قبل از هر چيز بهتر است چند نكته را روشن سازيم تا جلوى هر برداشت نادرستى از بحثهايمان را از همان اول بگيرد:
۱- بحث در مورد مبارزات كارگرى را نمى توان در بررسى فقط يكى از اشكال آن خلاصه كرد. كارى كه ما انجام مى دهيم، مانند كارى ست كه در يك آزمايشگاه مى كنند، يعنى بررسى يك نمونه از يك مجموعه. اين نوع بررسى بدون شك خالى از اشكال نيست اما با اين حال براى تعريف متد بررسى مى تواند سودمند باشد. به عبارت ديگر از نظر ما براى ارائهء يك ديدگاه همه جانبه در مورد جنبش كارگرى، بايد سعى كرد مثلاً كارى شبيه به همين كوششى كه در تشريح اشغال كارخانه ها در آرژانتين انجام مى شود، در موارد ديگرى نيز به انجام رساند. بخصوص جنبش كارگران بيكار از اهميت ويژه اى برخوردار است. ولى قضيه به آرژانتين خلاصه نمىشود، بايد امكانى بوجود آورد تا گزارشى از وضع كارگران و سنديكاهاى رزمندهء كارگرى در هندوستان، مصر، بوليوى و كره جنوبى تهيه شود. هركدام از اين مبارزات به اندازهء كافى حرف براى گفتن دارند و بايد تجربيات شان را جدى گرفت. مجموعهء این اطلاعات است که ما را به یک دید همه جانبه در مورد وضع کارگران رهمنون می شود. یکی از وظایف جنبش چپ در خارج از ايران، انتقال تجربيات است تا فعالين جنبش در ايران، خودشان هر چه را كه براى خود مفيد مى دانند، از آن برداشت كنند.
۲- بررسى يك جنبش نيازمند شناخت همه جانبه و تحقيق گسترده از آن است. بنا بر اين آگاهيم كه آن چه مطرح مى شود، نه كامل است و نه مطلق. بايد بحث هائى را كه مطرح مى كنيم تنها به عنوان گامى در جهت اين بررسى در نظر گرفته شود. از همين رو نظرات و انتقادات ديگران كمك بزرگى ست در جهت شفاف كردن اين بحث و درس گرفتن از تجربيات كارگران آرژانتينى.
۳- مطرح كردن بحث اشغال كارخانه از طرف ما، به معنى تبليغ اين شكل خاص از مبارزه نيست، همان طورى كه در خود بحث مطرح خواهد شد، به گمان ما هر شيوه اى از مبارزه را به جاى خود و در شرايط مناسب خود می توان مورد استفاده قرار داد. به هر حال ما به هيچ عنوان خودمان را در مكانى نمى بينيم كه براى كارگران، و نيروهاى اجتماعى ديگر، مثلاً دانشجويان خط مشى تعيين كنيم و راه و چاره نشان دهيم. به نظر ما نيروهاى شركت كننده در هر مبارزه اى تنها و تنها كسانى هستند كه می توانند و حق دارند در مورد اشكال مبارزاتى خودشان تصميم بگيرند. کاری که ما انجام می دهیم، قرار دادن مواد خام در اختیار آن هاست تا شاید کمکی باشد در تجزیه و تحلیل بهتر.
۴- آرژانتين نه اولين كشورى ست كه در آن كارخانه اشغال مى شود، و نه آخرين آن ها. در گذشته ما شاهد اشغال كارخانه در ايتاليا بوديم. (ياد آور مى شويم، كمينترن نيز در اين مورد مطالبى منتشر كرده بود)، در فرانسه اشغال كارخانهء ساعت سازى ليپ، فقط يكى از نمونه هاست. و اگر از آخرين نمونه هاى شناخته شدهء آن بخواهيم حرف بزنيم، مى توانيم از اشغال كارخهء دوچرخه سازى «سيستم بايك» در شهر نورد هائوزن آلمان (در سال ۲۰۰۷) نيز ياد كنيم.
آن چه اشغال كارخانه در آرژانتين را برجسته مى كند، از طرفى فراگير شدن آن است (اشغال بیش از دویست کارگاه و کارخانه و اشتغال هزاران کارگر در «کارخانه های بدون کارفرما» گویای این امر است)، و از طرف ديگر، و شاید مهمتر از هر چیز دیگری، رابطهء كارگران این کارخانه ها با توده هاى مردم و با كارخانههاى اشغال شدهء ديگر. اين موضوع مهمى است كه در بحث مان به آن بيشتر خواهيم پرداخت.
- - - - - - - - - -
و حالا بپردازیم به موضوع اصلی بحث، یعنی:
شرايط و علل اشغال كارخانه ها در آرژانتين
بيش از پنجاه سال پيش، برتولد برشت دليل اشغال كارخانه را اين گونه تعريف كرد:
نظر به اين كه مُزدِمان نداديد
آنقَدَر كه سهم هر كس است
مصمميم كارخانه تان شود ضبط،
زانكه بى شما براى ما همان بس است.
(قطعنامهء كموناردها - برتولد برشت، ترجمهء سعيد يوسف)
این تعریف برتولد برشت تا امروز، شاید با همان حدت و شدت، معتبر است.
كوشش ما در این نوشته این است كه براى برخى از سؤالات پاسخ بيابيم:
اشغال كارخانه در چه شرايط اقتصادى و سياسى مطرح مى شود؟
آيا جنبش اشغال كارخانه ها يك جنبش خود بخودى ست؟
چرا كارگران به جاى استفاده از چنين روش هائى، مثلاً سنديكا درست نكردند؟
چرا به احزاب سياسى نپيوستند؟
چرا هسته هاى مخفى تشكيل ندادند، يا به گروه هاى راديكال مسلح نپيوستند؟
راه نماى مبارزات اين كارگران چه بوده؟ آيا از مبارزه اى درس گرفتند؟ اگر آرى از چه فعاليت هائى تأثير پذيرفتند؟
و دست آخر امروزه وضعشان چطور است و چشم اندازشان چیست؟
جنبش اشغال كارخانه ها متعلق به امروز نيست. اين جنبش محصول تجربيات پى در پى مبارزاتىست كه از سال ها قبل در جريان بوده و به همين دليل صحبت از جنبش هاى «ناگهانى» و يا «خود بخودى» به معنى چشم بستن بر انباشت تجربههاى مبارزاتى کارگران است. بنا بر اين درست تر خواهد بود اگر قبل از هر چيز به تجربیات مختلفى كه در تاريخ نه چندان دور در اين كشور وجود داشته بپردازيم.
در آرژانتين از قبل از جنگ دوم جهانی نیز سنديكا وجود داشت (براى مثال سنديكاى كارگران بنز). اما سنديكاهاى آرژانتين، مانند بسيارى از نقاط ديگر جهان، اغلب به خدمت صاحبان صنايع در آمدند. بوروكراسى سنديكائى هميشه چوب لاى چرخ جنبش كارگرى بود. در اواخر سالهای ۷۰ آرژانتین دچار بحران سختی شده بود. «سندیکاهای رسمی که قادر نبودند جلوی کارگران رادیکال را بگیرند، به ایزابل پرون (رئیس جمهوری) قول دادند با دولت همه گونه همکاری کنند. آن ها حتی با جوخه های مرگ نیز همکاری می کردند در ۸ اکتبر ۱۹۷۵ چهار هزار کارگر مرسدس بنز علیه سرکوبهای سندیکا، کارفرما و رژیم آرژانتین دست به اعتصاب می زنند. وزیر کار پرونیست اعتصاب را غیرقانونی اعلام می کند و سندیکای «اسمارتا» خواهان اخراج ۱۵۰ کارگر میشود.»1
تجربهء کارگرانی که خود مستقیماً در اشغال کارخانه ها شرکت داشتند نیز نسبت به سندیکاها مثبت نبوده است. برای مثال يورى فرناندز، یکی از رهبران كارگران كارخانهء اشغال شدهء بروكمن به ما مى گويد: «هيچ گاه سنديكا كمكى به ما نداد، سنديكا عملاً به اربابان تعلق داشت، نه به ما.»2 كارگران كارخانهء اشغال شدهء زنون که یکی از مهمترین کارخانه های اشغال شده در آرژانتین است، از قبل از اشغال با سندیکا آشنا بودند. در این کارخانه نیز سندیکا وجود داشته و یکی از مشکلات کارگران وجود همین سندیکا بود. آنان مجبور شدند برای جلوگیری از دخالت سندیکا، کمیتهء کارخانه تشکیل بدهند. نظر آنان در مود سندیکا این است: «رفقا به بوئنوس آيرس رفتند تا در جلسات وزارت كار و مديريت كارخانه شركت كنند. كاركنان وزارتخانه مى گفتند هرگز سابقه نداشته كه يك كميتهء كارخانه به جاى سنديكا در مذاكرات شركت كند. اين جا بود كه جلوى هرگونه زد و بند سنديكا با كارفرمايان گرفته شد.» (ماریو بالکاسا)3. و: «در آرژانتین چندین هزار کارگاه و کارخانه را تعطیل کردند و هیچ کس کاری نکرد. سندیکائی که در آن زمان کارگران را نمایندگی می کرد، از آن ها دفاع نکرد. رفقائی با سابقه کار ۲۰ - ۳۰ ساله بیکار شدند، چون صاحبکاران کارخانه را جمع می کردند و میرفتند. این همان بلائی بود که آقای زانون با همکاری دولت وقت و سندیکای آن زمان قصد داشت بر سرِ ما بیاورد. جالب این جاست که وقتی ما در انتخابات کارگران پیروز می شویم و کارخانه را اشغال می کنیم، سندیکا به بهانهء بوجود آمدن خلأ [مدیریت]، از آن حمایت نمی کند و می رود». (ماریو بالکاسا)
پس، برای چنین کارگرانی، با این تجربیات، سندیکا نمی توانست به عنوان بدیل مطرح باشد. آنان آگاه بودند که نمی توانند به سندیکا اعتماد کنند. بنابراین، به اشکال دیگر مبارزاتی روی می آوردند.
این موضوع که چرا کارگران به یک حزب نپیوستند، جای بحث بیشتری دارد. آن ها احتمالاً در انتخابات شرکت می کنند و به این یا آن حزب رأی هم می دهند (بررسی چرائی این عمل نیازمند تحلیل ریشهای و خارج از محدودهء کار ما در این مقاله است). با این حال اگر پیوستن به حزب، به طور سنتی می توانست پیوستن آنان به احزاب چپ (مثلاً حزب کمونیست)، و یا ملی (مانند پرونیستهای چپ) مد نظر باشد، آنگاه شاید بتوان با اطمینان بیشتری مدعی بود که تجربهء گذشته به کارگران نشان می داد که به این احزاب نمی توان اعتماد داشت. (حزب کمونیست آرژانتین که حزب برادر حزب توده است، با همان شیوه حزب توده در «مترقی» خواندن اصلاحات اراضی شاه، دولت کودتای نظامی در آرژانتین را به خاطر خریدن اسلحه از اتحاد شوری، «مترقی» ارزیابی میکرد. باید توجه داشت که این موضع در زمانی اتخاذ میشد که فقط در کارخانهء اتومبیل سازی بنز، حداقل ۱۵ کارگر فعال توسط حکومت نظامی مفقودالاثر می شدند4. در مورد پرونیست ها نیز تجربهء حکومتی شان تأثیر دارد، اگرچه نوستالژی اویتا پِرون هنوز هم در آرژانتین جذابیت دارد (انتخاب نستور کیرشنر گویای این امر است)، با این حال این حزب به دلیل ساختارش به هرحال نمی تواند به ظرف تشکیلاتی کارگران تبدیل شود.
بنا بر این می توان پرسید کارگران تجربیاتشان را کجا اندوختهاند؟
آرژانتين انواع و اقسام سازماندهى و مبارزه را تجربه كرده است. در سال هاى ۶۰ رشد مبارزات مسلحانه خود، نمادى از رشد جنبش به طور عمومى بود. ولی هر دو تشكل مهم سياسى - نظامى آرژانتين، يعنى حزب كارگران انقلابى- ارتش انقلابى خلق و جريان مونتونِرو در دوران ديكتاتورى نظامى عملاً نابود شدند. به لحاظ سياسى نيز هيچ نوع جمع بندى از كارشان ارائه نشد. آدريان كرامپوتيچ، زندانى سياسى سابق و از اعضاى ارتش انقلابى خلق می گوید: «ارتش انقلابى خلق هيچ گونه جمعبندى ارائه نداد، زيرا قبل از آن نابودش كردند. تأثير اين نابودى از جمله اين بود كه هسته هاى باقيمانده از آن كه هنوز قدرت اجرائى داشتند، به جنبش هاى ديگر پيوستند و به همين دليل اين جمع بندى از سوى آن ها نيز ارائه نشد. برخى از اين رفقا به جنبش هاى ديگر آمريكاى لاتين پيوستند، برخى ديگر در تنهائى ى پناهندگى غرق شدند. آن چه در مورد ERP گفتنى ست، اين است كه همهء اعضاى رهبرى در مدتى كمتر از يك سال به خاك افتادند.»
«مونتونروها وضعشان كاملاً متفاوت است. آن ها تقريباً تمامى كادر رهبرى خود را حفظ كردند و آن چه از ميان رفت بدنهء تشكل بود. اين رهبرى با وجود بدنه اى متلاشى توان اخلاقى انجام يك جمع بندى را از دست داد. آن ها خلوص و صلاحيت سياسى لازم را براى انجام اين جمع بندى از دست دادند و كوشش هاى شان در اين زمينه به اين خلاصه شد كه وانمود كنند هيچ تقصيرى به گردنشان نيست.»5
ولی عدم وجود جمع بندى مكتوب به مفهوم عدم وجود تجربه نيست. در هر دو مورد، اگر چه در دوران ديكتاتورى نظامى، مبارزهء چريكى به توده ها روحيه مى بخشيد، اما از آن جا كه تصميمات اتخاذ شده به شرايط و امكانات نظامى بستگى داشت و نه به مبارزات كارگرى و تصميم مستقيم توده ها، اين شيوهء كار براى كارگران و بقيهء زحمتكشان نمی توانست پذیرفتنی باشد. این امری طبیعی و لازم است. چرا که در گروه های نظامی تصمیم گیری کار یک کمیته و یا هیئت رهبری و یا فرماندهیست،به لحاظ امنیتی هیچ راه دیگری ممکن نیست. از اين گذشته شكست نظامى اين جريانات و جذب سياسى باقيماندهء رهبران مونتونرو در سيستم حاكم، امكان تبديل شدن آنها را به بديل انقلابی، حتى اگر فرض را بر امكان بديل شدن شان در شرايط ديگرى بگذاريم، به طور كلى از ميان برد. از سوى ديگر تجربهء آمريكاى لاتين بارها اين امر را ثابت كرده است كه مبارزهء مسلحانه تنها بخشى از يك جنبش بزرگتر و توده اى ست. بدون وجود جنبش تودهاى، مبارزهء مسلحانه عملاً به ماهى بيرون از آب بدل مى شود.
ديديم كه بر اساس تجربهء كارگران آرژانتين، آن ها نه می توانستند به سنديكاها بپیوندند، نه به احزاب رسمی و نه به مبارزهء «چريكی ی شهرى». بنا بر اين، تنها آلترناتيو باقى مانده، نه تنها براى كارگران بلكه براى همهء توده هاى زحمتكش، این بود که مراجع تصمیم گیری را خود به دست بگیرند. یعنی استقلال چه در بحث و گفتگو، چه در برگزيدن اشكال مبارزاتى و چه در پيشبرد اين تصميمات. در اواخر سال هاى ۹۰ جنبش کارگری ديگر به درجه اى از رشد رسيده بود كه از احزاب سياسى پيشى گرفت.
«فاجعهءاقتصادى» آرژانتين، از جمله، محصول خصوصى سازى بود كه به توصيهء بانك جهانى و صندوق بين المللى پول بين سال هاى ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۲ به اجرا درآمد و كار را به اخراج شمار فراوانى از كارگران و تهيدست كردن بخش زيادى از خرده بورژوازى رساند.
بحران اقتصادى آرژانتين كه از دوران ديكتاتورى نظامى آغاز شده بود، از زمان رائول ریکاردو آلفونزینو (۱۹۸۳ تا ۱۹۸۹) با اجراى طرح هاى بانك جهانى و صندوق بين المللى پول، با خصوصى سازى اموال دولتى از يك سو و واگذارى آن ها، بخصوص بانك هاى اين كشور به نهادهای مالى خارجى در سال هاى ۹۰، و با يك سرى قانون گذارى هائى كه با آن، دولت به اين مؤسسات تضمين مى داد كه زیان نخواهند کرد، به يك «فاجعهء اقتصادى» بدل شد. دست آخر در سال ۱۹۹۱ با تبديل دلار به ارز رسمىِ اين كشور، سقوط اقتصادی آن کامل می شود. اما اين پايان ماجرا نيست. در حالى كه سرمايه هاى بزرگ به راحتى به خارج از آرژانتين منتقل مىشدند و یک شبه میلیاردها دلار پول از این کشور خارج می کنند، در سوم دسامبر ۲۰۰۱ «فرمان محدوديت برداشت از حساب بانكى» صادر شد كه تا ۴ فوريهء ۲۰۰۲ معتبر بود. اين فرمان كه بيش از طبقهء كارگر و زحمتكشان فقير، قشر خرده بورژوا را مورد حمله قرار داد (به دلیل شکل عملکرد بانک های اروگوئه و نزدیکی آن به آرژانتین، سرمایه داران این کشور همیشه بخش بزرگی از پول هایشان را در بانک های اروگوئه داشتند و به همین دلیل «فرمان محدودیت» شامل حال آنان نمی شد)، باعث شد كه صدها هزار نيروى جديد به معترضين، بخصوص به پيگيرترين آن ها يعنى «پيكه ته رو» ها بپيوندند و تظاهرات خاصى چون «قاشق زنى» (يعنى «قابلمه كوبى» كه گویای خالى بودن قابلمه هاى مردم و گرسنگىست) به راه افتاد.
بارى، اعتراضات توده اى باعث شد كه از دسامبر سال ۱۹۹۹ تا مه ۲۰۰۳ (انتخاب نستور كيرشنر) آرژانتين، هفت رئيس جمهور عوض كند. در اين دوران شعار هاى مردم از استعفاى اين يا آن وزير یا حزب، به شعار معروف: «همهشان گورشان را گُم كنند!» ارتقاء يافت.
هرچند آنچه گفتيم، بسيار فشرده و ناكامل است، با اين حال خود شايد به اندازهء كافى گوياى شرايط اقتصادى اجتماعى حاکم بر آرژانتين باشد. بايد اضافه كرد كه در تمام سال هاى پس از ديكتاتورى نظامى، جنبش كارگران بيكار، جنبشىست كه هرگز متوقف نشد و در بسيارى موارد، ازجمله «جنبش كارگران بيكارِ سولانو» راديكالترين بخش حركت هاى عمومى كارگران را در خود متبلور مى كرد.
به همين علت بررسى جنبش اشغال كارخانه ها در آرژانتين شايد عمدتاً با توجه به مبارزات كارگران بيكار ممکن باشد. خود جنبش كارگران بيكار نيز در سايهء تجربياتى كه در قيام شهر كوردوبا (معروف به شورش كوردوبا در سال ۱۹۶۹)، و شهر سانتياگو که فقط ده روز پس از اعلام تقليل حقوق كارگران توسط دولت (كارلوس منم و آلفونزينو) در دسامبر ۱۹۹۳ براه افتاد قابل بررسى ست. خورخه آلتا ميرا مىنويسد: «تفاوت جنبش هاى كوردوبا و سانتياگو در اين بود كه جنبش سانتياگو به شهرهاى ديگرى سرايت كرد»6. وى مىنويسد: «هزاران تظاهركننده اى كه بسيارى از تأسيسات متعلق به قدرت را داغان كردند و با پليس و ژاندارمرى درگير شدند، نشان دادند كه از ميزان آگاهى بالائى برخوردارند. آن ها نشانى از يك جنبش ناگهانى نداشتند و چيزى نمانده بود كه قدرت را تصاحب كنند». و در جاى ديگر اضافه مى كند: «شورش سانتياگو نقش آموزشى مهمى را در سطح ملى اجرا كرد.»
بعد از آن، آرژانتين شاهد حركات ديگرى از جمله جنبش شهر كوترال (كه منطقه اى نفت خيز است) بود. اگرچه پس از آن، در نقاط مختلف آرژانتين مبارزات كارگرى جريان داشت، اما اين ادعا كه مبارزات كارگران بيكار و تجربيات آن ها تأثير خاصى روى جنبش كارگرى آرژانتين در كليت آن داشته، دور از واقعيت نيست.
«مبارزهء كارگران بيكار معروف به «پيكته رو ها» خارج از مؤسسات سياسى اجتماعى سنتى متولد شد. استقلال و تازگى آن در رابطه مستقیم با بى اعتبارى سازمان هاى سياسى سنتى قرار دارد»7.
بنا بر این خود جنبش كارگران بيكار (پيكه ته رو) محصول تجربيات گدشته است. جنبش كارگران بيكار، جنبش افراد محرومى نيست كه به دام انزوا و یأس افتادهاند، بلكه جنبش كارگرانى ست كه اگرچه كارشان را از دست دادهاند، اما حافظهء تاريخى و اراده و اميدشان را زنده نگه داشتهاند. اقدام به مسدود نگه داشتن جاده ها محصول تصميم و حركت جمعى آنهاست. اين شكل از مبارزه را به هيچ عنوان نمى توان بدون دخالت دادن افرادى كه در اجراى آن سهيماند، در امر تصميم گيرى به پيش برد. لوئيز آنخل دليا از رهبران «پیکته رو» های متنزا8 برای ما تعریف می کرد که در یکی از آکسیون های بزرگ، بیش از پنج هزار نفر در اشغال یک بزرگراه شرکت کردند. باید در نظر داشت که وقتی خانوادهای روز و شب را در جادهء اشغال شده سر می کند، باید نیازمندیهای روزانهأاش را نیز حل کند. این افراد باید غذا بخورند، باید در طول شبانه روز سرشان گرم شود، باید حمام بروند، باید لباسهایشان را عوض کند، باید فرزندانشان را به مدرسه ببرند، و دست آخر باید به توالت بروند. و... سازماندهی چنین عملیاتی نیازمند ده - پانزده هزار نفر دیگر است که بیرون از محل فعالند. و آن چه مهمتر از تعداد این افراد است، اراده و تصمیم آهنین شرکت کنندگان در آن است. چنین ارادهای با دستور فلان مرکزیت یک جریان سیاسی دست یافتنی نیست. تنها راه برای اینکه توده ها تا پای جان چنین مصمم باشند این است که خودشان تصمیم بگیرند.
اين نكتهایست كه در گام هاى بعدى كارگران، در تمامى اشكالش، بخصوص در جنبش اشغال كارخانهها نمایان است. به قول خورخه آلتاميرا «هر كسى مى داند كه اعتصاب يك جنبش جمعى ست و حيات آن فقط به عنوان جنبش جمعى مى تواند در مقابل قدرت جمعى كارفرما تضمين باشد»9.
ولی بدون وجود شرايط و ساختارى كه در آن تصميم گيرى جمعى امكانپذير باشد، بوجود آوردن چنين جنبش جمعى غير ممكن است. با نگاه كوتاه به هركدام از تشكل هاى كارگران بيكار، بدون آن كه گرايش سياسى حاكم بر آن اهميت داشته باشد، مى توان شاهد نهادى به نام مجمع عمومى بود كه همچون ابزار اتخاذ تصميم عمل مى كند. اين امر همان قدر در مورد جنبش كارگران بيكار در حلبى آباد متنزا (از جمله تحت رهبرى لوئيز آنخل دليا كه هدف فعاليت انتخاباتى دارد و معتقد است كه بايد با «چپ» دولتى نزديك شد.) صدق مى كند كه در مورد جنبش كارگران بيكار در «سولانا» (از جمله تحت رهبرى آلبرتو اسپانولو با گرايش كاملاً مستقل و نزديك به جنبش زاپاتيستى مكزيك). اين همان تجربهء با ارزشى ست كه در بحث هاى قبل از اشغال كارخانه، آگاهانه يا ناخود آگاه به كار گرفته شده است.
جنبش «پيكته رو ها» در حال حاضر از بسيارى از تجربيات كارگران آرژانتين در دهه هاى گذشته استفاده مى کند.
در كتاب «يادداشت هائى براى مشاركت توده اى نوين» مى خوانيم: «از سال ۱۹۹۳ يك رشته شورش در شهرستان هاى كشور آغاز مى شود. بستنِ جاده همچون درجهء پيشرفته ترى از سازماندهى بيكاران ظهور مىكند، و به شكل بخشيدن به مبناى حقوقى اين مبارزه يارى مى رساند. بستن جاده سلاح كسانى ست كه به غير از اينكه با حضور خود منطقه را كنترل كنند، امكان ديگرى ندارند. از اين نظر ايجاد راه بندان ميراث مشترك كارگران بيكار، بوميان، بى خانمانها، و تمام آن تودهء وسيعى ست كه نظام نئوليبرالى آنها را طرد كرده است.»10
جنبش كارگران بيكار جنبش يك دستى نيست، «جنبش كارگران بيكار، پيكته رو، جنبش واقعى جنبش هاست»11. اين تجربه را عيناً در اشكال مختلف سازماندهى كارگران شاغل نيز شاهديم. ما شاهد کارخانه های اشغال شدهای هستیم که کارگرانشان حقوق مساوی دریافت می کنند، و همزمان کارخانه های اشغال شدهء دیگری نیز وجود دارند که دستمزد کارگرانشان با هم فرق دارد و حقوق متخصصین و تکنیسینهایشان بیشتر است.
اما «پيكته رو» دقيقاً همان مفهوم كارگر بيكار را نمى دهد. «كارگر بيكار قبل از هر چيز در آرزوى يافتن كار است. مى خواهد كار كند و مزد بگيرد، نميخواهد جامعه اى را كه بر اساس كار مزدى استوار است زير سؤال ببرد. براى آن كه كامل باشد، چيزى كم دارد، محروم است.... در عوض پيكته رو از عمل مؤثر و کنشگر حرف مى زند، عين بيكار نيست.... پيكته رو كسى ست كه محدودش كرده اند [با محرومیت از كار]، اما خود را به نيازش وابسته نكرده است.»12 به عبارت دیگر پيكته رو آگاهى تاريخى دارد و آن را بكار مى گيرد: مى داند كه «كسى» مسؤول وضع موجود او ست، و بايد براى حقوقش متشكل شود و مبارزه كند. او حافظهء تاريخى دارد و از تجربيات گذشته درس مى گيرد. كسانى كه پيكته رو را با بيكار يكى مى دانند، از بيرون به آن مى نگرند، بدون آن كه نيروى بالقوه اى را كه در او نهفته است درنظر بگيرند. آن ها معتقدند: «پيكت عملى ست كه «قربانى» از روى ناچارى و به منظور ادامه حيات به آن دست مى زند. كسانى چنين نتيجه مى گيرند كه پيكت را به عنوان يك واکنش اتوماتيك وار در نظر مى گيرند. در مقابل چنین نظری می توان پرسید چرا تمام کارگرانی که کارشان را از دست می دهند، پیکتهرو نمی شوند؟ این نظر پیکتهرو را از محتواى سياسى اش خالى مى كند، و تجربهء سازمان هاى پيكته رو را به رسميت نمى شناسد».13
تقريباً تمام گروه هائى كه در سراسر آرژانتين به هنوان پیکتهرو فعاليت داشتند، در سال ۲۰۰۱ در «كنگرهء ملى پيكته رو» شركت كردند. هدف، ايجاد هماهنگى سراسرى جنبش كارگران بيكار بود و پيوند گوناگونى اين جنبش بر اساس نيازهاى مشترك.
شايد اين سؤال مطرح شود كه بر چه اساسى مى توان ادعا كرد كه جنبش اشغال كارخانه توسط كارگران، از جنبش كارگران بيكار، پيكته رو تأثير گرفته است؟
يكى از معروفترين و مهمترين نمونه ها و نماد اشغال كارخانه در آرژنتين، كارخانه سراميك زنون در شهر نئوكِن است که از بیش از چهار سال پیش تحت کنترل کارگران اداره میشود. اهميت جنبش كارگران بيكار وقتى روشن مى شود كه به حركت هاى گذشته در شهر نئوكن نظر كنيم.
در سال ۱۹۹۵ تظاهرات كارگران بيكار در این شهر برگزار شد. محصول اين حركت كه با اشغال بخشدارى سِنتِناريو در ماه ژوئن آغاز شده بود، كميتهء «هماهنگى كارگران بيكار» در منطقهء نئوكن است.
در ماه مه ۱۹۹۶ كنگرهء كارگران بيكار در شهر نئوكن برگزار شد. كنگره اى با شركت بسيار گستردهء كارگران بيكار به منظور تهيهء برنامهء مبارزاتى براى كل اين جنبش. با توجه به اين امر، نمى توان اشغال كارخانهء سراميك سازى زنون را در سال ۲۰۰۲ به شكلى مجرد و بدون توجه به اين تجربيات مورد بررسى قرار داد.14
اما نمى توان اشغال كارخانه را به مفهوم حفظ آن فرض كرد. اشغال كارخانه در عمل، اولين اقدام است. كارگرانى كه كارخانه ها را اشغال مى كنند مجبورند به اشكال قانونى رجوع كنند. قانونى كه از ابتدا به نفع سرمايه دار جانبدار است. بنا بر اين، كوشش كارگران برقرارى رابطه اى هرچه گسترده تر با اقشار مختلف جامعه، بخصوص با كارگران و زحمتكشان است تا از طريق همبستگى آنان بتوانند از طرفى به مراجع رسمى فشار وارد كنند تا شرایط قانونی را به نفع خود تغییر دهند، و از طرف ديگر روى پاى خود بایستد. كارگران زنون حتى قبل از اشغال كارخانه نيز اين امر را جدى مى گرفتند: «قبل از بستن كارخانه بعضى از رفقا به مدارس مى رفتند و براى دانش آموزان ابتدائى و دبيرستانى سخنرانى مى كردند. اين زمانى بود كه ديگر مىديديم كه مى خواهند كارخانه را تعطيل كنند. بنا بر اين از مدارس اجازه گرفتند تا براى دانش آموزان حرف زده، بگويند كه معنى از دست دادن كار چيست تا جامعه آگاه شود. اين دستاورد رفقائى بود كه همراه همسرانشان براى سخنرانى مى رفتند. براى ما اين كارى حياتى بود، چون توانستيم در درون جامعه كسب اعتماد كنيم. » (ماريو بالكاسا15) همين رابطه بود كه در دوران بيكارى، به آن ها يارى رساند: «وقتى در مقابل كارخانه چادر زديم، بيكار بوديم و در انتظار نتیجهء اقداماتمان. در چنين شرايطى مردم برايمان با كيسه غذا و ميوه مى آوردند، تا استوار بمانيم و تسليم نشويم. اين حمايت به ما نيرو مى بخشيد، به علاوه صندوق اعتصاب تشكيل داديم. براى اين صندوق در سراسر كشور، رفقائى از مشاغل مختلف و از سازمان هاى مختلف پول جمع مى كردند و به نئوكن مى فرستادند.» (ماريو بالكاسا، همانجا) پس از اشغال كارخانه نيز كارگران زنون معتقد بودند مبارزه را بايد در دو جبهه به پيش برد: «هميشه گفته ايم كه ما روى دو ستون اصلى ايستاده ايم، يكى توليد در كارخانه است و ديگرى مبارزهء اجتماعى - سياسى. اگر يكى از اين دو ستون بيفتد، مبارزه را مىبازيم.» (عمر وييا بلانكا، همانجا) و دست آخر از جامعه است كه يارى مى طلبند: «چرا كه شروع كرديم فكر كنيم كه ما صرفاً با حفظ شغل مان، قادر نخواهيم بود خودمان را نجات دهيم. بنا بر اين جامعه را تشويق كرديم تا از محل كار ما دفاع كند. با بيكاران همكارى كرديم و....» (ماريو بالكاسا، همانجا) در موارد ديگرى كه اشغال كارخانه موفق بوده وضع كم يا بيش بر همين منوال بوده است.
بنا بر اين، محور مبارزات روزمرهء كارگران در كارخانه ها و تأسيسات اشغال شده (مثل هتل بائور در شهر بوئنوس آيرس) را مى توان اين گونه برشمرد:
۱- مبارزه با رهبران فاسد سنديكاها.
۲- و بر همين اساس، جلب اعتماد كارگران نسبت به تشكيلات. این موضوع را باید بسیار جدی گرفت، چون مبارزهء ضد سندیکا، هرگز یک مبارزهء ضد تشکیلات نبود.
۳- علنى شدن دفاتر دخل و خرج كارخانه و از طريق آن رد ادعاى صاحبان سرمايه مبنى بر اينكه درآمدشان كم است و حتى ضرر ميكنند و غيره، یعنی افشاگری.
۴ـ علنى كردن رابطهء دولت و سياستمداران با سرمايه داران و از اين راه از یک طرف، نشان دادن چگونگى و علت وجودى قوانين ضد كارگرى، و از طرف دیگر فشار آوردن به نمایندگان مجلس برای وضع قوانینی که به نفع کارگران باشد (از جمله قانون مصادره کارخانجاتِ اشغال شده).
۵ـ و دست آخر برقرارى ارتباط و جلب اعتماد توده هاى مردم زحمتكش نسبت به كارگران. اين نكته در واقع تضمين كنندهء ادامهء مبارزات اين كارگران است. بدون پشتيبانى مردمى، در خارج از محيط كارخانه و بدون درگيرى مستقيم با نيروهاى دولتى حامى سرمايه داران، اين كارگران به هيچ رو نمى توانستند به چنين موفقيتى نائل آيند.
نکتهء دیگری که باید مطرح شود این است که: «گاهى مىگوئيم فقط وقتى جامعه عوض شود مى توانند ما را از ميان بردارند، زيرا اگر مى خواهند ما را از ميان بردارند، بايد جامعهاى نوين بسازند» (يادداشت هائى براى نقش آفرينى نوين اجتماعى، ص .۱۲). به عبارتى دیگر، داريم از جامعه اى حرف مى زنيم كه خودش مخالف خود را توليد مى كند. به عبارت ديگر مبارزه نمودِ اعتراض به شرايط موجود است. به همين دليل بوجود آمدن اشكال مختلف مبارزاتى امرى طبیعی ست. اما عمل بدون انديشه وجود ندارد. انديشه به عمل در مى آيد، به نقد كشيده مى شود، و حاصل آن عمل نوينى خواهد بود كه به نوبهء خود مورد انتقاد قرار خواهد گرفت تا عمل بعدى از آن منتج شود.
اگر اين فرضيه را درست بدانیم، سؤالی كه باقى مى ماند اين است كه چرا ناگهان كارگران به اين فكر مى افتند كه كارخانه اشغال كنند؟ چطور مى شود كه ناگهان بيش از دويست كارخانه توسط كارگران اشغال شود؟
درپیِ تجربيات گذشته، كارگران آرژانتين به جستجوى شيوه هاى ديگرى از مبارزه رفتند. وقتى بيكارى و به دنبال آن گرسنگى حاكم شد، «تنها راه خروج از اين وضع، كاركردن بود. مى بايستى كارخانه را به راه مىانداختيم و پس از يكماه تعطيل، راه اندازى مجدد كارخانه عمل بسيار دشوارى بود. مجمع عمومى برگزار كرديم و در آن بحث هاى زيادى شد. بسيارى از رفقا نظرمان اين بود كه كارخانه را به راه بيندازيم که برخى هم مخالف بودند.»
«با تمام افرادى كه باقى مانده بودند كار كرديم. روشن است كه بسيارى با ما نماندند. ۵۰٪ بيرون رفتند. از ۱۱۵ نفر حدود ۵۰ نفر باقى مانده بوديم، بقيه رفتند چون با اشغال كارخانه موافق نبودند.»
«آن ها كه ماندند، مبارزه كردند و رنج كشيدند. شرايط سختى را پشت سر گذاشتيم و گام به گام به اينجا رسيديم. مهمترين نكته برايمان حفظ كارمان بود، مبارزه براى حيثيت انسانى مان. از آنجا که آرژانتين در شرايط بسيار سختى بسر مى برد، براى ما داشتن كار و از اين طريق پيش بردن زندگى، امرى حياتى بود.»16
عمَر وييا بلانكا مى گويد: «مى بايستى آن تصميم اصلى را مى گرفتيم. يا بايد براى اعتراض جاده را مىبستيم كه اين اقدام نياز ما را به ۱۵۰ پزو در روز فراهم نمى كرد، يا می بایست به هرقيمتى كه باشد، كارخانه را اشغال كرده، توليد كنيم. حتى خودمان هم نمى دانستيم كه آيا توان توليد خواهيم داشت، يا نه.»17
و ائوخِنيا اِچه ورييا مى افزايد: «وقتى قرار شد همه را اخراج كنند، هر كدام از ما مىبايستى فكر كند چكار مىخواهد بكند. آزاد بوديم تصميم بگيريم كه مىخواهيم بمانيم يا برويم. من رفتم منزل و وضعيت را با دخترم در ميان گذاشتم. گفت: «روى چه چيزى مى خواهى فكر كنى؟ مى خواهى درِ خانهء چه كسى را بزنى تا لقمه نانى به تو بدهد؟ از رفقايت خواهى خواست يا از كارفرمايت؟» اينجا بود كه عوض شدم. حرف زديم و هر دو گريه مان گرفت. چون مى دانستيم كه روزگار سختى را در پيش خواهيم داشت. نمى دانستيم كه آيا موفقيتى در كار خواهد بود، يا نه. و اگر آرى، چقدر طول خواهد كشيد. آن چه فكرم را به خود مشغول مى كرد ادامهء تحصيل دخترم بود و آسايش او. مى دانستم كه بايد اين گام را برداشت. اين گام يا جستجوى شغل ديگرى بود و يا ماندن در كارخانه و مبارزه براى حيثيت انسانى ام. تصميم گرفتم از حيثيتم دفاع كنم.» (همانجا)
بنا بر اين، شاهديم كه كارگران بنا بر شرايط حاكم، نياز به ادامهء حيات و نیز برپایهء تجربيات گذشته است كه كارخانه را اشغال مى كنند.
اگر نياز به ادامهء حيات، كارگر را وادار به اتخاذ تصميم به انجام يك «عمل» مى كند، آگاهى طبقاتى و تجربهء تاريخى او تا كجا نقش دارد؟ به عبارت ديگر اگر اين نياز مبرم به او مى گويد كه بايد كارى كرد، وى با انواع و اقسام اشكال عمل روبروست.
رايكاليسم، رد كودكانهء شرايط موجود نيست، بلكه انديشيدن در مورد عمل مشخص توسط اشخاص مشخص در شرايط مشخص است. گمان مى رود در ميان اشكال گوناگون مبارزات كارگرى، آنچه در اتخاذ يكى از شيوه ها تعيين كننده است، آگاهى طبقاتى و تجربهء تاريخى ست.
تا آن جا كه مى دانيم، در حال حاضر بسيارى از كارخانه هاى اشغال شده در آرژانتين به تعاونی بدل شده اند. از همين رو طبيعى ست كه با طرح مسئله دخالت آگاهى طبقاتى در اشغال كارخانه ها، يك سؤال اساسى نيز طرح شود: اين آگاهى دقيقاً چيست و آيا خود به خود به دست مى آيد؟ پاسخ قطعى براى اين سؤال نداريم. اما مى توانيم درسهاى اين تجربه را جلوى چشمم مان ببينيم و مى توانيم مدعى باشيم كه حداقل بخشى از آن آگاهى طبقاتى كه حرفش را مى زنيم، محصول انباشت همين تجربيات است.
مهمترين درسى كه مى توانيم از جنبش اشغال كارخانه ها در آرژانتين بگيريم، اين نيست كه پس از پيروزى در اشغال و كنترل كارگرى چند صد نفرى از كارگران شأن انسانى شان را حفظ كردهاند، براى لقمه نانى مجبور به گدائى نيستند. اگرچه خود اين موضوع آن قدر مهم و با ارزش هست كه هيچ جاى شكى در درستى كارشان باقى نمىگذارد. اما مهم ترين درس اين است كه جنبش كارگرى، خود رنگين كمانى از اشكال مختلف مبارزاتىست که نمىتواند «يك شكل يگانه» داشته باشد. هيچ يك از اين اشكال به زباله دان تاريخ ريخته نمىشوند، بلكه هر كدام از آن ها در شرايط خاصى اهميت ويژه خود را داراست. همان گونه كه اين امر در مورد جنبش كارگرى صدق ميكند، در مورد جنبش هاى انقلابى هم هيچ شكلى از مبارزه را نمى توان به عنوان «تنها شكل» قطعى مبارزه قلمداد كرد و مدعى شد كه فقط اين يكى درست است. فقط با در نظر گرفتن شرايط ويژه مىتوان يك شكل و يا با تلفيق چند شكل، مبارزه را به پيش برد.
نکته ای که یادآوریش ضروری به نظر می رسد این است که اشغال کارخانه توسط کارگران و ادارهء تولید و فروش فرآورده های آن، هرچند گامی مهم در راه خودگردانی کارگری و در واقع ادارهء تعاونی و جمعیِ کارخانه است، اما اینهمه در مناسبات سرمایه داری رخ می دهد و نباید با سوسیالیسم اشتباه گرفته شود.
دسامبر ۲۰۰۷
----
1 فیلم: «معجزهای در کار نیست، مفقودالاثر شدگان مرسدس بنز»، ساختهء گابی وِبر.
“Wunder gibt es nicht...”, Die Verschwundenen von Mercedes Benz, Gabi Weber
2 مصاحبه فليسيتاس ترويه و بهرام قديمى با يورى فرناندز، نمونه اى از اشغال كارخانه و مديريت كارگرى. سايت انتشارات انديشه و پيكار، بخش جنبشهاى اجتماعى و مردمى
http://www.peykarandeesh.org/jonbesh/Bruckman-Yuri-Fernandez.html
3 مصاحبه بهرام قديمى با چهارتن از كارگران سراميك زنون در نئوكن، وقتى كارگران كارخانه را كنترل مى كنند.... سايت انتشارات انديشه و پيكار، بخش جنبشهاى اجتماعى و مردمى
http://www.peykarandeesh.org/jonbesh/ jonbesh/zanon.html
4 گابی وِبر در فیلمی به نام «معجزهای در کار نیست، مفقودالاثر شدگان مرسدس بنز» همکاری شرکت بنز با حکومت نظامی، و مفقودالاثر کردن کارگران فعال را ثابت می کند. گابی وبر می گوید: «در دوران دیکتاتوری نظامی حداقل ۱۷ کارگر در بنز مفقودالاثر کردند، فقط دو نفر از آنان زنده ماندند». نک.:
“Wunder gibt es nicht...”, Die Verschwundenen von Mercedes Benz, Gabi Weber
5 مصاحبه بهرام قديمى با آدريان كرامپوتيچ، بوئنوس آيرس، ۱۱ فوريهء ۲۰۰۵. سایت انتشارات اندیشه و پیکار، بخش جنبش های اجتماعی و مردمی، به مناسبت سالگشت کشتارهای جمعی دههء شصت در ایران
http://www.peykarandeesh.org/jonbesh/Adrian-Krampotic.html
6 Prensa Obrera، «نشريهء كارگر» شمارهء ۲۳ دسامبر ۱۹۹۳
7 نوزده و بيست: يادداشت هائی برای مشارکت توده ای نوين، کلکتيو شاسيونِس
19 & 20, Apuntes para el nuevo protagonismo social, Colectivo Shaciones, Ediciones De Mano En Mano، Argentina, ISBN: 987-96651-4-7
8 براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به فليستاس ترويه و بهرام قديمى: مبارزات حلبى آبادها و مصاحبه با لوئيزآنخل دليا، سايت انتشارات انديشه و پيكار، بخش جنبشهاى اجتماعى و مردمى
http://www.peykarandeesh.org/old/jonbesh/pdf/Luis Angel D-Elia.pdf
9 Prensa Obrera، «نشريهء كارگر» شمارهء ۱۵ ژوئیه ۲۰۰۰
10 ر.ك. به زير نويس ۸
11 همان جا
12 همان جا
13 همان جا
14 برای اطلاع بیشتر رجوع شود به زیر نویس ۴
15 ر.ک. به زیر نویس ۴
16 مصاحبه با يوری فرناندز. ر.ک. به زير نويس ۳
17 مصاحبه با يوری فرناندز. ر.ک. به زير نويس ۴
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -*
منابع دیگری که در تهیهء این مطلب مورد استفاده قرار گرفتند:
- سخنرانى ميگل بوناسو در دانشگاه فرانكفورت در «كنگره جهانى حول رفرم يا انقلاب در آمريكاى لاتين و اروپا»: «آرژانتين، بيست سال بعد: از ويرانى اتوپى ها تا يك ائتلاف دمكراتيك»، ۱۵ اكتبر ۱۹۹۳.
- روزنامه: لاخورنادا چاپ مكزيك
http://www.jornada.unam.mx/200/04/05/per-nota.html
Argentina: destrucción... ¿y después?
José Steinsleger
كتاب:
El Argentinazo, El Presente como historia, Jorge Altamira, Ediciones Rumbos, Argentina, ISBN:۹۸۷-۲۰۱۱۳۴-۱-۱
Generalogia de la Revuelta, Argentina: La sociedad en Movimiento, Raúl Zibechi, Edicioned del FZLN, Mexico,
Trabjo, Dignidad y cambio social, Movimiento de Trabajadores Desocupados(M.T.D.) Solano
فيلم:
The Take, Noami Klein and Avi Lewis
سايت انترنتى:
http://ar.geocities.com/movtrabdesoc
http://argenpress.info/nota.asp?num=001085
منتشر شده در نشریهء اینترنتی سامان نو، شماره ۴
http://www.saamaan-no.org