رفیق تراب شخصیتی همه جانبه بود. من سعی میکنم تنها به یک عرصه از زندگی او بپردازم. برداشت او از مارکس و برخورد او به مارکسیسم. در دل این همهجانبگی، عنصر یا بهتر بگویم انگیزهای آهنین نهفته بود که شاید بتوان در این جمله خلاصهاش کرد: «بدون حافظهی اجتماعی نمیتواند تجربهای وجود داشته باشد.» و حفظ این حافظه در بسیاری از زمینهها بستر عمل و نظر تراب بود.
اولین باری که تراب را دیدم، قراری باهم داشتیم برای رفتن به خانهی رفیقی بسیار گرانقدر. این رفیق که تازه با رفیق دختری پیمان همسری بسته بود، و تک اطاقی اجاره کرده بودند، ما را دعوت کرده بودند تا برای آنان نقش خانواده را پیش صاحبخانه و همسایگان بازی کنیم و بقول آن وقتها محملی برای آن دو رفیق بسازیم. از همان دیدار اول حس قوی حفظ جان رفقا در او و در زنده یاد پوران بسان غریزهای خلل ناپذیر جلب نظر میکرد.
این پیشگامی در حفظ جان رفقا، همچنین در حفظ آرمانها و دستآوردهای رفیقان و کلاً در حفظ تاریخ مبارزهی طبقاتی نیز خود را نشان میداد. تراب خود در «در ضرورت و اهميت نگهدارى حافظهء جمعى» نوشته است: «جنبش انقلابى كارگرى و كمونيستى كه دائماٌ در معرض تاراج و نابودى بوده بيش از هر جريان ديگر نيازمند به هوش آمدن و توجه به حفظ آرشيو و تنظيم اسناد خويش است. نابسامانى تا بدانجا ست كه تاريخ ِ ما را دشمن مى نويسد، .. و به خورد ما و نسل هاى آينده مى دهد و آنقدر در خلأ تكرار مى كند تا خودمان هم ياوهها و تحريفات دشمن طبقاتى خويش را باور كنيم. اين فاجعه اى ست كه از عدم احساس مسؤوليت خودمان ناشى مى شود و از ماست كه بر ماست.»
او همیشه کارِ حافظانِ یاد جانفشانان کمون را مثال میزد و آن را مشوق و سرمشق خود میخواند: «بورژوازی فرانسه سعی می کند نه نتها دستاوردهای کمون، بلکه نام کمون را هم از اذعان مردم پاک نماید. اما اگر نامی از کمون امروز موجود است، اگر دیواری که آخرین کموناردها را پای آن به گلوله بستند هنوز مورد بازدید علاقه مندانش است، به اعتبار مبارزه طبقه کارگر و نیروهایی است که بنا به درک ضرورت به این مسئله کوشیده و توانسته اند آن یاد و آرمانها را زنده نگه دارند. امروز هم جمهوری اسلامی با تمام تلاش مذبوحانه اش میخواهد خاوران این محل اندیشه های کمونیستی را تخریب نماید.»
نگهدارى حافظهء جمعى در برخورد تراب به مارکس نیز چنان نشانی داشت: مارکس نمرده است. او بخشی از سخنرانیهای کنگرههای مارکس در پاریس را با همکاری یارانش در سه جلد میان سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ ترجمه و منتشر کرد. او هدفهای کنگره را چنین بازگو میکند «استناد به مارکس دلالتی دوگانه دارد. اندیشهی وی آنجا که نقشی عمده ایفا کرده یعنی در زمینه ی نقد سرمایه داری، مستقیماً قابل به کارگیری است. و هم از سوی دیگر داراى ارزشی نمادین است، زیرا سنتهای برآمده از مارکسیسم را با دیگر خطوط و شیوههای تحلیلی و نقد اجتماعی، مانند فمینیسم، زیست محیطی، کثرت گرائی فرهنگی و روحیه ی علمی عموما به اتحاد و همگرایی فرا می خواند.»
برخی گفتهاند تراب اهل عمل بود و نه آدم تئوریک. اما آیا میتوان عمل و تئوری را از هم جدا نمود. و اگر بتوان جدا کرد، تراب از اهمیت تئوری آگاه بود. پس از شکست سازمانهای سیاسی و از جمله سازمان پیکار مساله عمدگی تئوری مطرح شد. مورد بحران در جنبش، به بحران در سازمان کشید و در ادامه ی آن مسالهی بحران در خود مارکسیسم مطرح شد. او این جا نیز سازمانده کار تئوریک بود.
او روند حرکت ناآگاهانه و بدون برنامهریزی شده را که «به نوعی پرسه زدن تبدیل گشته»، رد میکرد. لذا برخورد به بحران را در دستور کار خود قرار داد. انتشار نشریه اندیشه و پیکار از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۳ در این راستا بود. از نظر او بحران مارکسیسم (یا بحران چپ یا بحران جنبش کمونیستی) درک نفی گرایانه از بحران و بیاعتبار بودن آن نبود . و یا مثل برخی ها ـ بهخصوص پس از ریختن دیوار برلین - اعلام مرگ مارکسیسم نبود، بلکه «اعتقاد به مارکسیسم» بود اما همراه با «تکامل نظری مارکسیستها». در ترجمهی مقالهی «بحران مارکسیسم» اثر آلتوسر در ۱۹۸۷ (در اندیشه و پیکار شماره یک) می خوانیم: «کوششی در روشن کردن بحران در جهت نوسازی مارکسیسم و توان بخشیدن تئوریک بدان.»
محور زندگی تراب در «تغییرات ایدئولوژی» نهفته بود. از اسلام سنتی به اسلام روشنفکران مدرن نهضت آزادی. از مدرنیسم اسلامی به اسلام مجاهدین اولیه، که مارکسیسم را علم مبارزه میدیدند. تا نفی کامل اسلام و پذیرش مارکسیسم لنینیسم. و در تبعید و پس از طرح بحران نیز، آنچه «تحت عنوان لنینسم و رایجترین تعریف آن از طرف استالین» نامیده میشد مورد نقد قرار گرفت.
در برابر این سخن که بحران یعنی اینکه «دنیا تغییر کرده و ما و اندیشهمان نیز باید تغییر کنیم.» میگوید آری «مساله به همین سادگی است.اما ای کاش تکامل ذهنی هم بههمین سادگی بود. ... ساخت ذهنی را نمیشود مثل یک لباس درآورد و دور انداخت. ساخت ذهنی را فقط میتوان به نقد کشید و گرنه آمال و اتوپیها همچنان پابرجاست. اتوپی به مفهوم مثبت آن، به مفهوم امید.» (اندیشه و پیکار شماره ۴)
او در ماه مه سال ۱۹۹۹ زمانیکه کار سازماندهی و ترجمه دو جلد از مقالات کنگرههای بینالمللی مارکس در دانشگاه پاریس را پشت سر داشت، در کنفرانس سالانهی تدوین فرهنگ تاریخی - انتقادی مارکسیسم در دانشگاه آزاد برلین شرکت کرد. این فرهنگ بنام Historisch-kritisches Wörterbuch des Marxismus فرهنگی است پانزده جلدی که جلد اول آن در ۱۹۹۴ چاپ شده بود؛ فرهنگی مشتمل بر بیش از هزار و پانصد مدخل، که با همکاری بیش از هشت صد پژوهشگر در حال تدوین است. هر مدخل با معادل های عربی، انگلیسی، فرانسه، روسی، اسپانیایی و چینی همراه است. و تراب از همان سال، همکاری خود را برای تدوین معادل های عربی بهعهده گرفت. در آن سال موضوع عمدهی بحث کنفرانس موضوع «پیشرفت» بود. تراب پس از کنفرانس بعدی در سال ۲۰۰۰ توضیحی در مورد این پروژه و کنفرانسهای آن در آرش شماره هفتاد و چهار نوشت و معرفی نامه این فرهنگ را از جلد اول آن به فارسی برگرداند. از این فرهنگ تاکنون جلد هشتم (با مدخل تئوریهای بحران) به چاپ رسیده و جلدهای بعدی به فاصلهی دو سال منتشر میشوند. شرکت تراب در ماه مه ۱۹۹۹ با وجود اینکه چندی قبل پایش آسیب دیده بود و در آن چند روزهی کنفرانس لنگان لنگان میان برلین و شهر پوتسدام در رفت آمد بود بیاد ماندنی است.
در این دوره او کارهای زیادی در مورد مارکس انجام داد که تعداد آنها نشانهی وسعت کارش می باشد. بیش از بیست مقالهی کوتاه و گاهی بسیار حجیم به تنهایی، یا بهمراه یارانش ترجمه کرد. او میدید که بیشتر از راه ترجمه میتواند راهی بگشاید. او اهل کار بود و نه حرافی. قلماش پاک و روان بود و از اضافه نویسی پرهیز داشت.
ترجمهی «بازگشت مارکس» از هوارد زین به صورت کوتاه در ۲۰۰۴ و سپس به صورت کامل و در جلدهای متفاوت و استقبال وسیع از آن نشان داد که چه سئوال بجایی از زبان مارکس مطرح شده است: «تا حالا از خودتان پرسیدهاید: چرا باید مرگ مرا بارها و بارها اعلام کنند؟» هوارد زین در این نمایشنامهی کوتاه کمتر میتوانست به هستهی اصلی تئوری خود مارکس، یعنی تناقض ذاتی سرمایهداری بپردازد و بیشتر روی نکاتی تکیه میکند که مارکس در آنها با بسیاری دیگر مشترک است، از جمله تشدید فاصلهی طبقاتی میان فقرا و اغنیا. اما این نمایش، بازگشت مارکس را به روشنی به عنوان پیام آور انقلاب برای دنیایی انسانی بشارت میدهد.
با ترجمه ی این اثر رفیق تراب بازگشت مارکس را به گونهای، چند سالی پیشتر از بحران سرمایهداری سال ۲۰۰۸ پیشبینی کرد. بحرانی که دوباره مارکس را به صحنه بازگرداند. با بحران سرمایهداری موضوع بحران مارکسیسم به کلی از مد افتاد. بحران مارکسیسم به معنای «نفی مارکسیسم» چون یخی در برابر تابش تئوری مارکس در مورد بحران سرمایهداری ذوب شد. کاپیتال مارکس موضوع بحث حتا کسانی شد که دنبال حل بحران سرمایهداری بودند. تیراژ چاپ کتاب کاپیتال فزونی گرفت و کلاسهای کاپیتال خوانی از حوزهی روشنفکران و دانشگاهیان فراتر رفت. تئوری مارکس که از موضع طبقهی کارگر تدوین شده بود و ربطش را در مارکسیسم دانشگاهی به امر رهایی طبقه کارگر از دست داده است، دوباره و تا حدودی به نقش اصلی خود نزدیکتر شد.
در دورهی بعد، رفیق تراب پس از درگذشت رفیق پوران، نزدیکترین یار و یاور او و چندی بعد در چنگال این بیماری جانکاه، بیشترِ نیروی خود را روی حفظ اسناد و آثار گذشتهی تشکیلاتی متمرکز کرد. از تراب، این شخصیت همهجانبه، بسیار نوشته، کار و اثر به جا مانده است. اما جدا از اینکه چه دریافتی از نظرات او داشته باشیم، میتوانیم او را در کنشهای اجتماعیاش با این سه رویکرد ترسیم کنیم.
اول: پا پیش گذاشتن برای کار، شور و جسارت برای عمل.
دوم: تبدیل این کار و هر عملی در مبارزه به کار جمعی و با برنامه و تشویق دیگران بدان.
و سوم: داشتن گوش شنوا به نقدهای دیگران و ایستادگی بردبارانه در مقابل مخالفان کارش. او با تمام اختلافات در شیوهها و مضامین فکری همیشه با روی گشاده، با دفترچهای دردست برای یادداشت، پذیرای بحثها بود.
اگر این سه رویکرد درسی باشد در راه عمل، آنگاه یاد و اثر او نه در اذهان بلکه در کنشهای ما نیز بر جا خواهد ماند.
یادش گرامی باد.