پاپ بنديكت شانردهم، در سفر به سرزمين هاى اشغالى فلسطين (ماه مه ۲۰۰۹) ، از ديوار آپارتايدى كه اسرائيل در فلسطين مى كشد، ديدن كرد و با اهالى اردوگاه «عيده» گفتگو كرد و گفت «روايت انان از شرايط زندگى شان در كرانه باخترى و غزه، تكان دهنده است.» او افزود «با نگرانى خاطر شاهد زندگى پناهندگانى بودم كه چون خاندان مقدس مجبور به فرار از خانه و كاشانه شان شدند.» . ... «نزديك اردوگاه و در بخشى برآمده از بيت لحم، من همچنين ديوار را ديدم كه به سرزمين هاى شما تجاوز كرده، همسايگان را از هم جدا و خانواده ها را از هم رانده است»
پاپ پس از بازديد ازديوار، ضمن پشتيبانى از ايجاد دولت مستقل فلسطين، گفت «مى توان ديوار ها را ويران ساخت» و از جمله «اين ديوار تراژيك را».

برگرفته از آرش شماره ۱۰۳ (مرداد ۱۳۸۸ / اوت ۲۰۰۹)
ديوار آپارتايد و پيآمدهاى فاجعه بار آن براى ملت فلسطين

 
هنگامى كه در ۹ نوامبر ۱۹۸۹، ديوار برلين فروريخت،جهانيان هورا كشيدند و جشن گرفتند. فروپاشى اين ديوار زمينه هاى اتحاد دو آلمان را فراهم كرد. ديوار برلين كه در سال ۱۹۶۱ ميلادى كشيده شد، دو نيمه شرقى و غربى شهر برلين را از هم جدا مى كرد و نيمهء غربى را چون جزيره اى دربر مى گرفت. ديوار ۱/۴۳ كيلومتر طول داشت و ارتفاع آن به سه متر مى رسيد. ساختمان اين ديوار كه در چارچوب «جنگ سرد» مى گنجيد، اعتراض ها و نفرت هاى فراوانى برانگيخت و «جهان آزاد» را سخت بر آشفت. هنگام فروپاشى ديوار برلين، كمتر كسى تصور مى كرد كه با گذشت زمانى نه چندان دراز، دولتى جرات كند كه ديوارى بلند تر، طولانى تر، مجهز به همه ابزار مدرن كنترل و با برج و باروهاى فراوان در وسط سرزمين ديگران بكشد و با اين اقدام، بخش بزرگى از خاك آنان را نيز غصب كند، اما آب از آب تكان نخورد!
چنين رخدادى با پيشنهاد اهود باراك (نخست وزير پيشين اسرائيل) و تصميم آريل شارون نخست وزير جنايتكار اسرائيل در ژوئن سال ۲۰۰۲ انجام شد. ساختمان ديوارى به طول ۷۰۹ كيلومتر (و شايد كمى هم بيشتر) و با بودجه ى ۲ ميليارد يوروئى آغاز شد كه سرزمين هاى كرانه باخترى را از هم گسسته و زندگى روزمره فلسطينيان را تيره و تار ساخت و اما همان «جهان آزاد» يا به زبان رايج روز، «جامعه بين المللى» فقط به موضع گيرى هاى توخالى و اعتراضات بى آب و رنگ بسنده كرد. اين دو برخورد متناقض نسبت به دو پديده مشابه، نمونه بارز وجود سياست يك بام و دوهوا در سطح جهان است.
پس از آن كه دولت هاى پى در پى اسرائيل، «روند صلح اسلو» را به شكست كشانيدند، گسترش شهرك هاى استعمارى (كولونى ها) را در كرانه باخترى رود اردن و منطقه بيت المقدس تشديد كردند، بارها به سرزمين هاى فلسطينى لشكركشى كردند و فاجعه هائى چون كشتار جنين بوجود آوردند، انزوا و قتل ياسر عرفات را تدارك ديدند، نوميدى و ياس جاى اميد به آينده را در دل تك تك فلسطينى ها و بويژه جوانان گرفت و روزگار تاريك ترى براى فلسطينيان آفريد كه به از سرگيرى انتفاضه دوم منجر شد و در پى آن بر تعداد عمليات انتحارى نيز در اسرائيل افزوده شد. دولت اسرائيل كه در تمام دوران مذاكرات، از «امنيت اسرائيل» همچون شمشير داموكلس بر فراز سر فلسطينى ها استفاده مى كرد، به بهانه پيشگيرى از «عبور تروريست هاى فلسطينى» طرح ساختمان ديوار را به اجرا گذاشت.
ساختمان ديوار «حائل» يا «جدائى» كه فلسطينيان نام «ديوار ننگ» بر آن نهادند، از شمال كرانه باخترى و دهكده سلم مجاور جنين شروع شد و به سوى جنوب كشيده شد. با تغيير مسير ديوار بدستور شارون، ديوار كه در شش كيلومترى داخل سرزمين هاى فلسطينى كشيده مى شد در نزديكى هاى قلقيليا تا ۲۲ كيلومتر وارد كرانه باخترى مى شد. اين ديوار ۴۷ شهرك استعمارى مهاجرنشين را كه بر روى زمين هاى غصب شده بنا شده اند، دور مى زند. در شمال فلسطين، بويژه در جنين، تولكرم و قلقيليا تا ۵۰ درصد زمين هاى فلسطين به اسرائيل الحاق مى شود. زندگى ۸۵۰ هزار نفر مستقيما مختل شده و امكان رفت و آمد (از آزادى تردد سخن نمى گوييم!) را از دست داده اند. از ژوئن ۲۰۰۲ تا پايان سال ۲۰۰۳، ۱۴۰۲ خانوار از زمين هاى خود اخراج شدند و در حدود ۲۶۳ هزار نفر – دو هزار خانوار- ساكن ۴۲ دهكده در محاصره قرار گرفته اند. ۱۱۵ هزار فلسطينى ميان ديوار و مرز سال ۱۹۶۷ محبوس شده اند.
در قلقيليا در اطراف «خط سبز»، ۵۰ هزار نفر زندگى مى كنند كه ۸۰ درصدشان پناهنده اند. زمين هاى اين محل بسيار حاصلخيز است. اسرائيلى ها در ابتدا، در سال ۱۹۹۶ سى هكتار از زمين ها را براى ايجاد جاده امنيتى غصب كردند. در سال ۱۹۹۷، ده هكتار ديگر براى تاسيس يك اردوگاه نظامى غصب شد. در سال ۲۰۰۲ با ايجاد منطقه «واسط» از دسترسى زارعان قلقيليا به مزرعه هايشان جلوگيرى كردند. از ۶۷ روستاى واقع در شمال فلسطين، دست كم ۱۵ روستا ميان خط سبز و ديوار زندانى شده اند.
از كل ۷۰۹ كيلومتر ديوار فقط ۱۵ درصد بر روى مرزسبز (خط آتش بس ۱۹۴۷) قرار دارد و بر طبق نقشه «دفتر هماهنگى امور انسانى سازمان ملل (OCHA)»، اسرائيل ۵/۹ درصد از سرزمين هاى فلسطينى (از ۲۲ درصد سرزمين تاريخى فلسطين كه به فلسطينى ها وعده داده اند) را با تمام منابعش به خود ضميمه مى كند. اين ديوار مانع دسترسى بخش هاى بزرگى از كرانه باخترى به منابع آب نيز مى گردد. دره رود اردن نيز از دسترسى فلسطينيان خارج مى شود.
وجود پاسگاه هاى نظامى كه به چك پوينت شهرت دارند، ارتباط اهالى را با يكديگر قطع كرده است. و چون اين پاسگاه ها به هنگام شب بسته اند، دسترسى اهالى به پزشك و بيمارستان كاملا غير ممكن است. تازه هنگام روز نيز، هميشه باز نيستند و براى گذر از آنان، فلسطينيان بدترين بى حرمتى ها و توهين ها و استهزاها را تحمل مى كنند و اغلب نيز مجبور به بازگشت مى شوند. گذر از آنان كارى شاق است.
اين ديوار علاوه بر الحاق سرزمين هاى فلسطينى، گاه روستاها را نيز به دونيم تقسيم مى كند. براى ساختمان آن، مزارع فلسطينيان را در هم كوبيدند، درختان زيتون را از ريشه كندند، از دسترسى زارعان به آب جلوگيرى كردند تا آنان را وادار به تسليم كنند ولى فلسطنيان با دستان خالى مقاومت كردند و زمين هاى خود را رها نكردند. ديوار با تكه تكه كردن سرزمين هاى فلسطينى، آن ها را محبوس كرده و از آنچه از فلسطين تاريخى بجا مانده، تكه هائى از بانتوستان هاى جدا از هم مى سازد. و به همين دليل است كه آن را ديوار آپارتايد يا تبعيض نژادى نيز مى خوانند. تنها فلسطينى ها و پشتيبانان خستگى ناپذير هميشگى آنان نيستند كه ديوار را محكوم كرده اند. كم نبودند شخصيت هاى مشهور غربى كه فلسطين را با بانتوستان هاى آفريقاى جنوبى دوران آپارتايد مقايسه كرده اند. براى نمونه ميتوان از جيمز كارتر رئيس جمهورى پيشين آمريكا نام برد.
هرچند، مراجع بين المللى به موضعگيرى هاى صورى بسنده كردند ولى افكار عمومى جهان و بويژه نيروهاى مترقى در چهارگوشه جهان به نكوهش از ديوار برآمدند و در اين مبازره نابرابر فلسطينان را تنها نگذاشتند.
در درون اسرائيل نيز، به رغم پشتيبانى اكثريت مردم از طرح دولت اسرائيل، با اين گمان نادرست كه ديوار موجب توقف سوءقصدها مى شود و براى آنان «امنيت» مى آورد، انجمن ها و سازمان هاى طرفدار حقوق بشر و صلح طلبان اين كشور براى يارى مردم فلسطين در مبارزه با ديوار در كنار آنان قرار گرفتند.
در اين مبارزه، يكى از روستاها با مبارزه اى بى پايان و بدون توسل به خشونت زبانزد شد. روستاى بلعين واقع در نزديكى رام الله با كشيدن ديوار، تكه تكه شده است و روستائيان قادر به رفتن به مزرعه و حتى ديدار همديگر نيستند. ديوار ۶۰ در صد از اراضى دهكده را به اسرائيل ضميمه كرده است. روستائيان با يارى تشكلاتى نظير «گوش شالوم» (مجموعه صلح به رهبرى اورى آونرى)، «آنارشيست ها عليه ديوار»، «انجمن بلعين» و ... چندين سال است كه با اشغالگران اسرائيل به پيكار برخاسته اند و در اين راه شهيد هم داده اند. تا كنون ۱۶ فلسطينى و از جمله ۱۱ كودك در تظاهرات عليه ديوار آپارتايد با گلوله سربازان اسرائيلى كشته شده اند. آخرين آن ها ابراهيم ابورحمه از اهالى بلعين بود كه جمعه ۱۷ مارس ۲۰۰۹ به قتل رسيد.
براى پشتيبانى از مردم بلعين در مبازره با ديوار، كنفرانسى بين المللى بوجود آمده كه دومين آن از ۱۸ تا ۲۰ اوريل ۲۰۰۷ در همان روستا برگزار گرديد. در اين كنفرانس شخصيت هائى چون دكتر عزمى بشاره (فلسطينى-اسرائيل و نماينده پيشين مجلس)، ماريد كوريگان ماگوير (برنده جايزه صلح نوبل- ايرلندى)، دكتر ايلان پاپه (از جريان مورخين جديد اسرائيل و نويسنده كتاب «پاكسازى قومى در فلسطين»)، لوئيزا مورگانتينى (ايتاليائى- عضو پارلمان اروپا)، استفان اسل (يكى از دو نويسنده منشور حقوق بشر سازمان ملل، مبارز خستگى ناپذير صلح عادلانه)، اميره هس (روزنامه نگار مترقى اسرائيلى)، ژان كلود لوفور (نماينده مجلس از فرانسه) و نماينده كميته مردمى بلعين شركت داشتند.
در سال گذشته، سومين كنفرانس با پيام جيمى كارتر آغاز شد. امسال نيز كنفرانس بين المللى بلعين در روزهاى ۲۲ تا ۲۴ آوريل ۲۰۰۹ برگزار شد. در قطع نامه پايانى كنفرانس خواسته شده است : HYPERLINK "http://www.bilin-village.org/francais/decouvrir-bilin) " http://www.bilin-village.org/francais/decouvrir-bilin) (
* محصولا ت اسرائيل بايكوت، سرمايه گذارى در اين كشور متوقف و مجازات هائى عليه آن تعين و عملى شود
* جنايات اسرائيل در فلسطين به عنوان جنايت جنگى شناخته شوند
* مقاومت بدون خشونت مردمى گسترش يافته و از آن پشتيبانى گردد
* ايجاد جنبش بين المللى همبستگى با فلسطين
از نهادهائى كه عليه ديوار به مبارزه برخاسته، دادگاه راسل در مورد فلسطين است. در نشست اين دادگاه، در روز چارشنبه چهارم مارس ۲۰۰۹، استفن اسل چنين گفت:
«دادگاه راسل در مورد فلسطين قصد دارد بر تقدم حقوق بين المللى به عنوان ركن راه حل مناقشه اسرائيل- فلسطين تاكيد كند... ديوان داورى بين المللى در ابراز نظر درمورد پيامدهاى كشيدن ديوار در سرزمين هاى اشغالى فلسطين، مواد مناسب حقوق بين المللى بشردوستانه و نيز حقوق بشر از منظر حقوق بين المللى و ده ها قطع نامه بين المللى را در مورد فلسطين چنين تحليل مى كند: وظيفه اين ديوان، توجه به عدم اجراى حقوق است در حالى كه اين مسئله بوضوح به اثبات رسيده است. كار ما از آن جا شروع مى شود كه ديوان داورى بين الملى متوقف شده است: تاكيد بر مسئوليتى كه حقوق بين الملل تعيين مى كند، از جمله مسئوليت جامعه يبن المللى. اين جامعه نمى تواند همچنان از وظايفش شانه خالى كند. (...)
حقوق بين المللى نبايد ملعبه دست سياست يك بام و دو هوا شود. ...
نكوهش از نقض حقوق بشر كافى نيست، بايد براى پايان بخشيدن به آن تلاش كرد. در حالى كه دولت هاى ما، نه فقط با بى عملى خود دچار خطا مى شوند، بلكه همچنين گاهى با كمك مستقيم يا غير مستقيم به ثبات بى عدالتى ها نيز چنين خطائى مرتكب مى شوند. لذا، بسيج ما براى وادشتن اين دولت ها براى اتخاذ تصميم هاى ضرورى، امرى اساسى است. (...)
ادامه مصونيت از مجازات، ادامه اشغال را تشويق مى كند، چشم انداز ايجاد دولت فلسطين پايدار را نابود ساخته، بى عدالتى را دائمى مى كند و ستمديدگان را ناگزير به خشونت سوق مى دهد. با برخاستن و اعتراض عليه اين مصونيت از مجازات، كه شصت سال است ادامه دارد، ما ميخواهيم كه اين منطقه سرنوشت ديگرى بيابد....»
دولت اسرائيل به موازات ساختمان ديوار، تلاش به عربى زدائى شهر بيت المقدس كرده و تلاش مى كند كه به اين شهر، كه براى سه مذهب يكتاپرست «مقدس» بشمار مى آيد، هويتى يهودى بدهد. در كنار ديوار، با گسترش شهرك هاى استعمارى، دويست هزار نفر را در اين شهر اسكان داده اند تا بازگشت به شرايط پيشين بيش از پيش دشوار و يا حتى غير ممكن گردد. دولت اسرائيل با همدستى شركت هاى فرانسوى و از جمله آلستوم در حال ساختن تراموائى در اين شهر است كه با جداكردن كامل مناطق فلسطينى نشين و يهودى نشين، زمين هاى بيشترى از فلسطينى ها را غصب كرده و در واقع شهر بيت المقدس را مصادره مى كند.
ديوار آپارتايد علاوه بر غصب زمين هاى فلسطينى، ناممكن ساختن زندگى روزمره فلسطينى ها، امكان ايجاد هر دولت پايدار و قابل دوامى را براى فلسطينى ها ناممكن مى سازد. هدف اصلى اسرائيل از ساختن ديوار، علاوه بر كنترل فلسطينى ها در دو سوى ديوار، زدن ضربه كارى به ايجاد هر دولت مستقل و پايدار فلسطينى است. اسرائيل با محبوس كردن فلسطينى ها در آن سوى ديوار، در واقع اسرائيلى ها را نيز زندانى مى كند.
سيلوان سيپل، كه دوازده سال خبرنگار لوموند در اسرائيل بود، در كتابى با عنوان «زندانى ها، جامعه اسرائيل در بن بست» تصوير بسيار درستى از جامعه اسرائيل بدست مى دهد و نشان مى دهد كه اين جامعه با سياست دولت هاى اسرائيل در واقع خود را «محبوس» ساخته است. او تلاش كرده تا اسرائيل را از نگاه «پائينى هاى» جامعه بررسى كند. در يك سوم از كتاب، رودرروئى جامعه اسرائيل با تاريخ خودش مورد بررسى قرار مى گيرد. «ماجراى تانتورا و فراتر از آن، تكان حاصل از پژوهش هاى «مورخين جديد» اسرائيلى در مورد اخراج فلسطينى ها. گفتار سنتى نفى و خودخواهى، برداشت هاى امنيتى از محيط زيست، شرق شناسى اسرائيلى، تحول بنى موريس مورخ «نمونه»، محتواى كتاب هاى درسى ديروز و امروز ...» . سپس نويسنده از فسادى سخن مى گويد كه جامعه اسرائيل را فراگرفته است...
آنچه سيلوان سيپل از عوارض فساد توضيح مى دهد ، براى تكان دادن انسان ها كافى است. تأثير فساد برروحيه مردم ، تجاوز به آزادى ها و مك كارتيسم ، استعمارگرائى جامعه اسرائيل ، خشونت بار شدن آن، تيز تر شدن ناسيوناليسم ، آن جامعه را تا سرحد جنگ داخلى و حتى كودتاى نظامى پيش برده است (همانطوريكه واكنش ها در رابطه با عقب نشينى از غزه نشان ميدهد ) به يقين اكثريت اسرائيلى ها خواهان پايان كشمكش هستند و اقليتى از آنان شجاعانه براى رسيدن به آن مبارزه مى كنند. اما آن ها بيش از آن «زندانى» خويش اند كه بتوانند پيروز شوند؟»
ديوار ننگ، فقط فلسطينى ها را از اسرائيلى ها جدا نمى كند، اين ديوار بويژه فلسطينى ها را از فلسطينى ها جدا كرده، روابط اقتصادى، اجتماعى و حتى خانوادگى جامعه فلسطين را بر هم زده، كشاورزى و تجارت آن را داغان كرده و بر فقر آنان مى افزايد. يكى از اهداف ساختمان ديوار، نابودى شالوده اجتماعى – اقتصادى فلسطين است.
اين ديوار، اسرائيلى ها را نيز در زندانى كه خودشان ساخته اند«زندانى» مى كند.
با اين كه دولت كنونى اسرائيل، راست ترين دولت تاريخ شصت ساله اين كشور است و وزير امورخارجه آن، آويگدور ليبرمن دست كمى از نئو فاشيست هاى اروپائى ندارد و در سر، فكر اخراج همه فلسطينى ها را از سرزمين آباء و اجدادى شان مى پروراند. دو واقعه تاثير تعيين كننده اى در چشم انداز سياسى منطقه خاورميانه و خصوصا كشمكش فلسطين- اسرائيل دارد. موضوع مهم، تجاوز اسرائيل به غزه در زمستان سال گذشته است كه جهانيان را عليه اين كشور و سياست هاى استعمارى و تجاوزكارانه آن بر انگيخت. سازمان ملل اسرائيل را به ارتكاب جنايت هاى جنگى متهم كرد.عامل ديگر انتخاب اوباما و تغيير سياست دولت او در قبال اسرائيل در مقايسه با سياست رئيس جمهور پيشين امريكاست. براى نخستين بار، به نظر مى رسد كه ايالات متحده تمايل ندارد دنباله رو كور سياست هاى دولت اسرائيل باشد. آمريكا مهم ترين منبع مالى و تسليحاتى اسرائيل و نزديك ترين متحد آن است ولى اين بار تمايل دارد به فكر حفظ منافع خود در اين منطقه حساس و نفت خيز و رابطه با كشورهاى عربى و جهان اسلام نيز باشد.
«ايالات متحده، فرانسه، اتحاديه اروپا و روسيه از دولت اسرائيل خواستند تا به مستعمره سازى در فلسطين خاتمه دهد». دانى آيالون معاون وزارت خارجه اسرائيل در اطلاعيه اى چنين واكنش نشان داد: «اسرائيل بر حسب منافع ملى و بويژه در امورى كه به بيت المقدس مربوط مى شود، عمل كرده و خواهد كرد. نمى توان حق اسرائيل را بر بيت المقدس و توسعه آن ناديده گرفت.» (لوموند، ۲۱ ژوئيه ۲۰۰۹)
همان طورى كه اشاره شد، شرايط تا حدى تغيير كرده است:
بمناسبت پنجمين سالگرد اعلام نظر مشورتى ديوان داورى بين المللى كه ديوارى را كه اسرائيل براى جدا كردن آن كشور از كرانه باخترى كشيده، غيرقانونى خواند، دفتر هماهنگى امور انسانى سازمان ملل روز چهارشنبه ۸ ژوئيه چگونگى وضعيت فلسطين را منتشر كرد و نوشت: «اين حصار ابزارى براى محدود كردن رفت و آمد و زندگى فلسطينى هاست». «اين ديوار بخشى از نظم عمومى بن بستى است ... كه بر تحرك فلسطينى ها تاثير گذاشته و فضاى آنان را محدود تر كرده و بر قطعه قطعه شدن كرانه باخترى رود اردن مى افزايد. ...» (لوموند، ۸ ژوئيه ۲۰۰۹) آيا، اين همه اسرائيل را وادار به عقب نشينى خواهد كرد؟ نبايد زياد خوش بين بود. از حوادث شصت سال گذشته، چنين چيزى بر نمى آيد.
آيا زمان آن فرا نرسيده كه بر بى قانونى بين المللى در اين سرزمين كوچك نقطهء پايانى گذارده شود؟ با توجه به پراكندگى سياسى در درون فلسطين، و بويژه توازن نيرو در منطقه و جهان، نمى توان در مورد آينده كشمكش فلسطين-اسرائيل خوش بين بود. ولى روزنه هايى به چشم مى خورد كه هر چند ناچيز، خبر از آرزوى جهان دگرى مى دهد. آيا شرايط اجازه خواهد داد كه رنج مردم فلسطين نيز نقطه پايانى بر خود ببيند؟ اين را مبارزه ملت ها به ويژه خود اعراب و در نتيجه، تغيير در توازن قواى بين المللى تعيين خواهد كرد.
۲۵ ژوئيه ۲۰۰۹



شرم آوراست
تعصب دينى براسراييل مسلط شده است
شولاميت آلونى *
ترجمهى محمد ربوبى


مدت زيادى ازسخنرانى هاى نژادپرستانه ى رابين ، ماير كانان ، سپرى نشده بود كه از نويسنده و روزنامه نگار فقيد، آموس الون، رونوشت نامه اى را كه لرد روتشيلد، در اوت ۱۹۰۲ به هرتسل [ بنيان گذار صيهونيسم و سازمان دهنده نخستين كنگره صيهونيستى در سويس ] نوشته بود دريافت كردم . در اين نامه، روتشيلد توضيح داده است كه چرا از تاسيس دولت اسراييل در اين سرزمين پشنيبانى نمى كند. او در اين نامه نوشته است :
« تصور تاسيس يك مستعمره يهودى برايم دهشتناك است . ايجاد اين مستعمره، دولتى خواهد بود در داخل دولت . دولت كوچكى خواهد بود، ارتودوكس و كوته بين كه مسيحى ها و غير يهودى ها را محروم مى كند ».
بااين وجود وعليرعم پديده هايى مانند كانان ، ساليانى در اين سرزمين اميد وار بوديم كه پيش بينى روتشيلد تحقق نخواهد يافت . اميدوار بوديم كه اسراييل واقعا « حقوق اجتماعى و سياسى همه شهروندانش را ، صرفنظر از دين و مذهب شان ، نژادشان ، و جنسيت شان تضمين مى كند.» و نيز « آزادى دين و مذهب، معتقدات ، زبان، آمورش و فرهنگ همه شهروندانش را تضمين مى كند. » همان طور كه در اعلاميه استفلال اسراييل ذكر شده است .
سال ها سپرى شده و كانان جانشين هايى داشته است . نه تنها در بين جمعى آدم هاى حريص و بى پروا ، بلكه حتى در بين « نمايندگان منتخب درمجلس ( كنست ) » و دربين گروه كوچكى در درون حكومت .
حال اين گروه كوچك، دست اندركاراست، قوانين آشكارا نژادپرستانه اى وضع كند و دستجات پليس را روانه كند تا جلسات فرهنگى بين المللى را كه فلسطينى ها سازمان داده اند برهم زنند. زيرا، به نظر اين حكومت، فلسطينى هاى بومى اين كشور ، شهروندان درجه دوم محسوب مى شوند . وضع كنندگان اين قوانين معتقد نيستند كه حقوق بشر شامل اعراب نيز مى شود. از حقوق فرهنگى آنها ، از حق مسكن ، و حتى از حق داشتن زمين نيز صرفنظر كنيم . چرا چنين است ؟ چون، گويا چند هزارسال پيش، خداوند ، مالكيت اين سرزمين را به قوم برگزيده ى يهود و فرزندان آنها وعده داده است !
جاى بسى تاسف وشرم آوراست ، آن چه روتشيلد پيش بينى كرده بود، دراين ميان به وقوع پيوسته است . پس از مبارزات به خاطر تاسيس دولت ، حتى در خطيرترين لحظات زندگى و در تيره و تارترين خواب و خيالات خود ، نمى توانسنيم تصور كنيم طرفداران ياكونسكى در صددند با وضع قوانين نژاد پرستانه ترس و وحشت ايجاد كنند .
ما هرگز نمى توانستيم تصور كنيم، اينان ازطريق دست كارى در نظام قضايى، تلاش مى كنند عدالت اجتماعى و حقوق بشر را از بين ببرند ـ ارزش هايى كه ضرورترين مبانى و اصول جامعه دمكراتيك هستند و همه مردان و زنان و كودكان ، صرفنظر از نژاد و كيان ، دين و مذهب يا جنسيت، از آن ها برخوردارند.
چهل و دوسال است در سرزمينى كه به ما تعلق ندارد، اشغالگر و سركوب كننده شده ايم. آيا واقعا بايستى قزاق هاى چپاوگرى شويم كه مزارع و باغستان ها را نابود كنيم ، زنان و كودكان و كهنسال ها را زجر دهيم ؟
در ترانه اى چنين سروده شده :
« ما مالك اين سرزمين هستيم ، اين سرزمين ازآن ماست »
اما اين ترانه مى بايست چنين سروده شود:
« ما صاحب قدرت هستيم ، قدرت از آن ماست . ما پول داريم ، پول از آن ماست . ما مجازيم هركارى بكنيم . »
يعنى: قومى را از گرسنگى از پا درآوريم ، زندانى كنيم ، و سرانجام با بمباران هوايى ، با پرناب بمب هاى خوشه اى و فسفرسفيد نابودشان كنيم . چون، ما صاحب و حاكم اين سرزمين هستيم و خداوند ما را برگزيده است! . سلطه ى تعصب دينى بر اسراييل شرم آوراست .
* Shulami Aloni،‌ در سال ۱۹۲۸ در تل آويو متولد شد ه است. در جوانى به سازمان دفاع از خود ( هاگانا ) پيوست و در جنگ هاى استفلال طلبانه شركت كرد . در كابينه رابين وزير آمورش و پرورش بود . آلونى كه در رشته حقوق تحصيل كرده است ، از سال ۱۹۹۶ براى بازگردانيدن زمين هاى اشغالى به فلسطينى ها و دولتى سكولار مبارزه مى كند .
برگرفته از روزنامه هارتس ، تل آويو، ترجمه از متن آلمانى در فرانكفورتر روند شو ، شماره ۱۳۴ ، ژوئن ۲۰۰۹

«ديوار ننگ» و گفته هايى در باره ى آن
نوآم چامسكى


«چيزى كه در بحث مربوط به شهرك هاى استعمارى (مهاجرنشين هاى يهودى) فراموش مى كنند، اين است كه حتى اگر اسرائيل مرحله نخست «نقشه راه» را هم بپذيرد، كليه طرحهاى مستعمره سازى كه با بهره گيرى از پشتييبانى ايالات متحده، گسترش يافته است، همچنان باقى خواهد ماند. از اين طريق اسرائيل زمين هاى حاصلخيزى را كه در نتيجهء اين ديوار غير قانونى جداسازى به اسرائيل الحاق شده (از جمله منابع آب منطقه، و نيز دره رود اردن كه بخاطر گسترش مستعمره ها بسوى شرق، تكه تكه شده) همه را از آنِ خود مى كند.»
سازمان ملل متحد و«ديوار جداسازى»
از سال ۱۹۹۶، دولت اسرائيل طرحى را براى جلوگيرى از ورود غير مجاز به اسرائيل از نواحى مركزى، و شمالى كرانه باخترى مورد بررسى قرار داد.
در بهار ۲۰۰۲، شوراى وزيران اسرائيل به بهانهء عمليات مقومت و نفوذ مبارزان فلسطينى به داخل اسرائيل طرح ايجاد يك ديوار «پيوسته» در برخى نقاط كرانه باخترى و يبت المقدس را به تصويب رساند.
مجمع عمومى سازمان ملل در ۲۱ اكتبر ۲۰۰۳، اعمال خشونت بار، تروريسم و تخريب را محكوم كرده، و چون اين خطر وجود دارد كه مسيرديوارى كه اسرائيل در سرزمين هاى اشغالى فلسطين از جمله بيت المقدس شرقى و اطراف آن مى سازد، در مذاكرات آينده اخلال ايجاد كرده و عملا راه حل دو دولت را غير ممكن سازد، ابراز نگرانى كرد [توجه شود كه مقاومت مبارزان فلسطينى همه تروريسم است و بايد محكوم شود؛ اما تروريسم دولتى اسرائيل كه تمام حقوق و معيشت و حتى هستى يك ملت را دارد به نابودى مى كشد فقط ابراز نگرانى «جامعهء بين المللى را بر مى انگيزد. م.]. مجمع عمومى از اسرائيل خواست تا كارهاى مربوط به ساختمان ديوار را متوقف كرده و نسبت به انهدام اين ديوار كه از خط ترك مخاصمه ۱۹۴۹ فاصله گرفته و با حقوق بين المللى در تناقض است، اقدام كند [البته اسرائيل به اين توصيه نيز مثل همهء توصيه هاى ديگر كوچكترين اعتنائى نكرده است و همه اينها بدون كوچكترين مجازات و حتى سرزنشى. م.].

نظر مشورتى ديوان داورى بين المللى

در نوامبر ۲۰۰۳، مجمع عمومى سازمان ملل از ديوان داورى بين المللى (دادگاه لاهه) خواست در مورد پى آمدهاى كشيدن ديوار از منظر حقوق بين المللى نظر مشورتى فورى بدهد.
اين دادگاه در ۹ ژوئيه ۲۰۰۴ اعلام كرد:
ساختمان ديوارى كه اسرائيل، نيروى اشغالگر در سرزمين هاى اشغالى فلسطين مى سازد و از جمله در داخل و پيرامون بيت المقدس شرقى، ووضعيتى كه ساختمان اين ديوار به وجود مى آورد، خلاف قانون بين المللى است.
ديوان مزبور سپس ادامه مى دهد:
«اسرائيل موظف است كليه خسارت هائى كه ساختمان ديوار در سرزمين هاى اشغالى فلسطين و از جمله در داخل و پيرامون بيت المقدس شرقى وارد آورده، جبران كند.» [معلوم نيست چرا رأى دادگاه لاهه وقتى به اسرائيل مربوط مى شود معناى توصيه به خود مى گيرد. چرا درباره ميلوزويچ لازم الاجرا بود ولى براى اسرائيل چنين نيست. «سياست يك بام و دو هوا» هر مفهومى را از عدالت بين المللى بى اعتبار كرده است. م.]

اتى ين باليبار (فيلسوف و استاد داتشگاه پاريس) و هانرى كورن (زيست شناس و عضو آكادمى علوم فرانسه) در بيانيه اى با عنوان «بايد ديوار آپارتايد را در فلسطين نابود ساخت» (لوموند، ۹ اوت ۲۰۰۲) مى نويسند:
...
«اين ديوار، يا مستقيما جمعيت را جا بجا مى كند يا بطور غيرمستقيم با جلوگيرى از دسترسى مردم به امكانات زندگى، آنان را از سرزمين شان بيرون مى راند، بطورى كه اهالى مجبور به ترك روستاها و نهايتا كشورشان شوند، چنان كه برخى در اسرائيل علنا آن را بر زبان مى آورند.
براى فراهم كردن زمينه ساخت اين ديوار و براى ساختن آن، خانه ها را ويران، جاده ها را بسته، درختان را قطع و زمين ها و منابع آب را غصب مى كنند. با ساختمان ديوار، كودكان نمى توانند به مدرسه بروند، مردم بيكار مى شوند و خانواده ها بى خانمان مى گردند. تخمين زده مى شود كه بين نود تا دويست و ده هزار تن از اهالى كرانه باخترى هم اكنون از ديوار صدمه ديده اند....
اين ديوار، وجود مستعمره ها را هميشگى مى كند . يادآورى كنيم كه اين شهرك ها از نگاه حقوق بين المللى غيرقانونى اند... با منزوى ساختن بيت المقدس شرقى، ديوار الحاق آن را به اسرائيل تدارك مى بيند.... با وجود ديوار ارتباط ميان فلسطينيان غير ممكن مى گردد....
اين ديوار بتونى با تمام تجهيزات، برج هاى ديده بانى، نگهبانان و لوازم الكترونيكى مراقبت، فلسطينى ها را زندانى مى كند، فلسطينيانى كه دوام آورده و موفق شده اند تا بر روى تكه زمين ناچيزى در سرزمين خودشان ، مقاومت كنند. ديوار باعث اسارت يك خلق است. از پيامدهاى آن، كه طعنه تلخى است زاييدهء طرح فتوحات و سيطره اسرائيل، اين است كه مردم اسرائيل را با همه «نيروهاى دفاعى» اش ، به زندانبانان يك اردوگاه تبديل مى كند. به همين جهت درك اين موضوع ساده است كه چرا شمار قابل توجهى از جوانان اسرائيل زندان را بر خدمت سربازى ترجيح مى دهند. ...
با دوره جديدى از فاجعهء فلسطين، يعنى با «النكبه» جديدى روبرو هستيم. بجاى «دولت فلسطنيى پايدار» كه جامعه بين المللى وعده اش را داده بود .... وصله پينه هائى از بانتوستان و اردوگاه هاى پناهندگان خواهيم داشت. نه تنها چنين «دولتى» از نظر اقتصادى، فرهنگى و ادارى قابل دوام نمى باشد، بلكه از نظر انسانى نيز قابل زندگى نخواهد بود. ضربه اى كه از نقطه نظر موجوديت به خلق عرب فلسطين وارد مى شود، با ابعاد اخراج سال ۱۹۴۸ و اشغال ۱۹۶۷ قابل مقايسه است. لابد، براى از پا درآوردن خلقى كه نمى خواهد از ميان برود، بايد به شديدترين شيوه ها متوسل شد...
شاهديم كه چه براى حال و چه آينده، ديوار آبستن چيزى نيست جز فقر و اخراج فلسطينى ها از ميهنشان، وحشت وترور و جنگ بى پايان.
در مقابل اين فاجعه چه خواهيم كرد؟ به بهانه اصل عدم مداخله، تماشاگر بى عملى خواهيم ماند تا بعد ها بگوئيم كه شاهد عينى جنايت عليه بشريت بوديم.. اين ننگ است...
... بايد سياست تخريب و الحاقى كه اسرائيل دنبال مى كند، متوقف شود... سياست هاى دولت شارون وضع را وخيم تر نيز كرده است»

پاپ و «ديوار جداسازى»
پاپ بنديكت شانردهم، در سفر به سرزمين هاى اشغالى فلسطين (ماه مه ۲۰۰۹) ، از ديوار آپارتايدى كه اسرائيل در فلسطين مى كشد، ديدن كرد و با اهالى اردوگاه «عيده» گفتگو كرد و گفت «روايت انان از شرايط زندگى شان در كرانه باخترى و غزه، تكان دهنده است.» او افزود «با نگرانى خاطر شاهد زندگى پناهندگانى بودم كه چون خاندان مقدس مجبور به فرار از خانه و كاشانه شان شدند.» . ... «نزديك اردوگاه و در بخشى برآمده از بيت لحم، من همچنين ديوار را ديدم كه به سرزمين هاى شما تجاوز كرده، همسايگان را از هم جدا و خانواده ها را از هم رانده است»
پاپ پس از بازديد ازديوار، ضمن پشتيبانى از ايجاد دولت مستقل فلسطين، گفت «مى توان ديوار ها را ويران ساخت» و از جمله «اين ديوار تراژيك را».

«ديوار» و اسرائيلى ها
گوشه اى از گفته هاى اسرائيليان طرفدار صلح
اورى آونرى، ۲۵ اوت ۲۰۰۷

... سال هاست كه سازمان ملل متحد طرح تقسيم فلسطين را تصويب كرده است. در اولين طرح سال ۱۹۴۷ ، بخش بزرگترى براى فلسطينى ها در نظر گرفته شده بود كه در طرح هاى بعدى بين المللى كمتر و كمتر شد.. راه حل دو دولت كه در اوايل سال هاى دهه ۱۹۹۰ مورد توافق واقع شد تا كنون به جائى نرسيده است... آخرين فصل از غصب فلسطين به دست اسرائيل كشيدن ديوارى است كه در مناطقى از كرانه غربى رود اردن در اعماق سرزمين هاى فلسطينى پيش مى رود و بيت المقدس شرقى را كاملا از فلسطين جدا مى كند.
در چنين شرايطى نه امكان دارد يك دولت فلسطينى با برخوردارى از حقوق برابر در كنار اسرائيل ايجاد شود و نه زمينه هاى مذهبى اختلاف در اين منطقه از بين خواهد رقت.
اگر روزى دولت مستقل فلسطين در بخشى از سرزمين تاريخى فلسطين ايجاد شود، اين دولت كوچك دقيقا در ميان ديوار ها محصور خواهد بود و از لحاظ اقتصادى به هيچ وجه دوام نخواهد يافت و زندانى اسرائيل و كشور هاى عربى مجاورخواهد بود. ...
و از مقاله اى تحت عنوان ديوار شيطان، ۳ مه ۲۰۰۳:
«افكار عمومى بدون اين كه بدانند، از «ديوار جداسازى» پشتيبانى مى كنند.... بايد بدون هيچ ابهامى گفت كه اين ديوار هيچ ربطى به امنيت ندارد.
ديوار شيطان تنها وسيله اى براى پراكنده ساختن فلسطينى هاست... اين ديوار، بيش از همه، مانعى براى اسرائيل است. ديوارى در مقابل صلح آينده، امنيت و رفاه. »

بخش هائى از مقاله ديوار ننگ،
نوشته ماتيو بروباچر (لوموند دپيماتيك، نوامبر ۲۰۰۲)

«ديوار امنيتى» كه دولت اسرائيل گرداگرد سرزمين هاى كرانه باخترى رود اردن و بيت المقدس مى كشد چشم انداز جغرافيائى و سياسى خاورميانه را از اساس تغيير خواهد داد. اسرائيل با كشيدن حصارى كه ارتفاعش سه برابر ديوار برلين و پهنايش دو برابر آن است (ديوار برلين را آلمان شرقى «ديوارصلح» مى ناميد و آلمان غربى ديوار ننگ) به طور يك جانبه بخش قابل توجهى از ساحل غربى را به خود ملحق كرده و موانع نظامى دور شهرهاى فلسطينى را تنگ تر ساخته و در نتيجه اهالى را كاملا محبوس كرده است.
فلسطينيان كرانه باخترى به سرنوشت فلسطينى هاى غزه دچار خواهند شد. هدف اولين مرحلهء اين طرح جدا سازى اسرائيل از بخش اعظم شمال سرزمين هاى كرانه باخترى ست... [با اين ديوار مناطق متعددى از همين ۲۲ در صد از خاك فلسطين تاريخى را ــ كه گفته اند قرار است «دولت فلسطين» در آن برپا شود ــ غصب مى شود] نواحى فلسطينى مانند دهكدهء كفين از ٦٠ درصد از اراضى كشاورزى خود محروم شده و نواحى ديگرى مانند شهر قلقيليا نه تنها زمين هاى كشاورزى خود را از دست ميدهد، بلكه به خاطر وجود اين حصارها ارتباطش هم از سرزمين هاى ساحل غربى و هم از اسرائيل قطع مى گردد. هر كيلومتر از ديوار اين بخش، براى دولت اسرائيل يك ميليون دلار تمام مى شود. اين ديوار توسط جدارهاى بتونى ٨ مترى و برج هاى ديدبانى در فاصلهء هر ٣٠٠ متر و نيز با خندق هايى با عمق ٢ متر، سيم هاى خاردار و جاده هاى انشعابى (كه محلات فلسطينى را دور مى زند) تقويت مى گردد.
اولين قسمت ديوار (ازشمال) به طول ٩٥ كيلومتر از سلم تا كفرقاسم كشيده شده و ٦/١ درصد از اراضى كرانه باخترى را عملا به اسرائيل الحاق مى كند كه شامل ١١ مستعمره (كولونى) اسرائيلى ست و ١٠ هزار فلسطينى. دولت يهود در نظر دارد اين ناحيه را به گونه اى به اسرائيل ملحق كند كه هنگام از سرگيرى مذاكرات بر سر وضعيت نهائى فلسطين، بازگشت به عقب آن چنان از نظر سياسى گران تمام شود كه اين الحاق غيرقابل برگشت تلقى گردد. اينجاست كه با استراتژى تغيير مكان خط سبز (مرزهاى ١٩٦٧) روبرو هستيم.
دولت يهود براى تحكيم كنترل بيت المقدس بزرگ برنامهء ساختمان سازى را در اين منطقه متمركز ساخته است. در «نقشهءتوسعهء اورشليم» كه در آغاز سال به تأييد شارون رسيده است، ديوار بر اساس محدوده اى از بيت المقدس كشيده ميشود كه اسرائيلى ها آن را پس از الحاق بيت المقدس شرقى در ١٩٦٧ تعيين كرده اند و علاوه بر آن دو ناحيهء بزرگ مجتمع استعمارى گيوون و معال آدوميم را بيرون از منطقه الحاقى قرار دارند دربر مى گيرد.
آن چه را كه ساخته شده براى خود حفظ خواهيم كرد
در حال حاضر، توجه اسرائيل متمركز است بر ساختن موانعى كه مناطق اسرائيلى را از اهالى فلسطينى جدا مى كند. در شمال، اسرائيل ديوارى ساخته است كه از منقطهء قلنديه مى گذرد، به منظور آن كه بيت المقدس را از رام الله جدا سازد. در شرق، به موازات جبل الزيتون يك ديوارهء بتونى ساخته شده تا مناطق فلسطينى ابوديس و عزاريه را از بيت المقدس جدا سازد. در جنوب، يك ديوار و خندق، بيت اللحم را از بيت المقدس جدا مى كند و علاوه بر آن بخش قابل ملاحظه اى از زمين هاى شهرى فلسطينى را به اسرائيل ملحق مى سازد. بدين ترتيب، اسرائيل محوطه اى را كه به مقبرهء راشل معروف است – و هم براى يهوديان و هم براى مسلمانان مقدس به شمار مى رود – به خود الحاق مى كند، در حالى كه اين ناحيه كاملا در داخل بيت اللحم و در حاشيهء اردوگاه پناهندگان قرار دارد.
با پايان ساختمان ديوار از شمال ساحل غربى تا بيت المقدس، دولت يهود ٧ درصد از اراضى ساحل غربى را به خود ملحق مى سازد كه ٣٩ مستعمره (كولونى) و تقريبا ٢٩٠ هزار فلسطينى را دربر مى گيرد. از اين عده هفتاد هزار نفر به طور رسمى، حق اقامت در اسرائيل نداشته و لذا حق سفر يا استفاده از خدمات اجتماعى اسرائيلى را ندارند. آن هم در حالى كه اسرائيل امكان زيست آنان را در سرزمين هاى كرانه باخترى به كلى از بين برده است. شرايطى كه اين ٧٠ هزار نفر در آن بسر مى برند فوق العاده آسيب پذير است و شك نيست كه آنان به تدريج مجبور به مهاجرت خواهند شد. اگر ديوار به سمت جنوب تا الخليل (هبرون) ادامه يابد، تخمين زده مى شود كه اسرائيل ٣ درصد ديگر از اراضى را نيز به خود ضميمه كند.
دولت اسرائيل بنا بر اين اصل كه مى گويد :« هرآنچه را كه امروز ساخته شود، فردا براى خود حفظ خواهيم كرد » ساختمان ديوار و گسترش كولونى ها را عملى مى سازد. هر چند اين اعمال برخلاف قوانين بين المللى و از جمله ده ها قطعنامهء سازمان ملل متحد است، اما در قطعنامه ها هيچگونه ساز و كارى براى جلوگيرى از اين خلاف قانون ها وجود ندارد. اگر پارامترهاى پيشنهادى پرزيدنت كلينتون را در دسامبر ٢٠٠٠ به خاطر بياوريم كه مى گفت «هر آن چه در بيت المقدس يهودى ست اسرائيلى خواهد شد و آن چه عربى ست فلسطينى»، خواهيم ديد كه چرا گسترش و تقويت مستعمره ها موجب مى شود كه برچيدن آن ها گران تر و بازهم دشوارتر گردد.
گرد آورى و ترجمه : بهروز عارفى

اسناد و مراجعى در مورد ديوار آپارتايد:
نقشه ها:
نقشه ديوار جداسازى ميان اسرائيل و فلسطين (از سازمان حقوق بشرى اسرائيل بت سلم)
http://www.populationdata.net/images/cartes/asie/proche-orient/israel/palestine_israel_mur_octobre_2003.jpg
نقشه ديوار جدائى در بيت المقدس شرقى (لوموند ديپلماتيك)
http://www.populationdata.net/images/cartes/actus/palestine-jerusalem-est-fev07.jpg

فلسطين: مظهر تمام عيار بى عدالتى غرب و اسرائيل
مصاحبهى مجله آرش با آلن گرش
عضو تحريريه ماهنامهء لوموند ديپلماتيك

- ميخواستم نظر شما را در مورد تحولات اوضاع فلسطين و بويژه در رابطه با «ديوار امنيتى» به گفتهء اسرائيل يا «ديوار تبعيض نژادى» به گفتهء فلسطينى ها كه در سرزمين هاى اشغالى كشيده شده بدانم. آيا هدف اصلى اسرائيل اين نيست كه نخستين بار مرزى براى خودش درست كند؟

* بايد در ابتدا گفت كه ديوار بر روى «مرزى» كه منطبق بر خط آتش بس ۴ ژوئن ۱۹۶۷ باشد، قرار ندارد. طول اين «مرز» ۳۵۰ كيلومتر است در حالى كه طول ديوار به ۷۰۰ كيلومتر مى رسد. ديوار كاملا در داخل خاك فلسطين قرار دارد و بخشى از سرزمين هاى فلسطينى را در بر مى گيرد. به عقيده من خط جديد مرزى را ترسيم نمى كند. بنظر من اين ايده كه گويا اسرائيل مى خواهد بر سر مرز جديدى مذاكره كند، درست نيست. براى اسرائيل، ديوار يكى از راه هاى كنترل سرزمين هاى فلسطين و تقسيم آن سرزمين هاست. اصلا به اين معنى نيست كه آن چه در شرق ديوار قرار دارد از كنترل اسرائيل خارج است. زيرا در اين منطقه، اسرائيل به ساختمان شهرك هاى استعمارى ادامه مى دهد، ايجاد جاده ها و شبكه بندى استراتژيكى سرزمين ها ادامه دارد. در ساختارى قرار داريم كه عمل انجام شده را تثبيت و هرگونه ايجاد دولت فلسطين مستقل، منسجم و پايدار را بيش از اندازه غيرقابل تصور مى كند.
- نخستين هدف اسرائيل در ساختمان ديوار، زير سوال بردن ايجاد فلسطين نبود؟

* ابتدا استدلال امنيتى را بكار بردند يعنى ديوار مانع گذر به اسرائيل مى شود. اسرائيل مى گويد، خوب نگاه كنيد سوءقصدها كمتر شده است. ولى اين ادعا درست نيست، دليل اين امر، نابودى سازمان هاى فلسطينى در كرانه باخترى است. نقش ديوار، اعمال سياست سركوب است . و يكى از دلايل هم سياست تشكيلات خودمختار است كه كم كم منسجم مى شود و براى كنترل سرزمين ها، با كمك آمريكاا، و نيز اسرائيل و اردن نيروى پليس ايجاد مى كند. اسرائيل هميشه استدلال امنيتى را بزرگ جلوه داده است. استدلال امنيتى يك استدلال تبليغاتى است. مردم اسرائيل آن را باور دارند به اين معنى كه معتقدند از آنان حفاظت مى كند. اگر ديوار بر روى مرز قرار داشت، اين استدلال منطقى بود ولى بر روى مرز [۴ ژوئن ۱۹۶۷] نيست. اثر عينى كشيدن ديوار نفوذ در عمق سرزمين هاى فلسطينى و دشوار تر كردن ايجاد دولت فلسطين است. موضع اسرائيل نسبت به فلسطينى ها دو پهلو و اساسا گنگ است . از يك طرف الحاق همه سرزمين هاى فلسطينى را در مد نظر دارد، كرانه باخترى رود اردن را «ارض اسرائيل» مى داند، و از سوى ديگر نمى تواند جمعيت فلسطين را به خود ضميمه كند. زيرا از به هم خوردن تناسب جمعيت هراس دارد كه به سود اعراب است. اين تضاد، از يك طرف از ايجاد دولت فلسطين جلوگيرى مى كند و از طرف ديگر مى خواهد از دست فلسطينى ها خلاص شود. چند امكان وجود دارد. تا قبل از تشكيل دولت فعلى نتانياهو، حكومت هاى پى در پى اسرائيل، ايجاد دولت فلسطين را مى پذيرفتند، گرچه هيچ اثر مشخصى در عمل نداشت. مى خواستند از دست مردم فلسطين خلاص شوند ولى هيچ قدمى در راه ايجاد دولت فلسطين بر نمى داشتند. امروز گفتمان تغيير يافته است و منسجم تر است. نتانياهو مى گويد كه ايجاد دولت فلسطين را نمى پذيرد و ساختمان شهرك هاى استعمارى را ادامه مى دهد. البته در گذشته هم ديده ايم كه نتانياهو موضعش را تغيير داده است. الان مى گويد كه در شرايطى مشخص، ايجاد دولت كاملا غير نظامى را مى پذيرد. اما اساسا اين پذيرش صورى هيچ مفهومى ندارد. اگر امروز صحبت از شناسائى دولت فلسطين بدون مرز هاى معين است، به اين دليل است كه وضعى ايجاد كنند كه فلسطينى ها نتوانند درخواست مليت اسرائيلى بكنند، يعنى اگر بگويند، خوب، امكان تشكيل دولت فلسطين وجود ندارد، پس ايجاد دولتى دموكراتيك مورد نظر است كه مسلمانان، يهوديان و مسيحيان بتوانند در كنار هم زندگى كنند.
- آيا اين نظر شانسى دارد كه عملى شود؟

* ببينيد، شانسى ندارد زيرا كه نه در ميان فلسطينى ها و نه در ميان اسرائيلى ها انعكاسى ندارد. در محل، هيچ حركت واقعى ومعينى براى تحقق آن وجود ندارد. اين ديدگاه بخت زيادى ندارد. نظريه اى كه روشنفكران فلسطينى نيز طرح كرده اند، اگر دولتى دموكراتيك نظير آن چه در افريقاى جنوبى رخ داد، مى خواهيد، به مبارزره مشترك يهوديان، مسلمانان و مسيحيان نياز است. آن چه «كنگره ملى آفريقا» موفق شد در آفريقاى جنوبى عملى كند، نبرد سياهان عليه سفيدپوستان نبود، با اين كه تناسب جمعيت سياهان نسبت به سفيد پوستان، ۶ يا ۷ بر يك بود، بلكه نبرد مشترك سياهان و سفيد پوستان نفش اساسى را ايفا كرد كه سفيدپوستان نيز نقشى به عهده گرفتند . امروزه اين امر امكان پذير نيست، يعنى براى ايجاد دولتى دموكراتيك، نبرد مشترك يهودى، مسيحى و مسلمان ضرورى است. شايد سؤال ابلهانه اى باشد، ولى اين مسئله پيش مى آيد كه آيا اين دولت مى تواند عضو جامعه عرب گردد يا نه؟ ايده جذابى است. اينجا در اروپا، ايده يك كشور با همه شهروندانش، جذاب است ولى بطور روشن، ايده اى نيست كه بتوان پياده اش كرد. كسانى كه از ديدگاه دولت واحد دفاع مى كنند، مى گويند كه نظريه دو دولت نيز قانع كننده نيست. گرايش من اين است كه فكر كنم كه ايجاد دولت فلسطينى بيش از پيش دشوار شده است. ولى ، استدلال برخى اين است كه شايد وجود دولت اوباما آخرين بخت باشد. و شايد هنوز بتوان دولت فلسطين را ايجاد كرد. وزراى پيشين امورخارجه آمريكا چنين عقيده اى دارند و وزراى خارجه پيشين اروپائى نظير اوبر ودرين، (وزير خارجه پيشين فرانسه) نيز از آن حمايت مى كنند . آنان مى گويند كه اين آخرين فرصت است است ولى به هر حال اگر اوباما سريعا به راه حلى نرسد، با بن بست مواجه خواهيم شد، آن هم براى مدتى طولانى و حتى بر روى بخشى از سرزمين تاريخى فلسطين نيز دولت فلسطين تشكيل نخواهد شد.
- براى اجراى چنين طرحى نظر مساعد اسرائيلى ها ضرورى است، آيا فكر مى كنيد در شرايط موجود چنين امكانى وجود دارد؟

* فكر مى كنم كه بزرگترين اشتباه استراتژيكى رهبران فلسطين در سى سال گذشته اين بود كه ارزيابى نادرست كردند. آنان درك نكردند كه كليد حل مسئله در دست مردم اسرائيل است و نه در واشينگتن بجز زمان كنفرانس اسلو، تلاش واقعى وجود نداشت كه مسئولان فلسطينى بجاى مذاكره مستقيم با دولت اسرائيل، مستقيما مردم اسرائيل را خطاب قرار دهند. يعنى اكثر فلسطينى ها كه به صلح تمايل داشتند مى بايست تلاش مى كردند كه روى چند دستگى جامعه اسرائيل حساب كنند.مطلبى كه ويتنامى ها زود درك كردند. پيروزى ويتنامى ها به اين دليل نبود كه از نظر نظامى نيرومند تر بودند بلكه انان توانستند ميان امريكائيان شكاف بيندازند.اين امر در مورد الجزاير هم صادق است. آنان نيز به همين دليل پيروز شدند. در سال ۱۹۶۰، الجزايرى ها از نقطه نظر نظامى در درون كشورنابود شده بودند و فقط در طول مزرهاى مراكش و تونس حضور داشتند. آنان از نظر نظامى فروپاشيدند. براى حفظ موقعيت، فرانسه مجبور بود نيم ميليون نظامى را بسيج كند ولى بدلايل مسائل داخلى فرانسه، قادر به اين كار نبود. البته شرايط يكسان نيست، بشرطى به راه حلى خواهيم رسيد كه فلسطينى ها بتوانند گفتمان وعملكرد ديگرى در قبال اسرائيلى ها داشته باشند كه اين اتحاد را تقويت كند. درست است كه سوءقصدها اسرائيلى ها را يك پارچه كرد و آنان را حول دولت اسرائيل متحد كرد. هنگامى كه «كنگره ملى آفريقا» مبارزه مسلحانه را شروع كرد، خواستند از سلاح تروريسم هم استفاده كنند، ولى ديدند كه بر ضد هدف هاى خودشان عمل خواهد كرد كه مى خواستند بخشى از اهالى سفيد پوست آفريقاى جنوبى را با خود همراه كنند.
- به عقيده شما اگر فلسطينى ها يك جانبه دولت فلسطين را اعلام مى كردند، به رغم مخالفت اسرائيل و آمريكا مى توانستند تاييد مردم اسرائيل را بدست آورند و نتيجه اى بدهد؟ آيا اين عمل درست بود يا آن كه جرات نكردند؟

* آن ها جرات نكردند. اين يك حركت سياسى قوى بود. در سال ۲۰۰۰ - ۱۹۹۹ مى توانست اهميت داشته باشد. ولى امروز بى معنى است. يكى اين كه تشكيلات خود مختار را تغيير شكل خواهد داد كه هم اكنون نيز چندان قدرتى ندارد. اگر اين تشكيلات به يك دولت در تبعيد تبديل شود و دولت فلسطين بدون مرزهاى معين اعلام شود، خطرناك است. دولت بدون مرز و ارجاع تعيين آن به آينده نامعلوم بى معنى است. آنچه اهميت دارد و تعيين كننده است، مسئله مستعمره سازى و گسترش آن است. هم اكنون نيم ميليون مهاجر يهودى در اين شهرك ها ساكنند، ۲۰۰ هزار در بيت المقدس، ۳۰۰ هزار در كرانه باخترى و بر تعداد آنان دائما افزوده مى شود. اين مشكل غير قابل برگشت بنظر مى رسد. در غزه كه ۶ هزار مهاجر زندگى مى كرد، اين كار را كردند ولى در بعضى جاها نميتوان اين كار را كرد. هيچ دولت اسرائيلى ۳۰۰ هزار كولونى كرانه باخترى را اخراج نخواهد كرد تازه صحبتى از ۲۰۰ هزار مهاجر مقيم بيت المقدس نمى كنيم.
- تخريب ديوار، توقف مستعمره سازى،مسئله پناهندگان و پذيرفتن بيت المقدس شرقى به عنوان پايتخت از شرايط اوليه تشكيل دولت فلسطين است، سران اسرائيل هميشه گفته اند، آنچه را مى سازيم، حفظ مى كنيم. بنظر شما اين وضع برگشت پذير است؟ اسرائيل با زمان بازى نمى كند؟

* بايد اذعان كنم كه با انتخاب اوباما شرايط ويژه اى ايجاد شده است. پس از مدت ها، براى نخستين بار دولتى در امريكا بر سر كار است كه به بيانيه هاى دولت اسرائيل اكتفا نكرده و عمل مى خواهد. از مدت هاى مديد، چنين فشارى واقعى بر روى اسرائيل نيامده بود. دولت آمريكا معتقد است كه مناقشه اسرائيل- فلسطين مسئله مركزى خاورميانه است و از نگاه كل سياست آمريكا، حل اين مناقشه حتى نسبت به ايران و سوريه و غيره اهميت بسيارى دارد. پيش بينى تحولات اوضاع دشوار است. آنچه را مى خواهند واقعا نشان نمى دهند. آيا براى نيل به صلح كفايت خواهد كرد. دولت اسرائيل وضعيت محكمى ندارد، اكثريت شكننده اى دارند، آلترناتيو هم وجود دارد كه يكى، ائتلاف كاديما – حزب كار است. شايد. نميدانم در ماه هاى آينده چه پيش آيد. هيچ نيروى سياسى مايل نيست در مقابل اوباما بايستد. دولت او در داخل آمريكا محبوبيت زيادى دارد . فشار هاى لابى طرفدار اسرائيل كمى سبك تر شده است.او در منطقه هم محبوب است زيرا گفتار جديدى دارد.
- با اين كه دولت اسرائيل، از زمان روى كارآمدن اوباما، با پيش كشيدن خطر ايران و طرح هسته اى اين كشور، مى خواهد مسئله فلسطين را در درجه دوم اهميت قرار دهد.

* بله، بله، اما اين گفتمان كارائى ندارد، شايد مسئله انتخابات ايران تغييرى بوجود آورد. ولى عمدتا اين گفتمان بى اثر است حتى در امريكا، جريان بسيار محدودى آن را مى پذيرند. و از بمباران ايران توسط اسرائيل حمايت نمى كنند. جان بولتن (سفير پيپشين امريكا در سازمان ملل) از اسرائيل خواسته بود تا ايران را بمباران كند ولى اين نظريه بسيار محدود است. اين همان خط استراتژيكى است كه به آمريكا بقبولاند كه فلسطين اهميت زيادى ندارد و بايد به ايران حمله كرد. خط اروپا و امريكا اين است كه اگر ميخواهيم در مواجهه با ايران موضع بهترى داشته باشيم بايد در مسئله فلسطين-اسرائيل به پيشرفت هائى برسيم. در آنصورت دولت احمدى نژاد نمى تواند به عنوان مدافع فلسطين ظاهر شود اگر روند صلح در جريان باشد.
- تغييرات دولت اسرائيل چه تاثيرى در اوضاع به نفع يكى از دو طرف مخاصمه مى تواند داشته باشد؟

* به نفع كى، ايران؟
- نه اسرائيل

* دولت اسرائيل مخالف صلح است، راست ترين حكومت اسرائيل را در تاريخ آن كشور داريم.
- با وجود شكاف درجامعه اسرائيل، اكثريت جمعيت با فلسطينى ها مخالف است
.
* مشكل اينجاست كه نه فلسطينى ها و نه اسرائيلى ها، البته نه به دليل مشابه، به صلح اعتقادى ندارند. عملا هيچ نتيجه اى نمى بينند. ميگويند كه هيچ راهى وجود ندارد. به همين جهت استراتژى اوباما مبنى است بر لزوم تغيير وضع در صحنهء واقعيت. از جمله رفع محاصره غزه، حذف پاسگاه هاى كنترل (چك پوينت ها) و توقف مستعمره سازى. و نيز تشكيلات خود مختار نشان بدهد كه قادر به تامين امنيت شهرها و جلوگيرى از سوءقصد هاست . ايجاد جوى جديد براى ايجاد پويائى (ديناميك) صلح نيز از همين شروط است.
- آن چه «جامعه بين المللى» ناميده مى شود، همواره به سود اسرائيل عمل كرده، شايد تهاجم به غزه وضع را تغيير داده باشد، ولى فكر نمى كنيد كه «جامعه بين المللى» در وخيم تر شدن وضع مسئوليتى دارد؟

* البته، به يقين. بطور كلى، از يك تا دو سال پس از انتقاضه دوم، «جامعه بين المللى» و عمدتا اتحاديه اروپا و ايالات متحده، نه چين و نه روسيه، از دولت اسرائيل پشتيبانى كرده و دولت بوش با پشتيبانى از شارون، سياست نابودى فلسطين و انزواى ياسر عرفات و عدم مذاكره با وى را در پيش گرفت. در ادامه سياست شارون در منزوى كردن ابو مازن و قطع مذاكرات، «جامعه بين المللى» مسئوليت مهمى دارد. چيزى كه تغيير يافت موضع اروپا بود و گرنه آمريكا همان سياست پيشين را ادامه داد. قبلا، اروپا در مورد خاورميانه، موضع سنتى حفظ توازن ميان اعراب و اسرائيل را داشت. به دو دليل اين سياست به سود طرفدارى از اسرائيل تغيير كرد. ورود كشورهاى اروپاى شرقى در اتحاديه اروپا موجب اتخاذ سياستى نزديك تر به اسرائيل شد. قبلا سياست مشابه در مورد ايران داشتند. آنان گفتند كه چون دولت هاى قبلى كه ما درقدرت شريك نبوديم، طرفدار فلسطين بودند ما از اسرائيل طرفدارى مى كنيم. سياست فرانسه هم تغيير كرد. غزه چيز مهمى را تغيير داد. اين تغيير در افكار عمومى بيشتر از دولت هاست. آن چه در مورد دولت ها تغيير كرده است، دولت اوباماست. آن چه حيرت آور است ، نقشى است كه دولت هاى اروپائى پشت سر اوباما قرار گرفته اند، بويژه در مورد فلسطينى ها.
در مورد ديوار، اقليتى از اسرائيلى ها در كنار فلسطينى ها قرار دارند. در صحنه سياسى كدام يك از دو حالت زير مى تواند وضع را بطور موثر تغيير دهد: افزايش همبستگى اسرائيلى ها يا سياست هاى بين المللى؟
* هر دو باهم، آنها را نمى توان از هم جدا كرد. آنهائى كه فكر مى كنند صلح را مى شود تحميل كرد، تا حدودى حق داشتند . بايد بر اسرائيل فشار آورد و حتى مجازات هائى عليه سياستش تعيين كرد. ديديم كه گزارش عفو بين المللى در مورد غزه اسرائيل را بخاطر تجاوز متعدد به حقوق بشرمحكوم كرد و اين كشور بايد بخاطر اين اعمال مجازات شود. اما اين فشار ها بايد با درون جامعه هم آهنگ باشند.
بار ديگراشاره كنم كه نمونه آفريقاى جنوبى اهميت بسيار دارد. مواضع بين المللى مهم بودند ولى اگر از درون كشور تقويت نمى شد، نمى توانست اثربخش باشد. بايد بصورتى قرارداهاى اسلو را ورق زد و شكست ها را فراموش كرد. و همچنين آن چه را كه بر مردم سنگينى كرد، براى ساختن چيزى از نو تغيير داد. فكر مى كنم كه بايد در اين زمينه جنبشى ايجاد شود. كار مشترك اسرائيلى ها و فلسطينى ها بر روى موارد مشخص، اهميت بسيار دارد.
نقش مخرب ديوار را همه مى دانيم. بنظر شما پشتيبانان فلسطين بايد مسئله ديوار را جداگانه طرح كرده و نابودى آن را بخواهند يا اين كه مسئله در روند صلحى كلى حل خواهد شد؟
* نه با دو مسأله روبروئيم. يكى همبستگى با فلسطينى ها در مورد تجاوزى كه به حقوقشان به عنوان بشر صورت مى گيرد و ديگرى مسئله ديوار. بايد به مبارزه براى نابودى ديوار مستقلا و بموازات تلاش هاى ديگر ادامه داد. بايد مبارزه سياسى را ادامه داد. مبارزه عليه ديوار اهميت بسيارى دارد. بوِيژه با توجه به نظر ديوان داورى بين المللى (دادگاه لاهه) كه ارگان قضائى سازمان ملل متحد است و دال بر اين است كه ديوار غير قانونى است، بايد اين حكم را به اجرا درآورد.
- مطلب ديگرى داريد بيفزاييد ؟

* اگر مناقشه اسرائيل- فلسطين را از نظر تعداد كشته ها (در مقايسه با عراق و افغانستان) بررسى كنيم، منافشه كوچكى است، پايگاهى وجود ندارد، نفت وجود ندارد ولى در عين حال اين مناقشه، كشمكش نمادين بسيار مهمى است كه نه تنها براى جهان عرب و اسلامى اهميت دارد بلكه امروز، سرخ پوستان آمريكاى مركزى يا نقاط ديگر تظاهرات مى كنند در پشتيبانى از فلسطين، در اروپا به حمايت از فلسطين تظاهرات مى كنند. فلسطين مناقشه اى است كه مظهر تمام عيار بى عدالتى در اين منطقه است. نظير آفريقاى جنوبى و ويتنام در گذشته . مسأله اى است نمادين از بسيارى جهات و بويژه كه در برابرش، گفتمان يك بام و دوهواى غرب را داريم . اگر گفته مى شود كه اسرائيل وجود دارد، ولى به هر حال بر بى عدالتى ايجاد شده است با غصب زمين هاى ديگرى و استعمار به معنى سنتى واژه. امروز اين امر نمادين شده است. حل آن اوضاع منطقه را تغيير خواهد داد. وضعى كه پنجاه سال است دچار بن بست است. در جهان عرب، همان حكومت ها راداريم . رؤساى جمهورى داريم كه پسرشان جايگزين شان مى شود يا پادشاهانى كه پسرانشان قدرت را در دست مى گيرند. و همه در نظام هاى مسدود حكومت مى كنند. هيچ منطقه اى مثل جهان عرب مسدود نيست. و اثرات اين ها نقش منفى دارد.
بايد سياست جهانى دنبال راه حلى كلى با دربرگرفتن سوريه و كشورهاى ديگر عربى، چيزى شبيه طرح پادشاه عربستان يا راه جداگانه بگردد. واقعا بهتر است راه حلى كلى يافت. فلسطين است و سوريه، در مورد لبنان اختلاف اساسى وجود ندارد، جز مسئله كوچك مزارع شبعا. بايد همزمان مسئله فلسطين –اسرائيل و سوريه –اسرائيل را حل كرد. علاوه بر آن، براى مردم اسرائيل اهميت دارد كه در مقابل صلح با فلسطين، صلح با كشورهاى ديگر عربى تامين شود. در آن صورت همسايه در حال جنگ وجود نداشته و تضمينى روانى وجود خواهد داشت.
- شما فكر نمى كنيد كه دولت اسرائيل خواهان صلح نيست. حتى بن گوريون مى گفت، كه قرادادهاى آتش بس براى ما كافى است...

* آرى، ولى من ميان دولت هاى اسرائيل و مردم اسرائيل تفاوت قائلم. دولت ها از يك ترس واقعى مردم اسرائيل براى پيشبرد سياست ماجراجويانه خودشان سود مى برند. فكر مى كنم بيشتر مردم اسرائيل تمايل به صلح دارند و اين تمايل را بايد عليه دولت اسرائيل بكار برد.
- با ديوار، دولت اسرائيل، اسرائيلى ها را نيز محبوس كرده است.
* البته، البته!
- بسيار سپاسگزارم
مصاحبه كننده بهروز عارفى - دوم ژوئيه ۲۰۰۹

بايكوت فرآورده هاى اسرائيلى
نمونه هايى از اقدامات مبارزاتى جهانى
عليه رژيم نژادپرست و اشغالگر اسرائيل

پيش از اين ليستى از اين اقدام مردمى و جهانى تهيه شده كه همزمان روى سايت راه كارگر و انديشه و پيكار منتشر شده است.
http://www.rahekargar.de/temp/۲۰۰۹۰۳۱۶-۰۱-temp.htm
http://www.peykarandeesh.org/jonbesh/Akhbare-Boyxott-e-Israel.html

ليست زير ادامهء آن ليست است براى درج در آرش ۱۰۳.

۱۷ مارس ۲۰۰۹ـ شومن معروف كانال يك تلويزيون فرانسه، آرتور، با بى اعتنايى تماشاگران روبرو شد
وى كه به حمايت از اسرائيل معروف است و هرسال براى كمك به ارتش اسرائيل با اجراى «شو» كمك جمع آورى مى كند، بنا به نوشتهء روزنامهء La Voix du Nord (صداى شمال) مورخ ۱۶ مارس ۲۰۰۹ آرتور ديروز نتوانست بيش از ۳۰۰ نفر در سالن Loos-Haubourdin تماشاچى داشته باشد، حال آنكه نمايش هاى او معمولا تا ۱۰۰ هزار نفر را به خود جلب مى كرد. روزنامهء ياد شده نوشته است كه طرفداران بايكوت اسرائيل تراكت هايى در جلوى محل نمايش پخش كرده بودند كه حمايت آرتور را از اسرائيل نشان مى داد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۲۴

۱۸ مارس ۲۰۰۹ـ نامه به مارتين اوبرى، دبير كل حزب سوسياليست فرانسه و شهردار شهر ليل در اعتراض به همكارى بين شهر ليل و حيفا (اسرائيل)
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۲۵
۲۱ مارس ۲۰۰۹ـ اسرائيل جشن هاى فرهنگى فلسطينى را ممنوع كرد. بازهم براى بايكوت اسرائيل دليل ديگرى مى جوييد؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۳۵
۲۱ مارس ۲۰۰۹ـ بر «تى شرت» سربازان اسرائيل عكس اجساد فلسطينى ها نقش بسته است
عكس هايى از اجساد بچه هاى فلسطينى، از مادرانى كه بر گور فرزندان از دست رفته شان مى گريند، از مسجدهايى كه به خاكستر بدل شده «دكور» تى شرت هاى سربازان ارتش اسرائيل است كه يك شركت توليد تى شرت در تل آويو با فروش آنها پول به جيب مى زند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۳۷
۲۴ مارس ۲۰۰۹ـ شركت اسرائيلى TEVA داروهاى ژنريك توليد مى كند. اسرائيل با بمب هاى فسفرى فلسطينى ها را بمباران كرده است. به داروخانه اى كه اين داروها را عرضه كند مى توانيد بگوييد: TEVA نمى خواهم.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۲
۲۵ مارس ۲۰۰۹ـ قرار بود در چارچوب همكارى شهر فرانسوى ليل و شهر حيفا در اسرائيل هىأتى اسرائيلى از ليل ديدن كنند. در پى اعتراض به شهردار ليل (از حزب سوسياليست) اين ديدار لغو شد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۵
۲۶ مارس ۲۰۰۹ـ شركت فرانسوى آلستوم از يك صندوق بازنشستگى سوئدى اخراج شد، زيرا در اشغال سرزمين هاى فلسطينى با اشغالگران همكارى دارد.
كارزار خوددارى از سرمايه گذارى در اسرائيل در اروپا شدت پيدا كرده است. صندوق بازنشستگى سوئدى AP۷ آخرين مؤسسه اى ست كه...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۷
۲۷ مارس ۲۰۰۹ ـ ليست تظاهرات فردا ۲۸ مارس در شهرهاى مختلف فرانسه براى پخش تراكت هاى بايكوت.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۰
۳۰ مارس ۲۰۰۹ ـ نامهء دو اسرائيلى كه از اقدام بايكوت پشتيبانى كرده اند
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۷

۳۰ مارس ۲۰۰۹ ـ آرى، بايكوت اسرائيل كارآيى دارد.
تارنماى اتاق بازرگانى فرانسه ـ اسرائيل در ستون «بايكوت» (آرى!) خود روز سه شنبه تيتر زده است: «اسرائيل، بايكوت و كسب و كار: در سال ۲۰۰۹ صادرات اسرائيل ۱۰ درصد كاهش مى يابد. صادر كنندگان بايد خود را آماده كنند تا با كارزار بين المللى ضد اسرائيلى مقابله كنند».
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۹
۳۱ مارس ۲۰۰۹ ـ رم (ايتاليا) بايكوت فرآورده هاى اسرائيلى
بايكوت گسترش مى يابد: كسانى كه در چارچوب فوروم فلسطين مبارزه مى كنند روز شنبه عليه فروشگاه بزرگ زنجيره اى Auchan كه شعبه اى در حومهء شرقى رم دارد دست به آكسيون زدند...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۰
۳۱ مارس ۲۰۰۹ ـ مديريت فروشگاه هاى زنجيره اى تقريباً در سراسر فرانسه بايد مسؤوليت خود را بر عهده بگيرند.
در شهرهاى بوردو، مونتروى، ليون... و در بسيارى از نقاط فرانسه مبارزانى كه براى تأمين حقوق فلسطينيان و اجراى عدالت فعاليت مى كنند مديريت فروشگاه هاى بزرگ را به پرسش گرفته اند تا در رابطه با كالاهايى كه از كشورى مى آيد كه ۶۰ سال است مردم فلسطين را از خانه و سرزمين شان طرد مى كند توضيح بخواهند...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۱
۱ آوريل ۲۰۰۹ ـ شهر بيل بائو (ايالت باسك اسپانيا): بزرگداشت «روز زمين» (در فلسطين ۳۰ مارس) با شعار بايكوت:
كارگران باسك مدتها است كه در جنبش هميستگى با آرمان فلسطين پيشگام هستند. در زير برخى از آكسيون هايى كه سندكاى LAB در بيل بائو در رابطهبا فراخوان بايكوت انجام داده مى يابيد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۶
۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ ويدئوى تظاهرات ۲۸ مارس در پاريس را براى بايكوت ببينيد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۴
۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ ويدئوى جديد بايكوت در شهر ميلان ايتاليا: تلاش براى آگاه كردن خريداران يك فروشگاه بزرگ كه خريد كالاهاى اسرائيلى كمك مالى به جنگ با مردم فلسطين است....
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۰
۴ آوريل ۲۰۰۹ ـ در دفاع از Hermann Dierkes سنديكاليست آلمانى كه به خاطر حمايت از بايكوت اسرائيل، متهم به يهود ستيزى شده جمعى از مبارزان يهودى تبار با كسانى كه مدعى سخن گفتن به نام تمام يهوديان هستند مخالفت كرده تأكيد نموده اند كه اين كسان از اتهام يهودستيزى سوء استفاده مى كنند تا صداى اعتراض هاى مشروع و محقانه را خفه كنند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۱
۶ آوريل ۲۰۰۹ ـ پژوهشگر اسرائيلى راحله ميزراهى، كارشناس امور فرهنگى خواستار بايكوت اسرائيل و اخراج آن از عضويت يونسكو شده است. يك متن نمونه...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۴
۷ آوريل ۲۰۰۹ ـ فروشگاه كورا رميرمون عليه يك مشترى كه طى نامه اى مؤدبانه از او خواسته بود محصولات اسرائيلى در مغازهء خود عرضه نكند به پليس شكايت كرد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۶
۹ آوريل ۲۰۰۹ ـ بايكوت بانك دكسيا Dexia به علت دست داشتن در تأمين مالى مستعمره سازى در سرزمين هاى فلسطينى.
۹ آوريل در حالى كه نمايندگان منتخب شهردارى هاى استان پاريس در پارك فلورال ونسن اجتماع كرده بودند تا تأمين مالى پروژه هاى شهردارى ها را بررسى كنند. از آنجا كه از نمايندگان بانك دكسيا هم براى مشاركت در اين امر دعوت شده بود، فعالان كارزار بايكوت اسرائيل دست به يك آكسيون افشاگرى عليه بانك دكسيا زدند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۸۲
۱۱ آوريل ۲۰۰۹ ـ نامه اى به مارتين اوبرى، شهردار شهر ليل در شمال فرانسه و خواست الغاء همكارى بين اين شهر و شهر حيفا در اسرائيل. نامه را در زير مى خوانيد...
۱۳ آوريل ۲۰۰۹ ـ روشنفكر اسرائيلى آبراهام يهوشوا كه در خدمت تبليغات جنايتكارانهء اسزائيل قلم مى زند روز ۴ آوريل در شهر تورن ايتاليا سخنرانى داشت. دوستان ما در فوروم فلسطين دست به افشاگرى عليه وى زدند و در نتيجه استقبال از وى به هم خورد (ويدئو را تماشا كنيد). اين مبارزان همچنين خواستار شده اند كه در نمايشگاه كتاب اين شهر در ماه مه، كه مصر به عنوان مهمان ويژه دعوت شده است، عليه همكارى مصر و اسرائيل دست به افشاگرى بزنند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۹۳
۱۵ آوريل ۲۰۰۹ ـ شركت فرانسوى وئوليا كه براى ساختن يك ترامواى كه بيت المقدس را به مستعمرات اسرائيلى وصل مى كند با اسرائيل همكارى دارد، به خاطر افشاگرى هايى كه عليه آن صورت گرفته يك مناقصهء مهم ۷۵۰ ميليون يورويى را در شهر بوردو (فرانسه) از دست داد و قرارداد با شركت كئوليس بسته شد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۹۹
(مقالهء لوموند ۵ ژوئن ۲۰۰۹ را در اين باره در همين شمارهء آرش مى خوانيد)
۱۷ آوريل ۲۰۰۹ ـ
دو روز پيش از تشكيل كنفرانس ضد تبعيض نژادى ملل متحد در سويس، كنفرانس ديگرى برپا مى شود تا معافيت اسرائيل از مجازات در قبال جناياتى كه مرتكب مى شود مورد بررسى قرار گيرد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۲۶
۲۰ آوريل ۲۰۰۹ ـ ارتش اسرائيل مى خواست در لندن برقصد.
روزنامهء گاردين خبر مى دهد كه برنامهء رقص و آواز ارتش اسرائيل كه قرار بود در لندن برپا شود به دليل اعتراضات فراوانى كه صورت گرفت لغو شد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۳۹

۲۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ رائول ژنار كانديداى انتخابات پارلمان اروپا از «حزب نوين ضد سرمايه دارى» (NPA) در ناحيهء جنوب شرقى پاريس در كارزار انتخاباتى خود موضع خويش را به نفع فلسطين صريحاً بيان كرد. مصاحبه اى را با او در زير ملاحظه مى كنيد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۴۸
۲۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ كنگرهء سنديكاهاى اسكاتلند منعقد در شهر Perth بايكوت اسرائيل، خوددارى از سرمايه گذارى، و مجازات آن را تصويب كرد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۴۹
۲۵ آوريل ۲۰۰۹ ـ عجيب ولى راست!
شهردار وين ـ اتريش به اتاق تجارت اسرائيل اجازه داده است كه در ساحل دانوب، به مناسبت صدمين سال تل آويو، يك پلاژ به نام «تل آويو بيچ» برپا كند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۵۱
۸ مه ۲۰۰۹ ـ فروشگاه زنجيره اى كارفور به خاطر ۲۵۰۰ مورد نقض قانون و فريب خريداران كه در شش شعبهء آن در ناحيهء پاريس صورت گرفته دربرابر دادگاه پليس اِورى (Evry) حاضر شد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۷۸
۹ مه ۲۰۰۹ ـ شركت وئوليا در جستجوى كسى كه مديريت ترامواى قدس را برعهده بگيرد.
در مجمع عمومى سالانهء شركت، رئيس هيئت مديره، هانرى پروگليو براى تعيين مدير آيندهء تراموايى كه بايد قدس را به مستعمرات اسرائيلى وصل كند كاملاٌ در مخمصه قرار داشت...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۸۳
۱۱ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت كالاهاى اسرائيلى در وال دواز (استان پاريس).
در زير مقاله اى از روزنامهء پاريزين مورخ ۱۱ مه را ملاحظه مى كنيد كه گزارشى از افشاگرى و بسيج جهت بايكوت محصولات اسرائيلى را چاپ كرده است.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۹۰
۱۳ مه ۲۰۰۹ ـ نيس، اسرائيل، كنيسه: همدستى با تروريسم دولتى اسرائيل و خَلط مبحث هاى زيانبار
«كريستيان استروزى وكيل مجلس و شهردار نيس و نيز اريك سيوتى وكيل مجلس و رئيس استاندارى آلپ ماريتيم جشن ملى اسرائيل را فردا پنجشنبه ۱۴ مه برگزار مى كنند و كنيسهء بزرگ خيابان دولوا سرود ملى اسرائيل و سپس سرود ملى فرانسه را خواهد نواخت».
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۹۲
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ سازمانهاى اسرائيلى كه از نروژ مى خواهند در اسرائيل سرمايه گذارى نكند.
بيست سازمان اسرائيلى از مردم نروژ خواسته اند كه صندوق هاى بازنشستگى ملى نروژ خود را از كليهء شركت هاى اسرائيلى كه در اشغال سرزمين هاى فلسطينى دست دارند كنار بكشند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۰
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت اسرائيل پيش مى رود!
در پى كارزارى كه در آمريكا براى بايكوت اسرائيل جريان دارد، شركت موتورولا خود را از اسرائيل رها كرد. مقالهء PAJU «اتحاد فلسطينى و يهودى ـ مونتريال» را در زير بخوانيد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۲
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ مديريت جشنوارهء فيلم ادينبورگ (انگلستان) وجهى را كه سفارت اسرائيل به عنوان كمك به اين جشنواره كرده بود برگرداند زيرا اعتراضات فراوانى به اين رابطهء ناسالم برپا http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۳
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ ششمين كنگرهء ملى سنديكاى سراسرى مديريت مدارس، دانشگاهها و كتابخانه ها ـ فدراسيون سنديكايى متحد (SNASUB-FSU) كه در تمام اين هفته اجلاس داشت، به كار خود پايان داد و پيشنهاد بايكوت اسرائيل را تصويب كرد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۴
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ بانك دكسيا اعلام كرد كه ديگر به مستعمرات اسرائيلى وام نخواهد داد
پس از آنكه دوستان بلژيكى ما، در بروكسل، از بانك فرانسوى ـ بلژيكى دكسيا خواسته بودند دربارهء تأمين مالى شهرك سازى هاى اسرائيلى در سرزمين هاى اشغالى حساب پس بدهد، ديروز دهها نفر از فعالين كارزار بايكوت به «لادفانس»، محلى كه مجمع عمومى سهامداران بانك در آنجا برپا بود، رفتند تا در آنجا دست به اعتراض بزنند... (ويدئو و اطلاعيهء مربوطه را ملاحظه كنيد).
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۵
۲۲ مه ۲۰۰۹ ـ دولت هاى عرب همدست اسرائيل!
نه جديد است، نه شگفت انگيز، اما تكان دهنده است كه دولت هاى عرب كه ادعا مى كنند رابطه اى با اسرائيل ندارند، بگذارند الماس فروش اسرائيلى، Leviev، از موقعيت مرفه و كاملاً ممتازى برخوردار باشد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۲۱
۲۴ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت محصولات اسرائيلى: وزير كشور [فرانسه] لابى اسرائيل را سرجاى خود نشاند
ميشل آليو مارى پاسخى مفصل و رضايت بخش به اريك رائو و دوستانش در حزب UMP داد. آنها از وى در مجلس ملى خواستند كه عليه شهروندانى كه براى بايكوت كالاهاى اسرائيلى در فروشگاه هاى بزرگ فعاليت مى كنند اقدام نمايد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۲۷
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ جورج فرِش قصد دارد يك شركت اسرائيلى صادرات ـ واردات را در Agrexco ايجاد كند.
دوستان ما در شهر مون پوليه (فرانسه) شوراى استاندارى «لانگدوك روسيون» را برحذر داشته اند كه مبادا به يك شركت صادرات ـ واردات اسرائيلى ميوه و سبزيجات در بندر سِت (Sète) پروانهء كار بدهد. استاندارى براى اين شركت تبليغات مى كند كه ۲۰۰ شغل ايجاد خواهد كرد. اما اين شركت «آگركسكو» كيست و چه كاسه اى زير نيم كاسه پنهان است؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۳
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ بس كنيد! اسرائيل ما را ابداً به خنده نمى اندازد!
همان طور كه همه مى دانند اسرائيل در اروپا ست. به اين دليل است كه ژان ميشل برانكار، مدير «مركز اروپايى هنرهاى تفريحى اروپا» امسال از يك گروه سيرك اسرائيلى دعوت كرده است:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۵
[براى تظاهرات اعتراضى روز ۲۹ مه جلوى تئاتر تعيين شده است]
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ تبليغات براى توريسم اسرائيل دئر متروهاى لندن بايد برچيده شود
كارزار اعتراضى براى برچيدن تبليغات توريستى اسرائيل در متروهاى لندن باعث شده كه مديريت مترو اين تبليعات را حذف كند. فعالين بايكوت با ارسال نامه، با تلفن مراتب اعتراض خود را نشان دادند. در فرانسه هم بايد همين كار كرد. در متروى پاريس تبليغات توريستى براى كشورى صورت مى گيرد كه تروريسم را در گسترده ترين سطح اعمال مى كند:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۷
۲۹ مه ۲۰۰۹ ـ گاردين مقالهء «دكتر امجد برهم» رئيس اتحاديهء فلسطينى استادان شاغل در دانشگاه را چاپ كرده است. نامهء او بر پايهء تصميمى ست كه كنگرهء دانشگاهيان انگليسى در اين هفته گرفته كه اسرائيل بايد مشمول بايكوت شود:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۴۴
۳۰ مه ۲۰۰۹ ـ هشتمين كنگرهء ناحيه اى سنديكاى ث. ژ. ت. كاركنان آموزش و پرورش شمال فرانسه كه در روزهاى ۲۵ و ۲۶ جلسه داشت به بايكوت اسرائيل در زمينه هاى اقتصادى، دانشگاهى، فرهنگى ورزشى و سرمايه گذارى رأى موافق داد. كنگره از ث. ژ. ت. مى خواهد تا زمانى كه سنديكاى كارگران اسرائيلى (هستدروت) سياست استعمارى اسرائيل را محكوم نكرده رابطهء خود را با آن قطع كند و با سنديكاهاى فلسطينى رابطه برقرار نمايد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۴۹
۲ ژوئن ۲۰۰۹ ـ عمر برغوثى: «بايكوت بيش از پيش توجه مردم را به خود جلب مى كند»
عمر برغوثى يكى از بنيانگذاران كارزار بايكوت آكادميك و فرهنگى اسرائيل در يك مصاحبه به سخنانى از اين گونه كه گاه شنيده مى شود: «سياست را نبايد با فرهنگ قاطى كرد» يا «ورزش و سياست با هم ربطى ندارند پاسخ مى گويد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۵۰
۳ ژوئن ۲۰۰۹ ـ شركت متروى پاريس دربرابر اعتراضات حساس است.
به اعتراضات با نامه، تلفن ادامه دهيد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۵۶
۵ ژوئن ۲۰۰۹ ـ مصاحبه با ليزا تراكى استاد دانشگاه در بيرزيت (فلسطين):«اگر توليدكنندگان گوجه فرنگى اسرائيلى نبايد از بايكوت معاف باشند چرا دانشگاهيان اسرائيلى بايد استثنا بمانند؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۶۳
كارزار بايكوت عليه رژيم نژادپرست، تروريست و اشغالگر اسرائيل ادامه دارد...

شركت فرانسوى وئوليا
و تاوان مداخله اش در ترامواى اورشليم
كارزار جنبش هاى جانبدار فلسطين براى بايكوت اسرائيل گسترش مى ياب
از لوموند ۵ ژوئن ۲۰۰۹


درحالى كه ساختمان ترامواى بيت المقدس با نصب ريل در خيابان ها ادامه دارد فشار بر دو شركت فرانسوى سازندهء اين خط يعنى آلستوم و وئوليا تشديد شده است. هستند كسانى كه با اين طرح به مخالفت برخاسته اند. ۱۵ آوريل گذشته دادگاه شهرستان نانتر (حومهء پاريس) خود را براى رسيدگى به پروندهء شكايتى كه انجمن همبستگى فرانسه ـ فلسطين (AFPS) به اين دادگاه ارائه كرده صالح اعلام كرد. انجمن مزبور قرارداد ساختن اين ترامواى را «مخالف قانون» دانسته و خواستار لغو آن شده است زيرا هدف از اين خط، وصل كردن مركز بيت المقدس به كلونى هاى يهودى ست كه در محله هاى فلسطينى اشغال شده توسط اسرائيل برپا شده است. انجمن همبستگى فرانسه ـ فلسطين شكايت خود را برپايهء مصوبات چهارمين كنفرانس ژنو تنظيم كرده كه ساختن مستعمرات (شهرك هاى مسكونى) در يك سرزمين اشغال شده را امرى غير قانونى به شمار مى آورد.
آلستوم و وئوليا به ترتيب، تأمين واگون هاى ترامواى و سپس بهره بردارى از آن را بر عهده دارند. وئوليا روى سايت اينترنتى خود ابراز تأسف مى كند كه تشكيلات خودمختار فلسطين مخالفت خود را با اين طرح چهار سال پس از آنكه قرارداد واگذار شده ارائه كرده است. نظر دادگاه اين است كه اسرائيل به عنوان كشورى بيگانه نمى تواند از شموليت حكم دادگاه معاف باشد «زيرا واقعيت اين است كه اسرائيل قدرتى ست كه بخشى از ساحل غربى را كه ترامواى مورد اختلاف از آن مى گذرد در اشغال خود دارد». آلستوم و وئوليا خواستار تجديد نظر شده اند.
اين تصميم دادگاه كه عواقب سنگينى را بالقوه با خود به همراه مى آورد در حالى رخ مى دهد كه جنبش بايكوت آلستوم و وئوليا تحت تأثير ائتلافى از جنبش هاى جانبدار فلسطين گسترش مى يابد. وئوليا كه در ساحل غربى يك خط اتوبوس و جمع آورى آشغال را اداره مى كند ــ كه دو سرمايه گذارى به سود شهرك هاى يهودى ست ــ به صورت هدف سرزنش ها و حملات مبارزان درآمده است. آنها شعار مى دهند «وئوليا را از خط خارج كنيم». در آغاز امسال اين شركت چند مليتى فرانسوى قرارداد آب و نان دارمديريت متروى استكهلم را كه تا آن زمان برعهده داشت و بالغ بر يك ميليارد و ۹۰۰ ميليون يورو مى شد از دست داد. هرچند نمايندگان مجلس (سوئد) اطمينان مى دهند كه تصميم شان ناشى از ملاحظات تجارى ست، اما تأثير گروه فشار NGO ى سوئدى Diakonia حتماً تأثير جدى داشته است.
در نيمهء ماه مارس، شهر ساندويل در انگلستان (با ۳۰۰ هزار جمعيت) نام وئوليا را از مناقصهء جمع آورى آشغال كه مبلغ اش به يك ميليارد و ۶۰۰ ميليونى مى رسيد حذف كرد. يك ماه بعد، شوراى شهردارى مالواى، سومين شهر بزرگ ايرلند توصيه كرد كه قرارداد توزيع آب را كه تا آن زمان در اختيار وئوليا بود تمديد نكنند. بازهم در آوريل گذشته، شعبهء حمل و نقل اين شركت فرانسوى يك بازار ۶۵۰ ميليون يورويى را از دست داد. در تماسى تلفنى كه با يكى از مسؤولين وئوليا گرفته شد، وى تأثير فعاليت طرفداران بايكوت را در اين مورد كم اهميت تلقى كرد و گفت: «در جريان فعاليت يك شركت، امرى عادى ست كه بازارى را از دست بدهد. در بوردو مقامات محلى فقط كوشيده اند با تأمين كنندهء ديگرى معامله كنند.» وى اعتراف كرد كه در «اسكانديناوى و انگلستان، فعاليت طرفداران بايكوت براى ما گران تمام شده است». اين اعتراف براى عمر برغوثى كه يكى از گردانندگان كارزار بايكوت عليه وئوليا است تعجب آور نيست. وى مى گويد: «از آغاز امسال، وئوليا ۷ ميليارد دلار [چهار و نه دهم ميليارد يورو] از بازار بالقوهء خود را از دست داده است. چنين نيست كه مديران وئوليا ناگهان تبديل به مديران بد شده باشند، بلكه بديهى ست كه قضيهء ترامواى بيت المقدس چهرهء اين شركت را لكه دار كرده است.
وئوليا كه مى داند اين استدلال ها چندان بردى ندارد روى تارنماى خود ستونى باز كرده است براى پاسخگويى به انتقادات. مسأله به صورت امرى عاجل درآمده است. برخى مؤسسات مالى به گردونهء كارزار بايكوت پيوسته اند مانند بانك هولندى ASN و صندوق بازنشستگى سوئد AP۷ كه يكى از مهمترين سرمايه گزاران اين كشور است. انجمن هاى جانبدار فلسطين كه به خاطر اين پيروزى هاى نخستين به شور و شوق آمده اند بر گسترهء حملات خود را افزوده اند. شركت مهندسى Egis Rail ليون (فرانسه) هدف بعدى آنها است. عمر برغوثى مى گويد: «كارزار ما با شتابى كه پيش بينى نكرده بوديم گسترش مى يابد. حال كه كشورهاى غربى ترجيح مى دهند چشمان خود را ببندند بر ما، جامعهء مدنى، است كه كارى كنيم كه اسرائيل قوانين بين المللى را رعايت كند». (نويسندهء مقاله: بنيامين بارت)

 

اسرائيل تنها كشورى ست در جهان كه از هرگونه مجازاتى دربرابر هرجنايتى معاف است. تجربهء ۶۱ سال موجوديت اسرائيل اين وضع ظالمانه را گواهى مى دهد. آمريكا و اروپا در امور خاور ميانه، بدون موافقت اسرائيل، آب نمى خورند. آنچه به اصطلاح به آن «جامعهء بين المللى» مى گويند به اسرائيل فقط باج مى دهد، از باج مالى تا سياسى و ديپلوماتيك. اگر عرفات حاضر به فروش كامل وطنش نشود در پيش چشم جهانيان، با اينكه صد كشور او را به عنوان رئيس منتخب مردمش به رسميت مى شناسند، زندانيش مى كنند و سپس مى كشندش و آب از آب تكان نمى خورد. اگر كسى از اسرائيل انتقاد كند (۱) متهم به يهودستيزى مى شود و به دادگاه مى كشانندش (نمونه ها در فرانسه بسيار است.). اگر فاشيست ها در اتريش بر سرِ كار آيند (يورگ هايدر در چند سال پيش)، جنجال برپا مى شود و حتى صحبت از اخراج آن كشور از اروپا مطرح مى گردد، اما اگر در اسرائيل بر سر كار آيند (مانند دولت كنونى و وزير خارجه اش ليبرمن)، هيچ كشورى و حتى ملل متحد حق ندارد از او استقبال نكند. اسرائيل هر روز شرايط تازه اى بر فلسطينى ها تحميل مى كند مثلاً از فلسطينى ها مى خواهد كه شرط «ادامهء مذاكرات صلح» (كدام صلح ؟!) اين است كه آن را به عنوان دولت يهودى به رسميت بشناسند و يكى هم نمى گويد دولت مبنى بر نژاد و مذهب با «دموكراسى» سازگارى ندارد. اسرائيل بهانه ها پيش مى كشد تا وقت بيشترى به دست آورد و فلسطين را به طور كامل ببلعد چنان كه تا حد زيادى با استفاده از ضعف و فساد جبههء اعراب و حمايت سرمايهء جهانى و اشغال خزنده در اين امر موفق شده است. چيزى كه تا كنون نتوانسته ببلعد ملت زحمتكش و ستمديدهء فلسطين است كه با مقاومت جسورانه و پيگير خود چون خار در گلوى اشغالگر حريص گير كرده است. اتحاديهء اروپا در سال گذشته، به رغم ۶۰ سال تجاوز و اشغال و زيرپا گذاردن قطعنامه هاى ملل متحد ــ كه براى ديگر كشورها مانند عراق، بايكوت و حمله نظامى به بار مى آورد ــ درست يك هفته قبل از تجاوز ويرانگر عليه غزه كه از پيش برنامه ريزى شده بود، اسرائيل را به سطح يك كشور اروپايى ارتقا داد با اينكه هيچ يك از شروط روابط دوجانبه بين اروپا و اسرائيل (از جمله حقوق بشر) را مراعات نكرده بود و امروز ۲۷ اكتبر ۲۰۰۹ خاوير سولانا نمايندهء سياسى اتحاديهء اروپا، اسرائيل را عضو اين اتحاديه ناميد. توجه كنيم كه فرستادهء ملل متحد ريچارد گلد استون براى تحقيق دربارهء تجاوز اسرائيل به غزه، طى گزارشى از جنايات جنگى اسرائيل سخن مى گويد و هنوز بحث دربارهء گزارش وى به درستى آغاز نشده، اروپا به جنايتكار پاداش مى دهد. راستى با چنين توازن قوايى چرا بايد اسرائيل از اشغال و جنايت دست بردارد؟ اوباما وانمود مى كرد يا مى خواست اسرائيل را در چارچوبى قانونى محدود كند، اما دربرابر آن زانو زد و حرف هاى كهنهء تكرارى استقرار صلح و «دولت فلسطين» را عملاً پس گرفت.
از انكار هويت فلسطينى ها و آنها را «مادون انسان» بشمار آوردن (از اين فاشيستى تر هست؟) و مصادرهء مستمر اراضى و اخراج آنان از سرزمين شان بگذريم به اين خبر كه اين روزها در گوشه و كنار شنيده مى شود يعنى مصادره و دزدى آب فلسطين توجه كنيد:
امنستى انترناسيونال ديروز ۲۷ اكتبر ۲۰۰۹ طى اطلاعيه اى اعلام كرد كه اسرائيل فلسطينى ها را از آب محروم مى كند و با كنترل كامل منابع عمومى آب و اعمال سياست تبعيض نژادى دسترسى فلسطينى ها را به آب در سرزمين خودشان شديداً محدود كرده است. در همان حال دست كولون ها (مستعمره نشينان مهاجر يهودى) را براى استفادهء «تقريباً نامحدود از آب» باز گذاشته است. بنا براين گزارش، اسرائيلى ها ۴ برابر فلسطينى ها آب مصرف مى كنند. اين «نابرابرى» در برخى مناطق ساحل غربى بسيار بيشتر است به طورى كه مستعمرات يهودى گاه ۲۰ برابر فلسطينى هايى كه در روستا يا شهرهاى مجاور به سر مى برند آب مصرف مى كنند. «استخر، چمن هاى آب داده و زمين هاى كشاورزى آبيارى شدهء متعلق به مستعمرات درست در نقطهء مقابل دهكده هاى فلسطينى نيازمند آب قرار دارند». وزارت خارجهء اسرائيل اظهار مى دارد كه اين كشور منابع طبيعى آب را منصفانه با فلسطينى ها قسمت مى كند، اما امنستى مى گويد كه فلسطينى ها نه مجاز به حفر چاه آب هستند ونه حق دارند چاه قديمى را تعمير كرده آن را قابل استفاده كنند؛ زيرا هر دو موكول به اجازهء مقامات اسرائيلى ست. علاوه بر اين جاده هاى بسيارى يا بسته شده يا عبور و مرور در آنها بسيار محدود است و اين وضع تانكرهاى آب را مجبور مى كند جاده هايى را دور بزنند تا به دهكده هايى برسند كه در شبكهء توزيع آب قرار ندارند. امنستى تعداد فلسطينى هايى را كه در ساحل غربى به آب لوله كشى دسترسى ندارند به ۱۸۰ تا ۲۰۰ هزار نفر تخمين مى زند.
اما در نوار غزه، تهاجم اسرائيل در زمستان گذشته باعث وارد آمدن آسيب هاى زيادى به مخازن آب، چاهها، فاضل آب و مراكز پمپاژ آب شده و اين، علاوه بر بسته بودن مرزهاى غزه با اسرائيل و مصر، خود خسارت ديگرى ست. سيستم كاناليزه كردن آبهاى مصرف شده و فاضل آب و شبكه هاى آن به ويژه آسيب سخت ديده و وارد كردن لوله و ديگر وسايل فلزى هم ممنوع است «مبادا در ساختن خمپاره هاى دست ساز به كار گرفته شود» (۲). در سواحل غزه دريا و پلاژها آلوده به مواد فاضل آب هستند.
امنستى از اسراائيل مى خواهد كه به اين سياست تبعيض آميز پايان دهد و فوراً كليهء محدوديت هايى را كه به فلسطينى ها تحميل شده لغو كند تا آنها بتوانند منصفانه به آب دسترسى داشته باشند.
(برگرفته از سايت www.france-palestine.org)
از طرف ديگر، عبدالرحمان تميمى كارشناس و مسؤول امور آب در ساحل غربى در اين باره مى گويد:
مشكل آب در فلسطين به لحاظ سياسى، اقتصادى و فنى مربوط است به اشغال. اسرائيل يك رشته فرمان نظامى صادر كرده كه امور آب را تحت كنترل فرماندهى ارتش گذاشته و سپس به شركت اسرائيلى مكاروت واگذار شده است. وضعيت هرچه وخيم تر شده و مى شود زيرا نياز بيشتر مى گردد و منابع آب هرچه كمتر. سياست اسرائيل دائر بر گسترش مستعمرات مقادير هنگفتى آب را به كولون ها اختصاص مى دهد. ديوار جداسازى تبعيض نژادى هم كه در فلسطين كشيده چشمه ها و منابع متعددى از آب را غصب كرده است.
هم اكنون هر كولون (مهاجر يهودى) ۶ برابر فرد فلسطينى مصرف آب دارد يعنى فرد فلسطينى در سال ۱۲۰ متر مكعب آب مصرف مى كند و هر كولون بين ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر مكعب. اما اوضاع در غزه فاجعه بار است. مى توان گفت كه اسرائيل سفرهء آبهاى زير زمينى را مانند كودكى مرده رها كرده و فلسطينى ها چاره اى ندارند جز آنكه با همين كودك مرده سر كنند.
در ساحل غربى پمپ هاى آب كولونى ها (مستعمرات) ۳۰ درصد آبهاى زير زمينى را مى مكند و ۵۰ درصد آبها هم مستقيماً زير نظر اسرائيل است يعنى ۸۰ درصد آبهاى زير زمينى تحت كنترل اسرائيل است وتقريباً ۱۵ درصد (يا كمى بيشتر) از آب به فلسطينى ها مى رسد بدين معنا كه ۲۰۰ هزار مهاجر اسرائيلى معادل ۲ ميليون فلسطينى آب مصرف مى كنند. دربارهء تأثير ديوار بر آب هاى فلسطين بايد گفت بيش از ۲۰ چاه عميق كه براى كشت و زرع مورد استفاده قرار مى گرفته با كشيدن ديوار از كنترل فلسطينى ها خارج شده و به علاوه، آب آشاميدنى ۳۰ هزار شهروند فلسطينى هم از همين چاهها بوده است. ديوار تعداد زيادى چشمه را نيز از دسترس فلسطينى ها خارج كرده است.
متأسفانه در مذاكرات بين اسرائيل و تشكيلات خودمختار هيچ خط استراتژيك واحد يا آينده نگرى وجود ندارد و حذف مسألهء آب هم از مذاكرات در چنين چارچوبى ست. اسرائيل هم از تفرقه اى كه بين فلسطينى ها وجود دارد بيشترين سوء استفاده را مى كند. (برگرفته از راديو اوريان www. Radioorient.com ــ ۲۸ اكتبر ۲۰۰۹)
دفاع از مبارزهء عادلانهء فلسطين از مبارزه براى آزادى ـ برابرى در ايران و در ديگر مناطق جهان جدا نيست.


- - - - - - - - - - - - -
۱ـ نك به كتاب «آيا مى توان از اسرائيل انتقاد كرد؟» نوشتهء پاسكال بونيفاس
Est-il permis de critiquer Israël ?
Pascal Boniface, Paris 2003.
۲ـ اين هم بهانهء ديگرى ست كه اسرائيل براى مجبور كردن فلسطينى ها به ترك سرزمين شان مطرح مى كند. سازمان هاى رسمى مدافع حقوق بشر اشغالگر و اشغال شده، جنايكار و قربانى را با يك ميزان مى سنجند! تا نشان دهند «بى طرف» اند (م.)

خدايان سرزمين
جنگ بر سر شهرك سازى هاى اسرائيل در سرزمين هاى اشغال شده فلسطين ۱۹۶۷- ۲۰۰۷
Lord of The Land
The War Over Israeil’s Settlements in the Occupied Territories ۱۹۶۷-۲۰۰۷
نويسندگان: اديت زرتال و اكيوا الدارEldar Eldar Idith Zertal & Akiva

به ما به ديده دشمن مى نگرند
We Look Like the Enemy:
The Hidden Story of Israel’s Jews from Arab Lands
نويسنده: راشل شعبى Rachel Shabi

- - - - - - - - - -

خدايان سرزمين

واشنگتن- "خدايان سرزمين، جنگ بر سر شهرك سازى هاى اسرائيل در سرزمين هاى اشغال شده فلسطين ۱۹۶۷-۲۰۰۷" عنوان كتابى است كه داستان اندوهبار شهرك سازى اسرائيل را در سرزمين هاى اشغال شده فلسطين با بيانى زنده و مؤثر و بر اساس اسناد معتبر و انكار ناپذير باز ميگويد.
اين كتاب كه به وسيله يكى از برجسته ترين تاريخ نويسان همراه با يكى از زبده ترين روزنامه نگاران اسرائيلى به رشته تحرير در آمده نخستين بار در سال ۲۰۰۷ مقارن با چهلمين سالگرد پيروزى اسرائيل در جنگ معروف به [۶] روزه ۱۹۶۷ انتشار يافت و چاپ جديد آن اينك با افزوده ها و تنقيحاتى بار ديگر به بازار كتاب عرضه شده است. چاپ نخست كتاب در شمار پر فروش ترين كتاب هاى بين المللى قرار گرفت و به بيش از ده زبان ترجمه شد. اين كتاب نشان مى دهد كه بخشى از فرهيخته ترين شهروندان اسرائيلى با سياست گروه حاكم اين كشور كه بر اساس زور و خشونت استوار است و هدفى جز دايمى ساختن اشغال سرزمين هاى فلسطين ندارد، با تمام نيرو مخالفند و آن را نه تنها با موازين حقوق بين الملل بلكه با مبادى اخلاق و انسانيت نيز مغاير مى دانند. يكى از مهمترين راه هايى كه حكومتگران اسرائيلى با سرسختى هر چه تمام تر براى تحقق بخشيدن به هدف خود دنبال كرده و اعتراضات جامعه بين المللى را نيز به چيزى نگرفته اند ساختن بى وقفه شهرك ها در سرزمين تحت اشغال است. آن ها به اين وسيله فضاى تنفس را هر روز بر جمعيت بومى فلسطينيان از روز پيش تنگ تر ساخته و دنيا را در برابر عمل انجام شده قرار داده اند. ناگفته نبايد گذاشت كه قدرت هاى غربى و در راس آن ها آمريكا با سياست هاى جانبدارانه خود پشتيبان و مشوق اصلى حكومتگران اسرائيلى در پيگيرى اين هدف بوده اند. به همين سبب مخالفت جدى دولت باراك اوباما با ادامه شهرك سازى اسرائيل به موجى از خشم و خروش در ميان دولتمردان اسرائيل و حاميان آن ها دامن زده و اين نخستين بار است كه از واشنگتن صداى مخالفتى با رفتار تجاوزكارانه تل آويو در زمينه شهرك سازى كه يكى از عمده ترين عوامل جلوگيرنده از استقرار صلح ميان اسرائيل و فلسطينى است، بر مى خيزد (۱).
كتاب به گونه اى مستند آثار ويرانگر شهرك سازى را بر فلسطينى ها باز مى نمايد و ستم ها و محدوديت هايى را كه از اين رهگذر بر آنان رفته است و مى رود به شكلى زنده تشريح مى كند. به طورى كه در كتاب آمده، ادامه تعرض آميز شهرك سازى در سرزمين هاى فلسطين به ظهور نسل جديدى از شهرك نشينان يهودى انجاميده كه به نام "جوانان بالاى تپه" شهرت يافته است. سن برخى از آنان از ۱۸ سال تجاوز نمى كند. بيشتر آن ها از نظام آموزشى اسرائيل ترك تحصيل كرده و در بسيارى موارد از خانواده هاى خود نيز بريده اند. اين جماعت بر فراز تپه ها و در حاشيه شهرك ها براى خود خانه هايى بنا كرده اند. "جوانان بالاى تپه" فرهنگى ويژه خود پديد آورده اند كه بر خشونت و آزار و ايذاء همسايگان فلسطينى و حتى مقابله با نمايندگان دولت [خودشان] استوار است. كسانى كه طى دهه هاى اخير به طور روزمره اخبار مربوط به رويدادهاى دلخراش سرزمين هاى تحت اشغال را شنيده اند ولى هنوز از عمق آن چه كه در آن جا مى گذرد چيزى نمى دانند با مرور بر اين كتاب به آگاهى هاى ارزشمندى دست مى يابند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* اديت زرتال استاد دانشگاه و مولف چندين كتاب برجسته تاريخى است كه از آن ميان مى توان به "از فاجعه تا قدرت" اشاره كرد.
* اكيوا الدار از روزنامه نگران پيشكسوت اسرائيلى است و نوشته هايش بيشتر در روزنامه هاآرتص منتشر مى شود. وى در سال ۲۰۰۶ از طرف روزنامه [فاينشنال] تايمز به عنوان يكى از متنفذترين مفسران جهانى برگزيده شد.
يادداشت:
۱ـ پيش از اين، در سال ۱۹۹۱ميلادى، پس از تجاوز اول آمريكا به عراق در زمان بوش (پدر)، آمريكا براى آنكه اسرائيل را مجبور كند تا در كنفرانس «صلح» مادريد (اكتبر همان سال) شركت كند، كمك چندين ميلياردى آمريكا به شهرك سازى ها را معلق گذاشت و اسرائيل در آن شركت كرد و دو سال بعد منجر به قرارداد اسلو شد. (ويراستار سايت انديشه و پيكار)

- - - - - - - - - -

به ما به ديده دشمن مى نگرند

"به ما به ديده دشمن مى نگرند" عنوان كتابى است به زبان انگليسى كه به وسيله يك يهودى عراقى تبار نوشته شده و موضوع آن بر محور تبعيضات گوناگونى كه در اسرائيل نسبت به يهوديان شرقى اعمال مى شود مى چرخد. پدر و مادر نويسنده پس از تشكيل دولت اسرائيل از شهر بصره كه اقامتگاهشان در عراق بود به تل آويو مهاجرت كردند، ولى پس از چندى با كودكان خود كه در اسرائيل ديده به جهان گشوده بودند عازم مهاجرتى دوباره به سوى انگلستان شدند. نويسنده كه اكنون روزنامه نگار تثبيت شده و سرشناسى است بيشتر دوران زندگى خود را در انگلستان گذرانده است و با روزنامه هاى معتبرى مانند گاردين، ديلى اكسپرس و ساندى تايمز همكارى دارد.
در ديباچه مشروح و آگاهى بخش كتاب، اطلاعات ارزشمندى در باره چگونگى تشكيل دولت اسرائيل و اوضاع و احوال ناظر بر آن آمده است. تشكيل دولت يهود در سرزمينى كه طى قرن ها تنها به نام فلسطين شناخته مى شد، پى آمد مستقيم پيدايش جنبش صهيونيسم بود كه به دست تئودور هرتسل، يك يهودى مجارستانى، پايه گذارى شد. چنان كه در كتاب آمده، يهوديان مقيم فلسطين تا سال ۱۸۸۲ بيش از ۷/۵ [پنج و هفت دهم] در صد جمعيت فلسطين را تشكيل نمى دادند. ولى از ۱۸۸۲ به بعد موج روز افزون مهاجرت يهوديان اروپايى به آن سرزمين آغاز شد. دولت انگلستان پيش از پايان رسمى جنگ اول جهانى با انتشار اعلاميه مشهور بالفور [۱۹۱۷]، حق تشكيل دولتى را براى يهوديان در سرزمين فلسطين به رسميت شناخت و پس از تصويب قيمومتش بر فلسطين توسط جامعه ملل، به "آژانس" يهود اجازه داد كه در فلسطين مستقر شود و فعاليت همه جانبه خود را آغاز كند.
در ماه مه ۱۹۴۸ بن گوريون نخستين رئيس دولت يهود تشكيل اسرائيل را اعلام داشت و در پى اين اقدام سازمان ملل متحد نقشه تقسيم فلسطين را ميان ساكنان عرب و يهودى آن با دادن دو سوم سرزمين به جمعيت ۳۰ درصدى يهوديان و تنها يك سوم به جمعيت ۷۰ درصدى بوميان عرب زبان، تصويب كرد (۱). در پى رد اين تصميم از سوى كشورهاى عربى جنگ ميان دولت نوپاى يهود و كشورهاى عربى آغاز شد كه مانند چندين جنگ بعد از آن به شكست فاحش عرب ها و استحكام و نيرومندى روزافزون اسرائيل انجاميد. در هنگام وقوع اين جنگ شمار يهوديان مستقر در سرزمين فلسطين از حدود ۷۰۰ هزار تجاوز نمى كرد و يهوديانى كه از كشورهاى خاورميانه و شمال آفريقا به آن جا مهاجرت كرده بودند ۲۰ درصد مجموع جمعيت را تشكيل مى دادند. از آغاز دهه ۱۹۷۰ تا اوايل دهه ۱۹۹۰ با سرعت گرفتن آهنگ مهاجرت يهوديان شرقى تبار به اسرائيل اينان بيش از ۵۰ درصد جمعيت اسرائيل را تشكيل مى دادند، ولى پس از فروپاشى اتحاد شوروى و سرازير شدن سيل يهوديان روسيه و جمهورى هاى پيشين شوروى به اسرائيل، اين نسبت به سود يهوديان اروپايى تبار به هم خورد. يهوديان اروپايى تبار را "اشكنازى" مى نامند كه در زبان عبرى اصولا به معناى آلمانى است. از يهوديان مهاجرت كرده از خاورميانه وشمال آفريقا امروز به نام "سفارادى" (Sefarade) نام مى برند كه طبق توضيح ارايه شده در كتاب عنوان درستى نيست. زيرا "سفاردى" در زبان عبرى به معناى اسپانيايى است و روزگارى تنها به يهوديان اسپانيايى تبار اطلاق مى شده است. عنوان درستى كه بايد براى يهوديان شرقى تبار به كار برده شود "ميزراحى" است كه در زبان عبرى به معناى مطلق شرقى از آن مراد مى شود. در هر حال، با وجود انكار هر نوع تبعيضى ميان يهوديان اروپايى و يهوديان شرقى تبار از سوى دولت اسرائيل، آمار و مستنداتى كه در اين كتاب ارايه شده به خوبى خلاف چنين ادعايى را به اثبات مى رساند. هر چند كه در دو دهه اخير يهوديان "ميزراحى" نيز به برخى مقامات عمده در دستگاه حاكم رسيده و از آن جمله در ساليان اخير دو يهودى ايرانى تبار در مقام رييس جمهورى و وزير دفاع قرار گرفته اند، بر اساس آن چه كه در كتاب ميخوانيم هنوز اكثريت مقامات تصميم گيرنده چه در بخش دولتى و چه در بخش خصوصى در اختيار يهوديان "اشكنازى" قرار دارد. اكثريت بزرگى از استادان دانشگاه، قاضيان دادگاه عالى، گويندگان تلويزيون و راديو و بازيگران نقش هاى اصلى در سريال ها، اشكنازى هستند. از دهه ۱۹۹۰ به اين سو، ۸۸ درصد خانواده هاى برخوردار از درآمد بالا، اشكنازى و ۶۰ درصد خانواده هاى كم درآمد ميزراحى بوده اند. آمار و ارقام مشابهى در رشته هاى ديگر فعاليت نيز از همين واقعيت عريان در جامعه اسرائيل حكايت دارد. دلبستگى عميق نويسنده به عنوان يك يهودى به كشور اسرائيل، مانع از شرح و بيان واقعيت هاى تكان دهنده در آن جا نشده است. اين پايبندى به بيان حقيقت و شيوه جذاب نگارش، كتاب را به اثرى خواندنى و آگاهى بخش تبديل كرده است.

يادداشت ويراستار انديشه و پيكار:
۱ـ در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷، سازمان ملل متحد (بدون آنكه از جانب اهالى فلسطين نمايندگى داشته باشد) رأى به تقسيم فلسطين به دو دولت ــ يكى يهودى و ديگرى عربى ــ داد و براى بيت المقدس هم وضعيت ويژه اى در نظر گرفت. در آن زمان يهوديان حدود ۳۰ درصد (يعنى ۵۸۹۳۴۱ هزار نفر) از كل جمعيت ۱۹۰۸۷۷۵ نفرى فلسطين را تشكيل مى دادند. با وجود اين، ۵۴ درصد از سرزمين فلسطين به يهوديان داده شد. (رك. به Xavier Baron, Les Palestiniens, p. ۵۸)

به نقل از نشريهء ايران تايمز چاپ آمريكا)

[با سپاس از دوستى گرامى كه اين بررسى را براى ما فرستاده است.]

در منطقه اى در دست ساختمان در نزديكى شهر عسقلان (اشكلون) اسرائيل

از آغاز امسال تا كنون، پليس اسرائيل ۱۶ هزار كارگر فلسطينى رابازداشت كرده است. آنها براى تامين زندگى روزانه خود و خانواده شان ناگزيرند در شهركهاى اسرائيلى با كمترين حقوق و بدون هيچ حق بيمه و ... كار كنند. از سال ۲۰۰۰ تا كنون منطقه غزه در بدترين شرايط اقتصادى بسر ميبرد. بيكارى ۷۰ درصد جمعيت را اسير كرده و ميانگين فقر ۸۰ درصد است.

عكس از لوموند ماگازين ۱۹ سپتامبر



به صف اِستاده انسانِ مغرورِ ديروز، كَف اش تهى و آرزوهايش ماسيده به ديوارِ بلندِ زور، چشمش تراوشِ غمِ آوارگىِ نسلها، ريزش نفرتِ ستمِ ساليانِ، اما سرشار از اميد ، با آرزوى خانه اى براى زيستن، زمينى براى كاشتن در فرداها و...
خانه اش مخروبه از تانكهاى سربازان داوود، نانش به هزار تكه از سيم هاى خاردارِ نامحدود، آزاديش محصور از ديوارِ طويلِ ستم و آتش و دود، صدايش اما فراتر از هر صفيرِ گلوله اى تشنه ى زمين و خون.

 

مقالۀ بلند و ارزندۀ «فلسطینیان امروز و یهودیان آن روز» نوشتۀ محمد رضا شالگونی که از جمله روی سایت اندیشه و پیکار هم آمده خشم یکی از جارچیان و توجیه گران اشغالگری و جنایات جنگی اسرائیل یعنی منشه امیر، مدیر برنامۀ فارسی رادیو اسرائیل را برانگیخته است. این قبل از هرچیز نشان می دهد که مقاله روی خال زده است. رفیق شالگونی علیه صهیونیست های نژادپرستی که درست 61 سال است با تأیید کامل و بی شرمانۀ سرمایه داری جهانی به انکار و نفی حقوق و حتی موجودیت فلسطینی ها ادامه می دهند و در دفاع از حقوق مردم ستمدیده و زحمتکش فلسطین حرف حساب زده است. حرف حساب برای اسرائیل خطرناک است و باید علیه آن بجنگد. باید با توهین و چماق یهود ستیزی، همصدایی با بنیادگرایان حاکم بر ایران و تروریسم علیه هرکسی که با اشغالگری و تجاوز مستمر اسرائیل به مردم فلسطین مخالفت کند بتازد. تجاوزگران اسرائیلی از پیش از 1948 تا همین امروز با ارتکاب جنایات و تروریسم دولتی و پاکسازی قومی (شاهدش تحقیقات ارزندۀ «مورخین جدید» New Historians اسرائیلی ست) دولتی برپا کرده اند که پایگاه مقدم امپریالیسم جهانی ست. از عناصر و عمال چنین رژیمی جز این انتظاری نیست. اردوی اشغالگران از اردوی جانبداران حقوق خلق ها و عدالت جهانی جدا است.
در تارنمای وزارت خارجۀ اسرائیل ستونی هست زیر عنوان «سخن دوست» (دوست چه کسی؟) «دیدگاه شخصی (!) منشه امیر». او نوشته اش را با اشاره به محمد رضا شالگونی این طور شروع می کند: «نا انسان بی شرمی که لیاقت ندارد نام او برده شود...». از کسانی که توجیه گرِ جنایات هول انگیز صهیونیست ها نظیر دیریاسین و صبرا و شاتیلا و غزه و ترورهای هدفمند هستند، از کسانی که تبدیل فلسطین را به زندانی بزرگ تنها دموکراسی خاورمیانه جا می زنند، از کسانی که تا امروز حتا یک قطعنامۀ ملل متحد که اسرائیل را به رعایت حقوق فلسطینی ها فراخوانده نپذیرفته اند و 61 سال است جنگ و خونریزی و ویرانی مستمر و آوارگی میلیون ها فلسطینی در منطقهء خاورمیانه به بار آورده اند و با برپایی نخستین حکومت دینی در منطقه به تقویت ارتجاع و تاریک اندیشی مذهبی پرداخته اند جز این چه انتظاری هست؟ از دشمنان آزادی و برابری خلق ها انتظار دیگری داشتن غلط است.
اینکه او نام منتقد را نمی خواهد به زبان آورد یادآور اصرار اسرائیل در به زبان نیاوردن نام فلسطین است که درسال های اخیر اگر به ناگزیر آن را بر زبان می آورند ولی آن را تهی از محتوای انسانی و حقوق ملی اش می خواهند. آنها حتا یک پنجم از شهروندان اسرائیلی را که فلسطینی هستند به عنوان فلسطینی قبول ندارند بلکه آنها را «اعراب اسرائیل» می خوانند. آنها حتی کشمکش 60 سالۀ گذشته را کشمکش اعراب و اسرائیل (نه ملت فلسطین و اسرائیل)، یا کشمکش خاورمیانه می نامند تا اصل داستان مسکوت بماند. به اعراب و فلسطینی ها فشار مرگبار وارد می آورند که حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسند اما خود هرگز حق موجودیت فلسطینی ها را قبول ندارند. با همه ادعای صلح دروغین و یکطرفه شان، هرگز حقوق سیاسی و ملی فلسطینی ها را به رسمیت نشناخته اند. انکار وجود فلسطینی ها و خودداری از نام بردن از طرف مقابل، نمونۀ رسوای دیگری دارد و آن این که نخست وزیر اسبق اسرائیل اسحاق شامیر در عین ناراحتی شدید از شعری که محمود درویش تحت عنوان «عابرون فی کلام عابر» (رهگذرانی در سخنی گذرا) در سال 1988 همزمان با انتفاضۀ اول سروده و توفانی در اسرائیل و در بین سینه چاکان آن در خارج برپا کرده بود (1)، در کنیست (به اصطلاح پارلمان) گفت: «این شعر بیانگر دقیق اهدافی ست که باند آدمکشان متشکل در سازمان آزادیبخش فلسطین در جست و جوی آن اند. این شعر را یکی از شاعرانشان، محمود درویش، که به اصطلاح وزیر فرهنگ شان است گفته... من می توانستم این شعر را در حضور پارلمان بخوانم ولی نمی خواهم این افتخار را داشته باشد که نامش در آرشیو کنیست بیاید.»
خوشبختانه وجدان های بیداری در اسرائیل وجود دارند که از سیاست اسرائیل شدیدا انتقاد و آن را افشا و محکوم می کنند. نویسندگان و متفکران اسرائیلی مانند یوری آونری، گیدئون لوی، امیره هس، شلومو ساند، میشل ورشوفسکی، دانیل بارنبایم، آریلا آزولای و بسیاری دیگر. همچنین نوسندگان و هنرمندان یهودی تبار در سراسر جهان که مخالف صهیونیسم، اشغالگری، مستعمره سازی و نژادپرستی اسرائیل هستند (2) و حسابشان از جنگ افروزان و اشغالگران جدا است.
باری، محمد رضا شالگونی در مصاحبه با رادیو سپهر به حد کافی به تحریف ها و کینه توزی های بوق تبلیغاتی اشغالگران که در نوشتۀ منشه امیر روی سایت وزارت خارجه اسرائیل منعکس شده است پاسخ گفته و از حقوق عادلانۀ مردم فلسطین و منطقه آنطور که باید دفاع کرده است (3) و نیازی نیست که چیزی بدان افزوده شود. چه خوب است سایت ها و بلوگ هایی که مدافع فلسطین و مخالف تجاوزات اسرائیل هستند، حالا که جارچی های تجاوز و اشغال چنین بی شرمانه علیه مقالۀ «فلسطینیان امروز و یهودیان آن روز» و نویسنده اش تاخته اند، مقاله را در سایت و بلاگ خود منعکس کنند.
در پایان، به عنوان همبستگی در این مبارزۀ افتخار آمیز، یادداشت و مقالۀ زیر را که دوستی گرامی از فلسطین دریافت کرده و برایم فرستاده به فارسی درآوردم که در زیر ملاحظه می کنید.

یادداشت بر مقالۀ زیر نوشتۀ گیدئون له وی:

عادی نیست که روزنامۀ هاآرتز یا حتی گیدئون له وی (روزنامه نگار چپگرای مخالف سیاست اسرائیل) صریحاً بگویند که اسرائیل «تحت قوانین مذهبی اداره می شود»، یا آن را با افغانستان و عربستان سعودی مقایسه کنند؛ اما نمی توان نادیده گرفت که حرکت منظم به سمت روی کارآمدن احزاب سیاسی راست همواره با اوجگیری منظم نفوذ نیروهای راست مذهبی همراه بوده است.
در سراسر دنیا کسانی می توانند از اسرائیل نفرت داشته باشند یا بدان عشق بورزند ــ که در این اواخر بیشتر حالت اول دیده می شود ــ اما شاید خیلی ها هنوز از اسرائیل تصوری شبیه یک دولت «سکولار» (لائیک) اروپایی دارند. بسیاری احتمالاً نمی دانند که اسرائیل دارای قوانین مذهبی سخت قرون وسطایی ست که بر زمینه های حیاتی زندگی از جمله ازدواج، حرمت و تقدس روز شنبه و حتی امور مربوط به دفن مردگان حاکم است. هستند افراد متعددی از یهودیان روسیه که به اسرائیل آمده و به ارتش اشغالگر پیوسته و طی عملیات نظامی کشته شده اند، اما مجاز نیست که در گورستان های عمومی ارتش دفن شوند، زیرا آنها به نظر مقامات بنیادگرای مذهبی، که امور مربوط به دفن مردگان را در اختیار دارند، «به حد کافی یهودی» نیستند، یعنی مادر و مادربزرگهای آنان یهودی نبوده اند. اتومبیل هایی که جرأت کنند روز غفران (یوم کیپور) در عکّا و بیت المقدس و جاهای دیگر حرکت کنند به دست بنیادگرایان خشمگین [یهودی] سنگباران می شوند، در حالی که لیبرال های مهربان لائیک، ساکت آنها را تماشا می کنند و گاه آنها را تأیید می نمایند.
بیمارستان ها در سراسر اسرائیل، حتی در ناحیه ای لائیک مثل تل آویو، در روز شنبه نه تنها به بیماران غذای سرد می دهند زیرا در این روز، روشن کردن اجاق ها ممنوع است، بلکه آسانسورها را هم طوری برنامه ریزی می کنند که در تمام طبقه ها متوقف شود تا نیازی به فشار دادن تکمه ها نباشد و حرمت شنبه شکسته نشود! در جریان عید فصح یهودی (عید پاک) مأمورین امنیتی جلوی درِ بیمارستان، نه تنها افراد را به خاطر آنکه مبادا با خود اسلحه داشته باشند، بازرسی می کنند، بلکه تا از ورود نان و هر غذائی که با تخمیر تهیه شده باشد جلوگیری کنند. اگر یک مادر فلسطینی که به عیادت فرزند بیمارش آمده نان کنجدی خاص بیت المقدس «قاچاق» کرده باشد، نه تنها نان را از او می گیرند (البته با دستکش) وآن را به دور می اندازند، بلکه آن زن را سرزنش نیز می کنند. عامل فشار و اجبار مذهبی نه تنها در عربستان سعودی و افغانستان، بلکه در اسرائیل نیز به شدت حضور دارد. نکتۀ آخر اینکه در بیمارستان های اسرائیل در روزهای شنبه از کمک ـ پزشکان فلسطینی برای انجام کارهای خیلی پیش پا افتاده استفاده می کنند مانند نوشتن نسخه، باز و بست کردنِ کپسول اکسیژن یا برای هر فعالیت بدنی که پزشکان یهودی حاضر نیستند آن را انجام دهند مبادا تقدس روز شنبه را زیر پا بگذارند.
شاید شما موافق باشید که اسرائیل کشوری ست برپایۀ تبعیض نژادی یا اینکه به خاطر کمبود اطلاعات لازم اصرار بورزید که چنین نیست. از این می گذریم؛ اما به هیچ رو نمی توانید آن را به طور جدی کشوری لائیک تلقی کنید (4).

اکنون مقاله ای را که در هاآرتز به تاریخ 12 آوریل 2009 چاپ شده می خوانید:

جنبۀ تاریک اندیشانۀ مذهبی اسرائیل
گیدئون له وی Gideon Levy

چند روز پس از آنکه ده ها هزار تن از اسرائیلی ها صبحگاهان به آسمان چشم دوختند تا «بازگشت خورشید را به همان جایی که در لحظۀ آفرینش قرار داشته» با شکوه و احترام جشن بگیرند، وقتی می بینید که میلیون ها تن از اسرائیلی ها در مراسم عید فصح شادمانه نیایش مربوط به نسل کشی ــ عذاب الیم و غرق کردن فرزندان ــ را با صدای بلند می خوانند، اذعان خواهید کرد که ما در کشوری مذهبی بسر می بریم.
در این روزهای تعطیل عید فصح [عید پاک یهودی] وقتی در برخی مناطق کشور محال است بتوان نان یا چیز دیگری که در آن خمیر به کار رفته پیدا کرد؛ وقتی خاخام ها در جستجوی آن اند که برنامه ای کامپیوتری نصب کنند تا از فروش محصولاتی که در آنها خمیر به کار رفته جلوگیری شود؛ وقتی خاخام بزرگ، یونا متزگر، از خاخام یاکوب اسرائیل پیفرگان می خواهد که به مرید خود نوچی دانکنر، صاحب یک فروشگاه بزرگ، توصیه کند که چنین برنامه ای نصب کند؛ و وقتی گاوهای کشور ما تحت رژیم غذائی بدون خمیر قرار دارند، خود را در کشوری مذهبی می یابید.
ما باید بپذیریم که در جامعه ای بسر می بریم با جنبه های بسیار تاریک مذهبی. خارجی هایی که به اسرائیل وارد می شوند چه بسا از خود بپرسند وارد چه کشوری شده اند، ایران، افغانستان یا سعودی؟ در هر حال، اسرائیل جامعه ای لیبرال، لائیک و آزاد از خرافات و جهل و تعصب که ادعا می کند نیست. تنها بریدن دستِ دزد یا حجاب چهرۀ زنان نیست که کشور را مذهبی می کند. همان گونه که یک کشور اشغالگر که سه و نیم میلیون انسان را از حقوق مدنی شان محروم کرده نمی تواند «تنها دموکراسی خاورمیانه» لقب گیرد، کشوری نیز که به دلایل مذهبی یک هفته در آن نان پیدا نمی شود نمیتواند خود را کشوری لائیک و آزادیخواه بنامد.
درست است که در سال های اخیر فضا کمی باز شده است. اماکن تفریح و سرگرمی و فروشگاه های بزرگ در روزهای شنبه بیش از گذشته باز هستند. مردگان را هم می شود با پرداخت کمی پول در گورستان غیر مذهبی دفن کرد، اما این کافی نیست تا بتوانیم خود را جامعه ای لائیک (سکولار) بنامیم. خود را فریب ندهیم: از گهواره تا گور، از ازدواج تا طلاق هنوز تقریباً همه چیز مذهبی ست.
در هیچ کشوری نیست که روز شنبه اتوبوس در خیابان ها و قطار روی ریل ها نباشد. هیچ شرکت هوایی غیر از ال عال نیست که یک روز در هفته تن آسایی کند، یا اینکه روز شنبه در بیمارستان ها و هتل ها غذای سرد بدهند. اینکه به خاطر وجود گورستان های قدیمی جاده ها را منحرف کنند، به طوری که اگر کسی از بیرون به صحنه نگاه کند به نظرش مثل طواف می آید،اینکه در اتوبوس ها زنان و مردان را از هم جدا کنند، در هیچ کشور دموکراتیکی دیده نمی شود. در اینجا هرگز مذهب از دولت جدا نبوده، بلکه آنها دست در دست یکدیگر زندگی ما را تحت نظر دارند.
ما نباید جامعۀ سنت گرا و رهبری آن را سرزنش کنیم. سنت گرایان حق دارند هرکاری می توانند انجام دهند تا ایمان خود را بر جامعۀ لائیک تحمیل کنند [آنها کار خودشان را می کنند]. طرفی را که باید سرزنش کرد لائیک ها هستند. اینکه طلاب علوم دینی یهود از خدمت سربازی معاف اند تقصیر آنان نیست. تقصیر اکثریت لائیک است که به این امر اجازه می دهد. بقیۀ امور زندگی مان نیز همین روال را دارد. ما لائیک ها هستیم که مستحق سرزنش ایم. ماییم که تسلیم شده ایم. اقلیت دیگری هم هست، اقلیت کولون ها (مهاجران یهودی ساکن شهرکها در سرزمین های غصب شدۀ فلسطینی) که با دست زدن به ارعاب، اکثریت جمعیت را دچار ترس و وحشت می کنند، درست همان گونه که متعصبین مذهبی با ستمکاری هاشان چنین می کنند. علت اینکه ستمکاری و خودکامگی همچنان وجود دارد این است که اکثریت لائیک تصمیم گرفته است دست روی دست بگذارد و اطاعت کند.
بنابر این نیایید از مذهبی ها شکایت کنید. لاییک ها در اکثریت اند و قدرت تغییر سیمای جامعه در دست آنها است. اگر اکثریت می خواست مقاومت کند و تسلیم اقلیت نشود، اتوبوس ها همه روز حرکت می کردند و نان در تعطیلات عید فصح (عید پاک) به فروش می رسید. بدین ترتیب، این ما هستیم که، بیش از آنکه خود به آن اعتراف کنیم، مذهبی هستیم. ما ممکن است ظاهر لائیک را برای خود حفظ کنیم، اما در باطن خویش مذهبی هستیم.
ای کاش ما این را می پذیرفتیم و دست از ادعای لائیک بودن بر می داشتیم. با وجود این، جامعه ای که وانمود می کند غربی ست و بر اصول عصر روشنگری استوار است، وقتی چنین شیوۀ زندگی مذهبی و تاریک اندیشانه را حفظ می کند نمی تواند به خودفریبی اش ادامه دهد. از زمانی که در مدرسه به ما می آموختند که اگر کتاب مقدس بر زمین افتاد آن را برداریم و ببوسیم مدت چندانی نمی گذرد. پس بگذارید مزۀ نان فطیر را بچشیم و مجبور نباشیم بطری آبجو را از نایلون مسخرۀ آن در فروشگاه بیرون بکشیم. بگذار اعتراف کنیم که ما هنوز (غالباً) در کشوری زندگی می کنیم که قوانین مذهبی بر آن حاکم است.
منبع: روزنامه اسرائیلی هاآرتز 12 آوریل 2009 (تأکیدها از مترجم است.)

www.haaretz.com/hasen/spages/1077908.html
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ رک. به: محمود درویش (همراه با سه نویسندۀ اسرائیلی)، فلسطین کشور من، جنجال یک شعر، انتشارات مینوی، پاریس 1988 (به فرانسوی)
ـ برای اطلاع بیشتررک. از جمله به: http://www.peykarandeesh.org/felestinIndex.html
3 رک. به: http://www.azadi-b.com/J/2009/04/post_499.html
4ـ کسانی که ایرادشان به رژیم ایران محدود به «بنیادگرایی اسلامی» است و بنیادگرایی مسیحی (جرج بوش و...) و بنیادگرایی یهودی (اسرائیل) را نمی بینند یا آن را به «مدرنیته» اش می بخشند، وقتی وزرای احمدی نژاد نامه به چاه می اندازند تا به دست امام زمان برسد به رژیم خرافات می خندند ولی برای چپاندن نامۀ حاجت لای جرز های دیوار ندبه در اسرائیل حرفی ندارند! (م.)

 

مصيبتى كه فلسطينيان امروز از سر مى گذرانند ، شباهت خيره كننده اى به مصيبت يهوديان گرفتار در چنگال خونين آلمان هيتلرى دارد. غزه امروز شبيه ترين جاست به گتوى ورشو در سال ١٩٤٣ . يهوديان زندانى شده در گتوى ورشو حدود ٣٨ در صد جمعيت شهر ورشو لهستان را در سال ١٩٤۰ تشكيل مى دادند و در فضائى كه كمتر از ٥/٤ در صد مساحت ورشو بود ، زندانى شده بودند. در نوامبر آن سال نازى ها ديوارى بر دور آن برافراشتند و براى كنترل آن نگهبانان مسلح گماردند و شروع كردند به گرد آوردن يهوديان لهستان در آن مكان. در داخل گتو ، بيكارى و گرسنگى و بيمارى چنان بيداد مى كرد كه در طى دو سال حدود يك چهارم جمعيت آن زندان بزرگ جان باختند. از اواخر سال ١٩٤٢ ارسال جمعيت گتوى ورشو به اردوگاه مرگِ تربلينكا شروع شد. يهوديان نگون بختى كه تا آن موقع مصيبت تحمل ناپذيرشان را بدون مقاومتى چشم گير تحمل كرده بودند ، با پى بردن به مقصد كاروان هاى مرگ ، به تدارك قيام پرداختند. از آغاز سال ١٩٤٣ جوانه هاى مقاومت ظاهر شد ، نازى ها براى مدتى كاروان هاى مرگ را متوقف كردند ، اما يهوديان كه به طرح شيطانى آنها پى برده بودند ، ديگر حاضر نبودند بدون مقاومت گردن شان را به دست جلاد بسپارند. و از اين جا بود كه قيام پرشكوه گتوى ورشو در ١٩ آوريل ١٩٤٣ ( در شب عيد فصح يهوديان ) شروع شد و جوانان يهودى شجاعانه به جنگى رويارو با نيروهاى ارتش آلمان برخاستند. ارتش نازى تنها با منفجر كردن و به آتش كشيدن خانه به خانه گتوى ورشو و قتل عام ساكنان آن بود كه توانست آن قيام دلاورانه را در هم بشكند.

يادآورى اين شباهتِ ناگزير ميان گتوى ورشو و غزۀ امروز ، از نظر مدافعان اسرائيل و مرعوب شدگان دستگاه هاى تبليغاتى عظيم آن ، نشانۀ بى چون و چراى يهود سيتزى شمرده مى شود ؛ اما شباهت تاريخى ميان دو قوم كشى چنان چشم گير است كه تاكنون بسيارى از انسان هاى آزادى خواه روى آن دست گذاشته اند و در ماه هاى اخير ، صحبت در باره آن به موضوعى اجتناب ناپذير تبديل شده و جالب اين است كه اشاره به اين تشابه در ميان يهوديان آزادى خواه مكررتر ديده مى شود. كافى است يادآورى كنم كه ريچارد فالك (R.Falk) گزارشگر ويژه شوراى حقوق بشر سازمان ملل متحد در باره وضع فلسطينيان در سرزمين هاى اشغالى و يكى از برجسته ترين استادان حقوق بين الملل از دانشگاه پرينستون امريكا ( كه ضمناً خودش نيز يهودى است ) وضع غزه را ، تازه مدت ها پيش از كشتارهاى ٢٢ روزه اخير ( در ژوئن ٢۰۰٧ ) ، تكرار هالوكوست ناميد. و البته به خاطر اين حقيقت گوئى مورد غضب دولت اسرائيل قرار گرفت و آنها ( در آوريل ٢۰۰٨ ) از دادن ويزاى ورود به او براى بازديد مجدد از سرزمين هاى اشغالى سرباز زدند.

غزه پيش از آغاز يورش اخير

صحبت هاى كلى در باره فاجعه انسانى در غزه ، ممكن است تصويرى واقعى از مصيبتى كه در آنجا مى گذرد به دست ندهد. براى فهم ابعاد فاجعه ، قبل از هر چيز ، لااقل بايد شناختى اوليه از جغرافياى غزه داشته باشيم. غزه باريكه اى از سرزمين هاى اشغال شده فلسطينى است در جنوب غربى اسرائيل كه از شمال و شرق محصور است با اسرائيل ، از غرب با درياى مديترانه ، و از جنوب با مصر ( شبه جزيره سينا ). طول اين باريكه تقريباً ٤١ كيلومتر است ، عرض آن بين ٦ تا ١٢ كيلومتر ، و كل مساحت آن حدود ٣٦۰ كيلومتر مربع. در اين فضاى كوچك حدود ٥/١ ميليون نفر فلسطينى زندگى مى كنند. بنابراين تراكم جمعيت در غزه يكى از بالاترين هاى تمام جهان است. كافى است به ياد داشته باشيم كه تراكم جمعيت براى هر كيلومتر مربع در مانهاتان نيويورك ٢٥۰۰۰ نفر است و فقط در اردوگاه پناهندگان جباليا در شمال غزه ، بيش از ٧٤۰۰۰ نفر. تپه هاى شن روان بخش بزرگى از منطقه غزه را غير قابل سكونت مى سازد ؛ فقط ١٣ در صد خاك غزه قابل كشت است. بيش از نيمى از جمعيت غزه در مراكز شهرى زندگى مى كنند كه بزرگ ترين آنها شهر غزه است ، و شهرهاى ديگر عبارتند از رفح ، خان يونس ، بيت لاهيا و جباليا. نرخ رشد جمعيت در غزه بالاست ، بين ٣ تا ٥ درصد در سال و نرخ بارورى براى هر زن بين ٥/٥ تا ٦ بچه. حدود ٨۰ در صد جمعيت زير ٥۰ سال هستند و بيش از ٥۰ در صد جمعيت را كودكان زير ١٥ سال تشكيل مى دهند. بيش از ٧۰ در صد مردم اين باريكه كوچك را پناهندگان تشكيل مى دهند كه غالباً از فرزندان فلسطينيانى هستند كه از طريق پاك سازى هاى قومى سازمان هاى تروريستى اسرائيلى مانند هاگانا ، ايرگون و اشترن از ٥٣۰ شهرك و دهكده فلسطينى در سال ١٩٤٨به اين منطقه رانده شدند.

در سال ٢۰۰٦ “برنامه جهانى غذا” ٤٢ در صد مردم غزه را جزو كسانى طبقه بندى كرد كه از “ناامنى غذايى” رنج مى برند، يعنى از دسترسى مطمئن به منابع غذايى كافى و سالم براى رشد و سلامت محروم اند. اين نسبت در ٥ منطقه غزه از ٥۰ در صد فراتر مى رفت. بعلاوه حدود ٣۰ در صدِ ديگر از مردم غزه را نيز زير عنوان “آسيب پذيرى غذايى” طبقه بندى كردند ، يعنى كسانى كه در خطر غلتيدن به “ناامنى غذايى” و بدى تغذيه قرار دارند. هر چند در پانزده سال گذشته ( يعنى از توافق اسلو به بعد ) وضع اقتصادى مردم در تمام سرزمين هاى اشغالى بدتر شده ، ولى افزايش فقر در غزه شتاب بيشترى داشته است. طبق گزارش سازمان ملل ، كمتر از ٣۰ در صدِ جمعيت غزه در سال ٢۰۰۰ در فقر مى زيستند ، در حالى كه در آوريل ٢۰۰٦ اين نسبت ، به ٧٩ در صد افزايش يافته بود. بنا به ارزيابى سارا روى (Sara Roy – يكى از كارشناسان سرشناس اقتصادِ سرزمين هاى اشغالى و استاد دانشگاه هاروارد) گسترش فقر در غزه در دو سال گذشته شتاب بيشترى داشته است. او ( در تحقيقى كه دو سال پيش انجام داده ) مى گويد هر فردى كه در غزه زندگى مى كند ، ٢٣ در صد بيشتر احتمال فقيرتر بودن از يك ساكن كرانه غربى را دارد. و همين طور براى اين كه سيستم آموزشى به سطح كرانه غربى برسد ، حداقل به ٧٥۰۰ معلم و ٤٧۰۰ كلاس بيشتر نياز وجود دارد. و براى اين كه غزه بتواند در سال ٢۰١۰ دسترسى به خدمات بهداشتى را در همان سطح ٢۰۰٦ حفظ كند ، به ٤٢٥ پزشك بيشتر ، ٥٢۰ پرستار بيشتر و ٤٦٥ تخت جديد بيمارستان نياز خواهد داشت. غزه ، مخصوصاً بعد از تخليه شهرك هاى يهودى نشين در سال ٢٥۰۰ ، واقعاً به صورت يك زندان درآمد ، يك زندان روباز عظيم ، بدون امنيت غذايى كه معمولاً در هر زندانى وجود دارد. غزه تنها جايى در خاورميانه است كه فقر مردم آن در سطح فقر مردم كشورهاى جنوب صحرا در افريقاست. مرز غزه و اسرائيل با دو رديف سيم خاردار و چشمك هاى الكترونيكى محافظت مى شود. ارتش اسرائيل در مرز غزه با مصر نوار حائلى به عرض يك كيلومتر و طول ١٤ كيلومتر ايجاد كرده كه ( با اسم رمزى كه خودشان به آن داده بودند ) اكنون “كريدور فيلادلفى” ناميده مى شود ( و فلسطينى ها آن را “گذرگاه صلاح الدين” مى نامند ). اين نوار مرزى ِ كاملاً نظامى ، به عنوان خط ديده بانى براى كنترل هر نوع رفت و آمد و رابطه با ساكنان شبه جزيره سينا مورد استفاده قرار مى گرفت كه نگهبانى از آن ، هنگام عقب نشينى از غزه در سال ٢۰۰٥ به مصر سپرده شد. و تمام سواحل غزه در درياى مديترانه زير كنترل كامل گشتى هاى ساحلى اسرائيل قرار دارد. به اين ترتيب ، جمعيت غزه در داخل مرزهايى كاملاً بسته زندانى هستند و بدون اجازه اسرائيل با هيچ جا نمى توانند تماس بگيرند. آنها براى شكستن ديوارهاى اين زندان ، در زير “كريدور فيلادلفى” تونل هايى زده اند كه از طريق آنها بعضى از مواد حياتى لازم براى ادامه زندگى شان را به صورت قاچاق از شبه جزيره سيناى مصر وارد مى كنند. و يكى از هدف هاى اعلام شده ارتش اسرائيل در عمليات ٢٢ روزه ، بستن همين راه ارتباط با جهان به روى زندانيان غزه بود.

حال بگذاريد نگاه كوتاهى بيندازيم به اثرات محاصره اخير در وضع زندگى مردم غزه تا ببينيم حال و روز آنها حتى پيش از شروع حمله وحشيانه ٢٢ روزه چگونه بود. دور اخير محاصره غزه از ٥ نوامبر ٢۰۰٨ شروع شد ، يعنى از فرداى روزى كه اسرائيل با حمله هوايى و زمينى به غزه ، ٦ نفر از افراد حماس را به قتل رساند و توافق آتش بس شش ماهه با حماس را به طور يك جانبه شكست. از آن روز به بعد دولت اسرائيل راه ورود و خروج تمام لوازم ابتدايى زندگى را به روى مردم غزه بست ، از غذا و دارو و سوخت و قطعات لازم براى حفظ و تعمير سيستم هاى آب و بهداشت گرفته تا كود ، ورقه پلاستيك ، تلفن ، كاغذ ، چسب ، كفش و حتى فنجان چاى خورى. بنا به روايت آكسفام (Oxfam) در ماه نوامبر فقط به ١٣٧ كاميون مواد غذايى اجازه ورود به غزه داده شد ، يعنى به طور متوسط به ٦/٤ كاميون در روز. در حالى كه يك ماه قبل از آن ، در ماه اكتبر ٢۰۰٨ ، متوسط روزانه مواد غذايى ١٢٣ كاميون بود و در دسامبر ٢۰۰٥ ، روزانه ٥٦٤ كاميون. دو سازمان عمده تهيه كننده مواد غذايى اصلى براى مردم غزه عبارتند از “آژانس سازمان ملل براى كمك رسانى و كار ” (UNRWA) و “برنامه جهانى غذا” (WFP). اولى به تنهايى تقريباً به ٧٥۰ هزار نفر از مردم غزه غذا مى رساند و براى اين كار به ١٥ كاميون مواد غذايى در روز نياز دارد. در حالى كه در فاصله ٥ تا ٣۰ نوامبر فقط توانست ٢٣ كاميون وارد كند ، يعنى ٦ در صد مواد غذايى مورد نياز را. به گفته جان گينگ (John Ging) مدير آژانس سازمان ملل در غزه ، بسيارى از آنهايى كه كمك غذايى دريافت مى كنند ، كاملاً به اين كمك ها وابسته اند و بدون آن گرسنگى مى كشند. از ١٨ دسامبر ٢۰۰٨ آژانس سازمان ملل ناگزير شد تمام برنامه هاى توزيع اضطرارى و عادى مواد غذايى را به خاطر محاصره به حالت تعليق در آورد. “برنامه جهانى غذا” نيز كه به بيش از ٢۰۰ هزار نفر كمك مى داد ، با مشكل مشابهى روبروشد. آنها توانستند فقط ٣٥ كاميون از ١٩۰ كاميونى را كه مى خواستند به غزه وارد كنند و ناگزير شدند بقيه را در خاك اسرائيل انبار كنند و به اين خاطر مجبور شدند فقط در ماه دسامبر ١٥۰هزار دلار هزينه انبار به اسرائيل بپردازند.

به خاطر تمام شدن گاز ، اكثر نانوايى هاى ( ٣۰ واحد از ٤٧ واحد ) غزه بسته شدند و سازمان كشاورزى و غذا (FAO) اعلام كرد كه كمبود گاز و غذاى طيور ، جوجه كشى هاى تجارى را ناگزير كرده صدها هزار جوجه را از بين ببرند و اگر اين وضع ادامه پيدا كند در ماه آوريل همه جوجه كشى ها تعطيل خواهد شد. در حالى كه گوشت مرغ تنها منبع پروتئين ٧۰ در صد مردم غزه است.

در نتيجه محدوديت هاى اعمال شده از طرف اسرائيل براى انتقال اسكناس ، حتى بانك هاى غزه از ٤ دسامبر به بعد تعطيل شدند. و بانك جهانى اعلام كرد كه در صورت ادامه اين وضع كل سيستم بانكى غزه به زودى سقوط خواهد كرد. مختل شدن سيستم بانكى ، “آژانس سازمان ملل براى كمك رسانى و كار” را ناگزيركرد برنامه كمك هاى نقدى خود به اكثريت نيازمندان غزه را از ١٩ نوامبر ٢۰۰٨ به حالت تعليق درآورد. همين سازمان هم چنين ناگزير شد به خاطر نبود كاغذ ، مُركب و چسب ، توليد كتاب هاى درسى را متوقف سازد. يعنى ٢۰۰ هزار دانش آموزى كه در سال جديد به سر كلاس هاى شان بر گشتند ، با مشكل كتاب روبرو بودند.

روز ١٣ نوامبر به خاطر تمام شدن گازوئيل ، تنها نيروگاه غزه از كار افتاد و تعطيلى نيروگاه باعث شد كه باطرى هاى دو توربين آن خالى شوند. در نتيجه ، وقتى ده روز بعد دوباره سوخت رسيد ، نتوانستند توربين ها را به كار بيندازند. اين در حالى بود كه حدود يك صد قطعه يدكى سفارش شده براى توربين هاى نيروگاه غزه هشت ماه بود كه در انبار گمركِ بندر اشدود ( در اسرائيل ) خاك مى خوردند تا مقامات اسرائيلى اجازه ترخيص آنها را بدهند ، و گمرك اسرائيل آن قطعات را به بهانه اين كه بيش از ٤٥ روز در انبار مانده بودند ، به حراج گذاشت و در آمد ناشى از حراج آنها به حساب دولت اسرائيل واريز شد. در هفته منتهى به ٣۰ نوامبر اجازه ورود به ٣٩٤۰۰۰ ليتر گازوئيل براى نيروگاه داده شد ، يعنى ١٨ در صد حد اقل مقدارى كه دولت اسرائيل قانوناً ملزم است هر هفته به نيروگاه غزه بدهد ، با اين مقدار گازوئيل فقط مى شد يك توربين را به مدت دو روز به كار انداخت. “شركت توزيع برق غزه” اعلام كرد كه با وضع موجود بخش اعظم باريكه غزه روزانه تا ١٢ ساعت بدون برق خواهد بود. بيمارستان هاى غزه به گازوئيل و گازى متكى هستند كه از طريق تونل هاى منطقه رفح ، به صورت قاچاق از مصر آورده مى شود و حماس بر آنها ماليات مى بندد. با وجود اين ، دو بيمارستان غزه از ٢٣ نوامبر گاز لازم براى پخت و پز نداشتند.

محاصره اسرائيل حتى ادامه كار سيستم آب و فاضل آب غزه را مختل كرده است. “خدمات آب شهردارى هاى ساحلى” غزه براى وارد كردن كلر ناگزير است از اسرائيل اجازه بگيرد. در اواخر ماه نوامبر ، اسرائيل در مقابل تقاضاى ورود ٢۰۰ تُن كلر ، فقط با ورود ١٨ تن موافقت كرد كه تنها مى تواند نياز يك هفته را تأمين كند. در نيمه ماه دسامبر در شهر غزه و شمال باريكه غزه ، مردم فقط ٦ ساعت در هر سه روز به آب دسترسى داشتند. سازمان بهداشت جهانى (WHO) كه بخش عمده نيازهاى دارويى و پزشكى غزه را از طريق “وزارت بهداشت” دولت خود گردان فلسطين تأمين مى كند ، از كار شكنى هاى اين وزارت خانه شِكوه دارد. محاصره اخير غزه ، ذخيره دارويى را تا سطح خطرناكى پائين آورده است. اما در سراسر ماه نوامبر ، وزارت بهداشت دولت خود گردان در كرانه غربى ، محموله هاى دارويى را به جاى ارسال به غزه ، به بهانه نداشتن فضاى كافى در انبار ، پس مى فرستاد. در هفته منتهى به ٣۰ نوامبر تنها يك كاميون مواد دارويى از رام الله وارد غزه شد كه نخستين محموله دارويى از اوائل سپتامبر به بعد بود. نمونه ديگر: هزينه سوختِ پمپ هاى فاضل آب غزه از طرف بانك جهانى تأمين مى شود كه آن را به دولت فلسطين مى پردازد ، نه به حماس. اما بانك جهانى شكوه مى كند كه اداره مربوطه در رام الله از ماه ژوئن به بعد اين بودجه را نپرداخته است.

آتش و “آتش بس” بر بالاى سر غزه

بى ترديد كشتار ٢٢ روزه اسرائيل در غزه ، مانند سركوب گتوى ورشو توسط نازى ها ، نه جنگ )به معناى دقيق كلمه ) ، بلكه نمونه انكار ناپذيرى از قوم كشى برنامه ريزى شده و جنايت جنگى بود. تلفات انسانى دو طرف درگيرى بهترين گواه اين حقيقت است: كشته هاى فلسطينيان در آن ٢٢ روز بيش از ١٣۰۰ نفر است كه ٤١۰ نفر از آنان كودك و ١۰٤ نفر زن هستند و در مجموع ، كودكان و زنان و پيران بيش از نيمى از كشته ها را تشكيل مى دهند. شمار كشته هاى اسرائيلى در مجموع ١٣ نفر است كه ٩ تن از آنان سرباز بوده اند و بنا به گزارشى چند نفر از آنان با “آتش خودى” كشته شده اند. شمار زخمى هاى فلسطينى نزديك به ٥٣٥۰ نفر است كه ١٨٥٥ نفر از آنان كودك و حدود ٨۰۰ نفر زن هستند. شمار زخمى هاى اسرائيل بيش از ٨٤ نفر گزارش نشده است. در نتيجه بمباران هاى اسرائيل بيش از ١٢۰ هزار نفر خانه هاى شان را از دست داده اند و دست كم ٢۰ هزار ساختمان آسيب ديده و بيش از ٤۰۰۰ خانه كاملاً ويران شده است. بعضى از بيمارستان ها به كرات بمباران شدند و صدمات وارد شده بر آنها بسيار سنگين است. مثلاً بنا به گزارش سازمان جهانى بهداشت ، بسيارى از بخش هاى بيمارستان “القدسِ” وابسته به جامعه هلال احمر فلسطين در بمباران ١٥ ژانويه كاملاً نابود شده است. بنا به گزارش دفتر هم آهنگى كمك هاى بشردوستانه سازمان ملل در ١٨ ژانويه ، بيش از ٥۰ مركز “آژانس سازمان ملل براى كمك رسانى و كار” به شدت در بمباران ها آسيب ديده است. در غزه پناهگاه و سيستم آژير براى هشيار كردن مردم در مواقع بمباران وجود ندارد. و اكنون آژانس ناگزير است به بيش از ٥۰ هزار نفر از بى خانمان ها پناه بدهد. بسيارى از اين پناهگاه ها مدرسه هستند و تراكم جمعيت پناهنده در همه آنها تا حد غير قابل تحملى بالاست. چندين بيمارستان ، ١٨ مدرسه ، دانشگاه ها ، ساختمان هاى دولتى ، مساجد ، دادگاهها ، همچنين پل ها ، جاده ها ، نيروگاه ها و تأسيسات آب و فاضل آب ، جزو هدف هاى بمباران بوده اند. غزۀ امروز جايى است كه در آن “نه بر مرده ، بر زنده بايد گريست”. كافى است بدانيم كه بنا به گزارش سازمان ملل ٥۰ در صد كودكان غزه ميل به زنده ماندن را از دست داده اند و اين به خاطر شوك ناشى از مصيبت ها و صحنه هاى وحشتناكى است كه از سر گذرانده اند و مى گذرانند.

اسرائيل ، به كمك ماشين تبليغاتى قدر قدرتِ خود ، مى كوشد افكار عمومى جهانى را متقاعد كند كه قصد آسيب زدن به غير نظاميان را نداشته و فقط مى خواسته توانايى هاى نظامى حماس را درهم بشكند. اما شواهد و مدارك زياد نشان مى دهند كه اين يك دروغ حساب شدۀ گوبلزى است. غالب تحليل گران مستقل در رد ادعاى اسرائيل روى شواهد متعددى انگشت گذاشته اند كه به بعضى از آنها اشاره مى كنم:

يك – رهبران اسرائيل مى دانستند كه حمله نظامى گسترده به منطقه اى مانند غزه ، كه يكى از بالاترين نقاط تراكم جمعيت در سراسر جهان شمرده مى شود ، حتى با حساب شده ترين طرح ها و پيش رفته ترين سلاح ها ، نمى تواند به كشتار وسيع غير نظاميان نيانجامد.

دو – آنها مى دانستند كه همه نيروهاى مسلح فلسطينى مستقر درغزه ( چه آنهايى كه وابسته به حماس هستند و چه وابستگان سازمان هاى ديگر ) خصلت شبه نظامى دارند ، بدون سربازخانه هاى جدا از مناطق مسكونى و حتى مراكز تمركز چشم گير. مخصوصاً بازوى نظامى حماس ( يعنى تشكيلات عزالدين قسام ) كه به قول مُعين ربانى ، تقريباً در تمام دو دهه گذشته از طرف اسرائيل و دولت خود گردان فلسطين زير فشار بوده ، آرايش زير زمينى خود را هرگز ترك نكرده و تحرك خود را تا حدود زيادى از طريق حضور استتار شده در بين مردم حفظ مى كند.

سه – اگر آنها واقعاً نمى خواستند تلفات غير نظامى بالا باشد ، دست كم مى بايست از حملات غافلگيرانه به مراكز مسكونى پر جمعيت اجتناب كنند. در حالى كه زمان شروع حمله را طورى انتخاب كرده بودند كه در همان ساعات اوليه بيشترين ضربه را وارد كنند. نوام چامسكى با اشاره به زمان حمله مى گويد: ” كمى مانده به ظهر ، هنگامى كه كودكان از مدرسه برمى گشتند و خيابان هاى پرازدحام شهر غزه از جمعيت موج مى زد ، كشتن بيش از ٢٢٥ نفر و زخمى كردن بيش از ٧۰۰ نفر فقط چند دقيقه طول كشيد ؛ آغازى خوش ىُمن براى سلاخى انبوه غيرنظاميانى كه در قفسى كوچك به دام افتاده اند و جايى براى فرار ندارند”. روز شنبه ٢٧ دسامبر عمداً براى آغاز حمله تعيين شده بود تا غافلگيرى كامل باشد. زيرا كسى فكر نمى كرد كه ارتش اسرائيل روز شنبه را (يعنى روزى كه يهوديان كار كردن در آن را حرام مى دانند) براى آغاز حمله انتخاب كند. چامسكى يادآورى مى كند كه دو هفته بعد از شنبه آغاز حمله ، كه بخش بزرگى از غزه به ويرانه تبديل شده بود و شمار كشته ها به ١۰۰۰ نفر نزديك مى شد و غالب مردم غزه به خاطر نبود آذوقه از گرسنگى رنج مى بردند ، آژانس سازمان ملل اعلام كرد كه ارتش اسرائيل به بهانه تعطيلى مراكز كنترل گذرگاه ها در روز شنبه ، حاضر نشده به محموله هاى غذايى سازمان ملل اجازه عبور بدهد. و بعد مى افزايد كه به احترام روز مقدس بايد فلسطينيان به جان آمده را از غذا و دارو محروم نمود ، در حالى كه در همان روز مقدس مى شود صدها نفر از آنها را با جت ها و هلى كوپترهاى امريكايى سلاخى كرد.

چهار – رفتار ارتش اسرائيل در آخرين روزهاى جنگ نيز مانند نخستين روز حمله ، گواه روشنى است كه آنها مى خواستند تمام مردم غزه را تنبيه كنند. در واقع اسرائيل در آخرين روزهاى جنگ در حالى كه هدف هاى نظامى مشخصى در پيش رو نداشت ، حملات خود را به مردم بى دفاع و حتى كودكان و زنان به شدت گسترش داد. جاناتان كوك ( روزنامه نگار مستقل انگليسى ) به نقل از رسانه هاى اسرائيلى يادآورى مى كند كه نيروى هوايى اسرائيل در همان چند روز اول حمله ، “بانك هدف هاى مربوط به حماس” را تماماً كوبيده بود و هدف نظامى مشخصى نداشت ، بنابراين رهبران ارتش سعى كردند تعريف شان را از ساختمان هاى وابسته به حماس گسترش بدهند. او مى گويد يكى از مقامات ارشد نظامى توضيح داد كه ” حماس جوانب زيادى دارد و ما مى كوشيم همه طيف اين هدف ها را بزنيم زيرا همه به هم ارتباط دارند و همه از تروريسم عليه اسرائيل حمايت مى كنند”. هنگام پيشروى زمينى ، تانك هاى اسرائيلى حتى از كوبيدن خانه هاى مردم عادى كوتاهى نكردند. گزارشات متعدد جاى ترديد باقى نمى گذارند كه سربازان اسرائيلى در بعضى مناطق ، زنان و كودكان را به صف كرده و تك تك به قتل رسانده اند. مسؤولان آژانس سازمان ملل براى كمك رسانى و كار تأكيد مى كنند كه ارتش اسرائيل ستادهاى آژانس را كاملاً عامدانه و به كرات بمباران كرد. و مسؤولان صليب سرخ جهانى نيز ( كه معمولاً از اعلام موضع علنى اجتناب مى كنند ) آشكارا اسرائيل را به ارتكاب جنايات جنگى متهم كرده اند.

پنج – استفاده گسترده ارتش اسرائيل از بمباران هاى هوايى و زمينى و به كارگيرى بعضى سلاح ها ، آن هم در مناطق شهرى با تراكم جمعيت بالا ، جاى ترديدى نمى گذارد كه آنها مى خواستند به كشتار وسيع غير نظاميان دست بزنند. شكى وجود ندارد كه اسرائيل در بمباران مناطق پر ازدحام شهرى متعدد از فسفر سفيد استفاده كرده است كه در برخورد با پوست بدن انسان سوختگى هاى شديدى ايجاد مى كند و بنابراين كاربرد آن در مناطق شهرى طبق كنوانسيون هاى بين المللى ، جنايت جنگى محسوب مى شود. بعلاوه قرائن زيادى وجود دارد كه ارتش اسرائيل از بمب هاى جديدى استفاده كرده است كه ” دايم ” (DIME = dense inert metal explosive)ناميده مى شود و ظاهراً سلاحى است كه امريكايى ها به تازگى ساخته اند و هنوز در مرحله آزمايشى است و غزه را به آزمايشگاهى براى بررسى چگونگى عمل ِ آن تبديل كرده بودند. اين سلاحى است كه اعضاى بدن ، مخصوصاً بافت هاى نرم را متلاشى يا ذوب مى كند و زخم ها غالباً به مرگ منتهى مى شود. در اين بمب ها نوعى ذرات فلزى كاملاً گرَد مانند به كار گرفته شده كه در كالبد شكافى قابل رؤيت است ولى رد يابى آنها با اشعه ايكس ممكن نيست و قربانيان آن اگر از مرگ جان به در ببرند ، ممكن است گرفتار سرطان بشوند. دكتر اريك فوسه و دكتر مادس گيلبرت ( دو پزشك نروژى متخصص پزشكى اورژانس كه در همان روزهاى اول جنگ توانستند براى كمك به قربانيان بمباران ها از طريق مصر وارد غزه شوند ) شهادت داده اند كه زخم هايى را ديده اند كه با زخم هاى ناشى از بمباران هاى متعارف فرق زيادى دارند ؛ قربانيان به كسانى مى مانند كه روى مين رفته اند ، بى آن كه در بدن شان آهن پاره اى پيدا شود. و دكتر صبحى شيخ از بخش جراحى بيمارستان شفا ( به خبرنگار روزنامه ايندپندت انگليس ) گفته است ، بسيارى از عمل هاى انجام شده روى اين بيماران ، با معيارهاى عمل هاى رايج كاملاً موفقيت آميز مى نمودند ، اما با تعجب مى ديديم كه بسيارى ازبيماران يك يا دو ساعت بعد از عمل مى ميرند. با توجه به همين تلفات زياد در ميان زخمى هاى جنگ غزه است كه سازمان عفو بين الملل از اسرائيل خواست كه مشخصات سلاح هايى را كه علاوه بر فسفر سفيد در غزه به كار گرفته بگويد تا پزشكان بتوانند براى اين زخم هاى غير قابل توضيح مداواى مناسب ترى پيدا كنند. همچنين طبق بعضى گزارش ها ، در اين تهاجم وحشيانه اسرائيل از مهمات داراى اورانيوم تخليه شده نيز به طور وسيع استفاده كرده است تا جايى كه عربستان سعودى از “آژانس بين المللى انرژى اتمى” تقاضا كرده كه در اين باره تحقيق كند. البته اسرائيل هم چنان منكر به كارگيرى سلاح هاى غير متعارف در غزه است. و تا چند روز پس از پايان جنگ ، حتى استفاده از فسفر سفيد را انكار مى كرد ، ولى حالا زير فشار گروه هاى حقوق بشر ظاهراً قول داده تا در باره آن “تحقيق كند”!

شش – گزارشات مربوط به دوره تدارك اسرائيل براى حمله به غزه نشان مى دهد كه كشتار غير نظاميان از سر ناگزيرى نبوده ، بلكه محور اصلى استراتژى نظامى و سياسى رهبران اسرائيل را تشكيل مى داده است. جاناتان كوك ( يكى از مطلع ترين ناظران مسأله فلسطين و اسرائيل كه فشرده ترين گزارش هاى مربوط به اين مسأله را از سال ٢۰۰١ به اين سو تهيه كرده است ) مى گويد درست بعد از پيروزى حماس در انتخابات ژانويه ٢۰۰٦ حمله گسترده زمينى به غزه يك امر قريب الوقوع به نظر مى رسيد ، اما دولت اسرائيل على رغم حمايت افكار عمومى ، از حمله مستقيم خود دارى كرد ، زيرا رهبران اسرائيل غزه را به خوبى مى شناختند: يك اردوگاه پناهندگى غول پيكر با كوچه هاى بسيار باريك كه تانك هاى مِركاوا نمى توانند از آنها عبور كنند و سربازان اسرائيلى ناگزيرند بيرون بيايند و در معرض تير دشمن قرار بگيرند ؛ غزه براى اسرائيلى ها هميشه مانند دام مرگ به نظر رسيده است. بعلاوه در تدارك براى اين حمله ، إهود باراك به تجربۀ انتفاضه دوم در ٢۰۰٢ و جنگ تابستان ٢۰۰٦ با حزب الله نظر داشت. در اولى ارتش اسرائيل بيشترين تلفات را هنگام اشغال اردوگاه پناهندگان جنين متحمل شد و در دومى در حمله زمينى به جنوب لبنان. دركشورى مانند اسرائيل كه نيروى احتياط نقش مهمى در جنگ ايفاء مى كند ، بالا رفتن تلفات سربازان مى تواند افكار عمومى را به سرعت عليه رهبران كشور بشوراند. از رهبران ارشد اسرائيل هيچ كس فكر نمى كرد كه بتوان از طريق جنگ زمينى ، نفوذ حماس را درغزه ريشه كن كرد. براندازى حماس به اشغال دائمى غزه نياز داشت ، يعنى برگشتن به دوره قبل از عقب نشينى آريل شارون از غزه در تابستان ٢۰۰٥ ، چيزى كه براى اسرائيل بسيار پرخرج و پر تلفات خواهد بود. به همين دليل ، كشتار وسيع غيرنظاميان محور طرح حمله محسوب مى شد.

ايلان پاپه (Ilan Pappe) تاريخ نويس و ناراضى معروف اسرائيلى و رئيس كنونى بخش تاريخ دانشگاه إكزتِر انگليس ، نيز در اين باره مى گويد ، ارتش اسرائيل در زمستان ٢۰۰٦ با صرف ٤٥ ميليون دلار در صحراى نقب ماكتِ عظيمى از غزه ساخت كه به اندازه يك شهر واقعى بود. و إهود باراك يك هفته قبل از شروع حمله هوائى به غزه ، از تمرين سربازان اسرائيلى در اين شهر مصنوعى بازديد كرد. پاپه يادآورى مى كند كه غزه از همان ژوئن ١٩٦٧ براى رهبران اسرائيل يك مسأله بوده و آنها اميدوار بودند كه جمعيت آن را يا به شبه جزيره سينا بكوچانند يا به مهاجرت وادارند و با همين ديد بود كه بعداز توافق اوسلو ، با شروع “روند صلح” ، غزه به تدريج تبديل شد به گتو. بنابراين در اين جنگ آنها مى دانستند چه مى كنند.

در تمام دوره تدارك براى حمله به غزه ، “دكترين ضاحيه” خط راهنماى استراتژيست هاى اسرائيل بود و رهبران ارتش بارها به آن اشاره مى كردند. منشاء اين اصطلاح به جنگ تابستان ٢۰۰٦ لبنان برمى گردد. ضاحيه به عربى به معناى حومه است. استراتژى اسرائيل در جنگ لبنان بر اين اصل بنا شده بود كه با غير قابل تحمل كردن زندگى بر شيعيان لبنان ، پايه اجتماعى حزب الله را درهم بشكنند و آن را منزوى سازند. در اجراى اين خط بود كه نيروى هوايى اسرائيل بخش شيعه نشين حومه بيروت را در تابستان ٢۰۰٦ عملاً با خاك يكسان كرد. در ٤ اكتبر ٢۰۰٨ روزنامه اسرائيلى هاآرتس از ژنرال گابى آيزنكوت ، فرمانده نظامى بخش شمال اسرائيل ، نقل كرد كه آن چه در ٢۰۰٦ در ضاحيه بيروت اتفاق افتاد ، در هر دهكده اى كه از آنجا به اسرائيل آتش گشوده شود ، اتفاق خواهد افتاد ؛ از نظر ما اينها دهكده هاى غير نظامى نيستند ، پايگاه هاى نظامى هستند. اين توصيه نيست ، طرحى است كه تصويب شده است. همچنين هاآرتس از مقاله اى كه گابريل سيبونى (سرهنگ احتياط ارتش اسرائيل) براى “مؤسسه مطالعات امنيت ملى” دانشگاه تل آويو نوشته بود ، گزارش داد كه با نتيجه گيرى از تجربه جنگ ٢۰۰٦ لبنان ، توصيه مى كرد كه ارتش اسرائيل به محض شروع جنگ بايد با وارد آوردن “ضربه نامتناسب به نقاط ضعف دشمن” ، “منافع اقتصادى” ، “مراكز قدرت هاى غير نظامى” و “زير ساخت هاى دولتى” ، ويرانى هايى به وجود بياورد كه نيازمند بازسازى هاى پرخرج و طولانى باشد. مشابه چنين طرحى از طرف ژنرال گيورا آيلند ، رئيس پيشين “شوراى امنيت ملى” اسرائيل نيز داده شده بود كه ويران سازى كامل زير ساخت هاى نظامى ، حكومتى و غيرنظامى دشمن را توصيه مى كرد. پيش تر از آن ، ماتان ويلناى ، معاون وزارت دفاع اسرائيل ، در ٢٩ فوريه ٢۰۰٨ مردم غزه را تهديد كرده بود كه اگر راكت پراكنى ها ادامه يابد ، به “شووا” گرفتار خواهند شد. “شووا” معادل عبرى “هالوكوست” است ، يعنى اصطلاحى كه در اسرائيل به دلائل روشن ، هرگز سرسرى به كار برده نمى شود. جاناتان كوك مى گويد ، إهود باراك و ماتان ويلناى از مارس ٢۰۰٨ شروع كردند به تدوين استراتژى نظامى شان. جمع بندى هاى سياسى جديدى كه در دولت روى شان توافق شد ، حاكى از اين بود كه كل جمعيت غزه بايستى همدست اقدامات حماس تلقى شوند و بنابراين هدف اقدام نظامى تلافى جويانه قرار بگيرند. همان طور كه روزنامه “جروزالم پُست” نوشت: تصميم گيرندگان اسرائيلى به اين نظر رسيدند كه “سرنگونى حماس از طرف اسرائيل بى معناست ، زيرا حماس همان جمعيت [غزه] است”. در اينجا بود كه باراك و ويلناى اعلام كردند كه روى راه هاى قانونى براى توجيه بمباران زمينى و هوايى محلات غير نظامى غزه كار مى كنند. در ضمن ، ويلناى پيشنهاد كرد كه كل غزه “منطقه جنگى” اعلام شود كه ارتش بتواند در آنجا با دست باز عمل كند و انتظار داشته باشد كه غير نظاميان از آنجا بگريزند.

بالاخره بعد از ٢٢ روز كشتار مردم بى دفاع غزه ، روز ١٨ ژانويه اسرائيل به طور يك جانبه اعلام آتش بس كرد. يك جانبه گرايى اسرائيل در اين آتش بس همان هدفى را دنبال مى كند كه عقب نشينى يك جانبه تابستان ٢۰۰٥ از طرف آريل شارون. همان طور كه آن عقب نشينى غزه را به زندان دربسته ترى تبديل كرد ، اين آتش بس نيز قرار است بمباران فشردۀ ٢٢ روزه را به بمباران تناوبى و فرسايشى دراز مدت ترى تبديل كند. اين يك جانبه گرايى ، اسرائيل را از هر نوع قيد و بند و شرايط اعلام شده در يك توافق دو جانبه يا چند جانبه آزاد مى سازد و آن را به مجرى و داور مطلق العنان تبديل مى كند. بى اعتنايى كامل اسرائيل به قطعنامه شوراى امنيت سازمان ملل معناى اين يك جانبه گرايى را روشن تر مى سازد ، قطعنامه اى كه همه خواست هاى اسرائيل را تأمين مى كرد. چرا اسرائيل كه چند روز ديگر مى خواست آتش بس يك جانبه اعلام بكند ، به آن قطعنامه اعتنايى نكرد؟ آيا هنوز هدف هاى دست نيافته اى در پيش داشت؟ مى دانيم كه چنين نبود و حتى مى دانيم كه با پذيرش آن قطعنامه اسرائيل مى توانست هم منتى بر تنظيم كنندگان آن ( از جمله امريكا ) بگذارد و هم ظاهراً نشان بدهد كه به شوراى امنيت و “جامعه جهانى” و افكار عمومى اكثريت مردم جهان توجه مى كند. اما اسرائيل ميدانست كه آتش بس يك جانبه تنها راهى است كه از طريق آن مى تواند “ريش و قيچى را در دست خود نگهدارد”. اين آتش بس همان طور در خدمت هدف هاى اسرائيل است كه آن آتشبارى ٢٢ روزه وحشتناك. نقض مكرر همين آتش بس يك جانبه از طرف خودِ اسرائيل در طول يك ماه گذشته نيز جايى براى ترديد نمى گذارد كه وظيفه يك جانبه گرايى در اينجا نيز مانند عقب نشينى از غزه ، تبديل اسرائيل به تصميم گيرنده بى چون و چرا در رابطه با سرنوشت فلسطينيان است. خيلى ها به درستى يادآورى كرده اند كه آريل شارون با عقب نشينى يك جانبه از غزه مى خواست وانمود كند كه طرف مذاكره كننده اى در ميان فلسطينيان نمى بيند. اما يك جانبه گرايى رهبران اسرائيل معناى ديگرى هم دارد: آنها مى خواهند نشان بدهند كه اسرائيل لااقل در باره سرزمين هاى اشغالى به هيچ نهاد و قرار بين المللى متعهد نيست. بالاخره فراموش نبايد كرد كه اسرائيل تنها كشور جهان است كه مرزهاى رسمى اعلام شده ندارد و فعلاً هم نمى خواهد داشته باشد.

آنى ترين نتيجه آتش بس يك جانبه اسرائيل را در جريان بازسازى ويرانى هاى غزه خواهيم ديد. پاتريك كابرن ، روزنامه نگار انگليسى و يكى از كارشناسان مسائل خاورميانه ، مى گويد ، غزه در طول سه هفته ويران شده است ، اما بازسازى آن سال ها طول خواهد كشيد و احتمالاً يكى از دشوارترين طرح هاى بازسازى جهان خواهد بود. مشكل فقط ابعاد وحشتناك ويرانى نيست ، بلكه قبل از همه ، طرح اسرائيل براى ادامه فرسايشى محاصره غزه است. براى اين كه غزه حتى به شرايط پيش از ٢٧ دسامبر ٢۰۰٨ برگردد ، شرايطى كه به حد كافى فلاكت بار وتحمل ناپذير بود ، دست كم بايد محاصره اقتصادى برداشته شود. اما اسرائيل آن را يك پيروزى براى حماس مى داند و با آن مخالفت مى كند. امريكا و اتحاديه اورپا نيز فعلاً حاضر به مذاكره با حماس نيستند. به عبارت ديگر اسرائيل مى خواهد از طريق ناممكن كردن بازسازى خرابى ها به چيزى دست يابد كه از طريق بمباران هاى ٢٢ روزه نتوانست به دست آورد.

اسرائيل در پى چيست؟

تهاجم ٢٢ روزه اسرائيل به غزه چه هدف هايى را دنبال مى كرد؟ براى پاسخ به اين سؤال بايد بين هدف هاى مستقيم اسرائيل در اين عمليات مشخص و هدف نهايى آن فرق گذاشت وگرنه منطق حاكم بر استراتژى عمومى اسرائيل نامفهوم خواهد ماند.

ترديدى نبايد داشت كه پذيرفتن دلايل خودِ اسرائيل در توجيه اين تهاجم ، جز همدستى با آن معناى ديگرى ندارد. دو دليل اعلام شده اسرائيل كه مدام روى آنها پا مى فشارد ، اولاً مقابله با راكت پرانى از غزه به شهرك هاى جنوبى اسرائيل است و ثانياً از بين بردن راه قاچاق اسلحه از طريق تونل هاى منطقه رفح. دليل اول كه ماشين تبليغاتى اسرائيل عمدتاً روى آن متمركز است چنان بى بنياد است كه نزديك ترين متحدان اسرائيل نيز گاهى نمى توانند از آن دفاع كنند. قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه راكت هاى پرتاب شده فلسطينى ها از غزه عملاً نه خطرى براى اسرائيل محسوب مى شوند و نه حتى ارزش ايذائى در خور توجهى دارند. جيمى كارتر ، رئيس جمهور پيشين امريكا ( در مقاله اى در ٩ ژانويه ٢۰۰٩ ) يادآورى كرد كه كل تلفات اسرائيلى هاى شهر سدروت كه هدف بيشترين راكت هاى پرتاب شده از غزه است ، در طول هفت سال گذشته سه نفر بوده است. و خودِ وزارت خارجه اسرائيل شمار همه كسانى را كه در نتيجه راكت هاى پرتاب شده از غزه در طول هفت سال گذشته كشته شده اند ١٧ نفر اعلام كرده است. اما صدمات وارد شده بر اسرائيل هر چه باشد ، مسأله اصلى اين است كه آيا نمى شود از طريق مذاكره مشكل را حل كرد؟ جواب كاملاً روشن است: راكت هاى فلسطينى ها عموماً در واكنش به تهاجم هاى خونين اسرائيل پرتاب مى شوند و اگر اسرائيل لااقل از اين تهاجم ها دست بردارد ، بخش اعظم راكت پرانى ها و نيز ساير اقدامات مسلحانه فلسطينى ها متوقف خواهد شد. مارك له وين (Mark Le Vine) در مقاله اى در سايت “الجزيره انگليسى” از مطالعات مشتركِ دانشگاه تل آويو و دانشگاه اورپايى ، نقل ميكند كه ٧٩ در صد همه اقدامات مسلحانه ميان فلسطينيان و اسرائيل از آغاز انتفاضه دوم تاكنون ، از طرف اسرائيل آغاز شده ، و فقط ٨ در صد از طرف حماس و گروههاى ديگر فلسطينى. و مُعين ربانى ( در مقاله اى در سايت مجله “گزارش خاورميانه” در ٧ ژانويه ٢۰۰٩ ) به نقل از خودِ منابع اسرائيلى ، يادآورى مى كند كه در طول آتش بس شش ماهه ٢۰۰٨ راكت پرانى ها از ٢٢٧٨ مورد در شش ماهه قبل از آن به ٣٢٩ مورد كاهش يافت و غالب آنها نيز بعد از شكسته شدن آتش بس از طرف اسرائيل (در ٤ نوامبر ٢۰۰٨ ) اتفاق افتاد و بقيه در ١۰ روز اول شروع آتش بس اتفاق افتاد كه حماس سعى مى كرد سازمان هاى ديگر را به رعايت آتش بس متقاعد سازد. بعلاوه برداشتن محاصره غزه يك از شرايط اصلى آتش بس شش ماهه بود كه اسرائيل با عدم اجراى آن ، از همان آغاز ، شرايط آتش بس را زير پا گذاشت. اما دليل دوم اسرائيل بى بنيادتر از دليل قبلى است ، زيرا اولاً سلاح هايى كه از طريق تونل هاى رفح وارد غزه مى شوند ، همه سلاح هاى سبك هستند و در بهترين حالت در مقابل قدرت نظامى عظيم اسرائيل حتى وسيله دفاعى هم به حساب نمى آيند. ثانياً اگر اسرائيل محاصره غزه را بردارد و لااقل مردم اين منطقه را در زندانى كه براى شان درست كرده است راحت بگذارد ، گروه هاى فلسطينى فعال در غزه ، هر قدر هم از تسليحات كارآمدى برخوردار باشند ، جرأت دست زدن به عمليات ايذايى عليه اسرائيل را نخواهند داشت ، زيرا اقدامات شان نه تنها مورد تأئيد مردم غزه نخواهد بود ، بلكه به احتمال زياد با مخالفت آنها روبرو خواهد شد. ثالثاً مؤثرترين راه كنترل قاچاق اسلحه فقط از طريق همكارى با دولت مصر امكان پذير است و رهبران اسرائيل بهتر از همه مى دانند كه رژيم مبارك متحد قابل اتكاى آنهاست و مخصوصاً در مقابله با حماس منافع ويژه اى هم دارد و بنابراين در انجام ماموريت هاى محول شده از هيچ خدمتى كوتاهى نمى كند. خلاصه اين كه دلايل اعلام شده اسرائيل بهانه هايى هستند براى توجيه جنايت هاى طراحى شده و پوششى براى پيشبرد هدف هاى واقعى آن. بعضى ها در توضيح دلايل مشخص تهاجم ٢٢ روزه ، به منافع ائتلاف احزاب حكومتى اسرائيل در انتخابات ١۰ فوريه اشاره كرده اند. در انگيزه انتخاباتى ائتلاف كاديما و كارگر ترديدى نمى توان داشت ، اما با اين فقط زمان تهاجم را مى توان توضيح داد و نه طرح تهاجم را كه تنظيم آن حتى قبل از توافق آتش بس ژوئن ٢۰۰٨ شروع شده بود. گيدئون لوى (Gideon Levy) ستون نويس معروف روزنامه هاآرتس ( در مصاحبه اى در Democracy Now ) يادآورى كرده است كه در جنگ ٢۰۰٦ در لبنان ، اسرائيل به عمليات مشابهى دست زد ، بى آن كه انتخاباتى در پيش باشد. وقتى منافع حياتى دولت در ميان باشد ، نخبگان حاكم اسرائيلى براى رسيدن به منافع انتخاباتى محدود ، به ندرت به عمليات بزرگ دست مى زنند.

تحليل گران مطلعى كه سياست هاى اسرائيل را با دقت بيشترى زير نظر دارند ، در توضيح هدف هاى مشخص تهاجم ٢٢ روزه روى نكاتى انگشت گذاشته اند كه هركدام از آنها به جنبه هايى از ماهيت نژادپرستانه اسرائيل روشنايى مى اندازند. رومن فينكلشتاين معتقد است كه دو انگيزه اصلى اسرائيل در تهاجم ٢٢ روزه اولاً اعاده “ظرفيت بازدارندگى” اسرائيل بود ، ثانياً خنثى كردن خطر “تعرض صلح” جديد فلسطينى ها. در توضيح دليل اول ، او به نقل از منابع اسرائيلى مى گويد حفظ “ظرفيت بازدارندگى” هميشه در دكترين استرتژيك اسرائيل نقش مهمى داشته است ، اما حالا رهبران اسرائيل احساس مى كنند كه دشمنان آن ديگر مانند سابق از آن نمى ترسند. و يادآورى مى كند كه اخراج نيروهاى اسرائيل از جنوب لبنان در مه ٢۰۰۰ و نيز شكست اسرائيل در نابود سازى توان نظامى حزب الله در جنگ ٢۰۰٦، براى ارتش اسرائيل تحقير كننده بود و افسانه شكست ناپذيرى آن را از بين برد. آنها مى خواستند با درهم شكستن زير ساخت هاى ادارى و مدنى غزه ، هم روحيه ارتش اسرائيل را تقويت كنند و هم ترس از قدرت نظامى اسرائيل را در دل توده هاى عرب تقويت كنند. ژيلبر اشكر (Gilbert Achcar) نيز با اشاره به نكته مشابهى ، يادآورى مى كند كه بالا رفتن محبوبيت حزب الله و حماس در ميان توده هاى عرب ، نه تنها براى اسرائيل ، بلكه براى رژيم هاى عربى طرفدار امريكا ، مخصوصاً مصر ، اردن و عربستان سعودى ، مايه نگرانى است. اسرائيل با حمله به غزه مى خواست پايه حمايتى حماس را درهم بشكند و روابط سياسى منطقه را به نفع خود تغيير بدهد.

در توضيح انگيزه دوم اسرائيل در تهاجم ٢٢ روزه ، فينكلشتاين يادآورى مى كند كه تغيير سياست چشم گير حماس براى همزيستى با اسرائيل در محدوده مرزهاى ١٩٦٧ و تلاش آن براى حفظ آتش بس و تمديد آن ، براى اسرائيل نگران كننده شده بود. خالدمشعل در مارس ٢۰۰٨ در مصاحبه اى اعلام كرد كه فرصتى به وجود آمده كه مى توان بر سر يك برنامه سياسى مبتنى بر پذيرش مرزهاى ١٩٦٧ در ميان فلسطينيان به همرائى ملى دست يافت. و حتى يكى از رؤساى پيشين موساد اعتراف كرده كه حماس حاضر است مرزهاى ١٩٦٧ را به عنوان مرزهاى موقت دولت فلسطين بپذيرد. آنها مى دانند كه با تن دادن به اين شرط ناگزير خواهند شد قواعد بازى را تغيير بدهند و از هدف هاى ايدئولوژيك شان فاصله بگيرند. همچنين يوال ديسكين (Yual Diskin ، رئيس “شين بت” ، سازمان امنيت داخلى اسرائيل ) پيش از شروع حمله به كابينه اسرائيل گفته بود ، حماس تلاش كرده توافق آتش بس شش ماهه را حفظ كند و گروههاى ديگر فلسطينى را نيز به رعايت آن متقاعد سازد. فينكلشتاين نتيجه مى گيرد كه ، تغيير مواضع حماس ، بهانه جديد رهبران اسرائيل را براى طفره رفتن از پذيرش فورمول دو دولت از دست آنها مى گرفت و حمله به غزه براى متوقف كردن اين تغييرات صورت گرفت. او يادآورى مى كند كه اسرائيل در گذشته نيز بارها اين كار را انجام داده است ، مثلاً حمله ژوئن ١٩٨٢ به لبنان هنگامى صورت گرفت كه سازمان آزادى بخش فلسطين براى پذيرش فورمول دو دولت خود را آماده مى كرد و كابينه وقت اسرائيل براى متوقف كردن آن ، جنگ اعلام نشده اى را عليه فلسطينيان و غير نظاميان لبنان آغاز كرد و هدف بزرگ تر حمله اين بود كه سازمان آزادى بخش فلسطين را به عنوان يك نيروى سياسى توانا براى ايجاد دولت فلسطينى در كرانه غربى و غزه درهم بكوبد.

نوام چامسكى نيز مانند فينكلشتاين با اشاره به همين نكته ، يادآورى مى كند كه حماس چند روز قبل از پايان آتش بس شش ماهه در ١٩ دسامبر ( كه از طرف اسرائيل رعايت نشده بود ) پيشنهاد كرد كه آتش بس ژوئن تمديد شود. اين پيشنهاد از طريق رابرت پاستور ( تاريخ نويس و يكى از مقامات پيشين امريكا در دولت كارتر) به “مقامات ارشد” وزارت دفاع اسرائيل منتقل شد ولى اسرائيلى ها جواب ندادند. او همچنين به نقل از آكيوا إلدار (Akiva Eldar) خبرنگار ديپلماتيك ارشد اسرائيلى ، تأكيد مى كند كه چند روز پيش از شروع تهاجم اسرائيل در ٢٧ دسامبر ، خالد مشعل در وبسايت عزالدين قسام (شاخه نظامى حماس) نه تنها اعلام كرد كه حاضر به قطع مخاصمه است ، بلكه پيشنهاد بازگشت به شيوه كنترل گذرگاه رفح در سال ٢٠٠٥ ، يعنى شيوه توافق شده در دوره پيش از پيروزى حماس در انتخابات ، را مطرح كرد. توافق اين بود كه كنترل گذرگاه رفح با مديريت مشترك مصر ، اتحاديه اورپا ، رياست دولت خودگردان فلسطين و حماس صورت بگيرد. او تلاش مى كرد كه هر طور شده گذرگاه رفح براى ورود منابعى كه مردم غزه به شدت به آنها نياز داشتند ، گشوده شود.

جاناتان كوك معتقد است كه هر چند اسرائيل با راه اندازى تهاجم ٢٢ روزه ، مى خواست حماس را به لحاظ سياسى و نظامى درهم شكند ، ولى مى دانست كه ريشه كن كردن آن بدون اشغال مجدد غزه امكان ناپذير است و نيز مى دانست كه آوردن حكومت فتح به غزه از طريق تانك هاى اسرائيلى ، جز بى اعتبار كردن كامل آن معناى ديگرى نمى تواند داشته باشد. بنابراين براندازى كامل حكومت حماس در دستور كار مشخص عمليات ٢٢ روزه نبود. رهبران اسرائيل نمى خواستند به قيمت گسترش هرج ومرج و باز كردن پاى جريان هايى مانند القاعده به غزه ، حكومت حماس را بيندازند. او مى گويد ، اسرائيل چهار هدف مشخص را دنبال مى كرد: هدف اول آن محكم تر كردن محاصره غزه بود. زيرا هرچند دولت مصر در فشار بر حماس اشتراك منافع انكار ناپذيرى با اسرائيل دارد ، ولى به شدت زير فشار افكار عمومى خودِ مردم مصر و كشورهاى عربى است و شايد نتواند خط مورد نظر اسرائيل را همچنان پيش ببرد. و اسرائيل مى خواهد با درگير كردن كارشناسان امريكايى و اورپايى در كنترل گذرگاه رفح ، مطمئن شود كه محاصره غزه با دقت بيشترى پى گيرى خواهد شد. هدف دوم اسرائيل ادامه همان چيزى است كه قبلاً سارا روى ، استاد دانشگاه هاروارد ، آن را “توسعه زدايى” در غزه ناميده بود. به قول روى هدف اين است كه غزه اى ها در دراز مدت “صرفاً به يك مسأله انسانى تبديل شوند ، گدايانى كه هيچ گونه هويت سياسى ندارند و بنابراين نمى توانند خواست سياسى داشته باشند”. براى پى گيرى قاطع تر اين هدف ، اسرائيل تلاش مى كند ، طبق طرح ماتان ويلناى در سال گذشته ، ساكنان مرزهاى شمالى و جنوبى غزه را به مركز غزه براند. در اجراى همين طرح بود كه نيروى هوايى اسرائيل اعلاميه هايى در اين مناطق مى ريخت و به مردم غزه هشدار مى داد كه براى در امان ماندن از بمباران هاى اسرائيل اين مناطق را تخليه كنند. با اين كار اسرائيل مى كوشد منطقه حائلى در رفح و نيز شمال غزه ايجاد كند و كنترل اين دو بخش از باريكه غزه را محكم تر سازد. هدف سوم كه حدود يك سال پيش از طرف باراك و ويلناى پيشنهاد شده بود ، اين است كه اسرائيل جز گذرگاه رفح همه راههاى ارتباط با غزه را ببندد و به اين ترتيب به تدريج خود را از هر نوع مسؤوليت مربوط به راههاى رسيدن امكانات زندگى به مردم غزه آزاد سازد. هم اكنون نيروگاه ويژه اى در نزديكى شبه جزيره سينا در حال ساختمان است و اسرائيل زمينه چينى مى كند كه مسؤوليت دادن برق به غزه را نيز به مصر واگذارد. همان طور كه غسان خطيب ، تحليل گر فلسطينى يادآورى كرده است ، آنها با اين طرح مى خواهند به تدريج جدايى فيزيكى و سياسى غزه از كرانه غربى را عميق تر سازند تا در عمل غزه به صورت استانى از مصر درآيد و همه ارتباطات ساكنان آن با بقيه فلسطينيان قطع گردد و نهايتاً حتى سركوب حماس نيز به مصر واگذار شود. با اجراى اين طرح ، رژيم محمود عباس نيز منزوى تر و ضعيف تر مى گردد و اسرائيل بهتر مى تواند آن را به دادن امتيازات بيشتر در زمينه الحاق بيت المقدس شرقى و قطعاتى از كرانه غربى كه آبادى هاى اسرائيلى ساخته مى شوند ، وادار سازد. چهارمين هدف اسرائيل ناظر به مسائل وسيع تر منطقه اى است. مانع عمده طرح اصلى اسرائيل گسترش نفوذ منطقه اى ايران و احتمال روى آوردن آن به سلاح هاى هسته اى است. نگرانى رسمى اسرائيل در باره قصد حمله ايران به اسرائيل صرفاً يك بهانه جويى است. اما نگرانى واقعى اسرائيل اين است كه اگر ايران به يك قدرت نيرومند منطقه اى تبديل شود ، چالشى در مقابل زورگويى هاى اسرائيل در خاورميانه و نيز در واشنگتن به وجود خواهد آمد و مخصوصاً حمايت هاى ايران از حزب الله و حماس ، احساسات توده هاى عرب را عليه طرح هاى اسرائيل و به حمايت از حل عادلانه مسأله فلسطين دامن خواهد زد و نهايتاً زمينه الحاق كرانه غربى را دشوارتر خواهد ساخت.

سؤال مربوط به هدف هاى مشخص اسرائيل در تهاجم ٢٢ روزه ، خواه ناخواه سؤال ديگرى را به دنبال مى آورد كه آيا اسرائيل توانست به هدف هاى مشخص موردِ نظرش دست يابد؟ إهود اولمرت در آخرين روزهاى تهاجم اعلام كرد كه اسرائيل به همه هدف هايش دست يافته است. و از طرف ديگر ، حماس نيز مدعى پيروزى خود و شكست اسرائيل شد. بى شك اسرائيل توانست “دكترين ضاحيه” را در غزه بسيار بى رحمانه تر از لبنان اجراء كند. اما مسلماً نتوانست حماس را درهم بشكند ، برعكس ، نيرويى كه با تهاجم به غزه كاملاً درهم شكست ، حكومت تحت رهبرى محمود عباس بود. وقتى باراك اوباما در اولين روز رياست جمهورى اش به محمود عباس تلفن زد تا حمايت خود را به او اعلام كند ، رابرت فيسك ، يكى از مطلع ترين روزنامه نگاران غربى در باره خاورميانه ، نوشت: ” شايد اوباما فكر مى كند كه او رهبر فلسطينيان است ، اما در دنياى عرب جز خودِ آقاى عباس همه مى دانند كه او رهبر يك حكومت شبح گونه است ، لاشه مانندى كه فقط با خون تزريقى ِ حمايت بين المللى … زنده نگه داشته مى شود”. ناظران آگاه ديگر نيز نظرات مشابهى داشتند. پاتريك كابرن (Patrick Cockburn) روزنامه نگار معروف انگليسى در گزارشى از كرانه غربى ، به نقل از يكى از مبارزان قديمى فتح ، يادآورى كرد كه همان طور كه نبرد كرامه در مارس ١٩٦٨ سازمان فتح را به بانفوذترين جريان سياسى در جنبش فلسطين تبديل كرد ، جنگ غزه نيز آغاز دوران حماس را رقم خواهد زد. و معين ربانى ( در مصاحبه اى با الجزيره انگليسى در ١٧ ژانويه ٢۰۰٩ ) يادآورى كرد كه بعد از توقف آتش اسرائيل ، مهم ترين مسأله محمود عباس ، مبارزه براى بقاى خودش خواهد بود. ارزيابى غالب تحليل گران مستقل در باره هدف هاى ديگر اسرائيل نيز منفى بود. به طور خلاصه ، قوم كُشى ٢٢ روزه اسرائيل در غزه و سكوتِ تأئيد آميز دولت هاى غربى و وابستگان عربِ آنها ، اولاً نفوذِ جريان هاى اسلامى را نه تنها در ميان فلسطينيان ، بلكه همچنين توده هاى عرب و حتى عموم مسلمانان بيش از پيش تقويت كرد ؛ ثانياً بار ديگر خصلت نژادپرستانه دولت اسرائيل را با عريانى تمام در برابر چشمان اكثريت مردم جهان به نمايش گذاشت و بنابراين ، افكار عمومى مترقى مردم جهان و از جمله بخش بى سابقه اى از يهوديان را عليه اسرائيل بر انگيخت ؛ ثالثاً جريان هاى افراطى راست را در داخل خودِ اسرائيل بى مهارتر ساخت ، تاجايى كه در گرماگرم همين بحران ، كميته انتخاباتى اسرائيل با حمايت همه احزاب عمده (از جمله حزب كارگر ) با محروم كردن احزاب عرب از شركت در انتخابات ، عملاً حدود ٥/١ ميليون عربِ داخل اسرائيل را از حق رأى محروم كرد. هرچند اين تصميم بعداً با مخالفت دادگاه عالى اسرائيل روبرو شد ، ولى فضاى وحشت شديدى عليه فلسطينيان داخل اسرائيل به وجود آورد ؛ رابعاً امكان حل مسأله فلسطين را ، لااقل در افق هاى مشهود كنونى از بين برد.

آيا اين نتايج را بايد به معناى شكست سياسى اسرائيل در عمليات غزه دانست؟ هر چند هزينه سياسى تهاجم ٢٢ روزه براى اسرائيل بسيار سنگين خواهد بود ، ولى اگر آن را در راستاى استراتژى عمومى دولت اسرائيل و صهيونيسم نگاه كنيم ، با دورنماى ديگرى روبرو خواهيم شد. استراتژى عمومى اسرائيل مقابله با شكل گيرى دولت فلسطينى است و رهبران اسرائيل مى دانند كه اين استراتژى گام به گام و با هزينه هاى سنگينى پيش خواهد رفت و بدون پاك سازى هاى قومى گسترده و خونين نخواهد توانست به هدف هايش دست يابد. كافى است به ياد بياوريم كه در گرماگرم بمباران غزه ، شيمون پرز ، رئيس جمهور اسرائيل ، با صراحت وقيحانه اى اعلام كرد كه داورى افكار عمومى مردم جهان براى اسرائيل اهميتى ندارد. آنها مى خواستند هر طور شده ، شكل گيرى دولت فلسطينى را براى مدت نامعلومى عقب بيندازند. و نمى شود گفت در دستيابى به هدف هايشان در اين راستا شكست خوردند.

پيشروى استراتژيك اسرائيل در نابود سازى ملت فلسطين

نگاهى كوتاه به اقدامات تاكنونى اسرائيل در پاك سازى قومى و پراكنده كردن فلسطينيان ، مى تواند تصور روشن ترى از مراحل مختلف و چگونگى پيشروى استراتژى عمومى آن به دست بدهد. اسرائيل رسماً خود را دولت يهود مى داند و از آنجا كه يهوديت مذهب دعوت گر نيست و خود را فقط دين فرزندان يعقوب مى داند ، خواه ناخواه ، دولت يهودِ مورد نظر اسرائيل به صورت يك دولت نژادى – مذهبى در مى آيد كه غير يهوديان نمى توانند در آن جذب بشوند و به صورت شهروند برابر حقوق درآيند. بعلاوه اين دولت نژادى – مذهبى در سرزمينى ايجاد شده است كه اكثريت بزرگ جمعيت آن را، قبل از ايجاد اسرائيل ، عرب ها تشكيل مى دادند. بنابراين بيرون راندن عرب ها از سرزمين شان از همان آغاز ، يكى از لوازم حياتى ايجاد دولت يهود تلقى مى شد. در سال ١٩١٨ در سرزمين فلسطين حدود ٧۰۰۰۰۰ عرب مى زيستند و ٦۰۰۰۰ يهودى ، بيست سال بعد ، جمعيت عرب حدود ١۰٧۰۰۰۰ نفر و جمعيت يهودى حدود ٤٦۰۰۰۰ نفر بود.

در سال ١٩٤٨ سازمان ملل متحد با تصويب قطعنامه اى سرزمين فلسطين را كه در آن موقع تحت قيمومت امپراتورى بريتانيا قرار داشت ، بين يهوديان و فلسطينيان تقسيم كرد و ٥٦ در صد آن را به يهوديان داد كه البته ( همان طور كه اشاره كردم ) در اقليت بودند و غالباً مهاجران تازه آمده. اما نيروهاى مسلح يهوديان با استفاده از فرصت و با توسل به پاك سازى قومى ، بخش بزرگى از فلسطينيان را از خانه و كاشانه شان بيرون ريختند و ٧٨ در صد سرزمين فلسطين تاريخى را به تصرف خود درآوردند. ٢٢ در صدِ باقى مانده خاك فلسطين نيز در جنگ ١٩٦٧ به تصرف ارتش اسرائيل درآمد. دولت اسرائيل (طبق “قانون بازگشت” كه در ژوئيه ١٩٥٠ به تصويب پارلمان رسيد) اعلام كرد كه اسرائيل سرزمين موعود همه يهوديان جهان است و همه آنان صرف نظر از اين كه در كجاى جهان باشند ، به محض بازگشت به آن ، به طور اتوماتيك شهروند برابر حقوق كشور محسوب خواهند شد. از آن به بعد اسرائيل در حالى كه براى جلب هرچه بيشتر مهاجران يهودى از چهار گوشه جهان تبليغات و سازماندهى بسيار گسترده و فعالى به راه مى انداخته ، با حق بازگشت آوارگان فلسطينى به طور سيستماتيك مخالفت كرده و فراتر از آن ، با إعمال فشار مداوم و فرساينده كوشيده است فلسطينيان هر چه بيشترى را از سرزمين هاى اشغالى بيرون براند. به قول گابريل پيتربرگ (تاريخ نويس و ناراضى اسرائيلى و استاد كنونى دانشگاه كاليفرنيا ، لوس آنجلس - UCLA) ماهيت دولت اسرائيل تاكنون بر پايه همين بازگشتِ يهوديان و عدم بازگشت فلسطينيان به فلسطين تكيه داشته است و “اگر اين ديناميسم بازگشت/عدم بازگشت از بين برود ، دولت صهيونيست هويت خود را از دست خواهد داد”.

با توافق اوسلو ( در سال ١٩٩٣) برمبناى “صلح در برابر زمين” اسرائيل ظاهراً پذيرفت كه در مقابل ترك مخاصمه از طرف سازمان آزادى بخش فلسطين ، دولت فلسطين را به رسميت بشناسد و زمين هاى اشغال شده در جنگ ١٩٦٧ را در يك روند چند مرحله اى به فلسطينيان بازگرداند. اما درعمل معلوم شد كه آنها تحت هيچ شرايطى حاضر به بازگشت به مرزهاى ١٩٦٧ نيستند. آنها قبل از هر چيز ، با صراحت اعلام كردند كه به هيچ وجه نمى خواهند از بيت المقدس شرقى عقب نشينى كنند ، با اين برهان قاطع كه “اورشليم پايتخت ابدى و تقسيم ناپذير اسرائيل” است! و بعد شروع كردند به شتاب دادن به گسترش شهرك هاى يهودى در بهترين بخش هاى سرزمين هاى اشغالى و مخصوصاً كرانه غربى. هدف گسترش شهرك هاى يهودى ، فقط غصب زمين هاى فلسطينيان نيست ، بلكه از بين بردن تداوم و ارتباط جغرافيايى سرزمينى است كه ظاهراً قرار است به دولت فلسطينى بازگردانده شود. هشت سال بعد از توافق اوسلو ، ادوارد سعيد كه آن را تسليم كامل عرفات در مقابل اسرائيل مى ناميد ( در “نيو لفت ريويو” – شماره سپتامبر/اكتبر ٢۰۰١ ) يادآورى كرد كه سرزمين هاى اشغالى به ٦٣ بخش جدا از هم تقسيم شده اند كه شبكه جاده هاى اختصاصى ايجاد شده ميان ١٤۰ شهرك يهودى ( جاده هايى كه عرب ها حق استفاده از آنها را ندارند ) ارتباط آنها را قطع مى كنند و مردم اين مناطق بدون گذشتن از ايستگاه هاى متعدد بازرسى اسرائيل و تحمل انواع توهين و تحقير در اين بازرسى ها ، نمى توانند از بخشى به بخش ديگر بروند. بنابراين او “روند صلح” اوسلو را ادامه همان اشغال در بسته بندى جديد مى ناميد و يادآورى مى كرد كه طبق اين توافق قرار است فقط ١٨ درصد سرزمين هاى اشغالى به فلسطينيان بازگردانده شود. بنا به گزارش “بتسيلم” ( “مركز اطلاعات اسرائيلى براى حقوق بشر در سرزمين هاى اشغالى” كه يك سازمان غير دولتى است كه در سال ١٩٨٩ توسط عده اى از دانشگاهيان ، وكلا ، روزنامه نگاران و روشنفكران سرشناس اسرائيلى تأسيس شده است ) در طول هفت سال اول بعد از امضاى توافق اوسلو ، تعداد شهرك هاى يهودى ايجاد شده در كرانه غربى (بدون محاسبه زمين هاى غصب شده در بيت المقدس شرقى) حدود صد در صد افزايش يافت. ترازنامه توافق اوسلو حتى قبل از شروع انتفاضه دوم ( در اواخر سپتامبر ٢۰۰۰ ) اين بود كه ارتش اسرائيل ٦۰ در صد كرانه غربى را به طور كامل ، به تنهايى كنترل مى كرد و ٢٧ در صد ديگر آن را ” به طور مشترك” همراه با نيروهاى دولت خودگردان ؛ شهرك هاى يهودى ٨۰ در صد تمام آب سرزمين هاى اشغالى را در انحصار خود داشتند ؛ و درآمد سرانه جمعيت فلسطينى ٢٥ در صد كاهش يافته بود.

شبكه جاده هايى كه شهرك هاى يهودى را به هم مرتبط مى كنند ، بيش از خودِ اين شهرك ها ، زندگى روزمره را براى فلسطينى ها غير قابل تحمل مى سازند. در حال حاضر ( بنا به گزارش Palestine Monitor ) شهرك هاى يهودى فقط ٣ در صد مساحت كرانه غربى را اشغال كرده اند ، اما شبكه گسترده جاده هايى كه اين شهرك ها را به هم وصل مى كنند ، بيش از ٤٠ در صد خاك كرانه غربى را زير كنترل در مى آورند و براى جمعيت فلسطينى غير قابل دسترس مى سازند. از اين بدتر مشكل ديوار است كه طول آن قرار است ٧٢٣ كيلومتر باشد ، يعنى دو برابر طول خط آتش بس ١٩٤٩ ( يا “خط سبز” ) كه اسرائيل را از كرانه غربى جدا مى كرد. فقط ١٤ در صد اين ديوار عظيم روى “خط سبز” يا در داخل اسرائيل ساخته مى شود ، در حالى كه ٨٦ در صد آن در خاك كرانه غربى قرار مى گيرد و كرانه غربى را به چهار منطقه بى ارتباط با هم تقسيم مى كند. طرح هاى دولت اسرائيل ارتباط بين مناطق مختلف كرانه غربى را چنان دشوار كرده است كه ( به قول پاتريك كابرن ) رفتن به جايى حتى در ٥٠ كيلومترى رام الله ، بيش از يك مسافرت هوايى از اردن به آنكارا طول مى كشد. او به نقل از شهردار نابلس تعريف مى كند كه مردم اين شهر بيش از هشت سال عملاً در شهرشان زندانى بودند و فقط ٣ در صد از آنها كه اجازه عبور داشتند ، مى توانستند از شهر خارج شوند. علاوه بر همه اينها ، ساكنان شهرك هاى يهودى غالباً با اقدامات ايذائى خود زندگى دشوار فلسطينيان دور و برشان را دشوارتر مى سازند. اين اقدامات در بهترين حالت غالباً با سكوت تأئيد آميز مقامات دولت اسرائيل همراه است. به گزارش “دفتر هم آهنگى امور انسان دوستانه” (OCHA) سازمان ملل ، ٨۰ تا ٩۰ در صد شكايت هايى كه افراد فلسطينى عليه اقدامات ايذائى شهرك نشينان يهودى مى كنند ، از طرف پليس اسرائيل مسكوت گذاشته مى شود. مثلاً در شهر الخليل ( حبرون ) يك جمعيت يهودى ٥۰۰ نفرى كه بخشى از شهر را اشغال كرده ، هر از چند گاه با حمله به فلسطينيان ، يك شهر ١٣۰ هزار نفرى را به هم مى ريزد و وضعيتى ايجاد مى كند كه اكثريت مردم جرأت بيرون آمدن از خانه هايشان را پيدا نمى كنند.

حتى تسليم كامل محمود عباس در مقابل طرح دولت بوش ، نتوانسته گسترش شهرك هاى يهودى را كندتر سازد. مصطفى برغوتى ( دبير كل “ابتكار ملى فلسطين” ) يادآورى مى كند كه بعد از همه تبليغات كر كننده اى كه دولت بوش در برگزارى كنفرانس آناپوليس ( در نوامبر ٢٠٠٧ ) راه انداخت ، حملات اسرائيل به فلسطينيان به شدت افزايش يافته است و ميزان اين افزايش در كرانه غربى بيش از ٥٠ در صد بوده ، همراه با گسترش شتابان شهرك ها و ايستگاه هاى بازرسى.

اما آيا عقب نشينى ( تابستان ٢۰۰٥ ) از غزه نوعى عقب نشينى از استراتژى عمومى اسرائيل نبود؟ بايد توجه داشت كه برخورد ويژه با غزه ، هميشه يكى از الزامات استراتژى عمومى اسرائيل بوده است. معروف است كه ديويد بن گوريون ( نخست وزير بنيان گذار اسرائيل ) هميشه مى گفته است كه آرزو مى كند غزه در آب هاى مديترانه فرو برود و نابود شود. ايلان پاپه از لوى إشكول (نخست وزير اسرائيل در جنگ ١٩٦٧) نقل مى كند كه هنگام بحث در باره سرنوشت سرزمين هاى اشغالى در كابينه اسرائيل ، در باره غزه گفته است: “غزه مسأله است. من در سال ١٩٥٦ آنجا بودم و مارهاى سمى را كه در خيابان ها راه مى رفتند ، ديده ام. ما بايد بخشى از آنها را در شبه جزيره سينا اسكان بدهيم و اميدوارم بخش ديگر هم مهاجرت بكنند”. بعد از ١٩٦٧ اسرائيل با تمام نيرو سعى كرد اقتصاد و زير ساخت غزه را به زائده خود تبديل كند ، و جمعيت آن را به ذخيره نيروى كار ارزان ، كه براى كار به داخل اسرائيل مى رفتند. اين سياست ، به مدت يك ربع قرن ، غزه را به منطقه اى محصور ، با شباهتى بسيار زياد به بانتوستان هاى رژيم آپارتايد افريقاى جنوبى تبديل كرد. در انتفاضه اول ( ١٩٩٣ – ١٩٨٧ ) غزه ، به علت ويژگى هاى جمعيتى و جغرافيايى آن ، به داغ ترين كانون مقاومت فلسطينيان تبديل شد. و توافق اوسلو ، در آغاز غزه را به مقر ستادهاى اصلى تقريباً همه جريان هاى فلسظينى تبديل كرد. اسرائيل با توجه به تجربه انتفاضه ، طرح قبلى خود را در مورد غزه تغيير داد و با استفاده از فرصت ايجاد شده از طريق توافق اوسلو ، به بهانه واگذارى امور فلسطين به دولت خودگردان فلسطينى ، از دادن اجازه كار به كارگران غزه اى خود دارى كرد و به جاى آنها ، به استفاده از كارگران مهاجر از آسيا و اورپاى شرقى روى آورد. در نتيجه ، اقتصاد غزه كه بيش از يك ربع قرن به زائده اقتصاد اسرائيل تبديل شده بود ، با بحران بى سابقه اى روبرو گرديد. اما اسرائيل به اين حد از فشار قانع نبود. بنابراين شروع كرد به محدود كردن ارتباط غزه با بخش هاى ديگر سرزمين هاى اشغالى و در دوره “روند صلح” ( ٢۰۰۰ – ١٩٩٣ ) عملاً آن را به صورت يك اردوگاه تحت كنترل و كاملاً بستۀ پناهندگان درآورد. در واقع ( همان طور كه سارا روى تأكيد مى كند ) محاصره غزه هفت سال قبل از آغاز انتفاضه دوم شروع شده بود و ربطى به عمليات انتحارى فلسطينيان نداشت. در فاصله ٢۰۰۰ تا ٢۰۰٥ هر چند ارتش اسرائيل زندگى روزمره فلسطينيان را در تمام سرزمين هاى اشغالى به جهنمى غير قابل تحمل تبديل مى كرد ، فشار بر غزه آشكارا سنگين تر بود. با اين همه ، در جريان سركوب انتفاضه دوم دولت اسرائيل دريافت كه سركوب مقاومت فلسطينيان در غزه دشوارتر و كم بازده تر است. در دوره پنج ساله اى كه اشاره كردم ، جمعيت شهرك هاى يهودى مقيم غزه كمتر از ١ در صد كل جمعيت اين نوع شهرك ها در سرزمين هاى اشغالى بود ، در حالى كه ١۰ در صد اسرائيلى هاى كشته شده در ارتباط با انتفاضه و بيش از ٤۰ در صد كل تلفات سربازان اسرائيلى با غزه ارتباط داشت. با توجه به اين تجربه بود كه عده اى از هارترين نخبگان اسرائيل به رهبرى آريل شارون تصميم گرفتند كه شهرك نشينان يهودى را از غزه بيرون بكشند تا بتوانند با دست باز و بدون درگيرى زمينى مستقيم در داخل غزه ، ساكنان آن را درهم بشكنند. داريل لى (Darryl Li) يكى از محققان مسائل خاورميانه از دانشگاه هاروارد (در مقاله اى با عنوان “عقب نشينى و مرزهاى صهيونيسم” ، مجله MERIP ، ١٦ فوريه ٢۰۰٨ ) تأكيد مى كند كه با عقب نشينى تابستان ٢۰۰٥ ، اسرائيل سعى كرد غزه را به چيزى شبيه قفس حيوانات تبديل كند. او سياست اسرائيل در مورد غزه را به سه دوره تقسيم مى كند: دوره اول (١٩٩٣ – ١٩٦٧ ) را دوره بانتوستان مى نامد ، دوره اى كه هدف اسرائيل بهره بردارى از نيروى كار ارزان كارگران غزه بود كه درست مانند بانتوستان هاى رژيم آپارتايد ، هر روز براى كار به اسرائيل مى رفتند و درآمد حاصل از آن تكيه گاه اصلى اقتصاد غزه بود. دوره دوم (١٩٩٣ تا ٢۰۰٥ ) را دوره اردوگاه بسته (internment camp) مى نامد. دوره اى كه اجازه رفت و آمد به اسرائيل و كرانه غربى كه قبلاً امر رايجى بود ، به ندرت داده مى شود و رفت و آمدِ وسائل نقليه عادى قطع مى گردد. در نيمه دوم اين دوره ، دور تا دور غزه را با سيم خاردار محصور مى كنند و چند ترمينال دائمى براى كنترل عبور و مرور افراد ( فلسطينى ) و كالا مى سازند. اداره امور داخل اين اردوگاه تا حدود معينى با خودِ فلسطينى هاست ، ولى دولت خود گردان فلسطينى طبق توافق اوسلو ناگزير است زير نظارت عاليه ارتش اسرائيل كار كند. داريل لى دوره سوم ( سال ٢۰۰٥ به بعد ) را دوره “قفس حيوانات” (animal pen) مى نامد ، دوره اى كه اسرائيل ظاهراً رابطه اش را با غزه قطع مى كند و هيچ مسؤوليتى را در قبال آن نمى پذيرد ، اما در واقع مى كوشد ساكنان آن را در وضعى نگهدارد كه تقلا براى زنده ماندن مشغله اصلى شان باشد. بنابراين آسمان و سواحل غزه را زير كنترل نظامى كامل دارد ؛ سيستم مالياتى ، پول و تجارت باريكه همچنان در دست اسرائيل است ؛ آب ، برق و زير ساخت ارتباطات همچنان وابسته به اسرائيل است ، و حتى ثبت احوال و آمار جمعيت در دست مقامات اسرائيلى است ، اما دولت اسرائيل به عنوان قدرت اشغالگر هيچ نوع مسؤوليتى را در قبال غزه نمى پذيرد. لى مى گويد ، گوياترين شاخص اين وضعيت رأى دادگاه عالى اسرائيل است كه مى گويد “نيازهاى حياتى انسان دوستانه” ساكنان غزه بايد تأمين شود. برمبناى اين نظر بود كه دادگاه در نوامبر ٢۰۰٧ كاهش ميزان سوختى كه اسرائيل بايد به غزه بفروشد را تأئيد كرد. او مى گويد ، اين وضع را ديگر نمى توان اردوگاه بسته ناميد ، بلكه چنين برخوردى به آن مى ماند كه براى رام كردن زندانى نافرمان هر از چندگاه او را كتك بزنند يا حيوانى را با كاهش و افزايش غذا و شل و سفت كردن قلاده اش رام سازند. شاخص ديگر از نظر لى ، چگونگى ورود كالا از سه گذرگاه بين اسرائيل و غزه است. گذرگاه كارنى (Karni) كه در دوره توافق اوسلو ساخته شده داراى ٣۰ خط عبور كاميون ها است كه بعد از ورود به نوبت بازرسى مى شدند و اجازه عبور مى گرفتند كه هرچند مدت ها طول مى كشيد و هزينه حمل و نقل را دو برابر مى كرد ، ولى در هرحال مى توانست روزانه به حدود ٧٥۰ كاميون بار اجازه عبور بدهد. اين گذرگاه از اواخر ٢۰۰٧ عملاً بسته بوده و از آن به بعد ، اسرائيل عمدتاً از دو گذرگاه كرم شالوم (Kerem Shalom) و سوفا (Sufa) اجازه ورود كالا مى دهد كه مجموع ظرفيت روزانه اين دو روى هم ، فقط ١۰۰ كاميون بار است. بعلاوه اين گذرگاه ها ، برخلاف كارنى ، گذرگاه تجارى نيستند و در آنها امكان بازرسى محمولاتى مانند مصالح ساختمانى وسيلندرهاى گاز و به طور كلى هر چيزى كه “نيازمندى غير حياتى ” تلقى مى شوند ، وجود ندارد. اداره آنها انحصاراً در دست اسرائيل است ؛ محمولات از كاميون ها پائين آورده شده و در فضاى باز گذاشته مى شوند تا بعد به فلسطينى ها اجازه نزديك شدن به آنها داده شود. راجى سورانى ، حقوقدان و فعال حقوق بشر از غزه ، مى گويد: “من خودم در زندان بوده ام ، حداقل در زندان مقرراتى وجود دارد. ما در قفس زندگى مى كنيم و آنها غذا و دارو را به داخل قفس مى اندازند”. لى يادآورى مى كند كه اسرائيل در مرحله كنونى سياستِ خود اصلاً چيزى به نام اقتصاد غزه را زايد مى داند و به صورت گزينشى بسيارى از روابط اقتصادى با غزه را قطع مى كند. مثلاً بانك هاى اصلى اسرائيل روابط خود را با غزه قطع كرده اند و از پائيز ٢۰۰٧ ورود دلار امريكايى و دينار اردنى بسيار محدود شده است تا مردم غزه توان خريد اجناس وارداتى و امكان استفاده از كمك هاى نقدى ارسالى را نداشته باشند. مفهوم “نيازهاى حياتى انسان دوستانه” جز كاستن نيازها ، خواست ها و حقوق ٥/١ ميليون انسان به شمارش انتزاعى فاصلۀ كالرى ها ، مگاوات ها و واحدهاى مشابه ديگر با مرگ معناى ديگرى ندارد.

اين ارزيابى از سياست سال هاى اخير اسرائيل در قبال غزه منحصر به يك نفر نيست ، بسيارى از تحليل گران مسأله فلسطين ارزيابى هاى مشابهى مطرح كرده اند. مثلاً سارا روى تأكيد مى كند كه غزۀ محصور شدۀ بعد از سال ٢۰۰٥ يك زندان است و بدون برداشته شدن اين مرزهاى بسته دقيقاً يك زندان خواهد ماند و هرگز امكان دستيابى به يك اقتصاد قابل دوام را نخواهد داشت. مرى رابينسون ، كميسر عالى پيشين سازمان ملل براى حقوق بشر ، حتى پيش از تهاجم اخير ، در ديدار از غزه ( در ٤ نوامبر ٢۰۰٨ ) سياست اسرائيل در قبال غزه را “نابودى يك تمدن” ناميد و تأكيد كرد كه “به هيچ وجه اغراق نمى كنم”. گيدئون لوى ، ستون نويس روزنامۀ هاآرتس اسرائيل مى گويد ” نداى اخلاقى خويشتن دارى پشت سر گذاشته شده است … و هر چيزى عليه فلسطينيان مجاز شمرده مى شود”. نه وه گوردون (Neve Gordon) استاد دانشگاه بن گوريون ، مى گويد ، اعمال اسرائيل در غزه به “نگهدارى حيوانات در مزرعه براى كشتن آنها” شباهت دارد و اين نشان دهنده عنصر اخلاقى جديدى در جنگ است.

بايد توجه داشت كه هرچند فشار اسرائيل بر غزه بعد از ژوئن ٢۰۰٧ ، يعنى ضد كودتاى حماس عليه فتح تشديد شد ، ولى سياست اسرائيل براى خفه كردن غزه از همان زمان عقب نشينى از آن در اوت ٢۰۰٥ به اجراء گذاشته شده بود و ربطى به قدرت گيرى حماس نداشت. هدف اين سياست قطع رابطه جغرافيايى ، سياسى ، اقتصادى و اجتماعى ميان قسمت هاى مختلف سرزمين هاى اشغالى و ناممكن كردن يا به عقب انداختن هرچه بيشتر شكل گيرى دولت فلسطينى بوده است. هنرى زيگمن ( در “لندن ريويو آو بوكس” ، ٢٩ ژانويه ٢٠٠٩ ) مى نويسد ، دو وايس گلاس (Dov Weisglass) مشاور ارشد شارون و مذاكره كننده اصلى او با آمريكايى ها ، قبل از عقب نشينى از غزه ، در مصاحبه اى با هاآرتس ( در اوت ٢٠٠٤ ) گفته بود ، آنچه من با آمريكايى ها توافق كردم اين بود كه بخش اعظم شهرك هاى يهودى در كرانه غربى اصلاً قابل بحث نباشند. معناى توافق با امريكا منجمد كردن روند سياسى است. و وقتى روند سياسى را منجمد كنيد ، جلوى ايجاد دولت فلسطينى را مى گيريد ؛ جلوى بحث در باره پناهندگان ، مرزها و اورشليم را مى گيريد. عملاً تمام اين قضيه كه دولت فلسطينى ناميده مى شود ، با تمام الزاماتى كه به دنبال مى آورد ، به طور نا محدود از دستور كار ما كنار گذاشته شده است ، و همه با اتوريته پرزيدنت بوش و اجازه و تصويب گنگره امريكا. آوى شلايم در همين رابطه يادآورى مى كند كه عقب نشينى از غزه پيش درآمدِ صلح و معامله با دولت خودگردان فلسطينى نبود ، بلكه پيش درآمد گسترش بيشتر طرح هاى صهيونيستى در كرانه غربى بود. عقب نشينى از غزه به منظور رد بنيادى هويت ملى فلسطينى صورت گرفت و بخشى از تلاش دراز مدت در جهت نفى موجوديت سياسى مستقل مردم فلسطين در سرزمين خودشان بود. نوام چامسكى نيز از كتاب Lords of the Land ( نوشته تاريخ نويسان اسرائيلى ، Idit Zertal و Akiva Eldar ) نقل مى كند كه بعد از بيرون كشيدن نيروهاى اسرائيل از غزه در اوت ٢۰۰٥ ، اين سرزمين ويران شده “حتى براى يك روز واحد از چنگال نظامى اسرائيل يا از بهاى اشغالى كه ساكنان آن هر روزه مى پردازند ، خلاص نشده است… اسرائيل ، زمينى سوخته ، خدماتى نابود شده ، و مردمى كه حال و آينده اى ندارند را پشت سر خود رها كرده است”.

اسرائيل كل سرزمين تاريخى فلسطين را از آن ِ خود مى داند و به هيچ وجه نمى خواهد از مقابله با شكل گيرى دولت فلسطينى دست بردارد. إهود اولمرت ، نخست وزير اسرائيل ، در سخن رانى خود در مقابل نشست مشترك هر دو مجلس كنگره امريكا ( در مه ٢۰۰٦ ) با صراحت اعلام كرد كه:”من به حق ابدى و تاريخى مردم مان بر تمام اين سرزمين اعتقاد داشته ام ، و هنوز هم اعتقاد دارم”. اما رهبران اسرائيل مى دانند كه إعمال بى قيد وشرط اين “حق ابدى و تاريخى” موانعى دارد كه فقط گام به گام مى تواند كنار زده شود.

بعد از توافق اوسلو اسرائيل توانسته است از طريق سيستمى از جدا سازى ها و تبعيض هاى درجه بندى شده ، نه تنها مبارزات فلسطينيان را سركوب كند ، بلكه از هم آهنگى آنها براى دستيابى به حقوق مسلم و انكار ناپذيرشان جلوگيرى كند. آنها توانسته اند غزه را از كرانه غربى و بيت المقدس شرقى را از بقيه مناطق كرانه غربى به طور مؤثر جدا سازند. جدا سازى بخش هاى مختلف كرانه غربى ( شمال از جنوب ، الخليل از بيت لحم ، رام الله از اريحا ، طولكرم از قلقيليه ، سَلفيت و نابلس و جنين از هم ديگر ) به طور منظم پيگيرى مى شود. در اين سيستم ِ جدا سازى و تبعيض ، ساكنان غزه در پائين ترين رده قرار دارند و در عين حال ، سرسختانه ترين مقاومت را نشان مى دهند. هدف مقدم اسرائيل قطع رابطه ساكنان غزه با فلسطينيان بخش هاى ديگر سرزمين هاى اشغالى و حتى جدا كردن سرنوشت غزه اى ها از ديگران است. اسرائيل مى خواهد سرنوشت آنان را عبرتى براى ديگران سازد. با توجه به اين حقيقت است كه سارا روى ( در مقاله اى در ١ ژانويه ٢۰۰٩ ) يادآورى مى كند كه اگر غزه سقوط كند ، نوبت به كرانه غربى خواهد رسيد. حقيقت اين است كه اگر اسرائيل بتواند زمينه شكل گيرى دولت فلسطينى را از بين ببرد ، مسأله بازگشت آوارگان فلسطينى نيز خود به خود منتفى خواهد شد و حتى ممكن است فلسطينيان داخل اسرائيل نيز ، كه اكنون شهروندان درجه دوم محسوب مى شوند ، بسيارى از حقوق شان را از دست بدهند. فراموش نبايد كرد كه حمله به آنها در همين انتخابات اخير اسرائيل يكى از داغ ترين شعارهاى راست افراطى اسرائيل بود كه حالا به برندگان اصلى انتخابات تبديل شده اند. حتى تزيپى ليونى كه ظاهراً شاخص ترين طرفدار ادامه مذاكرات آناپوليس محسوب مى شود ، در دسامبر گذشته اعلام كرد كه در صورت ايجاد دولت فلسطينى ، عرب هاى داخل اسرائيل بايد به خاك آن دولت منتقل شوند ، سخنى كه در همان موقع سرو صداى زيادى برانگيخت. با توجه به پيشروى هاى تاكنونى اسرائيل در جهت از بين بردن زمينه ايجاد دولت فلسطين ، محاصره غزه كه عملاً از تابستان ٢۰۰٥ آغاز شده و با شُل و سفت كردن ها و تهاجم هاى خونين متناوب ادامه يافته ، حلقه حساس و احتمالاً تعيين كننده اى در مجموعه استراتژيك اسرائيل محسوب مى شود. همان طور كه توضيح دادم ، اگر اسرائيل بتواند جدايى غزه از بقيه سرزمين هاى اشغالى را عمق بدهد ، خواهد توانست مقاومت فلسطينيان را به مثابه يك ملت در هم بشكند.

آيا مى شود اسرائيل را متوقف كرد؟

فلسطينيان امروز على رغم همه شباهت هاى شان با يهوديان گرفتار در چنگ نازى ها ، دو تفاوت بسيار مهم با آنها دارند: تفاوت اول اين است كه كشتار يهوديان اورپا در پشت پرده خونى كه جنگ جهانى دوم در همه جا گسترده بود ، صورت گرفت ؛ ولى مصيبت فلسطينيان امروز در عصر ارتباطات جهانى و در برابر چشمان مردم سراسر جهان صورت مى گيرد و افكار عمومى مردم درجهان امروز عاملى است كه هيچ دولتى نمى تواند كاملاً به آن بى تفاوت بماند. با توجه به اين حقيقت بود كه ادوارد سعيد تأكيد مى كرد كه با وجود همه تحريفات دولت ها و رسانه هاى غربى ، اكثريت قاطع مردم اورپا و امريكا ديگر نمى پذيرند كه اسرائيل از موقعيت اخلاقى ويژه اى برخوردار باشد و فلسطينيان را از حقوق مسلم انسانى شان محروم سازد. تفاوت دوم اين است كه مسأله فلسطين امروز ، مسأله اى عميقاً بين المللى است و رهبران اسرائيل يا حتى امريكا در موقعيتى نيستند كه بتوانند بى توجه به تعادل هاى بزرگ بين المللى ، در باره پاك سازى قومى فلسطينيان تصميم بگيرند.

اكنون كل جمعيت فلسطينيان را كه در كشورهاى مختلف جهان پراكنده اند ، حدود ١۰ تا ١١ ميليون نفر تخمين مى زنند كه ٦ تا ٧ ميليون نفر از آنان در اسرائيل ، سرزمين هاى اشغال شده در جنگ ١٩٦٧ و كشورهاى پيرامون ( سوريه ، اردن و لبنان ) زندگى مى كنند. و كل جمعيت يهوديان جهان ٥/١٣ ميليون نفر تخمين زده مى شود كه ٥/٥ ميليون نفر آنان در اسرائيل زندگى مى كنند. اگر اكثر يهوديان جهان از اسرائيل دفاع مى كنند و اگر شبكه جهانى نيرومند گروه هاى فشار اسرائيل ، در ساختار هاى قدرتِ تقريباً همه كشورهاى غربى از نفوذ بى همتائى برخوردار است ؛ فلسطين در قلب ناسيوناليسم جريحه دار شده عرب ها قرار دارد و در مقياسى بزرگ تر، در دهه هاى اخير ، شايد مهم ترين برانگيزانندۀ همبستگى مذهبى توده هاى وسيع مسلمانان جهان بوده است. ترديدى نيست كه در اين آرايش بين المللى نيرو ، حاميان اسرائيل فعلاً اربابان جهانند ، اما آنها مى دانند كه دامن زدن به رويارويى با عرب ها و مسلمانان به نفع شان نيست. و ترازنامه پروژه “جنگ عليه تروريسم” در هشت سال اخير نشان داده است كه برخلاف تصور نومحافظه كاران امريكا ، معلوم نيست در “جنگ تمدن ها” ( كه هانتينگتون و بعضى از استراتژيست هاى امريكايى آن را نسخه تكميل كنندۀ “جنگ عليه كمونيسم” مى دانستند ) پيروزى از آن ِ امريكا و متحدانش باشد. تصادفى نيست كه نوعى رئاليسم در ميان بخش قابل توجهى از متفكران طبقه حاكم امريكا ظاهر مى شود كه نگرانى از نفوذ بيش از حدِ “لابى اسرائيل” يكى از مشخصات آن است. با توجه به اين گرايش بود كه آنتونى كوردسمن ، يكى از سرشناس ترين تحليل گران نظامى امريكا در باره خاورميانه و يكى از دوستان اسرائيل ، در ٩ ژانويه ٢۰۰٩ در گزارش به “مركز مطالعات استراتژيك و بين المللى” (CSIS) استدلال كرد كه دست آوردهاى تاكتيكى اسرائيل در عمليات غزه در مقايسه با هزينه هاى استراتژيك آن چيزى به حساب نمى آيد. او گفت رهبران اسرائيل خود را بى اعتبار كرده اند ، و به كشورشان و دوستان شان صدمه زده اند.

اگر شتاب گيرى روند بى اعتبار شدن اسرائيل در افكار عمومى كشورهاى غربى را به اين تصوير اضافه كنيم ، به درك روشن ترى از مسأله دست مى يابيم. هر چند جانبدارى دولت ها و رسانه هاى غربى از اسرائيل در جريان كشتارهاى اخير غزه به راستى تكان دهنده بود ، ولى واكنش افكار عمومى جهانى ، از جمله در اورپا و امريكا ، نيز بسيار اميدوار كننده بود. با توجه به اين حقيقت بود كه يورى آونرى ( روزنامه نگار ، نويسنده و يكى از معروف ترين فعالان صلح اسرائيل ، كسى كه نوام چامسكى او را “يكى از خردمندانه ترين صداها در اسرائيل” مى نامد ) نوشت: چيزى كه پيروزى نظامى اسرائيل “در افكار عمومى جهانى باقى خواهد گذاشت ، تصوير هيولاى خون آشامى است كه هر لحظه آماده ارتكاب جنايات جنگى است و حاضر نيست به هيچ قيد وبند اخلاقى تن بدهد. و اين براى آينده دراز مدت و جايگاه ما در جهان و شانس دست يابى مان به صلح و آرامش ، پى آمدهاى ناگوارى خواهد داشت. اين جنگ در نهايت جنايتى عليه خودِ ما هم هست ، جنايت عليه دولت اسرائيل”. چامسكى با اشاره به اين نظر آونرى ، مى گويد ، او حق دارد. “اسرائيل عامدانه خود را شايد به منفورترين كشور جهان تبديل مى كند و همچنين حمايت افكار عمومى مردم غرب و از جمله يهوديان جوان امريكا را از دست مى دهد ، كه ديگر بعيد است براى مدتى طولانى جنايات مداوم و تكان دهنده آن را تحمل كنند. دهه ها پيش من نوشتم آنهايى كه خود را “حاميان اسرئيل” مى نامند ، در واقع حاميان تباهى اخلاقى و نابودى نهايى ِ احتمالى آن هستند. افسوس كه اين داورى اكنون بيش از پيش مقبول تر به نظر مى رسد”.

در جريان تهاجم ٢٢ روزه اسرائيل به غزه ، انعكاس ساعت به ساعت صحنه هاى تكان دهنده مصيبتِ مردم غزه از كانال تلويزيونى الجزيره ، نه تنها عرب ها بلكه مردمان ١۰٥ كشور جهان را امكان داد كه چهره رسواى سانسور و رياكارى قدرت هاى حامى اسرائيل را به عريانى تمام مشاهده كنند. شوك ناشى از اين واقعه در افكار عمومى مترقى جهان چنان عظيم بود كه اسرائيل و متحدان آن ، به سادگى نخواهند توانست از پى آمدهاى آن بگريزند. در اين واقعه چيزى كه در ضربه زدن به اعتبار اخلاقى اسرائيل نقش بسيار مهمى داشت ، اعتراضات بى سابقه بخش قابل توجهى از يهوديان غرب و نيز خودِ اسرائيل بود. براى پى بردن به شجاعت اخلاقى اينان كافى است فقط چند نمونه زير را به خاطر بسپاريد:

در ٥ ژانويه ٢۰۰٩ حدود پانصد نفر از شهروندان اسرائيلى كه در ميان شان عده اى از معروف ترين هنرمندان ، نويسندگان ، روشنفكران و استادان دانشگاه هاى اسرائيل وجود داشتند ، با امضاى طومارى كه به سفارت خانه هاى كشورهاى مختلف در اسرائيل داده شد ، به حمايت از دعوت سازمان هاى حقوق بشر فلسطينى پيوستند و ضمن محكوم كردن قاطع جنايات اسرائيل در غزه ، خواهان برگزارى نشست فورى شوراى امنيت سازمان ملل و اتخاذ تحريم ها و اقدامات مشخص عليه اسرائيل شدند و همچنين از امضاء كنندگان كنوانسيون هاى ژنو و نهادهاى اتحاديه اورپا خواستند كه طبق مفاد اعلام شده در منشورهاى شان تحريم هايى را عليه اسرائيل إعمال كنند. آنها در نامه شان عمداً به نمونه تحريم موفق رژيم آپارتايد افريقاى جنوبى به عنوان يك سرمشق اشاره كرده بودند.

نوام چامسكى در اشاره به استدلال كسانى كه مى گويند اسرائيل حق دارد در مقابل راكت هاى پرتاب شده از غزه از خود دفاع كند ، اعلام كرد هر چند پرتاب راكت يك عمل جنايى است ، ولى اسرائيل در مقابل آن حق دفاع از خود مسلحانه را ندارد ، همان طور كه آلمان نازى در مقابل تروريسم پارتيزان ها حق نداشت به زور متوسل بشود و نمى شود “كريستال ناخت” را در مقابل كشته شدن يك مقام سفارت آلمان در پاريس توسط هرشل گرينتسپان ، توجيه كرد. همان طور كه بريتانيا حق نداشت در مقابل تروريسم واقعى كولونى نشينان استقلال طلب امريكا به زور متوسل شود يا حق نداشت در مقابل تروريسم “ارتش جمهورى خواه ايرلند” ، براى كاتوليك هاى ايرلندى ايجاد وحشت كند. او با محكوم كردن بمباران بيمارستان هاى غزه و به كارگيرى بمب هاى ويژه به عنوان جنايت جنگى ، تأكيد كرد كه جنايت مهم تر خودِ تهاجم است و اسرائيل حتى اگر با تير و كمان به غزه حمله مى كرد ، باز هم اقدام اش جنايتكارانه بود.

ژان موئيز برَتبرگ (Jean-Moïse Braitberg) نويسنده يهودى فرانسوى كه پدر بزرگ اش در اتاق هاى گاز تربلينكا كشته شده و چند تن از اعضاى خانواده اش در ديگر اردوگاه هاى مرگ آلمان نازى جان باخته اند ، در نامه اى سرگشاده ( در لوموند ، ٢٨ ژانويه ٢۰۰٩ ) از رئيس جمهور اسرائيل تقاضا كرد كه او مداخله كند تا نام پدر بزرگ وى از لوحه يادبود قربانيان نازيسم در موزه ىَد وشم (Yad Vashem) حذف شود. او در آن نامه تكان دهنده نوشت: “من از كودكى در ميان بازماندگان اردوگاه هاى مرگ زيسته ام. من شماره هاى خال كوبى شده بر بازوان آنها را ديده ام ، داستان شكنجه ها را شنيده ام ، غم هاى بى علاج را ديده ام و شريك كابوس هاى آنان بوده ام. آنها به من آموخته اند كه اين جنايت ها ديگر هرگز نبايد اتفاق بيفتد ، ديگر هرگز نبايد انسانى به خاطر قوميت و مذهب به انسان ديگرى كينه بورزد ، و ابتدائى ترين حقوق انسانى او ، از جمله حق زيستن با حرمت و امنيت … را به بازى بگيرد”. آوى شلايم در اشاره به جنگ غزه نوشت: “در واقع اين جنگِ داوود و جالوت است ، اما تصوير كتاب مقدس وارونه شده است ، در اينجا داوودِ فلسطينى كوچك و بى دفاع رو در روى جالوتِ اسرائيلى تا دندان مسلح ، بى رحم و زورگو قرار گرفته است”.

اميره هاس ، نويسنده معروف اسرائيلى ، ستون نويس روزنامه هاآرتس و دختر پدر و مادرى كه هر دو از بازماندگان هالوكوست بوده اند ، نوشت: “خوش به حال پدر و مادرم كه زنده نيستند تا اين صحنه ها را ببينند”.

سارا روى كه پدر ومادرش هر دو از بازماندگان هالوكوست بوده اند ، مى گويد ، من نمى فهمم چگونه بازماندگان هالوكوست مى توانند به چنين جناياتى دست بزنند.

اريك هابسباوم ، تاريخ نويس معروف ماركسيست با اشاره به جنايات اسرائيل مى گويد ، به مادرم قول داده ام كه هرگز از يهودى بودنم شرمنده نباشم ، اما مى ترسم نتوانم به قولم وقادار بمانم.

بلندتر شدن چنين صداهاى شجاعانه اى نشان مى دهد كه مسأله فلسطين را مى توان از مدار رويارويى هاى بيهودۀ مذهبى و نژادى يا به اصطلاح “جنگ تمدن ها” بيرون كشيد و افكار عمومى جهان و به ويژه اكثريت مردم اورپا و امريكا را در حمايت از حقوق ملت مظلوم فلسطين به صورتى مؤثر فعال كرد. اما تجديد آرايش براى دفاع از حقوق فلسطينيان در سطح بين المللى در صورتى مى تواند با شتاب لازم پيش برود كه خودِ فلسطينيان موتور محرك و هسته اصلى پيش برنده آن باشند. ترديدى نيست كه مقاومت خستگى ناپذير مردم فلسطين در مقابل اسرائيل تاكنون چنين بوده و بدون آن مسأله فلسطين نمى توانست به يكى از مهم ترين مسائل بين المللى دنياى امروز ما تبديل شود. اما حقانيت و ضرورت مقاومت ، خود به خود ، درستى و كارآيى همه شيوه ها و اشكال مقاومت را تضمين نمى كند. و بسيارى از تحليل گران مقاومت فلسطينيان ( خواه از ميان خود آنان و خواه از ميان ديگرانى كه با همدلى به مقاومت مى نگرند ) پاره اى از اشكال و شيوه هاى مبارزه فلسطينيان را در دفاع از حقوق شان ناكارآمد و ناساز با منافع مقاومت مى دانند. در اين زمينه چند مسأله زير از اهميت زيادى برخوردارند:

يك – رويارويى ميان “فتح” و “حماس” مهم ترين مسأله اى است كه اكنون جنبش مقاومت فلسطين را از درون تضعيف مى كند و به اسرائيل و امريكا فرصت مى دهد كه كل اين جنبش را زير فشار ببرند. اين رويارويى صرفاً از اختلافات ايدئولوژيك ناشى نمى شود ، بلكه بيشتر خصلت سياسى دارد. محمود عباس و اكثريت رهبرى فتح در مقابل اسرائيل سياست سازش كارانه اى در پيش گرفته اند و عملاً با بازى هاى اسرائيل براى تكه پاره كردن سرزمين هاى اشغالى كنار مى آيند. در حالى كه حماس حاضر نيست بدون عقب نشينى اسرائيل ( لااقل ) از سرزمين هاى اشغال شده در جنگ ١٩٦٧ با آن كنار بيايد. و اسرائيل با استفاده از سياست سازش كارانه عباس و متحدان او ، مى كوشد دولت خود گردان فلسطين را به نيروى پليس دست نشاندۀ خود در سرزمين هاى اشغالى تبديل كند. نتيجه اين رابطه سه جانبه به روشن ترين نحو در سال ٢۰۰٧ خود را نشان داد. بعد از درگيرى هايى كه در اوايل سال ٢۰۰٧ ميان گروه هاى مسلح فتح و حماس در غزه روى داد ، رهبران اين دو جريان با ميانجيگرى سعودى ها توافق كردند كه يك حكومت وحدت ملى تشكيل بدهند. و حماس پذيرفت كه در اين حكومت بسيارى از پست هاى كليدى كابينه را به اعضاى فتح يا تكنوكرات هاى مستقل بسپارد و براى يك آتش بس طولانى با اسرائيل اعلام آمادگى كرد. اما انعطاف حماس بى فايده بود. زيرا دولت بوش براى درهم شكستن حكومت وحدت ملى و ضربه زدن به حماس ، محمود عباس را زير فشار گذاشت و به اسرائيل دستور داد مقادير زيادى سلاح هاى پيشرفته در اختيار گروه هاى مسلح فتح قرار بدهد تا آنها بتوانند حماس را قلع و قمع كنند. ولى پيش از آن كه محمد دحلان (رئيس بد نام نيروهاى امنيتى فتح) بتواند كودتاى مورد نظر امريكايى ها را اجراء كند ، نيروهاى مسلح حماس كه در غزه دست بالا را داشتند ، با يك ضد كودتا در ژوئن ٢۰۰٧، نيروهاى فتح را در غزه خلع سلاح و زندانى كردند. به دنبال اين ماجرا محمود عباس با صدور فرمانى نيروهاى مسلح حماس را منحل اعلام كرد و با فرمانى ديگر حكومت وحدت ملى را منحل ساخت و سلام فياض را به نخست وزيرى گماشت. و به اين ترتيب اسرائيل توانست جدايى سياسى غزه و كرانه غربى را به دست خودِ فلسطينيان عملى سازد. ترديدى نيست كه ادامه اين جدايى بزرگ ترين تهديد براى موجوديت جنبش مقاومت ملت فلسطين است و اسرائيل مى كوشد با عميق تر ساختن آن ، شكل گيرى دولت فلسطينى را به رويايى دست نيافتنى تبديل سازد.

آيا مى شود به اين رويارويى و جدايى ناشى از آن پايان داد؟ عده اى از تحليل گران مترقى و همدل با جنبش فلسطين معتقدند گرفتن قدرت در غزه از طرف حماس اشتباه بود و هر چه زودتر بايد به اين جدايى پايان داد. مثلاً ژيلبر اشكر ( ماركسيست لبنانى – فرانسوى و يكى از تحليل گران سرشناس مسائل خاورميانه ) مى گويد تصميم حماس براى تصرف كامل قدرت در غزه كه به جدايى سرزمين هاى فلسطينى انجاميد ، اشتباهى جدى بود. آنها مى بايست كودتاى دحلان را كه با پشتيبانى امريكا و اسرائيل تدارك ديده مى شد ، درهم بشكنند ، اما نمى بايست به حضور فتح در تمام نهادهاى حكومت خودگردان فلسطين در غزه پايان بدهند. البته پس از جنگ ٢٢ روزه ، زير فشار افكار عمومى فلسطينيان و عرب ها ، فتح و حماس هردو ناگزير شده اند تحت عنوان “آشتى ملى” مذاكراتى را براى تشكيل مجدد حكومت وحدت ملى در قاهره آغاز كنند و اعلام استعفاى سلام فياض از نخست وزيرى ظاهراً نشان مى دهد كه در اين مذاكرات پيشرفت هايى صورت مى گيرد. اما رويارويى ميان جريان هاى مختلف فلسطينى به طور كلى و ميان فتح و حماس به طور ويژه ، زمينه هايى دارد كه فقط با كنار آمدن رهبران فتح و حماس با هم ديگر از بين نخواهد رفت.

مسأله اين است كه “قدرت ملى فلسطين” ( PNA- كه در فارسى غالباً “دولت خودگردان فلسطينى” ناميده مى شود ) هنوز جايگاه سياسى محكم و ساختار روشنى ندارد. زيرا اولاً نهادى است كه زير رابطه “سازمان آزادى بخش فلسطين” (PLO) قرار دارد ، هم از لحاظ داخلى و هم از لحاظ بين المللى. از لحاظ داخلى فقط ساكنان غزه و كرانه غربى را نمايندگى مى كند و در انتخابات آن فقط اينها مى توانند شركت كنند و نه آوارگان فلسطينى بيرون از سرزمين هاى اشغالى كه اكثريت جمعيت فلسطينى را تشكيل مى دهند. و از لحاظ بين المللى نيز ( مثلاً در مجمع عمومى سازمان ملل ) نه “قدرت ملى فلسطين” بلكه “سازمان آزادى بخش فلسطين” است كه نماينده ملت فلسطين تلقى مى شود. ثانياً “قدرت ملى فلسطين” نهادى است موقتى كه به دنبال توافق اوسلو ، در سال ١٩٩٤ برمبناى قراردادى ميان اسرائيل و سازمان آزادى بخش فلسطين ، به مدت ٥ سال ايجاد شده ، ولى به دنبال به هم خوردن “روند صلح” در عمل هم چنان به موجوديتش ادامه مى دهد. ثالثاً “قدرت ملى فلسطين” از “حاكميت سرزمينى” به معناى واقعى برخوردار نيست ، به اين دليل ساده كه اين سرزمين ها هم چنان تحت اشغال اسرائيل قرار دارند. طبق توافق اوسلو ، قرار بود اين نهاد بر امور امنيتى و نيز مدنى فلسطينيان در نواحى شهرى ( كه نواحى A ناميده مى شد ) كنترل داشته باشد ؛ در نواحى روستايى (نواحى B ) فقط امور مدنى را كنترل كند ؛ و در (نواحى C) شهرك هاى يهودى ايجاد شده در سرزمين هاى اشغالى ، جاده هاى ارتباطى ميان آنها و نيز منطقه دره رودخانه اردن و بيت المقدس شرقى اصلاً حق مداخله نداشته باشد. اما “سازمان آزادى بخش فلسطين” كه در سال ١٩٦٤ تأسيس شده و نماينده كل فلسطينيان محسوب مى شود ، مجمع نمايندگان جريان هاى مختلف فلسطينى است. مجمع تصميم گيرى آن “شوراى ملى فلسطين” (PNC) ناميده مى شود كه حالا بيش از ٧۰۰ نفر عضو دارد و هر دو سال يك بار تشكيل جلسه مى دهد و كل نمايندگان كرانه غربى و غزه در آن كمتر از يك سوم مجموع نمايندگان آن را تشكيل مى دهند. به عبارت ديگر ، اكثريت قاطع اعضاى آن را كسانى تشكيل مى دهند كه نمايندگان فلسطينيان خارج از سرزمين هاى اشغال شده در جنگ ١٩٦٧ محسوب مى شوند. اين مجمع در اجلاس هاى خود اعضاى “كميته اجرايى” سازمان آزادى بخش فلسطين را انتخاب مى كند كه ١٨ نفر عضو دارد و معمولاً از ميان رهبران سازمان هاى مختلف فلسطينى هستند. نكته مهم اين است كه حماس عضو سازمان آزادى بخش فلسطين نيست و بدون شركت در آن عملاً در مقابل آن قرار مى گيرد و نمى تواند در جريان تصميم گيرى هاى آن مستقيماً مداخله اى داشته باشد. به همين دليل است كه رهبرى حماس اكنون تصميم گرفته است به عضويت سازمان آزادى بخش فلسطين در آيد ولى خواهان ايجاد تغييراتى در ساختار آن است.

با توجه به ساختار موجود سازمان آزادى بخش فلسطين و رابطه تا حدى متناقض آن با “قدرت ملى فلسطين” ، جريان هاى سياسى مختلف فلسطينى مى توانند از پاسخ گويى به نظرات و خواست هاى فلسطينيان عادى طفره بروند و هر كدام به شيوه هاى مختلف ، طرح ها و سياست هاى خاص خودشان را پيش ببرند. فساد بى امان در سازمان فتح ، در دولت خودگردان و ميان بعضى از جريان هاى سياسى فلسطينى نيز تا حدود زيادى محصول همين ساختار و روابط آشفته است. رويارويى هاى فتح و حماس و تهاجم ٢٢ روزه اسرائيل به غزه گرچه نتايج بسيار فاجعه بارى داشته ، ولى فرصت بى همتايى نيز به وجود آورده كه فلسطينيان بتوانند ساختارهاى نمايندگى شفاف و كارآمدى براى شكل دادن به اراده توده اى خودشان به وجود بياورند. تلاش در اين جهت در صورتى مى تواند به تقويت جنبش مقاومت مردم فلسطين بيانجامد كه به نياز حياتى اين جنبش ، يعنى عموميت دادن ، جا انداختن و تقويت دموكراسى در ميان فلسطينيان پاسخ بدهد. ساختار دموكراتيك براى نمايندگى همه فلسطينيان ، ساختارى كه همه آنها (صرف نظر از محل سكونت يا اعتقادات سياسى يا مذهبى شان ) بتوانند در إعمال حق تعيين سرنوشت ملى شان مشاركت داشته باشند ، همه نهادهاى دولتى و ادارى شان را انتخاب كنند و بتوانند از منتخبان خود حساب پس بخواهند ، در عين حال مكانيزمى روشن و قانونى براى حل و فصل اختلافات و رويارويى هاى جريان هاى مختلف سياسى به وجود مياورد و رقابت هاى معطوف به جلب حمايت راى دهندگان را به جاى تسويه حساب هاى مسلحانه در ميان آنها مى نشاند.

تاكنون نيز هر جا كه مجالى براى تصميم گيرى هاى دموكراتيك به وجود آمده ، آشكارا باعث تقويت جنبش مقاومت فلسطين بوده است. مثلاً دو انتخابات انجام شده براى انتخاب رئيس جمهور دولت خود گردان ( در ژانويه ٢۰۰٥ ) و انتخاب اعضاى پارلمان دولت خودگردان (در ژانويه ٢۰۰٦) كه از طرف ناظران بين المللى شركت كننده در برگزارى آنها ، هردو “منصفانه و آزاد” توصيف شدند ، در بالا بردن اعتبار بين المللى جنبش مقاومت فلسطين نقش مهمى داشتند. بعلاوه هر دو انتخابات نشان دهنده هشيارى سياسى ساكنان كرانه غربى و غزه بود. در انتخابات رياست جمهورى ، على رغم كارشكنى هاى بى امان اسرائيل عليه مصطفى برغوتى ( كه به قول خودش در طول ٦ هفته فعاليت انتخاباتى ٨ بار توسط نيروهاى اسرائيلى بازداشت و مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفت ) و با وجود اين كه جريان هاى مختلف چپ و سكولار نتوانستند روى كانديداى واحدى توافق كنند ، برغوتى تقريباً ٢۰ در صد كل آراء را كسب كرد و مجموع جريان هاى چپ و سكولار حدود ٣٤ در صد آراء را كسب كردند. با توجه به اين نتايج و نظرخواهى هاى ديگر است كه مصطفى برغوتى در ماه هاى اخير بارها به مناسبت هاى مختلف يادآورى كرده است كه محمود عباس و به طور كلى سازمان فتح در بهترين حالت از رأى فقط ٢٥ در صد جامعه فلسطينى برخوردار است ، و يك سوم از حماس حمايت مى كنند و يك سوم ديگر از خط ما كه هم مخالف سازشكارى و فساد فتح هستيم و هم مخالف بنياد گرايى مذهبى حماس. و بنابراين آنهايى كه اصرار دارند كه فقط با محمود عباس كنار بيايند ، فراموش نكنند كه فقط دارند ٢٥ در صد جامعه فلسطينى را به رسميت مى شناسند و اين نمى تواند به حل مسأله فلسطين كمك بكند. قرائن زيادى نشان ميدهند كه اين ارزيابى برغوتى نا درست نيست. حقيقت اين است كه تقويت پايه حمايتى حماس در سال هاى اخير را نبايد به معناى روى آوردن فلسطينيان يا حتى ساكنان كرانه غربى و غزه به بنياد گرايى مذهبى تعبير كرد. اين گرايش بيش از هر چيز معناى سياسى دارد. در سال ١٩٩٣ حماس فقط از ١٥ در صد حمايت مردم برخوردار بود. برملا شدن ماهيت توافق اسلو و سازشكارى دولت خودگردان فلسطينى در مقابل سياست هاى زورگويانه اسرائيل و فساد گسترده اين دولت بود كه حماس را تقويت كرد ، اولاً به خاطر ايستادگى و سازش ناپذيرى اش در مقابل اسرائيل و ثانياً به خاطر شبكه كمك رسانى هاى اجتماعى اش كه بدون فساد و بوروكراسى دولت خودگردان ، به مردم خدمات مى داد. نظر خواهى هايى كه بعد از پيروزى حماس در انتخابات ژانويه ٢۰۰٦ صورت گرفت ، نشان داد كه فقط ١ در صد فلسطينى ها موافق اجراى قوانين اسلامى از طرف حماس بودند و ٧٣ در صد از راه حل دو دولت براى صلح با اسرائيل حمايت مى كردند. و يكى از دلايل روى گردان نشدن تاكنونى رأى دهندگان از حماس اين بوده كه رهبرى حماس درك روشنى از جهت آراء داده شده داشته و آن را ناديده نگرفته است. بايد توجه داشت كه بنا به نظر خواهى “مركز المستقبل” از ساكنان غزه در آستانه تهاجم ٢٢ روزه اسرائيل ، همچنان ٥٢ در صد آنها على رغم مصيبت هاى محاصره ١٨ ماهه غزه از طرف اسرائيل ، از حماس حمايت مى كردند ، در حالى كه طرفدارى از فتح فقط ١٣ در صد بود. و بعد از تهاجم ٢٢ روزه نيز نظر خواهى “مركز رسانه ها و ارتباطات اورشليم” (JMCC) در روزهاى ٢٩ تا ٣١ ژانويه ٢۰۰٩ از ساكنان كرانه غربى و غزه نشان داد كه حمايت از فتح و محمود عباس آشكارا پائين آمده و در همان حال طرفدارى از حماس در مقايسه با آوريل ٢۰۰٨ در مجموع افزايش يافته و اين افزايش در كرانه غربى بيش از غزه است. به طور كلى نظر خواهى هاى مختلف نشان مى دهد كه جامعه فلسطينى جهت گيرى سياسى بسيار سنجيده و جا افتاده اى دارد و تقويت مكانيزم هاى دموكراتيك تنها راهى است كه مى تواند بسيارى از ضعف هاى كنونى جنبش مقاومت را بر طرف سازد.

دو – جنبش مقاومت و مبارزه مسلحانه آيا ضرورتاً مترادف هم هستند؟ اين سؤالى است كه در سال هاى اخير بيش از گذشته مطرح مى شود و شمار كسانى كه به آن پاسخ منفى مى دهند ، آشكارا در حال افزايش است. حقيقت اين است كه جنبش مقاومت فلسطينيان در مقابل اسرائيل هميشه چنان با مبارزه مسلحانه گره خورده بوده كه تصور مقاومت غير مسلحانه براى خيلى از جريان هاى سياسى فلسطينى دشوار مى نمايد. و اين محصول شرايطى است كه در شكل گيرى آن آواره شدن اكثريت جمعيت فلسطينى نقش بسيار مهمى داشته است. زيرا آنها كه از سرزمين هاى اشغالى بيرون رانده شده بودند و نمى توانستند در سرزمين خودشان با نيروى اشغال گر مقابله كنند ، غالباً با حمله مسلحانه به نقاط ضعف اسرائيل سعى مى كردند اين ضعف را جبران كنند ، يا از طريق رخنه به داخل سرزمين هاى اشغالى يا با هدف قرار دادن اسرائيليان در مناطق مختلف جهان. اما اين اقدامات هميشه باعث شده اولاً اكثريت قاطع اسرائيليان از سياست هاى خشن دولت خود حمايت كنند و دولت اسرائيل بتواند اين سياست ها را توجيه كند ؛ ثانياً غالباً فلسطينيان ساكن سرزمين هاى اشغالى تاوان چنين اقداماتى را بپردازند ؛ و ثالثاً افكار عمومى كشورهايى كه اقدامات مسلحانه فلسطينيان به خاك آنها كشيده مى شود ، عليه آنها برانگيخته شود. انتفاضه اول ( كه در سال ١٩٨٧ آغاز شد و تا ١٩٩٣ ادامه يافت ) نشان داد كه اولاً مبارزه توده اى مى تواند به مراتب كارآمدتر از مبارزه مسلحانه باشد و افرادعادى فلسطينى و حتى كودكان مى توانند نقش مهمى در آن ايفا كنند ؛ ثانياً ساكنان سرزمين هاى اشغالى مى توانند مقابله كارآمدترى با نيروى اشغال گر داشته باشند ؛ ثالثاً مبارزه توده اى مى تواند با امكان به وجود آوردن سازماندهى از پائين ، به كل جامعه مدنى تحرك ببخشد و پايه اى براى يك دموكراسى فعال به وجود آورد. ژيلبر اشكر به درستى مى گويد ، كارآيى مبارزات فلسطينيان در سال ١٩٨٨ در “انقلاب سنگ ها” يا انتفاضه اول به اوج خود رسيد ، بدون استفاده از تفنگ ، بمب انتحارى و راكت و فقط با بسيج توده اى.

اما متأسفانه تجربه انتفاضه اول به صورت يك جمع بندى انديشيده شده ، نتوانست در استراتژى غالب جريان هاى سياسى فلسطينى جذب شده و براى خود جايى باز كند. نتيجه اين غفلت در انتفاضه دوم ( كه از سپتامبر سال ٢۰۰۰ در واكنش به اقدام عمداً تحريك آميز آريل شارون در بازديد از مسجد الاقصى آغاز شد ) خود را نشان داد. عمليات مسلحانۀ بسيارى از جريان هاى سياسى و مخصوصاً حماس (كه برخلاف دوره هاى گذشته ، عمدتاً در سرزمين هاى اشغالى صورت مى گرفت) فرصت بى همتايى را كه شارون در انتظارش بود ، براى اسرائيل فراهم آورد. بعلاوه همين مبارزه مسلحانه در دوره انتفاضه دوم بود كه دشمنى ميان فتح و حماس را تشديد كرد و زمينه شكاف فاجعه بار بعدى در جنبش مقاومت فلسطينيان را فراهم آورد. نگاهى به كارنامه انتفاضه دوم جاى ترديدى باقى نمى گذارد كه مبارزات مسلحانه فلسطينيان بيش از آن كه به نفع فلسطينيان باشد ، مواضع اسرائيل را تقويت كرد و به آن امكان داد كه خشونت هاى هر چه وحشيانه ترى را عليه ساكنان سرزمين هاى اشغالى به كارگيرد. فراموش نكنيم كه شاخص ترين دست آورد مبارزات مسلحانه فلسطينيان در اين دوره (همان طور كه مارك دو وين يادآورى مى كند) ديوار جدايى است كه به درستى به “ديوار آپارتايد” معروف شده است ، ديوارى كه به زندانى شدن ساكنان سرزمين هاى اشغالى رسميت داده است.

با توجه به اين حقيقت است كه اكنون شمار فزاينده اى از تحليل گران مسأله فلسطين شيوه هاى غير مسلحانه مبارزه را براى جنبش مقاومت فلسطينيان كارسازتر مى دانند. بايد به ياد داشته باشيم كه اينها كسانى نيستند كه در مشروعيت و ضرورت مقاومت ترديدى داشته باشند يا از سياست هاى سازشكارانه محمود عباس و پيرامونيان او طرفدارى كنند ، بلكه تأكيدشان بر شيوه هاى غير مسلحانه مبارزه ، محصول تحليل آنها از تجارب تاكنونى جنبش مقاومت و شرايط مشخصى است كه فلسطينيان در آن به سر مى برند. در ميان اينها مثلاً مى توان از نورمن فينكلشتاين نام برد كه هميشه از حقانيت مقاومت فلسطينيان قاطعانه دفاع كرده و در افشاى سياست هاى اسرائيل ، آتشبار نيرومندى از اسناد تاريخى را به ميدان آورده است. در ميان جريان هاى سياسى فلسطينى ، در حال حاضر پى گيرترين دفاع از شيوهاى غير مسلحانه مبارزه به “ابتكار ملى فلسطين” تعلق دارد. مصطفى برغوتى ، رهبر فكرى اين جريان ، چندى پيش در مقاله اى ( در هفته نامه Nation امريكا ، ٧ فوريه ٢۰۰٩ ) با ستايش از استوارى و پايدارى به عنوان شاخص ترين عنصر هويت فلسطينى ، يادآورى كرد كه “از سال هاى ١٩٢۰ به بعد ، مقاومت فلسطينى در اكثريت قاطع موارد غير خشونت آميز بوده است. شمار شهداى غير مسلح و مسآلمت جوى ما بسيار بيشتر از آن عده از ما بوده كه با دشمن با شرايط خشن خودش جنگيده ايم … ما فلسطينيان هر روزه در مبارزه غير خشونت آميز عليه اشغال سرزمين مان و زير پا گذاشته شدن شرف و امنيت مان ، در گير هستيم … ما در آرمان مان ، و در شيوه هاى مان استوار ايستاده ايم. سلاح ما حقيقت ، عدالت ، نشانه ها ، پرچم ها و گاهى سنگ هاست و نه چيزى بيش از آن”. برغوتى هميشه تأكيد دارد كه اسرائيل از پذيرفته شدن مبارزه مسالمت آميز از طرف همه فلسطينيان وحشت دارد زيرا در آن صورت بسيارى از بهانه هايش را از دست خواهد داد. او مى گويد ترديدى ندارم كه شيوه هاى مسآلمت آميز مبارزه در ميان فلسطينيان غلبه پيدا خواهد كرد. از اين طريق ما خواهيم توانست نيروى مان را براى ضربه زدن به اشغال اسرائيل ، روى نقاط ضعف آن متمركز كنيم و با تمام توان مان بجنگيم.

سه – إعمال نفوذ دولت هاى ديگر در جنبش فلسطين. اشغال و آوارگى بخش اعظم جمعيت فلسطين باعث شده كه دولت هاى ديگر به عنوان كمك به آنها در جنبش مقاومت إعمال نفوذ كنند. همين عامل اولاً در ايجاد فساد در رهبرى سازمان آزادى بخش فلسطين و دولت خودگردان ، و ثانياً در دامن زدن به تفرقه در ميان جريان هاى سياسى مختلف فلسطينى و محروم كردن جنبش مقاومت از يك رهبرى متحد ، نقش مهمى داشته است. بى شك انبوه فلسطينيان زير اشغال و آواره در كشورهاى گوناگون به كمك هاى ديگران و ارتباط با دولت هاى مختلف نياز دارند ، اما اين ارتباطات نبايد اراده مستقل مردم فلسطين در پيكار براى حق تعيين سرنوشت ملى شان را تضعيف نمايد و جنبش مقاومت را به زائده دولت هاى ديگر تبديل كند. اما براى مقابله با اين إعمال نفوذ ها، جز ايجاد ، گسترش و نهادينه كردن ساختارهاى دموكراتيك براى تصميم گيرى ها و حساب رسى هاى شفاف در ميان خودِ فلسطينيان راه ديگرى وجود ندارد.

چهار – جنبش مقاومت فلسطين و موجوديت ملت اسرائيل. همان طور كه پيشتر اشاره كردم اسرائيل يك دولت نژادى – مذهبى است كه ( به قول هنرى زيگمن ، مدير ملى پيشين كنگره يهوديان امريكا و يكى از تحليل گران سرشناس مسائل خاورميانه ) بدون پاك سازى ٧۰۰۰۰۰ فلسطينى در همان آغاز كار اصلاً نمى توانست موجوديت پيداكند. سياست هاى نژادپرستانه و جنايتكارانه اين دولت نسبت به فلسطينيان در شش دهه گذشته ، كينه عميقى را نسبت به آن در ميان فلسطينيان به طور ويژه و عرب ها به طور كلى به وجود آورده كه يكى از نتايج آن پر رنگ شدن ناسيوناليسم مذهبى و احساسات يهود ستيزانه در ميان فلسطينيان ، به ويژه در هفت – هشت سال اخير مى باشد. اما دشمنى هاى متقابل هر قدر هم عميق باشد ، استراتژى سياسى جنبش مقاومت نبايد ارزيابى هاى خون سردانه و سنجيده از واقعيت هاى عينى را ناديده بگيرد و گرنه نمى تواند راه به جايى ببرد. يكى از غير قابل انكارترين واقعيت هاى عينى اين است كه در هشتاد سال گذشته ميليون ها يهودى به اسرائيل مهاجرت كرده اند ، به زبان واحد (عبرى) آموزش ديده اند ، با هم ديگر ازدواج كرده اند و در هم آميخته اند و سرانجام ملت جديدى به وجود آورده اند. موجوديت اين ملت كه بايد آن را “ملت اسرائيل” بدانيم ، با موجوديت “قوم يهود” يا “پيروان يهوديت” كه قرن هاى متمادى در مناطق مختلف جهان پراكنده بوده اند و هستند ، فرق دارد. اكثريت جمعيت كنونى اين ملت جديد در همين خاك متولد شده اند. زبانى كه امروزه اينها به آن حرف مى زنند ، يعنى “عبرى اسرائيلى” ، زبان جديدى است كه با عبرى كلاسيك آشكارا فرق دارد و در پيوند با شكل گيرى دولت – ملت اسرائيل شكل گرفته است. در يك كلام ، موجوديت ملت اسرائيل ، ملتى كه در شش دهه گذشته شكل گرفته ، يك واقعيت عينى است. از بين بردن اين ملت حتى اگر ممكن باشد ( كه در افق هاى كنونى چنين امكانى اصلاً نمى تواند از حد تصور محض فراتر برود ) بدون يك هالوكوست ديگر غير قابل تصور است. زيرا غالب يهوديانى كه در طول شش دهه گذشته از مناطق مختلف جهان به سرزمين فلسطين آمده اند ، ديگر راه بازگشتى ندارند و انكار موجوديت ملى آنها ، جز تدارك براى خون ريزى ها و پاك سازى هاى قومى ديگر معنايى ندارد. ترديدى نيست كه دولت – ملت اسرائيل با خون و جنايت و تبعيض نژادى و قومى كاملاً سازمان يافته ايجاد شده است ، ولى فراموش نبايد كرد كه غالب دولت – ملت هاى امروز جهان نيز از طريق سركوب ها ، بى حقى ها و گاهى پاك سازى هاى قومى و مذهبى هولناك موجوديت يافته اند. بنابراين تلاش براى به عقب برگرداندن زمان غالباً حق را به حق دار برنمى گرداند ، بلكه زنجيره جنايات هولناك را طولانى تر مى سازد.

اگر ناديده گرفتن واقعيتِ موجوديتِ ملت اسرائيل نادرست است ، يهود ستيزى نژادپرستى است و بنابراين جنايت است و غلتيدن به اين جنايت قبل از هر چيز به حقانيت اخلاقى و انسانى جنبش مقاومت فلسطين ضربه مى زند. ملتى تحت اشغال كه براى حق تعيين سرنوشت و حق موجوديت خود مى جنگد ، اگر با هر نوع اشغال و نژادپرستى و قوم كشى مخالفت نكند ، بنيادهاى اخلاقى مقاومت خود را تضعيف كرده و به نيروى اشغال گر يارى رسانده است. تا اينجا نيز يهودستيزى قطعاً به نفع اسرائيل تمام شده است ، نه تنها صرفاً به لحاظ اخلاقى ، بلكه همچنين به لحاظ سياسى. كافى است به ياد داشته باشيم كه به دنبال شكستِ دولت هاى فاسد عربى از اسرائيل در جنگ هاى ١٩٤٩ – ١٩٤٨ ، وقتى غالب اين دولت ها به تلافى آن شكست به اخراج يهوديان از كشورهاى خود روى آوردند ، درست با آن اخراج هاى ظالمانه ، يكى از بزرگ ترين موج هاى مهاجرت توده اى يهوديان به اسرائيل را دامن زدند و فرصتى طلائى براى دولت اسرائيل فراهم آوردند كه از يك طرف با آغوش باز به آنها پناه بدهد و در همان حال از طرف ديگر فلسطينيان بيشترى را از خانه و خاك شان بيرون بريزد. به عبارت ديگر ، يهودستيزى در عمل يهوديان بيشترى را براى تقويت اسرائيل متحد كرد ، و فلسطينيان بيشترى را به آوارگى و پراكندگى راند. همين طور دلقك بازى هاى احمدى نژاد در انكار هالوكوست كه ظاهراً با فرصت طلبى آشكار براى جلب افكار عمومى عرب ها و مسلمانان راه اندازى شد ، بى ترديد فرصت بى همتايى به دست اسرائيل داد كه جنايات خود عليه ملت فلسطين و سياست هاى زورگويانه اش را در منطقه توجيه كند. حقيقت اين است كه اسرائيل و يهودستيزان ، در برخورد به هالوكوست ، هر دو به طور ضمنى از منطق واحدى تبعيت مى كنند. اسرائيل براى معافيت از هر نوع مسؤوليت اخلاقى نسبت به غير يهوديان ، از جنايت هولناك آلمان نازى عليه يهوديان بهره بردارى مى كند ؛ و يهود ستيزان با انكار هالوكوست مى خواهند نشان بدهند كه اسرائيل دولت غاصبى است. در حالى كه بود و نبودِ هالوكوست هيچ كسى و مطلقاً هيچ كسى را از مسؤوليت اخلاقى نسبت به هيچ انسانى معاف نمى سازد ؛ ولى به يادآوردن آن ، همه و مطلقاً همه ما را نسبت به مسؤوليت مان در مقابل تك تكِ انسان ها و كل بشريت هشيار مى سازد. اگر از اين منظر نگاه كنيم ، نه اسرائيل اشغال گر ، بلكه فلسطينيان امروز هستند كه قرابت انكار ناپذيرى با يهوديان ديروز اورپا دارند. نه زبان ، نه مذهب ، نه تبار مشترك ، بلكه خون هاى به ناحق ريخته و جان هاى بى گناه به خاك افتاده است كه آنها را به هم و به انبوه خانواده مظلومان و لگدمال شدگان پيوند مى دهد. با نگاه از اين منظر بود كه ادواردو گاليانو ( نويسنده و مبارز نامدار امريكاى لاتين ) مقاله زيبايى را كه در اعتراض به جنايات اسرائيل در غزه نوشت ، تقديم كرد به “دوستان يهودى كشته شده ام به دست ديكتاتورى هاى امريكاى لاتين كه اسرائيل همچون مشاور شان عمل مى كرد “.

لازم مى دانم يك بار ديگر تأكيد كنم كه فلسطينيان نه از طريق كنار آمدن و سازش با قدرت اشغال گر ، بلكه با ادامه مبارزه پى گير و خستگى ناپذيرشان عليه آن خواهند توانست به حق تعيين سرنوشت ملى خود دست يابند. پاسخ به مسائلى كه در بالا به آنها اشاره كردم ، در صورتى مى تواند كارساز باشد كه با تأكيد و تكيه بر اين حقيقت باشد و نه با كم رنگ كردن و به حاشيه راندن مستقيم يا غير مستقيم آن. فراموش نبايد كرد كه معضل فلسطين اين نيست كه فلسطينيان موجوديت ملت اسرائيل را نمى پذيرند ، بلكه اين است كه اسرائيل حاضر نيست موجوديت ملت فلسطين را بپذيرد. آخرين بارى كه اسرائيل ( همراه امريكا و چند دولت كاملاً وابسته به آن در جزاير كوچك اقيانوس آرام ) عليه حق تعيين سرنوشت ملى فلسطينيان در مقابل ١٧٣ رأى دولت هاى جهان ، رأى مخالف داد و در واقع حتى با پذيرش انتزاعى اين حق مخالفت كرد ، در اجلاس مجمع عمومى سازمان ملل در همين دسامبر ٢۰۰٨ بود. معضل فلسطين اين نيست كه فلسطينيان به مبارزه مسلحانه عليه اسرائيل ادامه مى دهند ، بلكه اين است كه اسرائيل حاضر نيست از پاك سازى قومى نقشه مند و كشتار بيرحمانه آنها دست بردارد. معضل اين است كه ( به قول ايلان پاپه ) در نظر اكثريت يهوديان اسرائيل ، انسان زدائى از فلسطينيان چنان ابعادى پيدا كرده است كه كشتن آنها طبيعى مى نمايد. در بهترين حالت ، سياست اسرائيل همان است كه ژنرال موشه يعلون ( رئيس ستاد ارتش اسرائيل در سال ٢۰۰٢ ) بيان كرده است: ” فلسطينيان بايد ناگزير شوند در اعماق ذهن شان دريابند كه مردمى شكست خورده اند”. فورمول معجزه آسائى براى تغيير ماهيت عميقاً نژادپرستانه اسرائيل وجود ندارد. فلسطينيان جز مبارزه پى گير و سرسختانه عليه اين ماهيت نژاد پرستانه راه ديگرى در پيش رو ندارند. و درست به همين دليل ، آنها ناگزيرند به كارآئى اشكال ، شيوه ها و شرايط مبارزه شان به نحو بى رحمانه اى حساس باشند تا بتوانند بشريت مترقى را ( مخصوصاً در كشورهاى غربى كه حاميان اسرائيل هنوز بسيار نيرومندند ) در حمايت از مبارزه برحق شان متحد سازند.

محمدرضا شالگونى – ٣ فروردين ١٣٨٨

http://shalgooni.wordpress.com/ http://shalgouni.blogspot.com/

تعريف «نيازهاى انسانى» از ديد اسرائيل

گزارش عبدالكريم سماره از بيت المقدس
۲۶ فوريه ۲۰۰۹، راديو شرق ـ پاريس


فقدان آشكار مواد غذائى و داروئى، و ويرانى غزه در پى تجاوز و بمباران اسرائيل، باعث شده كه هىأت هاى نمايندگى رسمى و غير رسمى از سراسر جهان از نوار غزه ديدن كنند. اخيراً جان كرى، كانديداى اسبق رياست جمهورى آمريكا و رئيس كميتۀ روابط خارجى مجلس نمايندگان اين كشور از غزه ديدن كرد. حادثۀ تأسفبار و مضحكى كه به هنگام رسيدن او به «مرز غزه» [مرزى وجود دارد؟] رخ داد جالب توجه است و نشان مى دهد كه اسرائيل تا چه حد زورگويى مى كند. وى در يك اتومبيل متعلق به ملل متحد به دروازۀ اصلى غزه مى رسد و دهها كاميون را مشاهده مى كند كه هفته ها ست منتظرند و به آنها اجازۀ ورود داده نشده است. از محمولۀ كاميونها كه مى پرسد، معلوم مى شود ماكارونى ست. ناراحت مى شود و از وزير دفاع اسرائيل، ايهود باراك كه او را همراهى مى كرده علت نگه داشتنِ كاميونها را مى پرسد. باراك كه نمى دانسته چه جواب دهد، علت را از مأمورين اسرائيلى جويا مى شود. آنها جواب مى دهند كه تعريف «نيازهاى انسانى» كه در دستورات دولتى آمده شامل برنج مى شود نه ماكارونى! باراك كه در توجيه اين رفتار با بن بست روبرو مى شود فوراً دستور مى دهد به كاميون ها اجازۀ ورود بدهند.

ترجمۀ تراب حق شناس

آنچه در زير مى آيد ترجمهء گفتار يك فيلم مستند است ساختهء سينماگر فرانسوى ژان آسل ماير كه مصاحبه اى ست با محمود درويش در رام الله (فلسطين) همراه با دكلمهء زيبايى از ترجمهء فرانسوى دو شعر از وى توسط خانم بهى جنتى عطائى هنرمند تئاتر:
(رك. به: http://www.protection-palestine.org/spip.php?article6488)

محمود درويش شاعر است، شاعرى بزرگ كه در رام الله زندگى ميكند. در رام الله نيز، مانند تمام سرزمين هاى خودمختار فلسطين و اسرائيل، حركتى ناگزير به سوى جنگ، جنگى واقعى را احساس مى كنيد.
* * * * * * *
(دكلمهء يك شعر:)
ما نيز زندگى را دوست ميداريم آنگاه كه برايمان ميسّر باشد
بين دو شهيد، به رقص پاى مى كوبيم و بين آندو براى بنفشه مناره اى يا نخلى بر مى افرازيم
ما نيز زندگى را دوست ميداريم آنگاه كه برايمان ميسّر باشد
از كرم ابريشم نخى مى رباييم تا آسمانى از آنِ خويش برپا داريم و اين كوچ را به حصار كشيم
و درهاى باغ را مى گشاييم تا ياسمن به كوچه ها درآيد چون روزى زيبا.
ما نيز زندگى را دوست ميداريم آنگاه كه برايمان ميسّر باشد
آنجا كه اقامت گزينيم گياهانى پردوام مى كاريم و كُشته ها مى دِرويم
در ناى، رنگ دورها و دوردست ها مى دميم و بر خاك گذرگاه شيهه نقش مى زنيم
نام خويش را بر تك تك سنگ ها مى نگاريم.
اى آذرخش شب ما را روشن كن، بيا و اندكى روشن كن
ما نيز زندگى را دوست ميداريم آنگاه كه برايمان ميسّر باشد ...
* * * * * * *
سخنان محمود درويش:
شاعر، شايد به دليل زيبايى شعر و نيز اهميت آن، معتقد است كه مى تواند با زبان هركارى بخواهد انجام دهد؛ دنياهايى غيرموجود و خيالى را با زبان بيافريند؛ مى تواند با نيروى زبان پيروزى را هم به دست آورد؛ مى تواند بين واقعيت و افسانه، بين كوچ نشينى و شهرنشينى رابطه اى هنرى برقرار كند؛ اما همهء اينها در چارچوب مَجاز، پندار و استعاره و نه در عرصهء امكانات واقعى.
شاعر فلسطينى به علت اوضاع تاريخى مشخص وظايفى به دوشش گذارده شده كه هميشه از وظايف شاعر نيست. براى مثال، يكى از اين وظايف اين است كه به باستان شناسى، به تاريخ، به جغرافيا، به مكان شناسى (Toponymie) بپردازد. وظيفه دارد با عناصر زمان يعنى گذشته، حال و آينده كه در فلسطين با شكستگى و گسستگى روبرو شده اند رابطه اى تقريباً طبيعى برقرار كند؛ چنان كه بايد به فرديت خود توجه داشته باشد يعنى به فرد انسانى و مشكلات عادى و طبيعى اش. او بايد بين عناصرى كه ممكن است در نگاه اول بتوان آن ها را دركنار هم گذاشت پيوند به وجود آورد، بايد از فشار تاريخ خود را آزاد كند و درست همزمان با آن خود جزئى از تاريخ باشد. بايد از شعر دربرابر نثر حمايت كند زيرا نثر به معناى بحث و جدل در اثبات قضايا تواناتر است. شاعر فلسطينى بايد با پرسش هاى فراوان دست و پنجه نرم كند. اما به نظر من اين انبوه و تراكم فشارها احياناً ممكن است به سود او باشد زيرا به شعر او تا حدى بُعدى حماسى مى بخشد.
اشغال اسرائيلى و پيكار به خاطر آزادى به مفهوم خيلى ساده اش نه مرحله اى كوتاه، بلكه مرحله اى ست طولانى و مستمر؛ و همين، گاه، به بيان شعرى لطمه مى زند.
چندگانگى (پلوراليسم) به معناى وسيع اش، به معناى فرهنگى، نژادى و دينى اش، چيزى ست كه به پيكارى كه ما با انحصارگرى صهيونيستى داريم معنائى انسانى و بزرگ مى بخشد. گمان نمى كنم كسى بتواند هويتش را بر پايهء اين انحصارگرى تحقق بخشد و به اين دليل است كه من همواره تلاش طرف مقابل يعنى اسرائيل را رد مى كنم كه مى كوشد سرزمين و خاطرهء آن و تاريخ آن و زبان آن را منحصراً از آنِ خود بداند و هرگونه امكان گفتگو با ديگرى و به رسميت شناختنِ تاريخ او و پيوندش با اين سرزمين را انكار كند و از دسترس دور بدارد.
مى توانم بگويم كه بزرگ ترين ضربهء اجتماعى كه به ملت فلسطين در سال ۱۹۴۸ وارد آمده همانا حذف يا نابودى شهر فلسطينى ست. شهرهاى عمدهء فلسطين شهرهايى هستند كه آغوششان رو به دريا باز است، يعنى به فضا و ابعاد جهانى انسانى گشوده است. اين حالت در سال ۱۹۴۸ به كلى نابود شد و هم اكنون ما جامعه اى هستيم بدون شهر. نمى توانم ادعا كنم كه ما داراى شهر به مفهوم مدرن و معاصر كلمه هستيم. شهر ما در خاطره وجود دارد و در رؤيايمان است كه مى توانيم آنچه را كه از تاريخمان شكسته مرمت كنيم.
* * * * * * *
(دكلمهء شعر:)
... [تبعيديان] آنجا با امواج به گفتگو مى نشستند تا به كسانى همانند شوند كه از نبردها باز مى گردند به زير طاق نصرت.
تبعيدگاه هاى ما هرگز بيهوده نبود و ما را هرگز بيهوده بدانجا نفرستادند.
مردگانشان بدون پشيمانى در آنجا خواهند فسرد. بر زندگان است كه آرامش باد را به سوگ بنشينند؛
بياموزند گشودن پنجره ها را؛ ببينند كه گذشته به اكنونِ آنان چه مى كند
و بگريند آرام آرام مبادا دشمنان بشنوند خزف شكستهء درون آنان را.
شهيدان، شما حق داشتيد زيرا خانه از راه خانه زيباتر است، به رغم خيانت گل ها.
اما پنجره ها به آسمانِ دل گشوده نمى شوند... و تبعيد تبعيد است چه اينجا، چه آنجا.
هرگز بيهوده به تبعيد نرفتيم و تبعيدهامان به بطالت سپرى نشد.
و زمين
به ارث مى رسد
چون زبان.
* * * * * * *
شما گفته ايد كه در طوفان بى وقفه اى كه بر فلسطين مى وزد گهگاه به خود اجازه مى دهيد به خلوتى كوتاه يا قيلوله اى وجودى (sieste existentielle) پناه بريد. منظورتان چيست؟
ـ منظور اين است كه من همواره مى كوشم لحظاتى براى اين قيلولهء وجودى، براى اين خلوتى كه آن را گفتگو با خويش مى ناميم بيابم، ماهيت شعر را به پرسش بگيرم و اينكه از شعر چه مى ماند، چه فايده اى دارد، چگونه تحول مى يابد و تمام پرسش هايى كه مى كوشم آنها را از فشار لحظهء كنونى، لحظهء تاريخى كنونى رها سازم؛ لحظاتى كه بر دوش استعاره سنگينى مى كند به طورى كه مانع از آن مى شود كه شاعر فلسطينى زندگى طبيعى خود را بسر برد.
اگر بپرسيد كه در اين لحظات قيلوله و خلوت چه مى كنم، پاسخم اين است كه خودم را دربرابر پرسش هايى متافيزيك قرار مى دهم كه پس از زندگى، پس از مرگ، پس از عشق چيست؟ و نيز كليهء جوانب انسانى شخصى كه هميشه آماده نيست تنها به نخستين مسألهء مبرم كه همانا آزادى به مفهوم سادهء كلمه است بپردازد.
مى خواهم بگويم شرم آور است كه در جهان، در زمانهء كنونى، در قرن بيست و يكم هنوز ملتى باشد كه از آزادى خود به مفهوم سادهء كلمه محروم است. آرزو مى كنم به لحظه اى دست يابيم كه بتوانيم احساس ملال كنيم. ما حتى از احساس ملال محروم هستيم. ما هم حق داريم به ملال.
گاه از خود مى پرسم: آيا شعر آزادى مى بخشد؟ گمانم اين است كه شعر به شاعر الهام مى كند كه آزاد شده است... هيچ فردى يا شاعرى حق ندارد خود را آزاد احساس كند تا زمانى كه ديگران آزاد نيستند و جامعه آزاد نيست. احساس من اين است كه امكان ندارد من آزاد باشم تا زمانى كه ميهنم آزاد نيست. امكان ندارد ميهن من آزاد باشد تا زمانى كه جامعهء آن آزاد نيست. امكان ندارد جامعه آزاد باشد تا زمانى كه فرد در آن آزاد نيست. من به شكل مجازى مى گويم كه بالاترين حد آزادى من زمانى ست كه من از فلسطين آزاد شده باشم، اما من از فلسطين آزاد نمى شوم تا زمانى كه فلسطين آزاد نشده باشد.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يادداشت مترجم:
ترجمه از متن عربى فيلم صورت گرفته، با توجه به ترجمۀ فرانسوى آن. دو قطعه شعر هم كه دكلمه شده برگرفته از گزينۀ اشعار محمود درويش است چاپ گاليمار، پاريس:
Mahmoud Darwich, La terre nous est étroite et autres poèmes, Traduit de l'arabe par Elias Sanbar, Editions Galilimard 2000, p. 227 et 236.

(منتشر شده در آرش ۱۰۲، ژانويه ۲۰۰۹)