قرار بود به دعوت دوست گرامی نجمه موسوی مطلبی بمناسبت روز جهانی زن برای مجله آرش بنويسم اما تقارن آن با سفر اخيرم به فلسطين اين امکان را فراهم نکرد٠ اين سفر اما خود موضوع مناسبی است برای نوشته حاضر٠
بهانه اين سفر برگزاری کنفرانسی بود که با مشارکت پروژه تحقيقاتی که در دانشگاه يورک در تورنتو در دست بررسی دارم و وزارت امور زنان فلسطين و دانشگاه فلسطينی القدس در اورشليم شرقی، در روزهای ٥ تا ٧ ماه مارس در رامالله برگزار شد. در اين مطلب به جنبههای خاصی از تلاش و مبارزه زنان فلسطين اشاره میکنم که معمولاً در مطبوعات به آنها نمیپردازند و آن مباحثات و مبارزات درونی جامعه فلسطين درباره جايگاه زنان و خواستهای آنان است. اتفاقاً اين بخش از زندگی زنان است که سر شار از نکات آموختنی و جالب برای همه کسانی است که پيچيدگیهای مبارزه فمينيستی را در شرايط مبارزه ملی درک میکنند.
*****
اگر استقبال گرم دوستان جوان فلسطينی در فرودگاه بنگوريون در نيمه راه تلآويو و اورشليم برای همکاران کانادايی ما بطور دلپذيری تعجب آور بود، برای من و سعيد رهنما يادآور آشنای ميهمان نوازی معمول شرقی بود که طعم دلنشين آن را دور از وطن تنها در سفر به خاورميانه چشيدهايم. يکسره به اورشليم شرقی میرويم چون حتا دوستان همراه که برای اولين بار بود به منطقه سفر میکردند علاقهای به ديدن تلآويو نداشتند. "نرمين" ،"خولا" و "نوين"، دانشجويانی که در تابستان گذشته، همراه با جمعی ديگر برای گذراندن يک دوره فشرده ميهمان پروژه ما در دانشگاه يورک بودند حال ميزبان ما در توقف کوتاهمان در اورشليم هستند. همگی اهل اورشليم اند و دارای کارت هويت اورشليم که بدون آن حتا امکان ورود به اورشليم شرقی تحت کنترل اسراييل را نداشتند. در اولين روز کنفرانس جوانی فلسطينی اهل الخليل (حبرون) تعريف میکرد که برادرش به جرم ورود غير قانونی به اورشليم به سه ماه زندان و پرداخت جريمهای معادل هزار دلار آمريکايی محکوم شده و بهمين سبب خود او سالهاست که از مرز اورشليم عبور نکرده است.
در طول اين سفر بارها شاهد نشانههای تنش بين فلسطينیهای مقيم اورشليم و ساير فلسطينیهای ساکن کرانه غربی بوديم. داشتن کارت هويت اورشليم مزايايی دارد که مهمترين آن آزادی نسبی برای عبور و مرور بين اورشليم و کرانه غربی است. اما دارندگان کارت هويت اورشليم در عين حال در مقابل سياست اسراييل برای" فلسطينی زدايی" اورشليم مسئوليت بيشتری را بر عهده دارند. برای نمونه يکی از دوستان فلسطينی ،عايشه، که استاد دانشگاه القدس در رامالله است، ناچاراً هزينه زيادی را بابت آب وبرق و ماليات برای خانهاش در اورشليم می پردازد تا حق اقامت اورشليم را از دست ندهد و اين در حالی است که عبور وقت گير از ايستگاه بازرسی بين دو شهر که گاهی يکی دو ساعت طول می کشد او را از ديدار منظم پدر و مادرش که در اورشليم زندگی می کنند محروم کرده. به هر رو برخورداری از تسهيلاتی که ساکنين اورشليم از آن بهرمندند نوعی تعارض سياسی و اختلاف را دامن زده است بعضی از ساکنين کرانه غربی گاهی فلسطينی های مقيم اورشليم را بيشتر اسراييلی می دانند تا فلسطينی.
توقف ما در اورشليم کوتاه است. با اين حال فرصت داريم با دوستان همراه به "شهر قديمی" سری بزنيم و از الاقصی و قبهالصخره ديدن کنيم. در مقايسه با سفر قبلی در تابستان دوسال پيش، به نظر میرسد هم سربازان اسراييلی و هم محافظين فلسطينی اين اماکن انعطاف پذيرتر هستند. اما رکود اقتصادی به قوت گذشته به چشم می خورد و تعداد توريستها انگشت شمار است. اعلام گاه و بيگاه حکومت نظامی و بستن مرز ميان کرانه غربی و اورشليم که وسيلهای است برای قدرت نمايی نيروی اشغالگر و ارعاب و تحقير مردم فلسطين و يادآوری اين واقعيت به آنان که زندگی آنها در کنترل اسراييل است نيز تاثيرات منفی جدی بر اورشليم شرقی دارد. و بهمين سبب هم ميهمانی دانشگاه به افتخار هيئت کانادايی که قرار بود در اورشليم برگزار شود در ساعت آخر منتفی ميشود چرا که مرز بين "ابو ديس" و اورشليم بی هيچ دليلی بسته ميشود و ميزبانان ما امکان ورود به اورشليم را ندارند.
هنوز يک روز به شروع کنفرانس مانده و دوستان فلسطينی ما را به بحرالميت میبرند. سراسر کناره اين دريای نمک را پلاژ های اسراييلی پوشاندهاند و بر خلاف کناره آنسوی ديگر دريا در طرف اردن هيچ راه دسترسی مجانی به آب که از نظر بهداشتی مزايای فراوانی دارد موجود نيست و فلسطينی ها ناچاراً بايد وروديه نسبتاً زيادی را به صاحب پلاژ اسراييلی بپردازند.
صرفنظر از اينکه چند بار از ايستگاههای بازرسی اسراييلی عبورکرده باشم هميشه ديدن سربازان مسلح اسراييلی که با بی ادبی و نخوت و داد و فرياد اوراق هويت فلسطينیها را بازديد میکنند، بعضیها را هل میدهند و بسته های ديگران را باز میکنند، برايم اندوه بار و عصبانی کننده است. و نيز هميشه از شکيبايی و متانت عابرين فلسطينی در مواجهه با سربازان اسراييلی شرمگين و متعجب میشوم. اين بار هنگام عبور از مرزبين اورشليم و راملالله در (کالابريا) مدارک ما را بازرسی نمیکنند هر چند که ما نيز مثل ديگران بايد از تاکسی پياده شويم و پس از حدود پانزده دقيقه راهپيمايی از روی سنگ و نخاله در آن طرف مرز تاکسی ديگری به مقصد رامالله بگيريم. هيولای بتونی اسراييل يا ديوار جدا سازی کرانه غربی درست جلو چشم ما است.
ساختن ديوار برای جدا کردن کرانه غربی که از ميان شهرکها و مزارع فلسطينی میگذرد زندگی مردم را بمراتب مشقت بارتر ساخته. در بعضی مناطق که ديواردر فاصله ميان خانههای فلسطينی و زمينهای زراعی آن ها امتداد يافته خانواده ها (عمدتا زنان) را مجبور کرده تا يا زمين را بحال خود رها کنند و يا برای رسيدن به زمينشان مسافت زيادی را برای عبور از "دروازه"های معدودی که در کنترل سربازان اسراييلی است طی کنند. در مناطق ديگر ديوار که درست از وسط شهر عبور داده شده با ايجاد فاصله بين خانه و مدرسه، رفت و آمد کودکان فلسطينی را تبديل به يک راهپيمايی طولانی و سخت کرده. گاهی فاصله ده دقيقهای به يکساعت يا بيشتر افزايش پيدا کرده و در مواردی بچه ها بايد از تپه های پر سنگلاخ عبور کنند تا بموقع به دروازههای مربوط که در ساعات معينی بسته ميشود برسند ٠ مدت انتظار پشت دروازه نيز کاملا به ميل و اراده سربازان اسراييلی است ٠ واقعيت اين است که هدف اصلی دولت اسراييل از ساختن ديوار نه تامين ايمنی بيشتر برای اسراييل که تصرف هر چه بيشتر زمينهای کرانه غربی است٠
دوست فلسطينی ما ،سلام حمدان، در پاسخ به ابراز خشم و تنفر ما که چگونه میشود در مقابل چنين بی عدالتی و بی حرمتی عکس العمل شديدی نشان نداد، بسادگی پاسخ میدهد که "اين درست چيزی است که اشغالگران ميخواهند. غرض آنها تحريک ما به نشان دادن چنين عکس العملهايی است. اما راه ما خشونت نيست." شکيبايی و بلوغ سياسی او ما را شرمنده میکند. روزی هم که در راه بحرالميت به شهر اريحا (جريکو) وارد می شديم شاهد اين شکيبايی در مضمون ديگری بوديم. تابلو بزرگی در مدخل شهردر صف نوبت ايستگاه بازرسی به زبان انگليسی و عربی اعلام میکند که برای رفاه بيشتر اهالی ايستگاه بازرسی در دست باز سازی است و از مزاحمت ايجاد شده عذرخواهی میکند. چه طنزتلخی! همينجا ديدن گروهی کودک دبستانی فلسطينی که زير آفتاب داغ جريکو منتظر ورود به شهر هستند و گه و بيگاه دسته جمعی در جستجوی سايه از يک گوشه به گوشه ديگر حد مرزی میدوند، گزندگی طنز را تشديد میکند. بطری بزرگی آب بدست يکی از بچهها میدهيم و حيرت میکنيم که چگونه کودکان ٦، ٧ ساله با شکييباييی منتظر نوبت خود برای نوشيدن آب دور هم جمع میشوند. همه به وضوح تشنهاند اما ياد گرفتهاند که بدون تجاوز و تعرض و محروم کردن ديگران از اين حق منتظر نوبت بمانند.
اما شکييبايی در سرزمين اشغال شده کار آسانی نيست٠ در مسير سفر به بحرالميت عايشه از جوانانی میگويد که به عمليات انتحاری دست ميزنند. میگويد بدن جوانانی که در تمام عمر شاهد چنين بیعدالتی هستند بمب سياری است که هر لحظه در معرض انفجار است. میگويد خودش گه و بيگاه بچههای خود را سؤال پيچ میکند که مبادا داوطلب عمليات انتحاری شده باشند و اين مشکل جدی بسياری از مادران فلسطينی است.
من و سعيد سالها پيش، يکی دو سال پس از اشغال سرزمينهای کرانه غربی در ١٩٦٧،جريکو را ديده بوديم. هنوز حالت انتظار، شوک و ناباوری را که مثل غباری روی شهر افتاده بود بياد داشتم و مشتاق بودم دوباره اين قديمیترين شهر خاورميانه را که طی هزارههای متمادی هرگز از سکنه خالی نبوده دوباره ببينم. گرمای متبوع، و عطر بهارهای نارنج نمیتواند احساس دلمردگی را از شهر بگيرد. به يکی از رديف رستورانهای شهر ميرويم. جای بزرگ و دلبازی است که شايد گنجايش ١٥٠ نفر را داشته باشد، اما ما تنها مشتريان صاحب نگونبخت اين کافه هستيم. ظاهراً در گذشته جريکو بخاطر هوای هميشه معتدل و طبع ملايم و انعطاف پذيری فرهنگی مردماش پاتوق جوانان اورشليم و رامالله بوده و بندرت جای خالی در رستورانهایاش پيدا میشده است. فضای دلمرده و غمبار سی و چند سال پيش را دوباره احساس میکنم.
سر انجام به رامالله می رويم. کنفرانس با پيام پرزيدنت محمود عباس (ابومازن)، سخنرانی وزير امور زنان، زهيره کمال، و من از طرف دانشگاه يورک، باحضور چند تن از وزرای دولت فلسطين و شخصيتهای فلسطينی از جمله هنان اَشراوی و نمايندگان سازمانهای بين المللی فعال در فلسطين آغاز میشود. من دل نگران سعيد هستم که بخاطر ناراحتی قلبی در بيمارستان المقاصد در اورشليم شرقی بستری است. اما شور و علاقه برگزار کنندگان و شرکت کنندگان و ابراز محبت و همبستگی دوستان و همکاران فلسطينی که در چند سال گذشته از موهبت دوستی شان برخوردار بودهايم تاثير آرام کننده و اطمينان بخشی دارد.
نماينده پرزيدنت عباس تعهد دولت فلسطين را به تحقق برابری کامل حقوقی و اجتماعی زنان و رفع بی عدالتی های جنسيتی تاکيد میکند و مواردی مثل سن ازدواج ، حق طلاق و حضانت را بر میشمرد و نيز به برنامه دولت برای باز گرداندان فلسطينیهای رانده شده از سرزمين مادری و بازگرداندان اعتماد بنفس فلسطينیها اشاره می کند.
ارتباط اين موارد با يکديگر روشن است. اما جالب آنکه کنفرانس نيمساعت ديرتر از موعد مقرر شروع می شود چرا که وزير امور زنان فلسطين را در ايستگاه بازرسی اسراييل نگه داشته بودند. بی شک راه درازی تا آزادی فلسطين و تحقق برنامه دولت برای بازگرداندن اعتماد بنفس فلسطين در پيش است. با اين حال انتظار ورود وزير با عصبيت و ناشکيبايی حضار و برگزارکنندگان همراه نيست. اين نيز جنبه ديگری از شکيبايی فلسطينی است که در آنها نهادی شده. ويژگی ديگری که جالب توجه يافتم بیتکلف بودن روابط حاظرين با مقامات دولتی بود که عاری از هر نوع تشريفات معمول و متداول بود.
وزارت زنان که همراه با دانشگاه يورک يکی از چهار نهاد برگزار کننده کنفرانس است در نوامبر سال ٢٠٠٣ تأسيس شده. در چندين سال گذشته به دفعات شانس گفتگو و تبادل نظر با زهيره کمال را که حال وزير امور زنان است داشتهام. زهيره در گروه جبهه خلق برای آزادی فلسطين و جبهه دموکراتيک فلسطين فعاليت داشته و رياست کميته مرکزی جبهه دموکراتيک را در اراضی اشغالی بعهده داشته و عضو گروه مذاکرات صلح اسلو نيز بوده است. پس از توافقنامه صلح اسلو زهيره کمال از جمله کسانی بود که عليرغم انتقاداتاش به روند صلح آن را بعنوان تنها انتخاب ممکن برای مردم فلسطين در شرايط موجود پذيرفته و همراه با جمع وسيعی از کادرها و اعضاء از جبهه دموکراتيک جدا شده.
پيام زهيره کمال عمدتاً يادآوری پيوند مبارزات و خواسته های زنا ن فلسطين با زنان جهان و همه مردم تحت ستم است. کمتر بر موقعيت خاص فلسطين و بيشتر بر ارتباط اشکال مختلف ستم در سطح جهان تکيه دارد. به ياد انتقاد ادوارد سعيد در يکی از آخرين نوشته هايش ميافتم که ضرورت اين همبستگی جهانی را در جنبش مقاومت فلسطين ياد آور شده بود.
هم در پيام زهيره کمال و هم در گفتگو با ساير زنان نشانههای انرژی و اميدواری جديدی بچشم میخورد. موفقيت در تصويب طرح ٢٥% سهميه زنان (يا حد اقل دو نماينده) در انتخابات شوراهای محلی در اين اميدواری بی تا ثير نيست. میگويند بدون سهميه امکان نداشت زنان بخصوص در مناطق مذهبی و محافظه کار مثل (ابوديس) به شوراها راه پيدا کنند. اما صرف وجود سهميه سبب شده در بعضی نقاط مثل دهکده (ابود) تعداد نمايندگان زن از ميزان سهميه نيز بالاتر رود. ايجاد چنين امکانی برای مشارکت زنان بخوبی نشان میدهد که سياست مترقی دولتی تا چه حد میتواند نقش پيشبرنده داشته باشد. هدف بعدی تلاش برای تصويب سهميه زنان در شورای قانونگزاری فلسطين است. بسياری از زنها با توجه به قوت مرد سالاری و ديدگاههای سنتی در شورا مبارزه سختی را در اين مورد پيش بينی میکنند. اَين نيز گفتنی است که هنگام سخنرانی نماينده ابو مازن که از افراد محافظه کار الفتح است آشکارا پچ پچ اعتراضی زنان به گوش میرسيد که شايد بيانگر بیاعتمادی آنان به وعده های دولت در زمينه حقوق زنان بو د. وزارت امور زنان با هدف ايجاد چارچوب حقوقی و سياسی برای پاسخگويی به خواسته ها و مسايل زنان، برنامه سه سال آينده خود را بر سه نکته محوری طراحی کرده: فعالتر کردان زنان در نقشهای تصميمگيری و سياست گذاری، کاهش فقر زنان بخصوص زنان جوان سرپرست خانواده، ارتقاء آموزش فنی و حرفهای برای زنان جوان. اين برنامهها را بايد به ناچار در قالب اين مرحله از مبارزات مردم فلسطين و نيازهای عاجل زنان ارزيابی کرد. با اينحال براحتی میتوان جای پای فرهنگ پدر سالاری و محافظه کاری سياسی و فرهنگی را مشاهده کرد. بی شک نفوذ فزآينده بينش مذهبی، محبوبيت سازمان حماس و هواداران آن در دولت و سازمان الفتح در تحميل برخورد محافظه کارانه وزارت زنان بی تاثير نبوده.
تعداد مساوی زن و مرد در ميان همکاران وزارت زنان که در اداره کنفرانس همکاری داشتند نيز نکتهای در خور توجه بود. در حقيقت حضور بسيار فعال مردان چه در ميان برگزارکنندگان و چه در ميان سخنرانان و شنوندگان، در کنفرانسی که حول مسايل مربوط به نقش جنسيت در تجربه غربت و مهاجرت سازمان داده شده بود از نقاط قوت کنفرانس بود.
در همين رابطه از رييس بخش مطالعات زنان در دانشگاه بيرزيت، يکی از معروفترين دانشگاههای فلسطينی، شنيديم که تقريباً پنجاه در صد از دانشجويان دانشکده مطالعات زنان را مردان جوان تشکيل می دهند. مقايسه اين وضعيت با مطالعات زنان در کانادا که در هيچ مقطعی بيش از حدود ٢ تا ٣% دانشجويان مرد را جذب نمیکند، بخصوص با توجه به کليشه های رايج در غرب در باره روابط جنسيت وشدت مرد سالاری و خشونت مردان در خاور ميانه، نکته در خور توجهی بود. نکته ديگری که وزير امور زنان و يکی ديگر از مسئولين آن وزارت خانه بر آن تآکيد میکردند اين بود که وزارت زنان نه قصد انرا دارد و نه اين را درست ميداند که خود را جايگزين جنبش زنان کند٠ هر دو تآکيد شان برضرورت وجود و ادامه جنبش زنان مستقل از دولت بود.
يکی از درخشانترين لحظات کنفرانس جلسه بحث و مجادله بين دو نسل زنان فلسطينی درباره مسايل سياسی و فرهنگی جامعه و نقش جنبش زنان بود. نسل قديمی زنان نسل جديد را بعنوان نسل سازمانهای غير دولتی "ان٠ جی٠ او" می ناميد و نسل جديد به اعتراض پاسخ می داد که خود شما "ان٠ جی٠ او٠" ها را ايجاد کرديد و اعتراضتان نه به نفس وجود اين سازمان ها بلکه به نوع فعاليتهای آنها در زمينه مسايلی از قبيل خشونت عليه زنان، دموکراسی و حقوق بشر است که بنظر شما مسايل عاجل امروز ما نيستند.
انتقادات عمده زنان جوانتر به نسل قبلی حول مسايلی مثل وابستگی به احزاب سياسی، نبود دموکراسی در جنبش، رونويسی روشهای مردان در احزاب سياسی، روابط سلسله مراتبی، ترس و ترديد در به چالش طلبيدن تابوهای فرهنگی، عدم برخورد به فساد سياسی و مالی و بی اعتنايی به نظرات نسل جوان جنبش و مشارکت ندادن آنها در تصميم گيری ها دور می زد. آنها بدرستی استدلال میکردند که جنبش سياسی بدون جنبش اجتماعی و فرهنگی قادر نيست جامعه و معتقدات سنتی آن را به چالش طلبد و دليل عدم وجود جنبش اجتماعی و فرهنگی رامحافظه کاری نسل اول جنبش زنان، دنباله روی شان از احزاب سياسی و عدم تمايل يا ناتوانیشان در انطباق با شرايط جديد میدانستند که نهايتاً به کناره گيری زنان جوان و ايجاد بحران در جنبش زنان انجاميده. سخنران ديگری اين بحران را مشکل کل جامعه عرب و نه فقط مساله فلسطين قلمداد میکرد.
نسل قديمیتر زنان بنوبه خود از بی تفاوتی، نخبه گرايی و مادی گرايی نسل جوان "ان٠ جی٠ او" انتقاد میکرد که تعهد سياسی لازم را به جنبش مقاومت فلسطين ندارد و ملاحظات مالی و کسب درآمد بيشتر آنها را به کار در سازمانهای "ان٠ جی٠ او" سوق داده و بناگزير شعارها و خواستههای سازمانهای بين المللی را که به فلسطين کمک مالی میکنند پيش می برند. آنها اسدلال می کردند که بر اين اساس، الويت جنبش زنان فلسطين را سازمانهای کمک دهنده بين المللی که به مصالح و نيازهای عاجل محرومترين اقشار زنان بی توجهاند، تعيين می کنند. به گفته يکی از سخنرانان اين گروه، در گذشته ديد روشنتری از اهداف جنبش زنان وجود داشت و آن تغيير واقعيات سياسی بعنوان پيش شرط آزادی زنان بود. اما نسل "ان٠ جی٠ او" خواهان برابری جنسيتی در شرايطی است که فلسطين تحت اشغال بهسر می برد و به استدلال او بدون آزادی سياسی آزادی زنان ميسر نخواهد بود.
نکته بسيار مهم ديگر در اين گفتگوها مربوط به تنزل مشارکت زنان در انتفاضه دوم در مقايسه با انتفاضه اول بود. يکی از سخنرانان در زمينه مشکلات مشارکت زنان در انتفاضه دوم، که حال عمدتاً خدمات پشت جبهه را در بر عهده دارند، استدلال می کرد که رشد گرايشات محافظه کارانه در جنبش زنان که انعکاس محافظه کاری احزاب است بر اشکال و تقليل مشارکت زنان در انتفاضه دوم تاثير گذاشته. اما ديگران لزوماً با اين نظر توافقی نداشتند. در حاشيه ذکر اين نکته لازم است بسياری از ناظرين جنبش زنان، دليل تنزل مشارکت مستقيم زنان در انتفاضه دوم را نتيجه نظامی شدن جنبش می دانند.
هرچند بسياری از بحثهای مربوط به رابطه جنبش زنان و جنبش ملی برای ما مضمون آشنايی بود که در ايران نيز با آن مواجه بوده و هستيم، اما شفافيت گفتگوها و تلاش برای به بحث گذاشتن آشکار آنها بجای پرده پوشی به بهانه سوء استفاده دشمن، نشان از بلوغ سياسی جنبش زنان فلسطين داشت.
با اينحال واقعيت تلخی که در جامعه فلسطين، نيز در ديگر جوامع عربی، قابل مشاهده است رشد محافظهگرايی فرهنگی و اجتماعی تحت تاثير مذهب در سطح جامعه و درميان احزاب از جمله در الفتح است که يکی از مشکلات جدی جنبش زنان فلسطين برای پيشبرد مبارزه فرهنگی است.
در گفتوگويی که با عبدا لمجيد حمدان، دبيرکل سابق حزب کمونيست فلسطين (الشعب فعلی) داشتم و اميدوارم خلاصهای از آن را بزودی به اطلاع خوانندگان آرش برسانم، او افزايش گرايشات مذهبی را يکی از عوارض پوپوليسم در جنبش آزادی فلسطين ذکر ميکرد. در حقيقت نشانههای اين گرايش محافظه کارانه بوضوح در سطح جامعه از جمله افزايش تعداد زنان محجبه قابل مشاهده است. در همين رابطه نوع استفاده از حجاب نيز متفاوت است. حجاب بعضی از دختران جوان مشابه زنان جوان خانوادههای مذهبی در ايران بطور کامل اندام و موی آنها را می پوشاند و اثری از آرايش در صورت آنها پيدا نيست. اينها هواداران و يا اعضاء سازمان حماس يا جهاد اسلامیاند. بعضی ديگر تنها موی خود را کاملاً زير روسری پنهان میکنند اما آرايش بسيار غليظ و لباسهای بسيار تنگ و بدن نمای آنها بشدت جلب توجه میکند. اين گروه از زنان محجبه معمولاً به سازمان الفتح وابستهاند و يا تحت فشار خانوادهها مجبور به استفاده از حجاب میشوند. در اين سفر نتوانستم در حجاب رفتن دو تن از دختران دانشجو راکه در تابستان گذشته بدون کوچکترين نشانهای از حجاب يا رفتار اسلامی در کانادا ميهمان ما بودند چگونه تحليل کنم.
آنچه مسلم است جنبش فلسطين در آزمون سختی برای انتخاب نظام سياسی آينده قرار دارد. افزايش نفوذ هواداران حماس و گرايشات مذهبی در جامعه واقعيتی است که به گمان من هنوز از سوی رهبران جامعه جدی گرفته نمیشود. يکی از استادان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه بيرزايت میگفت دانشجويان مسلمان و هواداران حماس نه تنها بشدت افزايش يافته بلکه آنها روز بروز اعتماد بنفس بيشتری پيدا کرده و متهاجمتر میشوند بطوری که اگر فيلمی در کلاس نمايش داده شود که مورد تآييدشان نباشد خيلی ساده نمايش فيلم را قطع میکنند.
در گفتگو بابعضی از فعالين سياسی فلسطينی من متأسفانه آمادگی لازم برای آموختن از تجارب ديگران، از جمله تجربه ايران را کمتر مشاهده کردم. گرايش عمده معمولاً تکيه بر تفاوت کيفيت جنبش سياسی در فلسطين و ايران، دلايل متفاوت رشد گرايشات مذهبی و حتا تفاوت عناصر و رهبران مذهبی در فلسطين و ايران است که بنظر من نشانه بی توجهی به تفاوت عمل رهبران يک جنبش سياسی در اپوزيسيون و همان رهبران در قدرت سياسی است. در اين ميان تفاوت برداشت زنان و مردان در برخورد به مذهبی شدن جنبش و آينده سياسی فلسطين قابل توجه است و بيشتر زنها از گسترش مذهب ابراز نگرانی میکردند، شايد به اين دليل که اين زنها هستند که هم اکنون فشارهای مستقيم و غير مستقيم فرهنگی و اجتماعی حماس را بطور روزمره تجربه می کنند. بعضی از آنها تا آن حد پيش می رفتند که به سادگی میگفتند زندگی در فلسطين تحت اشغال اسراييل به زندگی در فلسطين تحت حکومت حماس ترجيح دارد. در حالی که بسياری از مردان اگر بطور آشکار يا ضمنی از حماس پشتيبانی نکنند، امکان ايجاد يک حکومت مذهبی در فلسطين را يا غير ممکن میداستند و يا از آن تهديدی احساس نمیکردند. به همين دليل نيز تلاش لازم برای تحليل جدی و واقع بينانه از اين شرايط، مشخص ساختن نقاط اشتراک و اختلاف با جنبش مذهبی درباره مسايل فرهنگی- اخلاقی، تلاش برای نزديکی بيشتر با مردم عادی بخصوص در کمپ های پناهندگی که پيش شرط کار فرهنگی است و خالی نکردن اين ميدان برای جنبش حماس و جهاد اسلامی، و مهمتر از همه ، بحث جدی درباره نوع نظام سياسی آينده فلسطين بچشم نمیخورد. دو سال پيش نيز که به دعوت سازمان "فدا" من و سعيد رهنما در يک جلسه بحث و گفتگو با کادرها و اعضاء آن سازمان به وجود تشابه بين جنبش مذهبی فلسطين و ايران اشاره داشتيم، پارهای از شرکت کنندگان، سازمان حماس را خطری جدی نمیديدند. بحث ما اين بود که علاوه بر تلاشی که صرف مبارزه با اشغال اسراييل میشود بايد به خطرات جنبش بنيادگرای اسلامی و نيز مسايل بعد از پايان اشغال نيز توجه جدی داشت؛ چرا که اين خطر وجود دارد که بعد از پايان اشغال حتا نتوانيد همين جلسه شبيه امروز را نيز بر گزار کنيد. بايد توجه داشت که سازمان "فدا" که از جبهه دموکراتيک خلق منشعب شده، به نسبت آن جريان و نيز جبهه خلق برای آزادی فلسطين، که هر دو با سازمان حماس همکاری دارند، به خطرات رشد جنبش مذهبی باور دارد.
به هر حال همه اين موارد بروشنی در انقلاب ايران تجربه شده اما به نظر میرسد نياموختن از تاريخ يکی از ويژگیهای تأسف آور جنبش های سياسی جوامع خاورميانه است.
(منتشر شده در آرش شماره ۹۱)