میگویند: «اگر فرانسهی قرن نوزدهم به کلی ویران میشد و هیچ اثری از تاریخ و معماری و هنر آن دوره باقی نمیماند و تنها آثار بالزاک باقی میماند، میشد بر مبنای همین آثار فرانسهی قرن نوزدهم را بازسازی کرد.» جامعهشناسان ادبیات این بازآفرینی واقعیت را در کلام ادبی رسالت ادبیات میشمرند و در جامعهشناسی ادبیات به بررسی ساختار و محتوای اثر ادبی و ارتباط آن با ساختار و تحولات جامعهای که اثر در دل آن پدید آمده است، میپردازند.
باری اگر ما هم بخواهیم ردی از تاریخ معاصرمان را در دل ادبیات و بویژه رمانهای معاصر ایران بجوییم و رابطهی دوسویهی اثر را با جامعهی مولد بخواهیم بسنجیم، بیگمان اگرچه یک بالزاک به تنهایی نداریم که سیمایی تماموکمال از جامعه به دست دهد اما به مجموعهآثاری از نویسندگان مختلف چون: هدایت، چوبک، بزرگ علوی، دولتآبادی، احمد محمود، درویشیان و یاقوتی و... برمیخوریم که با آثارشان هریک چون تکههای پازل، تصویری از آنچه بر ما گذشته است، ارائه میدهند. میدانیم که تاریخ خطیست اما ادبیات لایه لایه، تاریخ در حصار زمان و مکان محدود است اما شکل ادبی با وجود آنکه در ساختار ممکن است مقید زمان و مکان باشد، اما در کلیت به زمان و مکان محدود نمیشود. وقایع تاریخی با گذشت زمان اهمیت خود را از دست میدهند و اصطلاحن به پدیدهی تاریخی تبدیل میشوند اما آنگاه که در ادبیات شکل بگیرند همواره زنده و قابل تعمیم و جاری در زمان خواهند بود.
باری این مقدمه را گفتم که با این رویکرد به علیاشرف درویشیان یکی از نویسندگان رئالیست تاریخ معاصرمان بپردازم که داستانهایش آئینهی تمامنمای زندگی مردمان فرودست و مبارزان علیه وضع حاکم، در نمای اول غرب ایران، و در مجازی جز به کل، سراسر ایران است.
درویشیان از اولین اثرش یعنی «از این ولایت» تا آخرین آن «داستانهای تازهی داغ» روایتگر مهمترین وقایع تاریخ معاصر و تاثیر آن بر زندگی مردم طبقهی فرودست اجتماع و همچنین نقشآفرینی این مردم در وقایع تاریخیست و برای نیل به این هدف در شرایط مختلف سیاسی و اجتماعی، اشکال متنوع ادبی را برمیگزیند، گاه رئالیسمی تلخ و گزنده چنان که تنه به ناتورالیسم میزند، گاه به زبان سمبولیک و نمادین سخن میگوید و گاه داستانهایش را جامهای از وهم و خیال میپوشاند اما در مجموع و آنچه بسامد بیشتری در آثار وی دارد سبک رئالیستی اوست.
در اینجا قطعن مجال آن نیست که داستان به داستان به بررسی آثار درویشیان پرداخت، اما سعی میکنم با نگاهی کلی به آثار وی بپردازم.
«از این ولایت» اولین اثر درویشیان است که سال ۱۳۵۲ به چاپ میرسد. این اثر بیشتر حاصل تجربیات عینی اوست در زمانی که در روستاهای اطراف کرمانشاه معلم بوده و از نزدیک شاهد فقر و زندگی طافتفرسای مردمان محروم روستا است. همچنان که در آن دهه سراسر اجتماع درگیر رادیکالترین کنشهای سیاسیست، و تضاد بین کار و سرمایه و فقر و ثروت بزرگترین عامل محرک نسل جوان دههی پنجاه در انتخاب گرایش سیاسیاش است، در داستانهای این مجموعه نیز علیاشرف آن بیپروایی حاکم بر جامعه را در توصیف فقر و خشم و کینه نسبت به عاملان آن و صاحبان سرمایه پیاده میکند. فقر و فلاکت به واضحترین شکل ممکن به تصویر درمیآید. استعارهای اگر هست در سادهترین شکل ممکن است، در این حد که نام فقیرترین دانشآموز روستا «نیازعلی» است و فامیلیاش «ندارد». با این اثر درویشیان به عنوان نویسندهای که در ادامهی راه صمد روایتگر رنج فرودستان است، مطرح و در فضای پر تنش آن سالها به یکی از پُرخوانندهترینها تبدیل میشود.
مجموعهداستانهای بعدی او همچون «آبشوران»، «فصل نان»، «همراه آهنگهای بابام» روایتگر خاطرات کودکی وی و تجربهی زندگی در محلات فقیرنشین کرمانشاه است. او در این داستانها معمولن از راوی اولشخص کودک بهره میگیرد و به این وسیله از سادهترین زبان ممکن برای ارتباط با مخاطبانش، که مردم محروم هستند، استفاده میکند و با این زبان به بیان تجربههای زندگی در کنار آبشوران، کودکان کار، درد و بیماری و گرسنگی و امید و آرزوهای کودکانه میپردازد.
در تمام این داستانها خشم و کینه از وضعیت موجود و ستایش از تغییر و انقلاب آشکارا به چشم میخورد تا بدانجا که چند بار به خاطر کتابهایش دستگیر میشود و بار آخر به ۱۱ سال زندان محکوم که پس از تحمل چهار سالِ آن، بعد از قیام ۱۳۵۷ از زندان آزاد میشود.
رمان چهارجلدی «سالهای ابری» اولین و بلندترین رمان درویشیان است که از کودکی تا بهمن ۱۳۵۷ که وی از زندان آزاد میشود را شامل میگردد. رمان از راوی اولشخص کودک بهره میبرد و هرچه جلوتر میرود زبان سادهی راوی به اقتضای بزرگتر شدن سنش، از زبان کوکانه فاصله میگیرد. داستان در یک خانوادهی فقیر شکل میگیرد، با حضور چند برادر و خواهر و پدر و مادر و بی بی و عمو الفت و داییها و مجموعهی گستردهای از آدمهایی که به اقتضای روند حوادث به رمان وارد یا از آن خارج میشوند. اگر بخواهیم از لحاظ فرم، دو اثر را یکی ایرانی و یکی خارجی به این رمان درویشیان مشابه بدانیم، «همسایهها» نوشتهی «احمد محمود» و «پابرهنهها» نوشتهی «زاهاریا استانکو» را میتوان نام برد.
در طی اتفاقات این رمان ما با کرمانشاه دههی سی و ملی شدن صنعت نفت و کودتای پس از آن آشنا میشویم. اگر برای «احمد محمود» بهترین بستر برای رد و بدل شدن دیالوگها فضای قهوهخانه است، گفتگوی بین دو دایی در رمان «سالهای ابری» که یکی طرفدار مصدق و دیگری تودهایست و همچنین سخنان بین در و همسایهها، بهترین دریچه برای ورود ما به وقایع اجتماعی است. این رمان مجموعهی گستردهای از آدمها را در برمیگیرد: از انسانهایی که زیر فشار کار له شدهاند، تا افرادی که محیط آنها را به منجلاب لومپنیسم فرو برده است. در کنار تصویر روشن و آشکاری که از زندگی مردم در این رمان میبینیم سالهای ابری همچنین مجموعهای از ضربالمثلها، کنایهها، استعارهها و ادبیات فولکلور مردم کرمانشاه را ارائه میدهد. با بزرگتر شدن راوی به سالهای آخر دههی چهل و پنجاه میرسیم و اینجاست که همراه با او با شکلگیری جریانهای مسلحانه در جامعه آشنا میشویم. همراه وی به زندان میافتیم و فضای وحشتناک زندان و شکنجه را در متن، همراه راوی تجربه میکنیم. تصاویری که درویشیان در این رمان و همچنین داستان بلند «سلول هجده» از زندان و شکنجه ارائه میدهد جزو بینظیرترین توصیفات از زندان و یا اصطلاحن بهترین حبسیات ادبیات معاصر است.
ایراد وارد بر رمان این است که بسیاری از حوادثی که در مجموعهداستانهای کوتاه وی آمدهاند در رمان دوباره تکرار میشوند و همچنین صفحات زیادی از رمان صرف وقایع تکراری شده است، به گونهای نویسنده به درازگویی کشیده میشود. برای مثال ما در این رمان بارها و بارها با صحنهی اثاثکشی خانواده روبرو میشویم که توصیفها و وقایع بسیار به هم نزدیک و تکراریاند.
اگر در سالهای پس از قیام ۱۳۵۷ بخواهیم به دو اتفاق بزرگ و تاثیرگذار در ایران اشاره کنیم، بیگمان یکی به تاراج بردن دستاوردهای انقلاب توسط ارتجاعیترین جریان موجود در جامعه و در پی آن دستگیری و کشتار دگراندیشان، به ویژه کمونیستها و دیگری جنگ هشت سالهی بین ایران و عراق و در پیامد آن کشتار و آوارگی خیل عظیمی از بیگناهان است. درویشیان چنان که انتظار میرود در داستانهای پس از قیامش هر دو را بازتاب میدهد. در مجموعهداستان «درشتی» ما با فرم و سبک و سیاق دیگری از کار مواجه هستیم. در داستانهای: «شبح»، «این لحظه» و «درشتی» فضایی سنگین و وهمآلود و آونگوار میان واقعیت و توهم حاکم است که به منزلهی ابزار بیان به کار گرفته میشود. در برخی دیگر همانند «بفرینه» و «خانهی کوچک نمدی» این سنگینی و وهمآلودی در ذات حادثهی داستان ریشه کرده است.
این تغییر در فرم یا شیوهی بیان را میتوان نشان از دو چیز دانست: یکی عامل درونی که همان کسب تجربه و پختگی کلام نویسنده است و دیگری بسته شدن فضای سیاسی جامعه و دستگیری و سانسور که باعث میشود ضرورت کنایه و استعاره و سمبول و به طور کلی زبان غیرمستقیم ییش از پیش مورد نیاز قرار بگیرد.
داستان درشتی در مورد تیرباران هشت زندانی سیاسی که دست یکی از آنان زخمی و باندپیچی شده، است. ناخودآگاه این تصویر ذهن مخاطب را به عکس معروف از کشتار زندانیان در فرودگاه سنندج که در آن عکس «ناصر سلیمی» با دست زخمی در مقابل جوخهی اعدام ایستاده است، میبرد. طرح داستان پیچیده و سمبولیک است، از مستقیمگویی اثری دیده نمیشود و نویسنده به خواننده این اجازه را میدهد که خود تکههایی از داستان را تکمیل کند.
پسرکی در نیزار شاهد تیرباران شدن هشت نفر است و بعد از آن هر آوایی که از دوزلهی مردی که با نی مینوازد به گوش میرسد، این است:
بزن نیزن، بزن نیزن
که خوش خوش میزنی نیزن
بزن در کوی و در بازار
مرا کشتند در نیزار
و همچنین هنگامی که خود پسرک میخواهد با یکی از همین نیها مشق خوشنویسی کند ناخودآگاه و بیاراده مینویسد: «من هراسم م نیس ت ت اگر این ررر رویا دررر خواب ب ب پریشان ن ن شبی ی ی ی میگذرد.» و: «به یاد آر تنها دستاورد کشتار نانپارهی بیقاتق سفرهی بیبرکت ما بود.»
داستان کوتاه «این لحظه» در همین مجموعه باز روایتگر مردیست که برای آنکه دستگیر نشود و زیر ضرب ماموران نرود خودش را از پنجرهی آپارتمانش بیرون میاندازد و خودکشی میکند. و این به صورت غیرمستقیم روایت مرگ فدایی خلقر«بهروز سلیمانی» از کادرهای ۱۶ آذر است که برای آنکه دستگیر نشود به همان شیوه که در داستان آمده مرگ را بر شکنجه ترجیح میدهد.
به راستی هیج نویسندهی دیگری در تاریخ معاصر دربارهی کشتار و دستگیریهای دههی شصت همچون درویشیان ننوشته است، خاصه آنکه درویشیان در داخل ایران و در زیر تیغ همان حاکمیتی مینوشت که مسبب و عامل کشتار بود. پرداختن به این موضوع در مجموعهداستان بعدیاش به اسم «داستانهای تازهی داغ» بسامد بیشتر و چشمگیرتری دارد که به آن خواهم پرداخت.
در داستانهای «نان و نمک برای پر طاووس»، «بفرینه»، «خانهی کوچک نمدی»، «نشانه» و «سکهی سوراخ» شاهد آوارگی و مرگ انسانهای عادی اجتماع در زیر آوار جنگ هستیم. درویشیان در این مجموعه برخلاف بسیاری از نویسندگان دیگر همدوره که فرمایشی به جنگ پرداختهاند و برای خوشامد حاکمیت هالهای از تقدس دور آن کشیدهاند، روایتگر چهرهی واقعی و خشونت و بدبختیایست که با جنگ گریبانگیرمردم بیچیز میشود.
آخرین مجموعهداستان درویشیان که متاسفانه هرگز در ایران اجازهی چاپ نگرفت «داستانهای تازهی داغ» نام دارد. این مجموعهداستان در خارج کشور چاپ شد. داستانهای این مجموعه جزو سیاسیترین داستانهای کوتاه پس از ۱۳۵۷ به حساب میآیند. در این مجموعه به کشتار کمونیستها توسط فالانژها در سالهای آغازین قیام در داستان «کت و شلوار دامادی»، تا قتلعام زندانیان سیاسی و گورهای دستهجمعی آنها در خاوران در داستان «آنها هنوز جوانند»، بیدادگاههای یک دقیقهای خلخالی در کردستان در «هندوانهی گرم» و حملهی بسیجیان به خوابگاه دانشجویان در تیرماه ۱۳۷۸ در داستان «رد سرخرنگ» میپردازد. خیلی از این داستانها به زبان غیرمستقیم روایت شدهاند و خواننده خودش در شکلگیری روایت دخیل میشود و به آنچه که متن فراتر از خودش ارجاع میدهد میرسد.
در انتها به بررسی یکی از داستانهای این مجموعه به عنوان نمونه میپردازم:
زندهیاد بهروز هاشمی، که این داستان به او تقدیم شده، به نحوی تازهداماد این روایت است. بهروز هاشمی دانشجوی پزشکی و از فعالان دانشجویی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود و در سال۱۳۵۹ توسط حزبی موسوم به شیت (در کرمانشاه) ربوده شد.و تن تکهتکهاش را به خانوادهاش تحویل دادند.
داستان کت و شلوار دامادی داستانی نمادین است، یعنی محتوای آن خواننده را به چیزی فراتر از خودش راهنمایی میکند و عناصری که در آن بکار برده میشوند مفهوم و معنایی را فراتر از واقعیت خودشان در بر دارند. داستانهای نمادین محصول جوامعی هستند که در آن نویسنده به سبب سرکوب و خفقان حاکم نمیتواند واضح منظور و مقصود خود را بیان کند یا اثرش را به شیوهای رئالیستی به نگارش در بیاورد. از آنجایی که درویشیان در ایران زندگی میکند و این داستان هم در کتابی با عنوان داستانهای کوتاه از نویسندگان کرد توسط انتشارات مروارید چاپ شده است، ضرورت نمادین بودن داستان مشخص میشود.
از همان جملهی اول عناصر به صورت نماد بکار برده میشوند: «سه شبانهروز بود که خروس حلبی بادنما سرگردان به چپ و راست میچرخید. شیروانیها را تازه رنگ قرمز اخرایی زده بودند.»
این سه شبانهروز اشاره به سال قیام (۵۷) تا دو سال بعدش است و خروس بادنما که به چپ و راست سرگردان است نشاندهندهی حضور و سهیم بودن سازمانهای انقلابی و چپ و گروهها و احزاب دستراستی (که نهایتن منجر به حاکمیت اسلامی در ایران شد) در سه سال آغازین قیام است. شرایط تحت تسلط کامل هیچکدام نیست و مردمی که قیام کردهاند، بام آرزوشان را به رنگ سرخ آراستهاند. رنگ سرخ در داستان نمادی از فکر و باور مارکسیستی است که در جای دیگری از داستان هم خیلی واضح بکار میرود:
پرسید: «دکمهی کت و شلوار میخواهم.»
دکمهفروش با زهرخند گفت: «حتما سرخرنگ.»
روز چهارم که تگرگها و توفان آغاز میشود سال کشتار است سال ۱۳۶۰ که سیستم حاکم به سرکوب تمام احزاب چپ میپردازد و هرکس را که در مقابلش میایستد از بین میبرد. اینجاست که دیگرخروس بادنما، خیلی تند، از چپ برمیگردد و رو به راست میایستد. دکمهفروش و شریکش نماد نیروهای سرکوباند و بقالی که تگرگها را وزن میکند و برای دکمهفروش میآورد نماد خردهبورژوازیِ همراه و یار نیروهای سرکوب. تازهداماد انسان مبارز و انقلابیای است. تصویری که نویسنده از او ارائه میدهد چهرهی مبارز چپ دههی ۵۰ و ۶۰ است: پدرش کتابفروش است. خودش کتاب همراه دارد. به جوانان کتاب خوب معرفی میکند. مودب و آرام است. دلسوز است (حتا در مورد دگمهفروش و شریکش) و...
دگمهفروش سوزنها را به شانهی چپ تازهداماد فرومیبرد. تگرگ هم به شانهی چپ او اصابت کرده است. این تاکید بر شانهی چپ موضع سیاسی تازهداماد (چپ بودنش) را مینمایاند.
نویسنده با توصیف چهرهی مهتابگونه و نیز انعکاس تصویر تازهداماد در شمایل به نحوی میخواهد تازهداماد را در حالتی قدسی و معنوی قرار بدهد و این تنها نکتهای است که با کلیت فکر حاکم بر داستان در تناقض است.
کتابهای سوختهای که پدر تازهداماد از کتابهای سالم جدا میکند هم روایتگر حملهی فالانژها در آن سالها به کتابفروشیها و آتش زدن کتابهاست.
تازهداماد درست سر ساعت ۵ بعدازظهر قرار است به اتاق پرو برود و این تاکید بر ۵ بعدازظهر ناخودآگاه ذهن را به شعر معروف لورکا (مرثیهای برای ایگناسیو)هدایت میکند، به ویژه که همچون ایگناسیو قرار است تازهداماد هم به سرنوشتی تراژیک دچار شود.
مادر تازهداماد منتظر عروسی پسرش است و تازهداماد که قرار است جشن عروسی داشته باشد تکه تکه و در خون غلطیده میشود و این قیامیست که به یغما میرود، جشنیست که به عزا تبدیل میشود، انقلابیست که به چپاول میرود و انقلابیهایش در خون غلطیده میشوند. تازهداماد توسط دگمهفروش و شریکش تکه تکه میشود: مثل بریدن شاخهی گل سرخ، در آغاز بهار.
در سطر آخر داستان مادر داغدار میخواهد فریاد بکشد اما پدرش دست بر دهانش میگذارد و میگوید: «جیغ نزن. دنیا غرق خواب است. مردم به خواب رفته را بیدار نکن.» که باز این در خواب بودن مردم نمادی روشن از بیخبری آنها و شاید گلایهایست از سکوت مردم در برابر کشتار انقلابیون.
اما باز مادر میگوید: «بگذار این بیخبرها را بیدار کنم تا بیایند به عروسی تازهدامادم.» که وجود این دیالوگ مادر در انتهای داستان اضافی است. چرا که در خواب بودن مردم به اندازهی کافی بار معنایی و نمادگونهی غفلت و بیخبری را میرساند و اشارهی مستقیم مادر به بیخبری ارزش نمادین سطر پیش از خودش را از بین میبرد و بیان روایت را در این قسمت، از ساختار نمادگونهی خود خارج میکند.
(برگرفته از: زوبین شماره ۲۲ ، درویشیان، بازگذاری مجدد)