www.peykarandeesh.org
جنبش زاپاتيستی
انتشارات انديشه و پيکار
فرمانده مارکوس و جنبش انقلابیِ‮ ‬ديروز و امروز
در ادای احترام به ميگِل اِنريکِز۱
ترجمه بهرام قديمی


کارلوس فاسيو،‮ ‬روزنامه نگار اروگوئه ای از ادواردو گاله آنو نقل می کند‮ : »‬هر کسی به شيوه ای که حقش است می ميرد‮...« ‬ميگل پس از هجوم ارتش به قصر‮ »‬مونِدا‮« ‬و شهادت رئيس جمهور مشروع و منتخب شيلی،‮ ‬رهبری مقاومت ضدديکتاتوری را به عهده داشت‮. ‬آلنده وقتی ديگر فشار به‮ »‬کاخ ملی‮« ‬آغاز شده بود به دخترش بآتريس‮   ‬Beatris‮ ‬گفت‮:‬‭ ‬‮»‬حالا ديگر نوبت ميگل است‮«. ‬ميگل همواره مورد احترام سالوادر آلنده بود‮. ‬
در روز‮ ‬۵‮ ‬اکتبر سال‮ ‬۱۹۷۴‮ ‬اين خبر در جهان پخش شد‮: ‬ميگل انريکز،‮ ‬دبيرکل جنبش چپ انقلابی‮ - ‬مير،‮ ‬در حال نبرد جان باخت‮. ‬در اين روز‮ ‬۵۰۰‮ ‬سرباز تا به دندان مسلح به خانهء تيمی ميگل حمله کردند‮. ‬دو نفر از رفقا توانستد با شکستن محاصره بگريزند،‮ ‬رفيق و همسر ميگل،‮ ‬کارمِن کاستييو‮ ‬Carmen Castillo‮ ‬زخمی می شود،‮ ‬رهبر مير دوساعت مقامت کرده،‮ ‬دست آخر‮ ‬غربال شده جان می سپارد‮. ‬ميگل که تنها سی سال عمر کرد،‮ ‬مانند چه گوارا پزشک بود‮. ‬وی در حالی که در کميتهء‭ ‬مرکزی مير فعاليت می کرد،‮ ‬دانشگاهش را به عنوان دومين دانشجوی برجستهء سال در شيلی به پايان رساند‮.‬
در‮ ‬۸‮ ‬اکتبر سال‮ ‬۱۹۶۷‮ ‬چريک آرژانتينی‮- ‬کوبائی،‮ ‬ارنستو چه گوارا در بليوی اعدام شده بود‮. ‬خاطرهء انسان هائی که برای آزادی آمريکا پيکار کردند و جان باختند،‮ ‬جاودان بر جای ماند‮. ‬همان طور که کارمن کاستييو به هوگو گوسمن گفت‮: »‬نبايد فرهنگ مرده پرستی راه انداخت‮« (‬روزنامهء لاخورنادا‮ ‬۶‮ ‬اکتبر‮ ‬۲۰۰۴‮)‬،‮ ‬اما پيش می آيد که انسان هائی از نوع‮ »‬چه‮«‬،‮ ‬ميگل،‮ ‬سندينو،‮ ‬فابوندو مارتی و‮... ‬در حافظهء جمعی زنده می مانند‮. ‬طبيعی ست که به هيچ وجه به مفهوم مطلق ديدن ديدگاه ها و اعمالشان نيست،‮ ‬کما اين که زاپاتيست ها از ميان جنگل های انبوه لاکندونا برخاسته،‮ ‬با ديدگاه های نوينی،‮ ‬با درس گرفتن از اشتباهات انقلابيون گذشته،‮ ‬شيوهء جديدی از مبارزه را عرضه می کنند‮.‬
روز جمعه‮ ‬۸‮ ‬اکتبر در شهر مکزيک مراسم گراميداشتی به مناسبت‮ ‬۳۷‮ ‬مين سالروز اعدام ارنستو چه گوارا و سی امين سالروز به خاک افتادن ميگل انريکز برگزار شد‮.‬
در اين مراسم هوگو گوسمن،‮ ‬روزنامه نگار شيليائی،‮ ‬کارلوس فاسيو،‮ ‬روزنامه نگار اروگوئه ای و سرخيو راميرز،‮ ‬عضو جبهه زاپاتيستی آزاديبخش ملی و سردبير نشريهء ربلديا‮ (‬شورش‮) ‬سخنرانی کردند‮. ‬در کنار آن پيام معاون فرمانده شورشی مارکوس با صدای خودش پخش شد‮. ‬همين پيام در روز‮ ‬۸‮ ‬اکتبر‮ ‬۲۰۰۴‮ ‬در استاديوم ويکتور خارا در سانتياگوی شيلی،‮ ‬در مراسم گراميداشت خاطرهء ميگل انريکز پخش شد‮.‬
در زير ترجمهء پيام فرمانده دوم مارکوس را به ميگل انريکز و همه کسانی که برابر ستم و استثمار پرچم سفيد بر نيفراختند،‮ ‬تقديم می کنيم‮.‬
مکزيک،‮ ‬بهرام قديمی‮ - ‬اکتبر‮ ‬۲۰۰۴

در ادای احترام به ميگِل اِنريکِز۱
ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
مکزيک
اکتبر‮ ‬۲۰۰۴

به خلق شيلی‮:‬
به جوانان شيليائی‮:‬
برادران و خواهران شيليائی،
به نام زنان،‮ ‬مردان کودکان و سالمندان ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی با شما سخن می گويم‮. ‬ارتشی که اکثريت عظيمش را بوميان مايا تشکيل می دهند که در کوهستان های جنوب شرقی مکزيک دربرابر نئوليبراليسم مقاومت می کنند‮.‬
همهء شما جوانان شيليائی درودهای زاپاتيستی ما را پذيرا باشيد‮.‬
سپاسگزاری می کنيم از برادران و خواهرانی که امروز اين امکان را در اختيار ما قرار داده اند تا کلام ما به شيلی شورشگر برسد‮.‬
از شما می خواهيم کلام مان را در خشمتان،‮ ‬در دردتان و بخصوص در اميدتان جای دهيد‮.‬
از زاپاتيست های مکزيک،‮ ‬از مبارزه مان،‮ ‬از مطالبات مان،‮ ‬از رؤياهای مان،‮ ‬از کابوس های مان،‮ ‬و از مقاومت مان حرفی نخواهم زد‮. ‬به علاوه،‮ ‬در مقايسه با مردان و زنان،‮ ‬به خصوص فرزندان اين آب و خاک،‮ ‬که در آسمان آمريکای لاتين درخشيدند،‮ ‬ما زاپاتيست ها هنوز نور اندکی هستيم از آن دورها‮.‬
نه‮. ‬حالا کلام مان برای وحدت بخشيدن به درودهايمان و ادای احترام مان به يک فرد آمريکای لاتينی ست،‮ ‬به يک شيليائی از جنبش چپ انقلابی‮- ‬مير‮ ‬Movimiento de Izquierda Revolucionaria- MIR،‮ ‬که در نبرد با ديکتاتوری پينوشه در‮ ‬۵‮ ‬اکتبر‮ ‬۱۹۷۴‮ ‬به خاک افتاد‮.‬
امروز کلام ما برای درود فرستادن به ميگل انريکز اسپينوزا ست‮.‬
و امروز،‮ ‬امروز که زير آسمان آمريکای لاتين،‮ ‬آسمانی که از براوو‮ ‬Bravo‮ ‬تا پاتاگونی۲‮ ‬Patagonia‮ ‬رنج می کشد،‮ ‬قدرتمندان مشتی خاک در دستمان می فشارند و به ما می گويند‮: »‬اين آن چيزی ست که از ميهنت باقی مانده‮«.‬
و امروز،‮ ‬همان ها،‮ ‬آن بالائی ها،‮ ‬تصويری را نشان مان می دهند از جغرافيائی که بر بخشی از خاکمان تحميل کرده اند‮:‬
آن جا که پرچمی بود،‮ ‬امروزه مرکز خريدی ست‮. ‬آن جا که تاريخی بود،‮ ‬دکه ای ست برای فروش‮ ‬غذای سريع‮. ‬آن جا که کوپيهوئه۳‮ ‬می شکفت،‮ ‬امروزه صحرائی ست بی آب و علف‮. ‬آن جا که خاطره بود،‮ ‬امروزه فراموشی ست،‮ ‬به جای عدالت،‮ ‬صدقه‮.‬
به جای ميهن،‮ ‬انبوه ويرانه ها،‮ ‬به جای حافظه،‮ ‬روزمره گی‮. ‬به جای آزادی،‮ ‬قبر،‮ ‬به جای دمکراسی،‮ ‬اسپوت های تبليغاتی،‮ ‬به جای واقعيت،‮ ‬يک مشت ارقام‮.‬
آنها،‮ ‬بالائی ها به ما می گويند‮: »‬اين آينده ای ست که قولش را به تو داديم،‮ ‬از آن لذت ببر‮«.‬
به ما اين را می گويند،‮ ‬و دروغ‮ ‬می گويند‮. ‬اين آينده شباهت زيادی به گذشته دارد‮. ‬و اگر با دقت بنگريم،‮ ‬شايد ببينيم که آنها،‮ ‬آن بالائی ها همان ديروزی ها هستند‮. ‬همان هائی که،‮ ‬مثل ديروز،‮ ‬از ما می خواهند که صبر،‮ ‬بلوغ،‮ ‬احتياط و تمکين داشته باشيم و حساب پس بدهيم‮. ‬اين را قبلاً‭ ‬ديديم،‮ ‬قبلاً‮ ‬شنيديم‮.‬
ما زاپاتيست ها يادمان هست‮. ‬از کوله پشتی چريکی مان حافظه مان را در می آوريم،‮ ‬و از جيب اونيفرم عمليات جنگی مان‮. ‬چيزها به ياد داريم‮. ‬
زمانی بود که آمريکای لاتين همين جا دم دست بود‮.‬
کافی بود دستت را دراز کنی تا بتوانی قلب خلق های آمريکای لاتين را لمس کنی‮. ‬
کافی بود کمی چشم بچرخانی تا آذرخش گستردهء آمازون،‮ ‬جای زخم محو نشدنی جبالِ‮ ‬آند،‮ ‬هستیِ‮ ‬قد برافراختهء اکونکگوا،‮ ‬بی کرانگیِ‮ ‬خاک آتش،‮ ‬و ناآرامی هميشگی پوپوکاتِپتِل۴‮ ‬را ببينی‮. ‬و همراه با آنها،‮ ‬خلق هائی را که به آن ها نام و زندگی بخشيدند‮.‬
زمانی بود که شيلی و سراسر آمريکای لاتين بيشتر به مکزيک نزديک بود تا آن امپراتوری ای که از شمالِ‮ ‬جغرافيائی و اجتماعی،‮ ‬ما را از کسانی که در همسايگی تاريخی با آن ها شريک بوديم،‮ ‬بزور دور می کند‮.‬
زمانی بود‮. ‬
شايد هنوز آن زمان باشد‮. ‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬پول تکبر را برادر می کند‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬از دست قدرتمندان چند مليتی،‮ ‬قدرت نظامی خارجی می کوشد خاکمان را پايمال کند،‮ ‬گاهی با دام اونيفرم های محلی،‮ ‬و گاهی با مستشار،‮ ‬سفارتخانه،‮ ‬کنسولگری و مأمور مخفی‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬اين پول ها می کوشند مدارک محلی برای گوريل هائی که در خدمتشان بودند جعل کنند و برای شان معافيت از مجازات بخرند‮. ‬ما می دانستيم وقتی اين گوريل ها از‮ »‬ميهن‮«‬‭ ‬حرف می زدند،‮ ‬منظورشان شيلی،‮ ‬آرژانتين‮. ‬اروگوئه،‮ ‬بليوی و برزيل نبود‮. ‬نه،‮ ‬پرچمی را که احترام می کردند راه راه بود و ستارگانش مغشوش بود‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬شمالِ‮ ‬منازعه طلب و وحشی اين ستارهء سوسياليستی را که در دريای کارائيب می درخشد محاصره می کند و می کوشد آن را خفه کند‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬دولتهای بعضی از کشورهای ما همچون نوکرانی نفرت انگيز در تعهدی ناشرافتمندانه برای رام کردن خلق کوبا،‮ ‬به اربابانشان خدمت می کنند‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬آن امپراتوری که نقش پليس جهانی را لغو کرده و قوانين،‮ ‬حقوق و خلق ها را زير پا له می کند،‮ ‬همان امپراتوری سابق است‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬کسی که می کوشد پايه های دولت های محلی قانونی و مشروعی را که تابعش نيستند‮ (‬ديروز شيلی،‮ ‬امروز ونزوئلا،‮ ‬هميشه کوبا‮) ‬به لرزه درآورد،‮ ‬همان ديروزی ست‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬همان سيستمی که بنايش بر دروغ،‮ ‬نيرنگ،‮ ‬تقلب و ديکتاتوری پول است،‮ ‬می کوشد به ما درس دمکراسی،‮ ‬آزادی و عدالت بدهد‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬همانی که درد،‮ ‬فقر و مرگ را برای خلق های آمريکای لاتين دمکراتيزه می کند،‮ ‬همان ديروزی ست‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬آن که تعقيب می کند،‮ ‬آن که شکنجه می کند،‮ ‬آن که زندانی می کند،‮ ‬آن که می کشد،‮ ‬همان ديروزی ست‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬با ما می جنگند،‮ ‬گاهی با گلوله،‮ ‬گاهی با برنامه های اقتصادی،‮ ‬هميشه با دروغ‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬ترور واقعی،‮ ‬تروری که از بالا می آيد،‮ ‬برای توجيه خود از خدا ياری می طلبد‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬کوشش می کنند پنهان دارند که خدائی هست که مشوق و برانگيزانندهء آنها ست،‮ ‬ولی اين خدا،‮ ‬خدای پول است‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬در بعضی کشورها بزدل ها دولت اند‮.‬
امروز هم مثل ديروز،‮ ‬وظيفه نشناسی ها را با دلايل پيچيده ملبس می کنند،‮ ‬با همه پرسی،‮ ‬با لباس های مارک دار و با آئينه هائی که معکوس نشان می دهند‮.‬
شايد هنوز همان زمان است‮.‬
شايد نه‮.‬
زيرا امروز،‮ ‬با لباس پيچيده و جديدی که بربريت به تن دارد،‮ ‬لباسی که از سود اقليتی،‮ ‬و زيان ديگران تهيه شده،‮ ‬دارد يک جنگ جهانی تمام عيار عليه بشريت به پيش می برد‮.‬
کشورهای کاملی ويران شده اند‮.‬
سرزمين ها را متصرف می شوند‮.‬
جغرافيای جهانی مجدداً‮ ‬تنظيم می شود‮.‬
مرزها برای پول فرو می ريزند و دربرابرِ‮ ‬مردم بلندتر می شوند‮. ‬کوشش بر آن است که فرهنگ های تاريخیِ‮ ‬خلق های ما با جلفيگری های آنی جايگزين شوند‮.‬
در برخی نقاط به جای دولت های ملی،‮ ‬کفيل های منطقه ای گمارده اند‮.‬
منابع طبيعی،‮ ‬خاک و تاريخ مان به ثمن بخس به فروش می رسند؛ و می خواهند بر فراز رشته کوهستان هائی که آمريکا را از جنوب براوو‮ ‬Bravo‮ ‬تا خاک آتش‮ ‬Tierra del Fuego‮ ‬به هم پيوسته و يکی می کند،‮ ‬تابلوهائی نصب کنند که خبر می دهند،‮ ‬اخطار می کنند و تهديد می کنند‮: »‬به فروش می رسد‮«.‬
فقرا و بی چيزها،‮ ‬يعنی اکثريت عظيم بشريت توقيف و طبقه بندی شده اند‮. ‬توقيف شده از شأن انسانی شان،‮ ‬و طبقه بندی شده در حومهء شهرهای بزرگ‮. ‬در برخی کشورها،‮ ‬در گوشه کنار های برنامه های دولتی از هم اکنون دربارهء زوايای آينده تصميم می گيرند،‮ ‬اما نه در پارلمان و ساختمان های ملی دولتی،‮ ‬بلکه در شوراهای صاحبان بورس شرکت های چند مليتی‮.‬
امروزه استثمار وحشيانه تر از هرزمان ديگری در تاريخ بشريت است‮. ‬امروزه وقاحت،‮ ‬آئين فلسفی کسانی ست که می کوشند بر کرهء ارض حکومت کنند،‮ ‬يعنی آن هائی که همه چيز دارند،‮ ‬بجز شرم‮.‬
امروزه جنگ عليه بشريت،‮ ‬يعنی عليه حق،‮ ‬جهانی تر از هر زمانی ست‮.‬
امروزه در همهء جبهه ها و در همهء کشورها جنگ است‮.‬
اگر ديروز مخالفت،‮ ‬مبارزه و مقاومت در مقابل منطق احمقانهء سود وظيفه بود،‮ ‬امروزه صاف و ساده موضوع بر سر ادامهء حيات فردی،‮ ‬محلی،‮ ‬منطقه ای،‮ ‬ملی،‮ ‬قاره ای و جهانی ست‮.‬

برادران و خواهران شيلی‮:‬
زمانی بود که آمريکای لاتين همين جا دم دست بود‮.‬
شايد هنوز همان زمان باشد‮.‬
شايد حافظه ای جمعی که به عنوان آمريکای لاتينی به ما شخصيت می بخشد،‮ ‬از درون تقويم،‮ ‬نام و تاريخ هائی را بردارد تا بگويد،‮ ‬تا به ما بگويد که ميهنی بزرگتر از آن که پرچم به ما می دهد وجود دارد‮. ‬
تقويم،‮ ‬با چه تعداد از نامهای پرشمار می تواند دردِ‮ ‬خاک هايمان را بپوشاند؟
اگر در آمريکای ما چه گوارا يکی از نام هائی ست که توسط آن اکتبر برمی خيزد،‮ ‬تقويم انسان های اعماق که ما باشيم،‮ ‬درخشان می گردد وقتی خود را اين گونه بنامد‮: ‬در گواتمالا تورسيوس ليما۵‮ ‬و يون سوسا،‮ ‬در السالوادر روکه دالتون،‮ ‬در نيکاراگوئه کارلوس فونسِکا،‮ ‬در کلمبيا کميلو تورِز،‮ ‬در برزيل کارلوس لامارکا و ماريگِلا،‮ ‬در بوليوی اينتی و کوکو پِدرو،‮ ‬در اروگوئه رائول سِنديک،‮ ‬در آرژانتين روبرتو سنتوچو،‮ ‬و در مکزيک سزار يانیِز‮.‬
و فقط از چند نفر اسم بردم از بسيارانی که در آمريکای لاتينِ‮ ‬ما در زمان و با شيوهء خود مصمم شدند چخماق اميد را بزنند و به مقدار عشقی که آمريکای لاتين از ما ميطلبد،‮ ‬مقداری سرب افزودند‮... ‬و مقداری خون‮... ‬خون خودشان را‮.‬
مشکل همهء‭ ‬اين چيزهائی که در تقويم ما درد آور اند اين است که به سادگی نمی روند‮. ‬نه،‮ ‬بالعکس،‮ ‬همچون وامی برجای می مانند،‮ ‬به سان دينی که بايد تسويه حساب کرد تا بدون شرم و بدون رنج نامشان را بر زبان آورد‮.‬
کسانی هستند که اشاره می کنند مردان و زنانی که راه شورش مسلحانه را برگزيدند و يا برمی گزينند به نوعی دچار افسون مرگ اند،‮ ‬ذوق شهادت دارند،‮ ‬آرزوهای مسيحانه؛ و فقط و فقط می خواهند در ترانه های اعتراضی جای بگيرند،‮ ‬در شعر،‮ ‬در آوازهای خلقی،‮ ‬روی پيراهن جوانان و در دکه های سوغات فروشیِ‮ ‬توريسم انقلابی‮.‬
کسانی هستند که فکر می کنند و می گويند آرمانها شکست می خورند وقتی مبارزين راه شان،‮ ‬يعنی کسانی که آنها را زندگی می کنند،‮ ‬می ميرند‮.‬
کسانی هستند که می گويند اکتبر درد آور آمريکای لاتين در شيلی،‮ ‬اروگوئه،‮ ‬آرژانتين،‮ ‬بوليوی،‮ ‬مکزيک و سراسر آمريکای لاتين اميد را شکست و قطعه قطعه کرد‮.‬
ممکن است اينطور باشد‮. ‬اما ممکن است که نباشد‮.‬
اين هم ممکن است که کسانی چون ميگل مسلح شدند تا بگويند‮ »‬نه‮«‬،‮ ‬آنها در واقع داشتند به صبحی که آنزمان دور بود،‮ »‬آری‮« ‬می گفتند‮.‬
ممکن است کسانی مانند ميگل بر کلام خود آتش نهادند،‮ ‬برای آتش زدن مرگ اين کار را نکردند،‮ ‬بلکه برای درخشاندن زندگی‮.‬
ممکن است کسانی مانند ميگل فکر و شليک کردند،‮ ‬اين کار را برای ورود به موزهء نوستالژی انقلابی انجام ندادند،‮ ‬بلکه به اين جهت بود که خلق ها همه،‮ ‬جائی در جهان داشته باشند‮.‬
ممکن است تقويمی که در آن صبح جريان خواهد داشت،‮ ‬نامی نداشته باشد،‮ ‬يا بهتر از آن،‮ ‬همهء نام ها را داشته باشد‮.‬
زيرا ممکن است برای اين باشد که‮ ‬غايبينی که دردشان را در همهء ماه های آمريکای لاتينی می کشيم،‮ ‬در تقويم،‮ ‬ضربدر کوچکی گذاشته باشند،‮ ‬مانند همين ضربدرِ‮ ‬دردآورِ‮ ‬اين روز‮ ‬۵‮ ‬اکتبر‮.‬
ممکن است،‮ ‬زيرا اين‮ ‬غايبين،‮ ‬به جای استخوان،‮ ‬از خود،‮ ‬عشق به مبارزه و اميد برجای می گذارند،‮ ‬که به قول ما زاپاتيست ها برای‮ »‬تغيير جهان‮« ‬است‮.‬
ممکن است‮.‬
ممکن است که اميد،‮ ‬مانند آمريکای ما از حافظه تغذيه می کند‮. ‬
و ممکن است که حافظه چيزی نباشد،‮ ‬مگر چسبی برای متحد کردن اميدی که در تقويمی که بالائی ها به ما حقنه می کنند درهم شکسته است‮.‬
ممکن است اين حافظه ای که ما را فرامی خواند تا باز آمريکای لاتين را همين جا دم دست بياوريم‮. ‬ارثيه ای نيست که اين دردها برايمان،‮ ‬همراه با وصيتنامه،‮ ‬برجای گذاشته اند،‮ ‬بلکه وظيفه ای را به ما نشان می دهد‮.‬
ممکن است‮.‬
شايد برای آن که بدانيم اين جائيم و همراه با آنها که اينجا نيستند‮.‬
زيرا ممکن است امروز مثل ديروز نباشد‮.‬
يک انقلابی شيليائی،‮ ‬از آن دسته که وقتی گيتاری را به چنگ می گرفتند،‮ ‬زلزله در ميگرفت،‮ ‬ويکتور خارا،‮ ‬شايد در فکر زمانی بود که ما بر دوش می کشيم و گفت،‮ ‬به ما گفت،‮ ‬به ما می گويد‮: »‬وقتی خورشيدی که بر ما می تابد رنگ حقيقت را ببرد،‮ ‬يافتن سايه حقيقت سخت است‮«. ‬و گفت،‮ ‬به ما گفت،‮ ‬به ما می گويد‮: »‬انشالله راهی را برای پيمودن بيابم‮«.‬
و در خاک های داغ‮ ‬بود،‮ ‬مدت ها پيش،‮ ‬که مانوئل رودريگز،‮ ‬انگار که راه را نشان دهد گفت،‮ ‬به ما گفت،‮ ‬به ما می گويد‮:‬‭ ‬‮»‬هنوز ميهن داريم،‮ ‬شهروند‮«.‬
و يکی ديگر،‮ ‬او هم شيليائی،‮ ‬همين جا در اين نزديکی،‮ ‬و زير ساچمهء‭ ‬توپی که قلبش را می جست،‮ ‬استواریِ‮ ‬انسانی آگاه را داشت که بگويد،‮ ‬که به ما بگويد‮:‬‭ ‬‮»‬به همين زودی ها،‮ ‬بازهم بلوارهای بزرگی باز خواهد شد که بر آن انسان آزاد گام بزند،‮ ‬تا جامعه ای بهتر بنا کند‮«.‬
ممکن است که امروز مثل ديروز نباشد‮.‬
ممکن است درس گرفته باشند،‮ ‬بزودی جائی که دفترچه های تاريخ آمريکای لاتين را خط خطی می کردند،‮ ‬حروف خود را اصلاح کنند و به روشنی،‮ ‬بتوان کسانی را ديد که از اعماق به آن می نگرند و تا آخر بتوان خواند که‮ »‬دمکراسی‮«‬،‮ »‬آزادی‮« ‬و‮ »‬عدالت‮« ‬واژه هايی هستند کليدی و در قلب تأکيد می گذارند،‮ ‬يعنی در قسمت چپ سينه ای کلکتتيو،‮ ‬سينه ای جمعی که ما باشيم‮.‬
می خواستم بگويم پيروزی از آن ماست،‮ ‬آينده از آن ما خواهد بود،‮ ‬که هزار زنجير را از هم می گسليم،‮ ‬که آزادی افقی نزديک است؛ اما ما زاپاتيست ها بر اين باوريم که دليل تحقق پيروزی اين نيست که سرنوشتی پنهان يا محتوم آن را رقم زده،‮ ‬بلکه اين است که برايش کار و مبارزه می کنيم‮.‬

برادران و خواهران‮:‬
کلام ما می خواهد به شما اين را بگويد‮:‬
اگر به درستی رگ باز آمريکای لاتين شيلی نام دارد،‮ ‬و در خونش نه آی‮ - ‬تی‮ - ‬تی۶،‮ ‬دارد نه آناکوندا کوپر،‮ ‬نه يونايتد فروت،‮ ‬نه فورد،‮ ‬نه بانک جهانی،‮ ‬نه پينوشه و نه نام های ديگری برای ملبس شدن اين و آن در اين روزها،‮ ‬بلکه در آن خون کارگرانش جريان دارد،‮ ‬خون دهقانانش،‮ ‬دانشجويانش،‮ ‬بوميان ماپوچه اش۷،‮ ‬زنانش،‮ ‬جوانانش،‮ ‬ويکتور خارايش،‮ ‬ويولِتا پارايش،‮ ‬سالوادر آلنده اش،‮ ‬پابلو نِرودايش،‮ ‬مانوئل رودريگِزش،‮ ‬و حافظه اش‮.‬

برادران و خواهران شيلی‮:‬
درودهای ما را که ستايشگر و دوستدارتان هستيم بپذيريد،‮ ‬درودهای ما زاپاتيست های مکزيکی را‮.‬

درود،‮ ‬بر شيلی‮!‬
از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک
معاون فرمانده شورشگر مارکوس
مکزيک،‮ ‬اکتبر‮ ‬۲۰۰۴

بعدالتحرير‮: ‬ببخشيد اگر کلامم خطابه ای نبود،‮ ‬همانندِ‮ ‬خطابهء کسانی که زندگی و مرگشان،‮ ‬سی سال بعد،‮ ‬امروز ما را صلا می زند‮. ‬در واقع ما تنها می خواستيم از اين برنامه استفاده کنيم تا از همهء شما متواضعانه و محترمانه بخواهيم که به نام ما يک گل کوپيهوئه سرخ بر خاکی بنهيد که حافظش باشد،‮ ‬و به او بگوئيد که اين جا،‮ ‬در کوهستان های جنوب شرقی مکزيک هم اکتبر ميگل نام دارد‮.‬
۱‮- ‬Homenaje a Miguel Enríquez Espinoza, Ejército Zapatista de Liberación Nacional, ۵ de Octubre del ۲۰۰۴‮ ‬
۲‮ - ‬Valle de Bravoدر مزيک و‮ ‬Patagonia‮ ‬در شيلی قرار دارد‮.‬
۳‮- ‬Copihue‮ ‬،‮ ‬سمبل شيلی‮ ‬،‮ ‬نوعی گل شيپوری ست که در افسانه های بوميان ماپوچه Mapuche‮ ‬اين گل در پی عشقی تراژيک بين دونفر از دو قبيلهء بومی دشمن،‮ ‬زاده می شود‮. ‬نام علمی آن‮ ‬Lapageria rosea‮ ‬است‮. ‬نک به‮:‬
‮ ‬http‭://‬www.wordiq.com/definition/Copihue
۴‮- ‬Amazonas‮ ‬جنگل های آمازون،‮ ‬Andes‮ ‬کوهستان های آند در پرو،‮ ‬Aconcagua‮ ‬کوهستان های اکونکاگوا در بوليوی،‮ ‬Popocatéptl‮ ‬آتشفشان پوپوکاتپتل در مکزيک
۵‮- ‬Ernesto Che Guevara, Turcios Lima, Zon Sosa, Roque Dalton, Carlos Fonseca, Camilo Torres, Carlos Lamarca, Carlos Marghela, Inti, Coco Peredo, Raúl Sendic, Roberto Sntucho, César Yáñez
۶‮- ‬ITT, Anaconda Copper, United Fruit, Ford, Pinocht
۷‮- ‬Mapuche, Víctor Jara, Violeta Parra, Salvador Allende, Pablo Neruda, Manuel Rodríguez, Miguel Enríquez




بالای صفحه