دربارهی شرکت کنگرهی ملی بومیان در انتخابات ریاست جمهوری مکزیک در سال ۲۰۱۸
س: پرسش اصلی ما دربارهی کارزار انتخاباتی زاپاتیستهاست. ممکن است دربارهی این کارزار برای ما توضیح بدهید؟
پاسخ: قبل از هر چیز باید این را از سرتان بیرون کنید که این کارزار یک کارزار انتخاباتی است. این یک کارزار سیاسیست برای بازسازی کنگرهی ملی بومیان. به عبارتی برای تقویت یک جمع بومی در سراسر کشور است و با استفاده از این بازسازی تلاش داریم به قلب بورژوازی دست برده و به آن ضربه بزنیم. به مردم بگوییم انتخابات دردی را دوا نمیکند و این که آنها حتی به ما اجازه نمیدهند با قوانین خودشان در آن شرکت کنیم.
طی این فرآیند میتوانیم با خودمان صحبت کنیم و تشریح کنیم که در کشور چه میگذرد. امتداد این فرآیند بازسازی تشکیلاتی، به تشکیل یک شورای دولت بومی منتهی می شود.
به عبارت دیگر یک حزب یا یک نفر رئیس جمهور نمیتواند هیچ مشکلی را حل کند، زیرا خودش بخشی از همان نظام است. به آنها میگوییم که شما، اگر حرفتان را باور کنیم، ۲۰۰ سال سعی کردهاید کار را درست کنید، اما تنها نتیجهاش این بوده که اوضاع را خرابتر کردهاید و تمام کشور را به خطر انداختهاید. ما بیش از ۵۰۰ سال است که همواره در مقابل سیاستهای نابودسازی شما مقاومت میکنیم. بنابراین، تنها راهی که برای ما میماند این است که خودمان به همراه بقیه فقرای این کشور بر این کشور حکومت کنیم. این قضیه که به ما اجازه بدهند در انتخابات شرکت کنیم یا نه، برایمان مطرح نیست. ما شروع کردیم به گامبرداشتن، به دیگران پیوستن، تا ببینیم مشکلات چیست و چه راهحلهایی میتوانیم برای آن بیابیم. این کاری است که تا اندازهای زاپاتیسم انجام داده است. ظاهراً مجموعهای از قوانین وجود دارد که دولت به آنها عمل نمیکند، یک سری قراردادهای بینالمللی هم وجود دارد. تا به حال زاپاتیسم میگفت برای ما اهمیتی ندارد، شما کار خودتان را بکنید ما به شما کاری نداریم، ما هم خودمختاری خودمان را به وجود میآوریم، با این فرق که حالا دیگر این چالش در سطح کشور است و قرار است بدون سلاح انجام شود. شما میخواهید بهعنوان درخشانترین برنامهتان، انتخابات خودتان را برگزار کنید. ما میخواهیم یک شورای [دولت] بومی را پیشنهاد کنیم و چون قانون شما میگوید باید حتماً یک فرد کاندیدا باشد، یک زن صدای این شورا خواهد بود. در واقع پیشنهاد ما یک شورای بومی است و نه یک نفر کاندیدا. هر کاندیدای زن بومی اعتبار اخلاقیاش بیش از هر سیاستمدار دیگری در این کشور است. او سه مبارزه را در وجودش حمل میکند، بومیست، زن است و شورشگر. او بدهکار هیچکس نیست، نه به نظام سیاسی و نه به سرمایهداری و نه به کس دیگری. تنها چیزی که میتواند از این فعالیت بیرون بیاید، چیزی جدید است و همین چیز جدید است که شما را نابود میکند. به همین سادگی.
این چارچوب کلی نظری و عملی این قضیه است. هیچ کارزار انتخاباتیای در کار نیست. اول ژانویه ۹۴ مکزیک یک قرارداد بینالمللی را امضا کرده بود و تجارت آزاد با کانادا و آمریکا را شروع میکرد. در روز جشن آغاز به کار آن بومیِ زاپاتیست ظهور کرد. حالا هم آنها دموکراسیشان را با خرج میلیاردها پزو۱ برای کارزار تبلیغاتی [انتخابات] جشن میگیرند و همه از بابت این دموکراسی احمقانه خوشبختاند. این بار طرح این است که در مقابلشان نه فقط پنج خلق زاپاتیست [مانند اول ژانویه ۱۹۹۴]، بلکه ۵۶ خلق بومی ظهور کنند۲.
چه اتفاقی میتواند روی دهد؟ نمیدانیم. این چالشیست که اگر مردم آن را به عهده بگیرند ممکن است چیز جدیدی خلق کنند. در سال ۹۳ چه اتفاقی میتواست روی دهد؟ ممکن بود همهمان را بکشند. آن زمان هیچکس ساختار دولت خوب را مطرح نکرده بود، صحبتی از خودمختاری و همایشها نبود. چشمانداز ما فقط این بود که قبل از اینکه سعی کرده باشیم چیز دیگری بسازیم، کسی ما را نکشد. اما جور دیگری از آب در آمد. چیزی که تا قبل از آن کسی تصورش را هم نمیکرد. الان هم تا حدودی همینطور است. کاری که تلاش داریم انجام دهیم این است که از اتوریتهی اخلاقی زاپاتیستها استفاده کنیم تا مردم جمع بشوند و ببینند که نیروی لازم برای تغییر این شرایط را دارند.. زاپاتیستها نیروی مقاومت در مناطق خودشان را دارند (خود شما در حال سفر و رفتن به این مناطق هستید، و خواهید دید). ولی ما بهغیر از مناطق زاپاتیستی در برابر کشور و فقرای آن هم مسئولیت داریم و نمیتوانیم بنشینیم و تماشا کنیم که همه چیز را نابود کنند. باید دست به کاری زد، پیشنهاد ما این است که وارد فرآیند آنها شد، و همزمان سازماندهی کرد تا مردم خودشان بگویند به دولت نیازی نداریم؛ به سرمایه احتیاج نداریم، خودمان چیزی را بنا خواهیم کرد. امروز چالش این است.
هفتهی گذشته ما را به تمسخر گرفتند و گفتند ”عجب! چه خوب شده که حالا زاپاتیستها هم میخواهند در انتخابات شرکت کنند“. در همین هفتههای قبل خانهی یکی از رفقایی را که هماهنگی کنگره ملی بومیان را بهعهده دارد به آتش کشیدند، یک نفر دیگر را وقتی با اتوموبیل میرفت، سعی کردند با ماشین از جاده به دره پرتاب کنند، همسر یکی از وکلای زاپاتیست (از خلق یاکی) را مفقودالاثر کردند. بنابراین، خوانش دولت از شرکت بومیان در انتخابات این است که این عمل یک کارزار انتخابی نیست، بلکه یک توطئهی خرابکارانهی بالقوه است. آن رفیقی که خانهاش را به آتش کشیدهاند، چه کار میکند؟ او به خود میگوید که به هر حال قرار بود این خانه را از آنها بگیرند، چون قراردادی با یک شرکت معدن کانادایی منعقد شده که میخواهد زمینهایمان را بگیرد. [دولت مکزیک امتیاز استخراج مواد معدنی در مناطق مختلفی را در اختیار شرکتهای چند-ملیتی قرار داده است و این شرکتها با کمک ارتش، نیروهای شبهنظامی و گارد سفید مردم را از خانه و کاشانه و اراضی کشاورزیشان بیرون میکنند تا این شرکتها بدون مزاحمت به استثمار منابع طبیعی بپردازند.-م]
راه برگشتی وجود ندارد! زیرا در پس ما دیگر هیچچیزی نیست. این آخرین پناهگاه است. آنها را صدها سال است که دارند اخراج میکنند، این آخرین جاست، دیگر هیچ چیزی نمانده است. دیگر حتی سراغ ترامپ هم نمیشود رفت. قبلاً مهاجر میشدند و به ایالات متحد میرفتند. الان به کدام گورستان بروند؟ من نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد، ولی خوب خواهد شد. این تغییر به حالت تهاجمی انجام میشود.
در کنگره قبلیْ بومیان فهرست بلندبالایی از فجایعی که بر سرشان آمده تهیه کردند. زمینمان را غصب میکنند، ما را به قتل میرسانند، مفقودالاثر میکنند... در چنین شرایطی زاپاتیسم به آنها گفت، خُب حالا که راهی نمانده، باید به تهاجم دست زد. این آن شکلی از مقاومت است که میتواند شکلی تهاجمی باشد. اینجا بر سر خیلی چیزها قمار است. این قمار نهتنها بر سر مقصد نهایی خلقهای بومیست، بلکه مقصد نهایی زاپاتیسم هم به داو کشیده میشود، چرا که زاپاتیسم با همه چیزش در این کارزار شرکت کرده است.
نمیدانم، این اعتماد وجود دارد که وقتی مردم بفهمند که میتوانند به خودشان اعتماد کنند، میتوانند چیزهای جدیدی بسازند. بر این اساس، زاپاتیسم میگوید ما همهی ارتباطاتمان را در اختیارتان میگذاریم تا به شما کمک کنیم. ما تمام ذخیرهی غذایی اندکمان را در اختیارتان میگذاریم. رفقای فرمانده زن اعلام کردهاند که حاضرند از فرزندان کسانی که شورای دولت را تشکیل بدهند نگهداری کنند؛ برای کمک به کسانی که مجبورند [برای این کارزار] سفر کنند، و یا نمیتوانند وارد مناطق خودشان بشوند. ما نمیتوانیم وظایف آنها در جوامعشان را به عهده بگیریم. اینطور نیست که فرماندهان به شما بگویند چه کنید. خودتان باید کار را انجام بدهید و ما پشت سرتان میآییم. شماها باید فکر کنید، زیرا این شمایید که در مناطقتان زندگی میکنید و مردمتان را میشناسید و کسانی هستید که همراه با ما مبارزه خواهید کرد.
به همین دلیل است که نمیتواتیم به شما بگوییم که چه اتفاقی خواهد افتاد، فقط میتوانیم چتر کوچکی درست کنیم تا شما زیر آن چتر به شیوههای سنتی خود همهپرسیتان را انجام دهید تا از این طریق بتوانیم پاسخهایمان را بسازیم. نمیدانم آیا وقتی به دوران انتخابات رسیدیم، به اندازهی کافی پیشرفت داشتهایم که بگوییم دیگر انتخابات برای ما مهم نیست؟ این بهترین حالت خواهد بود. بدترین حالتش را کسی خبر ندارد! لابد باید سوار یک کشتی شویم و برویم ایران ...!
اکنون در لحظهی جالبی قرار داریم. از سال ۹۴ تا به امروز چنین قماری نکرده بودیم. سال ۹۴ مسألهی مرگ و زندگی روستاهای زاپاتیست مطرح بود. اگر بر اثر تصمیمی که آنها گرفته بودند، چیزی خراب میشد، بر سر خودشان خراب میشد، الان فکر میکنند که این تصمیم دربارهی بومیان سراسر کشور است و دربارهی میلیونها مکزیکی غیر-بومی که هیچ آیندهای ندارند مگر اینکه اوضاع عوض شود. برای همین میگوییم این لحظه تاریخیست. چیزی باید اتفاق بیافتد. یا باید بهتر بشود (و این امید ماست)، یا بدتر. به هر حال چیزی اتفاق میافتد. دیگر نمیتوان همچنان نشست و تماشا کرد که تکهتکهمان کنند. دیگر بس است!
س: جنبشهای اجتماعی مکزیک در برابر این پیشنهاد چه واکنشی نشان دادهاند؟
چپ سنتی میگوید نمیتوان فقط به شورای بومی اکتفا کرد، بلکه باید یک شورای کارگری، دهقانی، خلقی ساخت و از این طریق یک کاندیدا برای انتخابات داشت. آنها میخواهند بر حسب دستور ظرفی بر فراز تمام طبقات انتصاب کنند که با قوانین بورژوازی رقابت کند. ۳۰۰ بار این شیوهی کار را در ۳۰۰ کشور انجام دادهاند و به درد هیچکس نخورده است. روند تشکیل شورای بومیان اینطور تعریف نشده است که فقط یک شورای بومیان تشکیل شود، بلکه بهانهایست تا از پایین، از تصمیم خود خلقها چیزی ساخته شود. خود روند تشکیل تعیین میکند که برای تغییر موقعیت واقعاً چه کار میتوان و یا نمیتوان کرد و آیا نیرویی برای تغییر وجود دارد، و یا نه. نه این که زاپاتیستها به سازمانهای تودهای بگویند نمایندگانتان را انتخاب کنید، دهقانان هم همینطور، بومیان، پرولتاریا...! آری، ما میتوانیم از گروههای مختلف بخواهیم در انتخابات شرکت کنند، میلیونها پزو هم پول بگیریم، اما این کار به چه دردی میخورد؟ پاسخی که میدهند این است که میشود فضایی در زمین بازی انتخاباتی درون نظام پیدا کرد و از درون به تغییر اقدام کرد. انگار تاریخ قرن نوزده، بیست و بیستویکم اصلاً وجود نداشته است. باید به دولت حمله کرد و نابودش کرد. بنابراین، چپ پارلمانی و احزاب سیاسی مطلقاً مخالفند. به ما گفتند شما بخشی از نظام هستید، دولت کنونی به شما پول میدهد تا آرای ما را از ما بگیرید، شما عناصر نفوذی ترامپ هستید، و چیزهای دیگری از این قبیل...
مردم از پایین، در ابتدا گفتند که راه انتخاباتی به درد نمیخورد. بعد، وقتی این چیزها برایشان شرح داده شد، گفتند این چیز دیگریست. راه بیافتیم!
این شرکتهای نظرسنجی، چند همهپرسی کردهاند که هیچ ارزشی ندارد، ولی گرایشی را نشان میدهد. ۴۰ درصد مردم کوچه و بازار گفتهاند به کاندیدای بومی رأی میدهند. این یک مشکل است! احزاب با هم برای به دست آوردن ۲۵ درصد رقابت میکنند تا رئیس جمهور از آنها باشد. ۴۰ درصد رأی بدون معرفی یک کاندیدای ریاست جمهوری دیوانگیست. به خودت میگویی اگر در یک چنین انتخاباتی برنده هم شویم، همزمان باید استعفا بدهیم. چالش این است که به مردم بگوییم که موضوع بر سر این نیست که به ما رأی بدهید یا نه، بلکه موضوع این است که برای تغییر این وضعیت همراه با ما چه کار میتوانید انجام بدهید. این چالش اصلی ماست با افرادی که سازماندهیشده نیستند. باید به آنان بگوییم که مسأله این نیست که به ما رأی بدهید، مسأله این است که با ما سازماندهی کنید. در یک سناریوی بد، اگر اکثریت بزرگی از مردم رأی بدهند هم وضع بدیست. نه، ما هرگز چیزی از دست نمیدهیم، این طبقهی سیاسیون است که در این فرآیند بازنده است. اگر روند سازماندهی خلقی پیش برود، آنها بازندهاند، زیرا این فرآیند از آنها سبقت خواهد گرفت و اگر این روند پیش برود، باید کاری بکنند و نمیتوانند به کاندیدای زن بومی اجازهی شرکت در انتخابات بدهند، بنابراین گفتمانشان ایراد پیدا خواهد کرد. این دلیل ورود به فضای انتخاباتی [از جانب بومیان] است که آنها را به دعوا با یکدیگر خواهد انداخت. تضاد بین آنها در درونشان در فضای انتخاباتی بیش از هر زمان دیگریست. وقت جنگیدن با مردم را ندارند و با خودشان درگیرند. پس ما به آنها میگوییم که قواعد شما را میپذیریم و در عین حال این شورای بومیان است که باید حاکم شود. ایدهی ما این است که مردم بگویند این چیز دیگریست، باید دید اینها چه میخواهند. مسأله این است که از خشمی که مردم با کل نظام دارند عبور کنیم و به آنها بگوییم که میشود کاری کرد.
س: اگر این سناریوی بد پیش برود و کاندیدای بومیان رأی بیاورد و بعد بخواهد استعفا بدهد، نگران ایجاد نارضایتی و شکاف در بین کسانی که به یک بومی رأی دادهاند نیستید؟
این دیگر زیادی برنامهریزی است! اگر برنده بشوند، همیشه یک قانونی پیدا میکنند که اجازه بدهد که برنده نشوند. چنین طرح و برنامهای وجود ندارد. چنین چیزی طرحریزی نشده است. چیزی که باید برای همه روشن شود، این است که این فرآیند پیروز نمیشود، زیرا نمیتوان با قواعد خودشان با آنها رقابت کرد، و این که برای پیروزشدن وارد انتخابات نمیشویم. اگر با وجود این [کاندید بومیان] پیروز هم بشود، نمیدانم چه پیش خواهد آمد. در چارچوب منطق نظام سیاسی نمیگنجد که یک شورای بومی برنده بشود و بر این ملت حکومت کند. لابد ما را از ناوگان هفتم سندیهگو به موشک خواهند بست.
یک سناریوی قابل پیشبینی وجود ندارد، زیرا چالش ما این است که خود این فرآیند مردم را به دوران نوینی شبیه به زاپاتیسم برساند. آن چه شما در سفرتان به چیاپاس از زاپاتیسم مشاهده خواهید کرد، نه یک طرح است، نه دستور یک فرمانده و نه یک نظریه. قرار بزرگ سال ۹۳ این بود که میرویم مبارزه کنیم. یک قرار بزرگ دیگر هم در سال ۹۴ داشتیم، وقتی مردم به خیابانها ریختند و خواهان قطع جنگ شدند و خواستند که دیگر جنگ نکنیم، در آن لحظه همهچیز از صفر شروع شد. رفقا گفتند که ما زندهایم و نمردهایم و بهعلاوه به نظر میرسد که یک بسیج سراسری هم هست. حالا باید چه کار کنیم؟ ما به یک فرآیند مذاکره با دولت وارد میشویم و در این فرآیند از تمام مردم مکزیک دعوت میکنیم که مشارکت کنند. یعنی ما نمیرویم با آن ها معامله کنیم، بلکه میرویم تا برای مبارزات تمام اقشار اجتماعی فضایی فراهم کنیم، تا یکدیگر را بشناسند و ببینند که مشکلات ما همان مشکلاتیست که آنها دارند. در همان حال در مناطقمان شروع میکنیم به شکل دیگری حکومتکردن و رابطهی اجتماعی دیگری را ساختن. دولت زیر بار چنین مذاکراتی نخواهد رفت، زیرا این مذاکرات برای زاپاتیستها نیست بلکه برای تمام فقرای کشور است. ولی وقتی مذاکرات پیش رفت، تبدیل شد به یک لایحهی قانونی. این هم حادثهی غیر-منتظرهی دیگری شد!
ولی در حینی که این فرآیند جریان داشت، فرآیند ساختمان خودمختاری هم پیش میرفت؛ و وقتی طرح قانونی به مجلس میآید و نمایندگان قبولش نمیکنند، زاپاتیسم میگوید برای ما مهم نیست، ما فرآیند خودمختاری خودمان را داریم و آن را ادامه میدهیم. بعدها این فرآیند جلو رفت و شورای دولت خوب به وجود آمد. امروزه در کنار شورای دولت خوب، سازوکار دیگری هم هست برای هماهنگی و رهبری سیاسی روستاها و همینطور برای این که هم در زمینهي خودمختاری پیشرفت بیشتری انجام شود و هم در مناطق مختلف سطح یکسانتری پیدا بکنند.
همانطور که در مدرسهی کوچک زاپاتیستی توضیح دادند، افراد بسیار زیادی، که خیلی از آنها را جوانان تشکیل میدهند، از منطقهای به منطقهی دیگر رفته و مشکلات را میبینند؛ آنها میبینند که در مناطق مختلف چگونه این مشکلات حل میشوند. یعنی یک فرآیند ارتباط افقی در سراسر مناطق زاپاتیستی وجود دارد. در روستاها هر روز سعی میکنند بسازند، امتحان کنند و پیش بروند. هیچ طرح یا دستوری در کار نیست؛ آنها در حال ساختناند. مردم میسازند، زیرا میبینند که میشود ساخت و کسی نیست جلویشان را بگیرد. چالش این است که بفهمیم اگر مردم به این نتیجه برسند که میشود کار کرد، چه کار خواهند کرد. نمیدانیم، ولی از آنچه حالا هست، بهتر خواهد بود. این است که تمام این روند باید از پایین شروع شود و از ساختمان جامعه.
در زاپاتیسم کار با مجامع عمومی هر روستایی شروع میشود و پیش میرود تا به شورای دولت خوب برسد.
مضمون پیشنهادی که به خلقهای بومی مختلف کشور شده این است که به اتوریتههای خود یعنی اولیای امور و پیرترها رجوع نکنید، بلکه به هر کدام از روستاهای خود بروید و آنجا تصمیم بگیرید که گام بعدی چیست. این کار یقیناً با سرعت کمتری پیش میرود، ولی قویتر خواهد بود. در آخر دسامبر [۲۰۱۶] و اول ژانویه [۲۰۱۷] بومیان از سراسر کشور جمع میشوند تا حاصل چهار ماه بحث و همهپرسی را بررسی کنند. بگویند در اولین گام چه دیدهاند. بعد از آن دوباره نمایندگانی که انتخاب میشوند باید به روستاهایشان برگردند تا نتیجه را اعلام کنند و ببینند گام بعدی چیست. چالش واقعی این فرآیند خود ساختمان است. اگر این روش عمل کند، دیگر اصلاً مهم نیست که انتخاباتی در کار باشد یا نباشد، اگر این کار پیش برود، از دل آن چیزی درخواهد آمد.
س: زاپاتیستها پایگاه اجتماعی خودشان را چطور تخمین میزنند؟
پاسخ: نمیدانیم. ما میدانیم که چند نفر عضو کارزار دیگر هستند؛ ما میدانیم که چند نفر عضو ششمین بیانیه در سطح جهاناند (که تازه این هم یک تخمین است، چرا که عدهی کمی از آنان بهدرستی سازماندهی شدهاند)، ولی بهخصوص میدانیم که ما قدرت چندانی نداریم و میدانیم که بخشی از میلیونها فقیر مکزیک هستیم و مانند دیگر احزاب وارد هیچ فرآیند فاسد و آلودهای نشدهایم. چالش این است که وقتی یک زن بومی یا یک شورای بومی صحبت کند، مردم میبینند که یکی از خودشان حرف میزند. باید کاندیداهایی از «حزب عمل ملی» و یا « حزب انقلاب نهادینهشده3» و امثال آن را تصور کنید و یک زن بومی را در میان آنها. خیلیها خواهند گفت یک زن، آن هم یک زن بومی به هیچ دردی نمیخورد. خیلیها هم خواهند گفت که او با بقیه فرق دارد، او کسی مثل خود من است. اینها موضوع چالش ما هستند، آنها که میگویند این زن، این بومی به درد نمیخورد، به خودشان مربوط است. جامعه وظیفهی بازسازی آنها را به عهده خواهد گرفت.
س: گاهی برای مدت مدیدی از زاپاتیستها هیچ خبری نیست! یک سال، دو سال. در این مدت چه میکنند؟
پاسخ: آینده را آماده میکنند. پنج یا شش سال پیش زاپاتیستها طی یک تجزیه و تحلیل واقعیت موجود گفتند که بحران اقتصادی ملی و جهانی شدیدتر میشود. اوضاع اقتصادی خراب شده و این امر باعث رشد جریانهای راست در تمام دنیا میشود. همین وضعیتی که الان شاهد آن هستیم. میتوانید نوشتههای آن سال زاپاتیستها را بخوانید. در آن متن گفته میشود طوفانی در راه است و باید برای این طوفان خودمان را آماده کنیم. این یک تحلیل نظریهک بود، همراه با یک نظریهی عملی در ارتباط با اشکال نیروهای ضد-شورش. بنابراین زاپاتیسم میگفت باید خودمان را برای این طوفان آماده کنیم. اولین قدم ما آمادهکردن منطقهی خودمان بود. ما باید روابط اجتماعی در منطقهمان را تقویت میکردیم، باید ساختار اداری خودمختار را تقویت میکردیم و باید بانک غذایی و داروییمان و غیره را تدارک میدیدیم. این یک دورهی سکوت بود.
فکر میکنیم که در واقع این نه تشکیلات بوروکراتیک بلکه مردم هستند که باید شکل جدیدی از روابط اجتماعی را ابداع کنند که نهادها، یعنی روابط سیاسی، محصول آن هستند، و نه بر عکس. هدف وسیله را توجیه نمیکند. در عین حال آیا میشود اشتباه هم کرد؟ آری. آیا کسی برای تمام زندگیش چک سفید دارد؟ نه!
س: میبینیم که افکار عمومی برای این دولتها هیچ اهمیتی ندارد، آنها به عراق، سوریه و لیبی حمله میکنند و به کسی هم پاسخ نمیدهند. به نظر شما چرا به زاپاتیستها حمله نمیکنند؟
پاسخ: قبلاً پرسیدید که از کجا میدانیم که زاپاتیسم اتوریتهی اخلاقی دارد؟ به نظر ما این خود یکی از نشانههای آن است. حملهکردن به زاپاتیسم به معنی نسلکشیست. هزاران روستا جدا از آن هستهی کوچک مسلح وجود دارند. هزاران روستا گفتهاند که قصدشان این است که نشان دهند که میتوان به شکل دیگری هم حکومت کرد. آنها بهطور مدام افراد و شورای دولت خوب و کمیسیونهایشان را عوض میکنند و همهی اینها هم داوطلبانه انجام میشود و هیچ پولی بابتش پرداخت نمیگردد. رفقا میگویند که دنیا باید ببیند که حکومتکردن یک امتیاز نیست. این امر بدان معنیست که اگر حمله کنند، باید پسربچهها و دختربچههای بالای ۱۴ ساله را از بین ببرند و چنین نسلکشیای برایشان هزینهی سیاسی گزافی خواهد داشت. دولت میداند که بهسادگی نمیتواند یک جبههی جنگ بگشاید. فکر میکنیم که دست به حمله نمیزند، چون میداند که کار را نمیتواند بهسرعت به پایان ببرد. مسأله صرفاً قتل فرماندهان یا بهتلهانداختن نیروهای نظامی نیست؛ باید تمام روستاها را از بین ببرند. سال ۹۴ هم اینطور شروع شد. آنها روستاها را به رگبار بستند و بمباران کردند، و در مقابل در روستاها و شهرها تظاهرات سراسری به راه افتاد و کمکرسانی به زاپاتیستها دائماً رشد کرد. بهطوری که آنها مجبور شدند حملهی نظامی را قطع کنند. آنزمان این اندوختهی ۲۰ سال امیدی که زاپاتیسم به ارمغان آورده وجود نداشت. در این ۲۰ سال در ساختار دولت و طبقهی حاکم سیاسیون هیچ تغییری حاصل نشده، ولی در عملکرد جامعه تحولاتی به وقوع پیوسته است. برای همین پدیده «سرکوب گزینشی» در مکزیک روزبهروز بیشتر میشود، زیرا هر بار دولت کمتر توان کنترل دارد. ابزارهای کنترل سیاسی سنتی مانند پول و احزاب سیاسی دیگر جواب نمیدهند. به همین جهت تعداد قتلها و مفقودالاثرکردنها بیشتر میشود، اگر به یک جنگ آشکار علیه زاپاتیسم دست بزنند، علاوه بر مکزیک، اتفاقی در ابعاد جهانی روی میدهد. اگر اینها به زاپاتیسم حمله کنند، در بسیاری از شهرهای دنیا مردمی هستند که مخالفت کنند!
س: به نظر میرسد که در سنجش افکار، میزان بالای رأی به نفع کاندیدای زن بومی بهعلت اعتبار اخلاقی زاپاتیستهاست، چه عامل دیگری بهغیر از این اعتبار اخلاقی میتواند غیربومیان را به جنبش زاپاتیستی نزدیک کند؟
پاسخ: هر آنچه در مناطق بومی اتفاق میافتد، دائماً در سرتاسر کشور هم اتفاق میافتد. تعداد فمینیسید [قتل زنان بهخاطر زنبودن] در شهرها به ارقام بسیار بالایی میرسد. چند سال پیش این امر فقط در مناطق مرزی شمال کشور وجود داشت. امروزه از ۳۲ ایالت مکزیک در ۲۶ ایالت تعداد قتل زنان وحشتانگیز است. یک زن کارگر در یک محلهی فقیرنشین نمیتواند از خانهاش خارج شود و مطمئن باشد که شب میتواند به خانه برگردد. خیلی از چیزهایی که تابهحال صرفاً در روستاهای بومی متحمل میشدهاند، از حملهی نظامی تا محرومیتهای سیستماتیک، اکنون دارد در شهرها هم اتفاق میافتد. اگر در مناطق بومی شرکتهای معدن زمینهایشان را غصب میکنند، در شهرها هم زمینخواران و پروژههای ساختمانی همین کار را میکنند. مردم از خودشان میپرسند بر سر چه کسانی چنین بلایی نمیآید؟ زاپاتیستها! چرا؟ چون اسلحه به دست گرفته، قیام و مقاومت کردند. در سنت شجاعت مکزیکی چنین چیزهایی هم به حساب میآید؛ که اینها انسانهای شجاعی بودند و مبارزه کردند؛ بدون این که الزاماً خیلی چیزها را بفهمند.۳
مثالی از تجربهی شخصی خودم میزنم: من فرزندم را با اتوموبیل به مدرسه میبرم، مردی همیشه آنجا ایستاده کنار خیابان که رانندگان را برای پارککردن راهنمایی میکند و انعام کمی میگیرد. هر بار که مرا میبیند، میگوید ”هر وقت موقعش شد خبر بده! اسلحه دست میگیریم و خدمتشان میرسیم!“. شوخی نمیکنم! باغبان هم وقتی آدم را میبیند میپرسد ”چه زمانی دوباره قیام میکنید؟“ خیلیها اینطور هستند. با این که آموزش سیاسی خاصی ندیدهاند، اما آمادهاند که اگر نیرویی جلو بیافتد، به آن بپیوندند. حالا مسألهی اصلی این است که این خشم به آگاهی تبدیل شود، وگرنه به کاری نمیآید. فراخواندادن به جنگ عمل نامسئولانهای است.
س: اگر اتفاقی پیش بیاید و زاپاتیستها را در مسیری قرار دهد که قدرت را بگیرند، نقش مانع اخلاقی چه اندازه خواهد بود؟
پاسخ: ما قدرت را به دست نخواهیم گرفت. تنها چیزی که بین ما و دولت کنونی تفاوت میگذارد، همین کلام ماست. ما هر چه که گفتیم انجام دادیم، چه خوب بود و چه بد. حتی وقتی اشتباه کردیم، گفتیم که اشتباه کردیم و گفتیم که قدرت را نمیخواهیم؛ زیرا حتی این برای خلق مکزیک مصیبتبار خواهد بود. میخواهیم مردم بفهمند که هر کس قدرت را به دست بگیرد، مسأله را حل نخواهد کرد، هر قدر هم که اهداف خوبی داشته باشد یا روشنفکر و فهمیده باشد، فرقی نمیکند. ما قدرت را نمیخواهیم، حتی اگر برای این باشد که شرایط را آماده کنیم تا خلق قدرت را به دست بگیرد. باید جهان دیگری بسازیم بدون چون و چراهای قدرت سرمایه. به همین دلیل است که این کار اینقدر سخت است.
س: از چالشِ ساختن صحبت کردید و از خشم، بعد از این خشم چه؟ برنامهای وجود دارد؟
پاسخ: نه، برنامهای در کار نیست، معتقدیم که وقتی خشم تبدیل به آگاهی شود، همهی برنامهها عقب ماندهاند.
س: میگویند اقتصاد نیاز به برنامه دارد؛ قرار است اقتصاد در روستاها چگونه پیش برود و اساساً آیا زاپاتیستها برنامهای برای اقتصاد دارند؟
پاسخ: ما در روستاهایی زندگی میکنیم که عموماً ۵۰۰ نفر در آن سکونت دارند و از بارانی که از آسمان بر زمین میبارد زندگی میگذرانند. چطور در چنین شرایطی میتوان ادعای تهیهی یک برنامه سراسری و کشوری داشت؟ ولی وقتی این روستاها تصمیم گرفتند که چطور بر خودشان حکومت کنند و خود را سازمان بدهند، توانستند تولید کشاورزیشان را نسبت به قبل دو برابر کنند، در بخشی از اراضی که قبلاً محصولی از آنها برداشت نمیکردند، با سازماندهیشان امروزه دارند محصول برداشت میکنند. به عبارتی، وضع اقتصادی خود را بهتر کردهاند. چرا نمیشود تصور کرد که اگر این امکان به اکثریت جامعه داده شود، وضع اقتصادی اکثریت مردم بهتر میشود؟ بدون آن که از قبل برایشان برنامهریزی شود که چه کار باید کرد یا نکرد. رهبران کارگری به سراغ زاپاتیستها میآیند و و از آنها میپرسند در شهر چه کار باید کرد؟ رفقا پاسخ میدهند: ”اصلاً شهر چیست؟ ما نمیدانیم. تنها چیزی که میدانیم این است که اگر شما خود را با آدمهایی مثل خودتان سازماندهی کنید و شرایطی به وجود بیاورید که نه خودتان به کسی وابسته باشید و نه کسی را استثمار کنید، مطمئناً از کسانی که امروز کار میکنند، بهتر کار خواهید کرد. ولی اگر از همین امروز بخواهید نقشه داشته باشید که هر چیزی چطور خواهد شد، اجباراً باید با همین قوانین موجود کار کنید و به اینجا میرسید که فکر کنید باید قدرت را دست گرفت و قوانین را با قوانینی که خودتان فکر میکنید خوب هستند عوض کرد، و مردمی که این طور فکر نمیکنند را وادار کنید قوانینی را بپذیرند که شما مناسب دانستهاید؛ و بعد یک ارتش و پلیس بزرگ برپا کنید تا از شما در برابر مردم خودتان و بقیهی مردم محافظت کنند و... دست آخر اتحاد شوروی را دوباره بازسازی کنید.“
س: اگر بخواهیم همین تجربهی زاپاتیستها را از روستاها به شهرها تعمیم بدهیم، فکر میکنید بهلحاظ اقتصادی چگونه خواهد شد؟
پاسخ: مسأله این است که بفهمیم جهان را دوباره باید ساخت. اگر برای ساختن چیز واقعاً جدیدی نباشد، نمیتوان زندگی فردی و جمعی مردم را به چالش کشید. تصور این امر دشوار است و برای همین تصور زاپاتیسم هم سخت است. ولی ۲۰ سال است که اینگونه عمل میکنند؛ این دیگر نظریه نیست. آن جا هست! چیزی شبیه به این در هیچ کجای دیگر دنیا نیست. مسأله این نیست که خیلی خوب و بهتر از بقیه است. این چیزیست که قبلاً نبوده، در هیچ برنامهای و هیچ نوع نظریهی سیاسی نیامده است. بروید و با دختران زاپاتیست حرف بزنید تا ببینید که این دختران میخواهند در آینده چه کار کنند. برای آن که این امکان را دارند که خودشان انتخاب کنند؛ انتخاب کنند که چه میخواهند بشوند. میلیونها انسان از چنین امکانی محروماند. پس زاپاتیسم نمیخواهد به آنها بگوید چه کار کنید یا نکنید، زاپاتیسم آن شرایط مادی، اجتماعی و فرهنگیای را به وجود میآورد که در آن این زنان بتوانند بگویند چه میخواهند. میگویم زن، زیرا زنان ملموسترین عناصر یک جامعهی بومی هستند. دربارهی کودکان و جوانان هم همینطور است. کار زاپاتیسم گشودن پنجرههاست. و ایجاد شرایطی که در آن مردم فقط یک پنجره نداشته باشند، بلکه چندین پنجره باشد که خودشان منظرههای ممکن را انتخاب کنند. مسأله این نیست که به آنها بگوییم این آیندهی درخشان توست، مسأله این است که به آنها بگوییم از این امکانات برخوردارید. اگر به شکل فردی انتخاب کنید، مطمئناً اشتباه خواهید کرد و اگر موفق شویم که جمعی انتخاب کنیم، حتماً مفید خواهد بود. در عمل، در ۲۰ سال گذشته در مناطق زاپاتیستی این شیوه نتیجهبخش بوده است. تصور کنید اگر شبهنظامیها نبودند، اگر سرکوب نبود، اگر اقتصاد بازار حاکم نبود، ما امروزه در چه وضعیتی قرار داشتیم! احتمالاً خیلی بهتر از این که هست میبود. ولی امروز هم آن شادی و نشاطی که در روستاهای زاپاتیست در کودکان، جوانان و زنان میبینید، در هیچ روستای دیگر کشور نمیبینید. این کاریست که دارد خوب عمل میکند، زیرا این خودشان هستند که دارند کارها را انجام میدهند. میخواهیم به مردم کشور نشان بدهیم که این کار را میتوانید خودتان انجام بدهید. ولی باید برای این کار زحمت کشید، رنج برد و همهچیز را به چالش کشید. اگر همهچیز را به چالش بکشند، دیگر چیزی برای از دست دادن نخواهد بود و دیگر شکستناپذیر میشوند. اگر بشود این پیغام را در این بهاصطلاح کارزار سیاسی به آنان رساند، این خودش یک پیروزیست. میدانم که بسیار سخت است و فقر مادی بیداد میکند، ولی جدی میگویم، با رفقای روستاها صحبت کنید، نه با شورای دولت خوب، نه با فرماندهان، با مردم روستاها حرف بزنید. آنها به شما خواهند گفت که آیا اینهمه ارزش دارد یا نه.
س: بازگردیم به بحث کاندیدا کردن یک زن بومی، آیا سازوکاری وجود دارد که این کاندیداتوری به شکل رایج و سنتی نامزدشدن برای انتخابات ریاست جمهوری نباشد؟
پاسخ: هنوز نه. تازه سه ماه است که این پیشنهاد مطرح شده است. ما فعلاً سه ماه است که وقت گذاشتهایم تا نزدیکان خودمان این قضیه را بفهمند. نزدیکترین رفقایمان به ما میگویند شما دیوانه شدهاید. وقتی این طرح به کنگره ملی بومیان پیشنهاد شد، پاسخ دادند ”شما دیوانهاید!“. بعد از سه روز بحث و توضیح چم و خم قضیه، گفتند ”آها! پس این یک کاندیدای انتخاباتی نیست“. معلوم است که بیرون از این جمع خیلیها میگویند این هم یک کاندیداتوری معمولی ست مثل بقیه. علیرغم ماهها کار توضیحیْ اطلاعات غلط، دروغپراکنیها و کارشکنیها هنوز تأثیر خود را میگذارد، هنوز بسیاری خواهند گفت این یک انتخابات معمولیست. مهم نیست، بگذار بروند رأی بدهند. بعد عصبانی خواهند شد که کاندیدایشان برنده نشده است؛ آن وقت از خشم آنان آغاز خواهیم کرد و خواهیم دید که آیا با این خشم میتوان ساخت. بنابراین مردم چه آگاه باشند چه نباشند، ما پیروز خواهیم شد. آیا منظورم روشن است؟
س: تا حد زیادی روشن است. اما دلیل حساسیت ما این است که ما در ایران در برخورد به سیاست انتخاباتی، حتی با برخی افراد نزدیک خودمان هم مشکل داریم. برای این که گاهی حتی بعضی دوستان فکر میکنند باید خودشان را با این عشق طبقهی متوسط به صندوق و انگشت آبی تطبیق بدهند. حالا در برابر این سیاست کنگره ملی بومیان، خواهند پرسید چرا این کارزار درست است و شرکت در انتخابات در ایران درست نیست؟ چه تفاوتی بین این دو وجود دارد؟
پاسخ: اینجا به ما هم حمله میکنند. آنچه میشود انجام داد، این است که کار خودتان را بهتر انجام بدهید و بیشتر توضیح دهید. یک کاندیدای بومی مطرح نیست، یک «شورای دولت بومی» است، و چنین شورایی در قانون منظور نشده است. این زن بومی کاندیدا فقط سخنگوی این شوراست و چنین چیزی هم قانونی نیست. آنچه مهم است و باید از آن حمایت شود، اَشکالی است که خلق مکزیک برای دخالت در سیاست برمیگزیند. آنچه زاپاتیستها از آن حمایت میکنند، «کاندیداتوری» نیست، بلکه «شورای دولت بومی» است. حتی نمیدانیم آیا قوانین مکزیک چنین چیزی را اجازه میدهد یا نه، ولی به هر حال این پیشنهادیست که مطرح شده است.
س: آیا درست است که برای معرفی یک کاندیدای مستقل یک میلیون امضاء لازم است؟ آیا کنگره ملی بومیان میتواند این همه امضاء را تهیه کند؟
پاسخ: بله میتواند خیلی بیشتر از این ها هم تهیه کند. ما در سال ۹۷-۹۸ دربارهی «قانون حقوق و فرهنگ بومیان»5 یک همهپرسی سازماندهی کردیم. بدون آن که از کسی کمک بگیریم، در سراسر کشور میز گذاشتیم و با مردم صحبت کردیم و پرسیدیم که با این لایحه موافق هستند یا نه؛ بدون هیچگونه دخالت نهادهای انتخاباتی یا احزاب سیاسی رسمی. فقط با اتکا به سازمانهای تودهای. اگر اشتباه نکنم، آن موقع ۹۰۰ هزار امضاء جمع کردیم. و حالا که بازار انتخابات سیاسی داغ است، همهچیز بهطور قانونی انجام میشود، وسائل ارتباط همگانی فراهم است، تنفر مردم علیه احزاب سیاسی بیش از همیشه است، خیلی زودتر از اینها میتوانیم امضا جمع کنیم. مشکل جایی پیش میآید که مردم بگویند حالا که این همه امضاء داریم، چرا کسانی که در قدرت هستند را دنبال میکنیم؟ پس هر چه میخواهیم در اختیار بگیریم. سناریوی ایدهآل این است که خود این فرآیند جمعآوری امضا راه سازماندهی است. باید با مردم حرف زد، بحث سیاسی راه انداخت، در جهت همبستگی با رفقایی که برای فعالیتهای کارزار این طرف آن طرف میروند، کارزار جمعآوری کمک مالی به راه انداخت. نهتنها در روستاها، بلکه در شهرها و در محلات نیز باید سازماندهی کرد؛ که یک نفر خانهاش را در اختیار کار بگذارد؛ که رفقایی که سفر میکنند بتوانند اقامت کنند؛ که نوشتافزار باشد؛ که صندوق باشد. هر تک امضایی که جمع میشو،د باید در تمام این مسیر سازماندهی جمعی معنی دهد. این کار مانند انتخابات دولتی نیست که میلیاردها پزو خرج میکنند، یک صندوق میگذارند و مردم میآیند و رأی میدهند و میروند. اینجا هر صندوقی به مفهوم کل این فرایند سازماندهیست. این فرایند است که برای ما اهمیت دارد، نه امضاها. اگر این فرآیند درست پیش برود، کسی که امضاء میکند، از ما میپرسد بعدش چه کار کنم؟ ممکن است خیلیها بگویند ”امضاء کردم، کاندیدای ما رأی میآورد و برنده میشویم. مسئولیت سیاسی من تا همین جا بود“. ولی اگر درست کار بشود، خیلیها خواهند گفت ”امضا زدیم، قدم بعدی چیست؟“
س: در برابر این سؤال پاسخ زاپاتیستها چه خواهد بود؟
پاسخ: هنوز نمیدانم. دولت خواهد گفت ”کارت انتخاباتیات بهجای صورتی زرد رنگ است؛ آن جایی که باید به دنیا میآمدی، نیامدهای...“؛ و اعتبار انتخابات را به رسمیت نمیشناسند. اگر کار مطابق آنچه فکر میکنیم پیش برود، آن وقت به مردم پاسخ خواهیم داد که آیا برای شما اهمیتی دارد که دولت چه میگوید؟ یا میخواهید با هم چیزی دیگری بسازیم؟
س: اگر بگوید میخواهم چیز دیگری بسازم؟
پاسخ: آنوقت به او میگوییم یک سال دیگر همینجا منتظرت هستیم تا با هم ببینیم چه چیزی میسازیم.
س: زمانی که زاپاتیستها در سال ۸۳ فعالیت خود را شروع کردند، از بین ۳۲ ایالت مکزیک چرا چیاپاس را انتخاب کردند؟
پاسخ: تمام کسانی که آنزمان به آنجا آمدند، با ایدههای چریکی دههی ۶۰ بود. هدف ایجاد یک هستهی چریکی بود. نه این موضوعی مخفی است و نه از آن شرمندهایم. آنها با این نظریه آمدند، اما زمانی که به روستاها برخوردند، همه نظریاتشان نقش بر آب شد.
س: نگفتید چرا رفتند چیاپاس؟
پاسخ: خودتان خواهید دید. چیاپاس منطقهایست پر از چریک.
س: زاپاتیستها یک ارتش دارند. ارتش هم نیاز به سلاح دارد، و از نظر اقتصادی و نظامی باید تأمین گردد. تا چه اندازه اقتصاد روستاها میتواند برای تجهیز ارتش، که مسئول تأمین امنیت روستاهای زاپاتیستی است، قابلاتکاء باشد؟
پاسخ: در روستاها «نیروهای مکزیکی میلیشیا» وجود دارد. یعنی خود روستا سازماندهی شده است تا در مقابل یک حمله نظامی مقاومت کند. نه فقط با اسلحه، بلکه همچنین اماکنی برای مخفیشدن و پناهگاه دارند. اگر پایتان را از سن کریستوبال بیرون بگذارید، یک زاپاتیست شما را از جایی تحتنظر دارد. وقتی وارد یک روستا میشوید، با آن که به نظر میرسد هیچکس توجه خاصی به شما ندارد، همه میدانند که چند نفر آمدهاند، چه زمانی رسیدهاند، و احتمال دارد به تو پاسخ دهند که اصلاً نمیدانند زاپاتیسم چیست! و حتی اگر یک سرباز بیشتر از آن چه معمولاً در آن حوالی میپلکد آنجا باشد، همه میدانند که یک سرباز بیشتر در آن محدوده است. با آن که کسی نمیتواند حتی یک اسلحه ببیند. ولی بدبختانه جامعه زاپاتیستی جامعهایست که خود را برای جنگ آماده کرده است.
س: وقتی یک جامعه تجهیزات نظامی دارد، همواره میخواهد آن را بیشتر ارتقا بدهد. آیا زاپاتیستها هم اینطور فکر میکنند؟
پاسخ: نه. زیرا هرگز نمیتوانید بیشتر از یک دولت سرمایهداری سلاح داشته باشید. پس نمیتوان با آن وارد یک مسابقه تسلیحاتی شد و مدام سلاح بیشتری خرید. این کار هیچ دردی را دوا نمیکند. کاری که رفقا محقق کردهاند، تغییر رابطهی اجتماعی تولید است. این از مبانی نظریهی کلاسیک مارکسیستی است که هیچ کس به آن عمل نکرد. زاپاتیستها بیشتر حول این مسأله نیرو گذاشته اند تا روی سلاح. سلاح میتواند جلوی یک حملهی شبهنظامی یا نظامی را بگیرد، ولی سلاح صرف نمیتواند در مقابل یک حملهی همهجانبهی سازماندهیشده مقاومت کند. اما همین مدت مقاومتکردن هم کافی است تا خیلیهای دیگر هم قیام کنند. ولی چالش اصلی زاپاتیستها از سال ۹۴ این نبود که سلاح بیشتری بخرند، بلکه همواره این بوده است که مواد غذایی بیشتری بخرند، وسائل پزشکی، دارو و ... .
امیدوارم وقتی از چیاپاس برگشتید هم با هم صحبت کنیم؛ همهی آنچه امروز در فرضیاتتان میگنجد، پس از این سفر تغییر خواهد کرد.
- - - - - - - - - - - - - -
۱- واحد پول مکزیک
۲- به تعداد اقوام بومی عضو کنگره ملی بومیان مکزیک. م.
۳- حزب انقلاب نهادینه شده با نام اصلی Partido Revolucionario Institucional- PRI از جمله احزاب میانه با گرایش نزدیک به سوسیال دموکراسی بوده که حدود ۷۰ سال در مکزیک قدرت را در دست داشت و در سال ۲۰۰۰ از قدرت برکنارگردید. این حزب که از جمله میراثداران فساد، تقلّب انتخاباتی و انواع انحصارطلبیهای خصوصی و دولتی در مکزیک است، در سال ۲۰۱۲ مجدّداً به قدرت بازگشت و انریکه پنیا نیتو رئیس جمهور کنونی مکزیک از این حزب به قدرت رسید.
۴- در مورد این سنتْ مایاکوفسکی هم در «آمریکایی که من کشف کردهام» تعریف میکند. او میگوید هرکس در مکزیک اسلحه به دست بگیرد، مردم به او می گویند انقلابی! -م.
۵- طرح این لایحه قانونی محصول مذاکرات ارتش زاپاتتیستی آزادیبخش ملی و دولت مکزیک در سالهای ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶ در شهر سن آندرس در چیاپاس بود. سال ها بعد، در ۲۸ آوریل ۲۰۰۱ بالاخره این لایحه در مجلس مکزیک مطرح شد و با تغییرات اساسی علیه خلقهای بومی با حمایت همه احزاب پارلمانی به تصویب رسید. از نظر کنگره ملی بومیان و ارتش زاپاتیستی تصویب این قانون به معنی اعلام جنگ به بومیان بود.
از جمله نک به:
http://peykar.org/old/ezln-farsi/EZLN-PDF/ezln-29.04.2001.pdf
- - - - - - - - - - - - - -
برگرفته از:
صداهایی از زمینِ ناممکن
گفتگوها و گزارشهایی از سرزمین جنبش زاپاتیستی
نشر ژرف، تهران ۱۳۹۶