينكه "آقاى تراب هم مسئوليت نمى پذيرد" ... طورى كه رئيس جلسه مجبور مى شود بگويد:
" آقا، بزرگداشت كه جاى اين حرفها نيست !"

 
خير رفقا! جاى بزرگداشت اينجا نيست!

 

حبیب ساعی
از تحریریه اندیشه و پیکار
4 مارس 2014