صفحه آزاد
- توضیحات
- نوشته شده توسط ياسمين ميظر
- دسته: صفحه آزاد
در جلسه کميته ضد سنگسار در پاريس
امسال تشکلهای زنان در ايران تصميم گرفتند مراسم روز ۸ مارس را به مبارزه با خشونت عليه زنان اختصاص دهند. من هم با آنها هم نظر هستم که خشونت عليه زنان در خانه و در سطح جامعه از يکديگر جدايی ناپذيرند و مشکلات امروزی ما زنان ناشی از زندگی خصوصی و اجتماعیمان است. اما در ادامه ی همين بحث تاکيد دارم که اين خشونت، اگرچه در جوامع بنيادگرای مذهبی اسلامی بی ربط به ايدئولوژی حاکم و ارگانهای قدرت آن نيست، زمينه ی پيدايش آن محدود به چنين جوامعی نبوده، بلکه رابطه ی مستقيمی با موقعيت کاری زنان و عدم توانايی آنها برای دستيابی به استقلال اقتصادی در اين مرحله از رشد سرمايه دارد. کوشش نظام سرمايه جهانی برای دستيابی به بازارهای جديد و فايق آمدن بر بحرانهای دورهای و ساختاری بر موقعيت زنان تاثير مستقيمی ميگذارد؛ کوششی که به جنگهای خونين، گسترش فقر، اعتياد ، فحشا و فساد انجاميده است. مبارزه زنان برای دستيابی به استقلال اقتصادی و مبارزه ی زنان برای دستيابی به برابری در عرصه های سياسی ، اقتصادی و اجتماعی و البته عليه خشونت، بر بستر چنين بحران سياسی اقتصادی صورت ميگيرد و از اينروست که من تم زن ـ کار و برابری اقتصادی را موضوع سخنرانی خود در اين جلسه قرار دادهام. چرا که اگر بپذيريم که برابری واقعی (و نه صوری) زنان تنها در شرايط برابری اقتصادی ميسر است، لازم است بر مسأله زنانه شدن فقر و گسترش فحشا و اعتياد، کار موقت، کار کنتراتی و کم درآمد زنان، مسأله اشتغال زنان و حقوق برابر برای کار برابر در سرمايه داری جهانی تامل کنيم. پايين آمدن نرخ رشد، گسترش جهانی شرکتهای غول آسا، تمرکز انباشت سرمايه در سرمايه مالی، همزمان با کساد پايه توليدی به بلاتکليفی و بی ثباتی اقتصادی سرمايه دامن زده و در نتيجه به هاری آن افزوده است. قربانی اول اين بحران اقتصادی در سطح جهان و از جمله در ايران زنان هستند. چرا که همچنان نيروی کار اضافی به حساب مي آیند و در ارگانهای تصميم گيری سياسی و اقتصادی درجوامع مردسالار نقش تعيين کننده ای ندارند.
دولتهای ملی نه تنها سوبسيدهای مالی کلانی به شرکتها می پردازند تا سودشان را دوچندان سازند بلکه قوانين بيشماری دردفاع از آنان به تصويب ميرسانند، ماليات از مردم کم درآمد را خرج ميکنند تا به ياری شرکتها وسرمايهداران بپردازند، قوانين بيکارسازی و خصوصی سازی را تدوين ميکنند و قربانيان اين سياستها را بدون هيچ پوشش رفاهی در برابر حمله بی امان سرمايه تنها ميگذارند. ادعا و نقش همه دولتها در بهبود امور رفاهی روز به روز تضعيف شده است. آموزش رايگان و برابر، بهداشت رايگان، مهد کودک رايگان و ديگر نشانه های دولت رفاه حتی در کشورهايی که احزاب به اصطلاح سوسيال دمکرات در آنها درقدرت هستند، کنار گذاشته شده است. برخی دولتها برای دستيابی به منابع طبيعی جديد يا به حرکت در آوردن بخشی از اقتصاد، جنگ افروزی در منطقه ما را به «جهاد» بنيادگرايان مسيحی تبديل کرده اند و عده ای در دفاع از اسلام بنيادگرا جهاد اسلامی را تبليغ ميکنند. از اينروست که جنگ و فقر در سطح جامعه شرايطی به وجود آورده است که زندگی روزمره زنان ايران و جهان را با خشونت و فقر درهمآميختهاست. اما در عين حال جنبش اعتراضی زنان عليه جنگ ، عليه بنيادگرايی مذهبی (چه از نوع اسلامی و چه از نوع مسيحی ـ یهودی آن) گسترش يافته است. مقاومت بخش گستردهای از زنان در جنبش جهانی ضدسرمايه داری، نقش مهمی می تواند داشته باشد. زنان ايران، در حد چشمگيری در هردوزمينه فعال شده اند. اين هردو باعث اميدواری و خوشبينی است.
اهميت خانواده در اقتصاد سرمايه داری تنها محدود به روابط شخصی و فردی نيست بلکه خانواده به مثابه واحد پايه ی جامعه عمل ميکند که بايد در رابطه با دولت و بازار درآمد خود را تنظيم کند. حقوق پايين کار زنان شرايطی بوجود آورده که استراتژی اکثر خانواده ها همچنان بر اساس کار مرد و «کمک نسبی» او به کار خانه و کار نيمه وقت و منعطف زنان و ادامه ی کار خانه توسط زنان استوار است . چنين روندی با منطق حفظ سطح درآمد خانواده همخوانی دارد. علاوه بر اين نوسانات اقتصادی و افت و رکود اقتصادی هميشه دولتها را وادار ميکند از بودجه های رفاهی بکاهند و اين روند در دو دهه اخير در اروپا وآمريکا نتايج ويژه ای در افزايش کار زنان در بخش بی حقوق و پر زحمت نگه داری از فرزندان، اقوام مسن، بيماران خانواده داشته است تا حدی که برای بسياری از زنان کارگر، وقت برای کار بيرون باقی نمی ماند يا در مورد طبقه ی متوسط خرج استخدام نگه داری فرزند دستاورد مالی کار بيرون را از بين ميبرد.
برخلاف نظر کسانی که معتقدند جهانی شدن سرمايه، پيش بينی آدام سميت مبنی بر از بين رفتن نقش دولت ملی در نظام سرمايه را ميسر ميسازد، بايد گفت اگرچه نقش دولت ملی با گذشته تفاوتهای اساسی دارد ولی دولت همچنان نقشی تعيين کننده دارد: نه تنها سوبسيدهای مالی کلانی به شرکتها ميپردازد (تا سودشان را دوچندان سازد) بلکه قوانين بيشماری دردفاع از آنان به تصويب ميرساند، ماليات از مردم کم درآمد را خرج ميکند تا به ياری شرکتها بپردازد، آنها را در برابر رقابت نجات دهد، قوانين بيکارسازی و خصوصی سازی را تدوين کند و ... به عبارت ديگر نقش دولت بيشتر هم شده است. تفاوت اين است که در امور رفاهی عموم دخالتی نميکند، تضمين ايجاد مهد کودک ، آموزش رايگان و برابر، بهداشت رايگان و تظاهر به اينکه نقشی در دفاع از سرمايه های بزرگ ندارد را کنار گذاشته است. در مواردی نقش مخرب دولت بيشتر هم شده است. مثلا برای دستيابی به منابع طبيعی جديد يا به حرکت در آوردن بخشی از اقتصاد، جنگ افروزی ميکند.
بررسی مبارزه ی زنان ايران و جهان برای برابری بايد قبل از هر چيز اين سوال را مورد توجه قرار دهد: اگر ادعای سرمايه مبنی بر اينکه با کالايی شدن نيروی کار، تبعيض جنسی، ملی ، نژادی ... از بين ميرود، درست باشد، باید پرسید چگونه است که در کشورهای سرمايه داری پيشرفته ما نه تنها شاهد تقليل اين تفاوتها نيستيم ، بلکه هر روز شاهد گسترش تبعيضات عليه زنان و شکلگيری فرمهای جديدی از تشديد اين تفاوتها، البته گاه با سوء استفاده از گفتمان فمينيستی، هستيم؟
طی سه دهه ی اخير تعداد زنان شاغل در برخی حرفه ها و رشته ها بالا رفته ، عده ای از زنان مسئوليتهای بالا در برخی پستهای دولتی، فرهنگی، سياسی به عهده دارند، قوانين متعددی برای جلوگيری از تبعيض عليه زنان در آموزش و کار به تصويب رسيده است... از طرف ديگر فشارهای اجتماعی بيشماری بر زنان باقی است ، در خانه و در محيط کار مردسالاری همچنان حاکم است ، خشونت عليه زنان ادامه دارد و بنا به برخی تحليل ها رو به افزايش است . تعداد بيشماری از زنان در انگليس و ايالات متحده، دو کشور سرمايه داری پيشرفته، با فقر روزافزون روبرو هستند ، مشاغل خاصی همچنان ويژه ی زنان و مشاغل ديگری مختص مردان باقی مانده اند.
برخی فمينيستهای امريکايی عقيده دارند «اين مرحله از مبارزات زنان با دوره خاصی از بازسازی سرمايه داری همزمان است که طی آن اگرچه جداسازی سنتی بر اساس جنسيت از بين رفته، اما از طرف ديگر محدوديتهای برابری قانونی هم به بهترين وجهی خود را نشان می دهد. بازسازی اقتصادی دو دهه اخير، با از بين رفتن دولت رفاه ، نظم جديد جنسيت، سختی ها و مشکلات اقتصادی خاص خود را برای اکثريت عظيم زنان بوجود آورده است. نگرانی اقتصادی همپای استقلال روزافزون جلو آمده است . استقلال اقتصادی به بهای کار دوبرابر، و آزادی شخصی به قيمت آزار و ستم بدست آمده است» (ب. فاولر).
اگر در دهه های ۶۰ و ۷۰ جنبش زنان ميتوانست در کنار اتحاديه های کارگری، با همه ساختار و تشکيلات مردانه شان ، دستآوردهايی در کسب حقوق برابر و کار برابر بدست آورد در دو دهه اخير ضعف و در مواردی از بين رفتن قدرت اين اتحاديه ها، سنديکاها خصوصا در برابر سياستهای جديد سرمايه جهانی، توانايی جنبش زنان را برای کسب حقوق برابر مشکل و در مواردی غير ممکن کرده است. در کشورهای پيشرفته سرمايه داری با تغيير نوع کار ما شاهد کار نيمه وقت ، کم درآمد و بدون امنيت جمعيت کثيری از زنان هستيم که در برابر صاحبان سرمايه هيچ حقوقی ندارند و روزبه روز فقر بيشتر، در آمد کمتر و توام با آن حفظ مسئوليتهای بيشمار در رابطه با نگهداری فرزندان و کار خانه را به عهده دارند. در عين حال زنان با کارگرانی که مزدشان بسیار اندک است (در کشورهايی چون هند) رقابت ميکنند(مثلا در مراکز تلفنی).
موج اول فمينيسم در اروپا و امريکا حق شهروندی را برای زنان بدست آورد، موج دوم اجازه داد زنان به عنوان عرضه کنندگان آزاد نيروی کارشان، بسياری از محدوديت های خانوادگی بر کار را در سطح قانونی آن از بين ببرند. شکی نيست که بخش عمده ای از زنان مرفه، بهره مند از آموزش عالی توانسته اند در دستيابی به مقام يا شغل مناسب حق خود را بگيرند، عده ای از زنان صاحب سرمايه توانسته اند از موقعيت طبقاتی خود استفاده کنند ولی برای اکثر زنان چنين موقعيتهايی وجود نداشته و ندارد.
دانشگاه به مثابه زمينه ساز «ارتقای طبقاتی» ، يا وسيله ی به تاخير انداختن بيکاری، اهميت ويژه ای پيدا کرده است و در ايران نيز درصد دخترانی که وارد دانشگاه ميشوند به صورت چشمگيری بالا رفته است. با اينهمه ما شاهد تغيير اساسی در موقيعت شغلی زنان نيستيم. در بريتانيا، هر سال در امتحانات پايان دوره دبيرستان (ورود به دانشگاه) دختران دانش آموز بالاترين نمره را به دست می آورند. با اينهمه ۳ تا ۴سال بعد اين روند درست برعکس ميشود .و هرچه بيش برويم زنان در بازار کار و امور دانشگاهی عقبتر ميروند. دختران جوان با «مقرارت» ويژه ای در مورد شکل ظاهر و هيکل زنان روبرو هستند که از جنبه هايی در تاريخ بی سابقه است، خصوصا در شرايطی که عموما زنان نسبت به نظر ديگران در مورد هيکل يا قيافه شان حساس تر از مردان هستند. بيماری هايی چون «آنروکسيا» ( لاغری اجباری) پاسخی به اين نظم و مقرارت جديد است که باايجاد توهم نسبت به آنچه «افسانه ی زيبايی» است در جوامع غربی حکمفرماست . نايومی وولف می نویسد: «بيش از دو سوم زنان جوان در دانشگاهها و مراکز آموزشی ايالات متحده آمريکا، دچار نوعی افسردگی و کمبود انرژی هستند». درصد پايين دانش آموزان دختر در رشته های فنی، علمی ضامن ادامه ی تقسيم کار بر اساس جنسيت است. در دانشگاههای بريتانيا اگرچه بيش از ۵۰ درصد دانشجويان سال اول را زنان تشکيل ميدهند در بخش فنی هم چنان بيش از ۹۴درصد دانشجويان را متقاضيان مرد تشکيل ميدهند.
افسانه حقوق برابر برای کار برابر
حقوق متوسط هفتگی زنان در بريتانيا ۱۸۵ پوند است ، حقوق متوسط مردان ۳۸۵ پوند. حقوق زنانی که در بخش خدمات اجتماعی، نگه داری از کودکان يا سالمندان کار ميکنند به طور متوسط حدود ۴ پوند در ساعت است. ( يعنی کمتر از حداقل حقوق ساعتی) . در تعريف نوع کار در بسياری از کشورهای اروپايی و امريکا مشاغل سنتا زنانه حقوق کمتری از کارهای مردانه دارند در حاليکه دليل موجهی برای اين تمايزها وجود ندارد. مثلا مزد ساعتی پرستاری (کار زنان) کمتر ازمزد ساعت دستيار دامپزشکی(کار مردانه) است. دستمزد تميز کردن زمين (کار زنان) از دستمزد تميز کردن شيشه و ديوار(کار مردان) کمتر تعيين شده است. دادگاههای متعدد در چهارچوب «حقوق برابر برای کار برابر» تغييری در اين رابطه ايجاد نکرده است. در مواردی شرکت زنان در يک شغل توجيه پايين آمدن حقوق آن بخش شده است مثلا شغل تدريس دانشگاهی.
تغيير تقسيم کار بر اساس جنسيت که در دراز مدت تنها راه تضمين برابری زن و مرد است به تغييرات اساسی در سازماندهی امور رفاهی، خانوادگی وابسته است. تقسيم کار برابر بين زن و مرد تنها يکی از زمينه های تغيير مناسبات فرهنگی ـ اجتماعی است، کار خانه، نگه داری از فرزندان، بيماران، سالمندان ، وقت چندانی برای توسعه ی فرهنگی، آموزشی، یا اشتغال برای زن در جامعه ی سرمايه داری باقی نميگذارد. زن شوهر دار بی فرزند اقلا ۳ ساعت در شبانه روز به کار بی حقوق مشغول است، اگر يک فرزند داشته باشد اين رقم به ۷ ساعت ميرسد. از طرف ديگر از انجا که دلايل حقوقی برای توضيح نابرابری های جنسی وجود ندارد، برخی به دنبال دلايل ژنتيک، بيولوژيک برای توضيح نابرابری زن و مرد هستند. به عبارت ديگر دستاوردهای حقوقی فمينيسم به ضد خود تبديل شده است.
اينجا لازم است تاکيد کنیم که جنبش زنان به لحاظ نظری از سرمايه داری مستقل است ولی در واقعیت مادی شديدا از آن متاثر است. آنچه ما شاهد بوديم اين است که در عرصه قدرت عناصری از جنبش فمينيستی که بهترين توانايی را برای باز توليد طبقه حاکم در اختيار داشتند، انتخاب شده و در خدمت سرمايه قرار گرفته اند. از طرف ديگر بسياری از ميانجیگری ها که ممکن بود فشار بازار را تخفیف دهند، شکسته شده اند، مثلا ميانجی گریهای خانوادگی و جمعی که در گذشته افراد را در برابر سختگيريهای بازار حمايت ميکرد. سرمايه داری از قدرت کار زنان ممتاز استفاده کرده است تا بر سرمايه فراگيرش را بیفزاید، سرمايه ی اقتصادی ، سرمايه ی فرهنگی و سرمايه اجتماعی. ما همچنين شاهد استفاده ی اشکال تجاری فرهنگ عامیانه و تلويزيون ( که زنان به تعداد زيادی مصرف کننده آن اند) هستيم برای اينکه اشکال مستقل فرهنگ ضد سرمايه داری را در هم بشکنند.
طی چند دهه ی اخير بسياری از فعالين فمينيست به مددکاران اجتماعی تبديل شده اند که اگر چه در سطح اتحاديه های کارگری، بازرسان و مددکاران اجتماعی، بهداشتی یا مسئولان امور دولتی نقش مهمی در بهبود شرايط زنان کارگر و زحمتکش دارد، اما اين بخش از فمينيسم نيز در غياب يک کارزار فکری جدی و مصمم به بخشی از نظام موجود تبديل شده است و کمتر اساس سرمايه داری جهانی را زير سوال ميبرد. به عبارت ديگر وابستگی به دستگاههای دولتی (ولو سيستم رفاهی) راديکاليسم اين بخش از فمينيسم را تضعيف کرده است.
جمهوری اسلامی و نظام سرمايه
برخلاف نظربرخی آکادميسین های ايرانی که مشکل ايران را دوری از نظم نوين سرمايه جهانی ميدانند، جمهوری اسلامی ايران، جدا از ويژگيهای خاص مذهبی، خصوصا از اوايل دهه ۹۰ به بعد، در چهارچوب اين نظام جهانی عمل کرده است و اتفاقا در پيشبرد سياستهای اقتصادی آن، از بسياری ازکشورهای منطقه فعالتر بوده است. در سال ۱۹۹۱ پذيرش وام ۲۵۰ ميليون دلاری از بانک جهانی و درپی آن پذيرش وام ۸۵۰ ميليون دلاری از همين بانک، درگيری ايران در اقتصاد «سرمايه جهانی » را دوچندان کرده است. سياست تعديل اقتصادی، قطع سوبسيدها و کنترل بر قيمت که باعث تورم شد، بيکار کردن های جمعی درايران از اين سالها آغاز شد. برگشت سربازان، بسيجی ها از جنگ، نرخ بيکاری را به درصدهای نجومی رساند ودرايران، مثل بسياری از کشورهای ديگر توسعه نیافته از آنجا که غالبا تامين اجتماعی و حق بيکاری موجود نيست، فقر (و نه انتخاب) زنان را وادار کرد در پی کار دوم ( يعنی علاوه بر کار فرزندان و خانه) باشند. اين کارها غالبا موقت، نيمه وقت و با حقوق پايين بودند. ۲سال پيش جمهوری اسلامی قبول داشت که ۳ميليون زن در ايران تنها نان آور خانوده هستند۰ ( زنان بيوه، طلاق گرفته، همسران مصرف کنندگان مواد مخدر ...)
بيکارسازی و کار زنان در ايران
د راين رابطه بايد به ۳ مرحله اشاره کرد. بيکار سازيهای بلافاصله پس از به قدرت جمهوری اسلامی. دوره جنگ و اجبار دولت برای استفاده از نيروی کار زنان و سپس دوره ی پس از جنگ ايران و عراق. که هرکدام از اين ۳ دوره با بحرانهای ويژه ی سياسی اقتصادی رژيم همراه بوده است. تاکيد من در اين بحث بر دوره اخير پس از جنگ ايران و عراق است.
کار در کارخانه
در شرايطی که ميليونها کارگر بيکار شده اند، در شرايطی که صاحبکاران حقوق کارگران را ماههاست نپرداخته اند، پيدا کردن کار برای زنان غير ممکن شده. در کارخانه های صنعتی روند اخراج زنان يا تشويق آنان به ترک کار که از اولين سالهای پس از انقلاب شروع شده بود، سرعت يافته. صاحبکاران با افزايش ساعات کار، با انتقال کار سنگين بدنی به زنان، حتی در مواقع بارداری، بالا بردن سرعت دستگاههای توليدی، کوتاه کردن مرخصی دوران بارداری و حذف تسهيلات اين دوره، بکارگيری مقرارت تنبيهی مانند اخراج و جريمه ، شرايطی را بوجود آورده اند که عملا کار کردن زنان در کارخانه را اگر نه غير ممکن که مشکلتر از هميشه کرده است. مصاحبه با زنان کارگر نشان دهنده ی مشکل حقوق برابر برای کار برابر است. تقسيم کار در کارخانه براساس جنسيت عدم دسترسی به کارآموزی حرفه ای و فنی، تفاوت ميزان پرداخت بيمه در دوران بيماری همه و همه موقعيت زنان در محيط کارخانه روز به روز بدتر ميکند.
کار در بخش دولتی
سنتا چه در ايران و چه در سطح جهان زنان در بخش دولتی کار ميکنند و به همين دليل نه فقط سياستهای جمهوری اسلامی در سالهای اول به قدرت رسيدنش در ايجاد آپارتايد جنسی، حجاب اجباری، تغيير ساعات مدارس برای تشويق زنان به ترک کار های دولتی پی آمدهای خاص خود را به بار آورد، سياستهای های خصوصی سازی گسترده در بهداشت، آموزش، بخشهای خدمات عواقب فجيع تری برای موقعيت کاری زنان در ايران بوجود آورده است. شرکت پرستاران، معلمان در اعتراضهای صنفی، سياسی چند ماه اخير، خصوصا عليه خصوصی سازی بهداشت، حقوق پايين و شرايط سخت کار معلمان، نشانه هايی از آن است.
کارخانه های نساجی، بافندگی، توليد مواد غذايی وابسته به دولت يا بنياد مستضعفين که غالبا عدم پرداخت حقوق (در مواردی ۲۰ ماه) جزو روند عادی کارشان شده است و خصوصی سازی هايی که به بيکاری فوری می انجامد موقعيت کارگران زن را در اين بخش فجيعتر از هميشه کرده است.
کار در کارگاههای کوچک کار خانگی
کوششهای ولو ناقص جمهوری اسلامی برای عقب نيفتادن از قافله سرمايه جهانی، ويژگيهای خاص خود را پيدا کرده است . تصويب دو لايحه معاف کردن کارگاههای زير ۵ نفر از شموليت قانون کار و مشخصا لايحه جديد استفاده از کار توليدی زنان در خانه ها گسترش پيدا کرده است و کارفرمايان برای پرداخت دستمزدهای پايينی که مردان حاضر به پذيرش آن نيستند، از کار زنان درکارگاههای کوچک يا در کار خانگی استفاده ميکنند. در کارخانه ها و کارگاهها به منظور اجتناب از ايجاد مهد کودک، پرداخت دستمزد زنان کارگر در دوران حاملگی، صاحبان سرمايه آشکارا ميگويند: «استخدام زنان دردسر دارد و به صرفه نيست». علاوه بر اين در برخی کارخانه ها صاحب کارخانه به دلايل عقيدتی (یا تحت پوشش آن) همچنان حاضر به استخدام زن و مرد در يک بخش کارخانه نيستند و آپارتايد جنسی مانع از کار دادن به زنان ميشود.
در کارگاههای کوچک، که محل کار اکثر زنان کارگر است، زنان ۶ روز هفته ۱۰.تا ۱۲ساعت کارميکنند و بابت آن حقوقی کمتر ۲۲هزار تومان در هفته دريافت ميکنند. اين کارگاهها عمدتا فاقد امکانات بهداشتی، نور کافی و درجه حرارت مناسب هستند و کارگران زن در اين بخش از مرخصی دوران زايمان، مهد کودک، شرکت تعاونی مصرف... بی بهره هستند. اگرچه در اکثر اين کارگاهها قانون کار هيچگاه رعايت نميشد وبرخی از زنان کارگر اين کارگاهها اطلاعی از قانون کار ندارند ولی تصويب معافيت کارگاههای زير ۵ نفر و بعدمعافيت کارگاههای زير ۱۰ نفر از ۳۰ ماده قانون کار باعث شده ، تعداد زيادی از صاحبان کارگاههای بزرگتر تعداد کارگران را کم کنند تا از تظاهر به رعايت قانون کار نيز معاف شوند.
بخش وسيعی از زنان ايران برای امرار معاش خود و خانواده شان کار خانگی می پذيرند. ادغام کار خانگی و کار توليدی مشکلات اساسی برای زنان کارگر بوجود آورده است. زنان کارگر خانگی علاوه بر همه وظايف روزمره خانه داری، و نگهداری از فرزندان بايد هر شبانه روز ساعات طولانی به کار بپردازند و غالبا زنان مجبورند ساعاتی از شب را صرف تمام کردن کار خود نمايند، تازه پس از سود دلال و صاحب کارگاه، درآمد ناچيزی نصيب اين زنان ميشود.
حضور معدودی از زنان در مشاغل حرفه ای، در وکالت، در انتشارات، در مسئوليتهای دولتی، به عبارت ديگر پيشرفت نسبی انگشت شماری زنان نخبه ی جامعه ايران ، نبايد باعث شود ما موقعيت اسفبار جمعيت قريب به اتفاق زنان جامعه کشورمان را فراموش کنيم . «بهترين ايام برای اقليت زنان بدترين ايام برای اکثريت زنان جامعه است». در ايران ما گاه بدترين حالات را داريم.
بديهی است برابری زنان ومردان در قانون مدنی و قضايی خواست مهمی است و همه ما بايد از مبارزه با مردسالاری و بنيادگرايی اسلامی و برای دستيابی به حقوق برابر دفاع کنيم، اما واجب است تاکيد کنيم که مبارزه برای چنين خواستی برابری زن و مرد را ميسر نخواهدکرد. در صدها کشور سرمايه داری برابری قانونی صوری بين زنان و مردان وجود دارد ولی اين به معنی برابری جنسی نيست چرا که فاصله ی گسترده بين طبقات و اقشار جامعه برخورد مساوی در برابر قانون را غير ممکن ميسازد. از آنجا که برخوردهای فرهنگی واجتماعی تحت تاثير موقعيت طبقاتی ونوع درگيری در پروسه توليدی است، از انجا که آگاهی به قانون مدنی و بهره بردن از آن بستگی به موقعيت طبقاتی دارد، از انجا که در ايران و بسياری کشورهای دنيا فقر زنانه شده است ، مبارزه زنان برای برابری از حد مبارزه برای برابری حقوقی بايد فراتر برود.
طی بيست و پنج سال اخير کليه زنان ايران (از هر قشر و طبقه اجتماعی) قربانی سياستهای ضد زن جمهوری اسلامی بوده اند ولی طبيعی است شيوه ی برخورد و امکانات زنان طبقات مرفه و متوسط با ستم وارد بر اکثريت زنان جامعه ی ما کاملا متفاوت بوده است. اگر به مهمترين جنبه ی سياست ضد زن جمهوری اسلامی، آپارتايد جنسی توجه کنيم، به رغم جداسازيهای بهداشتی و فرهنگی، زنان طبقات مرفه ميتوانند با استفاده از بهداشت خصوصی، آموزش خصوصی، آموزش خارج از مرزهای ايران ... حداقل برخی از موانعی را که جمهوری اسلامی در برابرشان قرار داده است بر طرف کنند. برای اکثريت زنان جامعه ی ما چنين امکانی وجود ندارد. ادعای اينکه جنش زنان ايران فراطبقاتی است نفی اين واضحات است.
در سطح جهانی سازمانهای دولتی یا بين المللی قادر به پاسخگويی به موقعيت زنان نيستند چرا که در نهايت جز تقويت وضع موجود کار ديگری از ایشان برنمی آيد. مبارزه برای برابری زنان الزاما از درون مرزهای ملی آغاز خواهد شد اگرچه پيروزی آن وابسته به پيروزی جهانی جنبش ضد سرمايه است. برای ما زنان ايران بررسی و برخورد انتقادی به دستاوردها و محدويتهای جنبش فمينيستی در غرب اهميت ويژه دارد. در مرحله کنونی به نظر من نه تنها افشای دو آلترناتيو بنيادگرای مذهبی مسيحی ( بوش) و جهموری اسلامی اهميت دارد، طرح محدوديت سرمايه در پاسخگويی به خواست برابری جنسی (در عرصه های سياسی اجتماعی .. ) با طرح تجربه زنان در غرب هم بايد در دستور کار باشد.
- توضیحات
- نوشته شده توسط پوران بازرگان
- دسته: صفحه آزاد
در مراسمی که کميتهء ضد سنگسار به مناسبت فرارسيدن ۸ مارس، روز جهانی زن، در پاريس برگزار کرد، پوران بازرگان سخنان زير را ايراد نمود:
روز جهانی زن را به شما و همهء مبارزان راه آزادی و برابری زن در ايران و جهان تبريک می گوييم. نزديک به دو قرن مبارزه برای رفع ستم جنسی از زن با افت و خيزهای فراوان همراه بوده و بدون شک دستاوردهای بزرگی به همراه داشته، ولی روابط پدرسالاری همراه با مناسبات طبقاتی و افکار عقب ماندهء مذهبی و سنتی هميشه در کمين بوده اند تا اين دستاوردها را پس بگيرند و راه را بر هر پيشرفتی سد کنند. هنوز راه درازی برای فايق آمدن بر ستم جنسی در پيش داريم و مسلم است که تنها با آگاهی، با اتحاد حد اکثر مبارزان و با جديت و عقلانيت و شکيبايی می توان بر قرن ها ستم اجتماعی تاريخی غلبه کرد. ما شاهد عرصه هايی از اين مبارزه در ايران، به ويژه از ۲۵ سال پيش، هستيم که زنان در خط مقدم جبهه همواره رزميده اند و نارضايتی و اعتراض خود را به اشکال مختلف از جمله عليه حجاب اجباری نشان داده اند.
طی نزديک به دو قرن، زنان و به ويژه در کشورهای پيشرفته، در عرصه های مختلف مبارزه کردند. بد نيست اشاره کنيم که مثلاً در فرانسه که يکی از پيشروترين کشورها در اين عرصه بوده از ۱۸۳۷ که نخستين بار کلمهء فمينيسم به کار رفت و يا کسی مانند فلورا تريستان (۱) مبارزهء زنان برای کسب حقوق خويش را در آثارش تئوريزه کرد و با وجود چندين انقلاب سياسی و اجتماعی که زنان مشارکت فعالی در آن داشتند و با وجود تجربهء کمون پاريس در ۱۸۷۱ (۲)، زمانی که در اواخر قرن ۱۹ مسألهء حق رأی زنان مطرح شد احزاب دست راستی در پارلمان فرانسه آن قدر به مخالفت خود با اين طرح ادامه دادند تا اينکه سرانجام در ۱۹۴۵، به دنبال آزادی فرانسه از چنگال نازيسم و نفوذ فوق العادهء کمونيستها، اين حق به رسميت شناخته شد، يعنی تثبيتِ اين حق به شکرانهء بيش از صد سال مبارزه محقق شد يا مثلاً حق جلوگيری از آبستنی و قانونی شدنِ سقط جنين، سرانجام در ۱۹۷۵ و اساساً با آراء نمايندگان چپ پارلمان، قانونِ »سيمون ويل« (وزير دولت دست راستی وقت) تصويب شد نه با آرای خود احزاب راست! اين حقيقتی تاريخی ست که مبارزه برای رفع ستم جنسی از زنان همواره با مبارزهء نيروهای چپ که برای رفع ستم طبقاتی و تحقق برابری اجتماعی فعاليت کرده اند عجين بوده است.
در سال های گذشته، مراسم بزرگداشت ۸ مارس را يکبار به زنان افغانستان و يکبار به زنان فلسطين تقديم کرديم و امسال اين مراسم را به زنان ستمديده و مبارز عراق هديه می کنيم که به ويژه در شرايطی بسيار سخت و سرنوشت ساز بسر می برند.
در کشور همسايهء ما عراق، هم موارد مشترک فراوان در عرصهء مسائل زنان می يابيم و هم طبيعتاً موارد ويژه. وجود جامعهء مردسالار و تلاش برای فرودست نگه داشتنِ زنان با اتکاء به نهادهای مذهبی و تفسيرهای دگم و عقب مانده، در عراق نيز بيداد می کند. درجريان تحولات سياسی و اجتماعی، زنان بارها به ميدان آمده اند و پا به پای گسترش مدرنيسم، حقوق انسانی و برابر خود را در سطوح مختلف مطالبه کرده اند. اما به رغم پيشرفت هايی در اين موارد، به محض اينکه شرايط بر طبقات حاکم و مردسالار تنگ شده حقوق زنان را لگدمال کرده اند و امروز يکی از خطرناک ترين حالات را که در تاريخ عراق شايد به اين وسعت کمتر سابقه داشته، شاهديم.
اکنون به برخی از نقاط اوج مبارزات زنان و مشارکت شان در مبارزات اجتماعی که صدای آن ها را به گوش ديگران رساند می پردازيم: در ۱۹۴۳ که عراق در اشغال نيروهای انگليسی بود و فقر و قحطی مواد غذائی اکثريت جامعه را فراگرفته بود تظاهرات وسيع زنان برای تأمين نان رخ داد و در همين دههء ۴۰ ميلادی، پس از پيروزی متفقين بر فاشيسم و اوجگيری گرايش عمومی به انديشه های چپ و انتشار کتاب های سوسياليستی، آرمان آزادی زن قدم های بزرگی برداشت، از جمله روی آوردن وسيع دختران به دانشگاه ها و رواج بی حجابی در بين مردم به ويژه در شهرها.
سقوط سلطنت در ۱۹۵۸ با کودتای عبدالکريم قاسم که با پشتيبانی وسيع مردم همراه شد و هنوز، در مجموع، مورد احترام نيروهای دمکرات و مترقی عراق است، با توجه به حضور فعال حزب کمونيست در جامعه، دستاوردهايی برای زنان وجود داشت. در اين دوره است که زنان در سراسر عراق و از جمله در کردستان به مبارزهء سياسی و حزبی پيوستند، چنانکه در سرکوب های مکرری هم که عليه مخالفين از جمله کمونيست ها مثلاً در موصل پيش آمد، زنان قربانيان و زندانيان سياسی فراوان دادند. در همين مرحله بود که قدرت روحانيت کاستی گرفت و جالب توجه اينکه شهر نجف يکی از مراکز مهم فعاليت کمونيست ها گشت. زنان در زمينه های ادبيات و تحصيلات عالی و هنر نمونه های برجسته ای آفريدند که يکی از آنان خانم نازک الملائکه است که از بنيانگذاران شعر مدرن عرب محسوب می شود. همينطور در تئاتر، در سينما چهره های درخشانی بروز کردند. امروز شمار زنان نويسنده و شاعر و نقاش عراقی که آثارشان در اروپا شناخته شده به ده ها نفر می رسد.
روی کار آمدن رژيم بعث که حزبی ناسيوناليست و لائيک بود و با توجه به جو عمومی که در سال های ۶۰ و ۷۰ در دنيا حاکم بود می خواست خود را دست کم در حرف مترقی نشان دهد، قوانينی وضع شد که طبق »گزارش يونيسف در بارهء زنان و کودکان عراق« (۱۹۹۳) زنان را از حق کامل شهروندی برخوردار می شناخت. در مجلس ملی از ۲۵۰ عضو، ۲۷ نفر زن بودند و شبکهء گسترده ای برای اتحاديهء عمومی زنان عراق داير گشت. قانون اساسی ۱۹۷۰ برابری زن و مرد و وجود فرصت های برابر را بدون تبعيض، برای آنان به رسميت می شناخت. در قانون کار مادهء ۷۱ دستمزد برابر در مقابل کار برابر برای زن و مرد تعيين شد. زنانی که کارمند دولت بودند در صورت زايمان، از يک سال تعطيلی با حقوق برخوردار بودند. درآمد زن مستقل از درآمد شوهر تلقی می شد و از اين قبيل... و بالاخره قوانين مربوط به خانواده از سلطهء قوانين مذهبی خارج شد و شهروند کشور اگر می خواست می توانست بدون توجه به قوانين مذهبی (سنی يا شيعی، کاتوليک يا ...) که بدان تعلق داشت خانواده تشکيل دهد.
اما کارآيی چنين قوانينی تا آنجا بود که منافع ديکتاتور و طبقه حاکم ايجاب می کرد. اگر حکومت در شرايط دشواری قرار می گرفت قوانين روی کاغذ می ماند. اگر شهروند موضعی مخالفِ حکومت می گرفت از همهء حقوق قانونی اش محروم می گشت. بدين ترتيب بود که وقتی بين ايران و عراق اختلافی بروز می کرد ايرانی تبارها تاوان اش را می پرداختند و صدها هزار نفر ايرانی تبار که در شهرهای مختلف عراق از چند نسل پيش اقامت داشتند و برخی حتی فارسی نمی دانستند، به عنوان ايرانی و ستون پنجم دشمن تلقی شده از کشور اخراج می گشتند (در سال های اخير فهميده ايم که همه جای دنيا کمابيش چنين است. نمونه اش برخورد آمريکا با ايرانی ها و اعراب و يا فرانسه با ايرانی ها در سال های ۸۰ که برای رفتن به آلمان هم بايد اجازهء خروج می گرفتيم). مرد اگر به اصطلاح عراقی الاصل نبود، بايد زنش را که عراقی بود طلاق دهد. مرد عراقی هم از جمله با دريافت پول تشويق می شد که از زن ايرانی اش جدا شود و طرف محکوم ناگزير بود هرچه را که داشت رها کرده به ايران تبعيد گردد. اين ستم شوونيستی بارها تکرار شده و زنان قربانی آن بوده اند. هشت سال جنگ با ايران هزاران زن و کودک را بی سرپرست کرد و هزاران نفر را به خاک سياه نشاند و داغدار نمود. بعد از آن حمله به کويت پيش آمد و از جمله، کشتار صد هزار سرباز عراقی که در حال عقب نشينی از کويت بودند و باز مادران و کودکان داغدار و بی سرپرست. در اين باره به همين اشاره بسنده کرده به وضع کنونی اشاره هايی می کنيم:
ستم بزرگی که کمتر سخنی از آن به ميان می آيد بيش از ده سال بايکوت و محاصرهء اقتصادی ست و بمباران مستمر مناطق استراتژيک عراق توسط هواپيماهای آمريکايی و انگليسی، آن هم با موافقت سازمان ملل. اين نه تنها فقر و محروميت و بيکاری و ناامنی را دامن زد، بلکه هرچه بيشتر رژيم را به اعمال فشار بر حلقهء ضعيف جامعهء مردسالار، يعنی زنان، واداشت به طوری که بسياری از حقوقی که سابقاً برای زنان به رسميت شناخته شده بود در عمل پس گرفته شد. رژيم صدام که زير فشار تحريم اقتصادی و نظامی و مالی و بازرگانی قرار داشت به برافراشتن شعارهای اسلامی روی آورد. بر پرچم کشوری که اساساً لائيک معرفی شده بود الله اکبر نقش بست. رژيم بر طايفه گری و سنت های قبيلگی و حمايت از سنی ها در برابر شيعيان و کردها متکی گشت، چنان که چند همسری و برخی سنت های متروک ضد زن دوباره رايج گشت. محاصرهء اقتصادی رژيم را در تنگنا گذاشت ولی راه را چارطاق برای تعصب مذهبی و طايفه گری که در مسير تاريخی جامعه تضعيف شده بود دوباره گشود. از اين بايکوت بيشترين رنج را تودهء زحمتکش به خصوص زنان و کودکان تحمل کردند. از ده ها سال پيش، هزاران نفر از عراقيان در تبعيد بسر می بردند، اين بار موج ميليونی مهاجرت و دربدری آغاز شد که هنوز هم ادامه دارد. ده ها رمان و داستان کوتاه که زنان روشنفکر و هنرمند عراقی راجع به رنج زنان در سال های جنگ و بايکوت در همين سال های اخير نوشته اند در دست است.
لوموند ۷ فوريه ۲۰۰۴ در گزارش مفصلی از جمله می نويسد:
خانم امل سويدان، ۴۶ ساله، پزشک، متخصص تغذيه، در سال ۱۹۹۸ پژوهشی دربارهء آثار فيزيکی تحريم اقتصادی بر زنان بغداد انجام داد. از ۴۶۰۰ زن و دختر که گروه مطالعاتی او معاينه کردند و وزن و قد آن ها را سنجيدند معلوم شد که ۱۶ درصد از آن ها که سن شان بين ۱۰ تا ۱۴ سال بود از »سوء تغذيهء حاد« رنج می بردند و ۴۱ درصد از آنها از »سوء تغذيهء مزمن« که باعث شده قد آن ها از حد متوسط کوتاه تر باشد. جنس مذکر کمتر دچار اين کمبود بوده زيرا سرِ سفرهء خانواده از غذا نصيب بيشتری می برند.
اشارهء کوتاهی هم به وضع زنان کردستان عراق می کنيم: وجود جنگ بين دولت مرکزی و کردها از يک طرف و نزاع و رقابت بين دو جريان قبيلگی بارزانی و طالبانی از طرف ديگر، اوضاع پيچيده ای برای زنان کرد به وجود آورده که بسيار دردناک است. ديده شده که تماس بين يک زن کرد با قبيله يا اردوی مخالف (حتی اگر اين تماس حالت تعرض و تجاوز به زن داشته) باعث می شود که آن زن يا دختر محکوم به مرگ شود. مواردی اتفاق افتاده که دختر را افراد خانواده اش در حال خواب، خفه کرده اند! تازه پس از سال ۱۹۹۱ که زير نظر سازمان ملل متحد وضع جديدی در کردستان عراق دائر شده و اين منطقه از بسياری فشارها و قحطی ها و بمباران های آمريکايی که بقيهء مناطق عراق دچار آن بوده اند برکنار بوده، وضع در مورد زنان بهبود چندانی نيافته است. برای نمونه در سال ۱۹۹۲ تعداد ۳۳۷۲ زن در کردستان طوماری رابرای کسب حقوق اوليه شان امضا کردند که تا يک سال بعد تعدادشان به ۳۰ هزار نفر رسيد. برای آنکه پيشنهادها بتواند در پارلمان کردستان مطرح شود بايد ۱۰ نمايندهء پارلمان از دو حزب حاکم هم آن را امضا می کردند. در سال ۱۹۹۳ تعداد ۳۵ نماينده وابسته به اتحاد ميهنی (طالبانی) آن را امضا کردند، ولی از حزب دموکرات (بارزانی) کسی امضا نکرد به اين بهانه که »حالا وقتش نيست«. البته تلاش زنان کرد متوقف نشده ولی از اينکه به جايی رسيده باشد هم اطلاع نداريم.
باری، حملهء امريکا - انگليس و سقوط رژيم بعثی درهای جهنم را، بدتر از پيش، به روی کل کشور، به ويژه زنان، گشود. گزارش هايی که از اوضاع آشفتهء کشور اشغال شدهء عراق در اينجا و آنجا منتشر می شود غير از خشونت بی حدی که سربازان اشغالگر بر مردم اعمال می کنند و در اين کار تجربهء سرکوب های وحشتناک ويتنام و فلسطين را تکرار می کنند (از جمله تخريب خانه ها و ...) و زنان و کودکان را به وحشت دائم و محروميت از حد اقلِ زندگی مبتلا کرده اند و ناامنی را چنان گسترش داده اند که زنان را غالباً خانه نشين کرده، به درون چادر و حجاب رانده اند. ستم جنسی در چنين اوضاع بحرانی کاراتر و براتر از هميشه و همراه با توجيهات مذهبی و سنتی، زنان عراق را زير ضربات خردکنندهء خود قرار داده است.
اشغالگران که به نام استقرار دمکراسی در عراق، دست به اين جنايت بزرگ قرن زدند جنايتکاری را که در مقايسه با خودشان کوچک بود، از ميان برداشتند و خود بدتر جايگزين آن شدند. به جای استقرار حقوق شهروندی، در کشوری که قرن ها سابقهء همزيستی اقوام و مذاهب داشت، بلافاصله سراغ مناسبات قبيلگی رفتند (چنانکه انگليس ها سال گذشته در بصره مرتکب شدند) و با تقسيم کشور به طوايف مذهبی و قومی، کشور را که در جنگ دوم خليج (۹۱) به مرحلهء ماقبل صنعتی به عقب رانده شده بود امروز به مناسبات اجتماعی ملوک الطوايفی مذهبی رانده اند. دولت موقت دست نشاندهء آمريکا حتی قوانين مربوط به خانواده را که در زمان صدام همه جا تابع مذهب نبود، مذهبی کرده است. لوموند در گزارش خود می نويسد: در ۱۳ ژانويه چند صد نفر از زنان عراقی دست به تظاهرات زدند تا به قانون جديد خانواده که به ويژه ارتجاعی ست و دولت آمريکا ظاهراً آن را از فتوای آيت الله سيستانی اخذ کرده اعتراض نمايند. »سازمان آزادی زنان عراق« يک طومار در سطح بين المللی منتشر کرده و اين طرح قانونی »آزادی کُش، زن ستيز، و تجدد ستيز« را محکوم می نمايد. امضا کنندگان طومار اعلام کرده اند که با اين قانون، »تبعيض جنسی در اماکن عمومی« اجباری می شود، در حالی که تعدد زوجات امری عادی و مجاز تلقی می گردد، سنگسار عليه زنانی که به زنا متهم شوند دوباره برقرار می شود و رفت و آمد آزادانهء زنان ممنوع می گردد.
اعتراضاتی که در عراق به خصوص از طرف زنان و همين طور در مجامع بين المللی عليه اين طرح صورت گرفته باعث شده که ظاهراً آن را ملغی کنند ولی مبارزه در اين زمينه نيز ادامه دارد.
ما نهايت همدردی خود را با زنان عراق، از جمله زنان کرد، که زير ستم سخت مردسالارانه (چه با بهانه های مذهبی و چه با سنت های عشايری) بسر می برند، اعلام می کنيم و معتقديم که دست کم انعکاس فرياد و خواست های آنان نخستين وظيفهء ما در قبال خواهران ستمديدهء ما ست. مگر نه اين است که ۸ مارس سمبل مبارزهء جهانی برای رهايی زنان است؟
------------------------
۱- فلورا تريستان (Flora Tristan) زن و سياستمدار فرانسوی (۱۸۴۴-۱۸۰۴)، پدرش يک اشرافزادهء پرويی بود و مادرش فرانسوی. وی همسر آندره شازال (گراور ساز معروف) بود و مادرِ نقاش مشهور فرانسوی گوگن (Gauguin). فلورا يکی از پيشگامان فمينيسم در فرانسه است که [دريک کشور کاتوليک] برای حق طلاق مبارزه می کرد. غير از کتاب Périgrénations d’une paria (سفرهای زنی مطرود - ۱۸۳۸)، کتاب Unité ouvrière (وحدت کارگری - ۱۸۴۳) را نوشت و در گشودن راه به سوی سوسياليسم انترناسيوناليستی کوشيد (برگرفته از فرهنگ روبر، جلد دوم).
۲- پس از چند انقلاب و چند بار بازگشت ارتجاع، اين، کمون پاريس بود که نظام جمهوری را در فرانسه تثبيت کرد و طرحی نو از دنيايی بهتر درافکند: »آزادی، برابری، برادری«، جدايی دستگاه دين از دولت، دموکراسی مستقيم و غيربوروکراتيک، حق عزل نمايندگان، ارتش مردمی به جای ارتش حرفه ای، حقوق برابر زنان و مردان، آموزش لائيک اجباری و رايگان، لغو تبعيض بين زن مجرد و غيرمجرد، لغو تبعيض بين کودک مشروع و »نامشروع«، به آتش کشيدن گيوتين (سمبل مجازات اعدام)، اشاعهء آزادانهء هنر... چنين بود نخستين حکومت کارگری که به گفتهء مارکس اصولش جاودانه است و آن ها را نمی توان از بين برد.
در زير، ترجمهء شعری را می آوريم که در پی سخنرانی فوق و باز در همبستگی با زنان عراق، جميلهء ندائی قرائت کرد:
آرزوها...
از شاعر عراقی، خانم ريم قيس کُبّه
به تصادف،
وقتی توپ ها به خوابی کوتاه فرو رفته بودند
در فاصله ی ميان دو جنگ،
با هم آشنا شديم
رؤيای هردومان اين بود که
گورستان ها
به صحنه ی رقص بدل شوند
تو گفتی: »از اميدهامان آنچه ويران شده
باز سر بر آسمان خواهد افراشت«.
و من گفتم: توپ ها مرده اند،
جنگ ها تا ساليان دراز در خواب خواهند ماند«.
اما تندتر از صفير يک گلوله
ارتشی از برابرمان گذشت.
بين غربت
و زمزمه ی عاشقانه مان
در نوسان ايم
و دراين خيال که:
»آه، ای کاش خمپاره ها به نخل بدل می شدند!«
لحظه ای کوتاه،
و جنگ سوم مان درگرفت.
ديگر جايی برای آرزوها نيست:
تو خاموشی را شغل خويش کرده ای
و من فاجعه را حرفه ام.
----------------------------
* از کتاب حرف های زنان عراق، فاجعه ی عراق به قلم زنان« تأليف خانم انعام کچه چی
Inaam Kachachi: Paroles d’Irakiennes
Le drame irakien écrit par des femmes.
Editions: Le serpent à Plumes, Paris 2003.
اين کتاب گلچينی ست از آثار ادبی حدود ۲۰ تن از زنان عراق (رمان، داستان کوتاه و شعر) که در سال های اخير نوشته شده است و در آن ها از اوضاع مشقت بار زندگی و ستم هايی که بر مردم و به ويژه بر زنان رفته، چه در کل دورهء صدام حسين، و چه طی ده سال محاصره ی اقتصادی و حملات مداوم هواپيماهای آمريکايی و انگليسی سخن گفته شده است. نويسندگان به سبک خويش از مردسالاری و نابرابری حقوق بين زن و مرد نيز که ريشه ی عميق در سنت ها دارد انتقاد کرده اند.
انتشارات انديشه و پيکار www.peykarandeesh.org
- توضیحات
- نوشته شده توسط محسن حکیمی
- دسته: صفحه آزاد
- توضیحات
- نوشته شده توسط اندیشه و پیکار
- دسته: صفحه آزاد