ترجمه اى از سخنرانى كريس هجِس (Chris Hedges)

 

رئيس سابق دفتر نيويورك تايمز در خاورميانه كه در روز پنجشنبه ۲۲ مه ۲۰۰۸ در دانشگاه پرينستون (آمريكا) ايراد كرده است.
اسرائيل بدون ايالات متحده احتمالا وجود خارجى نداشت. در جنگ ۱۹۷۳، زمانى كه نيروهاى مصرى برخوردار از آموزش و حمايت شوروى از كانال سوئز گذشتند و سوريه اى ها در ارتفاعات گولان نيرو پياده كردند، چيزى نمانده بود كه اسرائيل نابود شود. هواپيماهاى حمل و نقل نظامى غول پيكر آمريكايى براى نجات اين كشور سررسيدند. هر نيم ساعت يك هواپيما بر زمين مى‌نشست تا ارتش درب و داغون شدهء اسرائيل را كه اغلب سلاح هاى سنگين خود را از دست داده بود تعمير كنند. تا زمانى كه جنگ به پايان رسيد‌، امريكا ۲ ميليارد و ۲۰۰ ميليون دلار كمك هاى نظامى فورى به اسرائيل داده بود.
اين مداخلهء آمريكا كه جهان عرب را به خشم آورد باعث شد كه كشورهاى صادركنندهء نفت (اوپك) با تحريم نفتى، مدتى اقتصاد كشورهاى غربى را فلج كنند. اين امر شايد برجسته ترين مثال براى حمايت حياتى بى‌وقفه اى باشد كه ايالات متحده براى دولت يهود فراهم كرده است.
دولت اسرائيل در نيمه شب ۱۴ مه ۱۹۴۸ زاده شد و آمريكا ۱۱ دقيقه بعد آن را به رسميت شناخت. از آن زمان هردو كشور در آغوش مرگبار يكديگر قفل شده اند.
واشنگتن، در آغاز روابط دوجانبه، مى‌توانست تأثيرى ميانه‌روانه داشته باشد. يك رئيس جمهور مثل آيزنهاور كه پس از اشغال غزه توسط اسرائيل در سال ۱۹۵۶ از كوره در رفته بود از او خواست كه از آنجا عقب نشينى كند و چنين شد. طى جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ هواپيماهاى جنگى اسرائيل كشتى آمريكايى ليبرتى را بمباران كردند. اين كشتى كه پرچم آمريكا بر آن در اهتزاز بود و ۱۵ مايل(*) از ساحل اسرائيل فاصله داشت پيام هاى تاكتيكى و استراتژيكى دو طرف را استراق سمع مى‌كرد. حملات اسرائيل باعث مرگ ۳۴ ملوان آمريكايى و ۱۷۱ نفر زخمى شد. اين حملهء عمدى براى مدت كوتاهى شور و علاقهء واشنگتن را نسبت به اسرائيل دچار سردى ساخت ولى ثابت شد كه چنين گسست‌هايى جز در حد چاله و دست انداز نبوده و راه به زودى توسط لابى (گروه فشار) اسرائيل كه هرچه مجهزتر و پيچيده‌تر شده و هرچه بيشتر نيازهاى مالى اسرائيل را برآورده مى‌كند صاف شد. اين گروه فشار دست به كار گرديد تا سياست خارجى اسرائيل و آمريكا را درهم ادغام كند.
اسرائيل از اين اتحاد فوايدى عظيم برده است. بيش از ۱۴۰ ميليارد دلار كمك مستقيم نظامى و اقتصادى آمريكا نصيبش شده و ۳ ميليارد دلار هرساله كمك مستقيم دريافت كرده است كه تقريباً يك پنجم بودجهء كمك‌هاى خارجى آمريكا ست. با اينكه بخش اعظم كمك‌هاى خارجى آمريكا مشروط به اين است كه خريدهاى نظامى مربوط به قرارداد از كالاهاى ساخت آمريكا باشد، اما اسرائيل مجاز است تا حدود ۲۵ درصد از پول كمكى را يارانهء صنايع دفاعى سودآور و فزايندهء خود كند. برخلاف ديگر ملت‌ها، اسرائيل از حساب پس دادن دربارهء اينكه پول كمكى را چگونه خرج مى‌كند، معاف است. پول‌هاى موجود هم بنا بر عادت هميشگى صرف ساختن شهرك‌هاى مهاجر نشين يهودى مى شود و نيز حمايت از اشغال سرزمين هاى فلسطينى و ساختن حصار و ديوار امنيتى كه حدوداً هر مايل آن يك ميليون دلار خرج بر مى دارد،
ديوار در تمام ساحل غربى مى‌پيچد و كانون‌هايى گسسته از يكديگر پديد مى‌آورد از اهالى فلسطين كه دچار فقر شديدند و در گتوهاى محاصره شده بسر مى‌برند. وقتى ساختن ديوار به پايان رسد حدوداً ۴۰ درصد از سرزمين فلسطين (**) را بلعيده است. اين بزرگ‌ترين عمليات غصب زمين از جنگ ۱۹۶۷ تا كنون است. اگرچه آمريكا رسماً با توسعهء شهرك سازى‌ها و كشيدن ديوار مخالف است، اما همچنان بودجهء اين اقدامات را تأمين مى‌كند.
آمريكا تقريباً ۳ ميليارد دلار براى اسرائيل منظور كرده تا سيستم تسليحاتى خود را توسعه دهد و اين امكان را برايش فراهم آورده تا به پيشرفته ترين سلاح‌ها در زرادخانهء آمريكا دسترسى داشته باشد، از جمله به هلى‌كوپترهاى تهاجمى بلاك‌هاوك و جت‌هاى جنگى اف ۱۶. ايالات متحده همچنين به اسرائيل امكان داده تا به اطلاعاتى سرى كه متحدان آمريكا در ناتو نيز از آن محروم‌اند دست پيدا كند. هنگامى هم كه اسرائيل حاضر نشد قرارداد منع گسترش سلاح‌هاى اتمى را امضا كند و خود نخستين برنامهء سلاح‌هاى اتمى منطقه را به اجرا گذاشت ايالات متحده ساكت ماند و هيچ اما و اگرى نكرد.
سياست خارجى آمريكا به ويژه در دولت كنونى بوش ادامه‌اى‌ست از سياست خارجى اسرائيل. ايالات متحده از سال ۱۹۸۲ به بعد، ۳۲ قطعنامهء شوراى امنيت را كه به انتقاد از اسرائيل پرداخته بود وتو كرده است يعنى بيش از كل تعداد وتوهايى كه ديگر اعضاى شوراى امنيت از آن استفاده كرده‌اند. آمريكا حاضر نيست در اجراى قطعنامه هاى شوراى امنيت نيز كه خود مدعى حمايت از آنها‌ست اقدامى بكند. اين قطعنامه‌ها از اسرائيل مى‌خواهند كه از سرزمين‌هاى اشغالى عقب‌نشينى كند.
دربرابر اين تبعيض فاحش هم‌اكنون شاهد خشم و نفرت اعراب هستيم. كمتر كسى‌ست كه در خاورميانه بين سياست‌هاى آمريكا و اسرائيل فرقى بگذارد. نبايد هم بگذارند. وقتى تندروهاى اسلامى حمايت آمريكا را از اسرائيل به عنوان نخستين دليل نفرتشان از آمريكا مطرح مى‌كنند، بايد به حرفشان گوش دهيم. پيامدهاى اين رابطهء يك طرفه در جنگ ويرانگرى كه در عراق جارى‌ست، در تنش روزافزون با ايران و در بحران انسانى و سياسى در غزه ادامه دارد. در لبنان نيز وضع همين طور است و حزب الله خود را آمادهء جنگى ديگر با اسرائيل مى‌كند كه به گفتهء اغلب تحليلگران خاورميانه غيرقابل اجتناب است. سياست خارجى آمريكا در خاورميانه دچار آشفتگى‌ست و اين همه به خاطر رابطهء خاصى‌ست كه بين آمريكا و اسرائيل وجود دارد. انفجار يك كشمكش منطقه اى مى‌تواند به يك كابوس با ابعادى فاجعه‌آميز بينجامد.
فراوان بودند كسانى در وزارت خارجهء آمريكا و نيز در بين طراحان سياست خارجى، كه فرارسيدن چنين وضعى را پيش‌بينى مى‌كردند. تصميم به گره زدن سرنوشت آمريكا در خاورميانه با اسرائيل از همان ابتداى امر، به نظر جمعى از كارشناسان سياست خارجى، از جمله ژرژ مارشال، وزير خارجهء پرزيدنت ترومن، مقبوليت عامه نداشت. آن‌ها هشدار مى‌دادند كه اين سياست واكنش هايى درپى خواهد داشت.
آن‌ها مى‌دانستند كه آمريكا به خاطر اين تصميم در اين منطقهء سرشار از ثروت نفتى بهاى گزافى خواهد پرداخت و مى‌ترسيدند كه اين يكى از اشتباهات بزرگ استراتژيك دورهء پس از جنگ جهانى باشد. حق با آن‌ها بود. اين تصميم امنيتِ آمريكا و اسرائيل را به خطر انداخته و آتشى افروخته است كه مى تواند كل منطقه را دچار حريق سازد.
اين اتحاد كه در اصطلاح جغراسياسى (ژئوپليتيك) معناى روشنى ندارد، اگر از ديدگاه سياست داخلى در نظر گرفته شود معنا مى‌دهد. لابى (گروه فشار) اسرائيل به نيروى مؤثرى درنظام سياسى آمريكا بدل شده است. هيچ كانديداى مهم رياست جمهورى، چه دموكرات و چه جمهورى‌خواه، جرأت ندارد از درِ مخالفت با آن درآيد. اين لابى توانست با موفقيت، كارشناسان عرب را كه با مفهوم وحدت منافع آمريكا و اسرائيل مخالفت مى‌كردند از وزارت خارجه پاكسازى كند. پشتيبانان اسرائيل صدها ميليون دلار به كانديداهاى سياسى آمريكا كه نظرى مساعد درقبال اسرائيل داشتند كمك كردند. آن‌ها كسانى را كه از اين هدف فاصله گرفتند، مثلاً پرزيدنت بوش اول را، بى‌رحمانه تنبيه كردند، زيرا مى‌گفتند كه وى به حد كافى در دفاع از اسرائيل جدى نبوده است. اين درسى بود كه كاخ سفيد دورهء بوش دوم آن را فراموش نكرد. بوش پسر نمى‌خواست كه فقط يك دوره رئيس جمهور باشد، مثل پدرش.
اسرائيل از سقوط صدام حسين دفاع كرد و هم‌اكنون از حمله به ايران دفاع مى‌كند تا از دستيابى اين كشور به سلاح هسته اى جلوگيرى كند. دخالت مستقيم اسرائيل در عمليات نظامى آمريكا در خاورميانه غيرممكن است چون مى‌تواند باعث وقوع جنگ بين دولت‌هاى عرب و اسرائيل شود. ايالات متحده كه در طول جنگ سرد از مداخلهء نظامى مستقيم در منطقه اجتناب كرد، هم‌اكنون فرمان مستقيم اسرائيل را به اجرا مى‌گذارد درحالى كه اسرائيل كنار گود به نظاره ايستاده است. در جريان جنگ خليج در سال ۱۹۹۱ اسرائيل ناظر بود همان گونه كه اكنون در جنگ با عراق.
پرزيدنت بوش كه با كاهش حمايت از جنگ در عراق روبرو‌ست علناً اسرائيل را به عنوان يك سرمشق سر دست گرفته تا نشان دهد كه مايل است عراق به چه صورتى درآيد. تصور كنيد كه چنين فكرى چه انعكاسى در كوچه و خيابان كشورهاى عربى پيدا مى‌كند. آن‌ها اسرائيل را همان گونه مى‌نگرند كه الجزايرى‌ها در جنگ آزاديبخش، فرانسوى‌هاى استعمارگر را مى‌نگريستند.
بوش اخيراً گفته است: «در اسرائيل سال‌ها‌ست كه تروريست‌ها در عمليات انتحارى‌شان جان انسان‌هاى بيگناه را مى‌گيرند. تفاوت اينجا‌ست كه اسرائيل يك دموكراسى‌ست كه به وظيفهء خود عمل مى‌كند و هيچ ممنوعيتى براى آنكه مسؤوليت‌هايش را برعهده گيرد وجود ندارد. اين نمونه‌اى‌ست خوب از موفقيتى كه ما براى عراق درنظر داريم.»
آمريكايى‌ها هرچه بيشتر در جهان منزوى مى‌شوند و دشنام مى‌شنوند. آن‌ها نسبت به تقصير خود در دچار شدن به انزوا همچنان از نعمت جهل برخوردارند. دستگاه‌هاى تبليغاتى آمريكا ساير مردم جهان را نامعقول مى‌خوانند و به آمريكايى ها اطمينان مى‌دهند كه اسرائيل دركنار ما‌ست.
اسرائيل از دولت خود كه مبنى بر تبعيض نژادى‌ست پاداش‌هاى اقتصادى و نيز سياسى مى‌برد. در اين بازارِ «جامعهء بسته» (***) اسرائيل به فروش سيستم‌ها و تكنيك‌هايى دست زده است كه به ملت امكان مى‌دهد از پسِ تروريسم برآيد. اسرائيل در ۲۰۰۶ معادل ۳ ميليارد و ۴۰۰ ميليون دلار فرآورده هاى دفاعى صادر كرده است يعنى يك ميليارد دلار بيش از كمك نظامى‌اى كه از آمريكا دريافت كرده است. اسرائيل به چهارمين قدرت بزرگ فروشندهء اسلحه ارتقاء يافته است. بخش مهمى از اين رشد ناشى از فروش سلاح‌هايى‌ست كه ويژهء به‌اصطلاح امنيت داخلى‌ست.
همان‌طور كه ناعومى كلاين در مجلهء نيشن نوشته است: «فرآورده ها و خدمات كليدى عبارت است از نرده‌ها و حصارهاى مجهز به بالاترين دستگاه‌هاى الكترونيكى، هواپيماهاى تجسسى بدون سرنشين، شناسايى بيومتريك، دستگاه‌هاى كنترل سمعى و بصرى، سيستم‌هاى رديابى هويت مسافران شركت‌هاى هوايى، و سيستم‌هاى بازجويى زندانيان، به‌ويژه ابزار و فنونى كه اسرائيل آن‌ها را براى زندانى كردن [افراد] در سرزمين‌هاى اشغالى به كار برده است. به همين علت است كه آشوب در غزه و ديگر نواحى منطقه اصل ماجرا را كه در تل‌آويو است تهديد نمى‌كند، بلكه ممكن است آن را عملاً تقويت نمايد. اسرائيل آموخته است كه چگونه جنگ بى‌پايان را به يك علامت تجارى و كسب ثروت تبديل كند، ريشه كن شده‌ها را به بيرون پرتاب كند و به اشغال و محاصرهء فلسطينى‌ها بپردازد، يعنى كه نيم قرن است پيشقراول «جنگ فراگير عليه تروريسم» بوده است.
ايالات متحده دست كم به طور رسمى از اشغال پشتيبانى نمى‌كند و خواستار برپايى يك دولت فلسطينى قابل دوام است. آمريكا يك بازيگر در عرصهء جهانى ست با منافعى كه فراتر از مرزهاى خاورميانه گسترش مى‌يابد و اين معادله هم كه دشمنان اسرائيل دشمنان ما هستند به اين سادگى‌ها نيست.
جان‌مير‌شايمر و استفن‌والت در نشريهء بررسى كتاب لندن (London Review of Books) مى‌نويسند: «تروريسم يك دشمن منحصر به فرد نيست، بلكه تاكتيكى ست كه مجموعه اى از گروه‌هاى سياسى آن را به كار مى‌گيرند. سازمان‌هاى تروريستى كه اسرائيل را تهديد مى‌كنند آمريكا را تهديد نمى كنند، مگر زمانى كه عليه آنان دست به اقدامى بزند (مانند سال ۱۹۸۲ در لبنان). علاوه بر اين، تروريسم فلسطينى خشونتى تصادفى و بى‌هدف كه مستقيماً عليه اسرائيل يا «غرب» باشد نيست، بلكه عمدتاً پاسخى ست به كارزار مداوم اسرائيل براى مستعمره كردن ساحل غربى و نوار غزه. نكتهء مهمتر اينكه گفتن اين حرف كه تهديد تروريستى مشترك باعث اتحاد آمريكا و اسرائيل است، ما را به رابطهء آنان در گذشته كه علت اين وضع است متوجه مى‌سازد و آن اينكه مسألهء تروريسم تا حد زيادى معلول اتحاد تنگاتنگ بين آمريكا و اسرائيل است نه برعكس».
سياست خاورميانه‌اى ايالات متحده توسط كسانى طرح‌ريزى مى‌شود كه با لابى اسرائيل روابطى تنگاتنگ دارند. اين لابى كسانى را كه مى‌كوشند دربرابر موضع‌گيرى‌هاى ويرانگر اسرائيل بايستند مانند وزير خارجهء سابق، كولين پاول، آنان را بيرحمانه سرِ جاى خود مى‌نشاند. اين اتحاد بين آمريكا و اسرائيل در دورهء كلينتون هم وجود داشت با صف طولانى كارشناسان خاورميانه‌‌اش، از جمله دنيس‌رس هماهنگ كنندهء سياست آمريكا در اين منطقه و مارتين اينديك قائم مقام پيشين مدير كميتهء روابط عمومى آمريكا-اسرائيل، يعنى آيپك (AIPAC)، يكى از پرنفوذترين لابى‌هاى اسرائيل در واشنگتن. اما دست كم كسانى مانند اينديك و رس آدم‌هاى معقولى هستند و مى‌خواهند يك دولت فلسطينى را، هرچند غيرقابل دوام باشد، تا آنجا كه براى اسرائيل پذيرفتنى‌ست در مد نظر قرار دهند. دولت بوش به راست‌ترين جناح لابى اسرائيل روى آورد، يعنى به آنها كه نه سرِ سوزنى همدردى با فلسطينى‌ها دارند ونه تحمل يك كلمه در انتقاد از اسرائيل. اين كارشناسان جديد خاورميانه عبارتند از: اليوت‌آبرامز، جان‌بولتون، دوگلاس‌فيث و اى‌لويس ليبى بى‌اعتبار شده (مشهور به «اسكوتر» يعنى رو‌روَك)، ريچارد‌پرل، پل‌ولفويتز، و داويد‌ورمسِر.
واشنگتن يك بار مى‌خواست جلوى اسرائيل را بگيرد و با مداخله اش از برخى اقدامات افراطى اسرائيل در نقض حقوق بشر مانع شد. در عين حال، همين دولت آمريكا هر اقدام ويرانگرانهء اسرائيل را تأييد كرده از كشيدن ديوار امنيتى در ساحل غربى گرفته تا محاصرهء كامل غزه و از برانگيختن يك بحران انسانى تا تجاوز مصيبت‌بار به لبنان و انباشتن آن از بمب.
تلاش‌هاى معدود و نيم‌بند كاخ سفيد بوش در انتقاد از اقدامات اسرائيل، همه به عقب‌نشينى‌هاى شتابزده و خجالت‌بار دربرابر فشارهاى اسرائيل انجاميده است. وقتى نيروهاى دفاعى اسرائيل [منظور ارتش است] در آوريل ۲۰۰۲ ساحل غربى را دوباره اشغال كردند پرزيدنت بوش به شارون نخست وزير اسرائيل تلفن كرد و خواستار «متوقف كردن هجوم و شروع عقب نشينى» شد. اما اسرائيل هرگز چنين نكرد. پس از يك هفته اعمال فشار از طرف لابى اسرائيل و متحدان آن در كنگرهء آمريكا (كه تقريباً همهء نمايندگان را دربر مى‌گيرد) بوش تسليم شد و شارون را «مرد صلح» ناميد: اين لحظه اى خفت‌بار براى آمريكا بود و نشانه اى آشكار از اينكه چه كسى سرِ نخ را در دست دارد.
دلايل متعددى براى جنگ در عراق وجود داشت. خواست آمريكا جهت كنترل منابع نفتى، باور آمريكا به اينكه مى‌تواند حكومت‌هاى دست‌نشانده‌اى درمنطقه بكارد و ترسى واقعى، هرچند نابجا، از صدام حسين؛ اين‌ها همه در فاجعهء كنونى نقش داشته اند. اما آنچه شديداً به اين اقدام شكل بخشيده اين مفهوم است كه هرچه براى اسرائيل خوب است براى آمريكا هم خوب است. اسرائيل خواهان يك عراق خنثى شده بود. نيروهاى اطلاعاتى اسرائيلى براى آنكه قضايا به جنگ منتهى شود دربارهء سلاح‌هاى كشتار جمعى مورد ادعايشان اطلاعات غلط به آمريكا دادند و هنگامى كه بغداد در آوريل ۲۰۰۳ اشغال شد، دولت اسرائيل فوراً شروع كرد به هل دادن آمريكا به سمت حمله به سوريه. اما اين ميل شديد به حمله كم‌كم فرونشست، تا حد زيادى، به اين دليل كه آمريكايى ها به حد كافى نيرو ندارند تا عراق را محكم نگه دارند تا چه رسد به اينكه كشور جديدى را اشغال كنند.
اسرائيل در حال حاضر از طريق لابى‌هاى خود به ايالات متحده فشار مى‌آورد كه به ايران حملهء هوائى كند به رغم آنكه خود در لبنان با شكست مفتضحانه روبرو شده است. تصميم قاطع اسرائيل دائر بر اعمال زور جهت ممانعت از ايران در دستيابى به سلاح هسته‌اى، اين احتمال را به وجود مى‌آورد كه قبل از پايان دورهء كنونى بوش چنين حمله‌اى رخ دهد. كوشش‌هايى كه براى متوقف كردن فعاليت اتمى ايران از طريق ديپلماتيك صورت گرفته به شكست انجاميده است. هيچ اهميتى ندارد كه ايران براى آمريكا تهديدى محسوب نمى‌شود، حتى هيچ اهميتى ندارد كه ايران براى اسرائيل هم، كه چند صد سلاح اتمى در زرادخانهء خود دارد، تهديدى به شمار نمى‌رود. آنچه مهم است اين است كه اسرائيل مى‌خواهد سلطهء نظامى كامل بر سراسر خاورميانه داشته باشد.
اتحاد بين اسرائيل و ايالات متحده پس از ۵۰ سال به دخالت مستقيم نظامى آمريكا در خاورميانه انجاميده است. اين دخالت كه منافع آمريكا را تقويت نمى‌كند كابوسى ژئوپليتيك را افسار گسيخته رها مى‌كند. سربازان و نيروهاى دريايى آمريكا دسته دسته در جنگى بيهوده نابود مى‌شوند. عجز آمريكا دربرابر فشارهاى اسرائيل به بيشترين حد رسيده است. كاخ سفيد و كنگره، شايد براى نخستين بار، به صورت دنبالچهء منافع اسرائيل درآمده اند. در ايالات متحده ديگر بحثى در كار نيست. همهء نامزدهاى رياست جمهورى آمريكا به «بله قربان گوى» اسرائيل بدل شده اند به استثناى دنيس كوسينيچ [سناتور و يكى از كانديداهاى حزب دمكرات آمريكا در انتخابات رياست جمهورى ۲۰۰۸]. كسانى كه دربرابر اسرائيل بايستند تاوانى سخت بايد بپردازند.
اين وضعيت بدين معنا‌ست كه هيچ راه مسالمت‌آميزى براى كشمكش فلسطين‌‌اسرائيل وجود ندارد؛ بدين معنا‌ست كه درگيرى بين تروريسم اسلامى از يك طرف و ايالات متحده و اسرائيل از طرف ديگر، افزايش خواهد يافت؛ بدين معنا‌ست كه قدرت آمريكا و حيثيت آن در سراشيب و انحطاطى غيرقابل برگشت افتاده است و مى‌ترسم كه به معناى پايان نهائى تجربهء يهوديت در خاورميانه نيز باشد.
تضعيف ايالات متحده از نظر اقتصادى و نظامى باعث بروز مراكز نوينى از قدرت مى‌شود. اقتصاد آمريكا كه در نتيجهء جنگ عراق به نحوى بد اداره شده و به تحليل رفته است، هرچه بيشتر به واردات چين و به مقادير عظيم اوراق قرضهء آمريكائى كه در دست چينى‌ها‌ست وابسته مى‌شود. چين ۸۲۵ ميليارد دلار ذخيرهء ارزى در اختيار دارد. اگر پكن تصميم بگيرد رشتهء پيوند خود را با بازار اوراق قرضهء ايالات متحده، حتى با بخشى از آن، بگسلد باعث سقوط آزاد دلار خواهد شد و به سقوط بازار املاك و مستغلات ۷ تريليونى آمريكا خواهد انجاميد. بانك‌هاى فراوان موج‌وار ورشكست خواهند شد و بيكارى عظيمى به بار خواهد آمد. وابستگى فزايندهء امريكا به چين باعث هجوم چينى‌ها براى اتحاد با كشورهاى صادر كنندهء نفت مانند ايران، نيجريه، سودان و ونزوئلا شده است. چينى‌ها براى درگيرى آشكار جهانى بر سر منابع كه رو به كاهش اند خود را آماده مى‌كنند.
آيندهء شومى در پيش است. نه تنها سياست خارجى اسرائيل با منافع آمريكا خوانايى ندارد، بلكه به طور جدى بدان ضرر مى‌زند. جنگ طلبى روزافزون در خاورميانه، فراخوان‌هاى حمله به ايران، فروپاشى پروژهء امپراتورى آمريكا در عراق، همگى راه را براى رقيبان آمريكا باز گذاشته اند. چيزى كه قبلاً وجود نداشت. به سود اسرائيل نيست كه آتش يك كشمكش منطقه‌اى را روشن كند. به سود ما هم نيست. اما آنان كه گردش چرخ امور را در دست دارند به نظر مى‌رسد مصمم‌اند به نام آزادى و دمكراسى كشتى دولتى آمريكا را با سرعتى سرسام‌آور پيش چشم ما به صخره ها بكوبند.
ترجمه براى انديشه و پيكار - ژوئيه ۲۰۰۸

منبع:

http://www.truthdig.com/report/item//20070702_a_declaration_of_independence_from_israel



---------------
* هر مايل دقيقاً ۱۶۰۹ متر است. (م)
** منظور اراضى اشغال شده در سال ۱۹۶۷ است كه خود ۲۲٪ يعنى حدودا يك پنجم كل خاك فلسطين تاريخى ست. (م)
*** منظور از gated communities شهرك هاى مسكونى بسته اى است كه دائماً تحت حفاظت قرار دارد با شيوه اى از زندگى آرام، خوش و همسان براى ساكنين آن كه مدلى ست از شهرهاى خصوصى. در ايالات متحده از اين گونه جامعه ها و شهرهاى بسته فراوان وجود دارد. (م)
ــ كريس هجِس نويسندهء كتابى ست تحت عنوان: «جنگ نيرويى ست كه به ما معنا مى‌بخشد». War is the Foce that Gives us meaning