www.peykarandeesh.org

مقالات
انتشارات اندیشه و پیکار

مروری بر کتاب:
"وضعيت زن در سنت و در تحول اسلام"
نوشته؛ منصور فهمی،
ترجمه؛ تراب حق شناس و حبيب ساعی
انتشارات؛ انديشه و پيکار، آوريل ۲۰۰۷، فرانکفورت، آلمان. ۱۷۵ صفحه.

بهروز جليليان
behrouzan@gmail.com



پيش از هر چيز از انتخاب بسيار خوب مترجمان و همچنين ترجمه بسيار روان و اطلاعات کافی که در حاشيه کتاب ارائه داده شده، تقدير می کنم. با وجودی که اين کتاب يک پايان نامه دکترا در نزديک به يک صد سال پيش است و محدوديت های يک کار دانشجويی را دارد و برخلاف نظر نويسنده که ديدگاه های ارتجاعی اسلامی در مورد زنان، می‌رود که رخت بربندد، موشکافی کتاب در بازبينی آنها، امروزه همچنان جواب گوی بسياری از سوال های اساسی ما در جوامع اسلامی است.
البته اين تقدير مانع از نشان دادن برخی ضعف ها و کاستی های کتاب و همچنين نقدی بر نظرات منصور فهمی نخواهد بود. در ابتدا به نظر می رسد که نام کتاب که توسط مترجمان انتخاب شده است، کاملا مطابق نام اصلی کتاب "وضعيت زن در اسلام"، نمی باشد. اگر چه نام جديد بهتر با مفهوم و محتوای کتاب تطبيق می کند. نام اصلی کتاب، موضوع گسترده ای را در بر می گيرد که اساسا اين پايان نامه کم حجم، توان پاسخگويی به آن را نخواهد داشت.
از مهمترين کمبودهای ديگر کتاب، عدم وجود يک زندگی نامه مختصر از نويسنده کتاب است. مترجمان بصورت کلی از موقعيت و مدارج علمی منصور فهمی، اطلاعی بدست می دهند، که اساساً کافی نيست. در تحقيق مختصری که نگارنده در اينترنت کردم، اطلاعات کمی به زبان انگليسی، يافتم، اگر چه به زبان عربی مطالب بيشتری موجود است. منصور فهمی متولد ۱۸۸۶ در مصر است. وی اولين فردی است که توسط دولت مصر بورسيه ای برای تحصيل در دانشگاه سوربن بدست می‌آورد و در آنجا به تحصيل می پردازد. فهمی، همانطور که در مقدمه کتاب هم گفته شده بسيار متاثر از قاسم امين، متفکر مصری و از پيشتازان دفاع از حقوق زنان در دنيای اسلام، بوده است. وی در دانشگاه سوربن به تحصيل فلسفه می‌پردازد. در زمان ارائه پايان نامه اش که همين کتاب می باشد، مسئولين دانشگاه قاهره متوجه محتوی آن شده و طی تقاضای رسمی خواهان به عقب افتادن آن می گردند. آنها بشدت از محتوای ضد مذهبی آن واهمه داشتند. در هر حال اين تقاضا مورد قبول واقع نمی شود و منصور فهمی با همين پايان نامه فارغ التحصيل می گردد. منصور فهمی به مصر بازمی گردد و در دانشگاه به تدريس می پردازد. مسئولين دانشگاه که در صدد بودند، از گسترش مفاد پايان نامه وی جلوگيری کنند، ناموفق می مانند و دانشگاه بشدت به زير فشار مجتهدين و متشرعين دانشگاه اسلامی الازهر قرار می گيرد و نويسنده ازمحل کارش اخراج می گردد. وی پس از هفت سال مجددا در دانشگاه قاهره موفق به تدريس می شود، اما شجاعت و توان انتشار کتاب هايی از اين گونه را نيز در طی اين هفت سال از دست می‌دهد. در دانشگاه وی در ابتدا پروفسور فلسفه در دانشکده هنر و سپس رييس آن می گردد. پس از آن به رياست کتابخانه دانشگاه قاهره می رسد و سرانجام به مقام بسيار مهم رياست فرهنگستان زبان عربی مصر نائل می گردد و سرانجام در سال ۱۹۵۹ در می گذرد.
همانطور که مترجمان نيز اشاره کرده اند، اين کتاب بسيار مورد تهاجم سانسور قرار گرفته بود و سال ها (نزديک به يک قرن) کسی از آن اطلاعی نداشت اما در چند سال اخير پس از انتشار متن فرانسوی، به عربی هم ترجمه شده و در اينترنت نيز يافتنی است. البته منصور فهمی در متن کتاب نيز بسيار جانب احتياط را نگاه داشته، تا کمتر به مقدسات اسلام و بويژه شخص محمد، انتقادی وارد نکند. بايستی توجه داشت که اين کتاب در زمانی نوشته شده است که در کشورهای اسلامی عقب ماندگی فرهنگی و فکری بيداد می کرد و حتی در کشوری همچون ايران، به تازگی انقلاب مشروطيت رخ داده بود، و افراد را برای توهين و يا انتقاد به مقدسات اسلام و شيعه، به قتل می رساندند.
اساس توجه منصور فهمی در اين اثر آکادميک و روشنگر، برخورد تاريخی و علمی به اسلام و بويژه حقوق زنان است. با وجود بررسی احتياط آميز او با اسلام، قرآن و بويژه شخص محمد، وی آشکارا، با آنها به مثابه يک پديده، انسانی، اجتماعی و يک مسئله زمينی پرداخته است. نگاه وی به اسلام يک بررسی تاريخی است که هنوز هم در ميان انديشمندانی که از پس زمينه اسلامی و از جوامع اسلامی می آيند بسيار تازه و جديد است. توجه نگارنده بويژه به يک تحليل مارکسيستی و ديالکتيکی از اسلام است، که برای ما که سال ها با نماينده حی و حاضر آن در کشورمان دست به گريبانيم، اهميت دارد. نگارنده به هيچ وجه بياد ندارد که هيچ جريان روشنفکری و يا سياسی در کشورمان، به اسلام به عنوان يک پديده و نياز تاريخی برخورد کرده باشد. همواره يا ستاينده آن و يا عليه آن بوده اند. در نمونه های بررسی های تاريخی می توانيم به مارکس و ستايش آن از سرمايه داری اوليه به عنوان يک پديده پيشرو تاريخی در برابر پديده ارتجاعی فوداليسم، نام ببرم، که هيچ از ارزش مارکس و اعتقادش نمی‌کاهد. هر چند که نگارنده به دست به عصا بودن منصور فهمی در نقد قوانين اسلامی و شخص محمد نسبت به زنان، خوش بين نيستم، اما بررسی وی از اسلام به عنوان يک پديده رو به جلو در زمان خودش را ارزشمند می دانم.
اهميت وجودی اين کتاب به زبان فارسی، نياز ما و هموطنان ما در مبارزه آگاهانه با رژيم جمهوری اسلامی است. در واقع ستايش گران و مدافعان اسلام و رژيم جمهوری اسلامی که اسلام را راهگشای همه نيازهای بشريت می پندارند و مخالفان اسلام که آن را از اساس ارتجاعی و غير متمدنانه می پندارند، بدون توجه به بنيان طبقاتی حکومت گران از دستاويز قرار دادن اسلام برای تحميق هرچه بيشتر مردم و در نتيجه حکومت بر آنان راه بر خطا می برند. کسانی که دمکراسی يونان را بر سر می‌گذارند، توجه ندارند که در آن زمان فقط مردان آزاد حق رای داشتند، در انقلاب کبير فرانسه که راه گشای، آزادی خواهی های پس از خود در سراسر جهان بود، زنان و غير ماليات دهندگان حق رای نداشتند. در کمون پاريس که جايگاه ويژه ای در قلب و ذهن بسياری از کمونيست ها و آزادی خواهان دارد، زنان نمی‌توانستند رای دهند، اما همه آنها با توجه به جايگاه تاريخی شان، نقطه عطف‌های پيشرو در تاريخ بشريت هستند و از ارزششان نمی کاهد. مهمترين ارزش کتاب منصور فهمی بررسی تاريخی اسلام و نقش زنان در جوامع اسلامی است که به ما در درک تاريخی از اسلام کمک می‌کند.
از ديگر نارسايی های کتابی اين چنين که بسيار جنبه تحقيقی و تاريخی دارد، عدم نمايه برای اسامی است. ممکن است که در متن اصلی نيز چنين بوده باشد، اما مترجمان بهتر بود به اين مهم توجه می کردند. البته آنها در پايان کتاب به شرح مختصری از برخی شخصيت های علمی و فرهنگی، عنوان شده در متن کتاب اشاره کرده اند که البته، جای نمايه را نمی‌گيرد.
يکی از موارد ارزشمند در کتاب، آوردن نقدی بر آن از همان زمان انتشارش است، که به بهتر فهميدن کتاب و موقعيتش در آن دوران کمک می کند. پيشگفتار بسيار ارزشمند کتاب از محمد حربی نيز در ابتدای کتاب، تحليلی بسيار جالب از موقعيت نويسنده و متن کتاب ارائه می دهد. وی در صفحه ۱۰ در مورد تغييرات جديدی که در مصر آن زمان روی داد و موجب بهتر شدن وضعيت اقتصادی جامعه شد معتقد است که بدون دست زدن به ساختار پرقدرت مذهب در آن جامعه، تغييرات بطور بنيادی صورت نمی گيرد و چنين است که متفکرانی مانند منصور فهمی تلاش تازه ای در اين راه به کار می برند، اما بشدت مورد سرزنش مذهبيون قرار می گيرند. وی در اين باره می نويسد:
"تغيير اقتصادی البته می تواند همبستگی های ابتدايی قديمی را از هم بگسلد، اما آن را به سير خود واگذار کردن، بدون برسميت شناختن فرد، بدون سازماندهی امر سياسی و امر مذهبی، هر يک در حوزه جداگانه، و بدون دمکراسی، نمی تواند در واکنش خويش چيزی جز سياستی پوپوليستی و مردم فريب پديد آرد. ( ص ۱۰)"
محمد حربی که از اساتيد تاريخ در دانشگاه های فرانسه می‌باشد در معرفی منصور فهمی در صفحه ۱۱ می‌نويسد که: "در واقع پژوهش او، پژوهش ذهنی است آزاد و نه پژوهش يک آزاد انديش." که البته بسيار در فهميدن دلايل احتياط و عدم جسارت کافی نويسنده در پيشبرد، نظراتش، قانع‌کننده است. منصور فهمی با توجه به انتقاد به ساختار اسلام و همچنين شخص محمد، در صدد ستيز با آن نيست و خطر اين مذهب برای جوامع انسانی را مهلک نمی‌شمارد. فهمی در صفحه ۱۷ و ۱۸، کتاب می‌نويسد:
"صرف نظر از مسئله روز بودن، پژوهش ما ناظر به جنبه ای تاريخی ست: تحقيقات انجام شده ما را به اين نتيجه رسانده است که پديده حصر و انزوای زن تنها ناشی از عامل مذهبی نيست، بلکه نتيجه آداب و رسوم و تمايز طبقاتی نيز هست."
نظر درست و البته پيچيده ای ازمفاهيم روبنا و زيربنا و تاثير متقابل آنها بر هم است. که متاسفانه هنوز هم در کشور ما و در تقابل با حکومت اسلامی، پيش روی بسياری از انديشمندان مارکسيست قرار دارد. در اوايل انقلاب بسياری از گروه ها و سازمان های کمونيستی در توضيح ماهيت رژيم جمهوری اسلامی، بخاطر حاکميت پرقدرت مذهب در همه عرصه های جامعه، دچار ترديد و سردرگمی بودند. بخاطر مذهبی و ارتجاعی بودن حاکميت، برخی آن را سرمايه داری نمی‌دانستند، برخی نيمه فئودال و حتی تيول دار خطاب می کردند و حتی برخی آن را به حاکميت «کاست» روحانيت و مقايسهء آن با بناپارتيسم تقليل می دادند. اصولا بسياری از اين گروه ها، تاثير متقابل عوامل روبنايی، همچون فرهنگ، مذهب و غيره بر بنيان جامعه را انکار می کردند. البته نظر منصور فهمی که اساساً يک پژوهشگر است در اين کتاب بصورت يک گام تحقيقی بيان شده است، اما می تواند در فهم اين نظريه به ما کمک کند. متاسفانه بسياری از سازمان های سياسی از شعار معروف لنين: "سياست بيان فشرده اقتصاد است." معنی دگرگونه ای برداشت می کردند، که هم اکنون نيز ادامه دارد. هستند کسانی که هنوز هم رژيم جمهوری اسلامی را در حد سرمايه داری اوليه و حتی پيشاسرمايه داری می شناسند و معتقدند که وظيفه شان به عنوان «چپ» اين است که به رشد سرمايه داری کمک کنند!
منصور فهمی معتقد است که زن در پيش از اسلام در عربستان پدرسالار، دارای مقام و توان بهتر با نقش تعيين کننده تری در جامعه بوده تا جامعه سلطنتی- اسلامی پس از قدرت گرفتن محمد، هر‌‌چند که وی نقش زن را تابع قوانين طبقاتی می‌داند، اما مناسبات فرهنگی و روبنايی را هم در اين ميان بسيار تاثير گذار می پندارد و به همين دليل در صفه های ۲۵ و ۲۶ می‌نويسد:
"اما، وقتی عربستان پدرسالار به جامعه ای سلطنتی بدل شد که در آن سلطان خود را مجاز می‌دانست بر اساس قواعدی غير قابل تغيير و و سختگيرانه که از طرف خدا نازل شده بر کرسی قضاوت بنشيند، زن به انجام وظايفی ملزم و مقيد گرديد که هرگز فکر نمی کرد بتواند از انجام آن ها سرباز زند."
منصور فهمی در اين کتاب تحقيقی، معتقد است که، شرايط زنان در دوران محمد، بسيار بهتر از دوران امروزی است. که البته اين مقايسه صرفا در محدوده آزادی هايی است که قوانين اسلامی در مورد زنان بکار برده می شده است. وی بر اين باور است که بر اساس روايت ها و حديث های دوران محمد، زنان حجاب اجباری نداشته اند. وی در صفحه ۵۹، به شرح داستان پيدايش آيه حجاب می پردازد که بخاطر نياز پيامبر به هر چه زودتر همبستر شدن با عروس تازه اش، زينب بنت حجش، مهمانان حاضر به ترک خلوت پيامبر نمی شدند که خدای محمد به کمک او آمده و اين آيه نازل می شود، که هيچ کس حق ندارد با زنان پيامبر جز از پشت پرده ( حجاب) صحبت کند. به اعتقاد منصور فهمی، تا پيش از اين آيه، اساسا حجاب هيچ ضرورت و اجبار اجتماعی نداشته و پس از درگذشت محمد است که سران جوامع اسلامی با توسل به آن به حجاب اجباری زنان، همت می گمارند. البته وی معتقد است که در دوران اوليه اسلام، پوشش حجاب برای زنان جنبه تشخص و تمايز زنان آزاد از زنان برده ( کنيز) و همچنين زنان شهرنشين و ثروتمند از زنان روستايی و فقير بوده است." ترديد نمی توان داشت که در نخستين ربع قرن اول هجری، حجاب و حصر زنان هيچ انگيزه ای ديگری جز آنچه در بالا گفتيم يعنی تمايز بين طبقات اجتماعی نداشته است." ( ص ۶۲)
نويسنده سپس حجاب که به عربی به معنی پرده، آمده است را در دوران های بعد به تکه پارچه‌ای که زنان از زير چشمان تا روی شکم و يا زانوان خود می انداخته اند و بدين وسيله صورت و بخشی از بدن خود را می پوشاندند، توصيف کرده است. وی البته به ديگر نشانه های حجاب از قبيل چادر، دستار، برقع، نقاب و غيره نيز می پردازد و معتقد است که هيچکدام از آنها در اسلام در زمان محمد رايج نبوده، پس از محمد و گسترش اسلام و دستيابی به تعداد بسيار زيادی از کنيزان و همچنين ثروت بسيار از غارت کشورهای ديگر به قوانين اسلامی در محدوديت زنان اضافه شده است.
به نظر نگارنده از اشکالات مهم منصور فهمی، مقايسه کردن شرايط زنان در دوران محمد و بعد از آن است که موجب شده وی بارها از محمد به عنوان فردی انسان گرا و قابل احترام ياد کند، که موجب تسهيلات بسياری در زندگی زنان و بردگان شده بود. از اين مهم بارها در کتاب از نرم خويی و ملاطفت محمد نسبت زنان و بردگان سخن می گويد. منصور فهمی به ريشه يابی تغييرات بنيادی که اسلام پس از بوجود آمدنش در جهان بوجود آورد اشاره ای نمی کند. بر خورد وی با مذهب اسلام و بويژه محمد به مثابه يک تحول رو به جلو فکری است. و اساسا به تاثيرات بسيار ويرانگری که اسلام، حداقل پس از جنگ های صليبی در جوامع اسلامی بوجود آورد و او در صد سال پيش و ما امروزه با آن دست به گريبانيم توجهی ندارد. با وجود اين روشنگری او از مسئله حجاب و سرکوب زنان، همواره می تواند قابل توجه باشد. وی در صفحه ۱۰۴ می‌نويسد:
" محمد که سخنگوی ربوييت بود، کوشيد در برابر سنت های کفر و شرک آميز از زن حمايت کند و با اين که او را با مرد برابر ندانست، برای او حقوقی قائل شد، هر چند اين حقوق، زن را از تحقير و انحطاط فزاينده رهايی نبخشيد."
به نظر نمی آيد که منصور فهمی فردی بی خدا باشد. وی بارها محمد را از خدايش متمايز می‌کند و خدا را زاييده ذهن محمد نمی داند. همانطور که در بالا اشاره کردم، وی در هر حال محمد را فردی فرهيخته، با هوش و مصلح اجتماعی می‌پندارد.
" شخصيتی که محمد برای زن قائل شد، نتوانست از محدوده های معينی فراتر رود، زير خداوند نمی خواست زن از مقررات آسمانی تخطی کند و گامی فراتر نهد. حال آن که برعکس، در جامعه بدوی، هر کس می توانست آزادانه و بنا به کيفيت و صلاحيتی که داشت و به برکت شرايط خاص و عامی که او را احاطه کرده بود رشد کند. زن عرب پيش از اسلام، هرچند طبق درک امروزين ما به عنوان شيی تلقی می شده، اما در حقيقت يک شخص بوده متفاوت با مرد، بی آن که پيامدهای ناگواری بر اين تفاوت مترتب باشد.
با وجود اين، اين اصل را بخاطر بسپاريم که هر چند تحولات بعدی جامعه مسلمان در جهتی که برای زن نامساعد بود جريان يافت، اما قانون جديد اعراب، يعنی قرآن را بايد به مثابه پيشرفتی در جهت به رسميت شناختن حقوق زن تلقی کرد. (ص ۱۰۴)
نگارنده، پژوهش منصور فهمی را با توجه به توصيف محمد حربی از وی که در ابتدای اين نوشته آوردم، پژوهشی آزاد از متفکری می دانم که صرفا، کاری آکادميک انجام داده است و به هيچ وجه روحيه ای آزاد منشانه نداشته است. اگر چه به نظر نمی آيد که وی با بسياری از قوانين و مقررات اسلامی موافقتی داشته باشد اما مخالفتی هم نشان نمی دهد. وی در توصيف رفتار جامعه عربی با زنان که بسيار قرآن را متاثر از خود کرده است، مجددا به دفاع از محمد می پردازد. اگر چه و همواره هر گونه خشونت با هر انسانی محکوم می باشد، اما اين مهم نويسنده را در توجيه محمد، باز نمی دارد.
" عقيده اسلامی زن را از اين نظر [ تنبيه و اصلاح] به مثابه کودک ارزيابی می کند و شوهر را چون پدری که می تواند تحت شرايط معينی، هوی و هوس پسرش را با تنبيه بدنی نه چندان افراطی تصحيح کند، ولی محمد که می خواست با نيروی تمام با اعمال خشونت شوهران بر زنان مبارزه کند، تنبيه بدنی زن را مجاز ندانست، مگر زمانی که انگيزه های خطيری مبنی بر سوء ظن به خيانت زن در کار باشد." ( ص ۱۱۱)
در مورد طلاق که درواقع و بر خلاف جوامع مسيحی و يا يهودی، يکی از ابزارهای سرکوب زنان است. نويسنده به درستی معتقد است که قوانين اسلامی، موجب سهولت آن برای مردان و از هم گسيختن خانواده ها می گردد. که البته باز هم بدون توجه به ريشه يابی اقتصادی، مجددا از دوران اسلام در زمان محمد دفاع می کند . وی دراين باره می نويسد: " در صدر اسلام، حفظ پيوند زناشويی عملا مراعات می شد، اما طولی نکشيد که مردها در طلاق راه افراط را پيش گرفتند. .... علمای اسلام کاری جز سست کردن پيوندی که محمد قويا تحکيم کرده بود، نکردند. (ص ۱۱۶) "
يکی از نکات بسيار مهمی که منصور فهمی به آن اشاره داشته است، رابطه چند همسری و مهريه است. وی معتقد است که با تقليل ارزش مهريه، که در اوايل صرفا بخاطر خدمات زن به او تعلق می گرفت، موجب گسترش چند همسری شد. به عقيده وی محمد معتقد بوده است که مهريه " بهای ازدواج " است و حديثی نيز آن را تاييد می کند. ( ص ۱۲۲). اگر چه امروزه، در جامعه کشور خودمان بويژه، مهريه صرفا يک ضمانت اجرايی برای زن است و تقريبا کمتر زنی آن را در دوران زناشويی مطالبه می کند. منصور فهمی در رابطه بين چند همسری و مهريه می نويسد: " به گمان نگارنده از ميان علل و نهادهای اجتماعی که چند همسری را تسهيل کرده و باعث حفظ آن شده اند، مهريه به مفهومی که محمد از آن داشت، نقش به ويژه مهمی بازی کرده است. ( ص ۱۲۳)"
در پايان نويسنده معتقد است که محمد و آيينش، با آوردن قوانينی چند سعی در کمک به شرايط اسفناک زن در آن دوران را داشتند که "هر اندازه خيرخواهانه بوده، نمی توانست کارآيی قابل اعتنايی داشته باشد. زيرا عمل و آداب و رسوم به سمت حصر زن و تقليل هرچه بيشتر حقوق وی گرايش داشت. اين رسوم بر نظام محمد غلبه کردند. ( ص ۱۲۷)". به اعتقاد نگارنده، منصور فهمی، به اشتباه نظام اسلامی که محمد بنيان گذاشت را جدا از همان آداب و رسوم می داند. نظام اسلامی محمد از قلب همان آداب و رسوم واپسگرا و بدوی می آمد و بخاطر نياز جامعه به تغيير، محمد دست به اين تحولات زد. تغيير و تحولات قوانين اسلامی پس از محمد و طی سال ها، به علت نياز زمانه و تغييرات بنيادی و اقتصادی آن بود. همچنان که، امروزه برده داری به آن شيوه وجود خارجی ندارد و نياز به کار زنان، موجب گسترش هر چه بيشتر حضور آن در جامعه است. متقابلا با اين تغيير و تحولات که امروزه بسرعت، انجام می گيرد، قوانين ارتجاعی و جلوگيرنده مذهبی، توان مقابله با آن را نخواهند داشت و محکوم به شکست هستند.
در واقع شناخت هر چه بيشتر ما از اسلام و مفاهيم بنيادی آن، کمکی به پيروزی ما عليه رژيم های واپس گرايی هم چون جمهوری اسلامی ايران است. کتاب منصور فهمی اگر چه دارای نتيجه گيری قاطع و روشنی نيست و در واقع آن را بر عهده خواننده قرار داده است، اما چراغی هر چند کوچک، در هر چه بيشتر دانستن موقعيت زنان در تحول تاريخی جوامع اسلامی است. نگارنده باز هم از انتخاب مترجمان و بازشناسی اين اثر خواندنی به ما قدردانی می کنم و خوانندگان را به تهيه و مطالعه آن ترغيب می نمايم.
ژوئن ۲۰۰۷

بالای صفحه