رادیو بین المللی فرانسه: مصاحبه با تراب حق شناس

جانشينی عرفات و انتخابات در فلسطين

۲۷ آبان ۸۳ = ۱۷ نوامبر ۲۰۰۴

 

 

شاعري يوناني که با خشونت و رنج آشنا بود مي گويد: " آنـجائي که انسان بدون اميد دست به مقاومت مي زند، به تحقيق همان جائي است که تاريخ انسان آغاز مي شود."

هنگامی که ياسر عرفات در سال ۱۹۵۹ جنبش آزاديبخش ملی فلسطين (فتح) را تاسيس کرد از مردم فلسطين حتی نامی نيز در خاطره ها باقی نمانده بود؛ زيرا در سال ۱۹۴۸ نيروهای اشغالگر اسرائيل با تجاوز نظامی و با اعمال زور و ارعاب اين مردم را از سرزمين مادری خود رانده بودند و در هيچ يک از مراجع رسمی بين المللی چيزی به نام ملت فلسطين شناخته نشده بود؛ جمله معروف گلداماير نخست وزير اسرائيل را فراموش نکنيم که در جهت انکار حق مردم فلسطين در تاسيس دولت فلسطين می گفت: " فلسطين وجود ندارد اين ها عرب هستند". شگفتا که اين ادعا را کسی عنوان می کرد که خود از سرزمينی بيگانه به خاک فلسطين امده بود چنين بود وضع هزاران آدميانی که از سرزمين های بيگانه با توسل به جعل هويتی فراتاريخی با تکيه بر زور خود و حمايت آمريکا و اروپا می خواستند هويت واقعی و اصيل مردمی را که صدها سال ريشه در آب و خاک فلسطين داشتند نابود کنند.

در چنين وضعي بود که ياسرعرفات با تاسيس سازمان مقاومت فلسطين پرچم مبارزه براي احقاق حقوق پايمال شده ملت خود را برافراشت؛ مردم پراکنده و آواره از سرزمين اجدادي خود را که در کشورهاي دور و نزديک وطن خود بدون هيچگونه پشتيباني و حمايت بسر مي بردند به اتحاد بر گرد هويت ملي فلسطين فرا خواند آنچنان که امروز ديگر در هيچ مرجعي از مراجع بين المللي وجود ملت فلسطين و حق اين ملت بر تاسيس دولت مستقل فلسطين مورد شک و انکار نيست.

با تامل در شرايط حاکم بر روابط سياست جهاني دوراني که ياسرعرفات سازمان فتح را براي احقاق حق مردم فلسطين تاسيس کرد؛ فلسفه آن را مي توان در سه مقوله اساسي خلاصه کرد.

نخست آنکه سازمان ملل متحد و شوراي امنيت در سيطره نفوذ آمريکا و ديگر اعضاي اصلي شوراي امنيت يعني روسيه و انگليس و فرانسه و چين قادر به جلوگيري از ادامه تجاوز و اسرائيل و اعاده حقوق مردمي که به وسيله اسرائيل از سرزمين مادري خود رانده و آواره شده بودند نبود و ديگر آنکه نفوذ اسرائيل و جامعه يهوديان ساکن اروپا و آمريکا و مخصوصا احساس دين اروپا در قبال جناياتي که نسبت به يهوديان ساکن کشورهاي خود مرتکب شده بودند؛ شديدتر و موثرتر از آن بود که براي ملت آواره و بي پناه فلسطين اميدي به نـجات خود از آوارگي برجاي گذاشته باشد و سوم آنکه دولت هاي اسلامي و عرب خاورميانه و نزديک ضعيفتر و فاسد تر از آن بودند که بتوانند با تکيه بر قدرت سياسي و پايگاه مردمي و موقعيت بسيار حساس استراتژيک و ژئوپوليتيکي خود وزنه اي در برابر نفوذ پرقدرت اسرائيل و جامعه يهوديان متنفذ آمريکا و اروپا در ادامه تجاوز به سرزمين فلسطين شناخته شوند. به اين جهت نسبت تروريستي به ياسرعرفات و سازمان مقاومت فلسطين با توجه به آنچه که در رابطه با وضع و سرنوشت ملت فلسطين در صحنه مناسبات سياست جهاني در بالا گفته شد جز تهمت و افترا و مخدوش کردن واقعيتي که در بطن سياست صهيونيستي دولت اسرائيل و حمايت بي قيد و شرط آمريکا از اين سياست وجود دارد نيست. بنابراين عرفات در تاسيس سازمان مقاومت فلسطين و پس از آن توسل به هر وسيله براي شناساندن حق مردم فلسطين بر سرزمين مادري خود در غياب مراجعي که بايد در حقيقت به مسئوليت خود در تحقق اين حقوق عمل کنند کاري جز پر کردن خلاء ناشي از فقدان اين مسئوليت نکرده است. ياسرعرفات در برابر تصميم قاطع دولت اسرائيل براي جلوگيري از هرگونه راه حل مسالمت آميز براي اعاده حقوق مردم فلسطين و تاسيس دولت مستقل فلسطيني و در برابر بي عملي دول عرب و در برابر بي تفاوتي جامعه بين المللي عموما و آمريکا و اروپاخصوصا چه راهي جز مبارزه با هر وسيله براي او باقي مانده بود؟

اما آنچه از شخصيت تاريخي عرفات او را در شمار شاخص ترين مردان تاريخ بشري ممتاز و متعين مي کند در اين مقوله است که خصوصيت سرشت و شخصيت او را بايد در سه شاخه اصلي سرنوشت او مطالعه کرد که در کمتر شخصيت تاريخ بشري مي توان شناسائي کرد.

اول آنکه عرفات باني مباني نظري و پايه گذار مکتب مبارزه براساس مقاومت بود. در واقع آنچه را که در زمينه وضع و موقع فيزيکي يا جسمي و رواني مردم فلسطين به عنوان يک ملت صاحب تاريخ و صاحب سرزمين و صاحب هويت وجود خارجي نداشت به وجود آورد؛ هنر درخشان او ايجاد توامان ايمان و اعتقاد به هويت ملي خود از سوئي در مردم پراکنده در زير چادرهاي آوارگان و ايمان و اعتقاد به مبارزه براي تحقق اين هويت بود.

دوم آنکه ياسر عرفات تنها موعظه گر و نظريه پرداز فلسفه مقاومت و مبارزه براي ملت خود نبود؛ عرفات تنها متفکري حاشيه نشين و غمخواري راه نما از بالاي گود نبود؛ عرفات طراح و معمار ساختمان مقاومت نبود که در پايان طراحي قلم را به زمين گذارد و به خلوت عافيت به نظاره بنشيند؛ عرفات خود علم پيام خود را به دوش کشيد و پا به ميدان عمل گذاشت و در حقيقت در اين ميدان او را بايد در پيشاپيش معدود انسانهائي در قرن بيستم نظير دکتر مصدق و مائوتسه دون و لنين و فيدل کاسترو و سالوادور آلنده و نلسون ماندلا قلمداد کرد.

و سوم آنکه ياسر عرفات وقتي به پايمردي و همت طاقت سوز خود در مبارزه به ياري ياران وفادار، قبول واقعيت وجود فلسطين و ملت فلسطين و حقوق مردم فلسطين را به جامعه بين المللي و به دولت اسرائيل تحميل کرد و به رسميت شناساند و به عنوان رهبر و رئيس ملتي مستقل به پشت تريبون خطابه مجمع عمومي سازمان ملل فراخوانده شد؛ سرانـجام به دنبال قرارداد اسلو در سال 1993 به عنوان رئيس ملت و دولت آينده فلسطين به خاک وطن بازگشت و اين بار نه فقط در مقام مسئول اداره دولتي که خاکش در اشغال دشمن بود پا در مسيري بس سهمگين و پر مخافت نهاد؛ بلکه برخلاف دوران مبارزه در تبعيد، اکنون رودررو با دشمني درگير شده بود که برخلاف تمام قول و قرارهاي رسمي از هيچ گونه اقدامي براي شکست او در ايفاي مسئوليت سنگيني که در اداره مردمي محروم از استقلال و سرزميني تحت اشغال نظامي برعهده گرفته بود خودداري نمي کرد و در برابر اين همه خصومت و کارشکني و تجاوز با تکيه به حمايت بي قيدوشرط آمريکا و سکوت اروپا و بي حميتي دولت هاي عرب هيچگونه واهمه و هراسي از بازخواست و مواخذه جامعه بين المللي و سازمان ملل نداشت.

در نتيجه ياسرعرفات از نظريه پرداز مباني شيوه هاي مبارزه با مجهزترين دشمني که مورد حمايت جامعه بين المللي است پا در ميدان عملي و تجربي مبارزه همراه با نيروئي به مراتب نابرابر با دشمن نهاد و با شناساندن حق دفاع مشروع ملت فلسطين در قلب اين مبارزه به جامعه بين المللي و دشمن مصالحه ناپذير، واقعيت يک سازمان و ساختار رسمي ملي و دولتي را در سرزمين هاي اشغالي فلسطين با حضور عملي خود در خاک وطن به تثبيت رساند. با نگاهي که من از دين در متن تحولات تاريخ بشري دارم خط سيرحرکت بينان گذار اسلام را نيز در چشم انداز اين سه بعد مي بينم؛ يعني حرکت از سر تافتن از سلطه ارزش ها و سنت هاي حاکم بر قبيله و گام نهادن در بستر مبارزه عملي با آنها به هر وسيله و سران انـجام تشکيل قالب جديد قدرت سياسي. شايد انتخاب کنيه ابوعمار از سوي ياسر عرفات به خاطر عمار ياسر از ياران و اصحاب وفادار بنيان گذار اسلام نيز خود اشاره اي به همين وجوه شباهت است.

آنچه در بازتاب شخصيت ياسرعرفات در لحظاتي که او دور از خاک وطن خود چشم از جهان فروبسته است مي توان گفت اين است که شخصيت ياسر عرفات و روايتي که از پس او درصحايف تاريخ ملت فلسطين برجاي خواهد ماند در وراي آن چيزهائي است که او انـجام داد و يا آن چيزهائي که او نبايد انـجام مي داد و يا آن چيزهائي که او مي خواست اما نتوانست به انـجام برساند. شخصيت او را بايد در مقوله انساني خلاصه کرد که در دورترين غايت طاقت و تحمل بشري براي رساندن ملتش به آزادي و استقلال و عدالت مبارزه کرد؛

با اراده پا به ميدان مبارزه نهاد و با اراده تا آخرين لحظه حيات در سنگر پايداري و مقاومت ايستادگي کرد. نام اين گونه انسانها هرگز از دل تاريخ سترده نخواهد شد.

فلسطيني ها او را پدر مي خواندند و او خود را فرزند فلسطين مي دانست و در بستر سالهاي دراز مبارزه با چنگ و دندان براي ملت خود؛ به روح القدس تبديل شده بود.



برگرفته از سایت عصر نو



فقدان ياسر عرفات،‮ ‬رئيس سازمان آزاديبخش فلسطين و دولت خودمختار فلسطين،‮ ‬برای همهء جانبداران و مبارزان راه آزادی و برابری در منطقه و جهان ضايعه ای بزرگ به شمار می رود‮. ‬او کسی بود که نيم قرن مبارزهء اين خلق را در راه احياء هويت ملی و رهايی از اشغال و استعمار صهيونيستی و به منظور برقراری دولت دموکراتيک و لائيک فلسطين رهبری کرد و با رنجهای فراوان مردم خويش عجين بود و به رغم نابرابری فاحش در توازن قوا و حملات همه جانبه و روزمرهء اسرائيل و ايالات متحده و‮... ‬از دشواری ها نهراسيد و برای کسب استقلال ملی و حفظ رأی مستقل اين ملت در تعيين سرنوشت خويش همواره بر اساسی ترين حقوق ملت فلسطين پای فشرد‮...‬

ما تبعيديان ايرانی که از سرکوب رژيم شاه و جمهوری اسلامی رنجها برده ايم و همدستی اين دو رژيم را با دشمنان مردم فلسطين،‮ ‬هرکدام به نحوی،‮ ‬و تلاش هردو رژيم را در راه ممانعت از آزادی واقعیِ‮ ‬فلسطين شاهد بوده ايم،‮ ‬در اين وضعيت دشوار و سرنوشت ساز خود را در کنار خلق فلسطين و ياور او می دانيم و بر اين باوريم که صلح واقعی در فلسطين با ايفای کامل حقوق اين ملت يعنی دفع اشغال و تحققِ‮ ‬حق تعيين سرنوشت آنان امکان پذير است‮.‬

جنبش آزادی فلسطين که ديگر ابعاد جهانی و انسانی به خود گرفته و به صورت قضيه و آرمانی انسانی درآمده است مورد احترام همهء مبارزان در راه آرمان های عادلانه است‮. ‬مبارزهء خلق فلسطين مبارزهء ما نيز هست‮. ‬در اين لحظات حساس ما نيز خود را فلسطينی می دانيم و در‮ ‬غم و سوگواری امروز و نگرانی اين ملت برای آينده شريکيم و اميدواريم که مقاومت خارق العاده اين مردم و حمايت جهانيان از وی اسرائيل را،‮ ‬سرانجام،‮ ‬به عقب نشينی ازسرزمين های اشغالی و احترام به ميثاق های بين المللی وادارد و صلحی واقعی مبنی بر رآی آزاد خلق ها و برابری آنان،‮ ‬در منطقه برقرار شود‮.‬

۱۷‮ ‬نوامبر‮ ‬۲۰۰۴

برای تماس‮:‬

‮ ‬این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

امضاء ها‮:‬

روزبه آبادان،‮ ‬پوسف آبخون،‮ ‬رسول آذرنوش،‮ ‬احمد آزاد،‮ ‬سارا آزاد،‮ ‬پيران آزاد،‮ ‬نسرين آزاد،‮ ‬محمد آزادگر،‮ ‬نعمت آزرم،‮ ‬حميد آشنا،‮ ‬ابراهيم آوخ،‮ ‬خسرو آهنگر،‮ ‬باقر ابراهيم زاده،‮ ‬چواد ابراهيم زاده،‮ ‬ناهيد ابراهيم زاده،‮ ‬شکوفه ابراهيم زاده،‮ ‬بهروز ارژنگ،‮ ‬مهران احسانجو،‮ ‬داريوش ارجمندی،‮ ‬فروغ‮ ‬اسدپور،‮ ‬جواد اسکويی،‮ ‬علی اعتدالی،‮ ‬ياور اعتماد،‮ ‬سعيد افشار،‮ ‬رضا اکرمی،‮ ‬سيامک اميری،‮ ‬مريم البرزی،‮ ‬فرج الياری،‮ ‬آرش امجدی،‮ ‬پريسا امجدی،‮ ‬منصور انصاری،‮ ‬شعله ايرانی،‮ ‬اصغر ايزدی،‮ ‬مهرداد باباعلی،‮ ‬پوران بازرگان،‮ ‬حميد باقری لاشيدان،‮ ‬ارژنگ بامشاد،‮ ‬منيره برادران،‮ ‬پتی بلوچ،‮ ‬شيوا بهار،‮ ‬حميد پورقاسمی،‮ ‬حسن پويا،‮ ‬مينا پويا،‮ ‬ابراهيم پويان،‮ ‬زری تأثريان،‮ ‬لادن توکلی،‮ ‬فريبا ثابت،‮ ‬علی جالينوسی،‮ ‬ميهن جزنی،‮ ‬مهری جعفری،‮ ‬سيامک جهانبخش،‮ ‬حيدر جهانگيری،‮ ‬جواد جوادی،‮ ‬امير جواهری لنگرودی،‮ ‬هادی جواهری لنگرودی،‮ ‬پرويز جواهری،‮ ‬ناصر جوهری،‮ ‬شهرزاد چگينی،‮ ‬شهرام حاتمی،‮ ‬صديقه حائری‮ (‬مادر سلاحی ها‮)‬،‮ ‬علی اصغر حاج سيد جوادی،‮ ‬ثريا چيت ساز،‮ ‬حسن حسام،‮ ‬لاله حسين پور،‮ ‬رخشنده حسين پور،‮ ‬زين العابدين حقانی،‮ ‬تراب حق شناس،‮ ‬ايرج حيدری،‮ ‬ناصر خداپناهی،‮ ‬غلام خيابانی،‮ ‬توران دانا،‮ ‬يوسف دانش،‮ ‬آرتا داوری،‮ ‬محمد دشتی،‮ ‬علی دماوندی،‮ ‬اکبر ذکاوتی،‮ ‬مينا رحيم زاده،‮ ‬منوچهر رادين،‮ ‬بيژن رستگار،‮ ‬فرهمند رکنی‮ (‬اخوی‮)‬،‮ ‬احمد رناسی،‮ ‬رفعت رنجبران،‮ ‬نجف روحی،‮ ‬پروانه رياحی،‮ ‬حبيب رياحی،‮ ‬پروين رياحی،‮ ‬بهرنگ رياحی،‮ ‬نقی رياحی،‮ ‬تقی رياحی،‮ ‬نيکولا رياحی،‮ ‬عباس زرندی،‮ ‬حبيب ساعی،‮ ‬سعيد سالک،‮ ‬مهدی سامع،‮ ‬هوشنگ سپهر،‮ ‬زهره ستوده،‮ ‬رضا سپيدرودی،‮ ‬شهزاد سرمدی،‮ ‬طاهره سعادت،‮ ‬بيژن سعيدپور،‮ ‬فاطمه سعيدی‮ (‬مادر شايگان‮)‬،‮ ‬رضا سلاحی،‮ ‬مهری سلاحی،‮ ‬فتاح سلطانی،‮ ‬اکبر سوری،‮ ‬بهروز سورن،‮ ‬فرود سياوش پور،‮ ‬اکبر سيف،‮ ‬بهروز سيمايی،‮ ‬محمد رضا شالگونی،‮ ‬علی اکبر شالگونی،‮ ‬مزدک شالگونی،‮ ‬شهره شالگونی،‮ ‬آزاده شالگونی،‮ ‬الان شاملو،‮ ‬شايان شاهد،‮ ‬فرشيد شکری،‮ ‬آزاده شکوهی،‮ ‬پروين شکوهی،‮ ‬شهاب شکوهی،‮ ‬احمد شکوهی،‮ ‬آذر شيبانی،‮ ‬محمد شيبانی،‮ ‬حماد شيبانی،‮ ‬نبی صميمی،‮ ‬علی عابدينی،‮ ‬بهروز عارفی،‮ ‬رامين عبداللهی،‮ ‬حسن عزيزی،‮ ‬بابک عماد،‮ ‬مسعود علوی بحرينی،‮ ‬سودابه علی حسينی،‮ ‬جعفر‮ ‬غفارپور،‮ ‬بهروز فراهانی،‮ ‬سياوش فرجی،‮ ‬ف‮. ‬فرزاد،‮ ‬ن‮. ‬فولادی،‮ ‬لادن قائم مقام،‮ ‬سروژ قازاريان،‮ ‬بهرام قديمی،‮ ‬پرويز قليچ خانی،‮ ‬شهرام قنبری،‮ ‬شيرين قنبری،‮ ‬جميله کاتب فر،‮ ‬مقصود کاسبی،‮ ‬مسعود کرمانشاهی،‮ ‬نرگس کرمانشاهی،‮ ‬علی کريمی،‮ ‬سيروس کسرائيان،‮ ‬مهدی کشاورز،‮ ‬رئوف کعبی،‮ ‬آرش کمانگر،‮ ‬م،‮ ‬کوشا،‮ ‬محسن کيا،‮ ‬مهدی کيا،‮ ‬آناهيتا گويا،‮ ‬شهاب لبيب،‮ ‬پيام لطفی،‮ ‬روبن ماکاريان،‮ ‬کريم منيری،‮ ‬باقر مؤمنی،‮ ‬سيامک مؤيد زاده،‮ ‬هدايت الله متين دفتری،‮ ‬حشمت محسنی،‮ ‬ب‮. ‬محله،‮ ‬طاهر محمدی،‮ ‬سارا محمود،‮ ‬رضا مرزبان،‮ ‬احمد مزارعی،‮ ‬سيما مزدبر،‮ ‬م‮. ‬مصطفوی،‮ ‬عباس مظاهری،‮ ‬بهروز معظمی،‮ ‬ژيلا معظمی،‮ ‬محمد منتظری،‮ ‬اسفنديار منفردزاده،‮ ‬جواد مهران،‮ ‬خليفه موسوی،‮ ‬حميد موسوی پور اصل،‮ ‬نجمه موسوی،‮ ‬اردشير مهرداد،‮ ‬مصطفی ناصر،‮ ‬ناهيد ناظمی،‮ ‬جميله ندائی،‮ ‬عليرضا نديمی،‮ ‬حسين نظری،‮ ‬حسين نقی پور،‮ ‬ندا نوآور،‮ ‬رضا نوايی،‮ ‬صمد نويد،‮ ‬احمد نوين،‮ ‬حميلا نيسکيلی،‮ ‬شهين هيرمن پور،‮ ‬سيامک وطن آبادی،‮ ‬بابک يزدی،‮ ‬فرزين يکتا،‮ ‬

امضاء ها ادامه دارد‮. ‬برای تماس‮:‬

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

همصدايی
[‬دربارهء ادوارد سعيد]‬
ترجمه تراب حق شناس

نيويورک‮ / ‬نوامبر‮ / ‬خيابان پنجم‮/‬
خورشيد بشقابی ست از فلزی متلاشی‮/‬
از خويشتنِ‮ ‬غريبه ام در سايه پرسيدم‮:‬
آيا اين بابل است يا سدوم؟

آنجا در آستانهء مغاکی الکتريکی
به بلندای آسمان،‮ ‬ادوارد را ديدم
سی سال پيش،
و زمانه کمتر از امروز سرکش بود‮...‬
هر دو به هم گفتيم‮:‬
اگر گذشته ات تجربه ای ست
فردا را به معنائی و رؤيائی بدل کن‮!‬
برويم،
برويم به سوی فردامان،‮ ‬دلگرم
از صدقِ‮ ‬خيال و معجزهء گياه‮ /‬

به ياد ندارم که به سينما رفتيم
سرِ‮ ‬شب،‮ ‬اما شنيدم سرخ پوستانی
از عهد باستان را که به من هشدار می دادند‮: ‬دل مبند
نه به اسب و نه به مدرنيته‮ /‬

هرگز هيچ قربانی از جلادش نمی پرسد‮:‬
آيا من تو می بودم اگر شمشيرم
از گُل سرخ ام بزرگتر بود؟‮... ‬و آيا
من نيز کاری چون تو می کردم؟

چنين پرسشی کنجکاویِ‮ ‬قصه پرداز را بر می انگيزد
که در‮ ‬غرفه ای از شيشه نشسته،‮ ‬مشرف
به زنبقی در باغچه‮... ‬آنجا که‮ ‬
دست فرض و خيال
سفيد است همچون وجدان قصه پرداز
آنگاه که با
غريزهء آدمی تصفيهء حساب می کند‮... ‬هيچ فردائی در
گذشته نيست‮. ‬پس قدم در راه بگذاريم‮! /‬

شايد هم پيشرفت پلی باشد برای
بازگشت
به بربريت‮.../‬

نيويورک،‮ ‬ادوارد بر می خيزد
در بامداد کسالت بار،‮ ‬آهنگی از
موزارت می نوازد
در ميدان تنيس دانشگاه می دود‮.‬
می انديشد به سفر انديشه از خلال مرزها
و بر فراز موانع‮.‬
نيويورک تايمز می خواند
تفسير پرهيجان اش را می نگارد

و دشنام می دهد به مستشرقی
که ژنرال را به نقطه ضعفی
در دل زنی شرقی رهنمون می شود‮. ‬دوش می گيرد
و لباسش را بر می گزيند به اراستگیِ‮ ‬خروس‮. ‬و می نوشد
قهوه اش را با شير‮. ‬و به بامداد نهيب می زند‮:‬
بجنب‮! /‬

بر باد راه می رود‮. ‬و در باد
می داند که کيست‮. ‬باد را سقفی نيست‮.‬
باد را خانه ای نيست‮. ‬و باد قطب نمايی ست
برای شمال‮ ‬غريبه‮.‬
می گويد‮: ‬من آنجايی هستم‮. ‬من اينجايی هستم
ولی نه آنجايم،‮ ‬نه اينجا‮.‬
دو نام دارم که به هم می پيوندند و از هم دور می شوند‮...‬
و دو زبان دارم که فراموش کرده ام کدامشان
زبان رؤياهايم بود
زبانی انگليسی دارم برای نوشتن
با واژه های نرم و راهوار،
و زبانی ديگر که با آن آسمان
و بيت المقدس گفتگو می کنند با آهنگی نقره فام
اما از خيالم پيروی نمی کند‮.‬

دربارهء هويت پرسيدم
گفت‮: ‬دفاع از خود است‮...‬
هويت زادهء تولد است،‮ ‬اما
سرانجام،‮ ‬از ابتکار صاحب آن نشأت می گيرد،‮ ‬و نه
از ميراث گذشته‮. ‬من چندگانه ام‮... ‬در
درونم برونِ‮ ‬همواره نوشونده ای ست‮. ‬اما
من متعلقم به سؤال قربانی‮. ‬اگر نبودم
از آنجا،‮ ‬دلم را می آموختم که
آهوان استعاره را در آنجا بپرورد‮...‬
پس ميهنت را بر دوش کش هرجا بروی و باش
مغرور اگر لازم آمد‮/‬
‮- ‬تبعيدگاه است جهان خارج
و تبعيدگاه است جهان درونی
و تو در بين ايندو کيستی؟

‭*‬‮ ‬ خويش را نمی شناسانم
مبادا آن را گم کنم‮. ‬من همانم که هستم‮.‬
و ديگری ام هستم در دوگانه ای
که بين کلام و اشاره طنينی همآهنگ می افکند
اگر شاعر بودم می سرودم‮:‬
من دو ام در يک
چون دو بال چلچله ای
و اگر بهار دير فرارسد
به مژده اش بسنده می کنم‮!‬

به سرزمين هايی عشق می ورزد و آنها را ترک می کند
‮[‬آيا محال دور از دسترس است؟‮]‬
دوست دارد به سوی هر ناشناخته ای سفر کند
چرا که در سفرِ‮ ‬آزاد بين فرهنگها ست
که جويندگان گوهر انسانی
شايد فضای کافی برای همگان بيابند‮...‬
اينجا حاشيه ای به پيش می رود‮. ‬يا مرکزی
عقب می نشيند‮: ‬جايی که نه شرق همانا شرق است
و نه‮ ‬غرب همانا‮ ‬غرب،
جايی که آغوش هويت به روی چندگانگی باز است
نه دژی و نه خندقی‮/‬

مجاز بر کرانهء رود خفته بود
اگر آلودگی نبود
کرانهء ديگر را نيز در آغوش می گرفت

‮- ‬آيا هيچ داستانت را نوشته ای؟

*کوشيدم‮... ‬کوشيدم از طريق آن بازيابم
چهره ام را در آينهء زنان دوردست
ولی آنان به شبهای محفوظ خويش فرو رفتند‮.‬
و گفتند‮: ‬ما را دنيايی ست مستقل از متن‮.‬
مرد نمی تواند زنی را بنويسد که هم معما ست و هم رؤيا
زن نمی تواند مردی را بنويسد که هم نماد است و هم ستاره‮.‬
نه هيچ عشقی شبيه عشق ديگر است و نه هيچ شبی
شبيه شبی ديگر‮. ‬بگذار برشماريم صفات
مردان را و بخنديم‮.‬
‮- ‬و تو چه کردی؟

*‮ ‬بر پوچی ام خنده زدم
و داستان را پرت کردم
در سبد کاغذهای باطله‮/‬

انديشمند داستانسرايیِ‮ ‬قصه پرداز را مهار می زند
و فيلسوف گلهای آوازه خوان را تشريح می کند‮/‬

به سرزمين هايی عشق می ورزد و آنها را ترک می کند‮:‬
من آنم که خواهم بود و خواهم شد
خود،‮ ‬خويشتنم را می سازم
و تبعيدگاهم را بر می گزينم‮. ‬تبعيدگاهم زمينهء
صحنهء حماسی ست‮. ‬دفاع می کنم از
نياز شاعران به فردای شکوهمند و هم به خاطرات
و دفاع می کنم از
درختی که پرندگان به خود پوشند
به سانِ‮ ‬ميهن يا تبعيدگاه
و از ماهی که هنوز شايستهء
شعر عاشقانه است
دفاع می کنم از انديشه ای که آنرا سستیِ
جانبدارانش درهم شکسته است
و دفاع می کنم از ميهنی که اساطير آن را درربوده اند‮/‬

‮- ‬آيا ترا يارای آن هست که به چيزی بازگردی؟

‭*‬ پيشارويم آنچه را که در پشتِ‮ ‬سر دارم می کشد و شتابان می رود‮...‬
وقتی در ساعتم نمانده تا سطوری بنگارم
بر ماسه‮. ‬اما می توانم به ديدار ديروز بروم
همان که‮ ‬غريبان می کنند وقتی گوش می سپرند
در شبانگاهِ‮ ‬غمزده به شاعر شبانی‮:‬
‮»‬دوشيزه ای سرِ‮ ‬چشمه کوزه اش را پر می کند
با اشک های ابر
و می گريد و می خندد آنگاه که زنبوری
نيش می زند قلبش را در وزش‮ ‬غفلت از خويش
آيا عشق است که آب را به درد می آورد
يا اينکه مرضی در مه‮...‬
‮[‬تا آخر ترانه‮]‬

‮- ‬پس،‮ ‬تو نيز به دردِ‮ ‬حسرتِ‮ ‬گذشته
مبتلا شده ای؟

*حسرتِ‮ ‬آينده ای والاتر،‮ ‬دورتر،
بسيار دورتر‮. ‬رؤيايم رهنمای گام های من است
‮ ‬و بينشم رؤيايم را می نشاند
بر زانويم
چون گربه ای دست آموز‮. ‬اين است واقعيتِ
خيالی
و فرزند اراده‮: ‬ما می توانيم
حتميتِ‮ ‬مغاک را تغيير دهيم‮!‬

‮- ‬حسرتِ‮ ‬ديروز چه؟

*‮ ‬عاطفه ای که انديشمند را به کار نمی آيد مگر برای آنکه
درک کند کششِ‮ ‬غريبه را به ابزارهای‮ ‬غياب
ولی من،‮ ‬حسرتم کشمکشی ست بر سرِ
اکنونی که تخم های فردا را
در چنگ می فشرد

‮- ‬آيا رخنه نکردی به ديروز آنگاه که سر زدی
به آن خانه،‮ ‬خانه ات
در بيت المقدس،‮ ‬کوی طالبيه؟

‭*‬ خود را آماده کردم که دراز بکشم
در تخت مادرم،‮ ‬همچون کودک
آنگاه که از پدرش می ترسد‮. ‬کوشيدم
به ياد آرم تولدم را،‮ ‬و
راه شيری را از بام خانه ی
قديم مان تماشا کنم،‮ ‬و کوشيدم لمس کنم پوستِ
فراق را و بوی تابستان را
از ياس باغچه‮. ‬اما کَفتار حقيقت
مرا به دور راند از حسرتی به گذشته که چون دزد
پشتِ‮ ‬سرم در کمين نشسته بود
‮- ‬آيا ترسيدی؟ چه چيز ترا ترساند؟

‭*‬ يارای آن ندارم که ضايعه را
رو در رو بنگرم‮. ‬چون گدايی بر درگاه ايستادم
چطور می توانستم از بيگانه هايی اجازهء ورود بخواهم که خفته اند
بر تخت خودم‮... ‬و برای پنج دقيقه ديدار از خودم
به آنان التماس کنم؟ آيا بايد به احترام خم شوم
دربرابر آنان که بر رؤيای کودکی ام خانه کرده اند؟ آيا خواهند پرسيد
کيست اين بيگانهء ناخوانده ای که در می کوبد؟ و چگونه
می توانم سخن بگويم از صلح و جنگ
بين قربانيان و قربانيانِ‮ ‬قربانيان،‮ ‬بدونِ
کلماتی اضافی و بدون جمله ای معترضه؟
آيا به من خواهند گفت‮: ‬جايی برای دو رؤيا
در يک بستر نيست؟

نه من و نه او
بل،‮ ‬اينک،‮ ‬خواننده ای ست که از خود می پرسد‮:‬
شعر در زمانهء فاجعه به ما چه ميگويد؟

خون
و خون
و خون
در ميهنت
در نام من و در نام تو و در
شکوفهء بادام،‮ ‬در پوستهء موز،
در شير کودک،‮ ‬در نور و سايه
در دانهء گندم و در نمکدان‮ /‬
تک تيراندازانی چيره دست که به هدف می زنند
با حد اکثر مهارت
خون
و خون
و خون
اين سرزمين کوچکتر است از خون فرزندانش
که ايستاده اند بر آستانهء رستاخيز
همچون قربانی‮. ‬آيا اين سرزمين به راستی
متبرک است يا تعميد يافته
به خون
و خون
و خون
که نه نماز آن را می خشکاند و نه ماسه‮.‬

در صفحات کتابِ‮ ‬مقدس عدالت‮ ‬
به حد کفايت نيست تا شهيدان را به اين شاد کند که می توانند آزادانه
بر ابرها گام بردارند‮. ‬خون در روشنای روز
خون در تاريکی و خون در سخن‮!‬

او می گويد‮: ‬شعر شايد مهمان کند
ضايعه را با نخی از نور که می درخشد
در دل گيتاری،‮ ‬يا با مسيحی سوار بر‮ ‬
اسب،‮ ‬خون آجين از استعاره های زيبا،‮ ‬چرا که
زيبايی شناسی چيزی نيست جز حضور امر حقيقی
در فرم‮/‬
در جهانی بی آسمان،‮ ‬زمين
به مغاک بدل می شود و شعر يکی از
هدايای تسکين و يکی از خصلت های
باد،‮ ‬جنوبی يا شمالی‮.‬
وصف مکن آنچه را که دوربين می بيند از
زخمهايت‮. ‬و فرياد زن تا بشنوی خودت را
و فرياد زن تا بدانی که هنوز زنده ای
و زنده ای و اينکه زندگی بر اين زمين
ممکن است‮. ‬پس اميدی برای سخن اختراع کن
و جهتی يا سرابی بيافرين که اميد را تداوم بخشد
و آواز سر ده،‮ ‬که زيبايی آزادی ست‮/‬

می گويم‮: ‬آن زندگی که تعريف نشود مگر
به ضدی که مرگ است‮... ‬زندگی نيست‮!‬

می گويد‮: ‬ما زنده خواهيم ماند حتی اگر زندگی
از ما روی برگرداند‮. ‬پس بيا آفرينندگانِ‮ ‬سخنی باشيم که
خوانندگانش را جاودانه می سازد‮ - ‬به گفتهء
دوست بی همتايت ريتسوس‮ ‬‮(‬۲‮)‬‮.‬

و گفت‮: ‬اگر من پيش از تو مردم
ترا به انجام محال وصيت می کنم‮!‬
پرسيدم آيا محال دور از دسترس است؟
گفت‮: ‬به فاصلهء يک نسل
پرسيدم و اگر پيش از تو من مردم؟
گفت‮: ‬به کوه های جليل تسليت خواهم گفت
و خواهم نوشت‮: »‬زيبايی شناسی چيزی نيست جز
رسيدن به تناسب‮« ‬و حالا فراموش مکن‮:‬
اگر پيش از تو مردم ترا به انجام محال و صيت می کنم‮!‬

وقتی در سدوم جديد به ديدارش رفتم
در سال دوهزار و دو،‮ ‬مقاومت می کرد در برابرِ

جنگ سدوم با مردم بابل‮...‬
و با سرطان‮. ‬به سانِ‮ ‬آخرين قهرمان حماسی
از حقِ‮ ‬تروا دفاع می کرد
در روايتِ‮ ‬سرگذشت از ديدِ‮ ‬خويش‮.‬

عقابی قلهء خويش را به سوی بالا
و هرچه بالاتر وداع می گويد
که اقامت بر المپ
و بر فراز قله ها
ستوه آور است

بدرود،
بدرود شعر درد‮. ‬


‮(‬ترجمه تراب حق شناس از روی متن عربی‮ - ‬الحياة‮ ‬۸‮ ‬اوت‮ ‬۲۰۰۴‮- ‬و مقابله با ترجمهء انگليسی آن از مونا‮ ‬ انيس‮ - ‬الاهرام هفتگی‮)‬
‮--------------‬
۱‮- ‬همصدايی يا کنترپوان‮ ‬
Contrepoint / Counterpoint
۲‮- ‬يانيس ريتسوس‮:
‬شاعر يونانی‮ ‬۱۹۹۰‮-‬۱۹۰۹

رادیو پژواک: مصاحبه با تراب حق شناس

درگذشت ياسر عرفات و تأثير آن بر جنبش مقاومت فلسطين

ونکوور (کانادا)، ۲۲ نوامبر۲۰۰۴

اميد زندهء فلسطينی ها
سردبير لوموند ديپلماتيک
سايت اينترنتی لوموند ديپلماتيک، ١٢ نوامبر ٢٠٠٤
ترجمه : بهروز عارفی

پرزيدنت ياسر عرفات که در روز پنجشنبه ١١ نوامبر درگذشت، مظهر آرمان فلسطينی ها برای ايجاد دولتی ملی و مستقل باقی خواهد ماند.
ياسر عرفات در ٢٤ اوت ١٩٢٩ در قاهره متولد شد و بيشتر دوران کودکی اش را در آن شهر گذراند. او قطعاً فلسطينی است زيرا از طرف خانوادهء پدری به خاندان پرنفوذ الحسينی منسوب است. او در سال ١٩٤٨، دانشگاه قاهره را ترک کرده به نبرد در فلسطين پيوست. پس از شکست، ابتدا به غزه پناهنده شد و در سال ١٩٥٠ به قاهره بازگشت و تحصيلات عالی را تا کسب درجهء مهندسی ساختمان ادامه داد. او سپس برای کار به کويت رفت و در آن کشور، جنبش آزادی بخش ملی، الفتح را بنياد نهاد. (الفتح وارونهء حروف اول حرکه التحرير الوطنی الفلسطينی است.). اين سازمان بر اهميت نقش مرکزی فلسطينی ها برای آزادی وطن شان انگشت گذاشته نسبت به رژيم های عرب، بديدهء بی اعتمادی می نگريست. اين بينش عرفات و همرزمانش توضيحی است بر روابط پيچيدهء آتی جنبش فلسطين با پايتخت های مختلف خاورميانه. از سوی ديگر، شکست مصر، سوريه و اردن از اسرائيل در ژوئن ١٩٦٧اوضاعی بوجود آورد، که ضرورت مبارزات مسلحانهء مستقل فلسطينی ها را تأييد ميکرد. ياسر عرفات، نيرومند از وجههء فدائيان فلسطينی، به رهبری هيئت اجرائی سازمان آزادی بخش فلسطين (ساف) به دست گرفت. ساف حاصل اتحاد گروه های مختلف فلسطينی (جبههء خلق برای آزادی فلسطين به رهبری جورج حبش، جبههء دموکراتيک برای آزادی فلسطين به رهبری نايف حواتمه، گروه صاعقه - وابسته به سوريه و غيره) بود.
بدون وارد شدن در جزئيات زندگی نامهء رهبر فلسطين، يادآوری دستاوردهای بزرگ پيکار وی اهميت دارد. ياسر عرفات موفق شد سازمان آزادی بخش فلسطين را به مثابه تنها نمايندهء خلق فلسطين بشناساند و از اين سازمان، مظهری بسازد برای اتحاد و آرزوی استقلال يک خلق؛ او موفق شد تا به قضيه فلسطين تولدی دوباره دهد و به رغم همهء توطئه های نابود کننده، چه از سوی اعراب (سپتامبر سياه ١٩٧٠ در اردن، مداخلهء سوريه در لبنان در ١٩٧٦) و چه اسرائيل، آن را بر روی نقشهء سياسی خاورميانه تثبيت نمايد.
علاوه بر آن، ياسر عرفات نخستين رهبر فلسطينی بود که واقعيت شرايط حاصل از ايجاد دولت اسرائيل و حضور چند ميليون شهروند اسرائيلی را درک کرد. او که از سال ١٩٦٨ به وجود يک دولت واحد دموکراتيک برای همزيستی يهودی ها، مسلمانان و مسيحيان معتقد بود، پس از سال ١٩٧٤ برای ايجاد يک دولت فلسطينی در کنار دولت اسرائيل موضع گرفت. او موفق شد که ساف و مردم خويش را نسبت به لزوم اين مصالحه قانع نمايد.
امضای قراردادهای اسلو در ١٣ سپتامبر ١٩٩٣، روشن کرد که ياسر عرفات حاضر به شرکت در روند مذاکرات و راه حل سياسی است. او به غزه بازگشت و حکومت خودمختار فلسطين را بنياد گذاشت و در فوريه ١٩٩٦ در يک انتخابات عمومی به رياست آن انتخاب شد. گرچه مديريت او بر تشکيلات حکومتی و امنيتی فلسطين، سختی و اغلب بدرستی، مورد انتقاد واقع شده، اما اين رياست، او را از هدف اصلی اش، يعنی خروج ارتش اسرائيل از سرزمين های اشغال شده، منحرف نساخت. او در طول سال ها، تلاش کرد که در گيرودار بدخواهی های اسرائيل (ادامهء مستعمره سازی، تأخيردراجرای پيمان های عقب نشينی و غيره ) و خشم فزايندهء خلق خود ( که رشد قوی جنبش حماس واکنشی بر آن است) امور را به پيش ببرد.
برخلاف ديدگاه رايج برخی تبليغات اسرائيلی، در مذاکرات سران در کمپ ديويد در ژوئيه ٢٠٠٠، ياسر عرفات آنچه را که «پيشنهاد سخاوت مندانه»ء ايهود باراک ميگويند رد نکرد. در حقيقت، در طرح باراک، اسرائيل ده درصد سرزمين های کرانهء باختری رود اردن و بخش مهمی از بيت المقدس شرقی (عرب نشين) را برای خود حفظ ميکرد و در مورد مسئلهء پناهندگان هم سکوت می نمود. اين مطلب را ناظرين بسياری از جمله آمريکائيهايی که در مذاکرات حاضر بودند، تأييد کرده اند. ( به مقالات لوموند ديپلماتيک در مورد اين موضوع مراجعه کنيد). درست است که آقای عرفات در اداره شرايط حاصل از شکست کمپ ديويد ، گاهی دچار لغزش شده و نيز در ارزيابی ها دچار اشتباه گرديد، اما مسئوليت اصلی فروپاشی روند صلح بر دوش اسرائيلی ها و آمريکائی هاست که تشکيل دولت فلسطين بر کل سرزمين های کرانهء باختری رود اردن و غزه و پايتخت آن بيت المقدس شرقی را نپذيرفتند.
آغاز انتفاضهء دوم در پايان سپتامبر ٢٠٠٠، گواهی بر خشم اهالی فلسطين است. انتخاب آريل شارون در فوريه ٢٠٠١، افزايش سريع خشونت، نابودی همهء زيربنای سياسی و مدنی فلسطين، سوءقصدهای انتحاری و غيره را تقويت کرد.
ياسر عرفات محصور و محبوس درساختمان مقاطعه، مظهر مقاومت فلسطينی ها در برابر سياست های تحميلی و يک جانبهء آريل شارون، در ماه های اخير بود. او نماد روحيهء مقاومتی بود که به رغم تحمل رنج های وحشتناک، به خلق فلسطين حيات بخشيده است.
آيا امکان راه اندازی دوبارهء روند صلح وجود دارد؟ آقايان شارون و بوش بارها تکرار کرده اند که ياسر عرفات مانع اصلی برای صلح است. دراين صورت و با اين منطق، بايد اکنون شاهد راه حلی سريع باشيم. آيا اين دو رئيس دولت در اين راه گام برخواهند داشت؟ برای رسيدن به اين هدف، بايد که اين دو، تنها شرط برقراری صلح عادلانه را بپذيرند. و آن ايجاد دولت مستقل فلسطين بر روی تمامی سرزمين های اشغالی از سی و پنج سال تا کنون است.

ترجمه بهروز عارفی

بدنبال وخامت وضع سلامتی ياسر عرفات، رئيس تشکيلات خودگردان فلسطين ، او با هواپيمايی که رئيس جمهوری فرانسه برای انتقال وی فرستاده بود عازم پاريس شد و بعدازظهر جمعه ۲۹ اکتبر ۲۰۰۴ در يک بيمارستان نظامی واقع در حومهء جنوب غربی پاريس بستری گشت.
ياسر عرفات، از روز ۳ دسامبر ۲۰۰۱ در مقر فرماندهی خود در ساختمان مقاطعه (رام الله) عملاً زندانی بوده و دولت اسرائيل، برخلاف کليه ی قوانين بين المللی و قراردادهای بين اسرائيل و فلسطين، از خروج وی جلوگيری ميکرد.
مطبوعات فرانسه، به رغم انتقاداتی که بر وی وارد می کنند، در اين نکته با هم، هم زبانند که «عرفات مظهر مبارزهء خلق فلسطين» است. آنان اعتراف می کنند که هر زمان که گمان می رود که «وی در بدترين شرايط به سر می برد، او باز هم اهميت بيشتری می يابد».
عرفات در ۴ اوت ۱۹۲۹ در بيت المقدس بدنيا آمد. در ۱۹۴۸ در پی ايجاد دولت اسرائيل، ابتدا به غزه و سپس مصر پناهنده شد. او در آن کشور به تحصيل رشتهء مهندسی پرداخت و سپس برای کار روانهء کويت گرديد. در اين امير نشين بود که در سال ۱۹۵۹سازمان الفتح را بنياد نهاد و از آن پس به ابوعمار مشهور شد. سازمان وی در اول ژانويه ۱۹۶۵مبارزهء مسلحانه را با اسرائيل آغاز کرد. عرفات در فوريه۱۹۶۹ به رياست هيئت اجرائی سازمان آزادی بخش فلسطين انتخاب شد. در سال ۱۹۷۴، در کنفرانس سران عرب در تونس، ساف به عنوان تنها نمايندهء مشروع خلق فلسطين شناخته شد و در نوامبر همان سال، عرفات به عنوان نماينده ی خلق فلسطين در مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی کرد و گفت که در يک دست شاخه ی زيتون و در دست ديگر سلاح دارد. حمله ی اسرائيل به لبنان در سال ۱۹۸۲ باعث خروج عمده ی نيروهای فلسطينی از اين کشور شد.
تا زمانی که مذاکرات مخفی با اسرائيلی ها در اسلو صورت گرفت، جنبش مقاومت فلسطين روزهای سختی را پشت سر گذاشته بود (سپتامبر سياه در اردن در ۱۹۷۰،حملهء ارتش اسرائيل به لبنان و فاجعهء کشتار صبرا و شتيلا در ۱۹۸۲ در اين ميان جای ويژه ای دارد).
در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳، دست دادن تاريخی عرفات- رابين در کاخ سفيد واشينگتن دورهء جديدی از روند مذاکرات ميان اسرائيل - فلسطين را گشود. عرفات در ژوئيهء ۱۹۹۴ به خاک فلسطين بازگشت و دولت خودمختار فلسطين را تشکيل داد. اما با قتل رابين توسط يک يهودی وابسته به گروه های دست راستی، و خودداری اسرائيل از تخليه ی سرزمينهای اشغالی، آنچه به نام روند صلح خوانده ميشد سير نزولی پيدا نمود. در سپتامبر ۲۰۰۰، پس از شکست مذاکرات کمپ ديويد، و بدنبال بازديد تحريک آميز آريل شارون از صحن مسجد اقصی در بيت المقدس، انتفاضهء دوم آغاز گشت.
ده ماه بعد، مقر عرفات در رام الله تحت محاصرهء نيروهای اسرائيلی قرار گرفت. او عملا در اين ساختمان زندانی بود. با اينکه عرفات در ۱۹۹۶، در يک انتخابات عمومی آزاد از سوی مردم فلسطين به رهبری برگزيده شده بود، دولت جورج دبليو بوش از ژوئن ۲۰۰۲ عرفات را بايکوت کرده، از ارتباط با وی خودداری نمود. در اين مدت، تنها معدودی از مقامات کشورهای غربی از او ديدار کردند. در تابستان گذشته، شارون از پذيرفتن وزير خارجهء فرانسه، بدليل ديدار عرفات خودداری کرد. آنچه در کليهء اين مراحل متوقف نشده مبارزهء حق طلبانهء ملت فلسطين واز يکسو و سرکوبهای مستمر اسرائيل و اشغال و تخريب فلسطين از سوی ديگر است.
به مناسبت بيماری پرزيدنت عرفات، رئيس هيئت اجرائی سازمان آزاديبخش فلسطين و رئيس تشکيلات خودمختار فلسطين و لحظات سختی که به همين دليل مردم فلسطين و دوستان و همراهان اين ملت می گذرانند به معرفی کتابی می پردازيم که آمنون کاپليوک Kapeliouk Amnon روزنامه نگار اسرائيلی و همکار لوموند ديپلوماتيک در بارهء زندگی ياسر عرفات نوشته است:
پاريس ۲۹ اکتبر ۲۰۰۴
عرفات، سازش ناپذير
ياسر عرفات از نادر مردان سياسی معاصر است که کمتر کسی ميتواند در مورد او بی تفاوت بماند. بی دليل نيست که تعداد کتاب ها و زندگی نامه هائی که دربارهء وی و مبارزهء طولانی اش نگارش يافته، از همان اهميتی بر خوردار است که زندگی نامه ء شخصيتهای بزرگ قرن بيستم نظير دوگل، لنين، چرچيل و ... کتاب جديدی که نويسنده و روزنامه نگار اسرائيلی-فرانسوی، آمنون کاپليوک به زندگی نامه عرفات اخنصاص داده، يک زندگی نامهء ساده نيست. او بيش از تاريخ فلسطين و اشغال آن، مبارزه و مقاومت ملتی را از لابلای مراحل زندگی عرفات به نگارش درآورده است که درميان سختی ها پيکار کرده ولی تسليم نشده است. کتاب کاپليوک به زبان فرانسه نوشته شده و ترجمهء آن به زبان های انگليسی – عربی در دست تهيه است.
اين کتاب در رسانه های گروهی، انعکاسی در خور يافته و در اينجا گوشه هائی از آن را می آوريم: لوموند (ويژه کتاب ) ( جمعه ۲۰ فوريه ۲۰۰۴) در معرفی کتاب می نويسد: « موضوع به وسعت يک اقيانوس» است و کتاب ثمرهء «۴ سال کار که به قول نويسنده می توانست حتا خيلی بيشتر طول بکشد». اين کتاب که در اکتبر ۲۰۰۳ پايان يافته، توسط نويسنده ای نگارش يافته است که «شايد تنها زندگی نامه نويس عرفات باشد که از سال ها پيش، روز به روز، مسائل مربوط به کشمکش اسرائيل – فلسطين را دنبال کرده است.»
نويسنده از ورای زندگی نامه عرفات، نيم قرن تاريخ مقاومت فلسطين را ورق زده است. منتقد ادبی لوموند معتقد است :« کتاب جزئيات زيادی را نقل ميکند که تا کنون ناگفته مانده بود» (...) ، و از خلال زندگی عرفات ، تاريخ جنبش ملی فلسطين، کشمکش اسرائيل – فلسطين و بازتاب های آن را موشکافی کرده است».
از ديد کاپليوک، عرفات «دارای نوعی حس ششم در برابر خطر است» و شايد به همين جهت توانسته از سوءقصدهای بيشماری جان سالم بدربرد. وی «مردی رزمجو، پراگماتيک، تعادل گرا، و عموماً دورانديش» بوده «توازن قوا در سطح منطقه ای و جهانی»را در نظر دارد. «ايمان او به آرمانش و نيز قابليت های وی بارها به ياری او شتافته» و شخصيت او به «جنبش ملی فلسطين دوام بخشيده»، تلاش های او «موجب شناسائی اين جنبش و حقوق خلق فلسطين در سطح جهانی شده است.» . کاپليوک می نويسد « بندبازی و شم سياسی وی هميشه به سود او تمام نشده است و به ويژه از زمانی که در فلسطين و در رأس تشکيلات خودمختار» مستقر شده است. از دو سال پيش که دولت اسرائيل او را در رام الله عملا «زندانی»کرده، «اجحاف ها و رفتارهای تحقيرآميز اسرائيل، چون پتک بر سر او و خلق اش فرود آمده است. نااميدی ها، ممنوعيت ها و رنج های پس از شکست نويدهای صلح (پس از ۱۹۹۳)،بر نارضايتی و سرخوردگی ها افزوده است.
گروهی از ناظرين سياسی، تقصير اين وضع را متوجه «بيکفايتی و فساد» تشکيلات ميدانند،اما فراموش می کنند که سياست های تجاوز کارانهء دولت اسرائيل عملا او تشکيلات خودگردان را فلج کرده است. «رقيبان وی به ويژه اسلام گرايان، نهايت استفاده را از نارضايتی های مردم کرده اند.» اما کنار گذاشته شدن عرفات از سوی اسرائيل و آمريکا، همبستگی مردم را با او خلل ناپذير کرده است.»
او در باد و طوفان همچنان ايستاده است و اين امر «عنوان کتاب را موجه می سازد». نويسنده برای رفتار عرفات توضيحاتی و دست کم توجيهاتی می يابد.
کاپليوک «جنگ روانی، عليه عرفات را افشا می کند. او اخيرا در يک کنفرانس مطبوعاتی گفت: « تنها، اسرائيل، ايالات متحده و چند محفل اروپائی عليه عرفات يک جنگ روانی در پيش گرفته اند (...) باقی جهان، برعکس، روش برخورد آمريکا و اسرائيل را با او محکوم می نمايند.»
مجلهء اکسپرس (۱۶ فوريه ۲۰۰۴) در مصاحبه ای با کاپليوک، از او می پرسد « آيا اين زندگی نامهء تحسين آميز از عرفات، چون کتاب پيشين تان: «گزارش يک کشتار» که پس از تراژدی صبرا و شتيلا منتشر ساختيد، اسرائيل را تکان نخواهد داد؟» نويسنده پاسخ ميدهد: «من آنچه را که باور دارم ميگويم، و وظيفهء مطبوعاتی ام را انجام ميدهم. تنها خطای من شايد، گفتن حقيقت پيش از ديگران است و اضافه کنم که من عرفات را ستايش نمی کنم. من اين مرد را بسيار خوب می شناسم و به او توجه دارم. زيرا او در سختی ها و خوشی ها، مظهر خلق فلسطين است . نه ميشود قابليت هايش را منکر شد و نه پراگماتيسم استثنائی اش را.»
مورخ معاصر فرانسوی، ژان لاکوتور (زندگی نامه نويس شارل دوگل) در مجلهء نوول اوبسرواتور ( ۴ مارس ۲۰۰۴) در نقد کتاب زندگينامه ی عرفات می نويسد : «کتاب در مورد تجربه ها و مصائبی که عرفات از آنها سربلند بيرو ن آمده، عالی است.» لاکوتور به سطوری از کتاب در مورد خيانت های اعراب [نسبت به فلسطين و اعراب] اشاره کرده می افزايد: «به رغم شانه خالی کردن های « دوستان»اش و قاطعيت سرسختانهء دشمنان اش، او از همهء تله ها سالم در رفته و از بيست سوءقصد جان سالم بدر برده است» و پند های محتاطانه «عبد الناصر» و «خيانت»های ساداتی و اردنی را تجربه کرده و از اين هم بيشتر، او از جنگ لبنان هم که فقط يک در هزار بخت زنده ماندن داشت، سالم بيرون آمد. او بهتر از «سازش ناپذير» و «تسخيرناپذير» است. او «غرق نشدنی » است.
برنامهء معرفی کتاب راديو فرانسه (۶ فوريه ۲۰۰۴) به زوايای ديگری از کتاب مزبور توجه می کند و آن را پرارزش ارزيابی کرده ميگويد: « نويسنده بيش از دويست بار با «رئيس» ديدار کرده و نيز با ده رهبر فلسطينی ديگر. عرفات برای اين کتاب از «اسرار سياسی پرده برميدارد». نويسنده معتقد است که «عرفات برخلاف ديگر مسئولين فلسطينی، نسبت به تيره بختی های مردم يهودی بسيار حساس است و هميشه علاقمند به کسب اطلاع است.»
مجری برنامه به دامنهء وسيع تبليغات ضدعرفات در ماه های اخير اشاره کرده و از کاپليوک نقل ميکند «زشت نشان دادن چهرهء عرفات به ارادهء بنيامين نتانياهو نخست وزير اسرائيل در ۱۹۹۷ شروع شد. او که نميخواست قرارداد اسلو را به اجرا گذارد، راه توطئه عليه شخصيت عرفات را در پيش گرفت» ولی کاپليوک نقش باراک را نيز فراموش نمی کند. : « در کامپ ديويد (سال ۲۰۰۰) باراک کوچکترين امتيازی در مورد بيت المقدس و پناهندگان نداد و بيل کلينتون به عرفات «خيانت» کرد».
به عقيدهء کاپليوک «بازديد آريل شارون از صحن مسجد اقصی موجب آغاز انتفاضه دوم گرديد و باراک به رغم اخطار عرفات، کوچکترين اقدامی برای مخالفت با اين کار انجام نداد.».
روزنامهء «اومانيته» در شمارهء ۵ فوريه ۲۰۰۴، در مقاله ای با عنوان « عرفات به روايت آمنون کاپليوک» از کتاب به عنوان « زندگی نامهء شگفت انگيز رهبر فلسطين» و «کتاب استثنائی» ياد می کند.
اومانيته در ميان مطالب چشمگير کتاب، مصاحبه کاپليوک با عرفات در روز ۹ اوت ۱۹۸۲، چندی قبل از کشتار صبرا و شتيلا را انتخاب کرده است. اين مصاحبه در يک پارکينگ زيرزمينی، در حالی که محل ملاقات در نتيجهء بمباران می لرزيد، انجام شده است.
اومانيته با نگاهی به زندگی خود نويسنده، از زبان او می نويسد که «او در فلسطين در محله ای که يهودی ها و عرب ها کنار هم ميزيستند» بزرگ شده و پدر او از «دوستان فراوان عرب در خانه اش پذيرائی ميکرده». نويسنده، اين همزيستی را در راستای زندگی عرفات توصيف می کند. از کودکی عرفات در بيت المقدس و سفر مکرر او به قاهره می نويسد و نيز از تأثير وقايع جنگ جهانی دوم بر روحيهء او و سپس، مهم تر از همه، از النکبه (يعنی فاجعه ی ايجاد دولت اسرائيل بر سرزمين فلسطين) صحبت ميکند. کاپليوک می نويسد که زندگی عرفات در مصر، با مبارزهء افسران آزاد و نيز اخوان المسلمين جهت کسب قدرت هم زمان بود و شايد به خاطر وقايع آن زمان است که عرفات همواره کوشش کرده، اين دوقطب متضاد يعنی اسلام گرائی و ناسيوناليسم عرب را ... با هم آشتی دهد.
نويسندهء اومانيته، مانند ديگر «منتقدان» اين اثر در مطبوعات، از پيشگفتار کتاب به قلم نلسون ماندلا ياد ميکند. ماندلا در مقدمهء تحسين آميز خود، به نقش عرفات در قرار دادن مسئلهء فلسطين در دستور کار جامعهء بين المللی و ارتقاء خلق فلسطين از وضعيت پناهنده تا حد يک «ملت کامل» اشاره کرده مينويسد: « شرايط سختی را که در دوسال گذشته در رام الله بر وی تحميل کرده اند، بيش از اين که او را تحقير نمايد، آنانی را که مسبب اين وضع هستند، بی آبرو می کند... پرزيدنت عرفات برای ابد، نماد قهرمانی برای تمام خلق های جهان که در راه عدالت و آزادی مبارزه می کنند، خواهد بود.»
اريک رولو (نويسنده و سفير سابق فرانسه) در لوموند ديپلوماتيک آوريل ۲۰۰۴ می نويسد:
« بزرگداشت نلسون ماندلا، بدون ترديد خطاب به مردی است که جامعهء بين المللی – به استثنای اسرائيل و ايالات متحده – به عنوان رهبر قانونی خلق فلسطين می شناسد، جامعه ای که توجهی به چهرهء منفی ای که ده ها سال است جناح راست توسعه طلب اسرائيل از عرفات ترسيم و تبليغ می کند، معطوف نمی سازد.
رهبران ديگری چون اينديرا گاندی، برونوکرايسکی، اولف پالمه، فيدل کاسترو، لئوپولد سنگور، هواری بومدين که همسان با ماندلا به او ارج می نهادند، ميدانستند که منظور از لجن پراکنی استعمارگران رد هر گونه مذاکره با جنبش های آزادی بخش ملی است.
کاپليوک از اشتباهات عرفات در طول عمر سياسی دراز او نيز ياد ميکند، اما اهميت بيشتری به توانائی های رهبر فلسطينی ميدهد.
اولين تماس های عرفات با شخصيت های اسرائيلی به سال ۱۹۷۶ بر ميگردد که با ابتکار پی ير مندس فرانس و هانری کوريل (متفکر کمونيست) صورت گرفت. در سال ۱۹۸۸، به پيشنهاد عرفات، سازمان آزادی بخش فلسطين حق موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخته قطع نامه ۲۴۲ شورای امنيت را پذيرفت.
کاپليوک به روشنی توضيح می دهد که اين رهبر «سازش ناپذير» بر سر آرمان های اساسی خلق خود کوتاه نخواهد آمد. آرمان هائی که در تشکيل دولتی مستقل در سرزمين های کرانهء باختری رود اردن و غزه که پايتختش بيت المقدس باشد و شناسائی اصولیٍ حق بازگشتٍ پناهندگان خود را نشان ميدهند.»
ماندلا اظهار اميدواری می کند که کتاب کاپليوک «به درک احترام و علاقه ای که تمام فرهيختگان برای او قائل اند ياری رساند.»....
ARAFAT, L’IRREDUCTIBLE
D’ Amnon KAPLEIOUK
Préface : Nelson Mandela
Edition Fayard, 541 pages

رادیو برابری: مصاحبه با تراب حق شناس


پيرامون نقش ياسر عرفات در جنبش فلسطين

 

 

همه از جنگ بعدی صحبت می کنند‮. ‬پربيننده ترين کانال تلويزيونی هم برنامه های مفصلی دربارهء آن پخش می کند‮. ‬منظور نه جنگ با اعراب است،‮ ‬نه تهديد جنگ اتمی ايران و نه درگيری های خونين روزمره با فلسطينی ها‮. ‬صحبت از جنگ داخلی آينده است‮..‬
تا همين چند ماه پيش،‮ ‬چنين حرفی چرند و نامعقول می نمود،‮ ‬اما ناگهان به صورت امری ممکن و حتی واقعی درآمده است‮. ‬اين نه فيلی ست که رسانه های گروهی به پا کرده باشند،‮ ‬نه يکی ديگر از مانورهای سرگرم کنندهء سياسی شارون است و نه باجگيری جديد کولون ها‮ (‬مهاجران و مستعمره نشنيانان‮)‬،‮ ‬بلکه واقعيتی ست روی زمين‮.‬
‮ ‬در ملاقات های وزيران،‮ ‬در جلسات کنيست‮ (‬پارلمان اسرائيل‮)‬،‮ ‬در برنامه های مستقيم تلويزيونی،‮ ‬در سرمقاله ها و ستونهای خبری روزنامه ها،‮ ‬همه جا صحبت از آن در ميان است‮.‬
رئيس ستاد ارتش اخطار کرده است که ارتش ممکن است تنها بماند‮. ‬يکی از وزرا می گويد که موجوديت اسرائيل در خطر است و وزير ديگر پيش بينی می کند که يک حمام خون از نوع جنگ داخلی اسپانيا در راه است‮.‬ ‮ ‬
شين بت‮ [‬سازمان اطلاعاتی اسرائيل‮] ‬به آرامی‮ (‬که چندان هم آرام نيست‮)‬،‮ ‬احتياطات لازمه را به کار می گيرد‮. ‬به زندانها دستور داده شده است که خود را برای پذيرش تعداد انبوهی از زندانيان آماده کنند‮. ‬فرماندهی ارتش طرحی برای فراخواندن‮ ‬۱۰‮ ‬هزار سرباز ذخيره آماده می کند و در اين انديشه است که در صورت لزوم چه قدم هايی را بايد بردارد‮.‬
آری اين يک تهديد واقعی ست.ممکن است به نظر برخی برسد که چنين خطری از هيچ جا به چشم نمی خورد،‮ ‬ولی کسی که چشم داشته باشد درک می کند که دير يا زود رخ خواهد داد‮.‬
بذر جنگ داخلی زمانی اقشانده شد که نخستين کولونی‮ (‬شهرک مهاجرنشين يا مستعمره‮) ‬در سرزمين های اشغالی برپا گرديد‮. ‬در آن زمان،‮ ‬من خطاب به نخست وزير وقت،‮ ‬در کنيست گفتم‮: «‬شما داريد مين می کاريد‮. ‬روزی مجبور خواهيد شد که مين ها را جمع کنيد‮. ‬بگذاريد من به عنوان يک سرباز قديمی به شما اخطار کنم که جمع کردنِ‮ ‬مين از زمين های مين کاری شده کار تلخ و دشواری ست‮«.‬
از آن زمان به بعد،‮ ‬صدها نوع از اين مين ها کاشته شده و زمين های مين کاری شده هنوز هم گسترش می يابد‮.‬
اين فرآيند را دسته های مذهبی آغاز کردند‮. ‬هدف اعلام شدهء آنان،‮ ‬آنطور که خود گفته و هرگز از تکرار آن خسته نشده اند اين است که اعراب را از سرزمين هايی که خداوند به يهوديان وعده کرده بيرون کنند‮. ‬آنطور که يکی از اينان چند روز پيش در تلويزيون به ما يادآوری کرد،‮ ‬سرزمينی که خداوند به ما وعده داده نه‮ »‬فلسطين‮« ‬تحت قيمومت بريتانيا‮ [‬رسماً‮ ‬از‮ ‬۲۳‮ ‬سپتامبر‮ ‬۱۹۲۳‮ ‬تا‮ ‬۱۵‮ ‬مه‮ ‬۱۹۴۸‮]‬،‮ ‬بلکه سرزمين موعودی ست شامل اردن،‮ ‬لبنان،‮ ‬بخش هايی از سوريه و سينا‮. ‬و يکی ديگر با نقل قول از تورات گفت ما به اينجا آمده ايم نه برای اينکه از اين سرزمين ارث ببريم،‮ ‬بلکه برای آنکه ديگران را از ارث بردن از آن محروم کنيم و آنان را از اينجا بيرون بيندازيم‮. ‬از آن زمانی که شيمون پرز،‮ ‬وزير دفاع وقت،‮ ‬نخستين کولونی‮ (‬به نام کدوميم‮) ‬را در وسط يک منطقهء مسکونی فلسطينی ساحل‮ ‬غربی بنا کرد،‮ ‬کولونی ها مانند ملخ همه جا پراکنده اند‮. ‬کولونی ها به تدريج،‮ ‬زمين و آب را از روستاهای فلسطينی مجاور دزديده،‮ ‬درختها را ريشه کن کرده،‮ ‬راهها را بسته و جاده های تازه کشيده اند که عبور فلسطينی ها از آنها ممنوع است‮. ‬تقريباً‮ ‬تمام کولونی ها،‮ ‬تأسيساتی تابع خودشان بر تپه های مجاور مستقر کرده اند‮.‬
‮ ‬اين چيزی ست که هم اکنون جريان دارد‮. ‬پس از آنکه شارون رسماً‮ ‬به بوش وعده داد که برخی از اين تأسيسات را از بين ببرد،‮ ‬دهها تأسيسات جديد بر سرِ‮ ‬تپه ها سبز شده اند‮. ‬همهء وزارتخانه ها فعالانه به تأسيساتی که رسماً‮ ‬غيرقانونی شمرده می شوند ياری می رسانند‮. ‬نه تنها ارتش از آنها دفاع می کند و در نتيجه سربازان را به بدآموزی می کشاند،‮ ‬بلکه واقعاً‮ ‬به جوانان مستقر بر سرِ‮ ‬تپه ها می گويد کجا برای خود مقرهای جديد برپا کنند و مخفيانه به آنان ياد می دهد که چگونه گشت بزنند‮.‬
‮ ‬وقتی ما از وقوع خطر هشدار می داديم به ما می گفتند آرام باشيد و به ما اطمينان می دادند که تنها اقليتی از کولونها از باندهای متعصب تشکيل شده است و اضافه می کردند که اينها البته ديوانه اند و دربرابر هر کوششی برای انتقال از آنجا مقاومت خواهند کرد ولی اين مسألهء مهمی نيست،‮ ‬زيرا اکثريت وسيعی از شهروندان اسرائيل از آنان متنفرند و از آنان به عنوان سکت ياد می کنند‮.‬
‮ ‬به ما می گفتند اغلب کولون ها متعصب نيستند‮. ‬آنها به آنجا رفته اند زيرا دولت ويلاهای گران قيمتی به آنها داده که در خود اسرائيل خوابش را هم نمی بينند‮. ‬آنها به دنبال‮ »‬کيفيت زندگی‮« ‬هستند‮. ‬وقتی دولت به آنها دستور دهد که از آنجا بروند‮ ‬غرامت می گيرند و می روند‮.‬
‮ ‬اين البته يک فريب خطرناک است‮. ‬همان طور که کارل مارکس گفته است‮: ‬آگاهی انسانها با موقعيت اجتماعی شان تعيين می شود‮. ‬طرفداران حزب کار که به دست دولت اين حزب در ساحل‮ ‬غربی و نوار‮ ‬غزه اسکان داده شده اند امروز رفتارشان مثل بدترين پيروان خاخام فاشيست مائير کاهان است‮.‬
‮ ‬علاوه بر اينها به ما گفته می شد که حتی‮ ‬غريبه ها دموکراسی اسرائيل را به رسميت می شناسند‮. ‬هيچکس به روی سربازان ارتش اسرائيل دست بلند نخواهد کرد‮. ‬زمانی که دولت و مجلس تصميم به تخليهء کولونی ها بگيرند آنها اطاعت خواهند کرد‮. ‬آنها ممکن است نمايشی از مقاومت درآورند،‮ ‬همان کاری که در سال‮ ‬۱۹۸۲در زمان تخليهء کولونی های شمال سينا انجام دادند ولی‮ ‬غروب همان روز تسليم می شوند‮. ‬سرانجام در شمال سينا حتی يک کولون هم از پذيرفتن‮ ‬غرامت سر باز نزد‮.‬
‮ ‬اما اين اهانت به کولون ها کم خطرتر از اهانت به اعراب نيست‮. ‬آنجه همواره پنهان نگاه داشته شده بود امروز آشکار می شود‮. ‬کولون ها هيچ اهميتی به دموکراسی و نهادهای دولتی نمی دهند‮. ‬عقايد قلبی شان چنين چيزهايی را رد می کند‮. ‬وقتی مصوبات مجلس با قوانين مذهبی يهود تضاد داشته باشد،‮ ‬مذهب اولويت دارد‮. ‬دست آخر اينکه معتقدند کنيست‮ (‬مجلس‮) ‬باند فاسدی از سياستبازان است و قوانين ساختهء بشر را نمی توان با کلام مقدس الهی مقايسه کرد‮.‬
‮ ‬بسياری از کولون ها هنوز به صراحت چنين چيزی نمی گويند و وقتی چنين رفتاری به آنان نسبت داده شود وانمود می کنند که گويی به آنها دشنام داده شده ولی در واقع با همان عقيدهء قلبی و سرسختانهء خود که قبلاً‮ ‬همهء ماسک هايش را کنار زده اند به چنين مواضعی کشيده می شوند‮. ‬آنها نه تنها دربرابر سياست دولت،‮ ‬بلکه دربرابر دموکراسی اسرائيل نيز می ايستند و صريحاً‮ ‬می گويند که هدفشان براندازی دولت قانون و جايگزينیِ‮ ‬آن با دولت دينی ست‮.‬
‮ ‬دولت قانون ناشی از ارادهء اکثريت است که قوانينی را وضع يا اصلاح می کند ولی دولت مذهبی ناشی از تورات است که در کوه سينا‮ [‬به موسی‮] ‬نازل شده و‮ ‬غيرقابل تغيير است‮. ‬تنها شمار اندکی از خاخام های برجسته می توانند احکام الهی را تفسير کنند‮. ‬اين البته با دموکراسی ناسازگار است‮. ‬چنين افرادی را در هر کشور ديگری فاشيست می نامند‮. ‬رنگ های متفاوت مذهبی تغييری در اين امر نمی دهد‮.‬
‮ ‬شورشيان دست راستی مذهبی قوياً‮ ‬بسيج شده اند‮. ‬بسياری از آنان به کابالا‮ (‬قبالا يعنی اسرار نهانی تورات‮)‬،‮ ‬نه کابالای مد شدهء خانم مادونا،‮ ‬باور دارند که بنا بر آن،‮ ‬يهوديان لائيک امروز،‮ ‬در واقع،‮ ‬همان‮ »‬آمالکيت ها‮« ‬هستند که وقتی بنی اسرائيل از مصر اخراج می شدند توانستند بين آنان نفوذ و رسوخ کنند‮. ‬خداوند نيز همان طور که همگان می دانند،‮ ‬دستور داده است که‮ »‬آماليک‮« ‬را از صحنهء زمين پاک کنند‮. ‬آيا پايهء ايدئولوژيک کامل تری برای جنگ داخلی می توان يافت‮.‬
‮ ‬چرا اين امر در لحظهء معين کنونی به صورت تهديدی درآمده است؟ هنوز روشن نيست که آيا واقعاً‮ ‬شارون تصميم دارد معدود کولونی های نوار‮ ‬غزه را برچيند يا نه‮. ‬ولی به نظر کولون ها حتی فکر برچيدن يک کولونی می تواند آتش خصومت را بين دو دسته موافق و مخالف دامن بزند،‮ ‬چرا که اين امر هرآنچه را که مقدس است مورد حمله قرار می دهد‮. ‬شارون کوشيد آنان را قانع کند که اين فقط يک فداکاری کوچک است برای نجات ساير کولونی ها،‮ ‬ولی موفق نشد‮.‬
‮ ‬کولون ها در تدارک شورش بزرگشان،‮ ‬پرده از امکانات بالقوهء خويش برگرفتند‮. ‬برجسته ترين خاخام های‮ »‬جنبش صهيونيستی مذهبی‮« ‬اعلام کرده اند که تخليهء يک کولونی گناه است و نافرمانی از دستور خداوند و از سربازان خواسته اند که از اجرای فرمان ها امتناع کنند‮. ‬صدها خاخام از جمله خاخام های کولونی ها و خاخام های يکان های مذهبی ارتش به اين فراخوان پيوسته اند‮.‬
‮ ‬صدای مخالفان معدود و اصلاح طلبان مذهبی را خفه کرده اند‮. ‬اينان آيات تلمود را نقل می کنند که‮ »‬از قانون مملکت بايد تبعيت کرد‮« ‬يعنی بايد تابع دولت بود‮. ‬همان چيزی که مسيحيان معتقدند که آنچه متعلق به قيصر است بايد به قيصر واگذار نمود و‮ ‬غيره،‮ ‬اما چه کسی به اين‮ »‬خاخام های ميانه رو‮« ‬گوش فرا می دهد‮.‬
‮ ‬تسخير ارتش از درون از مدتها پيش آغاز شد‮. »‬قرار و مدار‮« ‬با مدارس مذهبی گذارده شد تا يکان های جداگانه ای در ارتش داشته باشند و آنان اجازه يافتند که اسب تروای بزرگی به درون ارتش بفرستند‮. ‬در هر رودررويی بين خاخام ها و فرماندهان ارتش،‮ ‬سربازان وابسته به قرار و مدارهای مذهبی از خاخام ها پيروی می کنند،‮ ‬و از اين هم بدتر،‮ ‬سالها ست که کولون ها به طور سيستماتيک در ردهء افسران ارتش نفوذ می کنند و امروز اسب تروای به مراتب خطرناک تری هستند‮.‬
‮ ‬نافرمانی و اعتراض دست راستی ها اصلاً‮ ‬مانند اعتراض و نافرمانی دست چپی ها نيست‮. ‬نافرمانی دست چپی ها موضعی شخصی ست،‮ ‬حال آنکه نافرمانی دست راستی ها يک شورش دستجمعی ست‮. ‬در جناح چپ،‮ ‬چند صد نفر هستند که از خدمت نظام در مناطق اشغالی سر باز زده اند،‮ ‬اما در جناح راست،‮ ‬هزاران نفر و حتی دهها هزار نفر برای نافرمانی از خاخام هاشان تبعيت خواهند کرد‮. ‬همان طور که رئيس ستاد ارتش اخطار کرده ارتش ممکن است چند دسته شود‮.‬
‮ ‬کولون ها همراه با همپيمانان شان در اسرائيل که دانشجويان مدارس مذهبی را دربر می گيرد شمارشان ممکن است به حدود نيم ميليون برسد که خود نيروی مهمی برای شورش محسوب می گردد‮.‬
‮ ‬کولون ها تا کنون از اين تهديد برای باج خواهی و ممانعت استفاده کرده اند تا فکر تخليهء سرزمين های اشغالی را در نطفه خفه کنند‮. ‬ولی اگر اين باج خواهی موفق نشود شورش بزرگ،‮ ‬دير يا زود،‮ ‬فرا خواهد رسيد‮.‬

‮ ‬ترجمه برای انديشه و پيکار