بومِرَنگ* عراق
مصطفی ناصر
اشغال عراق از همان آغاز نطفه های شکست را در خود حمل می کرد. اشغال
و تجاوز امپرياليستی به عراق شکست خورده است و ماشين جنگی امريکا
در به زير سلطه در آوردن شورشها در عراق ناتوان مانده است. تاريخ
استعمار نشان می دهد که کلونياليسم خود شرايط مقاومت را ايجاد می
کند و به آفرينش کليه تضادهايی می پردازد که عليه اشغال عمل خواهد
کرد. به عبارتی سوژهء مقاومت از همان مسيری بيرون می آيد که اشغالگری
خود آن را کوبيده و صاف می کند. تاريخ شکست استعمار هميشه همراه
بوده است با سر بر آوردن جنبش های رهايی بخش و شورش عليه اشغالگری.
شکست فرانسه در الجزاير و ديگر کشورهای آفريقايی ، شکست آمريکا در
ويتنام، هندوچين و آمريکای لاتين، شکست انگليس در هند و اينجا و
آنجا مثال هايی هستند که در تاريخ فراوان يافت می شود.
عراق و خاورميانه نيز از اين قاعده مستثنی نيست. هفته نامه اکونوميست
در شماره ۲۱ اکتبر ۲۰۰۶ در گزارش ويژه ای به " تحولات دنيای
عرب پرداخته و به شکل گيری جنبش های مقاومت در منطقه خاورميانه اشاره
می کند و مقاومت در برابر غرب و ضديت با اسرائيل را ستون های اصلی
ائتلافی می داند که به سرعت در منطقه خاورميانه قدرت می يابند".
اين اعتراف مجله ای است مدافع بازار آزاد و سياست های نوليبرالی
که با شم تيز راستگرايانه اش اوضاع منطقه را بهتر از برخی جريان
ها که مدعی اند در سمت چپ قرار دارند، تحليل می کند.
" کشمکش طولانی بين فلسطين و اسرائيل از قرن گذشته تا امروز
ادامه داشته است. جنگهای هزارهء جديد در افغانستان، عراق و غرب سودان
و لبنان نيز در اين منطقه روی داده است. غرب به ديدن طيفی از جريانهای
جديد در اين منطقه عادت کرده است. در دهه ۵۰ و ۶۰ ناصر بود، رهبر
شورانگيز پان – عربيست مصر، در دهه ۷۰ تروريسم [مقاومت] فلسطينی،
در دهه ۸۰ انقلاب اسلامی خمينی، در آغاز قرن جديد القاعده، و بار
ديگر ايران که احتمالأ روزی به سلاح هسته ای مسلح خواهد شد. اين
جريان ها که تهديدی عليه نظم جهانی به شمار می آمدند، چه چپگرا و
چه ملی گرا، چه ارتجاعی و مذهبی و چه راديکال های خشونت گرا، همگی
حول محور جنبش های مقاومت شکل می گرفتند و اصلی ترين منبع قدرتشان
حمايت مردمانی بود که می خواستند در مقابل آنچه بی عدالتی قدرت مسلط
عصر خود می دانستند به مقابله برخيزند. اين قدرت ها ممکن بود استعمار
اروپايی باشد يا صهيونيسم، هژمونی آمريکا باشد و يا حکومت های محلی
دست نشانده غرب".
واضح است که منطقه خاورميانه منطقه ای شورشی و رزمجويانه بوده است
و اين امر دلايل متعددی دارد و از جمله با دخالت خارجی و اشغالگری
و حمايت از ديکتاتوری ها و سرکوب خلق ها، استثمار بی پايان، غارت
منابع نفتی و ذخاير طبيعی ارتباط دارد.
بوش برای ورود به خاورميانه دروازه ای را انتخاب کرد که عبور از
آن بسيار خطرناک بود. عمرو موسی دبير کل اتحاديه عرب گفته بود"
حمله به عراق درهای دوزخ را می گشايد". عمرو موسی در اين مورد
به خطا رفت.
زمانی که بوش کوچک با مشعل «آزادی و دموکراسی» در دست فرمان آتش
زدن عراق را صادر کرد ردای نرون را بر دوش انداخته و از بلندی های
برج های دو قلو پايين آمده بود، در مانهاتن، در برابر او و تمام
دنيا،" آزادی در حال رژه رفتن بود". او فرياد می کشيد
که" عراق جديد از درون آتش جنگ بيرون خواهد آمد و دنيا به مکانی
امن تر برای زيستن تبديل خواهد شد". ولی احتمالأ او هيچگاه
فکر نمی کرد که اين آتش کاخ سفيد را نيز در بر خواهد گرفت. بعضی
های ديگر هم از شادی در پوست خود نمی گنجيدند و ظاهراً در آرزوی
رهايی خلق های منطقه و خلاص شدن از شر ديکتاتوری ها و خواهان گسترش
آتش به سرتاسر منطقه بودند.
اما امروز ديگر مسأله "برقراری دمکراسی" در عراق و تبديل
اين کشور به الگويی برای کل منطقه يا صحبت کردن از "پيروزی"
در عراق مطرح نيست، بلکه تمام گزينه ها در اين خلاصه می شود که خروج
تدريجی نيروهای آمريکايی از عراق به چه شکلی صورت گيرد.
از همان ابتدای اشغال عراق نيروهای اشغالگر تنها يک هدف را دنبال
می کردند و آن قلع و قمع مقاومت و شورشی بود که آغاز شده بود. در
راستای مبارزه با شورشيان، فلوجه را به خاک وخون کشيدند و ابوغريب
به نماد آزادی و دمکراسی اشغالگران تبديل شد، اما اين امر مانع از
افزايش شمار تلفات آمريکاييان نشد. به سازماندهی جوخه های مرگ دست
زدند و اين جوخه ها زير نظر متخصصين آمريکايی به خوبی شيوه های قتل
و ترور و شکنجه و آدم ربايی را آموختند. اما اين شيوه ها نيز به
بن بست رسيد. بعد از آن کوشيدند به جنگ فرقه ای و قومی در عراق دامن
بزنند و مقاومت عليه اشغال را به جنگ داخلی تبديل کنند و خشونت ها
را به سمت جوامع شيعه و سنی و ديگران سوق دهند. در جريان اين عمليات
خشونت ها افزايش پيدا کرد. روزانه صدها نفر ناپديد شدند. صدها جسد
در گوشه و کنار شهرها پيدا شد و يا از رودخانه ها بيرون کشيده شد.
اجساد سوخته و شکنجه شده، دست و پاهای قطع شده، آثار شليک گلوله
بر سر و پيشانی، آثار شکنجه با کابل و سوختگی با مواد شيميايی، همه
محصول کارگاه جنگ و جنايت امپرياليستی و توليد صنعت رؤيای آمريکايی
و سرانجام سر بر آوردن غرايز توحش و عقب ماندگی در قالب دين و تعصب
های قبيلگی! اين شمه ای است از کارنامه و بيلان خونين اشغال امپرياليستی
يک کشور. اشغالی که به بهای جان بيش از نيم ميليون عراقی تمام شده
است. اما اکتبر خونين امسال اين رؤيای آمريکايی را به هم ريخت. بيش
از صد سرباز امريکايی در اين ماه به قتل رسيدند و بيش از هزار سرباز
زخمی شدند. اين بالاترين ميزان تلفات ارتش آمريکا طی يک ماه در سال
جاری بوده است. بيش از دو سوم شهروندان آمريکايی معتقدند که خط مشی
بوش و استراتژی ايالات متحده آمريکا در عراق شکست خورده است. بوش
شباهت های بين اوضاع کنونی عراق و جنگ ويتنام را تأييد کرده است.
برخی تحليلگران اعتقاد دارند که مسأله عراق می تواند باعث شود که
حزب جمهوريخواه انتخابات ميان دوره ای کنگره در ماه نوامبر را ببازد.
يعنی اکنون عراق به عاملی برای جابجايی قدرت در آمريکا تبديل شده
است. بر اساس خبرهای روزنامه های مختلف، اکنون همگی و از جمله بوش
دريافته اند که استراتژی کنونی و سياست های جنگی دولت آمريکا کارايی
ندارد و همه جا سخن از تغيير استراتژيک در ميان است. دستگاه دولتی
آمريکا، سياستگزاران اين کشور، فرماندهان و ژنرال های نظامی ارتش
اشغالگر و متحدين سياست های جنگی آمريکا همه به دنبال يافتن راه
حل هايی برای خروج از اين باتلاق هستند. از ميان گزينه های مختلفی
که در دست بررسی قرار دارند می توان به مهم ترين آنها اشاره کرد:
- گزينهء هیأت تحقيق ده نفره به رياست جيمز بيکر وزير خارجه پيشين
آمريکا. در اين گزينه راه حل هايی که ارزيابی شده اند شامل خروج
تدريجی ارتش آمريکا و همکاری با ايران و سوريه برای استقرار امنيت
در عراق است. در اين گزينه طرح تجزيه عراق پيشنهاد نمی شود اما مسأله
تقسيم بندی عراق به مناطق قومی و طايفه ای با حفظ دولت مرکزی مورد
توجه قرار می گيرد. در حقيقت خطوط کلی گزينه هیأت تحقيق بسيار به
طرح هايی شباهت دارد که قبلأ در مقاله ای مشترک، کيسينجر و جورج
شولتز آن را تدوين کرده اند.
- گزينهء تجزيه عراق و عقب نشينی نيروهای اشغالگر به کشورهای همسايه
و يا کردستان عراق.
- گزينهء ماندن در عراق و گفتگو با شورشيان عراقی ومعامله با جريان
های سنی و بعثی ها به منظور راه اندازی يک کودتا و سرنگون کردن دولتی
که شيعيان در آن دست بالا را دارند. [بد نيست اضافه کنيم که کاريکاتوری
در لوموند برای نشان دادن گرفتاری آمريکا در عراق، بازگرداندن صدام
حسين را مطرح کرده بود!]
- گزينه حاکم کنونی مبنی بر ادامه حمايت از دولت عراق و تغيير تاکتيک
نظاميان آمريکا، اعزام نيروهای نظامی بيشتر به عراق و بر قراری تعادل
بين نيروهای وابسته به قوميت های مختلف عراقی و از اين ستون به آن
ستون حرکت کردن و در انتظارانتخابات آينده رياست جمهوری آمريکا ماندن.
تا کنون رئيس جمهوری امريکا گفته است که سياست هايش را ادامه خواهد
داد و نظاميان اين کشور از عراق خارج نمی شوند. البته در جريان جنگ
ويتنام هم رؤسای جمهوری آمريکا همين حرف را می زدند. الأن کار به
جايی رسيده است که آمريکا تلاش می کند تا مسئوليت شکست سياست های
جنگ افروزانه اش را به عهده دولت عراق بگذارد. به دولت عراق هشدار
می دهد که اگر مسئوليت و عملکرد بهتری نشان ندهد نيروهای آمريکايی
خاک آن کشور را ترک می کنند.
در هر حال ايالات متحده آمريکا به منظور به پيش بردن استراتژی جنگ
افروزانه اش، تا آنجا که به اين دولت مربوط می شود، قصد دارد تا
در دراز مدت در عراق بماند. زيرا شکست خود را در عراق به معنای پايان
دوران سلطه آمريکا در خاورميانه می داند که به طبع از آن به عنوان
شکست سياست جهانی اين دولت نيز ياد می شود. طرح کودتا و سرنگون کردن
دولت مالکی بدترين گزينه نظامی آمريکا خواهد بود. اگر تا کنون آمريکا
به شکست مطلق در عراق دچار نشده و در عراق دوام آورده است به مدد
همکاری و ائتلافی است که با بخش های عمده شيعی داشته است و اين امر
تا کنون مانع از آن شده است که شيعيان در سطح وسيع به مقاومت مسلحانه
بپيوندند. هرگونه کودتا عليه دولت مالکی به معنای روبرو شدن با يک
شورش گسترده و تمام عيار شيعی خواهد بود که با شورش های کنونی قابل
مقايسه نخواهد بود. اين امر را سياستمداران آمريکايی به خوبی می
دانند. در همان مقاله مشترک کيسينجر و جورج شولتز اشاره می شود که
شيعيان غير قابل کنترل اند.
واضح است که تمام سياست های جنگی دولت آمريکا تا کنون به بن بست
رسيده است. سرنوشت اشغال جز اين نمی تواند باشد. همه گزينه هايی
که اين دولت در آينده انتخاب خواهد کرد نيز به شکست خواهد انجاميد.
راه حل عراق در دست اشغالگران نيست و هر گزينه ای که در خارج از
عراق ريشه داشته باشد و مردم عراق را در تماميت آن ناديده بگيرد
سرانجامی جز شکست نخواهد داشت. بعضی ها هم که از ترس بنياد گرايی
خود را در صفوف چپ پنهان کرده اند، هنوز در اين رؤيا به سر می برند
که عراقی ها بايد تحت نظارت يک نيروی بين المللی در مورد سرنوشت
خود تصميم گيری کنند. معلوم نيست اين چه نيروی بين المللی است که
در عراق غايب است. الأن که يک ائتلاف گسترده اشغالگر وجود دارد.
مردم عراق يک نيروی بين المللی ديگراز کجا پيدا کنند؟ کسی چه می
داند! در اين ماجرا برخی ها هم آماده شده بودند تا سرباز و پيشمرگ
اشغالگران شوند و صاحب خاکی گردند و زمينی. کاش از آن سرباز انگليسی
که در اعتراض به اعزام به عراق و کشتن کودکان و مردم بی گناه خودکشی
کرد ياد می گرفتند. آن سرباز البته روح و وجدان انسانی اش را اشغالگران
نتوانسته بودند اشغال کنند.
گردان های پيشتاز جنبش ضد جنگ با راه اندازی تظاهرات و راه پيمايی
ها گاه گاه در اينجا و آنجا به مقاومت های پراکنده ای دست می زنند
و زمانی هم با تجمع انبوه به ميدان می آيند. تا کنون شايد تلاش های
جنبش ضد جنگ جواب نداده باشد اما به قول سيندی شيهان جنبش ضد جنگ
" با يک روش اخلاقی با يک جنگ غير اخلاقی " مبارزه می
کند. سيندی شيهان که بسياری از خانواده های نظاميان آمريکايی، او
را به خيانت به کشور متهم می کنند، در رابطه با اعتصاب غذای فعالان
ضد جنگ [ که از ۴ ژوئيه ۲۰۰۶ شروع شده بود وقرار بود تا اول سپتامبر،
روز جهانی صلح ادامه يابد] می گويد: " فعالان ضد جنگ در سه
سال گذشته با انجام راه پيمايی های مختلف، ديدار با نمايندگان کنگره،
نامه نگاری، اردو زدن در مقابل کاخ سفيد و مزرعهء بوش و حتی زندانی
شدن سعی کرده اند پيام شان را به رهبران جنگ طلب آمريکا برسانند
ولی اين بار می خواهند با به خطر انداختن سلامتی خود [اگر اين اقدام
آنها عمليات انتحاری قلمداد نشود!] افکار عمومی را به اهداف اين
حرکت جلب کنند".
يکی ديگر از فعالان ضد جنگ در رابطه با اين اعتصاب می گويد: "
ما هر کاری برای پايان دادن اين جنگ انجام داده ايم، به اعتراض دست
زده ايم، تحصن کرده ايم، اکنون زمان آن فرا رسيده است که جنگ را
به خانه بياوريم".
بنا براين اگر جنبش ضد جنگ تا کنون نتوانسته ماشين جنگی اشغالگری
را از کار اندازد، تا همين جا، شايد حرکت کوچکی جلوه کند که بتواند
يوغ سنگينی را کنار زند که رسانه های گروهی و گفتمان رايج، حتی بر
پيشروترين اذهان نيز تحميل می کنند. حرکتی کوچک که در برابر جنگ
و فاشيسم دولتی ايالات متحده آمريکا، قد علم می کند و می گويد: "سکوت
در مقابل شکنجه همدستی با جنايتکاران است" و فرياد می کشد:
«رژيم بوش نماينده ما نيست و ما آن را برکنار خواهيم کرد». و در
انتظار به ميدان آمدن مردان بزرگ جنبش ضد جنگ نمی ماند. خود به ميدان
می آيد حتی اگر مجوز دولت و پليس را برای برپايی تظاهرات کسب نکند.
و شعار اصلی اش اين است: " جهان نمی تواند بيش از اين منتظر
رفتن بوش جنگ طلب باقی بماند، رژيم بوش را برکنار کنيد".
به هر حال شبکه ای از عوامل متعدد و ناهمگون و در هم تنيده در اوضاع
عراق دخالت دارند که نمی توان آنها را از هم تفکيک کرد. حرف اول
را ميدان نبرد می زند نه خواست و اراده سردمداران کاخ سفيد و محاسبات
ژنرال های جنگ از راه دور. راه حل عراق و مردم اين کشور ساده و تک
خطی نيست. عوامل متعددی همچون نيروهای اشغالگر، ساختار قومی و طايفه
ای، گرايش های دينی، نيروهای همدست با اشغالگران، نيروهای شورشی
و جريان هايی که به مقاومت پيوسته اند و نيز وضعيت نيروهای مقاومتجو
يا تسليم طلب در منطقه، در شکل گيری فرايندی دخالت دارند که بر سرنوشت
مردم عراق را اثر خواهد گذارد. بنا براين هيچکدام از اين عوامل به
تنهايی قادر نخواهد بود که از شکست اشغال جلوگيری به عمل آورد. -----------------------
Boomerang را بومرنگ، پرانه، دودِ چيزی به چشمِ خودِ کسی رفتن، نتيجهء
عکس دادن (فرهنگ هزاره) و بومرنگ، واگردگ (فرهنگ علوم انسانی آشوری)
معنا کرده اند. شايد کمانه کردن هم بتوان گذاشت. م. ن.
منابع:
http://www.economist.com/index.html
http://www.aljazeera.net/channel/
http://www.alarab.co.uk/TodayPages/f.pdf
http://www.nytimes.com/
http://www.worldcantwait.net/