ترجمه اى از سخنرانى كريس هجِس (Chris Hedges)

 

رئيس سابق دفتر نيويورك تايمز در خاورميانه كه در روز پنجشنبه ۲۲ مه ۲۰۰۸ در دانشگاه پرينستون (آمريكا) ايراد كرده است.
اسرائيل بدون ايالات متحده احتمالا وجود خارجى نداشت. در جنگ ۱۹۷۳، زمانى كه نيروهاى مصرى برخوردار از آموزش و حمايت شوروى از كانال سوئز گذشتند و سوريه اى ها در ارتفاعات گولان نيرو پياده كردند، چيزى نمانده بود كه اسرائيل نابود شود. هواپيماهاى حمل و نقل نظامى غول پيكر آمريكايى براى نجات اين كشور سررسيدند. هر نيم ساعت يك هواپيما بر زمين مى‌نشست تا ارتش درب و داغون شدهء اسرائيل را كه اغلب سلاح هاى سنگين خود را از دست داده بود تعمير كنند. تا زمانى كه جنگ به پايان رسيد‌، امريكا ۲ ميليارد و ۲۰۰ ميليون دلار كمك هاى نظامى فورى به اسرائيل داده بود.
اين مداخلهء آمريكا كه جهان عرب را به خشم آورد باعث شد كه كشورهاى صادركنندهء نفت (اوپك) با تحريم نفتى، مدتى اقتصاد كشورهاى غربى را فلج كنند. اين امر شايد برجسته ترين مثال براى حمايت حياتى بى‌وقفه اى باشد كه ايالات متحده براى دولت يهود فراهم كرده است.
دولت اسرائيل در نيمه شب ۱۴ مه ۱۹۴۸ زاده شد و آمريكا ۱۱ دقيقه بعد آن را به رسميت شناخت. از آن زمان هردو كشور در آغوش مرگبار يكديگر قفل شده اند.
واشنگتن، در آغاز روابط دوجانبه، مى‌توانست تأثيرى ميانه‌روانه داشته باشد. يك رئيس جمهور مثل آيزنهاور كه پس از اشغال غزه توسط اسرائيل در سال ۱۹۵۶ از كوره در رفته بود از او خواست كه از آنجا عقب نشينى كند و چنين شد. طى جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ هواپيماهاى جنگى اسرائيل كشتى آمريكايى ليبرتى را بمباران كردند. اين كشتى كه پرچم آمريكا بر آن در اهتزاز بود و ۱۵ مايل(*) از ساحل اسرائيل فاصله داشت پيام هاى تاكتيكى و استراتژيكى دو طرف را استراق سمع مى‌كرد. حملات اسرائيل باعث مرگ ۳۴ ملوان آمريكايى و ۱۷۱ نفر زخمى شد. اين حملهء عمدى براى مدت كوتاهى شور و علاقهء واشنگتن را نسبت به اسرائيل دچار سردى ساخت ولى ثابت شد كه چنين گسست‌هايى جز در حد چاله و دست انداز نبوده و راه به زودى توسط لابى (گروه فشار) اسرائيل كه هرچه مجهزتر و پيچيده‌تر شده و هرچه بيشتر نيازهاى مالى اسرائيل را برآورده مى‌كند صاف شد. اين گروه فشار دست به كار گرديد تا سياست خارجى اسرائيل و آمريكا را درهم ادغام كند.
اسرائيل از اين اتحاد فوايدى عظيم برده است. بيش از ۱۴۰ ميليارد دلار كمك مستقيم نظامى و اقتصادى آمريكا نصيبش شده و ۳ ميليارد دلار هرساله كمك مستقيم دريافت كرده است كه تقريباً يك پنجم بودجهء كمك‌هاى خارجى آمريكا ست. با اينكه بخش اعظم كمك‌هاى خارجى آمريكا مشروط به اين است كه خريدهاى نظامى مربوط به قرارداد از كالاهاى ساخت آمريكا باشد، اما اسرائيل مجاز است تا حدود ۲۵ درصد از پول كمكى را يارانهء صنايع دفاعى سودآور و فزايندهء خود كند. برخلاف ديگر ملت‌ها، اسرائيل از حساب پس دادن دربارهء اينكه پول كمكى را چگونه خرج مى‌كند، معاف است. پول‌هاى موجود هم بنا بر عادت هميشگى صرف ساختن شهرك‌هاى مهاجر نشين يهودى مى شود و نيز حمايت از اشغال سرزمين هاى فلسطينى و ساختن حصار و ديوار امنيتى كه حدوداً هر مايل آن يك ميليون دلار خرج بر مى دارد،
ديوار در تمام ساحل غربى مى‌پيچد و كانون‌هايى گسسته از يكديگر پديد مى‌آورد از اهالى فلسطين كه دچار فقر شديدند و در گتوهاى محاصره شده بسر مى‌برند. وقتى ساختن ديوار به پايان رسد حدوداً ۴۰ درصد از سرزمين فلسطين (**) را بلعيده است. اين بزرگ‌ترين عمليات غصب زمين از جنگ ۱۹۶۷ تا كنون است. اگرچه آمريكا رسماً با توسعهء شهرك سازى‌ها و كشيدن ديوار مخالف است، اما همچنان بودجهء اين اقدامات را تأمين مى‌كند.
آمريكا تقريباً ۳ ميليارد دلار براى اسرائيل منظور كرده تا سيستم تسليحاتى خود را توسعه دهد و اين امكان را برايش فراهم آورده تا به پيشرفته ترين سلاح‌ها در زرادخانهء آمريكا دسترسى داشته باشد، از جمله به هلى‌كوپترهاى تهاجمى بلاك‌هاوك و جت‌هاى جنگى اف ۱۶. ايالات متحده همچنين به اسرائيل امكان داده تا به اطلاعاتى سرى كه متحدان آمريكا در ناتو نيز از آن محروم‌اند دست پيدا كند. هنگامى هم كه اسرائيل حاضر نشد قرارداد منع گسترش سلاح‌هاى اتمى را امضا كند و خود نخستين برنامهء سلاح‌هاى اتمى منطقه را به اجرا گذاشت ايالات متحده ساكت ماند و هيچ اما و اگرى نكرد.
سياست خارجى آمريكا به ويژه در دولت كنونى بوش ادامه‌اى‌ست از سياست خارجى اسرائيل. ايالات متحده از سال ۱۹۸۲ به بعد، ۳۲ قطعنامهء شوراى امنيت را كه به انتقاد از اسرائيل پرداخته بود وتو كرده است يعنى بيش از كل تعداد وتوهايى كه ديگر اعضاى شوراى امنيت از آن استفاده كرده‌اند. آمريكا حاضر نيست در اجراى قطعنامه هاى شوراى امنيت نيز كه خود مدعى حمايت از آنها‌ست اقدامى بكند. اين قطعنامه‌ها از اسرائيل مى‌خواهند كه از سرزمين‌هاى اشغالى عقب‌نشينى كند.
دربرابر اين تبعيض فاحش هم‌اكنون شاهد خشم و نفرت اعراب هستيم. كمتر كسى‌ست كه در خاورميانه بين سياست‌هاى آمريكا و اسرائيل فرقى بگذارد. نبايد هم بگذارند. وقتى تندروهاى اسلامى حمايت آمريكا را از اسرائيل به عنوان نخستين دليل نفرتشان از آمريكا مطرح مى‌كنند، بايد به حرفشان گوش دهيم. پيامدهاى اين رابطهء يك طرفه در جنگ ويرانگرى كه در عراق جارى‌ست، در تنش روزافزون با ايران و در بحران انسانى و سياسى در غزه ادامه دارد. در لبنان نيز وضع همين طور است و حزب الله خود را آمادهء جنگى ديگر با اسرائيل مى‌كند كه به گفتهء اغلب تحليلگران خاورميانه غيرقابل اجتناب است. سياست خارجى آمريكا در خاورميانه دچار آشفتگى‌ست و اين همه به خاطر رابطهء خاصى‌ست كه بين آمريكا و اسرائيل وجود دارد. انفجار يك كشمكش منطقه اى مى‌تواند به يك كابوس با ابعادى فاجعه‌آميز بينجامد.
فراوان بودند كسانى در وزارت خارجهء آمريكا و نيز در بين طراحان سياست خارجى، كه فرارسيدن چنين وضعى را پيش‌بينى مى‌كردند. تصميم به گره زدن سرنوشت آمريكا در خاورميانه با اسرائيل از همان ابتداى امر، به نظر جمعى از كارشناسان سياست خارجى، از جمله ژرژ مارشال، وزير خارجهء پرزيدنت ترومن، مقبوليت عامه نداشت. آن‌ها هشدار مى‌دادند كه اين سياست واكنش هايى درپى خواهد داشت.
آن‌ها مى‌دانستند كه آمريكا به خاطر اين تصميم در اين منطقهء سرشار از ثروت نفتى بهاى گزافى خواهد پرداخت و مى‌ترسيدند كه اين يكى از اشتباهات بزرگ استراتژيك دورهء پس از جنگ جهانى باشد. حق با آن‌ها بود. اين تصميم امنيتِ آمريكا و اسرائيل را به خطر انداخته و آتشى افروخته است كه مى تواند كل منطقه را دچار حريق سازد.
اين اتحاد كه در اصطلاح جغراسياسى (ژئوپليتيك) معناى روشنى ندارد، اگر از ديدگاه سياست داخلى در نظر گرفته شود معنا مى‌دهد. لابى (گروه فشار) اسرائيل به نيروى مؤثرى درنظام سياسى آمريكا بدل شده است. هيچ كانديداى مهم رياست جمهورى، چه دموكرات و چه جمهورى‌خواه، جرأت ندارد از درِ مخالفت با آن درآيد. اين لابى توانست با موفقيت، كارشناسان عرب را كه با مفهوم وحدت منافع آمريكا و اسرائيل مخالفت مى‌كردند از وزارت خارجه پاكسازى كند. پشتيبانان اسرائيل صدها ميليون دلار به كانديداهاى سياسى آمريكا كه نظرى مساعد درقبال اسرائيل داشتند كمك كردند. آن‌ها كسانى را كه از اين هدف فاصله گرفتند، مثلاً پرزيدنت بوش اول را، بى‌رحمانه تنبيه كردند، زيرا مى‌گفتند كه وى به حد كافى در دفاع از اسرائيل جدى نبوده است. اين درسى بود كه كاخ سفيد دورهء بوش دوم آن را فراموش نكرد. بوش پسر نمى‌خواست كه فقط يك دوره رئيس جمهور باشد، مثل پدرش.
اسرائيل از سقوط صدام حسين دفاع كرد و هم‌اكنون از حمله به ايران دفاع مى‌كند تا از دستيابى اين كشور به سلاح هسته اى جلوگيرى كند. دخالت مستقيم اسرائيل در عمليات نظامى آمريكا در خاورميانه غيرممكن است چون مى‌تواند باعث وقوع جنگ بين دولت‌هاى عرب و اسرائيل شود. ايالات متحده كه در طول جنگ سرد از مداخلهء نظامى مستقيم در منطقه اجتناب كرد، هم‌اكنون فرمان مستقيم اسرائيل را به اجرا مى‌گذارد درحالى كه اسرائيل كنار گود به نظاره ايستاده است. در جريان جنگ خليج در سال ۱۹۹۱ اسرائيل ناظر بود همان گونه كه اكنون در جنگ با عراق.
پرزيدنت بوش كه با كاهش حمايت از جنگ در عراق روبرو‌ست علناً اسرائيل را به عنوان يك سرمشق سر دست گرفته تا نشان دهد كه مايل است عراق به چه صورتى درآيد. تصور كنيد كه چنين فكرى چه انعكاسى در كوچه و خيابان كشورهاى عربى پيدا مى‌كند. آن‌ها اسرائيل را همان گونه مى‌نگرند كه الجزايرى‌ها در جنگ آزاديبخش، فرانسوى‌هاى استعمارگر را مى‌نگريستند.
بوش اخيراً گفته است: «در اسرائيل سال‌ها‌ست كه تروريست‌ها در عمليات انتحارى‌شان جان انسان‌هاى بيگناه را مى‌گيرند. تفاوت اينجا‌ست كه اسرائيل يك دموكراسى‌ست كه به وظيفهء خود عمل مى‌كند و هيچ ممنوعيتى براى آنكه مسؤوليت‌هايش را برعهده گيرد وجود ندارد. اين نمونه‌اى‌ست خوب از موفقيتى كه ما براى عراق درنظر داريم.»
آمريكايى‌ها هرچه بيشتر در جهان منزوى مى‌شوند و دشنام مى‌شنوند. آن‌ها نسبت به تقصير خود در دچار شدن به انزوا همچنان از نعمت جهل برخوردارند. دستگاه‌هاى تبليغاتى آمريكا ساير مردم جهان را نامعقول مى‌خوانند و به آمريكايى ها اطمينان مى‌دهند كه اسرائيل دركنار ما‌ست.
اسرائيل از دولت خود كه مبنى بر تبعيض نژادى‌ست پاداش‌هاى اقتصادى و نيز سياسى مى‌برد. در اين بازارِ «جامعهء بسته» (***) اسرائيل به فروش سيستم‌ها و تكنيك‌هايى دست زده است كه به ملت امكان مى‌دهد از پسِ تروريسم برآيد. اسرائيل در ۲۰۰۶ معادل ۳ ميليارد و ۴۰۰ ميليون دلار فرآورده هاى دفاعى صادر كرده است يعنى يك ميليارد دلار بيش از كمك نظامى‌اى كه از آمريكا دريافت كرده است. اسرائيل به چهارمين قدرت بزرگ فروشندهء اسلحه ارتقاء يافته است. بخش مهمى از اين رشد ناشى از فروش سلاح‌هايى‌ست كه ويژهء به‌اصطلاح امنيت داخلى‌ست.
همان‌طور كه ناعومى كلاين در مجلهء نيشن نوشته است: «فرآورده ها و خدمات كليدى عبارت است از نرده‌ها و حصارهاى مجهز به بالاترين دستگاه‌هاى الكترونيكى، هواپيماهاى تجسسى بدون سرنشين، شناسايى بيومتريك، دستگاه‌هاى كنترل سمعى و بصرى، سيستم‌هاى رديابى هويت مسافران شركت‌هاى هوايى، و سيستم‌هاى بازجويى زندانيان، به‌ويژه ابزار و فنونى كه اسرائيل آن‌ها را براى زندانى كردن [افراد] در سرزمين‌هاى اشغالى به كار برده است. به همين علت است كه آشوب در غزه و ديگر نواحى منطقه اصل ماجرا را كه در تل‌آويو است تهديد نمى‌كند، بلكه ممكن است آن را عملاً تقويت نمايد. اسرائيل آموخته است كه چگونه جنگ بى‌پايان را به يك علامت تجارى و كسب ثروت تبديل كند، ريشه كن شده‌ها را به بيرون پرتاب كند و به اشغال و محاصرهء فلسطينى‌ها بپردازد، يعنى كه نيم قرن است پيشقراول «جنگ فراگير عليه تروريسم» بوده است.
ايالات متحده دست كم به طور رسمى از اشغال پشتيبانى نمى‌كند و خواستار برپايى يك دولت فلسطينى قابل دوام است. آمريكا يك بازيگر در عرصهء جهانى ست با منافعى كه فراتر از مرزهاى خاورميانه گسترش مى‌يابد و اين معادله هم كه دشمنان اسرائيل دشمنان ما هستند به اين سادگى‌ها نيست.
جان‌مير‌شايمر و استفن‌والت در نشريهء بررسى كتاب لندن (London Review of Books) مى‌نويسند: «تروريسم يك دشمن منحصر به فرد نيست، بلكه تاكتيكى ست كه مجموعه اى از گروه‌هاى سياسى آن را به كار مى‌گيرند. سازمان‌هاى تروريستى كه اسرائيل را تهديد مى‌كنند آمريكا را تهديد نمى كنند، مگر زمانى كه عليه آنان دست به اقدامى بزند (مانند سال ۱۹۸۲ در لبنان). علاوه بر اين، تروريسم فلسطينى خشونتى تصادفى و بى‌هدف كه مستقيماً عليه اسرائيل يا «غرب» باشد نيست، بلكه عمدتاً پاسخى ست به كارزار مداوم اسرائيل براى مستعمره كردن ساحل غربى و نوار غزه. نكتهء مهمتر اينكه گفتن اين حرف كه تهديد تروريستى مشترك باعث اتحاد آمريكا و اسرائيل است، ما را به رابطهء آنان در گذشته كه علت اين وضع است متوجه مى‌سازد و آن اينكه مسألهء تروريسم تا حد زيادى معلول اتحاد تنگاتنگ بين آمريكا و اسرائيل است نه برعكس».
سياست خاورميانه‌اى ايالات متحده توسط كسانى طرح‌ريزى مى‌شود كه با لابى اسرائيل روابطى تنگاتنگ دارند. اين لابى كسانى را كه مى‌كوشند دربرابر موضع‌گيرى‌هاى ويرانگر اسرائيل بايستند مانند وزير خارجهء سابق، كولين پاول، آنان را بيرحمانه سرِ جاى خود مى‌نشاند. اين اتحاد بين آمريكا و اسرائيل در دورهء كلينتون هم وجود داشت با صف طولانى كارشناسان خاورميانه‌‌اش، از جمله دنيس‌رس هماهنگ كنندهء سياست آمريكا در اين منطقه و مارتين اينديك قائم مقام پيشين مدير كميتهء روابط عمومى آمريكا-اسرائيل، يعنى آيپك (AIPAC)، يكى از پرنفوذترين لابى‌هاى اسرائيل در واشنگتن. اما دست كم كسانى مانند اينديك و رس آدم‌هاى معقولى هستند و مى‌خواهند يك دولت فلسطينى را، هرچند غيرقابل دوام باشد، تا آنجا كه براى اسرائيل پذيرفتنى‌ست در مد نظر قرار دهند. دولت بوش به راست‌ترين جناح لابى اسرائيل روى آورد، يعنى به آنها كه نه سرِ سوزنى همدردى با فلسطينى‌ها دارند ونه تحمل يك كلمه در انتقاد از اسرائيل. اين كارشناسان جديد خاورميانه عبارتند از: اليوت‌آبرامز، جان‌بولتون، دوگلاس‌فيث و اى‌لويس ليبى بى‌اعتبار شده (مشهور به «اسكوتر» يعنى رو‌روَك)، ريچارد‌پرل، پل‌ولفويتز، و داويد‌ورمسِر.
واشنگتن يك بار مى‌خواست جلوى اسرائيل را بگيرد و با مداخله اش از برخى اقدامات افراطى اسرائيل در نقض حقوق بشر مانع شد. در عين حال، همين دولت آمريكا هر اقدام ويرانگرانهء اسرائيل را تأييد كرده از كشيدن ديوار امنيتى در ساحل غربى گرفته تا محاصرهء كامل غزه و از برانگيختن يك بحران انسانى تا تجاوز مصيبت‌بار به لبنان و انباشتن آن از بمب.
تلاش‌هاى معدود و نيم‌بند كاخ سفيد بوش در انتقاد از اقدامات اسرائيل، همه به عقب‌نشينى‌هاى شتابزده و خجالت‌بار دربرابر فشارهاى اسرائيل انجاميده است. وقتى نيروهاى دفاعى اسرائيل [منظور ارتش است] در آوريل ۲۰۰۲ ساحل غربى را دوباره اشغال كردند پرزيدنت بوش به شارون نخست وزير اسرائيل تلفن كرد و خواستار «متوقف كردن هجوم و شروع عقب نشينى» شد. اما اسرائيل هرگز چنين نكرد. پس از يك هفته اعمال فشار از طرف لابى اسرائيل و متحدان آن در كنگرهء آمريكا (كه تقريباً همهء نمايندگان را دربر مى‌گيرد) بوش تسليم شد و شارون را «مرد صلح» ناميد: اين لحظه اى خفت‌بار براى آمريكا بود و نشانه اى آشكار از اينكه چه كسى سرِ نخ را در دست دارد.
دلايل متعددى براى جنگ در عراق وجود داشت. خواست آمريكا جهت كنترل منابع نفتى، باور آمريكا به اينكه مى‌تواند حكومت‌هاى دست‌نشانده‌اى درمنطقه بكارد و ترسى واقعى، هرچند نابجا، از صدام حسين؛ اين‌ها همه در فاجعهء كنونى نقش داشته اند. اما آنچه شديداً به اين اقدام شكل بخشيده اين مفهوم است كه هرچه براى اسرائيل خوب است براى آمريكا هم خوب است. اسرائيل خواهان يك عراق خنثى شده بود. نيروهاى اطلاعاتى اسرائيلى براى آنكه قضايا به جنگ منتهى شود دربارهء سلاح‌هاى كشتار جمعى مورد ادعايشان اطلاعات غلط به آمريكا دادند و هنگامى كه بغداد در آوريل ۲۰۰۳ اشغال شد، دولت اسرائيل فوراً شروع كرد به هل دادن آمريكا به سمت حمله به سوريه. اما اين ميل شديد به حمله كم‌كم فرونشست، تا حد زيادى، به اين دليل كه آمريكايى ها به حد كافى نيرو ندارند تا عراق را محكم نگه دارند تا چه رسد به اينكه كشور جديدى را اشغال كنند.
اسرائيل در حال حاضر از طريق لابى‌هاى خود به ايالات متحده فشار مى‌آورد كه به ايران حملهء هوائى كند به رغم آنكه خود در لبنان با شكست مفتضحانه روبرو شده است. تصميم قاطع اسرائيل دائر بر اعمال زور جهت ممانعت از ايران در دستيابى به سلاح هسته‌اى، اين احتمال را به وجود مى‌آورد كه قبل از پايان دورهء كنونى بوش چنين حمله‌اى رخ دهد. كوشش‌هايى كه براى متوقف كردن فعاليت اتمى ايران از طريق ديپلماتيك صورت گرفته به شكست انجاميده است. هيچ اهميتى ندارد كه ايران براى آمريكا تهديدى محسوب نمى‌شود، حتى هيچ اهميتى ندارد كه ايران براى اسرائيل هم، كه چند صد سلاح اتمى در زرادخانهء خود دارد، تهديدى به شمار نمى‌رود. آنچه مهم است اين است كه اسرائيل مى‌خواهد سلطهء نظامى كامل بر سراسر خاورميانه داشته باشد.
اتحاد بين اسرائيل و ايالات متحده پس از ۵۰ سال به دخالت مستقيم نظامى آمريكا در خاورميانه انجاميده است. اين دخالت كه منافع آمريكا را تقويت نمى‌كند كابوسى ژئوپليتيك را افسار گسيخته رها مى‌كند. سربازان و نيروهاى دريايى آمريكا دسته دسته در جنگى بيهوده نابود مى‌شوند. عجز آمريكا دربرابر فشارهاى اسرائيل به بيشترين حد رسيده است. كاخ سفيد و كنگره، شايد براى نخستين بار، به صورت دنبالچهء منافع اسرائيل درآمده اند. در ايالات متحده ديگر بحثى در كار نيست. همهء نامزدهاى رياست جمهورى آمريكا به «بله قربان گوى» اسرائيل بدل شده اند به استثناى دنيس كوسينيچ [سناتور و يكى از كانديداهاى حزب دمكرات آمريكا در انتخابات رياست جمهورى ۲۰۰۸]. كسانى كه دربرابر اسرائيل بايستند تاوانى سخت بايد بپردازند.
اين وضعيت بدين معنا‌ست كه هيچ راه مسالمت‌آميزى براى كشمكش فلسطين‌‌اسرائيل وجود ندارد؛ بدين معنا‌ست كه درگيرى بين تروريسم اسلامى از يك طرف و ايالات متحده و اسرائيل از طرف ديگر، افزايش خواهد يافت؛ بدين معنا‌ست كه قدرت آمريكا و حيثيت آن در سراشيب و انحطاطى غيرقابل برگشت افتاده است و مى‌ترسم كه به معناى پايان نهائى تجربهء يهوديت در خاورميانه نيز باشد.
تضعيف ايالات متحده از نظر اقتصادى و نظامى باعث بروز مراكز نوينى از قدرت مى‌شود. اقتصاد آمريكا كه در نتيجهء جنگ عراق به نحوى بد اداره شده و به تحليل رفته است، هرچه بيشتر به واردات چين و به مقادير عظيم اوراق قرضهء آمريكائى كه در دست چينى‌ها‌ست وابسته مى‌شود. چين ۸۲۵ ميليارد دلار ذخيرهء ارزى در اختيار دارد. اگر پكن تصميم بگيرد رشتهء پيوند خود را با بازار اوراق قرضهء ايالات متحده، حتى با بخشى از آن، بگسلد باعث سقوط آزاد دلار خواهد شد و به سقوط بازار املاك و مستغلات ۷ تريليونى آمريكا خواهد انجاميد. بانك‌هاى فراوان موج‌وار ورشكست خواهند شد و بيكارى عظيمى به بار خواهد آمد. وابستگى فزايندهء امريكا به چين باعث هجوم چينى‌ها براى اتحاد با كشورهاى صادر كنندهء نفت مانند ايران، نيجريه، سودان و ونزوئلا شده است. چينى‌ها براى درگيرى آشكار جهانى بر سر منابع كه رو به كاهش اند خود را آماده مى‌كنند.
آيندهء شومى در پيش است. نه تنها سياست خارجى اسرائيل با منافع آمريكا خوانايى ندارد، بلكه به طور جدى بدان ضرر مى‌زند. جنگ طلبى روزافزون در خاورميانه، فراخوان‌هاى حمله به ايران، فروپاشى پروژهء امپراتورى آمريكا در عراق، همگى راه را براى رقيبان آمريكا باز گذاشته اند. چيزى كه قبلاً وجود نداشت. به سود اسرائيل نيست كه آتش يك كشمكش منطقه‌اى را روشن كند. به سود ما هم نيست. اما آنان كه گردش چرخ امور را در دست دارند به نظر مى‌رسد مصمم‌اند به نام آزادى و دمكراسى كشتى دولتى آمريكا را با سرعتى سرسام‌آور پيش چشم ما به صخره ها بكوبند.
ترجمه براى انديشه و پيكار - ژوئيه ۲۰۰۸

منبع:

http://www.truthdig.com/report/item//20070702_a_declaration_of_independence_from_israel



---------------
* هر مايل دقيقاً ۱۶۰۹ متر است. (م)
** منظور اراضى اشغال شده در سال ۱۹۶۷ است كه خود ۲۲٪ يعنى حدودا يك پنجم كل خاك فلسطين تاريخى ست. (م)
*** منظور از gated communities شهرك هاى مسكونى بسته اى است كه دائماً تحت حفاظت قرار دارد با شيوه اى از زندگى آرام، خوش و همسان براى ساكنين آن كه مدلى ست از شهرهاى خصوصى. در ايالات متحده از اين گونه جامعه ها و شهرهاى بسته فراوان وجود دارد. (م)
ــ كريس هجِس نويسندهء كتابى ست تحت عنوان: «جنگ نيرويى ست كه به ما معنا مى‌بخشد». War is the Foce that Gives us meaning

Carlos Latuff

http://www.sinkers.org/latuff
http://galeria.ezln.org.mx/thumbnails.php?album=2&page=2















براى ديدن كارهاى ديگر اين هنرمند مى توانيد به سايت هاى زير رجوع كنيد:
http://www.sinkers.org/latuff
http://galeria.ezln.org.mx/thumbnails.php?album=2&page=2

در زير بيانيهء شبكهء يهودى همبستگى بين المللى را مى‌خوانيد به مناسبت ۶۰ سال مقاومت فلسطين دربرابر استعمار، نژادپرستى و صهيونيسم، ونيز در همبستگى با فلسطينى هاى نوار غزه.
* * * * *

«سال ۲۰۰۸ شصتمين سال فاجعهء فلسطين (النكبه) است، فاجعهء نابودى ۴۰۰ روستاى فلسطينى، فاجعهء كشتارها و آوارگى ۷۵۰ هزار فلسطينى از سرزمين و خانه هاشان. از ۱۹۴۸ فلسطينى ها زير يوغ اشغال بسر مى برند، در كشورهاى ديگر آواره اند يا در خود اسرائيل شهروندانى درجه دوم اند. حملات نظامى اسرائيل عليه فلسطينيان تا همين امروز ادامه دارد. با برخوردارى از پشتيبانى دولت آمريكا و همپيمانان اش، اسرائيل از ماهها پيش، غزه را در محاصره گرفته و راه را بر تأمين مواد غذائى، آب و برق، كمك هاى انسانى و دارو بسته است. به رغم اعلام «دست برداشتن از غزه» كه [مقامات اسرائيلى] زمان عقب نشينى از كولونى ها (شهرك هاى يهودى) بر زبان آوردند، اين محاصره، بازار كار و بازرگانى را فلج كرده است.
اين به اصطلاح «دست برداشتن از غزه» راه را براى تصرف اين ناحيه توسط اسرائيل هموار كرده به طورى كه هم اكنون تمام راه هاى ورود و خروج اهالى را كه در اين بازداشتگاه كوچك گرفتار شده اند در كنترل دارد. اسرائيل هيچ استراتژى (راهبردى) جز تشديد خشونت در سر ندارد و افكار عمومى مردم اسرائيل از مسؤوليت دولت خود در اوضاع غير انسانى زندگى حاكم برغزه اطلاع بسيار اندكى دارند. اينكه معاون وزارت دفاع، ماتان ولناى، تهديد كرده است كه مردم غزه در معرض هولوكاست [همان اصطلاحى كه براى كشتار يهوديان به كار مى رود] قرار خواهند گرفت، هرچند جز يك دشنام گستاخانه نيست، اما تاكتيك نظامى اسرائيل و قصد و نيت تاريخى آن در منطقه درست همين است. ايالات متحده و اروپا نه تنها ناظر بيطرف ماجرا از دور نيستند بلكه با اسرائيل همدست اند. در حالى كه دول غربى خود را براى شصتمين سالگرد برپايى دولت اسرائيل آماده مى كنند، تدارك براى اخراج فلسطينى ها از غزه به مصر و جاهاى ديگر وتدارك يك نسل كشى جديد در جريان است.
براى ما يهوديان، اين سالگرد يادآور قضاياى ديگرى ست:
ــ ۶۰ سال انكار مشاركت يهوديان در مبارزات آزاديبخش ديگر،
ــ ۶۰ سال تصاحب و به نام خود كردنِ شكنجه و آزار يهوديان و آوارگى و كشتار آنان در اروپا به منظور سوء استفاده از اين حافظهء جمعى جهت توجيه نژادپرستى و استعمار اروپايى،
ــ ۶۰ سال آوارگى و دورى يهوديان شرقى و آفريقايى از هويت، زبان، تاريخ، فرهنگ و اصل و ريشه شان،
اين سالگرد پاى ما را در سركوب خلق فلسطين به ميان مى‌كشد و رابطهء ما را با تاريخمان به عنوان يهودى قطع مى كند و سنت ما را در مبارزه براى عدالت و پيوند مشترك با ديگر عناصر بشرى بى اعتبار مى سازد.
مقاصد تاريخى اسرائيل دربارهء منطقه تنها در چارچوب روابط اقتصادى و نظامى با انگلستان و فرانسه و به ويژه امروز با آمريكا به گونه اى كه براى هردو طرف سودمند باشد معنا مى‌داده و همچنان مى تواند امكان پذير باشد.
ما به عنوان يهودى اعلام مى‌كنيم كه دولت اسرائيل، نهادهاى صهيونيستى در سراسر جهان، دولت ايالات متحده و چند‌مليتى‌ها كه از اوضاع حاكم سود مى برند نمايندهء ما نيستند،
ما محاصرهء غزه و گسترش طرح استعمارى صهيونيستى را محكوم مى كنيم. ما همچنين اشغال عراق و برنامه هاى اقتصادى، نظامى و سياسى قدرت هاى امپرياليستى را در خاور ميانه محكوم مى كنيم.
در همبستگى با مقاومت در غزه، درعراق و به طور كلى در كشورهاى جنوب و در همبستگى با توده هاى تحت ستم در كشورهاى خودمان، ما خواستار تحقق موارد زير هستيم:
• اعمال فشارهاى بين المللى فورى بر اسرائيل براى آنكه دست از محاصرهء غزه بردارد، جريان برق به راه افتد و عبور و مرور افراد و نيز گردش فرآورده ها از غزه و به آن آزاد گردد.
• متوقف شدنِ همدستى اتحاديهء اروپا با اشغالگران آمريكايى‌ـ‌اسرائيلى كه در پشتيبانى مالى و مداخلات نظامى در سرزمين‌هاى اشغالى و در عراق، خود را آشكارا نشان مى‌دهد. در عوض، ما از اتحاديهء اروپا مى‌خواهيم كه كمك‌هاى فورى و لازم را به غزه برساند.
• بازگشايى مرز بين مصر و رفح تا مواد غذائى و دارو به غزه تحويل گردد.
• گشايش پروندهء قضائى توسط كليهء كشورها و نهادهاى بين المللى عليه هر فرد اسرائيلى كه در كشتارهاى غزه و جرائم ديگر در منطقه دست داشته است.
• تشديد كارزار بايكوت، خوددارى از سرمايه گذارى در اسرائيل و اعمال مجازات عليه آن.
• خاتمه دادن به كمك آمريكا به اسرائيل.
• اعمال فشارهاى بين المللى براى آنكه ايالات متحده و اسرائيل در دومين كنفرانس دوربان عليه نژادپرستى كه در سال ۲۰۰۹ در آفريقاى جنوبى برگزار مى‌شود شركت كنند.
در اين شصتمين سالگرد فاجعهء فلسطين، ما پيام ويژه اى به يهوديان داريم زيرا يكسان كردن منافع «يهودى» با منافع امپرياليسم براى كسان زيادى از ما امتيازهاى اقتصادى و فرهنگى به بار مى‌آورد. اين است كه ما يهوديان را به شركت در مقاومت و سهيم شدن در اقداماتى كه فلسطينى ها و مبارزين پشتيبان آنان انجام مى‌دهند، فرا مى‌خوانيم. ما از يهوديان مى‌خواهيم كه به خواست‌ها و اولويت هاى مبارزهء ملى فلسطين به ويژه حق بنيادى بازگشت آنان به وطن شان و همچنين به فراخوان فلسطينى ها به بايكوت، خوددارى از سرمايه گذارى در اسرائيل و اعمال مجازات عليه آن احترام بگذارند.
در پايان نقش مهم و قدرت نهادهاى پرشمار يهودى را يادآورى مى كنيم كه در ستم و پاكسازى قومى در فلسطين شركت دارند يا از آن پشتيبانى مى كنند و وظيفهء ما در مخالفت با آن. ما از مبارزان يهودى مى‌خواهيم كه مناسبت اين شصتمين سالگرد را مغتنم شمارند و نهادهاى مزبور را به چالش بگيرند و جشن هايى را كه به مناسبت تأسيس دولت اسرائيل برپا مى شود با اخلال و آشفتگى روبرو سازند. بدين نحو است كه ما در ادامه و در راستاى تاريخ ديرينى قرار مى‌گيريم كه يهوديان در مبارزهء رهايى بخش عليه اشغالگرى، استعمارگرى، امپرياليسم، عليه تبعيض نژادى و ستم طبقاتى شركت داشته اند».

۲ مه ۲۰۰۸ شبكه يهودى همبستگى بين المللى

Ijsn : International Jewish Solidarity Network

http://www.ijsn.net/en/

 

روزنامهء گاردين، چاپ لندن، مقاله اى را در ۳۰ آوريل چاپ كرده كه متأسفانه نظيرى براى آن در روزنامه هاى فرانسه نمى توان يافت. اين مقاله را صد تن از يهوديان امضا كرده اند و در آن به ويژه تأكيد مى‌كنند كه:
«دولتى كه هنوز هم دست به پاكسازى قومى مى‌زند، حقوق بين المللى را نقض مى كند، مجازات هاى دستجمعى وحشتناك را عليه مردم غير نظامى غزه اعمال مى‌كند و به انكار حقوق انسانى فلسطينى‌ها و آزمان هاى ملى آنان ادامه مى‌دهد. ما سالگرد تأسيس چنين دولتى را جشن نمى‌گيريم».

اينك متن مقاله را مى خوانيد كه از روى ترجمهء فرانسوى آن به فارسى درآمده است.

«نه: ما سالگرد تأسيس اسرائيل را جشن نمى‌گيريم!»

در ماه مه برخى از سازمان ها شصتمين سالگرد تأسيس دولت اسرائيل را جشن مى گيرند. اين را مى‌توان با توجه به قرنها زجر و آزار كه سرانجام به نسل كشى يهوديان در جريان جنگ جهانى دوم انجاميد، درك كرد. با وجود اين، ما يهوديانى هستيم كه اين سالگرد را جشن نمى گيريم.
حالا ديگر به درستى وقت آن رسيده است كه به روايت طرف مقابل گوش بسپاريم، روايت ملتى ديگر كه تاوان يهودى ستيزى و سياست نسل كشى هيتلرى را پرداخته است. همان طور كه ادوارد سعيد خاطر نشان كرده است: فلسطينى ها به فاجعه [۱۹۴۸] همان گونه نگاه مى‌كنند كه يهوديان به هولوكاست [نسل كشى هيتلرى].
در ماه آوريل ۱۹۴۸، در همان ماه كه كشتار وحشتناك دير ياسين و پرتاب خمپاره به غير نظاميان فلسطينى در بازار حيفا رخ داد، طرح دالت (Dalet) به اجرا گداشته شد.
هدف اين طرح، نابودى روستاهاى فلسطينى و اخراج اهالى بومى به آن سوى مرزهاى دولت (اسرائيل) بود. نه! ما اين را جشن نمى‌گيريم.
در ژوئيه ۱۹۴۸، در گرماى فرسايندهء تابستان، بدون آب و غذا، هفتاد هزار فلسطينى از شهر لد و رمله، اخراج شدند. صدها تن از آنان در راه جان خود را از دست دادند. اين حادثه معروف است به «راهپيمايى مرگ». نه! اين به هيچ رو مايهء شادى ما نمى تواند باشد!
در مجموع، ۷۵۰ هزار نفر آواره شدند. بيش از ۴۰۰ دهكده از روى نقشه حذف شد. اما اينهمه باعث نشد كه پاكسازى قومى پايان يابد. هزاران فلسطينى شهروند اسرائيل، در سال ۱۹۵۶، از منطقهء گاليله (جليل) اخراج شدند. علاوه بر اين، هزاران تن ديگر از ساحل غربى و نوار غزه اخراج شدند.
بنا بر قوانين بين المللى و همان گونه كه قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد مقرر مى دارد آوارگان جنگ حق دارند به خانه هاشان بازگردند يا مطالبهء خسارت كنند. اسرائيل هرگز چنين حقى را به رسميت نشناخته است. نه؛ ما جشن نمى‌گيريم.
ما سالگرد دولتى را كه بر پايهء تروريسم، كشتار و غصب اراضى ملتى ديگر بنا شده جشن نمى‌گيريم.
دولت اسرائيل هنوز هم دست به پاكسازى قومى مى‌زند، حقوق بين المللى را نقض مى كند، مجازات هاى دستجمعى وحشتناك را عليه مردم غير نظامى غزه اعمال مى‌كند و به انكار حقوق انسانى فلسطينى‌ها و نفى آرمان هاى ملى آنان ادامه مى‌دهد؛ نه، ما سالگرد تأسيس چنين دولتى را جشن نمى‌گيريم.
ما زمانى جشن مى‌گيريم كه عرب ها و يهوديان، با حقوق برابر در خاور ميانه اى كه بر آن صلح حاكم است زندگى كنند.

امضاها...

(برگرفته از سايت www.europalestine.com)

همین مطلب به زبان انگلیسی:
http://www.guardian.co.uk/world/2008/apr/30/israelandthepalestinians

رادیو دمکراسی شورائی: گفت و گو با تراب حق شناس


در بارهء شصتمين سال تشكيل دولت اسرائيل و فاجعهء فلسطين

رادیو صدای نو-استرالیا: متن كامل سخنان تراب حق شناس


در رابطه با ۶۰ سال مقاومت در فلسطين


رادیو دمکراسی شورائی: مصاحبه با تراب حق شناس

 

در باره مقاومت در غزه
و نیز در بارهء درگذشت ژرژ حبش

 

 

 


(نويسنده، روزنامه نگار و از فعالان صلح دوست اسرائيلى)
ترجمه: اكرم پدرام نيا

خراب كردن ديوار بين مصر و غزه به فروريختن ديوار برلين شبيه بود و فراتر از آن، حتى براى لحظه اى گذرگاه رفح همچون دروازۀ برادنبرگ شد.
محال بود كه از ديدن توده هاى تحت ستم و گرسنه اى كه حصار زندان خود را فرو ريختند، احساس نشاط نكنيم، آنگاه كه برق خوشحالى در چشمانشان درخشيد و هر آن كس را كه بر سر راه خود ديدند، به دليل حس برابرى در آغوش كشيدند. بويژه وقتى بدانيم كه دولت خود ما (دولت اسرائيل) اين ديوار را بين آنها كشيده است.
نوار غزه بزرگترين زندان روى زمين است. خراب كردن ديوار رفح اقدامى از نوع آزادسازى زندانيان اين زندان بود و ثابت كرد كه هر سياست ضد انسانى سياستى احمقانه بيش نيست: هيچ قدرتى نمى تواند در برابر توده هايى كه از ديوار نااميدى گذشتند، بايستد.
اين درسى از مردم غزه در ژانويه ۲۰۰۸ است و يادآور مثَل معروف فرانسوى كه مى گويد: اين اشتباه بزرگى است و حتى از يك جنايت جنگى بدتر!
ماه ها قبل اهود باراك و اهود المرت دور نوار غزه را بستند و به اين عمل خود هم مى باليدند. اين اواخر حتى حلقه كشنده ى خود را تنگ تر كردند، به گونه اى كه تقريبا هيچ چيز وارد غزه نمى شد. هفته گذشته از آن هم فراتر رفته و محاصره را كامل كردند: ديگر نه غذا و نه دارويى به مردم مى رسيد. با قطع كردن ورود سوخت، مصيبت به اوج خود رسيد. منطقه وسيعى از نوار غزه برق نداشت، انكوباتورهاى نوزادان نارس، دستگاه هاى دياليز، پمپ هاى آب و فاضلاب، همگى از كار افتادند. صدها هزار نفر در اين سرماى بى امان سوختى براى گرم كردن منازل خود نداشتند، پخت غذا ناممكن بود و ذخاير غذايى شان كاملا ته كشيده بود.
تلويزيون الجزيره تصاوير اين حادثه را براى ميليون ها نفر از مردم جهان عرب به نمايش مكرر گذاشت. ساير ايستگاه هاى تلويزيونى جهان عرب نيز آنرا منتشر كردند. توده هاى خشمگين عرب از كازابلانكا تا عمان به خيابان ها ريختند و رژيم هاى مستبد عرب را به وحشت انداختند. حسنى مبارك در حاليكه خود را باخته بود، به اهود باراك تلفن كرد و باراك، در همان شب حداقل براى يك مدت موقت وادار به شكستن محاصره سوختى شد. محاصره اى كه صبح همان روز آغاز كرده بود. اما به جز اين بخش، بقيه محاصره به تمام و كمال به قوت خود باقى ماند.
عملكردى احمقانه تر از اين از جانب آنها قابل تصور نيست.
علتى كه براى گرسنه نگاه داشتن و منجمد كردن يك و نيم ميليون نفر از انسان هايى كه در زمينى به وسعت فقط ۳۶۵ كيلومتر مربع تجمع كرده اند، ارائه مى دهند، ادامه ى تيراندازى حماس به شهر سدرات و دهكده هاى اطراف آن است.
به راستى كه علت خوبى برگزيده اند. زيرا اين علت مردم بخش هاى فقير و بدوى اسرائيل را متحد مى كند و تيغ انتقاد سازمان ملل و دولت هاى سراسر جهان را نيز كند مى نمايد. دولت هايى كه در غير اين صورت ممكن بود عليه يك مجازات گروهى كه بدون ترديد براساس حقوق بين الملل از جنايات جنگى محسوب مى شود، لب به اعتراض بگشايند.
دولت اسرائيل تصويرى قابل تبرئه از گناه خود به جهان ارائه داد: رژيم ترور حماس بر سر غيرنظاميان معصوم اسرائيل موشك مى ريزد. هيچ دولتى در جهان نمى تواند بمب را بر سر شهروندان خود از طرف دولت ديگرى در آنسوى مرزهايش تحمل كند. ارتش اسرائيل دليلى نظامى براى پرتاب موشك هاى قسام نيافته است. بنابراين راه ديگرى بجز اعمال چنين فشارهاى سنگين بر مردم غزه وجود ندارد، شايد بدين ترتيب آنها را عليه حماس برانگيزاند و وادار شان كند كه پرتاب موشك را متوقف سازند.
روزى كه برق غزه قطع شد، خبرنگاران نظامى ما (اسرائيل) به وجد آمده بودند زيرا در تمام طول آن روز فقط دو موشك قسام از نوار غزه پرتاب شد. بنابراين ترفندمان گرفته بود. اهود باراك عجب نابغه اى است!
اما روز بعد، ۱۷ موشك قسام به اسرائيل پرتاب شد و پرتوى شادمانى را در دل هايشان خاموش كرد. سياستمداران و ژنرال هاى ارتش عملا ديوانه شدند: يكى از سياستمداران پيشنهاد "واكنشى ديوانه وارتر از آنها" را داد. ديگرى "بمباران سراسرى نواحى شهرنشين غزه را به ازاى هر موشك" توصيه كرد. يكى از پروفسورهاى سابق (كه كمى دچار اختلال فكرى است) پيشنهاد "شر نهايى" را داد.
و سناريوى خود دولت، تكرار جنگى مثل جنگ دوم لبنان بود.
آن زمان: حزب الله دو سرباز اسرائيلى را در مرز اسرائيل دستگير كرد.
اينك: حماس بر سر شهرها و دهكده هاى اسرائيل موشك مى ريزد.
آن زمان: دولت با شتاب تصميم به آغاز يك جنگ گرفت.
اينك: دولت شتابزده تصميم به محاصرۀ كامل مردم غزه مى گيرد.
آن زمان: دولت دستور بمباران شديد غيرنظاميان لبنانى را داد تا به حزب الله فشار بياورند.
اينك: دولت برآن مى شود كه با انجام محاصره باعث رنج و عذاب غيرنظاميان شود تا آنها
را وادار نمايد به حماس فشار بياورند.
نتايج نيز در هر دو مورد يكسان است: مردم لبنان عليه حزب الله برنخاستند، بلكه برعكس، مردم از هر كيش و مذهبى متحد شدند و از جنبش شيعيان حمايت كردند. حسن نصرالله قهرمان تمام دنياى عرب شد.
و اينك: مردم براى حمايت از حماس متحد مى شوند و محمود عباس را متهم به همكارى با دشمن مى كنند. مادرى كه براى بچه هاى گرسنه اش غذا ندارد، اسماعيل هانيه را نفرين نمى كند، بلكه المرت و عباس و مبارك را نفرين مى كند.
بنابراين چه بايد كرد؟ به رغم همه اينها تحمل رنج ساكنين سدرات كه تحت آتش مستمر هستند، نيز ناممكن است.
آنچه كه از نگاه مردم عصبانى پنهان نگه داشته شده، اين واقعيت است كه پرتاب موشك هاى قسام همين فردا مى تواند متوقف گردد.
چند ماه قبل حماس پيشنهاد آتش بس داد و حتى همين هفته پيشنهاد خود را تكرار نمود. از ديدگاه حماس آتش بس يعنى: فلسطينى ها پرتاب بمب و موشك را متوقف كنند و اسرائيلى ها دست از تهاجم و تعدى به نوار غزه بردارند و به قتل هاى "از پيش تعيين شده" و محاصره خاتمه بدهند.
چرا دولت ما (دولت اسرائيل) اين پيشنهاد را با اغوش باز نمى پذيرد؟
جواب اين سوال ساده است: به منظور انجام اين معامله، ما بايد با حماس وارد گفتگو شويم، مستقيم يا غير مستقيم. اين دقيقا همان چيزى است كه دولت اسرائيل از آن حذر مى كند.
چرا؟ جواب اين نيز ساده است: سدرات صرفا يك بهانه است، درست مثل دستگيرى آن دو سرباز كه دستاويزى براى يك موضوع كاملا متفاوت بود. هدف اصلى همه ى اينها سرنگونى رژيم حماس در غزه و جلوگيرى از روى كار آمدن حماس در نوار غزه است.
به زبان ساده و صريح دولت اسرائيل سرنوشت مردم سدرات را فداى تغيير يك اصل بى اساس مى كند. براى دولت اسرائيل بايكوت كردن حماس از پايان بخشيدن به رنج مردم سدرات به مراتب مهمتر است، زيرا حماس در حال حاضر پيشگام مقاومت مردم فلسطين است.
همه ى رسانه ها هم با اين دستاويز همكارى مى كنند.
قبلا گفته مى شد كه در اسرائيل نوشتن هر گونه طنزى خطرناك است، زيرا اغلب طنزها به واقعيت مى پيوندند. برخى از خوانندگان شايد مقاله طنزآميز مرا كه چند ماه قبل نوشته بودم، به خاطر بياورند. در اين مقاله موقعيت غزه را اينگونه شرح داده بودم كه از آن به عنوان موش آزمايشگاهى استفاده مى كنند تا ببينند كه چه حد مى توان در گرسنه نگه داشتن يك ملت و تبديل زندگى شان به جهنم پيش رفت تا آنگاه كه آن ملت دست هايش را به علامت تسليم بالا ببرد.
در همين هفته اين طنز، سياست رسمى دولت شد. مفسرين معتبر به صراحت اعلام كردند كه اهود باراك و فرماندهان ارتش روى اصل "آزمون و خطا" كار مى كنند و براساس نتايج حاصله روزانه شيوه هاى خود را تغيير مى دهند. ورود سوخت به غزه را متوقف مى كنند و ميزان عملى بودن آن را تحت نظر مى گيرند. سپس به دليل واكنش فوق العاده منفى جهان، از شدت فشار خود مى كاهند. جلوى ورود دارو به غزه را مى گيرند، نتايج آن را مورد مشاهده قرار مى دهند و الى آخر. هدف علمى، وسيله را توجيه مى كند.
مسئول اين آزمون ها اهود باراك، وزير دفاع اسرائيل است، مردى با عقايد فراوان و عذاب وجدان ناچيز، مردى كه تمام طبيعت و سرشت اش اساسا ضد بشرى است. او شايد امروز خطرناكترين شخص در تمام اسرائيل است، حتى خطرناكتر از اهود المرت و بنيامين ناتانياهو و در دراز مدت خطرناك حتى براى خود اسرائيل.
مسئول ديگر اين آزمون ها رئيس ستاد اسرائيل است. اين هفته سخنرانى هاى دو نفر از روساى پيشين ستاد، ژنرال موشه ياآلون و شاول مفاظ را در نشستى با مدعيان پر طمطراق روشنفكرى شنيديم. معلوم شده كه هر دوى آنها از نظر فكرى در طيف بين راست افراطى و بى نهايت راست قرار دارند. هر دو از افكار هولناك بدوى برخوردارند. نيازى به گفتن حتى يك واژه درباره ويژگى هاى اخلاقى و روشنفكرى جانشين كنونى آنها، دان هالوتز نيست. اگر اين سه نفر آخرين نمايندگان و روساى ارشد ستاد هستند، پس مقام مسئولى كه نمى تواند به صراحت آنها حرف بزند، چه؟ آيا اين سيب از زمين فراتر خواهد افتاد؟
آنها تا چند روز قبل بر اين باور بودند كه آزمون تجربى شان در شرف موفقيت است. بدبختى در نوار غزه به اوج خود رسيد. صدها هزار نفر در معرض گرسنگى واقعى قرار گرفتند. روساى سازمان ملل و آژانس هاى آن رخداد قريب الوقوع يك فاجعه ى انسانى را اعلام كردند. فقط مردم مرفه مى توانستند از اتومبيل خود استفاده كنند، خانه هايشان را گرم نگه دارند و يك شكم سير غذا بخورند. جهان ساكت ماند و فقط به بيان هجويات پرداخت.
رهبران دنياى عرب بدون حتى جابجا كردن سر سوزنى فقط از سر ترحم به حرف هاى توخالى پرداختند.
باراك كه حساب و كتاب مى داند، مى توانست محاسبه كند و دريابد كه مردم عاقبت متلاشى خواهند شد.
و سرانجام اتفاقى افتاد كه هيچ كس پيش بينى نكرده بود، اگر چه اين قابل پيش بينى ترين حادثه ى روى زمين بود.
وقتى يك و نيم ميليون نفر را در اجاقى داغ تحت فشار مى گذاريم و اجاق را بى وقفه شعله ورتر مى كنيم، سرانجام اين اجاق منفجر مى شود. اين همان چيزى بود كه در مرز غزه و مصر اتفاق اتفاد.
در ابتدا انفجار كوچك بود و گروهى از مردم فقط درهاى دروازه را باز كردند. پليس مصر رو به آنها آتش گشود و دهها نفر را زخمى كرد. اين خود يك زنگ خطر بود. روز بعد حمله ى بزرگ اتفاق افتاد. جنگجويان فلسطينى نقاط بسيارى از ديوار را منفجر كردند. صدها هزار نفر به داخل مصر ريختند و پس از رها شدن، نفس عميقى كشيدند. بدين ترتيب محاصره شكسته شد.
حتى قبل از آن مبارك در يك شرايط بسيار بدى بود. صدها ميليون نفر از اعراب و يك بيليون مسلمان ديدند كه چگونه اسرائيل نوار غزه را از سه طرف بسته است: از شمال، از شرق و از جانب دريا. طرف چهارم را هم ارتش مصر بسته بود.
رئيس جمهور مصر كه ادعاى رهبرى كل جهان عرب را دارد، در يك عمليات غيرانسانى كه بوسيله دشمنى بيرحم رهبرى مى شد، شركت كرد تا از آمريكايى ها پول بگيرد و محبت ببيند. دشمنان داخلى او، برادران مسلمان از اين فرصت بهره بردند تا درجه ى مقام او را جلوى چشمان مردم خودش پايين بكشند.
به احتمال زياد مبارك نمى توانست در اين موقعيت بر موضع خود پافشارى كند. اما توده هاى فلسطينى او را از هر نوع تصميم گيرى نجات دادند. آنها به جاى او تصميم گرفتند و مثل سونامى ديوار را شكستند. اينك مبارك مجبور است كه تكليف خود را روشن كند و تصميم بگيرد كه آيا تسليم تقاضاى اسرائيل شود و دوباره برادران عرب خود را در محاصره بگذارد؟
و اما آزمون تجربى باراك چه؟ قدم بعدى چيست؟ گزينه ها بسيار محدودند:ا آزمون تجربى باراك چه؟ قدم بعدى چيست؟ گزينه ها بسيار محدودند:
۱) غزه را بارى ديگر اشغال كنند. ارتش اين گزينه را دوست ندارد و خوب مى فهمد كه در اين صورت بايد هزاران سرباز خود را به جنگ بيرحم چريكى وادار نمايد، كه اين بار با هر انتفاضه قبلى متفاوت خواهد بود.
۲) تنگ تر كردن دوباره ى حلقه محاصره و اعمال نهايت فشار بر مبارك، بويژه استفاده از نفوذ اسرائيل بر كنگره آمريكا و محروم كردن حسنى مبارك از ميلياردها دلارى كه سالانه در ازاى خدماتش مى گيرد.
۳) فحش و نفرين را به دعا و ثنا بدل كردن و نوار غزه را به مبارك سپردن، بدين ترتيب اين را از اهداف مخفى و هميشگى باراك جلوه دادن. در اين صورت مصر مجبور است كه از امنيت اسرائيل حفاظت نمايد، از پرتاب موشك هاى قسام جلوگيرى كند و سربازان خود را در برابر چريك هاى فلسطين قرار دهد - زمانى كه اسرائيل تصور كند كه از بار اين مردم فقير و ناحيه باير رها شده و بعد از آنكه بناهايشان بوسيله اشغالگران اسرائيلى خراب شده باشد. احتمالا مبارك خواهد گفت: اين نظر لطف شماست، اما نه، متشكرم.
حقيقت اين است كه اين محاصرۀ وحشيانه يك جنايت جنگى بود. و حتى بدتر از آن، اين
يك اشتباه احمقانه بود.

http://counterpunch.org/avnery-Worse-Than-a-Crime.html


ويدئوهايى را كه روى Youtube به آدرس زير مشاهده مى كنيد انجمن فلسطينى رواد Rowwad در يك پست بازرسى اسرائيلى يا Check-point در دروازهء شهر بيت لحم واقع در ساحل غربى رود اردن (فلسطين) تهيه كرده است.
هزاران كارگر زحمتكش فلسطينى هر روز از ساعت ۴ صبح منتظر مى مانند تا اجازهء عبور به سوى محل كار، مزرعه، مدرسه، بيمارستان و... به دست آورند. آنها بايد سرما، انتظار، سيم هاى خاردار، ديوار، و نيز تكبر و بداخلاقى سربازان اسرائيلى و تحقير را تحمل كنند.
لحظاتى به اين دو ويدئو نگاه كنيد:

http://fr.youtube.com/watch ?v=d1FaWE1SIZk&feature=related

http://fr.youtube.com/watch?v=bt_TTZc7-sU&feature=related

برگرفته از سايت همبستگى صداها براى صلح عادلانه در خاورميانه
http://www.paixjusteauprocheorient.com