«پيكرها بر خاك، ايده ها برپا»
(ويكتور هوگو)
سه سال است كه خاكستر پوران بازرگان در دل گورستان پرلاشز پاريس نهفته است. پوران بازرگان بانوى مبارز، انقلابى و تبعيدى ايرانى، در آستانهء روز جهانى زن، در ششم مارس ۲۰۰۷ در حومه پاريس در گذشت. زندگى او كه يكى از رهروان پيگير و ديرپاى جنبش انقلابى ايران بود بر كمتر آزاده ايرانى پوشيده است. او فضاهاى تاريكى و جهل و تسليم را پشت سر گذاشت، دربرابر ستم هاى فرهنگ مردسالار شوريد، با رژيم ستمشاهى جنگيد و با نقد و نفى انديشه هاى واپس گرا، و به اتكاى جهان بينى ماركسيستى به مبارزه ادامه داد،
بدين اميد كه «به جاى جامعهء كهن بورژوايى، با طبقات و تناقضات طبقاتى اش، اجتماعى از افراد پديد مى آيد كه در آن تكامل آزادانهء هر فرد شرط تكامل آزادانهء همگان است» (مانيفست). با همين بينش، سال هاى پايانى زندگى اش در تبعيد را نيز به دفاع از حقوق زنان و پشتيبانى از جنبش كارگران در ايران و جهان و همبستگى با خلق هاى دربند و مقاوم بويژه مردم فلسطين سپرى كرد. اما، در اين سه سال ــ جاى پوران خالى ست تا ببيند كه در صحنه مبارزه و زندگى مردم ايران تحولات چشمگيرى رخ داده است. اى كاش مى ماند و ميديد كه چگونه دختران و پسران جوان او با شهامت و جسارتى فراموش نشدنى، دژهاى رژيم سرمايه و دين مدارى را به لرزه در مى آورند.
اى كاش زنده بود و مى ديد كه چگونه زنان جوان ايرانى، در راه رهائى خويش بى محابا به پيش مى روند و رژيم را در خيابانها سنگباران مى كنند.
اى كاش زنده بود و شاهد رويش جوانه هاى آزادى بود كه بناگزير، در آينده اى ممكن و نه چندان دور، رنگ شادى و خوشى، طعم آزادى و دموكراسى را به مردم ما عرضه خواهد كرد.
از خاكستر ققنوس هاى ايران، پرندگان آزادى پر مى كشند و پرتو رهائى و زندگىِ شايستهء انسان را بر فراز اين آب و خاك مى گسترانند.
صداهائى كه از فراز كوچه و خيابان هاى ايران بگوش مى رسد، نويد مى دهد كه بذرى كه پوران و پوران ها كاشته اند، بارور مى شود و دور نيست كه از پسِ روزگاران پر رنج، ايرانى آزاد و شكوفان سر بر آورد .
دريغ كه اين زن رزمنده كه با هر ستمى كه بر كارگران و زحمتكشان و خلقهاى تحت ستم روا داشته مى شود خونش به غليان مى آمد، در ميان ما نيست تا ببيند كه گر چه بسيارى از پرندگان را پر كنده اند، اما پرواز آزادگى و عدالت خواهى سريع تر از آنچه او انتظار داشت در ايران اوج گرفته است، چنان كه در جهان نيز همچنان ادامه دارد. تا ببيند كه صدا، صدا مى آورد و اين صدا ها به فريادى پر طنين بدل مى گردند.
او در ميان ما نيست، اما همان گونه كه خودش مى خواست: با آرمانهايش، با زندگى و مبارزهء ميليونها انسان رنجبر ديگر در سراسر كرهء زمين به حيات و فعاليت خود ادامه مى دهد.
«ما را هواى چشمهء خورشيد در سر است»
بهروز عارفى، پاريس – مارس ۲۰۱۰