و نگاهی به زمینه های همکاری در تجربهی مبارزاتی آنان
قبل از هرچیز باید توجه داشت که نزدیک شدن گروه ها و نیروهای اجتماعی به یکدیگر بیش از آنکه به خواست آنان مربوط باشد، حاصل فعل وانفعالات درونی مبارزهی طبقاتی و سیاسی جامعه است. آنها بنا بر نیاز مشترکی که در ائتلاف، اتحاد یا وحدت علیه دشمن مشترک دارند همگرایی به یکدیگر نشان می دهند. امری که گاه خودشان نیز به همهء جوانب آن آگاه نیستند.
گفتگو هاى بين رهبران دو سازمان چريك هاى فدايى خلق ايران و مجاهدين خلق ايران [بخش م ل] در اسفند 1354، شاخص اساسى عمل سياسى و مهمترين ارتباطات بين دو سازمان بوده است. در واقع اين گفتگو ها نتيجه و اوج همكارى هاى اين دو سازمان در جهت وحدت بود. پيش از اين گفتگوها و نيز پس از آنها، ارتباطات و نشست هايى صورت گرفته است، كه در اين نوشته سعى مى شود بصورت مختصر روشنايى بر آنها انداخته شود.
تقريبا هر دو سازمان بصورت جداگانه از 1342 به بعد، دست به تشكيل گروه هاى متشكل خود زده بودند. اعضاى گروهى كه بعدها، سازمان مجاهدين خلق ايران ناميده شد از شهريور 1344 عملا به كار منظم تشكيلاتى پرداختند. دو گروه تشكيل دهنده اصلى سازمان چريك هاى فدايى خلق ايران یعنی گروه شهر (احمد زاده و ...) و گروه کوه (صفائی فراهانی و ...) نيز در همين دوران متشكل شده بودند. گروه کوه بازماندگان گروه جزنی ـ ضیاء ظریفی بودند که در زمستان 1346، ضربه خورده و برخی از آنها دستگیر شده بودند.
مسٸولين گروهى كه بعدها سازمان مجاهدين خلق ايران ناميده شد، پس از نشست زمستان 1347 در تبريز و انتخاب مبارزه مسلحانه به عنوان راه عمدهی مبارزه با رژيم شاه و امپریالیسم به عرصه مبارزه مسلحانه آمدند. همزمان با آنها، گروه كوه (یاد شده) براى عمليات مسلحانه در سياهكل دست به تدارک زده بود. با حمله به پاسگاه نظامى سياهكل در 19 بهمن 1349 و پيش از آن، حمله به بانك ملى شعبه وزرا و مصادره اموال آن در مهر ماه 1349، عملا جنبش چريكى، با پیشگامی جریانی که س. چ. ف. خ. نام گرفت، وارد مرحله مهم و اساسى خود شد.
پس از دستگيرى هاى گسترده در اوخر سال 1349 و اوايل سال 1350 به چريك هاى فدايى خلق و همچنين ضربه بزرگ به سازمان مجاهدين خلق در شهريور 1350، لطمات جبران ناپذيرى به هر دو سازمان از نظر نيرو و امكانات وارد آمد، اما باعث كسب تجربه، شناسانده شدن در جامعه و همچنين بلوغ فكرى و سياسى هر دو گرديد. هر دو سازمان دست به تجديد قوا زدند و پس از اعدام هاى اواخر سال 1350 و اوايل 1351 از اعضاى هر دو سازمان توسط رژيم، ضرورت فعاليت و عمليات مشترك بين دو سازمان بيش از پيش درك و احساس مى شد.
از اوايل سال 1351، ارتباط هفتگى و دو هفتگى منظم بين دو سازمان برقرار شد، كه بيشتر در تبادل اخبار، اطلاعات و يا برخى نيازهاى تکنیکی و تسليحاتى در صورت امكان بود. اين ارتباطات گاه منجر به گفتگو هاى كوتاه مدت در خيابان و يا مكان هاى عمومى مى گرديد. كه در نوار گفتگو ها نيز حميد اشرف به يكى از اين موارد اشاره مى كند. در جريان ترور ژنرال هارولد پرايس در خرداد ماه 1351، توسط سازمان مجاهدين خلق، حمله به پاسگاه هاى راهنمايى و رانندگى و همچنين سلسله انفجارهايى در مسير ريچارد نيكسون رييس جمهور آمريكا، از دانشگاه تهران تا مقبره رضا شاه، كه در نوارها نيز به ان اشاره شده است، همكارى و توافق هايى صورت گرفته بود.
لازم به يادآورى است كه بخاطر اعتقادات مذهبی و مبارزاتى سازمان مجاهدين خلق و يا به گفتهء مجاهد شهيد رضا رضايى، "فرهنگ مجاهدين خلق"، مسئلهی ايجاد جبهه واحد مبارزاتى عليه رژيم و امپرياليسم از همان اوان تشكيل اين سازمان وجود داشته است. در تمام اين دوران و در بسيارى از منابع باقى مانده از آن دوران به طرح فعالیت مجاهدين به صورت جبهه یا جنبش، و نیز طرح "جبهه واحد توده اى" برمى خوريم. اين گونه خواسته و هدف حتى تا دوره سازمان مجاهدين خلق (فعلی) و سازمان پيكار در پس از انقلاب نيز قابل مشاهده است، كه در اين مقاله جاى پرداختن به آن نيست.
عمليات فرارى دادن سمبليك يك زن از مجاهدين و يك زن از فداييان از زندان قصر توسط خانواده های مجاهدين كه تنها منجر به فرار اشرف دهقانى از سازمان فداييان در فروردين 1352 شد، از موارد قابل يادآورى است، چنان که چندین نفر از خانوادهی رضائی ها به همین اتهام دست داشتن در فرار وی، مدتی زندانی بودند. مجاهدین فدائی خلق اشرف دهقانی را به یکی از امن ترین خانه های خود می برند ولی بخاطر دشواری ارتباط و رعایت مسائل امنيتى امكان وصل كردن او به سازمان فداييان تا مدتى وجود نداشت و او مدتى در خانه هاى امن مجاهدین بسر برد. یک ماه بعد از آن، با فرار محمد تقى شهرام، يكى از کادرهای سازمان مجاهدين خلق از زندان ساری، به همراه افسر پليس زندان، ستوان امیر حسین احمدیان كه به سازمان پيوست و همچنين ترور سرهنگ " لوييس هاوكينز" مستشار نظامى آمريكا در خرداد 52 و استفادهی مجاهدین از سلاح هايى كه از زندان سارى مصادره شده بود در این عملیات، سازمان مجاهدين مجبور به رعايت شديدتر مسایل امنيتى و قطع هر گونه ارتباطات خارج از سازمانى براى مدت كوتاهى شد.
در اين مدت اشرف دهقانى در خانه تيمى مركزيت سازمان مجاهدين بسر مى برد. بايستى يادآورى كرد كه يكبار ديگر نيز با قطع ارتباط تشكيلاتى وى با سازمان چريك هاى فدايى خلق در سال 1353، وى مجددا با كمك سازمان مجاهدين به سازمان خودش وصل شد. با گسترش يورش بى سابقه ساواك براى دستگيرى اعضاى سازمان مجاهدين و بويژه برای دستگیری افسر پليس زندان ساری كه به مجاهدین پيوسته بود، هر گونه عمليات سياسى و نظامى موجب خطرات جبران ناپذيرى مى گشت. متاسفانه در پى خانه گردى هاى بسيار، فرد شاخص سازمان، رضا رضايى، در 25 خرداد 1352 توسط نیروهای امنیتی رژِیم کشته شد.
در مرداد 1352، سازمان مجاهدين، اطلاعيه جزوه مانندى به نام " در پاسخ به اتهامات اخير رژيم"، در رد ادعا هاى پليس شاه، مبنى بر اين كه آنها ماركسيست اسلامى هستند، منتشر مى كند و در آن خاطره شهداى جنبش مسلحانه را كه در واقع شامل هر دو سازمان مى گردد گرامى مى دارد. اين اعلاميه زير نظر مستقيم شهيد رضا رضايى تهيه شده بود.
" بيش از دو سال از شروع جنبش مسلحانه در ميهن ما مى گذرد كه با شكست ها، محروميت ها، موفقيت ها و پيشرفت هاى چشمگير در بسيج مردم بسوى نبرد مسلحانه توام بوده است. .... شهدايى كه جنبش در راه داده است، والاترين و فداكارترين فرزندان خلق بوده اند. حركت سيل آساى جوانانى را كه بر راه گلگون نبرد قدم بر مى دارند و در پرتو درخشان بيش از 100 شهيد قهرمان آن را روشن ساخته مصممانه، حركت مى كنند، ارزنده ترين ضامن بقا و پيروزى جنبش عادلانه خلق است. ص 28"
با ورود محمد تقی شهرام به مركزيت سازمان مجاهدين خلق كه پيشتر متشكل از رضا رضایی و بهرام آرام و مجيد شريف واقفى بود، سازمان مجاهدين وارد مرحله جديدى شد. پس از نشست مسئولین سازمان مجاهدين در پاييز 1352 در خانه اى در كرج و تدوين راهكار نوينى بر اساس نتايج آن، سازمان در سه شاخه سياسى (با مسئولیت محمد تقى شهرام)، نظامى (با مسئولیت بهرام آرام) و كارگرى (با مسئولیت شهيد مجيد شريف واقفى) سازماندهی شد. اين سه شاخه شدن سازمان عملا موجب جلوگيرى از ضربات امنيتى توسط پليس رژيم شد. در پى اين نشست، مسئله وحدت و يا تشكيل جبهه واحد توده ای مجددا در دستور كار قرار گرفت.
از اين پس ارتباطات با سازمان چريك هاى فدايى خلق مجددا برقرارشد كه در متن نوارها نيز به آن اشاره مى شود. با تثبيت نسبى سازمان مجاهدين خلق در اين دوره، زمينه گفتگوهاى جدى تر بين دو سازمان بوجود آمد. با فرار شهرام و افسر زندان، آنها علاوه بر سلاح، راديو- بيسيم مورد استفاده نيروهاى پليس كه با ساواك مشترك بود را با خود به سازمان آوردند و با دست يابى به طول موج هاى مورد استفاده ساواك و پليس و همچنين كدهاى ويژه آنها، مسئولین تكنيكى اين سازمان بويژه شهيد مجيد شريف واقفى، از راديوترانزیستوری ساده، وسیلهای برای شنود ارتباطات ساواکی ها که در تعقیب انقلابیون و مخالفین بودند فراهم آوردند. با استفاده از این وسیله، سازمان مجاهدين تقريبا تمام مكالمات و گفتگو هاى نيروهاى ساواك را شنود مى كرد. از نمونه اين راديوها به چريك هاى فدايى خلق نيز داده شد.
يكى از افراد شاخص براى ايجاد وحدت و يا تشكيل جبهه بين نيروهاى مخالف رژيم شاه، شهيد مصطفى شعاعيان بود، كه ارتباط نزديكى با شهيد رضا رضايى و به تبع آن با سازمان مجاهدين داشت. در اواخر سال 1352 اين ارتباطات منجر به معرفى و وصل وى به سازمان چريك هاى فدايى شد كه كمى بعد وى به همراه گروهش (از جمله نادر شایگان شام اسبی) به سازمان چريك ها پيوستند.
اولين گفتگو ها براى ايجاد وحدت بين دو سازمان در اواخر سال 1351 تا اوايل سال 1352، به همت مصطفى شعاعيان روى مى دهد. در اين گفتگو ها شهيد بهرام آرام و حميد اشرف حضور دارند. در اين گفتگوها براى انتشار نشريه مشترك و عمليات مشترك گفتگو هاى مفصلى انجام شد. اين مسئله نيز در نوار گفتگو هاى اخير نيز بدان اشاره مى گردد. بخاطر عدم توافق بر سر مسائل ايدئولوژیک و عملا امكان ناپذير بودن، انتشار اعلاميه مشترك با " به نام خدا" و مسائل جانبى ديگر، به جايى نمى رسد و صرفا در حد همان همكارى و رد و بدل كردن اطلاعات مى ماند. اما مهمترين دليل و عامل اختلاف دو گروه بر سر مسائل استراتژيك جنبش بود. سازمان چريك هاى فدايى بر اساس اعتقادات سازمانى خود در نبرد با رژيم شاه، از اين كه سازمان مجاهدين هدف را ترور مستشاران آمريكايى و نه عوامل رژيم شاه قرار دهند را نقد مى كند، از سوى ديگر سازمان مجاهدين، بر اساس اين كه خود را يك سازمان مبارز علیه استعمار و امپريالسيم مى داند، معتقد است كه نبرد با عوامل امپرياليسم، مهمترين مرحله مبارزه با رژيم دست نشانده شاه است.
همان گونه كه در نوارها، حميد اشرف به شكست آن گفتگو ها اشاره مى كند، تقى شهرام، آن را مربوط به دوران رهبرى رضا رضايى مى داند. شهيد رضايى در باره اين اتحاد، معتقد بود كه براى انتشار یک نشریهی مشترك مى بايست "فرهنگ مشترك داشت كه فعلاً نیست". از سوى ديگر معتقد بود، كه وحدت پيشتاز با خلق مهمتر از وحدت با پيشتاز ديگر است. در هر حال، در اين مرحله، كار جبهه اى (پیشنهادی شعاعیان) بين دو سازمان بجايى نمى رسد. اين گفتگو ها ضبط نمى شد.
لو رفتن راديو- شنود در پی حمله به یکی از خانه های امن سازمان چ. ف. در اوايل سال 1353 باعث از دست رفتن امكانات امنيتى قابل توجهی براى هر دو سازمان شد. ساواك با تغيير طول موج راديوى خود و استفاده از كدهاى ويژه، تا مدتى هر دو سازمان را از شنود راديو محروم كرد. اعضاى تكنيكى سازمان مجاهدين خلق در اين دوران، علاوه بر شهيد مجيد شريف واقفى با همكارى شهيد عبالرضا منيرى جاويد موفق به شكستن اين كد ها شده و مجددا از شنود استفاده مى كنند و باز هم نمونههايى در اختيار همرزمان فدايى قرار مى دهند.
در همين حال سير تغيير و تحول ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق ايران كه در طى سال 1352 تا 1354، ادامه داشت در آذر ماه 1353 با انتشار جزوه، "پرچم مبارزه ايدئولوژيك را برافراشته داريم" وارد مرحله مهمى مى شود. از اين تاريخ به بعد برخى از اعضا سازمان به ماركسيسم تغيير ايدئولوژى مى دهند و عملا سازمان تا زمان اعلام رسمى آن در مهر 1354، دوران گذار را طى مى كند. سازمان چريك هاى فدايى خلق از چند و چون اين تغيير و تحولات اطلاعى نداشتند و همان گونه كه يكى از مشاجرات اصلى در نوار گفتگو هاى بين دو سازمان است، صرفا از برخى علائم بيرونى مانند نبود " آيه" قرآنى در آرم در برخى اعلاميه ها و غيره در اين مورد حدس مى زنند و گله مندند كه چرا آن ها را در جريان قرار نداده اند.
اين مسئله در واقع با انتشارسرمقاله نشريه نبرد خلق شماره 6، ارگان سازمان چريك هاى فدايى خلق در ارديبهشت 1354، با عنوان " شعارهاى وحدت"، آب سردى بر تلاش مجدد سازمان مجاهدين براى ايجاد وحدت ريخته مى شود. اين سرمقاله بارها در متن گفتگو هاى مورد اشاره اين نوشتار، مورد نقد تقى شهرام قرار مى گيرد.
" مبارزه درونى در آن ( جبهه)، براى طرد ايدٸولوژى اين يا آن طبقه نيست، بلكه به منظور يافتن خطوات (گام های) مشتركى است كه بتواند نيروهاى تمام طبقات انقلابى را به خود جذب كند و در عين حال هژمونى يك طبقه مشخص را بر آنها اعمال نمايد، تحميل خصلت هاى حزب به جبهه چپ روى است و تحميل خصلت هاى جبهه به حزب راست روى است و اين هر دو انحراف اگر منجر به عواقب هلاكت بار نشوند، لااقل به كارآيى نيروهاى انقلاب آسيب مى رساند. سرمقاله نبرد خلق شماره 6، به نقل از نشريه ويژه، شماره يك، ص 71."
متاسفانه جستجوى من براى دستيابى به متن كامل نشريهء نبرد خلق شماره 6 به جايى نرسيد، با وجودى كه در سايت هاى متعدد، سازمان هاى فدايى، فهرست كامل 7 نشريه نبرد خلق، منتشر شده و خبر از وجود آنها نزد اين سايت ها مى دهد، اما هيچكدام، اقدام به انتشار اين اسناد نكرده اند. كل نوار ششم گفتگو ها درباره اين سر مقاله است. يكى از نكات، كنايه آميز در انتقاداتى كه به چرايى عدم انتشار اين نوارها در اين سال مى شود، عدم انتشار بسيارى ديگر از اسناد سازمان چريك هاى فدايى خلق توسط سازمان هايى است كه نام فدايى را بر خود دارند.
در درون زندان نيز اختلافات بين کسانی که می توانستند در سطح رهبری دو سازمان باشند، یعنی از يك سو مسعود رجوى و از سوى ديگر بيژن جزنى بالا مى گيرد، كه در نهايت با نگارش و سپس انتشار بيرونى جزوه، "ماركسيست اسلامى يا اسلام ماركسيستى" توسط جزنى، شدت يافت. اين مقاله گویا باعث انتقادات سازمان مجاهدين نسبت به سازمان چريك ها شده، در همكارى سازمان مجاهدين با آنها تاثير منفى مىگذارد. در نوار گفتگو ها اشاره كوتاهى از تقی شهرام، به اين مسئله مى شود.
" مذهبى هاى ماركسيست نمى توانند منشا طبقاتى جريان خود را ناديده بگيرند و صرف نظر از اين كه اين جريان نيز بخشى از خرده بورژوازى است، از نظر توليد سياسى نيز درون جريان سياسى بورژوازى ملى پرورش يافته و علایق جدى خود را با اين جريان قطع نكرده است. .... سازمان مجاهدين خلق طى دو سال اخير بنابر همه گير شدن ماركسيسم و شكست ايدئولوژى هاى ناسيوناليسم و مذهبى بورژوازى ملى در ميدان هاى مهم جنبش ضد امپرياليستى جهان به ماركسيسم روى آورد، بى آن كه ايدئولوژى قديمى خود را كه ناسيوناليسم مذهبى است ترك كرده باشد و آنها بى آن كه توجهى به تناقضات تئوريك و عملى اين دو ايدئولوژى داشته باشند، سعى كرده اند شناخت ماركسيستى از جامعه را اساس كار خود قرار دهند." بيژن جزنى، اسلام ماركسيستى يا ماركسيسم اسلامى، ص 11."
مسئله پايگاه طبقاتى سازمان مجاهدين خلق كه در بسيارى از ادبيات سازمان چريك ها و همچنين در نوار گفتگو ها توسط حميد اشرف بارها به عنوان "خرده بورژوازى" و وابستگى آنها به بازارى ها بازگو مى شود، در اين مقاله آمده است.
" ... سومين مسئله در نظر نگرفتن امكانات واقعى قشرهاى مذهبى در جنبش است. آن ها توجه نمى كنند كه قشرهاى مذهبى مثل بازارىها و كسبه شهرى در جنبش مسلحانه كمتر از ديگر قشرهاى خرده بورژوازى و طبقه كارگر نيروى بالفعل به حساب مى آيند. همان، ص 12"
اما، اين مسئله در گفته هاى حميد اشرف كه خرده بورژوازى سنتى را جانبدار جنبش مسلحانه مى پندارد در تناقض مى افتد. براى نگارنده اشاره به تاثير ادبيات سازمان چريك ها در جنبش و بويژه تاثير متقابل بر سازمان مجاهدين حائز اهميت است. در تمام مدت گفتگو هاى اسفند 1354، كه در نوارهاى اخير قابل پيگيرى است، هر دو سازمان با احتياط و با درك قابل توجه از نارسايى هاى جنبش براى اتحاد پا پيش گذاشته اند. آنها با احترام متقابل بسيار به يكديگر به بررسى راهكارهاى مشترك مى پردازند، متاسفانه در پايان اين گفتگو ها هنوز يخهای عدم اعتماد به يكديگر، آب نشده است، در همان مقاله جزنى مى خوانيم:
" اين تاکيد به اين خاطر است كه کسانی که به اين مقاله دست می يابند در عمل نقض غرض نکرده ، به جای تحکيم مبانی جنبش انقلابی به تضعيف آن نپردازند . همان طوری که قبلا نيز تذکر داده شد اين مقاله تماس ابتدايى با مارکسيسم و مذهب است و در شرايط حاضر به مثابه هشداری به کادرهای کمونيست جنبش مسلحانه و به منزله تذکری به مبارزان مذهبی سازمان مجاهدين خلق خواهد بود. همان، ص 16"
تقريبا تمام مفاد اين مقاله در نوار گفتگوهاى توسط حميد اشرف بكار برده مى شود. در سال 1353، بويژه از پاييز همين سال با خانه گردى هاى ساواك كه بصورت سيستماتيك و گسترده پيگيرى مى شد، هر دو سازمان دچار افت عمليات نظامى و فعاليت سياسى مى شوند. تغيير و جابجايى خانه ها براى فرار از حلقه محاصرهی ساواك، مجالى به هيچ كدام براى گفتگو و نشست مشترك نمى دهد، اين مورد را تقى شهرام در متن گفتگو ها اشاره مى كند. در اواخر سال 1353، سازمان چريك ها به ترور عباسعلى شهريارى مرد هزار چهره ساواك اقدام می کند و سازمان مجاهدين به ترور سرتيپ رضا زندى پور، رييس كميته مشترك ساواک ـ شهربانی و محافظش دست مى زند. سازمان مجاهدين اعلاميه اين ترور را بدون "بنام خدا" و آرم سازمان بدون "آيه" مربوط را منتشر مى كنند. در 30 فروردين سال 1354، ساواك زبونانه در برنامه اى از پيش تعيين شده، بيژن جزنى و يارانش را به همراه دو مجاهد خلق در تپه هاى اوين به بهانه فرار به گلوله مى بندند.
چند هفته بعد در 21 ارديبهشت، سازمان مجاهدين در پاسخ به رژیم و انتقام از اين اعدام ها، دو سرهنگ مستشار نظامى آمريكايى در نيروى هوايى، به نام هاى سرهنگ پل شيفر و سرهنگ جك ترنر، را در تهران ترور مى كنند و طى يك اعلاميه دلايل اين عمليات را توضيح مىدهند، اين مورد نيز در متن گفتگو ها توسط شهرام به آن اشاره شده است. در همين ماه متاسفانه برخوردهاى درون سازمانى نيز منجر به شهادت مجيد شريف واقفى مى گردد، امری که پس از چندی مورد انتقاد اعضای سازمان قرار می گیرد و سرانجام همراه با انتقاداتی دیگر باعث تغییر رهبری سازمان در تابستان 57 می گردد.
در خرداد 1354، اولين نشست براى گفتگوهاى مجدد دو سازمان در يك خانه تيمى توسط، محمد جواد قائدی و بهروز ارمغانى صورت مى گيرد. اين گفتگو نيز در نوار هاى منتشر شده به آن اشاره شده است. در تيرماه 1354، سازمان مجاهدين اقدام به ترور كاردار سفارت آمريكا مى كند كه ناموفق مى ماند. در مرداد 1354، مهمترين ضربه امنيتى به سازمان وارد مى شود و محسن سيد خاموشى و رحمان ( وحيد) افراخته در تور ساواك افتاده و دستگير مى شوند. باوجود بلعيدن قرص سيانور توسط اين افراد، ساواك دوبار خون وحيد افراخته را عوض مىكند تا آنها را زنده نگاه دارد. متاسفانه وحيد افراخته زیر شكنجه، ضعف نشان مى دهد و به همكارى با ساواك مى پردازد و عملا انتشار بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان چند ماه به عقب مى افتد.
سازمان مجاهدين خلق ايران با انتشار "بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك ..." در مهر 1354، رسما و عملا به ماركسيسم- لنينيسم تغيير ايدئولوژى داده و با آرم جديدى خود را معرفى مى كند. در مقدمهء اين بيانيه، طرح تشكيل "جبهه واحد توده اى" است که پیشنهاد می شود. در آذر ماه همان سال يك جلسه گفتگو ديگر بين افراد رابط دوسازمان و همچنين حميد اشرف انجام مى گيرد، كه باز هم در همين گفتگو ها به آن اشاره شده است، همچنين در نشريه شماره 2 بحث ويژه دو سازمان آمده است.
"همان طور كه گفته شد در جلسه آذر ماه 1354، انتشار يك نشريه مشترك كه در آن موقع قرار بود نام "بحث وحدت" داشته باشد، مورد توافق طرفين قرار گرفت. بدنبال اين توافق و در واقع براى تكميل و تثبيت و هدايت صحيح آن ما لزوم تشكيل يك جمع مشترك از دو سازمان را براى رهبرى و هدايت اين ارگان مورد تاكيد قرار داديم. مساٸل حاد جنبش ما، ص 22"
پس از آن دو نامه براى تدارك برگزارى نشست رهبران دو سازمان بين آن ها رد و بدل مى شود و سرانجام در اوايل اسفند ماه 1354، اين ملاقات و گفتگو در بيش از 12 ساعت صورت مى گيرد. متن اين نامه ها در نشريه شماره دو ويژه بحث دو سازمان منتشر شده است. در اين مرحله و از همان نشست خرداد 1354، اختلافات ايدئولوژيك اساسا به ميان نمى آيد و صرفا بحث و گفتگو پيرامون اختلافات سياسى براى به سرانجام رساندنِ وحدت دو سازمان و يا حداقل تشكيل جبهه واحد برقرار مى شود. اين گفتگو ها سرانجام در انتشار نشريه ويژه بحث درون دو سازمان، با همكارى هاى متقابل بيشتر و همچنين تداوم اين گفتگو ها به پايان مى رسد. درواقع اگر اين جلسات و گفتگو ها بصورت منظم ادامه مى يافت، چشم انداز وحدت و يا تشكيل جبهه واحد دور از دسترس نبود، اگر چه با مطالعه ادبيات هر دو سازمان پس از اين گفتگو ها همچنان شاهد، عدم اعتماد و كدورت هاى قابل توجه اى بين آنها مى شويم.
اولين نشريه ويژه بحث درونی دو سازمان در فروردين 1355، توسط ى فدايى [ابتدا به صورت درونی] منتشر مى شود كه در سايت انديشه و پيكار نيز موجود است. متاسفانه در ارديبهشت همان سال ضربه بزرگى به سازمان فداييان وارد مى آيد و بسيارى به شهادت مى رسند. از سوى ديگر ادامه پروسهی وحدت بين سازمان فدايى از یک طرف و یک گروه مارکسیستی که در درون "جبههء ملی ایران در خاورمیانه" و به همین نام فعالیت می کرد از طرف دیگر (كه باز هم در متن نوارها به آن پرداخته شده)، به عنوان يكى از موارد اختلاف دو سازمان، همچنان ادامه دارد. در واقع سازمان چريك هاى فدايى خلق با نام بردن از آن ها به عنوان پای سوم در اين گفتگو براى وحدت، موجب به هم خوردن روند گفتگو ها مى گردد. در اين باره در نشريه اول كه كمى پس از گفتگو هاى رهبران دو سازمان منتشر شد، فداييان نوشته اند:
" نظر سازمان ما درباره مسئله وحدت و تشكيل جبهه در سرمقاله نبرد خلق شماره 6، ارگان سازمان ما به روشنى آمده است. همان طور كه در اين سرمقاله بخوبى تشريح شده، به اعتقاد ما امروز وحدت نيروهاى مختلف انقلابى در چارچوب جبهه واحد مشروط و منوط به امر وحدت بين نيروهاى مختلف ماركسيستى – لنينيستى است. با اين توضيحات، ما شعار جبهه واحد توده اى را در شرايط حاضر جنبش شعارى پيش رس و نامنطبق با شرايط كنونى جنبش نوين خلق مى دانيم. نشريه ويژه، شماره يك، ص 61."
در نشريه دوم ويژه بحث بين دو سازمان كه سازمان مجاهدين در حجم بيشتر با عنوان، " مساٸل حاد جنبش ما" منتشر مى كند، سازمان چريك هاى فدايى خلق را به تخطى از توافقات اوليه متهم مى نمايد. اين نشريه در اواخر سال 1355، در سطح محدود بين دو سازمان منتشر مى گردد. اين نشريه در سال 1356، بصورت علنى در واحد خارج از كشور سازمان مجاهدين مجددا و اين بار بصورت علنى منتشر مى گردد، كه در سايت انديشه و پيكار موجود است. نگارنده در اينجا براى درك بهتر وقايع آن دوره مجبور به آوردن نقل قول هاى طولانى از نشريات آن دوره هستم. در اين باره آنها نوشته اند:
" متاسفانه مدت كوتاهى بعد از انتشار اولين شماره نشريه بحث و درست در حالى كه ما خودمان را آماده مى كرديم تا دومين نشريه را در اختيار قرار بدهيم، ضربات ماه هاى ارديبهشت تا تير [1355]، همه چيز را به حال تعليق و توقف درآورد. در اين فاصله، بسيارى از رفقاى فدايى و كادرهاى مسئولی كه در جريان روابط دو سازمان قرار داشتند، از جمله رفقاى رابط در جلسات مذاكرات حضورى به شهادت رسيده بودند. ارتباط دو سازمان بالكل قطع شده بود. همه چشم ها و فكرها در جستجوى علل و نتايج تاكتيكى، سياسى و سازمانى اين ضربات بود.
به هر صورت مدتى بعد تماس با رفقاى فدايى حاصل گشت. در اين تماس ما با كمال حيرت مشاهده كرديم كه رفقاى رابط جديد (افرادى كه در اولين جلسه مذاكرات حضورى بعد از ضربات اين دوره شركت داشتند) كه از عناصر مركزى سازمان چریکهای فدايى به شمار مى آمدند، تقريبا هيچ چيز از روابط و مذاكرات دو سازمان نمى دانند. اينها حتى نوار مذاكرات دوازده ساعته ما بين دو سازمان را گوش نكرده بودند و از مضمون نامه هاى متبادله و بحث هاى گذشته بين رهبرى دو سازمان هيچ اطلاعى نداشتند. اين وضع البته خاص رفقای رابط جديد نبود. بلكه ما در همين جريانات (جريان تماس هاى اضطرارى با برخى رفقاى فدايى كه ارتباطشان قطع شده بود و يا تماس هاى ديگرى كه به علت حوادث اين ماه ها با رفقاى ديگر دست داده بود) با قريب بيش از 10 نفر از اعضاى سازمان شما برخورد داشتيم كه آنان نيز هيچگونه اطلاعى از چگونگى اين روابط و مذاكرات دو سازمان نداشتند. در عوض ما مشاهده كرديم كه اين به نحو واقعا تعجب آور و در عين حال اسف بارى نسبت به سازمان ما، نسبت به نقطه نظرهاى سياسى- استراتژيك ما بدبين هستند. ما در برخورد با اين رفقا مواجه با يك جريان سيستماتيك " ضد مجاهدى" شديم. جريانى كه بر باژگونه جلوه دادن واقعيات سازمانى ما، بر تحريف نقطه نظرها، اقوال، اعتقادات و اعمال ما دلالت داشت و بخوبى معلوم بود كه بطور منظمى در سطح سازمان شما هدايت شده است. ... باز هم ما به رفقايى از سازمان شما برخورد مى كرديم كه به ما مى گفتند، منظورتان از جبهه چيست؟ مگر نه اين كه شما مى خواهيد با حزب توده تشكيل جبهه بدهيد؟! و جالب توجه تر از همه، اينجا بود كه اين درست همان موقعى، ناآگاهانه و تحت تاثير همان تبليغات منظم ضد مجاهدى، چنين تهمتى را به ما مى زدند كه
رهبرى سازمان خودشان، از طريق جنهه ملى خارج به تماس هاى گسترده اى با حزب توده دست زده بود و از اين طريق در صدد كسب حمايت هاى مالى و تسليحاتى بود!! ( مساٸل حاد جنبش ما، نشريه دوم، ص ص 30)
در نشريه نبرد خلق شماره 7 منتشره در خرداد 1355، سازمان چريك هاى فدايى خلق در خارج از كشور با انتقاد از عمليات مسلحانه سازمان مجاهدين علیه منافع امپرياليست ها و حمله به تاسيسات يا مراكز تجارى و صنعتى آنها که به نظرسازمان مجاهدين تحريف وقايع و رونويسى از روى دست ديگران در نقد سازمان مجاهدين بوده، كدورت بيشتری بین دو طرف فراهم می آید، با اين كه اين شماره از نشريه مزبور پس از مذاكرات بین رهبران دو سازمان منتشر شده بود.
" لازم است خاطر نشان سازيم كه هر گاه بدون توجه به اصول و موازين جنبش مسلحانه ايران دست به عمل بزنيم و يا به عبارت ديگر اگر عمليات مسلحانه را بدون تحليل درست از شرايط عينى و ذهنى توده ها و بدون توجه به مسائل توده ها برگزينيم، آن وقت است كه مضمون عمليات نظامى ما از مضمون مبارزات توده ها جدايى مى گيرد و عمليات مسلحانه صرفا جنبه اعتراضى و يا صرفا جنبه نظامى به خود گرفته و از محتواى سياسى و توده اى تهى مى گردد. و يا اين كه ممكن است فقط بر اقشار محدودى از نيروهاى خلق اثر بگذارد. مثلا حملات بى رويه به تاسيسات دشمن، فقط به صرف اين كه جزو تاسيسات دشمن مى باشند يك اقدام صرفا نظامى مى باشد كه مفهوم سياسى نداشته و در شرايط كنونى ما كه عمليات بايد خصلت تبليغى داشته باشند، موثر نمى باشند. منفجر كردن بانك ها، آتش زدن سينما ها و ايجاد انفجار در ادارات دولتى كه به طور مشخص با توده ها سرو كارى ندارند و عملياتى نظير اينها طبعا در چارچوب عمليات تبليغى نمى گنجند و محتواى غير توده اى و آوانتوريستى دارند. ص 14 نبرد خلق، شماره 7، خرداد 1355)
مجاهدين دراين باره، در نشريه شماره دو بحث هاى درونى چنين مىنويسند:
" انتشار اين مقاله ( مقاله در نبرد خلق شماره 7) كه از نظر محتوا مخالف تمام واقعيات و حقايق موجود بود و از نظر شكل و شيوه طرح، براى اولين بار به تبليغات مغرضانه اى عليه ما شكل علنى مى داد كه اين موضوع- حمله علنى به ما در مطبوعات خارج سازمانى- كه خود مخالف روح همه توافقات و تفاهمات موجود بين دو سازمان بود، مجموعا به ما نشان مى دهد كه عليرغم تمام قول و قرارها و تفاهمات رسمى و تاكيد شده از طرف دو سازمان در جلسات مذاكرات حضورى و غيره، شما حاضر به رعايت اين توافقات نيستيد يا لااقل هنوز به تصميم قاطعى درباره چگونگى برخورد دو سازمان و مضمون و محتواى روابط آنها نرسيديم. مساٸل حاد جنبش ما ص 32"
در تيرماه 1355، حميد اشرف و مركزيت سازمان چريك هاى فدايى خلق در خانه تيمى مهرآباد مورد حمله ساواك قرار مى گيرند و همگى شهيد مى شوند با اين ضربه بزرگ به سازمان چريك هاى فدايى خلق، اين سازمان از نظر رهبرى و سازماندهى عملا دچار بحران مى گردد و ادامه گفتگو ها نيز به تعويق مى افتد. سازمان مجاهدين خلق در انتقام اين ضربه، بزرگترين و آخرين عمليات نظامى خود را در شهريور سال 1355، به ترور سه مستشار عالى رتبه آمريكايى در نيروى هوايى ايران و كارمندان شركت راكول اينترنشنال، دست مى زنند. عمليات نظامى براى اين ترور كه تيمى گسترده و سازماندهى بسيارى مى طلبيد با ترور، دونالد جى اسميت، رابرت ر كرونگارد و ويليام سى كوترل با موفقيت پايان مى گيرد. ساواك در اقدامى شتابزده، فدايى شهيد اعظم روحى آهنگران و مجاهد شهيد محمد صفرى لنگرودى را كه پيشتر با اتهامات ديگرى زندانى بودند، با انتشار آن در روزنامه ها، به عنوان عاملين اين ترورها، اعدام مى كند.
پس از اين عمليات كل سازمان مجاهدين به تغيير و تحولات امنيتى شديد دست مى زنند تا از حملات ديوانه وار ساواك براى تلافى اين ترورها كه از سوى دولت آمريكا نيز به رژیم شاه فشار آورده می شد، خارج شوند. باوجودى كه تقريبا همه اعضا به تغيير خانه هاى خود دست مى زنند و حتى براى مدتى به شهرستان ها مى روند، اما باز هم تعدادی از اعضا در اين سال به شهادت مى رسند كه چند تن از آنها از دختران بودند. سازمان مجاهدين بالاخره در اواخر تابستان 1355، موفق به ارتباط مجدد با رفقاى فدايى مى شود و ادامه گفتگو ها را در ميان مى گذارد:
"بعد از وصل ارتباط، در اولين جلسه كه با حضور دو تن از عناصر مركزى ى فدايى تشكيل شد، اين رفقا، به دليل شرايط اضطرارى ناشى از اين ضربات، خواستار محدود كردن بحث صرفا به مسائل و همكارى هاى تاكتيكى شدند. ما نيز طبيعتاٌ به دليل وجود همان شرايط، فورا موافقت خودمان را اعلام كرديم. و بدين ترتيب طرح همه اين قضايا تا فرصت مناسب ديگرى به تعويق افتاد. [در پانويس آمده است: اين فرصت مناسب از نظر ما عبارت بود از فرصتى كه امر سازماندهى مجدد به انجام رسيده و از نظر شرايط امنيتى و اوضاع سازماني به حالت استقرار رسيده باشند. خوشبختانه هم اكنون به نظر مى رسد كه بعد از گذشت سه ماه از آخرين موج ضربات، اين نتايج حاصل شده اند.] از آن هنگام تا كنون هيچ تماس ديگرى (غير از ارتباط علامتى روزانه) بين دو سازمان وجود نداشته است. حتى نامه هايى كه ما تا كنون براى سازمان شما نوشته ايم همگى بلا جواب مانده اند. ( مجموعا چهار نامه). ص 35" متن كامل نامه آخر در اين نشريه منتشر شده است.
مسئله وحدت دو سازمان در سال 1356 با انتشار اين بار بيرونى نشريه شماره اول توسط سازمان چريك هاى فدايى به اضافه مقدمه اى در انتقاد به سازمان مجاهدين وارد مرحله اى شد كه وحدت دو سازمان را امكان ناپذير مى ساخت. در اين مقدمه سازمان چريك ها در انتقاد به انتشار بيرونى نشريه شماره دو توسط مجاهدين، كه آنها هم در آن نشريه دلايل خود را براى اين كار آورده بودند نوشتند:
" با توجه به مسائل امنيتى بى شمارى كه در نشريه فوق مطرح شده بود، به نظر ما حتى انتشار درون سازمانى آن نيز اقدامى غير اصولى و غير مسئولانه بود. ... ما در اينجا به سازمان مجاهدين خلق ايران هشدار مى دهيم كه چنين برخوردهاى غير اصولى و نسنجيده، نه تنها ضربه اساسى به حيثيت خود سازمان مجاهدين وارد مى سازد، بلكه شديدا به اعتبار جنبش نوين انقلابى خلق ما لطمه خواهد زد و لازم است كه سازمان مجاهدين خلق ايران، بطور صريح و قاطع در اين باره از خود انتقاد كند." مقدمه چاپ بيرونى نشريه شماره يك، سازمان چريك هاى فدايى خلق ايران، ارديبهشت ماه 1356، خورشيدى"
با وجود عدم وحدت دو سازمان مجاهدين و چريك هاى فدايى، ارتباط دو سازمان و همكارى متقابل تا مقطع انقلاب وجود داشت. ضربات بسيار به سازمان چريك هاى فدايى خلق، به حدى بود كه انها از نظر تسليحات و مهمات بشدت در مضيقه بودند و اگر برای مجاهدین امکان داشت البته از کمک دریغ نبود. ازجمله در پایان سال 55 اسلحه اى به شهيد صبا بيژن زاده (از مرکزیت سازمان فدائی) داده مى شود. بخاطر لطماتى كه در اين دوران به سازمان فدايى وارد آمده بود، سازمان مجاهدين خلق تا مقطع انقلاب چند بار برای ارتباط فدائیان با خارج از كشور کوشید.
در پايان لازم است كه اشاره كنم، در نوارها در جايى كه به تصفيه (یعنی تغییرات در موضع سازمانی) اعضاى سازمان مجاهدين خلق در تشكيلات خارج از كشور اشاره مى شود. شهرام با توجه به اشكالاتى كه اين تغيير و تحولات براى سازمان بوجود آورده بود، يادآورى مى كند كه در خارج از كشور همه چيز با نظرات سازمان اداره مى گردد. در اينجا حمید اشرف نه تنها مخالفتى با اين تصفيه ها ندارد، بلكه از چگونگى كنترل " كمال" مى پرسد. كمال نام مستعار حسين روحانى بود و همان طور هم كه شهرام اشاره مى كند وى به ايران رفته بوده و ضمن قبول مواضع سازمان به فعاليت خود مشغول است. در پى همين گفتگو ها حمید اشرف به رفيق مسنى اشاره مى كند كه ممكن است باعث دردسرهايى براى سازمان بخاطر سابقه و تجربه تشكيلاتى اش شود و از او در بين رد و بدل كردن حرف ها به "جهرمى" اشاره مى شود كه منظور تراب حق شناس است. در همين قسمت بحث ها اگر دقت شود، مسٸله كنترل تشكيلات و نحوه برخورد به مساٸل تغيير ايدٸولوژى در سازمان مجاهدين به هيچ وجه مسٸله اختلاف اين دو نيست.
به اعتقاد نگارنده، مسئله وحدت و يا تشكيل جبهه واحد توده اى با توجه به اين همه بى اعتمادى و نگرانى بسيار از موقعيت اين دو سازمان نسبت به هم، نيازمند زمان بيشترى مى بود. همچنين شرايط بسيار اسفناك مبارزه مخفى و مسلحانه كه محدوديت هاى امنيتى بسيارى را براى اعضاى اين دو سازمان به همراه مى آورد، با وجود نياز بيش از پيش به يكديگر، آنها را در اقدام به وحدت بسيار محتاط مى كرد. متاسفانه با ضربات پليسى بسيارى كه به هر دو سازمان وارد آمد و رهبرى نظامى و امنيتى هر دو سازمان، يعنى حميد اشرف در تيرماه و بهرام آرام در آبان ماه به خاك افتادند، موجب زير زمينى شدن بيشتر اين دو سازمان گرديد و عملا مسٸله وحدت به محاق افتاد. اندکی كمتر از دو سال پس از اين اتفاقات، موج انقلاب و خيزش بزرگ مردم براى سرنگونى رژيم شاه رخ داد و مسائل دو سازمان در پرتو تحولات عظیم و تاریخی قیام بهمن 1357 به کلی با گذشته تغییر کرد.
همکاری بین دو سازمان در خارج کشور نیز در عرصه های مختلف وجود داشته که مجال طرح آنها نیست از جمله تشکیل هیئت مشترک دو سازمان در سال 1355 برای ملاقات با رهبران دو کشور جمهوری دمکراتیک یمن جنوبی و نیز لیبی، که با موفقیت انجام شد.
در نوارهاى منتشر شده توسط سايت انديشه و پيكار همان گونه كه در مقدمه آن آمده است، بخاطر طول زمان و تكثير و كپى بردارى متعدد در طول سال ها و يا نقص در نسخه ارسالى سازمان به خارج از كشور، چند اشكال تكنيكى بوجود آمده است:
نوار شماره سه – قسمت اول ( همان نوار شماره 2، قسمت سوم از دقيقه 2.17 تا انتهاى آن است، سپس از دقيقه، 11.53 در نوار شماره سه- قسمت اول ادامه پيدا مى كند.
نوار شماره سه – قسمت دوم ( همان نوار شماره 2 قسمت چهارم از دقيقه 5.52 تا انتهاى آن است، سپس از دقيقه 9.52 در نوار شماره سه- قسمت دوم ادامه مى يابد.
منبع:
1- نوار گفتگوهاى بين دو سازمان، انتشارات انديشه و پيكار: http://peykarandeesh.org/PeykarArchive/Mojahedin-ML/mojahed_fadaii.html
2- نشريه ويژه بحث درون دو سازمان، شماره اول ( درون گروهى)، سچفخا، فروردين 1355، چاپ دوم ( انتشار بيرونى) تيرماه 1356. متن اين نشريه نيز در سايت انديشه و پيكار موجود است.
3- مساٸل حاد جنبش ما، نشريه ويژه بحث درون دو سازمان، شماره دو ( انتشار داخلى) زمستان 1355، چاپ دوم، (انتشار بيرونى) خرداد 1356. سايت انديشه و پيكار.
4- نبرد خلق، شماره 7، ارگان سازمان چريك هاى فدايى خلق.، خرداد 1355.
5- ماركسيسم اسلامى يا اسلام ماركسيستى، بيژن جزنى، سازمان چريك هاى فدايى خلق، بر گرفته از سايت اتحاد فداييان خلق ايران، http://www.etehadefedaian.org/archive/bargiaztarikh/Bijan-eslam.pdf
6- در سایت آرشیو سازمان وحدت کمونیستی کتابها و نوشته هایی هست در پاسخ به انتقاداتی که از سوی مجاهدین به همکاری فدائیان با جبههء ملی خاورمیانه مطرح شده است: http://www.vahdatcommunisti.com/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید