ترانهء «نه خدا، نه ارباب!»
موسیقی رپ
گروه کانای (بی سروپا)
[نام کانای یادآور ترانهء «بیداری طبقهء کارگر» است ساختهء دارسیه و ژان باتیست کلمان در1871]

http://www.youtube.com/watch?v=2JKYQQtAn0I

[معرفی ترانه همراه با متن فرانسوی: تقدیم به بچه های رپ در ایران و خارج]

بگو ببینم راستی راستی ایمون دیوونه وار به چه درد می خوره؟ من که نمیدونم چی بگم، دندان  قروچه می رم، خیلی تکان دهنده س، وقت تلف کردنه، به انتظار باد نشستنه، پافشاری نادرسته، با اینکه می بینیم حقیقت از پرده بیرون زده. اما اگر که بگید اصل ما از کجا س؟ من میگم: از بیگ بانگ، از تکامل، همه با کینگ کنگ برادریم. هرکه غیر از این بگه دیوونه س. داداش! همه جزء پستاندارانیم، فقط عقل هم داریم، همین.
نه خدا، نه ارباب!
این چیزا رو بذار کنار، همه چی حساب شده س، نگران نباش، من نمی فهمم نماز و دعا پیش خدا، چی میتونه برات بیاره جز اینکه ما را عقب برونه، یا چه میدونم به افسانه بافی بندازه. تا دیگه رو خودمون حساب نکنیمو خدا رو باور کنیم و او را بپرستیم. میگن زیردستا بالا دست می شن، اینجوری ما را منتر می کنن، قسم می خورن که وقتی مُردین پاداش میگیرین! اما ما از خدا چه می دونیم؟ به چه حسابی باید به غیب ایمون بیاوریم و به آن دل خوش کنیم؟ پس در یک کلام بیایین عاقل باشیم و نامعقول را تقدیس نکنیم.
نه خدا نه ارباب!
این منو از کوره به در می بره که تو ماجرای ملحدین زبونا باز شدند و وجدانها بیدار، اما ادیان هزارون نفر را که به ایمون خود ساده دلانه اعتماد کرده بودن، به خون می کشند. کشیش، ملا، خاخام، مرشد چه فرقی دارن، همه سر و ته یک کرباس ان. من وا می ایستم چون فاصله گرفتن از دین منو از هر آئینی که بخواد بر زندگی من فرمون برونه خلاص می کنه. در یک کلام دین چیزی نیست جز ساختهء انسان و ابزاری تو دست اغنیا برای به برده کردن مردم.
نه خدا نه ارباب!
رهبرهای مذهبی، همه، عین پادشاهان ان. چه ساده است موعظه وقتی تو ابریشم می گوزی. برای ما قرض های آخر ماه می ماند و گرسنگی خوردن و محرومیت از هر حقی. اونها به خودشون حق می دن که راجع به کارای ما قضاوت کنن. آخه کی اند این خرفت ها که کسب و کارشون فروش عقیده و ایمون است تا از فراز میلیونها ثروتشان به ما درس بدهند که مثلاً چه چیز خوبه چه چیز بده. من به یک قدرت سیاسی که می دونه مهره ها و نقشه های سیاسی اش را چطوری جا بندازه می گم: برو به تخمم، برو گورتو گم کن! من خدا و ارباب ندارم.
پدر! من که نردهء گهواره را دیده م، دیگه میله های آهنی رو بر پنجره م تحمل نمی کنم. من میگم همه شان برن پی دادن! نه خدا نه ارباب!
این را توی کله ت فرو کن:
نه خدا نه ارباب!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمه برای اندیشه و پیکار، با سپاس از آناهیتا که متن فرانسوی را پیاده کرد:

Ni Dieu, Ni Maître!
Groupe La Canaille
http://www.youtube.com/watch?v=2JKYQQtAn0I

Dis moi à quoi ça sert, vraiment la foi éperdument, j'en perds mes mots, sers les dents, je pense comme c'est percutant, on perd du temps, espère du vent, on se positionne à tort, alors que la vérité crève l'écran. Mais dites donc, à la question d'où vient-on? Je réponds Big Bang, Evolution, tous des frères de King Kong. Qui prétend le contraire serait fou. Tous des mammifères mon frère, dotés de raison, c'est tout.
Ni Dieu, Ni Maître!
Dehors, t'inquiète, c'est calculé, je vois pas en quoi prier l'immaculé, pourrait t'porter à part nous faire reculer, ou basculer dans je ne sais quoi, se mettre à affabuler. Ne plus nous miser sur soi mais croire en Dieu et l'aduler. Les derniers seront les premiers, c'est comme ça qu'ils nous font danser, quand vous serez mort, je vous jure vous serez récompenser! Mais Dieu qu'est-ce qu'on en sait? Rien qui peut compenser le fait qu'il faut croire sans voir, et s'en contenter, donc, en condensé: restons sensé, pas question d'encenser l'insensé.
Ni Dieu, Ni Maître!
Ça me fait délirer, les bouches sont déliées, les consciences sont éveillées devant l'affaire templiers, mais c'est par milliers que les religions en ont tuées des gens qui avaient confiance en leur croyance, sans s'en méfier. Prêtre; Imam, Rabin, Gourou, où est la différence, c'est la même influence. Je monte la résistance, car mes distances me dispensent de tout endoctrinement qui voudrait diriger mon existence. La religion, n'est autre que l'œuvre de l'homme, un instrument des riches pour asservir le peuple en somme.
Ni Dieu ni Maître!
Les dirigeants religieux ressemblent tous à des Rois. Facile de prêcher la foi quand on péte dans la soie. Nous c'est les dettes en fin de mois, et la diète en fin de droit. Et ils se permettent de juger nos actes, en fin quoi, qui ils sont d'abord ces vieux cons dealer d'opinion, pour nous faire la leçon, nous dire ce qui est bon, du haut de leur millions. Une puissance politique qui sait placer ses pions, des idées politiques je veux leur dire je m'en torche les fions, qu'ils aillent se faire mettre, je suis sans Dieu, ni Maître.
Mon père né au berceau,  je veux plus de barreaux à ma fenêtre. Je dis qu'ils aillent tous faire mettre, Ni Dieu, ni Maître!
Rentre bien ça dans ta tête: Ni Dieu, ni Maître!