روز دوشنبه ۷ آذر در محل انجمن جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران جلسه بررسی اجتماعی – اقتصادی جنبش وال استريت با حضور فريبرز رئيس دانا (اقتصاد دان)، ناصر فکوهی (استاد انسان شناسی)، محمد مالجو (اقتصاد دان)، محسن حکيمی (نويسنده و مترجم)، علی رضا ثقفی ( نويسنده و مترجم) برگزار شد. نکته قابل توجه استقبال زياد مخاطبان بود که بيش از ظرفيت سالن برگزاری بود. در نتيجه به قول مجری برنامه حضار، معترضان وال استريت بر روی زمين بنشينند. عده ی بسياری هم به صورت سرپا به سخنرانی ها گوش دادند.
در ابتدای جلسه مجری برنامه اعلام کرد در اين جلسه ابتدا هر کدام از سخنرانان به تشريح ماهيت جنبش و خواست های آن و همچنين چشم اندازهای پيش روی جنبش می پردازند و سپس در بخش دوم به پرسش های حضار پاسخ خواهند داد.
ثقفی: بنيان جنبش وال استريت بر تغيير جهان است.
اولين سخنران جلسه علی رضا ثقفی بود که ابتدا به مقايسه بين جامعه شناسی آکادميک و جامعه شناسی علمی پرداخت و در اين زمينه گفت: جامعه شناسی علمی از فلسفه منتج شده است. البته فلسفه تا قبل قرن ۱۹ عمدتا در پی تفسير جهان بود اما از قرن ۱۹ به بعد بحث درست بر سر تغيير آن است. فرق جامعه شناسی علمی با جامعه شناسی دانشگاهی درست در اين نقطه است که جامعه شناسی علمی در پی تغيير جهان است در حالی که آکادميک ها تنها در تفسير جهان باقی می مانند.
وی در ادامه تاکيد کرد: جنبش وال استريت هم بحث اصلی است و بنيانش بر مسئله تغيير جهان استوار است. جنبش وال استريت برای تغيير اين جهان آمده است. جهانی که نا به سامان است، غير عادلانه است، اين همه بی خانمان دارد اين همه کودک کار دارد. در واقع بحث بر سر تغيير اين وضعيت است. وضعيتی که در آن يک اقتصاد انگلی در جامعه جهانی امروز حاکم است و بايد تغيير کند. دراين جا اسن سؤال مطرح است که چه چيزی باعث به وجود آمدن اين شده است که عده ای بخواهند برای تغيير وضع موجود در جهان، جنبش به راه بياندازند؟
اين نويسنده و مترجم در ادامه به تشريح پاسخ خود از اين سؤال پرداخت: در اين جنبش ضد سرمايه داری که در بسياری از کشور های جهان به راه افتاده است يک مبنای اصلی و مشترک وجود دارد اين که همه معترضان بر اين اعتقاد هستند که سلطه بازار مالی بر جهان باعث بد بختی های موجود در سطح جوامع شده است. در همان آمريکا که جنبش وال استريت در ان جريان دارد بر طبق آمار های رسمی ۴۰ ميليون نفر زير خط فقر زندگی می کنند. اين بازار مالی به شکل اختاپوسی در آمده است که همه جامعه را تحت سلطه خود قرار داده است و در اين ميان حتی بسياری از طبقات ديگر هم از اين وضع ناراضی شده اند.
وی در ادامه گفت: وضع اسفناک اين سرمايه داری حتی به جايی رسيده است که خود طرفداران سرمايه داری هم خواهان بازگشت به وضعيت گذشته شده اند. صدای خود سرمايه دار ها هم در آمده است. از سال ۱۹۹۰-۱۹۹۱ به بعد بود که تمام شغل های رسمی به قراردادی تبديل شدند. بسياری از امتيازاتی که در طول دهه های قبل داده شده بود از طرف سرمايه داری بازپس گرفته شد. در واقع اقتصاد بازار رسمی اکنون به يک اقتصاد غير رسمی قاچاقچی و انگلی تبديل شده است. در اين وضعيت است که بازار های مالی همچون يک حباب عمل می کنند. تنها با تزريق پول بدون پشتوانه است که می خواهد بحران را دور بزند که خود اين امر بحران های جدی تری را باعث می شود که ناگهان با ترکيدن بحران خودش را نشان می دهد و ما نشانه های بحران اخير را در سال ۲۰۰۸ می بينیم. در واقع موج بزرگ بی کاری و رکود شديد نشانگر آن است.
ثقفی تصريح کرد: در اين شرايط است که ما با يک اقتصاد انگلی رو برو هستيم. وضعيت سرمايه داری کنونی را می توان با اواخر دوران اشرافيت فئودالی مقايسه کرد. ديگر اين سيستم نمی تواند پاسخگوی نياز مردم باشد. کارگران بیکارند، مردم گرسنه اند. خانه ندارند و دهها مشکل ديگر از اين دست. در اين جا ما با ۲ مسئله اساسی رو برو می شويم.
وی در انتها اين دو مسئله را اين گونه دسته بندی کرد: ۱- مبارزات جديد و خواست های جديد با روش های جديد اعتراضی وارد ميدان شده اند و با مدل های مبارزاتی گذشته بسيار متفاوت هستند. بايد اين امر را به دقت بررسی کرد. جنبش وال استريت از همين جنس است.۲- راه حل سرمايه داری در اين ميان چيست؟ آيا باز هم سرمايه داری می خواهد پول تزريق کند؟ و حباب قيمت ها را باد کند؟ سرنوشت يونان، پرتغال، اسپانيا، فرانسه، انگلستان و خود امريکا روبروی ما است. برای برون رفت از اين بحران چه بايد کرد؟ در واقع جنبش وال استريت برای پاسخ به اين مسئله پا به ميدان گذاشته و جواب خود را از دل همين جنبش بيرون می کشد.
در ادامه جلسه، فريبرز رئيس دانا اقتصاد دان مقاله ای را قرائت کرد که در چند روز آينده متن کامل آن منتشر می شود که در اين جا صرفا اشاره ای گذرا به آن می شود. وی در اين مقاله علاوه بر نقد سرمايه داری جهانی به برخی از مدافعان وطنی آن نيز نقد وارد کرد که در نشريات خود دروغ ها و لجن پراکنی های بر ضد جنبش وال استريت کرده اند. همچنين به ترسيم افق های مبارزاتی فعالان ضد سرمايه داری در جنبش وال استريت پرداخت.
حکيمی: جنبش وال استريت از سلطه احزاب و اتحاديه سنتی رهايی يافته است
سخنران بعدی جلسه محسن حکيمی مترجم و نويسنده بود وی سخنان خود را با ذکر اين نکته آغاز کرد که: در واقع می توان گفت حدود ۲ ماه از عمر جنبش وال استريت می گذرد اما در واقع سابقه ی اين جنبش خيلی بيشتر از اين ها است. در اصل اين نوک قله کوه يخی است که از آب بيرون زده و حضور آشکار پيدا کرده است. بر اساس اين حضور آشکار است که برخی فاکت ها به دست ما می آيد که بر مبنای همين فاکت ها نيز می توانيم به ارزيابی نقاط قوت و ضعف اين جنبش بپردازيم.
وی در ادامه گفت: من بر مبنای آن چيزی که می توان مانيفست اين جنبش ناميد و خود فعالان اين جنبش آن را منتشر کرده اند پيش می روم. انان نوشته اند که: جنبش تصرف وال استريت مقاومت بدون رهبری عده ای است از رنگ ها، حنسيت ها و باور های سياسی مختلف که تنها نقطه مشترک بين آنان اين است که ۹۹ درصدی هستند که توسط ۱ درصد سرمايه داران ناديده گرفته شده اند. راهکار ما برگرفته از بهار عربی است و برای اين که حداکثر ايمنی را برای همه ی شرکت کنندگان در اين جنبش فراهم کنيم بر استراتژی عدم خشونت تاکيد می کنيم. در ضمن ما می خواهيم از پايين تا بالای اين مناسبات را تغيير دهيم و در هر خانه و هر گوشه ی خيابانی مجامع عمومی خود را برپا داريم. ما می خواهيم سرنوشت خود را [خودمان] بسازيم نه بورس بازان وال استريت و سياستمدرانی که ادعای ساختن جهان بهتری برای ما دارند. تنها راه حل از نظر ما همان انقلاب جهانی است .
حکيمی در ادامه، نقاط قوت اين جنبش را از نظر خودش اين گونه بر شمرد: اين جنبش يک جنبش اصالتا "ضد سرمايه داری" است. پيش از اين، تمام جنبش هايی که در آمريکا و اروپا بوده است بيشتر بر ضد امپرياليسم و جنگ و ضد جهانی سازی بوده است اين اولين بار است که نوک حمله درست بر ضد خود سرمايه داری است. در اين جنبش البته نقش زنان، دانشجويان، بيکاران و بی خانمانان نيز بسيار پر رنگ است.
وی در ادامه گفت: بر خلاف تصور عمومی یی که وجود دارد، با وجود اينکه از نظر قانونی و حقوقی زنان با مردان در غرب و آمريکا برابر هستند اما در همان مناسبات سرمايه دارانه هنوز ستم جنسيتی بر زنان همچنان ادامه دارد. بر اساس آماری که خود سازمان جهانی کار منتشر کرده است نرخ دستمزد زنان هنوز هم حدود ۷۰-۸۰ درصد دستمزدی است که مردان در برابر کار برابر می گيرند. از طرف ديگر زنان در امريکا خواهان تسلط بر بدن خود هستند. مسئله سقط جنين همچنان مطرح است بسياری از زنان به اين جرم در زندان های آمريکا هستند. خشونت بر ضد زنان هنوز در اين جامعه درجريان است. اين همه به نظر من معلول نظام سرمايه داری است. در نتيجه، زنان در اين جنبش يک رکن هستند.
در کنار زنان، شاهد حضور دانشجويان هستيم. دانشجويان به دليل سياست های نئوليبرالی در دهه های اخير ضربات بسياری ديده اند. آموزش تماما تبديل به يک امر پولی و تجاری شده است. به همين دليل دانشجويان اکنون زير بار قرض های هنگفت دانشگاهی هستند و جنبش دانشجويی جدی در اين زمينه وجود دارد که تحصيل رايگان را يک حق خود می داند. در کنار اين ها بیکاران و بی خانمان ها نيز وجود دارد.
اين نويسنده و مترجم همچنين علل ديگر ضد سرمايه دارانه بودن اين جنبش را اين گونه تشريح کرد: برای اولين بار است که فضا هايی در شهر ها به وجود امده است که تحت کنترل و پوشش عده ای که خواهان تغيير هستند قرار گرفته است. مثلا در اين فضاها است که بيماران ايدزی و ديگر بيمارانی که محصول جامعه سرمايه داری هستند تحت درمان و مراقبت قرار گرفته اند. به بی خانمانان و کسانی که از تنهايی رنج می برند کمک می شود. در واقع افرادی که در جنبش های قبلی به حاشيه رانده می شدند الان مورد توجه هستند.
وی تاکيد کرد: اين که گفته می شود اين جنبش ۹۹ درصدی است شعار نيست. تحصن هایی که در پارک ها و مراکز دولتی اشغال شده ديديه می شود تنها نوک آن کوه عظيمی است که از يخ بيرون زده است. بدنه ی اصلی اين جنبش در اعماق جامعه خوابيده است. در واقع ما شاهد يک نوع صف بندی طبقاتی هستيم. يک طیف طبقه کارگر است که در مقابل سرمايه داری ايستاده است. در واقع اين بحث ۹۹ درصدی آن درک های قديمی از طبقه کارگر را تغيير داده است. طبقه کارگر بر خلاف ادعايی که در همين آمريکا می شد که آب رفته است و کمتر شده است، بيشتر هم شده است. بر خلاف اين تصور که تنها کارگران صنعتی را نگاه می کردند و بخش خدمات را ناديده می گرفتند، اکنون اين جنبش نشان داده است که فقط کارگران صنعتی نيستند که در صف مبارزه بر ضد سرمايه داری ايستاده اند. بلکه کارگران غير مولد نيز هستند کارگران خدماتي، معلمان، پرستاران، فروشندگان، بی خانمانان، هنرمندان معترض همه ی اين ها در اين صف قرار دارند به اين معنا ۹۹ درصدی ها قابل درک است.
اين نويسنده و مترجم تاکيد کرد: البته اين تعريف جديد از طبقه کارگر نيست. بلکه همان تعريف اصولی است که سال ها زير آوار های سرمايه داری مانده بود و اکنون با اين جنبش بيرون کشيده شده است . در کنار اين امر يکی از خواست های اين جنبش تغيير از پايين تا بالای جامعه بوده است که در واقع يک دگرگونی اساسی است نه يک رفورم سطحی. انقلاب در تمامی مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی و بحث برپايی مجامع عمومی در سرتاسر جامعه! اکنون بحث برای برگزاری مجامع عمومی در ۴ جولای در تمام شهرهای امريکا است.
حکيمی در ادامه افزود: بحث ديگر اين جنبش اين است که اين يک انقلاب جهانی بر ضد سرمايه داری است نه تنها مخصوص آمريکا. در واقع بحران جهانی به جايی رسيده که بايد برای آن يک راه حل ديگر جست و اين جنبش يک انقلاب جهانی را راه حل خود می داند. اما در اين جا بايد اين نکته را در نظر گرفت که اين جنبش از سلطه احزاب و اتحاديه های سنتی که همواره سعی در انحراف جنبش های مردمی داشته اند رهايی يافته است. اين جنبش به اين معنا بدون رهبر است وگرنه خودش برای خودش نوعی رهبری و سازماندهی را تعريف کرده و اجرا نيز کرده است.
وی در ادامه در مورد درسی که ايرانيان از اين جنبش می گيرند اين گونه گفت: مهمترين بحثی که برای ما ايرانيان مطرح است اين نکته کليدی است که برخلاف کسانی که در اين چند سال خصوصا در رسانه های انچنانی شان می خواهند به ما نشان دهند که دموکراسی ليبرال آمال و آرزوی و غايت ما است و بهشت برين ماست بايد بهشان گفت که نه خير ! اين جنبش نشان داد که ليبرال دموکراسی آن بهشتی نيست که شما ترسيم کرده ايد. ما می خواهيم از ان فراتر رويم و دموکراسی واقعی را بر قرار کنيم.
حکيمی برخی از نگرانی های خود را از برخی ضعف های حنبش وال استريت بر شمرد و تاکيد کرد در صورت رفع اين ضعف ها است که می توان اميد داشت و چشم انداز روشنی برای اين جنبش ضد سرمايه داری در نظر گرفت: اين جنبش يک رابطه ارگانيک با طبقه کارگر و جنبش کارگری نگرفته است و بايد به ان سمت برود. از ان طرف هنوز برخی توهمات به دولت وجود دارد و برخی در اين جنبش سعی دارند آن را وابسته به کمپ انتخاباتی اوباما بکنند که بايد مراقب آن بود. بايد مراقب گرايشاتی باشند که می خواهند سلطه خود را بر اين جنبش تحميل کنند.
وی در انتها تاکيد کرد: اين جنبش زمانی می تواند اميد به پيروزی داشته باشد که يک منشور پايه ای و مطالباتی مدون و مشخص از خودش منتشر کند و در واقع تعيين کند چه مي خواهد و برای رسيدن به اين خواست ها چه کاری می خواهد انجام دهد؟
مالجو: کدام بديل؟ با چه راه حل سياسی
در ادامه جلسه محمد مالجو اقتصاددان سخنان خود را حول سه محور اصلی آغاز کرد . وی گفت: ما برای اين که وارد بحث شويم بايد ۳ محور را در نظر بگيريم ۱- تعميق بحران های سرمايه داری ۲- تشديد مبارزه و منازعه طبقاتی ۳- تشکيل نظام بديل.
از نظر اين اقتصاددان مارکسيسم کلاسيک برای اين ۳ بحث ادعاهايی دارد: مارکسيسم کلاسيک می گويد سرمايه داری الزاما بذرهای نابودی خود را در خودش می افشاند و به موازات تعميق بحران است که تجمع ثروت و فقر جامعه را دو قطبی می کند و در اين جا مبارزه طبقاتی تشديد می شود. و اين مبارزه می رود به سمت تشکيل اتحاديه ها و حزب سياسی طبقه کارگر و نظام بديل از همين شرايط مادی به وجود می آيد و کمونيسم در زهدان سرمايه داری پرورش می يابد.
وی گفت: البته بايد در سده ۲۰ به جنگ اين واقعيت رفت که چرا اين نظر مارکسيسم کلاسيک محقق نشد. به نظر لنین امپرياليسم با فرافکنی بحران به کشور های جهان سوم ازتعميق بحران جلوگيری کرد چنانکه با تشکيل طبقه متوسط منازعات طبقاتی را کاهش داد. ديويد هاروی نيز با وارد کردن عنصر فضا و جغرافيا به بحثِ مفهوم انباشت سرمايه به اين نتيجه رسيد که مرز نهايی بحران جايی است که همه چيز حتا کليه های بدن انسان ها نيز تبديل به کالا بشود. به نظر می رسد بحران هرچقدر هم عميق باشد تا زمانی که مبارزه طبقاتی تشديد نشود سرمايه داری با رفورم هايی می تواند از آن فرار کند و بيرون بيايد. در اين جا بحث اصلی در مورد هژمونی سرمايه داری است.
مالجو در ادامه گفت: هر جا که قدرت است مقاومت هم هست. در واقع اين عمق بحران نيست که عامل تعيين کننده است بلکه اين پروژه ی هژمونی و پروژه ی ضد هژمونيک است که تعيين کننده است. در واقع نيروی محرکه اين پروژه ی ضد هژمونيک هم همان بديلی است که ارائه داده می شود.هم خود بديل هم راه رسيدن به آن!
وی در مورد جنبش وال استريت هم گفت: اين جنبش درست هم در زمان مناسب که همين زمان است که عميق ترين بحران های سرمايه داری بروز کرده است و هم در مکان مناسب رخ داده است. يعنی وال استريت جايی که اولين نشانه های بحران در سال ۲۰۰۸ از ان جا ساطع شد. البته سرمايه داری نشان داده است که اگر هژمونی خود را حاکم کند بحران های عميق تر از اين را هم می تواند از سر رد کند. اما در اين جا درست بحث توازن قوا است، يعنی در يک طرف نظام سرمايه داری که تمام جنبه های زندگی مردم را در دست گرفته است وجود دارد و در طرف ديگر نيز ۹۹ درصد انانی که زير سلطه هستند.
مالجو در انتها تاکيد کرد: اين جنبش بايد از خيابان ها نيز فراتر رود. استمرار جنبش وال استريت در گرو حداقلی از اجماع است که در تعريف نظام بديل و راه حل سياسی مناسب رسيدن به ان است. اجماع بر سر اين که کدام نظام بديل؟ و چه راه حل مناسبی برای رسيدن به آن وجود دارد؟ در اين جا هم نياز است که جنبش به پيش برود و از دل جنبش و از دل ديالوگی که بين نخبگان و توده ها وجود دارد اين بحث بيرون بيايد.
فکوهی: ژورناليست های ايرانی نئوفاشيست در خدمت نئوليبراليسم هيولايی
در ادامه جلسه ناصر فکوهی استاد دانشگاه تهران از منظر ديگری وارد بحث شد. بحث وی بيشتر معطوف به برخورد برخی رسانه ها که وی آنان را شرم ژورناليسم ناميد با جنبش وال استريت بود. فکوهی در اين زمينه گفت: متأسفانه در اين چند سال ما شاهد يک سناريو ژورناليستی در ايران هستيم که روزی به کانون نويسندگان ايران توهين می کند و روزی به دکتر مصدق گير می دهد. اين افراد که خود روزگاری رانت خوار نفتی دولت بوده اند اکنون به مصدق تهمت بی سوادی سياسی می زنند. همين به ظاهر ژورناليست ها که آبروی ژورناليسم را برده اند به وال استريت حمله می کنند. به ژيژک با ادبيات نيش دار می تازند. با يک ادبيات که بيشتر شبيه انشا های بچه های دبيرستانی است مطلبی را بر ضد اين جنبش می نويسند که حتی نشريات شبه فاشيستی در اروپا هم شرم می کنند آن را چاپ کنند.
فکوهی در ادامه تاکيد کرد: من نمی دانم اين توهم آقايان کی می خواهد تمام شود؟ حرف هايی که اين به اصطلاح ژروناليست ها و روشنفکران ايرانی می زنند را حتی جريانات نئوفاشيست هم در اروپا ديگر نمی زنند. و در اين جا ادعای چاپ نشريات مترقی هم دارند. آنان حتی از خود مک کين و سارکوزی هم فراتر می روند.
اين استاد دانشگاه تهران دليل اين نوع برخورد را اين گونه تشريح کرد: البته من به گمانم ما با يک نئوليبراليسم هيولايی طرف هستيم که همه چيز ما را بلعيده است. الان در همه کوچه های تهران ما شاهد رشد قارچ گونه بانک هستيم به شکلی که ديگر جايی برای سوپرمارکت های دريانی هم باقی نمانده است. اگر در نئوليبراليسم آمريکايی شاهد يک نوع سوپاپ اطمينان هستيم اما در ايران حتی آن را هم نمی بينيم. در واقع اگر الان از وال استريت صحبت می شود بايد بگوييم که ما چه درسی از اين می توانيم بگيريم در واقع ما درون يک نئوليبراليسم هيولايی داريم زيست می کنيم.
فريبرز رئيس دانا: بديل ما سوسياليسم است
در ادامه جلسه پرسش و پاسخ حضار بود که بيشتر در حول بحث ارائه بديل می گذشت که در این زمينه تنها به ذکر کوتاه سخنی از دکتر مالجو و دکتر فريبرز رئيس دانا اکتفا می کنيم.
مالجو بديل را اينگونه تشريح کرد که بايد جامعه ای درست شود که در آن ديگر ۳ رکن اساسی کار، طبيعت و پول از کالايی بودن رها شود. در واقع ما بايد از اين ۳ عنصر اصلی کالايی زدايی بکنيم تا به ان جامعه که مرحله گذار است وارد شويم.
و اما دکتر فريبرز رئيس دانا با لحنی شور انگيز که بار ها مورد تشويق حضار قرار گرفت در مقابل يکی از سؤال کنندگان که نظرگاهی مخالف داشت اين گونه پاسخ داد که ما به صراحت بارها اعلام کرده ايم که بديل ما چيزی نيست جز سوسياليسم! اما ما برخلاف سياستمداران دزد و دروغگوی سرمايه داری همين الان بديل خود را از آستين بيرون نمی کشيم بلکه بديل ما از دل جنبش و همراه با آموختن از جنبش مردمی ساخته می شود.
سوسياليسمی که ما می گوييم از اين نظام سرمايه داری آدم کش و انسان ستيز فراتر خواهد رفت و يک سوسياليسم انسانی خواهد بود که معايب قبلی را هم نخواهد داشت.
رئيس دانا در مقابل سؤالات اين فرد که اصرار داشت که بديل خود را روشن بگوييد، پاسخ داد: زمانی شما از ما بديل می خواهيد که روزگاری که همه به سوسياليسم فحاشی می کردند و ان را تمام شده تلقی می کردند من و اين دو دوستم با اشاره به محسن حکيمی و علی رضا ثقفی در گوشه زندان بوديم. الان شما از من انتظار داريد به شما بديل ارائه دهم که بار ديگر بروم حبس بکشم؟ اما با این وجود من اعلام می کنم، ما می خواهيم همه ی انسان ها به حکم انسان بودن شان دارای حق زندگی باشند. حق خوراک، پوشاک، مسکن، تحصيل، بهداشت رايگان! البته اگر اين تيغ تيز سانسور و سرکوب از روی سر ما برداشته شود ما با صدای بلند بديل خود را که همان سوسياليسم است فرياد خواهيم زد. سوسياليسمی که از دل خود جنبش مردمی مثل جنبش وال استريت بيرون می آيد.