پيام ژاک دريدا
به هیأت پارلمان بين المللی نويسندگان که به فلسطين رفتند*
دوستان عزيز،
بی آنکه هيچ اختلاف يا ويژگی را از نظر دور دارم، در اينجا ميخواستم
با همهء فلسطينی ها يا اسرائيلی هايی صحبت کنم که به نظر من از خود
جسارتی نمونه به خرج داده اند. کسانی که خطرها را به جان خريده
اند و از طريق گفتار و نوشتار و تعهد سياسی و شاعرانه بر ضرورت مقابله
با نيروهای حامل مرگ و ارعاب و سرکوب مسلحانه از هر طرف که باشد،
چه از سوی دولتی تأسيس شده يا دولتی که قرار است تأسيس شود، پافشاری
کرده و علناً موضع گرفته اند.
اکنون که با تأسف و غم بسيار، بايد ديداری را که آرزويش را داشتم
چند هفته به عقب بيندازم، اجازه دهيد از صميم قلب به شما درودی
گرم و سرشار از مهر بفرستم. پيش از آنکه وعده ها و اميدهايی را
که مايلم امروز با شما فلسطينی ها و اسرائيلی ها در ميان بگذارم،
اجازه دهيد برخی از گرامی ترين خاطرات را که بدون شک بين ما، يا
دست کم بين برخی از شما و من مشترک است مطرح کنم.
قبل از هرچيز می خواهم برای آنکه قضايا روشن باشد، نکات زير را
يادآوری کنم: هربار که طی سال های اخير به اين سرزمين گام نهاده
ام تصميم ام بر اين بوده و اين را اعلام کرده ام که هدفم نه تنها
ابراز همبستگی و دوستی با روشنفکران، نويسندگان و همکاران اسرائيلی،
بلکه با روشنفکران و نويسندگان و همکاران فلسطينی نيز هست.
اين اصرار را هربار به برخی از ميزبانان اسرائيلی ام خاطرنشان نموده
ام. آنها اصرار مرا مثلاً در سميناری که در سال ۱۹۸۸ در
بيت المقدس برپا شده بود پذيرفتند. در مانی که پيش از اين تحت
عنوان Interpretation at War منتشر شده مطالب زير را گفته بودم
که اجازه می خواهم يادآوری کنم:
»دو سال پيش در سميناری بين المللی که در بيت المقدس برپا شد (مراجعه
شود به مقالهء »چطور می توان لب فرو بست« در کتاب Psyché,
Invention de l’autre, Galilée ۱۹۸۷ پيشنهاد کرده بودم که موضوع
اجلاس سال بعد »نهادهای تأويل« باشد. اين عنوان رعايت شد و
اجلاس از ۵ تا ۱۱ ژوئن ۱۹۸۸ در بيت المقدس تشکيل گرديد.
پيش درآمد کنفرانس که عنوانش را به انگليسی به خاطر دارم و ترجمه
اش دشوار است - خود به وضوح می گويد که من با چه روحيه ای در اين
نشست شرکت کرده بودم، چنانکه همزمان در نشست های ديگری در سرزمين
های اشغالی با همکاران فلسطينی خارج از دانشگاه شرکت داشتم چرا که
در آن زمان - و هنوز - دانشگاهشان بنا به تصميم مقامات مسؤول
بسته بود (۱۵ ژوئيه ۱۹۸۸).
چرا اين گزارش ضروری ست؟
مداخلهء من، مانند مداخله های ديگر، مجموعه فرضيات تأويلی راجع
به سوژهء خودِ نهادهای تأويل را تشکيل می دهد. لذا اين مداخله،
مسلماً به صورت دوفاکتو، در رابطه است با زمينه ای نهادی،
زمينه ای که امروز، در اينجا و اکنون آن را يک دانشگاه، يک
دولت و يک ارتش و يک پليس، قدرتهای مذهبی، زبانها و خلقها يا
ملتهايی تعيين می کنند. اما اين وضعيت دوفاکتو مستلزم تأويل و
به عهده گرفتن مسؤوليت نيز هست. بنا بر اين معتقد نبودم که بايد
واقعيت اين وضع را به شکل انفعالی بپذيرم. انتخاب من اين بود که
موضوعی را بررسی کنم که در عين پرداختن مستقيم به مضامين برنامهء
اين سمينار (»نهادهای تأويل«) به من امکان دهد که دست کم مستقيماً
و نيز تا آنجا که ممکن است محتاطانه پرسش هايی را پيرامون آنچه
هم اکنون در اينجا جريان دارد مطرح کنم. اما اگر بين سخنی که می
گويم و خشونتی که اينجا و هم اکنون جاری ست بايد ميانجی هايی متعدد
و پيچيده که تأويل شان دشوار است وجود داشته باشند، اگر ميانجی
ها مستلزم شکيبايی و هم هشياری ما هستند باعث نمی شود که من به دنبال
بهانه ای برای انتظار باشم و در برابر آنچه خواستار پاسخ و مسؤوليت
بلاواسطه است زبان بربندم.
من نگرانی ام را با برگزارکنندگان اين اجلاس در ميان نهادم و آرزوی
خود را برای شرکت در سميناری که همکاران عرب و فلسطينی رسماً دعوت
شده و واقعاً بدان پيوسته باشند اعلام نمودم. برگزارکنندگانِ
اين اجلاس، پروفسور سانفورد بوديک و پروفسور ولفگانگ ايزر نگرانی
مرا درک می کردند و من از بابت اين تفاهم سپاسگزارم. با وخامت
بيشتری که اوضاع پيدا کرده خود را ملزم می دانم که بگويم از اين
لحظه با همهء کسانی احساس همبستگی می کنم که در اين سرزمين خواستار
پايان گرفتنِ کليهء انواع خشونتها هستند و جنايات تروريسم و سرکوب
نظامی يا پليسی را محکوم می کنند و اميدوارند نيروهای اسرائيلی از
سرزمين های اشغالی عقب نشينی کنند و حق فلسطينی ها را به رسميت بشناسند
تا خودشان نمايندگان خويش را در مذاکراتی که از هر زمان ديگر ناگزيرتر
است برگزينند. اين امر بدون انديشهء مستمر، جز با اطلاع کافی
و جز با برخورد شجاعانه امکان پذير نيست. اين انديشه تأمل بايد
به تفسيرهايی بينجامد، نوين باشد يا نه، از آنچه دو سال پيش
در اينجا پيرامون عنوان اين سمينار که آن زمان در دست تدارک بود
مطرح کردم يعنی »نهادهای تأويل«. اما همين انديشه و تأمل بايست
به تأويل اين نهاد مسلط نيز بينجامد که يک دولت است، يعنی دولت
اسرائيل (که واضح است موجوديتش از اين پس بايد قاطعانه به رسميت
شناخته شود و تضمين باشد) به نحوی که ماقبل تاريخ آن، شرايط
تأسيسِ اخير آن و پايه های بنيانگذاری، مبانی حقوقی، سياسی
کارکردِ کنونیِ آن، اشکال و محدوديت های خود تأويل گریِ آن
و غيره همه را دربر گيرد.
همان گونه که حضور من در اينجا گواهی می دهد، سخنان من نه تنها
ملهم از نگرانی من در رعايت عدالت و دوستی من با فلسطينی ها و اسرائيلی
ها ست، بلکه از نوعی اميد به آينده و احترام به چهرهء خاصی از
اسرائيل هم ناشی می شود.
مسلم است که من اين را برای تعديل مصنوعی حرفهايم در قبال جوانبِ
بيرونی برخی شرايط نمی گويم. فراخوان به چنين تأمل تاريخی، هراندازه
هم که نگران کننده به نظر برسد، هراندازه هم که شجاعانه بايد باشد،
به گمان من در تعيين کننده ترين مضمون اجلاس ما می گنجد و به نظرم
حتی معنا و امر مبرم آن است.
بنا بر اين، چنين اصراری ست که مرا در سال ۱۹۸۸، در اوضاعی
که خود می دانيد چندان هم در سرزمين های اشغالی ساده نبود، به
آنجا کشاند و توانستم در حالی که دانشگاه هايشان به دستور مقامات
اسرائيلی بسته بود، به طور خصوصی در خانهء رئيس دانشگاه با شمار
قابل توجهی از روشنفکران و همکاران فلسطينی، مسلمان يا مسيحی ملاقات
کنم. با هيجان و حقشناسی، يک بعد از ظهر طولانی را به ياد دارم
که آنان از رنجها و محروميت های گوناگونی که بر آنان تحميل می شود
سخن گفتند و برايم شرح دادند، از مشکل پاسپورت گرفته تا آزادی
رفت و آمد، از فعاليت آموزشی تا آزادی بيان سياسی. اين است که
نام های رام الله و بيرزيت برايم آشنا و عزيز است. علاوه بر اين،
ده سال بعد، در ۱۹۹۸ نيز ديداری فراموش نشدنی از دانشگاه
بيرزيت داشتم. از مهمان نوازی بزرگوارانه ای که به من ارزانی داشتند
نه تنها ديدار از محوطهء دانشگاه، آزمايشگاهها و محل آرشيو، بلکه
تأمل دربارهء حقی نيز که در جريان استقرار و بازسازی بود را به ياد
دارم - علايمی که ايجاد دولتی نوين را نويد می داد و تدارک می
ديد که ما در سراسرِ جهان آرزويش را داريم. همچنين به ياد دارم
که پس از کنفرانسی که دربارهء مهمان نوازی و شهروندی ايراد کردم،
گفتگوهای طولانی و پرشوری دربارهء فلسفهء سياسی، خارج از سالن
کنفرانسِ انستيتوی تحقيق دربارهء دموکراسی با همکاران و دوستان
از جمله پروفسور عزمی بشاره جريان يافت. چندی پيش، من اين شانس
را داشتم که در اينجا، پاريس، او را دوباره ببينم و در حالی
با او گفتگو کنم و نظرانتش را بشنوم و از او حمايت کنم که موقعيتی
غيرعادلانه برايش پيش آمده بود و مورد تعقيب قرار داشت تا دربرابر
دادگاه های اسرائيل حاضر شود و تهديد شده بود که از مصونيت پارلمانی
اش محروم گردد. چهار سال پيش، وقتی از سرزمينهای اشغالی بازگشتم،
طی گزارشی کوتاه که در کتابی تحت عنوان Contre-allée منتشر
شده خاطراتی از آن سفر نوشتم از بيت المقدس، تل آويو و رام الله
به تاريخ ۱۱ ژانويه ۱۹۹۸. اکنون اجازه می خواهم که چند کلمه
ای از آن را دوباره بخوانم: از خود می پرسم چگونه می توانم در
وجود خويش به اين احساسات اجازهء همزيستی دهم: از خلال شبح رؤيای
بين خواب و بيداری و هزاران عشق فراموشکار برای هر قطعه سنگ، هر
مردهء بيت المقدس و »دشواريهايم« (اين حداقلی ست که می توان
گفت يعنی مشکلاتی که نه صرفاً خطير و تا اين حد سياسی) با شمار
فراوانی از اسرائيلی ها و بر پايهء گناه معصومانه يعنی آخرين پيوندی
که در وجود من نابود نشدنی ست شايد با همهء جامعهء يهودی در جهان،
آنجا که اين جامعه در بی نهايت مقصر باقی می ماند نسبت به خشونتی
که عليه فلسطينی ها به کار رفته و اين بسيار فراتر از اسرائيل است.
از يک طرف، پيوندی که با قضيهء فلسطين دارم و مهر و همدردی نامحدودم
با شمار انبوه فلسطينی ها و الجزايری ها (...) از طرف ديگر. اين
موضوع بستری ست برای تأمل که در يک نامه نمی توانم چيزی از آن بيان
کنم. کنفرانسی دربارهء عفو، باز هم در بيت المقدس، کنفرانسی
ديگر ولی در عمق خود، همان که در آستانهء آشويتس در لهستان رخ
داد، سپس نوعی نمايش که خودشان در يک آمفی تئاتر بزرگ درتل آويو
برگزار کرده بودند (دوهزار نفر جمع شده بودند تا به سخنان من تحت
عنوان »غريبه هايی که ما هستيم« گوش فرادهند، آنهم به انگليسی).
بحث و تبادل نظری نسبتاً آرام. آنجا فلسطينی ها هم بودند و
نيز در بيت المقدس و تل آويو. فردای آن روز گفتگويی با شيمون پرز
داشتم در دفتر کارش (که آن را توضيح خواهم داد) و بعد تمام شب
را با دوستان در خانه شان رقصيدن (...) فردا صبح زود، در راه
به سوی فلسطين، رد شدن از چک پوينت ها برای رسيدن به رام الله.
دوست فلسطينی ام با تبسمی تلخ می گويد که اين چک پوينت های پليس
اسرائيل، ورود به بيت المقدس را، حتی از زمانی که »فرآيند
صلح« شروع نشده بود هم دشوارتر می سازد. گفتگوی بسيار ارزشمند
در دانشگاه بيرزيت (انستيتوی تحقيق دربارهء دموکراسی) پس از
کنفرانس (دربارهء مهمان نوازی و شهروندی)، با همکاران فلسطينی
که از جهات متعدد رنج می برند و مقاومت می کنند: چه از جانب دولت
کنونی اسرائيل و »تشکيلات خودمختار فلسطين«، بنيادگرايان اسلامی
و چه توطئهء بين المللی. با اعتماد مطلق اين بار نفس احتی می کشم
و هيچ نکته ای ناگفته نمی ماند، از خشونت های اصلی گرفته و اخراج
اهالی و اردوگاه های پناهندگان تا شرور و آفتی که نتانياهوی خودبين
باعث شده است. چنانکه از بی صبری شان برای دموکراتيزاسيون ناکافی
تشکيلات خودمختار نيز سخن به ميان آوردند (...). روز آخر، مصاحبه
ای برای آرشيو »يادواشم«، موزهء اردوگاه های مرگ، که از
آن فيم برداری شد.
علاوه بر اين، مايلم ملاقات خودم را با محمود درويش، چند سال
پيش در سوربن يادآوری کنم و با دوست هميشگی ام ليلا شهيد [نماينده
عام / سفير فلسطين در پاريس).
سفر هیأت پارلمان بين المللی نويسندگان، بيش از هر زمان ديگر،
ايجاب می کند که نزد شما و همهء کسانی باشم که به رغم سرگشتگی ها
و جنايتهای گذشته، به رغم جنايت های برگشت ناپذير و بی حد و حصر
و محو ناشدنی، مصمم اند بين مسووليت را بر عهده گيرند که ديگر
آن جنايت ها ادامه نيابد و تکرار نشود و ديگر نگذارند ميراث و آيندهء
کسانی که بر اين زمين متولد می شوند يا زندگی بر اين سرزمين را بر
می گزينند سنگين ترگردد.
سفر هیأت پارلمان بين المللی نويسندگان، بيش از هرزمان ديگر،
ايجاب می کند که با کليهء وسايلی که در دست داريم (شهرهای پناهگاه،
انتشارات در اشکال متفاوتش، ترجمه و غيره) به همهء گواهی
دهندگان، نويسندگان، معلمان، روزنامه نگاران، زنان و مردانِ
اهل گفتار و نوشتار امکان دهيم که در اسرائيل و فلسطين آنچه را
که در دل دارند بيان کنند و دربرابر همهء جزم ها، همهء تعصب ها،
همهء منطق های جنگ و مرگ مقاومت کنند.
همانطور که بارها گفته ام و اينجا تکرار می کنم شرايط تأسيس دولت
اسرائيل برای من کندوی پرسش های دردناکی را ترسيم می کند. هرچند
فرض را بر اين می گيرند که هر دولتی برپا می شود، هر نهادی که
شکل می گيرد، با انکه طبق تعريف غير قابل توجيه است، در خشونت
زاده می شود، با وجود اين، به هزار دليل معتقدم که در مجموع
بهتر است و به نفع عموم از جمله فلسطينی ها و نيز دولتهای منطقه
(و جهان) است که مبنا را بر تأسيس اين دولت بگيريم با اينکه خشونت
اعمال شده در آغاز کار که حالا ديگر غير قابل بازگشت است - به
شرط اينکه روابط حسن جوار برقرار شود يعنی دولتی فلسطينی شکل گيرد
برخوردار از کليهء حقوقی که در مفهوم »دولت« است (دست کم در
حدی که امروز برای مفهوم »دولت« باقی مانده به معنای کامل و
حاکميت به طورکلی)، يا در متن يک »دولت« دارای »حاکميت«
و دو مليتی، در حالی که خلق فلسطين از هر ستمی و هر تبعيض غير
قابل تحملی آزاد شده باشد. من هيچ خصومت ويژه و اصولی نسبت به
دولت اسرائيل ندارم، اما تقريباً هميشه سياست دولتهای اسرائيل
را در قبال فلسطينی ها به سختی انتقاد کرده ام. همدردی و همبستگی
با ساکنان اين سرزمين و با قربانيان تاريخیِ (يهودی و فلسطينی)
جنايت های زمانه مانع از آن نمی شود که از سياستها دولتی، از
جمله سياستهای قدرتهای بزرگ، چه قبل از تشکيل دولت اسرائيل و چه
بعد از آن، و نيز گاه سياستهای تشکيلات خودمختار فلسطين را مورد
انتقاد قرار دهم. می توانم چنين بينديشم که اين عدالت خواهی نمی
تواند خيانتی به هيچ يک از گرامی ترين خاطره ها و سنت ها محسوب شود،
منظورم خاطرات و سنت هايی ست که فرهنگ ها و مذاهب ابراهيمی مدعی
الهام گرفتن از آنها هستند و يعنی يهوديت، مسيحيت و اسلام. تقليل
دادنِ اين خاطرات و سنت ها به تخيلات قوم گرايانه يا طردگرايی
های بنيادگرايانهء آنها را مسخ و تحريف می کند. برعکس، اذداع
راه و روش هايی که تا کنون ناشناخته است برای همزيستی و نه برای
مشاجره بر سرِ بيت المقدس، ارج نهادن به آن خاطرات و سنتها ست.
با چنين روحيه ای ست که چندی پيش خود را به پرسش گرفتم که در چه
شرايطی »ما« می توانيم همچنان به خود »ما« بگوييم. منظورم
کتابی ست که با مشارکت جمعی از نويسندگان و »به پيشنهاد سافو«
فراهم آمده و عنوانش »يک خاور خيلی نزديک، سخنانی از صلح«
بود. مايلم گواهی زير را در اينجا بازخوانی کنم. تو گويی مقدر
بود که اين گواهی برای اين اثر دستجمعی فراهم گردد. علامت سؤالی
که به دنبال عنوان »ما« آمده مسلماً حاکی از رنجی ست گاه نوميدانه
از پرسشی که بين زندگی و مرگ و نيز بين جنگ و صلح گرفتار است. اما
اين علامت سؤال از حد سؤال فراتر می رود، و از جايی دورتر از سؤال
منشأ می گيرد، نشانی از اميد يا وعده ای شکست ناپذير، رهايی،
فراخوان و آرزويی که من به اين واژه ها سپرده ام، به اين واژه
ها، خطاب به شما، خطاب به ما.
با گفتنِ »موفق باشيد«، »درود بر شما«، »به اميد ديدار«
می خواهم اين اعتقاد خود را بيان کنم که ما با هم »ما« خواهيم
شد تا در آن نشان زندگی شريک شويم که اين نوشته از آن سخن می گويد.
...
(ترجمه برای انديشه و پيکار)
* * * * * * * * * * * * *
در بارهء اين سفر رجوع شود به مقالهء »نويسندگان مرزها، سفری
به فلسطين« روی همين سايت، فصل فلسطين.