از آنچه گفته شد آشکار می شود که مارکس اجتناب ناپذیری تحول جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیستی را کلا و منحصراً از قانون اقتصادی حرکت جامعه معاصر استنتاج می کند. اجتماعی شدن کار که با سرعت فزاینده در هزاران شکل به پیش می رود و خود را به نحو خیره کننده ای در نیم قرنی که از مرگ مارکس گذشته در رشد تولیدِ بزرگ، کارتل های سرمایه داری، سندیکاهای سرمایه داران و تراست ها نمایان کرده است و نیز افزایش غول آسای ابعاد و توان سرمایه مالی، پایه مادی اصلی فرارسیدن ناگزیر سوسیالیسم را تشکیل می دهند. نیروی محرک فکری و اخلاقی [معنوی] و مجری فیزیکی این تحول، پرولتاریا است که خودِ سرمایه داری او را پرورش داده است. مبارزه پرولتاریا به ضد بورژوازی، که به نحو فزاینده ای خود را از لحاظ محتوائی در اشکال گوناگون و مرکبی نمایان می کند، ناگزیر به مبارزه ای سیاسی با هدف تسخیر قدرت سیاسی به دست پرولتاریا («دیکتاتوری پرولتاریا») مبدل می شود . اجتماعی شدن کار الزاما به اجتماعی شدن وسایل تولید، به «مصادره مصادره کنندگان» [سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان] منجر می گردد. نتیجه مستقیم این تبدیل، افزایش عظیم بارآوری کار، کاهش ساعات کار روزانه و نشاندن تولید اشتراکی و پیشرفته بر جایِ بازمانده ها و ویرانه های تولید خُردِ ابتدائی و پراکنده است. سرمایه داری سرانجام پیوند بین کشاورزی و صنعت را از هم می گسلد اما در عین حال در عالی ترین تکامل خود، عناصر تازه ای از این پیوند را، از اتحاد بین صنعت و کشاورزی بر پایه کاربست آگاهانه علم و ترکیب دسته جمعی کار و توزیع مجدد جمعیت انسانی (و در همان حال پایان بخشیدن به دور افتادگی، انزوا و بربریت روستا و تمرکز غیر طبیعی توده های بزرگ جمعیت در شهرهای بزرگ)، فراهم می کند. شکل های عالی سرمایه داریِ جدید، شکل تازه ای از خانواده، شرایط جدیدی در موقعیت زنان و در تربیت نسل جوان به وجود می آورند: کار زنان و کودکان و درهم شکستن خانواده پدر سالار توسط سرمایه داری، ناگزیر وحشتناک ترین، مصیبت بارترین و طرد کننده ترین شکل ها را در جامعه مدرن به خود می گیرد. با این همه، «صنعت جدید، با اختصاص دادن سهم مهمی در روند اجتماعا سازمان یافته کار به زنان (خارج از حوزه کار خانگی)، به جوانان و به کودکان از هر دو جنس، شالوده اقتصادی تازه ای برای شکل جدیدی از خانواده و رابطه بین دو جنس ایجاد می کند. البته فرض اینکه شکل تویتونی [آلمانی]- مسیحی خانواده شکل مطلق و نهائی آن است به همان اندازه پوچ و بی معنی است که نسبت دادن خصلت مطلق و نهائی به شکل خانواده در روم قدیم، یونان باستان یا جوامع شرقی که افزون بر آن اگر این شکل ها باهم در نظر گرفته شوند رشته ای را در تکامل تاریخی تشکیل می دهند. وانگهی بدیهی است که گروه کار جمعی مرکب از افراد هر دو جنس و سنین مختلف باید ضرورتا تحت شرایط مناسب سرچشمه ای برای تکامل انسان باشد، گرچه در شکل تکامل خود به خودی، وحشیانه و سرمایه دارانه اش، که در آن وجودِ کارگر برای روند کار است و نه روند کار برای کارگر، این واقعیت [کار جمعی در گروه های مرکب از افراد با سن و جنس متفاوت] سرچشمه فساد و بردگی است.» (سرمایه، جلد اول، آخر فصل ١۵). در نظام کارخانه ای «نطفه آموزش آینده، آموزشی که در مورد هر کودک پس از سن معینی کار مولد را با سواد آموزی و ورزش نه تنها همچون روشی برای افزایش بازده تولید اجتماعی، بلکه به عنوان تنها روش به وجود آوردن انسان هائی با تکامل همه جانبه ترکیب می کند» نهفته است (همان جا). سوسیالیسم مارکس مسأله ملیت و دولت را بر پایه تاریخی یکسانی قرار می دهد، نه تنها برای توضیح گذشته، بلکه همچنین در معنای پیش بینیِ بی باکانه آینده و عمل دلیرانه برای دست یابی بدان. ملت ها محصول اجتناب ناپذیر و شکل اجتناب ناپذیر عصر بورژوائیِ تکامل اجتماعی اند. طبقه کارگر نمی تواند نیرومند شود، نمی تواند بالغ [پخته] گردد بدون آنکه «خود را در درون ملت شکل دهد»، بدون آنکه «ملی شود ("هر چند نه در معنای بورژوائی کلمه")». اما تکامل سرمایه داری هر چه بیشتر موانع ملی را فرو می ریزد، انزوای ملی را از میان بر می دارد و تضادهای طبقاتی را جانشین تضادهای ملی می کند. بنابراین کاملا درست است که در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری "کارگران میهن ندارند" و اینکه "عمل متحدانه" کارگران کشورهای متمدن دست کم "یکی از شرایط نخستین رهائی پرولتاریا است" (مانیفست کمونیست). دولت، که قهر سازمان یافته است، ناگزیر در مرحله معینی از تکامل جامعه به وجود می آید، هنگامی که جامعه به طبقات آشتی ناپذیر تقسیم شده و دیگر نمی تواند بدون «اتوریته» ای که ظاهرا بر فراز جامعه قرار دارد و تا درجه معینی از آن جدا است، به زندگی خود ادامه دهد. دولت از آنجا که از تضادهای طبقاتی سربرمی آورد «دولتِ نیرومندترین طبقه و طبقه از لحاظ اقتصادی مسلط است که از طریق واسطه دولتی به طبقه مسلط سیاسی نیز تبدیل می شود و بدین سان وسایل جدیدی برای فرودست نگاه داشتن و استثمار طبقات زیر ستم به دست می آورد. دولت عصر باستان بالاتر از هر چیز دولت برده داران به منظور زیر سلطه نگاه داشتن بردگان بود، همان گونه که دولت فئودالی ارگان اشراف برای زیر سلطه نگاه داشتن دهقانان رعیت و وابسته بود و دولت مبتنی بر نمایندگی مدرن، ابزار استثمار کارِ مزدی توسط سرمایه است.» (انگلس، منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، اثری که در آن انگلس دیدگاه های خود و مارکس را تشریح می کند). حتی آزادترین و پیشرفته ترین شکل دولت بورژوائی، جمهوری دموکراتیک، به هیچ رو این واقعیت را [که دولت بورژوائی ارگان استثمار کارِ مزدی توسط سرمایه است] از میان برنمی دارد، بلکه صرفا شکل آن را تغییر می دهد (رابطه بین حکومت و بازار سهام، فساد – مستقیم و غیر مستقیم – مقامات رسمی و مطبوعات و غیره). سوسیالیسم با راه گشائی به سوی محو طبقات از همین طریق به محو دولت رهنمون خواهد شد. انگلس در آنتی دورینگ می نویسد: «نخستین عملی که در آن دولت واقعا به عنوان نماینده جامعه به طور کلی ظاهر می شود – یعنی تصاحب وسایل تولید به نام جامعه – در عین حال آخرین عمل دولت به عنوان دولت است. دخالت قدرت دولتی در روابط اجتماعی حوزه های مختلف یکی پس از دیگری زاید می شود و سپس به خواب می رود . حکومت بر اشخاص جای خود را به اداره اشیا و هدایت روند تولید می دهد. دولت "ملغی نمی شود" بلکه می پژمرد [خاموش می شود]» (آنتی دورینگ). «جامعه ای که تولید را براساس همکاری آزادانه و برابر مولدان سازمان می دهد، کل ماشین دولتی را در آنجائی قرار می دهد که بدان تعلق دارد: موزه اشیای عتیقه در کنار چرخ ریسندگی و تبر برنجی.» (انگلس، منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت). سرانجام در زمینه شیوه برخورد سوسیالیسم مارکس به دهقانان خرد که در دوره سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان ادامه خواهد داشت رجوع به گفته های انگلس که در آن دیدگاه های مارکس را بیان می کند مهم است: «هنگامی که ما قدرت دولتی را در دست داشته باشیم به دنبال مصادره قهری دهقانان خرد (خواه با پرداخت غرامت و خواه بدون آن) نخواهیم بود در حالی که در مورد زمینداران بزرگ مجبور به این کار خواهیم بود. وظیفه ما در قبال دهقانان خرد در درجه اول عبارت خواهد بود از تحول کسب و کار [بنگاه] خصوصی و تصاحب خصوصی او به تعاونی ها نه به زور، بلکه از طریق ارائه نمونه و عرضه کمک در این زمینه . در آن صورت ما البته وسایل فراوانی در اختیار خواهیم داشت تا به دهقان مزیت های آینده را نشان دهیم که حتی امروز برای او بدیهی خواهند بود.» (انگلس، مسأله دهقانی در فرانسه و در آلمان، در ترجمه روسی اشتباهاتی وجود دارد، متن اصلی در زمان نو) [نشریه نظری حزب سوسیال دموکرات آلمان از ١۸۸٣ تا ١٩۲٣]
تاکتیک مبارزه طبقاتی پرولتاریا مارکس که از سال های ١۸۴۵- ١۸۴۴یکی از نقایص اصلی ماتریالیسم کهن را ناتوانی آن در فهم شرایط یا سنجش اهمیت فعالیت عملی انقلابی ارزیابی کرده بود در طول عمر خود در کنار کار نظری اش توجهی بی وقفه به مسایل تاکتیکی مبارزه طبقاتی پرولتاریا داشت. حجم عظیمی از مطلب در این باره در تمام کارهای مارکس و به ویژه در چهار جلد مکاتبات او با انگلس که در ١٩١٣ [در روسیه] منتشر شد وجود دارد. این مطالب هنوز گردآوری، مدون، مطالعه و بررسی نشده اند. بنابراین ما مجبوریم در اینجا خود را به عام ترین و خلاصه ترین نکات محدود کنیم با تأکید بر اینکه مارکس، به درستی، بر آن بود که بدون این جنبه [یعنی بدون تاکتیک عملی]، ماتریالیسم، ناقص، یک جانبه و بی جان خواهد بود. مارکس وظیفه بنیادی تاکتیک پرولتاریا را در هماهنگی با همه اصول درک ماتریالیستی – دیالکتکی اش تعریف کرد. تنها بررسی عینی کل مجموع روابط همه طبقات یک جامعه معین بدون استثنا و در نتیجه بررسی [شناخت] مرحله عینی تکامل آن جامعه و روابط متقابل بین آن و دیگر جوامع می تواند مبنائی برای تاکتیک درست طبقه پیشرو باشد. در همان حال همه طبقات و همه کشورها نه به طور ایستا، بلکه به نحو پویا، یعنی نه در حالت سکون، بلکه در حال حرکت (که قوانین آن را شرایط اقتصادی هستی هر طبقه تعیین می کند) مورد ملاحظه قرار می گیرند. حرکت به نوبه خود نه تنها از دیدگاه گذشته، بلکه همچنین از دیدگاه آینده بررسی می شود، نه بر طبق درک عامیانه «گرایش به تحول تدریجی» که تنها تغییرات کُند را می بیند، بلکه طبق درک دیالکتیکی. مارکس در نامه ای به انگلس نوشت :«در تکامل های بزرگ تاریخی بیست سال بیش از یک روز نیست هرچند که بعدا روزهائی فرا می رسد که بیست سال را در خود متمرکز کرده اند.» (مکاتبات، جلد ٣). در هر مرحله تکاملی، در هر لحظه، تاکتیک پرولتری باید این دیالکتیکِ به لحاظ عینی اجتناب ناپذیر تاریخ بشر را به حساب بیاورد: از یک سو استفاده از دوره های رکود سیاسی یا تکامل کُند و به اصطلاح «مسالمت آمیز» به منظور تکامل بخشیدن به آگاهی طبقاتی، قوا و ظرفیت مبارزه طبقه پیشرو، و از سوی دیگر، هدایت تمام فعالیت این دوره ها به سوی «هدف نهائیِ» جنبش این طبقه و به سمت ایجاد توانائی برای انجام عملیِ وظایف بزرگ در روزهای بزرگی که در آنها «بیست سال متمرکز شده است». دو تز مارکس در این زمینه اهمیت ویژه ای دارند؛ یکی از آنها در کتاب فقر فلسفه آمده و مربوط به مبارزه اقتصادی و سازمان دهی اقتصادی پرولتاریا است، دیگری در مانیفست کمونیست آمده و مربوط به وظایف سیاسی پرولتاریا است. تز نخست چنین است: «صنعت بزرگ، انبوهی از اشخاص را در یک مکان گرد هم می آورد که یکدیگر را نمی شناسند. رقابت، منافع آنان را از یکدیگر جدا می کند. اما حفظ [سطح] مزد، این منفعت مشترکی که در مقابل کارفرما دارند، آنان را با فکر مشترک مقاومت متحد می سازد ... تشکل ها که در آغاز منفردند، کارگران را به شکل گروه در می آورند ... و در مقابل سرمایه ای که همواره متحد است حفظ تشکل برای کارگران از حفظ مزد ضروری تر می شود ... در این مبارزه – که جنگ داخلی واقعی است – همه عناصر لازم برای نبرد آینده گردِ هم می آیند و تکامل می یابند. با فرارسیدن این نقطه، تشکل ها شکل سیاسی به خود می گیرند.» در اینجا ما برنامه و تاکتیک مبارزه اقتصادی و جنبش اتحادیه ای را برای چند دهه آینده، برای همه دوره های طولانی ای که در آن پرولتاریا به گردآوری نیرو به منظور «نبرد آینده» خواهد پرداخت، در دست داریم. در کنار این باید ارجاع های متعدد مارکس و انگلس به تجربه جنبش کارگری انگلیس را قرار داد؛ [که نشان می دهند] چگونه «رونق» صنعتی به تلاش هائی برای «خرید کارگران» می انجامد (مکاتبات، جلد اول) تا آنها را از مبارزه منحرف کند؛ چگونه این رونق عموما «روحیه کارگران را پائین می آورد» (مکاتبات، جلد دوم) و چگونه پرولتاریای انگلیس «بورژوا مسلک [بورژوا زده، بورژوا مآب]» می شود – «این بورژواترین ملت ها ظاهرا هدفش این است که در کنار بورژوازی، اشرافیتی بورژوائی و پرولتاریائی بورژوائی داشته باشد» (مکاتبات، جلد دوم)، چگونه «انرژی انقلابی اش» ناپدید می شود (مکاتبات، جلد ٣)، چگونه زمانی کمابیش طولانی لازم است تا «کارگران بریتانیائی این آلودگی بورژوائی ظاهری را از خود بزدایند» (مکاتبات، جلد ٣)، چگونه جنبش کارگری بریتانیا «فاقد جرأت و شهامت چارتیست ها است» (١۸۶۶، مکاتبات، جلد ٣)، چگونه رهبران کارگران بریتانیائی تبدیل به موجودی می شوند که «بین بورژوازی رادیکال و کارگر قرار دارد» (در اشاره به هولی اوک ، مکاتبات، جلد ۴)، چگونه به ُیمنِ انحصار بریتانیا و تا زمانی که این انحصار دوام یابد، کارگر انگلیسی نخواهد ُجنبید (مکاتبات، جلد ۴). در این مکاتبات، تاکتیک های مبارزه اقتصادی، در پیوند با سیر عمومی (و نتیجه جنبش کارگری) به نحو تحسین برانگیزی از دیدگاهی وسیع، جامع، دیالکتیکی، و به راستی انقلابی مورد بررسی قرار گرفته اند. مانیفست کمونیست،اصل بنیادی مارکسیستی درباره تاکتیک مبارزه سیاسی را مطرح کرد: «کمونیست ها برای دست یابی به اهداف فوری [مستقیم]، برای تحمیل منافع لحظه ای طبقه کارگر مبارزه می کنند، اما ... در مبارزه برای حال، آنان همچنین مراقب آینده جنبش هستند.» بدین علت بود که در سال ١۸۴۸مارکس از حزب «انقلاب دهقانی» در لهستان، «حزبی که قیام کراکووی در سال ١۸۴۶را تدارک دید» پشتیبانی کرد. مارکس در آلمان در سال های ١۸۴۸ و ١۸۴٩ دموکراسی انقلابی افراطی را مورد حمایت قرار داد و بعدها هرگز از آنچه درباره تاکتیک گفته بود برنگشت. مارکس بورژوازی آلمان را عنصری دید که «از همان آغاز، گرایش به خیانت به مردم داشت» (تنها اتحاد با دهقانان می توانست بورژوازی را به انجام کامل وظایفش بکشاند) «و با نماینده تاجدار جامعه کهن سازش کرد.» خلاصه تحلیل مارکس از موضع طبقاتی بورژوازی آلمان در عصر انقلاب بورژوا- دموکراتیک چنین است – تحلیلی که ضمنا نمونه ای از آن ماتریالیسمی است که جامعه را در حال حرکت می بیند، نه تنها حرکتی که جهت آن رو به عقب است: [بورژوازی آلمان] بی اعتماد به خود، بدون اعتماد به مردم، غرغر کنان در مقابل بالائی ها و لرزان در مقابل پائینی ها ... ترسان از توفان جهانی ... بی انرژی در هر زمینه ای ... نمونه ای تقلبی عاری از ابتکار، سالخورده ای فرومایه که خود را محکوم به منحرف کردن نخستین تپش های مردمی سالم و نیرومند در جهت منافع کهن خود دید ...» (روزنامه نوین راین، ١۸۴۸). حدود بیست سال پس از آن مارکس در نامه ای به انگلس اعلام کرد که علت شکست انقلاب ١۸۴۸ این بود که بورژوازی صلح با بردگی را به جنگ برای آزادی ترجیح داد (مکاتبات، جلد ۳ ص ٢۲۴). هنگامی که دوره انقلابی ١۸۴٩- ١۸۴۸ به پایان رسید مارکس با هر تلاشی برای بازی با انقلاب مخالفت کرد (مبارزه با شاپر و ویلیچ در این زمینه) و به توانائی کار کردن در فاز جدیدی اصرار ورزید که به صورتی ظاهرا صلح آمیز انقلاب های جدیدی را تدارک می دید. روح مبارزه ای که مارکس می خواست کار با آن صورت گیرد در ارزیابی او از وضعیت آلمان در سال ١۸۵۶ که سیاه ترین دوره ارتجاع بود خود را نشان می دهد: «کل قضیه در آلمان به امکان حمایت انقلاب پرولتری از سوی نوعی نسخه دوم جنگ دهقانی بستگی دارد.» (مکاتبات، جلد دوم، ص ١۰۸). تا زمانی که انقلاب دموکراتیک (بورژوائی) در آلمان تمام نشده بود مارکس کاملا توجه خود را در زمینه تاکتیک پرولتاریای سوسیالیست به تکامل بحشیدن به انرژی دموکراتیک دهقانان متمرکز کرد. مارکس بر آن بود که شیوه برخورد لاسال «به طور عینی ... خیانت نسبت به کل جنبش کارگری به نفع پروس است» (مکاتبات، جلد ۳، ص ۲١۰) به ویژه به خاطر همکاری مخفیانه او با یونکرها [اشراف روستائی که بیسمارک به آنان تعلق داشت] و با ناسیونالیسم پروسی. انگلس در سال ١۸۶۵، ضمن تبادل نظر با مارکس در مورد بیانیه مشترکی که قصد داشتند در مطبوعات منتشر کنند، نوشت: «در کشوری که کشاورزی در آن غلبه دارد ... حمله صرفا به بورژوازی به نام پرولتاریای صنعتی و نگفتن کلمه ای درباره استثمار پدرسالارانه پرولتاریای روستا، که زیر شلاق اشرافیت فئودالی بزرگ قرار دارد، عملی جبونانه و پست است.» (مکاتبات، جلد ۳، ص ٢١٧). از ١۸۶۴ تا ١۸٧۰، به هنگام کامل شدن انقلاب بورژوا دموکراتیک در آلمان، عصری که در آن طبقات استثمارگر در آلمان و اتریش برای پایان دادن به این انقلاب از بالا مجادله می کردند، مارکس تنها به محکوم کردن لاسال که با بیسمارک لاس می زد بسنده نکرد، بلکه همچنین لیبکنشت را که به سمتِ ُاستروفیلی [اتریش گرائی] و ولایت گرائی تمایل پیدا کرده بود تصحیح نمود؛ مارکس خواهان تاکتیکی انقلابی بود که هم با بیسمارک و هم با ُاسترو فیل ها با بی رحمی یکسانی مبارزه کند، تاکتیکی که با «فاتح»، یعنی یونکر پروسی [بیسمارک]، خود را تطبیق ندهد، بلکه فورا مبارزه انقلابی با او را تجدید نماید از جمله در زمین هائی که پیروزی های نظامی پروس فراهم کرده بود.» (مکاتبات، جلد ۳، ص ١۳۴، ١۳۶، ١۴٧، ١٧٩، ٢۰۴، ٢١۰، ٢١۵، ۴١۸، ۴۳٧ و ۴۴١-۴۴۰). مارکس در پیام معروف ٩ سپتامبر١۸٧۰انترناسیونال به پرولتاریای پاریس درباره قیامی نابهنگام [نارس] هشدار داد، اما هنگامی که قیام به هر حال صورت گرفت (در سال ١۸٧١)، مارکس با شور و اشتیاق به ابتکار انقلابی توده ها که «به آسمان حمله ور شده بودند» (نامه مارکس به کوگلمان) درود گفت. شکست عمل انقلابی در این وضعیت، همانند بسیاری دیگر، از دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک مارکس، بدی کمتری در سیر و نتیجه مبارزه پرولتری نسبت به ترک مواضعی که قبلا اشغال شده بود داشت یا نسبت به تسلیم بدون نبرد. چنین تسلیمی روحیه پرولتاریا را ضعیف می کرد و توانائی رزمندگی او را از میان می برد. مارکس با بها دادن درست [شایسته، آن چنان که باید] به استفاده از وسایل مبارزه قانونی به هنگام غلبه رکود سیاسی و قانونیت بورژوائی، در سال ١۸٧٧ پس از تصویب قانون ضد سوسیالیستی به شدت عبارت پردازی انقلابی [یوهان] موست را محکوم کرد، اما به همان اندازه، اگر نه بیشتر، به اپورتونیسمی که موقتا در حزب سوسیال دموکرات میدان پیدا کرده بود حمله ور شد. حزب در این هنگام به سرعت، قاطعیت، استحکام، روح انقلابی و آمادگی برای روی آوردن به مبارزه غیر قانونی در مقابل قانون ضد سوسیالیستی از خود نشان نداد. (مکاتبات، جلد ۴، همچنین نکاه کنید به نامه های مارکس به زورگه).
کتاب نگاری مجموعه کامل آثار مارکس و نامه های او هنوز منتشر نشده اند. آثار مارکس به روسی بیش از هر زبان دیگری ترجمه شده است. در زیر فهرستی از نوشته های مارکس به ترتیب زمانی می آوریم. مارکس در سال ١۸۴١ تز خود را درباره فلسفه اپیکور نوشت. (این اثر در آثار چاپ نشده [مارکس] درج شده که درباره آن سخن خواهیم گفت.) مارکس در این تز هنوز کاملا دیدگاه ایده آلیستی – هگلی داشت. در سال ١۸۴٢مارکس مقاله هائی در روزنامه راین (کلن) نوشت. یکی از آنها نقدی درباره بحث مربوط به مطبوعات آزاد در مجلس ششم راین بود، مقاله ای دیگر به دزدیدن چوب [الوار] اختصاص داشت، مقاله دیگر در دفاع از آزاد کردن سیاست از یزدان شناسی و غیره بود (که قسما در آثار چاپ نشده [مارکس] درج شده است). در این مقالات ما نشانه هائی از گذار مارکس از ایده آلیسم به ماتریالیسم و از دموکراسی انقلابی به کمونیسم می بینیم. در سال ١۸۴۴ سالنامه آلمانی – فرانسوی به سردبیری مارکس و آرنولد روگه در پاریس منتشر شد، که در آن این تحول سرانجام کامل شده بود. قابل توجه ترین مقاله منتشر شده در این نشریه، «مقدمه نقد فلسفه حقوق هگل» بود (که هم در آثار چاپ نشده [مارکس] و هم به صورت جزوه جداگانه منتشر شد و «در باره مسأله یهود» (که هم در آثار چاپ نشده [مارکس] و هم به صورت جزوه در انتشارات زنانیه ، بخش کتاب های ارزان انتشار یافت). در سال ١۸۴۵، مارکس و انگلس کتابچه ای در فرانکفورت تحت عنوان خانواده مقدس، به ضد برونو باوئر و شرکا (که در آثار چاپ نشده [مارکس] درج شده، همچنین دو ویرایش روسی از آن به شکل کتابچه یکی توسط نووی گولوس در سن پترزبورگ در سال ١٩۰۶ و دیگری توسط وستنیک زنانیا در سن پترزبورگ در سال ١٩۰٧منتشر شده است). تزهائی درباره فویرباخ مارکس در بهار ١۸۴۵ نوشته شده (که به عنوان یک پیوست در جزوه لودویگ فویرباخ انگلس انتشار یافته؛ ترجمه ای روسی از آن وجود دارد). در سال های ١۸۴٧- ١۸۴۵مارکس شماری مقاله در نشریات به پیش! پاریس، روزنامه آلمانی بروکسل (١۸۴٧)، وست فلیشز دامفوت (بیلفلد ۴۸-١۸۴۵)، گزلشافت اشپیگل (البرفلد ١۸۴۶) نوشت (که بیشتر آنها گردآوری نشده، انتشار مجدد نیافته و به روسی ترجمه نشده اند). مارکس در ١۸۴٧کتاب بنیادی خود به ضد پرودن، فقر فلسفه را در پاسخ به کتاب فلسفه فقر پرودن نوشت. این کتاب در بروکسل و پاریس انتشار یافت (سه انتشار از این کتاب به زبان روسی توسط نووی میر وجود دارد، یکی توسط گ. لوویچ ، دومی توسط آلکسیوا و سومی توسط پروشچنیه که هر سه مربوط به سال های ١٩۰۵ و ١٩۰۶ اند). در سال ١۸۴۸ سخنرانی مارکس در باره تجارت آزاد در بروکسل انتشار یافت (ترجمه روسی وجود دارد)، سپس مارکس در لندن با همکاری انگلس مانیفست حزب کمونیست معروف را نوشت که تقریبا به همه زبان های اروپائی و شماری از زبان های دیگر ترجمه شده است (حدود هشت ترجمه از آن به زبان روسی انتشار یافته؛ این انتشارات که توسط مولوت، کلوکل، آلکسیوا و غیره صورت گرفته و بیشترشان مصادره شده اند تحت نام های مانیفست کمونیست، درباره کمونیسم، طبقات اجتماعی و کمونیسم، سرمایه داری و کمونیسم، فلسفه تاریخ انتشار یافته اند. ترجمه کامل و دقیق ترین ترجمه این اثر و نیز دیگر آثار مارکس را می توان در انتشارات «گروه آزادی کار» در خارج از روسیه یافت). از اول ژوئن ١۸۴۸ تا ١٩ مه ١۸۴٩ روزنامه نوین راین به سردبیری واقعی مارکس انتشار یافت. مقالات متعدد او در این روزنامه، که تا امروز بهترین ارگان و ارگان بی نظیر پرولتاریای انقلابی است، به طور کامل گردآوری و تجدید چاپ نشده اند. مهم ترین آنها در آثار چاپ نشده [مارکس] آمده است. مقاله کار مزدی و سرمایه که در آن نشریه چاپ شد بارها به شکل جزوه منتشر شده است (چهار انتشار در روسیه توسط کوزمان، مولوت، میگاکوف و لوویچ در سال های ١٩۰۵ و ١٩۰۶)، همچنین در روزنامه لیبرال ها در رهبری (توسط انتشارات زنانیه در بخش کتاب های ارزان، شماره ٢٧٢، سن پترزبورگ، ١٩۰۶). در سال ١۸۴٩ مارکس در کلن دو محاکمه سیاسی را منتشر کرد (دو سخنرانی که مارکس در مقابل اتهامات مربوط به نقض قانون مطبوعات و دعوت به مقاومت مسلحانه به ضد حکومت برای دفاع از خود ایراد کرد و در دادگاه تبرئه شد. پنج ترجمه روسی در سال های ١٩۰۵ و ١٩۰۶ توسط آلکسیوا، مولوت، میگاکوف، زنانیه و نووی میر انجام شده است). در سال ١۸۵۰ مارکس در هامبورگ شش شماره از روزنامه نوین راین منتشر کرد که مهم ترین آنها بعدا در آثار چاپ نشده [مارکس] منتشر شد. مقالات به ویژه مهم در این نشریه را انگلس در سال ١۸٩۵ در کتابچه ای به نام مبارزه طبقاتی در فرانسه ١۸۵۰- ١۸۴۸ چاپ کرد (ترجمه های روسی توسط «کتابخانه» م. مالیخ شماره های ۵٩ و ۶۰٢ و در مجموعه آثار تاریخی، ترجمه بازاروف و استپانوف که توسط اسکیمونت در سال ١٩۰۶ در سن پترزبورگ چاپ شد؛ و نیز در اندیشه ها و دیدگاه های سده بیستم، سن پترزبورگ، ١٩١٢). در سال ١۸۵٢ جزوه هیجدهم برومر لوئی بناپارت در نیویورک به چاپ رسید (ترجمه های روسی در مجموعه هائی که بالاتر ذکر شد). در همان سال جزوه ای در لندن به نام افشاگری درباره محاکمه کمونیست ها در کلن منتشر شد (ترجمه روسی تحت عنوان محاکمه کمونارها در کلن، کتابخانه علم مردمی، شماره ۴۳، سن پترزبورگ، ٢۸اکتبر ١٩۰۶). از اوت ١۸۵١ تا ١۸۶٢ مارکس همکار دائمی نیویورک تریبون بود که در آن بسیاری از مقالاتش به عنوان سرمقاله بی امضا به چاپ رسید. برجسته ترین این مقالات بعد از مرگ مارکس و انگلس با ترجمه آلمانی تحت عنوان انقلاب و ضد انقلاب در آلمان منتشر شد (ترجمه های روسی از این اثر در دو مجموعه توسط بازاروف و استپانوف و سپس در شکل جزوه در پنج انتشار توسط آلکسیوا، ُابشچستِورنایا پولزا، نووی میر، و سوبشچایا بیبلیوتکا، و مولوت صورت گرفته است). برخی از مقالات مارکس در تریبون بعدا، مانند جزوه ای درباره پالمرستون، که به شکل جزوه در سال ١۸۵۶در لندن منتشر شد، افشاگری هائی درباره تاریخ دیپلوماتیک سده هیجدهم (که وابستگی پولی دائمی وزرای لیبرال انگلستان به روسیه در آن افشا می شود) و نوشته های دیگر. پس از مرگ مارکس دختر او، الینور آولینگ، شماری از مقالات مارکس درباره مسأله شرق در تریبون را تحت عنوان مسأله شرق در لندن در سال ١۸٩٧ به چاپ رساند. بخشی از آن به روسی ترجمه شده است: جنگ و انقلاب، مارکس و انگلس: مقالات منتشر نشده (١۸۵٢،١۸۵۳،١۸۵۴)، خارکوف، ١٩١٩، ناشا میسل لایبرری شماره ١. مارکس در آخر سال ١۸۵۴ و در طول سال ١۸۵۵ با روزنامه نوین ُادر و در سال های ١۸۶۲-١۸۶١با Viennese paper Presse همکاری کرد. آن مقالات گردآوری نشده اند و تنها برخی از آنها در زمان نو مجددا به چاپ رسیده اند همان گونه که نامه های پرشمار مارکس. همین امر درباره مقالات مارکس در داس فولک (مردم) (لندن ١۸۵٩) درباره تاریخ دیپلوماتیک جنگ ایتالیا در ١۸۵٩ نیز صادق است. در سال ١۸۵٩ اثر مارکس به نام سهمی در نقد اقتصاد سیاسی در برلین به چاپ رسید (ترجمه های روسی: مسکو ١۸٩۶ با ویرایش مانوئیلوف، ١٩۰٧، ترجمه رومیانتسف). در سال ١۸۶۰ جزوه ای از مارکس تحت عنوان آقای فوگت، در لندن منتشر شد. در سال ١۸۶۴، پیام اتحاد بین المللی کارگران [انترناسیونال اول]، نوشته مارکس در لندن انتشار یافت (ترجمه ای روسی از آن وجود دارد). مارکس نویسنده بسیاری از بیانیه ها، پیام ها و قطعنامه های شورای عمومی انترناسیونال بود. مطالب و مواد مربوط به این زمینه نه تجزیه و تحلیل و نه حتی گردآوری شده اند. نخستین برخورد به این موضوع اثری از گوستاو جائک Gustav Jaeckh به نام انترناسیونال است (ترجمه روسی، سن پترزبورگ، ١٩۰۶، انتشارات زنانیه) که در آن از جمله چند نامه و طرح قطعنامه از مارکس چاپ شده است. از جمله اسناد انترناسیونال که مارکس نوشته پیام شورای عمومی انترناسیونال درباره کمون پاریس است که در سال ١۸٧١ در لندن زیر عنوان جنگ داخلی در فرانسهمنتشر شد (ترجمه روسی یکی با ویرایش لنین، انتشارات مولوت و دیگران). مکاتبات مارکس با یکی از اعضای انترناسیونال به نام کوگلمان مربوط به سال های ١۸٧۴-١۸۶۲است (دو ترجمه روسی وجود دارد یکی توسط آ. گویخباگ و دیگری با ویرایش لنین.). در سال ١۸۶٧، اثر عمده مارکس، سرمایه: نقدی بر اقتصاد سیاسی جلد اول در هامبورگ منتشر شد. جلدهای دوم و سوم سرمایه توسط انگلس پس از مرگ مارکس در سال ١۸۸۵ و ١۸٩۴ منتشر شدند. ترجمه های روسی از این قرارند: جلد اول پنج انتشار (دو تا با ترجمه دانیلسون در سال های ١۸٧۲ و ١۸٩۸، دو تا با ترجمه ای. آ. گورویچ . ل.م. زاک با انتشار استرووه، چاپ اول ١۸٩٩، چاپ دوم ١٩۰۵ و دیگری به انتشار بازاروف و استپانوف). جلدهای دوم و سوم یکی با ترجمه دانیلسون (که چندان رضایت بخش نیست) و دیگری توسط بازاروف و استپانوف (ترجمه بهتر) منتشر شده اند. مارکس در سال ١۸٧۶ در نوشتن کتاب آنتی دورینگ انگلس مشارکت کرد و فصل کاملی از این کتاب را که به تاریخ اقتصاد سیاسی می پردازد نوشت. پس از مرگ مارکس آثار زیر از او منتشر شدند: نقد برنامه گوتا (ترجمه روسی، سن پترزبورگ، ١٩۰۶ و در آلمان در زمان نو، ١۸٩١-١۸٩۰ شماره ١۸)؛ مزد، بها و سود (سخنرانی ای که در ٢۶ ژوئن ١۸۶۵ ایراد شد؛ زمان نو، XVI ، ١۸٩۸-١۸٩٧، ترجمه روسی توسط مولوت، و لوویج ١٩۰۶- ١٩۰۵)؛ آثار منتشر نشده کارل مارکس، فریدریش انگلس و فردیناند لاسال، سه جلد، اشتوتگارت، ١٩۰٢ (ترجمه روسی با ویرایش آکسلرود و دیگران، دو جلد، سن پترزبورگ، ١٩۰۸، جلد اول همچنین توسط گورویچ انتشار یافته، مسکو، ١٩۰٧، نامه های لاسال به مارکس جداگانه انتشار یافته و در آثار منتشر نشده درج است). نامه هائی از کارل مارکس، فریدریش انگلس و دیگران به ف. آ. زورگه و دیگران (دو انتشار روسی، یکی با ویرایش آکسلرود و دیگری با مقدمه لنین انتشار Dauge)؛ تئوری های ارزش اضافی، سه جلد در چهار قسمت، اشتوتگارت ١۰- ١٩۰۵، دست نوشت های جلد چهارم سرمایه، به انتشار کائوتسکی (تنها جلد اول به روسی ترجمه شده است در سه چاپ: سن پترزبورگ، ١٩۰۶، ویرایش پلخانف، کیف، ١٩۰۶، ویرایش پلخانف و کیف، ١٩۰٧، ویرایش توچاپسکی). در سال ١٩١٣ چهار جلد بزرگ از مکاتبات مارکس و انگلس شامل ١٣۸۶ نامه که در فاصله سپتامبر ١۸۴۴ تا ١۰ ژانویه ١۸۸٣ نوشته شده منتشر شد که حجم بزرگی از مواد و مطالبی که در زمینه مطالعه زندگی نامه و دیدگاه های مارکس بسیار پر ارزش است عرضه می کند. در سال ١٩١٧ دو جلد از مقالات مارکس و انگلس که در فاصله ١۸۶۲-١۸۵۲ نوشته شده اند منتشر گردید (به آلمانی). این فهرست از آثار مارکس را باید با این نکته خاتمه دهیم که بسیاری از مقالات و نامه های کوتاه مارکس که غالبا در زمان نو، به پیش و دیگر مجلات آلمانی زبان نوشته شده اند در اینجا منظور نشده اند. همچنین بی شک فهرست ترجمه های آثار مارکس، به ویژه جزوه هائی که در سال های ١٩۰۵ و ١٩۰۶ منتشر شده اند کامل نیست. ادبیات درباره مارکس و مارکسیسم بسیار گسترده است. در اینجا تنها به برجسته ترین موارد اشاره می کنیم. مؤلفان به سه گروه عمده تقسیم شده اند: مارکسیست ها، که به طور عمده دیدگاه مارکس را می پذیرند؛ نویسندگان بورژوا که اساسا با مارکسیسم دشمنی دارند؛ و رویزیونیست ها که فرض می شود برخی از مبانی مارکسیسم را می پذیرند اما در واقعیت، درک و مفاهیم بورژوائی را جانشین آن مبانی می کنند. شیوه برخورد نارودنیکی به مارکسیسم را باید به عنوان نوع ویژه ای از رویزیونیسم روسی در نظر گرفت. ورنر ُسمبارت در سهمی در کتاب نگاری مارکسیسم (آرشیو برای علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی،١٩۰۵، ص ۴١٣ تا ۴٣۰) سیصد و چندی عنوان [کتاب و مقاله در مورد مارکسیسم] در فهرستی که کامل نیست ارائه می دهد. برای تکمیل آن نگاه کنید به نماگرهای زمان نو در سال های ١۸۸٣ تا ١٩۰٧ و سال های پس از آن، همچنین به کتاب نگاری سوسیالیسم و کمونیسم نوشته یوزف اشتامهامر، جلد های ١ تا ٣ (ینا، ١٩۰٩- ١۸٩٣). برای کتاب نگاری تفصیلی مارکسیسم، همچنین نگاه کنید به کتاب نگاری علوم اجتماعی، برلین، ١٩۰۵. همچنین نگاه کنید در میان کتاب ها، به نوشته ن. آ. روباکین (جلد ٢، چاپ دوم). ما در اینجا تنها اصلی ترین کتاب ها را ذکر می کنیم. در زمینه زندگی نامه مارکس، باید پیش از همه به مقالات انگلس در فولکس کالندر[تقویم مردم] که توسط براکه در سال ١۸٧۸ در براونشویگ در منتشرشد و به واژه نامه علوم سیاسی جلد ۶ ص ۶۰٣-۶۰۰ رجوع کرد؛ ویلهلم لیبکنشت، کارل مارکس، خاطرات بیوگرافیک، نورمبرگ، ١۸٩۶؛ لافارگ، خاطراتی از کارل مارکس؛ لیبکنشت، کارل مارکس، چاپ دوم، سن پترزبورگ، ١٩۰۶، پل لافارگ، خاطرات من از کارل مارکس، اودسا، ١٩۰۵، (منبع: زمان نو،IX, 1)؛ یادبود کارل مارکس، سن پترزبورگ، ١٩۰۸، ۴١۰ صفحه، مجموعه مقالات از ی. نوزوروف، ن. روژکوف، و. بازاروف، ی. استکلف، آ. فین – ینوتایوسکی، پو رومیانتسف، ک. رنر، هو رولاند- هولست، و. ایلین، ر. لوکزامبورگ، گ. زینوویف، ی. کامنف، پ. اورلفسکی و م. تاگانسکی؛ فرانتس مهرینگ، کارل مارکس. زندگی نامه حجیمی که یک سوسیالیست آمریکائی به انگلیسی نوشته (جان اسپارگو، کارل مارکس، زندگی و آثار او، لندن، ١٩١١) رضایت بخش نیست. برای بررسی کلی فعالیت های مارکس نگاه کنید به کائوتسکی، کار تاریخی کارل مارکس، به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد مرگ استاد، برلین، ١٩۰۸. عنوان ترجمه روسی این کتاب کارل مارکس و اهمیت تاریخی او است، سن پترزبورگ، ١٩۰۸. همچنین به جزوه ای به زبان ساده نوشته کلارا زتکین زیر عنوان کارل مارکس و کار زندگی او (١٩١٣) نگاه کنید. خاطراتی از مارکس، خاطرات آننکوف در وستنیک یوروپی، ١۸۸۰، شماره ۴ (همچنین در خاطرات او، جلد سوم، دهه ای به یاد ماندنی، سن پترزبورگ، ١۸۸٢)؛ خاطرات کارل شوتز در روسکویه بوگاتسوو،١٩۰۶، شماره ١٢، خاطرات م. کوالوسکی در وستنیک یوروپی، ١٩۰٩، شماره ۶ و غیره. در مسأله فلسفه مارکسیسم و ماتریالیسم تاریخی بهترین تشریح توسط پلخانف در این آثار او آمده است: بیست سال، سن پترزبورگ، ١٩۰٩، چاپ سوم؛ از دفاع تا حمله، سن پترزبورگ، ١٩۰٩؛ مسایل بنیادی مارکسیسم، سن پترزبورگ، ١٩۰۸؛ نقد منقدان ما، سن پترزبورگ، ١٩۰۶؛ در مسأله گسترش درکی مونیستی از تاریخ، سن پترزبورگ، ١٩۰۸ و غیره. آنتونیو لابریولا، گفتاری درباره دید مادی تاریخ، سن پترزبورگ، ١۸٩۸؛ همچنین ماتریالیسم تاریخی و فلسفه، سن پترزبورگ، ١٩۰۶؛ فرانتس مهرینگ، درباره ماتریالیسم تاریخی (دو انتشار توسط پروسوشچنیه و مولوت)، سن پترزبورگ، ١٩۰۶ و افسانه لسینگ،١٩۰۸ (زنانیه)؛ همچنین نگاه کنید به چارلز آندلر (غیرمارکسیست)، مانیفست کمونیست، تاریخ، مقدمه و توضیحات، سن پترزبورگ، ١٩۰۶. همچنین ماتریالسیم تاریخی، مجموعه مقالاتی از انگلس، کائوتسکی، لافارگ و بسیاری دیگر را ببینید، سن پترزبورگ، ١٩۰۸؛ ل. آکسلرود، قطعات فلسفی، پاسخی به منقدان فلسفی ماتریالیسم تاریخی، سن پترزبورگ، ١٩۰۶. دفاع ویژه ای از انحرافات ناموفق دیتسگن از مارکسیسم در کتاب ای. اونترمن می توان دید: نقائص منطقی مارکسیسم تنگ نظرانه، ٧۵٣ صفحه، مونیخ، ١٩۰٩ (کتابی حجیم اما نه چندان جدی). ریشه های فلسفی مارکسیسم، در مجله همه علوم سیاسی، سال شصت و دوم انتشار، ١٩۰۶، کتاب m ص ۴٣٢-۴۰٧ اثر جالبی است از یک مخالف دیدگاه های مارکسیستی که وحدت فلسفی این دیدکاه ها را از نقطه نظر ماتریالیستی نشان می دهد. بنو ِاردمن، مفروضات فلسفی درک مادی تاریخ، در سالنامه قانون گذاری، مدیریت و اقتصاد ملی (سالنامه اشمولر)، ١٩۰٧، کتاب سوم، صفحات ١ تا ۵۶، فرمول بندی بسیار مفیدی از برخی از اصول بنیادی ماتریالیسم فلسفی مارکس و مجموعه ای از استدلالات به ضد آنها از دیدگاه کانتی و لاادری گری به طور کلی است. رودلف اشتاملر (طرفدار کانت)، اقتصاد و حقوق از دیدگاه درک مادی تاریخ، چاپ دوم، لایپزیک، ١٩۰۶؛ ُولتمن (طرفدار کانت)، ماتریالیسم تاریخی (ترجمه روسی ١٩١١)، فئرلاندر (طرفدار کانت) کانت و مارکس، سن پترزبورگ، ١٩۰٩، همچنین به مباحثات بین آ. بوگدانف، و یازاروف و دیگران از یک سو و وو ایلین از طرف دیگر رجوع کنید (دیدگاه های دوتای اول در خلاصه ای از فلسفه مارکسیسم، سن پترزبورگ، ١٩۰۸؛ آو بوگدانف، سقوط شیئ پرستی بزرگ، مسکو، ١٩۰٩، و آثار دیگر و دیدگاه آخری در کتابش ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم، مسکو ١٩۰٩، آمده است). در مسأله ماتریالیسم تاریخی و اخلاق کتاب های برجسته از این قرارند: کارل کائوتسکی، اخلاق و درک مادی تاریخ، سن پترزبورگ، ١٩۰۶، و آثار متعددی از کائوتسکی، لوئی بودن، سیستم نظری کارل مارکس در پرتو نقد اخیر، ترجمه از انگلیسی با ویراستاری و. زاسولیچ، سن پترزبورگ، ١٩۰۸؛ هرمان گورتر، ماتریالیسم تاریخی، ١٩۰٩. از آثار مخالفان مارکسیسم موارد زیر را خاطرنشان می کنیم: توگان- بارانفسکی، مبانی نظری مارکسیسم، سن پترزبورگ، ١٩۰٧؛ س. پروکوپوویچ، نقد مارکس، سن پترزبورگ، ١٩۰١؛ هاماخر، سیستم فلسفی – اقتصادی مارکسیسم (لایپزیک، ٧٣۰ صفحه، مجموعه ای از نقل قول ها)، ورنر ُسمبارت، سوسیالیسم و جنبش اجتماعی سده نوزدهم، سن پترزبورگ؛ ماکس آدلر (طرفدار کانت)، علیت و غایت گرائی (وین، ١٩۰٩، در مطالعات مارکسی) و نیز مارکس همچون متفکر توسط همین نویسنده. کتاب یک هگلی ایده آلیست به نام جیووانی جنتیله، فلسفه مارکس،پیزا، ١۸٩٩، شایسته توجه است. مؤلف برخی از جنبه های مهم دیالکتیک ماتریالیستی مارکس را که معمولا طرفداران کانت و پوزیتیویست ها و غیره بدان توجه ندارند خاطرنشان می کند. همچنین لوی، فویرباخ، اثری درباره یکی از پیش کسوت های عمده فلسفی مارکس. کتاب دفترچه یک مارکسیست، نوشته چمیشف،سن پترزبورگ (دیه لو)، ١٩۰۸، مجموعه مفیدی از نقل قول از شماری از آثار مارکس است. در مورد آموزه اقتصادی مارکس کتاب های مهم عبارتند از: کارل کائوتسکی، آموزه اقتصادی کارل مارکس (چاپ های روسی زیاد)، مسأله ارضی، برنامه ارفورت و جزوه های فراوان. همچنین رجوع کنید به ادوارد برنشتاین، آموزه اقتصادی مارکس، جلد سوم «سرمایه» (در ترجمه روسی ١٩۰۵)؛ گابریل درویل، سرمایه (شرح جلد اول سرمایه در ترجمه روسی ١٩۰٧). یکی از نمایندگان به اصطلاح رویزیونیسم در میان مارکسیست ها در زمینه مسأله ارضی ادوارد داوید که کتاب سوسیالیسم و کشاورزی (ترجمه روسی، سن پترزبورگ، ١٩۰٢) است. برای نقد رویزیونیسم رجوع کنید به: و. ایلین، مسأله ارضی، بخش ١، سن پترزبورگ، ١٩۰۸. همچنین کتاب و. ایلین، تکامل سرمایه داری در روسیه، چاپ دوم، سن پترزبورگ، ١٩۰۸؛ مطالعات اقتصادی و مقالات، سن پترزبورگ، ١۸٩٩؛ داده های جدید درباره قوانین تکامل سرمایه داری در کشاورزی، جلد ١، ١٩١٧ را ببینید. یک کاربرد دیدگاه های مارکس با مقداری انحرافات را در زمینه آخرین داده های مربوط به روابط کشاورزی در فرانسه می توان در کتاب Comp&egravre-Morel به نام مسأله ارضی و سوسیالیسم در فرانسه، پاریس، ١٩١٢، ۴۵۵ صفحه ملاحظه کرد. دیدگاه های اقتصادی مارکس با کاربست آن در مورد آخرین پدیده های اقتصادی را می توان در هیلفردینگ، سرمایه مالی، سن پترزبورگ، ١٩١١، دید (برای تصحیح اشتباهات اصلی در دیدگاه های مؤلف در زمینه نظریه ارزش، به مقاله کائوتسکی تحت عنوان طلا، اسکناس و کالاها در زمان نو، XXX, I، صفحات ۸٣٧ و ۸۸۶ رجوع کنید)؛ و و. ایلین، امپریالیسم، آخرین مرحله سرمایه داری، ١٩١٧. انحرافات از مارکسیسم در نکات اساسی عبارتند از: پتر ماسلف، مسأله ارضی (دو جلد) و نظریه توسعه اقتصادی (سن پترزبورگ، ١٩١۰). نقدی بر این انحرافات را می توان در مقاله کائوتسکی زیر عنوان مالتوسیانیسم و سوسیالیسم در زمان نو، XXIX, I ، ١٩١١، ملاحظه کرد. نقد آموزه اقتصادی مارکس از دیدگاه به اصطلاح نظریه مفیدیت نهائی را که در میان استادان بورژوا رواج دارد می توان در آثار زیر یافت: بوهم – باورک، کارل مارکس و پایان سیستم او (برلین، ١۸٩۶ در Staatswiss. Arbeiten. Festgabe für K. Knies)، ترجمه روسی، سن پترزبورگ، ١۸٩٧، نظریه مارکس و نقد آن، و سرمایه و سرمایه داری، چاپ دوم، دو جلد، اینسبروک، ١٩۰٢-١٩۰۰، ترجمه روسی، سرمایه و سود، سن پترزبورگ، ١٩۰٩. همچنین ریکس، ارزش و ارزش مبادله (١۸٩٩)، فون بورتکیه ویکز، محاسبه ارزش و محاسبه قیمت در سیستم مارکس (ارشیو علوم اجتماعی ١٩۰٧-١٩۰۶)؛ لئو فون بوخ، درباره عناصر اقتصاد سیاسی، بخش اول، شدت کار، ارزش و قیمت (که در روسیه هم چاپ شده). هیلفردینگ از دیدگاه مارکسیستی نقد بوهم باورک را در نقد بوهم باورک از مارکس (مطالعات مارکسی، جلد ١، وین، ١٩۰۴) و در مقالات کوتاه تری در زمان نو تجزیه و تحلیل کرد. در مورد مسأله دو جریان عمده در تفسیر و تکامل مارکسیسم – رویزیونیسم در مقابل مارکسیسم رادیکال ("ارتودوکس")، نگاه کنید به ادوارد برنشتاین، پیش شرط های سوسیالیسم و وظایف سوسیال دموکراسی (نسخه اصلی آلمانی، ١۸٩٩، اشتوتگارت، ترجمه روسی، ماتریالیسم تاریخی، سن پترزبورگ، ١٩۰١، و مسایل اجتماعی، مسکو، ١٩۰١) و از تاریخ و نظریه سوسیالیسم، سن پترزبورگ، ١٩۰٢، پاسخی به برنشتاین در برنشتاین و برنامه سوسیال دموکراسی نوشته کائوتسکی وجود دارد (اصل آلمانی، اشتوتگارت، ١۸٩٩، چهار ترجمه روسی در ١٩۰۶- ١٩۰۵). درباره ادبیات مارکسیستی فرانسوی نگاه کنید به کتاب های ژول ِگد، چهار سال مبارزه طبقاتی، خبردار! و مسایل دیروز و امروز (پاریس، ١٩١١)؛ پل لافارگ، دترمینیسم اقتصادی کارل مارکس (پاریس، ١٩۰٩)، همچنین نگاه کنید به آنتون پانه کوک، دو گرایش در جنبش کارگری. در مسأله نظریه مارکسیستی انباشت سرمایه اثر تازه ای از روزا لوکزامبورگ به نام انباشت سرمایه (برلین، ١٩١٣) و تحلیلی از تفسیر نادرست او از نظریه مارکس توسط اتو باوئر وجود دارد، انباشت سرمایه (زمان نو، XXXI,، ص ۸٣١ و ۸۶٢)، همچنین نقدی از اکشتاین در به پیش و از پانه کوک در روزنامه برمر بورگر، ١٩١٣. از ادبیات قدیمی روسی درباره مارکسیسم موارد زیر شایان توجه است: ب. چیچرین، سوسیالیست های آلمانی در مجموعه علوم سیاسی بزوبرازوف، سن پترزبورگ، ١۸۸۸، و تاریخ آموزه های سیاسی، بخش ۵، مسکو، ١٩۰٢، ١۵۶ صفحه؛ پاسخی به نوشته بالا توسط زیبر تحت عنوان اقتصاد دان های آلمانی از عینک آقای چیچرین، در مجموعه آثارش جلد دوم، سن پترزبورگ، ١٩۰۰؛ لو اسلومینسکی، آموزه اقتصادی کارل مارکس، سن پترزبورگ، ١۸٩۸، ن. زیبر پژوهش های اجتماعی – اقتصادی دیوید ریکاردو و کارل مارکس،١۸۸۵ و مجموعه آثار او در دو جلد، سن پترزبورگ، ١٩۰۰. همچنین بررسی سرمایه توسط جی کوفمن در وستنیک یوروپی، ١۸٧۲، شماره ۵- مقاله ای برجسته به خاطر آنکه مارکس در پس گفتار چاپ دوم سرمایه، استدلال های کوفمن را نقل کرد و آنها را همچون تشریح درستی از روش ماتریالیستی – دیالکتیکی خود، تأیید نمود. در مورد نوشته های نارونیک های روسی درباره مارکسیسم: ن. میخائیلئفسکی – در روسکویه بوگاتسووف ١۸٩۴، شماره ١۰ و ١۸٩۵ شماره های ١ و ۲؛ همچنین تجدید چاپ شده در مجموعه آثار او – نکاتی درباره یادداشت های انتقادی استرووه (سن پترزبوگ، ١۸٩۴). ک. تولین (و. ایلین) دیدگاه های میخائیلوفسکی را از نقطه نظر مارکسیستی در داده هائی که شاخص تکامل اقتصادی ما هستند مورد تجزیه و تحلیل قرار داد (این نوشته در سال ١۸٩۵ در سن پترزبورگ به چاپ رسید اما توسط سانسور منهدم گردید)، بعد ها در سال ١٩۰۸، این نوشته در مجموعه دوازده سال در سن پترزبورگ تجدید چاپ شد. دیگر آثار نارونیک ها: و. و. خطوط سیاسی ما، سن پترزبورگ، ١۸٩۲، و از سال های هفتاد تا سده بیستم، سن پترزبورگ، ١٩۰٧؛ نیکلای – ُان ، تصویر کلی اقتصاد ما پس از اصلاحات، سن پترزبورگ، ١۸٩٣؛ و. چموف، مارکسیسم و مسأله ارضی، سن پترزبورگ، ١٩۰۶، و طرح- نوشته های فلسفی و جامعه شناسی، سن پترزبورگ، ١٩۰٧. علاوه بر نارودنیک ها به موارد زیر توجه کنیم: ن. کاره یف، طرح – نوشته های قدیم و جدید درباره ماتریالیسم تاریخی، سن پترزبورگ، ١۸٩۶ چاپ دوم در ١٩١٣ تحت نام نقد ماتریالیسم اقتصادی؛ ماساریک، مبانی فلسفی و جامعه شناسانه مارکسیسم، مسکو، ١٩۰۰؛ کروچه، ماتریالیسم تاریخی و اقتصاد مارکسیستی، سن پترزبورگ، ١٩۰٢. برای ارزیابی درست مارکسیسم باید با آثار نزدیک ترین همفکر و همکارش، فریدریش انگلس، آشنا شد. فهم مارکسیسم و بررسی کامل آن بدون به حساب آوردن تمام آثار انگلس ممکن نیست. برای نقد مارکسیسم از دیدگاه آنارشیسم رجوع کنید به و. چرکزوف، آموزه مارکسیسم، دو بخش، سن پترزبورگ، ١٩۰۵؛ و. توکر، به جای یک کتاب، مسکو، ١٩۰٧؛ و به سورل [آنارکو] سندیکالیست، مطالعات اجتماعی اقتصاد مدرن مسکو، ١٩۰۸ رجوع کنید.
.. ولی انقلابهای پرولتری ... مدام از خود انتقاد می کنند، پی در پی حرکت خود را متوقف می سازند و به آنچه که انجام یافته به نظر می رسد باز می گردند تا بار دیگر آن را از سر بگیرند، خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاشهای اولیه خود را بی رحمانه به باد استهزا می گیرند، دشمن خود را گویی فقط برای آن بر زمین می کوبند که از زمین نیروی تازه بگیرد و بار دیگر غول آسا علیه آنها قد برافرازد... مارکس، هجدهم برومر