مصاحبه با يوری فرناندِز
از رهبران کارگران لباسدوزی بروکمن ــ آرژانتين
۹‮ ‬فوريهء‮ ‬۲۰۰۵‮ - ‬بوئنوس آيرس،‮ ‬آرژانتين‮

نوليبراليسم و تسليم دربرابر آن حکم قضا و قدر نيست. می توان دربرابر آن مقاومت کرد و دست کم در مواردی از پيشروی آن جلوگيری نمود يا آن را به عقب نشينی هايی واداشت. چنانکه می توان و بايد به راه حل های نو در پيکار مقاومت انديشيد. آمريکای لاتين آزمايشگاه انواع مقاومت ها و طرح بديل ها ست. مصاحبهء زير که در کارخانهء بروکمن و با حضور چند تن از کارگران صورت گرفته گوشه ای از مقاومت و ابتکار کارگری را نشان می دهد و شايد بتواند برای کارگران ايران نيز به عنوان يکی از اشکال مبارزاتی مطرح باشد. ارائهء اينگونه تجربيات که جنبهء تهاجمی مبارزهء کارگری را در آرژانتين بازتاب می دهد، شايد بتواند به مبارزهء دشوار کارگران ايران که مبارزه شان هنوز عمدتا تدافعی ست ياری رساند.
باری، شرکت بروکمن، از سال های ۱۹۵۰ لباس مردانه و زنانه توليد می کند. اين کارخانه با رشد کمی و کيفی خود بسيار معروف و معتبر بود. صاحبان اصلی کارخانه، سه برادر بودند به نام بروکمن. در سال های ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ کارخانه با مشکلات مالی شديدی مواجه شد. وقتی وضع کارخانه خوب بود حدود ۳۵۰ کارگر در آن اشتغال داشتند. بحران کارخانه در سال ۲۰۰۰ شدت گرفت. صاحبان کارخانه ماه ها حقوق کارگران را نپرداختند و اين امر باعث درگرفتن بحث و جدل در ميان کارگران نيز شد. حاصل بحث ها و چاره انديشی ها عبارت بود از اشغال کارخانه و تأسيس تعاونی که در حال حاضر کنترل کل فعاليت کارخانه را در دست دارد.
بروکمن تنها کارخانه ی اشغال شده در آرژانتين نيست، تعداد آنها به حدود ۲۰۰ کارگاه و کارخانه می رسد. فيلم «اشغال» (The Take) ساختهء نوامی کلاين و آوی لويس می تواند مرجع مناسبی برای آشنائی بيشتر با اين جنبش باشد.
ترويه، قديمی

- - - - - - - - - -

سؤال: از چه زمانی بحران کارخانه آغاز شد و عکس العمل کارگران چه بود؟
يوری فرناندِز: اين بحران از سال ۹۶ آغاز شد و در سال ۲۰۰۰ بسيار شدت پيدا کرد. در اواخر سال ۲۰۰۰، در ماه نوامبر ما از اوضاع کارخانه با خبر شديم. کارخانه مقروض بود و اوضاع داشت به جائی می کشيد که آنرا به طلبکاران واگذار کنند.
در آن زمان کارخانه را برای ۱۵ روز تعطيل کردند. بعد صاحب جديدی پيدا کرد به نام سرژ. کارخانه را دوباره گشودند. پس از آن تمام سال را کار کرديم. در سال ۲۰۰۱ متأسفانه شرايط ديگر به هيچ وجه مناسب نبود، بسياری را اخراج کرده بودند. ۱۱۵ کارگر بوديم که همچنان تا ۱۸ دسامبر کار می کرديم.
کارخانه بين ماه های ژوئن و ژوئيه ۲۰۰۱ به لحاظ اقتصادی سقوط کرد. قبل از آن هم شرکت حقوقمان را نمی پرداخت. به ما مقروض بود، عيدی و حق فرزند نمی پرداختند، مزايای اجتماعی ديگر وجود نداشت. به جای پول به ما هر هفته ۱۵۰ پزو کوپن می دادند، همين هم به تدريج کم شد، اول ۸۰ بعد ۷۰ پزو، ۵۰ پزو، ۳۰ پزو و تا به حد تحقيرآميز ۲ پزو در هفته رسيد. وضع واقعاً تحقيرآميز بود. اين قضيه در آخرين هفتهء قبل از ۱۸ دسامبر اتفاق افتاد. به ما ۲ پزو کوپن دادند. جمعه بود، به ما گفتند که سه شنبه برگرديم تا به ما کوپن بيشتری بدهند. ولی اين حالت پيش نيامد. دوشنبه کسی کار نکرد. سه شنبه به اين اميد رفتيم تا چند پزوئی به خانه ببريم. اين طور نشد. وقتی وضع انفجاری شد، صاحبان کارخانه پيداشان نشد. درست همين روز بود. کارگران را در فقر رها کردند. بدجور بدهی بار آورده بودند، نه تنها به کارگران، بلکه همچنين به بانک ها و نهادهای مالی مختلف. کارخانه ديگر ورشکسته بود و در اختيار طلبکاران قرار داشت. خودتان بهتر می دانيد که سرمايه داران در اين اوضاع چطور عمل می کنند.
خب، اين شرايط پيش آمد و ما آن روز در کارخانه مانديم. در انتظار آن که صاحبان کارخانه بيايند و بدهی شان را به ما بپردازند. نيامدند. در آن روز داستان ديگری شروع شد. داستانی که به واقعيت پيوست. داستانی که ديگر بسياری با آن آشنا هستند. ولی لحظات بسيار سختی داشتيم، بار بحران اقتصادی بر دوشمان بود، گرسنگی کشيديم، بيمار شديم و خيلی بلاهای ديگر.
اواخر سال ۲۰۰۱ بود و دو روز قبل از سقوط دِ لا روآ. ما هم بخشی از اين تغيير سياسی در کشور بوديم. سال ۲۰۰۱ اينطور به آخر رسيد. سال ۲۰۰۲ در حالی آغاز شد که درهای کارخانه بسته بود. کارگران بدون پول. تنها کاری که از دستمان بر می آمد کارزار تبليغی بود. ابتدا در پايتخت، بعد گام به گام در سراسر کشور، و تا جائی که به سطح بين المللی رسيد. تنها راه خروج از اين شرايط، کارکردن بود. می بايستی کارخانه را به راه می انداختيم و پس از يکماه تعطيل، راه اندازی مجدد کارخانه عمل بسيار دشواری بود. مجمع عمومی برگزار کرديم و در آن بحث های زيادی شد. بسياری از رفقا نظرشان اين بود که کارخانه را به راه بيندازيم و برخی هم مخالف بودند. می گفتند سخت است، و از اين بابت می ترسيدند، و از طرف ديگر برای مالکيت خصوصی احترام قائل بودند. اين موضوع بحث ما بود و دست آخر شروع کرديم به توليد. از نو همهء افراد باقی مانده را سازمان داديم. کميسيون های مختلف تشکيل داديم، يک کميسيون برای توليد، يک کميسيون برای ايمنی و حفاظت، يک کميسيون برای فروش و يک کميسيون اقتصادی که تمام دخل و خرج را کنترل می کرد. اين طور کار را شروع کرديم. وقتی کارخانه به راه افتاد، مشکلات مالی خانواده ها را برطرف کرديم. حتی۷۰۰۰ پزو بدهی کارخانه به شرکت برق و گاز را هم پرداخت کرديم. چرا می بايستی می پرداختيم؟ چون می خواستيم برق داشته باشيم تا بتوانيم توليد کنيم. با تمام افرادی که باقی مانده بودند کار کرديم. روشن است که بسياری با ما نماندند. ۵۰٪ بيرون رفتند. از ۱۱۵ نفر حدود ۵۰ نفر باقی مانده بوديم، بقيه رفتند چون با اشغال کارخانه موافق نبودند. آن ها با مبارزه ای که پيش می برديم موافقت نداشتند و به همين دليل هرگز با ما همراه نشدند.
آن ها که ماندند، مبارزه کردند و رنج کشيدند. شرايط سختی را پشت سر گذاشتيم و گام به گام به اين جا رسيديم. مهمترين نکته برايمان حفظ کارمان بود، مبارزه ای برای حيثيت انسانی مان. با آن که آرژانتين در شرايط بسيار سختی بسر می برد، برای ما داشتن کار و از اين طريق پيش بردن زندگی، امری حياتی بود.

سؤال: لطفاً برای مان کمی از بحث هايتان بگوئيد، چطور کارخانه را اشغال کرديد و دلايل اشغال کردن يا نکردن کارخانه که مطرح می شد چه بود؟
يوری فرناندِز: در دسامبر ۲۰۰۱ من در رابطه با سنديکا ونيز کارگران و صاحبان کارخانه نمايندهء کارگران بودم و چون کارخانه نه به ما عيدی می داد و نه حق مرخصی و نه چيز ديگر، و همچنين به علت مطالبات مربوط به دستمزد و غيره، با رئيس بخش پرسنل و صاحبان کارخانه و حتی سنديکا درگيری داشتم. می رفتم سنديکا و از شرايط اين جا شکايت می کردم، ولی هيچگاه سنديکا کمکی به ما نداد. سنديکا عملاٌ به اربابان تعلق داشت، نه به کارگران. از سوی ديگر ما در جلسات کوچک مان نمی دانستيم با کارخانه و با "قرض و قوله" های آن چکار کنيم.
نتيجه گيری ما اين بود که بايد مبارزه کنيم تا بدهکاريشان را به ما بپردازند. آن گاه همراه با رفقائی که از همان اول به من، به عنوان نمايندهء کارگران، ياری رساندند به اين ايده رسيديم که صاحبان کارخانه را از عاقبت کارشان بترسانيم و آنها را همه جور تحت فشار قرار دهيم. اين همان زمانی ست که صاحبان کارخانه، آن را به حال خود رها کردند، ولی ما نمی توانستيم بی برنامه کارخانه را ول کنيم. در چنين حالتی بود که بحث با رفقا در مورد اين که کارخانه را به کار بيندازيم شروع شد. ما می گفتيم اين تنها شکلی ست که می توانيم زندگی مان را پيش ببريم، در غير اينصورت خواهيم مرد. اما برخی ازرفقا می گفتند: "کارخانه مال ما نيست، هيچ حکمی از قاضی دريافت نکرده ايم، کارمان غيرقانونی ست، پليس می آيد و بيرونمان می کند، نمی توانيم توليداتمان را بفروش برسانيم، و ....". بيش از هرچيز از صاحبان کارخانه می ترسيدند. ولی بقيه می گفتيم اين طور نيست. می گفتيم از گرسنگی خواهيم مرد، ما خانواده داريم، تازه اربابان به ما بدهکارند و حق داريم کنترل کارخانه را بدست گرفته، کار کنيم. سرآخر در رأی گيری اکثريت آورديم و با اين تصميم کار را شروع کرديم.

سؤال: وقتی کارخانه اشغال و توليد آغاز شد، عکس العمل سنديکا و دولت در مقابلتان چه بود؟
يوری فرناندِز: سنديکا هرگز اينجا خودش را نشان نداد. از همان لحظهء اولی که از اشغال کارخانه باخبر شدند، تا زمانی که وزارت کار احضارمان کرد، آقايان رؤسای سنديکا در وزارت کار حضور داشتند، ولی هرگز به ما کمکی نکردند. آمدنشان به هيچ دردی نمی خورد، از همان زمان ما راه مان را از سنديکا جدا کرديم. ما ديگر به سنديکا وابسته نيستيم.
در رابطه با دولت...، سه بار از اينجا بيرون مان کردند، در سه مرحله. پليس همراه پياده نظام و سرباز آمد. باز برگشتيم. کار درست ما وصل شدن با رفقای ديگری بود که مانند خود ما مبارزه می کردند: رفقائی مانند بيکاران، شوراهای توده ای، دانشجويان، و.... بنا بر اين با کمک همهء اين رفقا مجدداً کارخانه را پس گرفتيم.

سؤال: احزاب سياسی چطور؟
يوری فرناندِز: روشن است احزاب سياسی چپ هستند که با چنين مبارزاتی ابراز همبستگی می کنند و به لحاظ اقتصادی هم ياری می رسانند. آنها خود را با ما همبسته می دانند، برای مان کارزار تبليغاتی راه انداختند. آن ها تنها احزابی بودند که به کمک ما آمدند.

سؤال: در حال حاضر چند نفر در کارخانه کار می کنند؟
يوری فرناندِز: در حال حاضر تعاونی ما ۶۲ عضو دارد.

سؤال: چه تعدادی زن و چه تعدادی مرد هستند؟
يوری فرناندِز: اکثريت با زنان است، آنان حدود ۸۰٪ می شوند.

سؤال: به لحاظ قانونی وضعيت شما چيست؟
يوری فرنندِز: ما چند تعاونی هستيم. پس از سه سال در مجلس به مصادره رأی دادند. در پايتخت پس از بحران سال ۲۰۰۱ پنج يا شش کارخانه وجود داشت که به حال خود رها شده بود، ما با پيگيری بيشتری برخورد کرديم. در مبارزه در سطح ملی و بين المللی نمونه شديم، اولين گروهی بوديم که لايحهء قانون مصادره را تقديم مجلس کرديم. اول قبول نمی کردند، ولی بعد به خاطر اينکه افکار عمومی از ما حمايت می کرد اين قانون به تصويب رسيد که بر اساس آن محل کارخانه، خود کارخانه و ماشين آلات آن به عنوان رهن به مدت دوسال در اختيار ما قرار دارد. به خاطر همين قانون تعاونی تشکيل داديم.

سؤال: پس از طی اين دوسال تکليف کارخانه چيست؟
يوری فرناندِز: دقيقاً اواخر سال گذشته بود... همان طور که گفتم پنج شش تعاونی بوديم که اين قانون شامل حالمان می شد. طرح ديگری نيز وجود داشت که سالهای بيشتری را برای کمک به کارخانه های جبران و ترميم شده [recuperado اصطلاحی ست که در مورد کارخانه های اشغال شده توسط کارگران و مجدداً راه اندازی شده به کار می رود- م] در نظر می گرفت.
بر اساس اين قانون با پرداخت اقساط معقول و سبک، کارخانه پس از بيست سال به ما تعلق خواهد داشت. کارخانه را ارزش گذاری می کنند و بهای آن به اقساط ۲۰ ساله تقسيم می شود.

سؤال: آيا کوششی برای ايجاد تفرقه و انشعاب هم بين شما صورت گرفت؟
يوری فرناندِز: ايدئولوژی يا سياستهای مان گاه با هم فرق دارد که بر سر آنها بحث می کنيم. گاهی هم در عدم حضور آقا بالا سر با هم خوب راه می آئيم. متفقاً و در اتحاد با هم کار می کنيم. چطور بگويم، هرچه برق می زند که البته طلا نيست. گاهی مشکلات کوچکی هم با هم داريم، ولی در مجمع عمومی رويش بحث می کنيم. مسئلهء اصلی ما پيشبرد وضعيت کارخانه است، می دانيم با توليد، بهسازی کيفيت، و کار مسئولانه تر می توانيم به هدف برسيم. در اين مسير گام بر می داريم. هدف ما اين است که کارخانه به حداکثر توان توليدی اش برسد. روشن است که با سازماندهی مناسب می توانيم به آن برسيم.
در اوايل، قبل از آن که کارمان شکلی قانونی بيابد، وقتی درگيری به دادگاه کشيد، از سوئی اربابان بودند و وکلايشان که برای باز پس گرفتن کارخانه می جنگيدند، و از سوی ديگر ما بوديم که برای ادامهء کار کارخانه مبارزه می کرديم. اقدامات غيرقانونی صاحبان کارخانه، يعنی شيوهء مديريت نادرست آن ها، به نفع ما شد.
آن ها به بانک و دولت بدهکار بودند. از سوی ديگر قانون حسابرسی معين می کند که هر دوسال يک بار بايد دفاتر حساب و کتاب کارخانه به حسابدار نشان داده شود، و آن ها سال ها بود که اين کار را نمی کردند. ما يک تيم وکالت داريم که برای کارکردن با ما آمدند. اين زمانی بود که وکلای ديگر گوششان را می گرفتند تا صدايمان را نشنوند. به نفع ما و به ضرر صاحبان کارخانه اتفاقات زيادی افتاد. به خاطر همهء اين ها بود که به ورشکستگی کارخانه رأی دادند. با ورشکستگی، پيش نويس لايحهء قانون مصادره تقديم مجلس شد. بنا بر اين کارها گام به گام پيش رفت. پس از آخرين باری که از کارخانه بيرون مان ريختند، يعنی از ۲۱ آوريل ۲۰۰۳ در ميدانچهء مقابل کارخانه چادر زديم. هشت ماه در خيابان بسر برديم و در تمام اين مدت با دولت مذاکره می کرديم. به عبارت ديگر در دوران دوالدِه (رئيس جمهور سابق) بيرون مان ريختند و در دورهء کرشنِر (رئيس جمهور جديد) کارخانه را بازپس گرفتيم. بعد با نمايندهء دولت کرشنر صحبت کرديم. دلايل مبارزه مان را با آنان درميان گذاشتيم. در آن لحظه نمايندگان دولت طرف اربابان را نمی گرفتند. وسط بودند و به لحاظ سياسی می ترسيدند. درگيری ما پيش درآمد گام های بزرگتری بود، مبارزه تا آخرين نتايجش. ما راه پيمائی و تظاهرات راه انداختيم، راه بندان بوجود آورديم، به سمت مجلس راه پيمائی کرديم، به دادگاه عالی رفتيم و به ميدان مه، و دوبار به "کاخ صورتی" رفتيم تا با رئيس جمهور حرف بزنيم. برای بازستاندن کارخانه همه کاری کرديم. اين همان چيزی ست که دولت و رژيم از آن می ترسند. بر اثر مبارزات ما ديگران هم جان می گرفتند. قاضی به نفع ما نبود، بلکه گام های قانونی ما کار را به اين جا کشاند.

سؤال: رابطهء کارگران کارخانه های ديگر با شما چگونه است؟
يوری فرناندِز: طی مبارزه مان، با همهء اقشاری که مبارزه می کردند رابطهء بسيار خوبی داشتيم. نه فقط با کارگران کارخانه های اشغال شده، بلکه با دانشجويان، بيکاران، «پيکه تهِ رو» ها که آن ها هم در حال حاضر بيکارند [نگاه کنيد به مصاحبه با لوئيز آنخل دليا در سايت www.peykarandeesh.org]. اينجا دو بار همايشی با کارگران کارخانه های اشغال شده برگزار کرديم، يکی هم در شهر رزاريو داشتيم. هميشه با کارگران ديگر رابطه ای بسيار خوب داشتيم، زيرا می دانيم هم طبقه ای های خود ما هستند.
امروزه وقتی به کارخانه نظر می کنيم، متوجه می شويم که به خاطر شيوه ای که کارها را پيش برده ايم، وضع عوض شده و بخشی از کارگران کارخانه آگاهی طبقاتی بيشتری به دست آورده اند و به همين دليل به افرادی که مبارزه شان را ادامه می دهند، ياری می رسانيم: به کارگران قطار زيرزمينی که با صاحبکارشان درگيرند، به کارگران تلفن که اخيراً در مبارزه عليه دولت پيروز شدند، همچنين به کارگران راه آهن، و از اين طريق به تمام بخش هائی که همچنان دارند مبارزه می کنند. به آن ها کمک می کنيم، چون آن ها هم به همين شکل با ما رفتار کردند.
ــ از شما بسيار سپاسگزاريم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آدرس يوری فرناندز را برای علاقه مندانی که مايل به تماس با وی باشند در اينجا می آوريم:

Yuri Fernandez
Bruckman
Calle Jujuy #554
Buenos Aires, Argentina

- - - - - - - - - -
Entrevista de Bahram Ghadimi y Felicitas Treue con Yuri Fernandez

«استقلال عمل خود را در برابر لولا حفظ کنيم»
مصاحبهء اومانيته با خوانو پدرو استديل، مؤسس جنبش دهقانان بدون زمين
(MST - جنبش کارگران روستائی بدون زمين)
ترجمه ی بهزاد مالکی

خوائوپدرو استديل مؤسس و رئيس اين سازمان، هم اکنون يکی از مهم ترين جنبش های اجتماعی برزيل و آمريکای جنوبی را رهبری می کند. از سال ۱۹۸۴ که اين جنبش به وجود آمده، اقدام تهاجمی دهقانان بی زمين برای انجام اصلاحات ارضی، به رغم سرکوبی که همواره با آن رو برو بوده سرمشق جنبش های متعدد به ويژه جنبش های شهری بوده و در انتخاب لولا به عنوان رئيس جمهوری برزيل نقش مهمی ايفا کرده است. اما از ديد اين جنبش مبارزه ادامه دارد...
در زير مصاحبه ی اومانيته را با استديل می آوريم (۱۶ نوامبر ۲۰۰۴)

پرسش: جنبش دهقانان بی زمين، امسال بيستمين سال تأسيس خود را جشن می گيرد. شما چه معنای ويژه ای برای اين سالگرد قائليد؟
استديل: جنبش دهقانان بی زمين جنبشی اجتماعی ست که پيوسته در تحول است. اين جنبش طی اين سالها توانسته خود را چون جنبشی نوين تثبيت نمايد و در عين حال، داشتن مشخصه ی مردمی و خصلت سنديکايی و سياسی خود را حفظ کند. بدين معنا که تمام اعضايش در فعاليتهای آن شرکت کرده، مبارزه ی اقتصادی، اجتماعی و سياسی را با توجه به تعهدی که برای تغيير جامعه دارند، دنبال می نمايند. از سال ۱۹۸۴ در چشم اندازی که ما برای اصلاحات ارضی داشتيم، اشکال گوناگونی از مبارزه و پيروزی را از سر گذرانده ايم. فراسوی اين مسايل، بيست سال حضور ما در صحنه، به خودی خود پيروزی مهمی ست. شما بايد بدانيد که که در تمام تاريخ برزيل، بورژوازی اين کشور به هيچ جنبش دهقانی مجال نداده بود که تا اين مدت دوام بياورد. اگر شما مايليد بدانيد که در اين مدت چه موفقيت هايی نصيب ما گرديده، بايد بگوييم غير از زمين هايی که از لاتيفوندياها مصادره کرده ايم و تعاونی ها و مدارسی که ساخته ايم، مهم ترين دستاورد ما منزلت بازيافته ی دهقانان است. دهقانی که به جنبش ما وارد می شود شروع به ايستادن روی پای خودش کرده، ياد می گيرد که چگونه با انديشه ی خودش به سازمانش بنگرد. ارزش های واقعی جنبش ما رهاندن فقرا از شرايط زيستی شان و بيدار ساختن وجدان ها و روح انتقادی در آنها ست تا مسبب بدبختی های شان و ماهيت جامعه ای را که در آن زندگی می کنند، دريابند.

پرسش: جنبش شما در انتخاب لولا به عنوان رياست جمهوری سهم داشته است. آيا امروزه اين جنبش جزئی از ساختار حکومتی به شمار می رود؟
استديل: خير. ما به او ياری داديم که انتخاب شود و از حکومت او پشتيبانی می کنيم. پيروزی او بيان توازن نيروهای گوناگونی ست که در مبارزه برای اصلاحات ارضی شرکت کرده اند، اما ما کاملا خود مختاريم و به راهمان ادامه می دهيم. نقش ما دادن آگاهی به تهيدستان روستاها و سازماندهی و بسيج آنان برای کسب حقوق شان است. نقش حکومت پياده کردن اصلاحات ارضی و خلع مالکيت از لاتيفوندياها و اعطای زمين های آنان به دهقانان است. اگر در راه تحقق اين هدف، به تعهداتش عمل نکند، ما حضور خود را اعلام می کنيم زيرا می دانيم تمام دستاوردهای اجتماعی در تاريخ بشريت، محصول بسيج و سازماندهی توده ای ست، مسئله ای که رابطه ی ما را با حکومت لولا تعريف می کند.

پرسش: دهقانان بدون زمين فشار خود را هرگز قطع نکرده و آن را ادامه خواهند داد. در حال حاضر اين فشار در چه جهت معينی اعمال می شود؟
استديل: درست است. فشار قطع نشده و جنبش ادامه دارد. در حکومت پيشين به رياست فرناندو انريکو کاردوزو، مجموعه ی نيروهای ضد اصلاحات ارضی عبارت بودند از لاتيفوندياها، دولت، شرکت های چند مليتی، رسانه های گروهی و حکومت. اما نيروهای طرفدار اصلاحات متشکل بودند از کليسا، جنبش های کارگری و بخشی از جامعه ی مدنی. ولی حال که حکومت طرفدار اصلاحات ارضی ست توازن قوا عوض شده است. با وجود اين، لاتيفونديا و رسانه های گروهی و دولت [يعنی کل نظام حاکميت] هنوز در طرف مخالف هستند و برای مبارزه با آنها بسيج دهقانان ادامه خواهد داشت. طرح هايی که اين شرکت ها دنبال می کنند ادامه و گسترش صادرات دانه های محصولات کشاورزی ست، نه توليد غلات برای تأمين احتياجات غذائی. از اين رو مبارزه با لاتيفوندياهای بزرگ نزد ما از ارجحيت برخوردار است و ما به تصرف زمين های آنها ادامه خواهيم داد. اين مبارزه ای ست با مدل کشاورزی کنونی و دولت بايد با موضع گيری به نفع دهقانان فقير، دست از حمايت از امتيازات ثروتمندان بردارد.

پرسش: در عرض اين دو سال، آيا داده های گذشته با انجام اصلاحات ارضی عوض گرديده و به نتايج ملموسی رسيده است؟
استديل: بدبختانه، درگيری های درون حکومت به اصلاحات آسيب فراوانی رسانده است. لولا در شرايطی انتخابات را برد که جنبش توده ای در حال عقب نشينی بود و مبارزات انتخاباتی بدون بحث جدی بر روی اصلاحات به پايان رسيد. در حقيقت، برنده شدن لولا در گرو زد و بندهايی بود که وی با گروه های مسلط منعقد کرد و نتيجه ی کلی آن، تشکيل حکومتی بود که بيشتر در خط ميانه قرار داشت و دارای ترکيبی ملی بود. بخش های مهم اقتصادی و کشاورزی در دست همان ها که بود باقی ماند و بنابر اين، سال اول حکومت لولا بيشتر به کشمکش های داخلی جناح های مختلف حکومت گذشت.
از يک سو ليبرال ها بودند که مخالف اصلاحات ارضی بودند و طرحی پيشنهاد می کردند که جز هشتاد هزار خانواده را در بر نمی گرفت. از سوی ديگر وزير کشاورزی از جناح چپ، خواستار اجرای طرحی بود که يک ميليون فاميل را دربر می گرفت. موضع لولا در وسط قرار داشت و ما در نوامبر ۲۰۰۳ با برپايی يک راهپيمايی بزرگ، با حدود صد هزار نفر در طول مسيری سيصد کيلومتری به سمت برازيليا سعی کرديم به لولا کمک کنيم تا بتواند تصميم بگيرد.
بالاخره با پيمان قراردادی بين جنبش دهقانان بی زمين و حکومت قرار شد که ۴۰۰ هزار خانواده طی سه سال بر روی زمين های خودشان مستقر گردند. به رغم محدود بودن اين طرح، ما آن را جشن گرفتيم، زيرا آنچه را که ما در آن به دست آورديم معادل چيزی بود که توانسته بوديم طی بيست سال کسب کنيم. با وجود اين، مبارزه ی ما برای آن که حکومت به تعهداتش عمل کند ادامه دارد. وزير اقتصاد فقط به فکر صادرات است و ما به نحوی خشونت بار مورد حمله قرار گرفتيم و انجام اصلاحات به حال تعليق درآمد. بين ماه نوامبر۲۰۰۳ و مارس ۲۰۰۴ عملا کاری از پيش نرفت و ما مجبور شديم در آوريل، روزی را به مبارزه ی ملی اختصاص دهيم که به آوريل سرخ معروف گرديد و در آن صدها «هاسينداس» را اشغال کرديم.

پرسش: آيا می توان از نوعی وقفه در کارها صحبت کرد؟ پروژه ی توسعه ی اقتصادی و ارضی حکومت را چگونه ارزيابی می کنيد؟
استديل: درست است. بحرانی که در سال های ۸۰ در مدل اقتصادی کشور ما به وجود آمده بود و به «صنعتی شدن وابسته» معروف گرديده، عمق مشکل برزيل را نشان می دهد. در سال های ۹۰ مدل جديدی با سياست نوليبراليسم بر ما تحميل شد که به معنای آزادی کامل سرمايه ی بين المللی بود. با وجود اين، نه تنها بحران حل نگرديد، بلکه اوضاع وخيم تر شد. به موازات اين شرايط بحرانی، جنبشی توده ای از سال ۱۹۸۹ پديدار گرديد. اولا در اين شرايط، رياست جمهوری برگزيده شد بدون آنکه راهی درست برای خروج از بحران را ارائه دهد. در مقطعی که ما امروز قرار گرفته ايم می توان ازبحران پروژه در برزيل صحبت کرد. نخستين گامی که می توان و بايد برداشت برپايی گفتگوی وسيعی بين نيروهای مردمی جهت دست يافتن به بديلی واقعی ست. من هنوز از سوسياليسم حرف نمی زنم، اما از استقلال ملی و مسائل اساسی مردم يعنی کار، زمين، آموزش، مسکن و دمکراتيک کردن رسانه های گروهی صحبت می کنم. دومين راه خروج را من در مبارزه ی اجتماعی می بينم که راهی گريز ناپذير برای تغيير دادن توازن قوا ست تا بدين وسيله حکومت را به چپ رانده و تغيير سياست اقتصادی و برقراری پروژه ی توسعه را تضمين نماييم. بالاخره سومين راه، خروج حکومت از اين بی تحرکی ست که بدان دچار شده. ما نبايد به توهم وحدت های پارلمانی دل خوش کنيم. نيروی حکومت بايد بر مبنای شرکت مردم استوار گردد و اين به عهده ی حکومت است که اين مشارکت را تشويق و تحريک کند.

پرسش: آيا در عرصه ی کشاورزی نيست که تنش بين واقعيت اجتماعی و اقدامات حکومتی به بالاترين حد خود رسيده است؟
استديل: نه. من چنين عقيده ای ندارم. مسئله ی اساسی در جامعه ی ما ادامه ی سياست نوليبرالی ست که مسائل اجتماعی را حادتر می سازد. در درجه ی اول، مسائلی چون سطح بالای بيکاری، کمبود سرمايه گذاری در بخش هايی که به زندگی مردم مربوط است، خرابی بيش از اندازه در خدمات عمومی بهداشت و آموزش و تمرکز ثروت و درآمد که سطح فقر را در برزيل بالا برده است. سطح بيکاری تا ۲۰ درصد رسيده و در برخی نواحی ما با رقم ۶۰ درصد بيکاری و به ويژه با نسبت های بالا بين جوانان روبرو هستيم. بحران اجتماعی ناشی از اين اوضاع باعث شيوع خشونت های فردی در بين فقرا جهت گذران زندگی گشته است. پيشنهادی برای خروج آنان از بن بست وجود ندارد و در وضعيت بی سازمانی، آنها قادر به وارد آوردن فشار بر قدرت های حاکم نيستند. اما در روستاها، به رغم فقر و مشکلات زياد، از آنجا که جنبش های اجتماعی سازمان يافته فعال اند، طغيان های توده ای محتوای سياسی به خود می گيرند و برای حکومت، گفتگو کردن با اينها و يافتن راه حل، به نوعی ساده تر است.

پرسش: لولا، چند هفته بعد از انتخابات، برنامه ای در مبارزه با گرسنگی اعلام کرد بدين هدف که يک وعده غذا را روزانه برای ميليونها برزيلی تضمين نمايد. شما درباره ی اين طرح «پايان گرسنگی» نظرتان چيست؟
استديل: اين شکستی شرم آور است. در آغاز، حزب کارگران در طرحی موسوم به «مبارزه با گرسنگی» راه حل هايی برای تغيير بنيادی ارائه داده بود مانند اصلاحات ارضی، توزيع مجدد ثروت، افزايش حد اقل دستمزدها، اصلاح خدمات بيمه های اجتماعی و اقداماتی عاجل چون توزيع مواد غذائی. می دانيد چه بر سر اين برنامه آمد؟ حتی برای آن هيچ تقدمی در برنامه های حکومتی قائل نشدند. مهم اين بود که همه ی وزارتخانه ها برای اجرای برنامه ی «پايان گرسنگی» بسيج شوند، ولی آنها ترجيح دادند تنها برای آن وزارتخانه ای درست کنند و همه ی کاسه و کوزه ها را بر سر آن بشکنند. هيچ اقدام ساختاری انجام نشد. فقط به اين اکتفا کردند که مقداری آذوقه بين فقرا تقسيم نمايند. مردم خيلی زود متوجه شدند که هيچ چيز تغيير نکرده است. حتی فقرا می دانند که نمی توانند زندگی شان را برای دريافت آذوقه از دولت تلف نمايند، امری که به هرحال تحقيرآميز است. برعکس، فقرا خواهان کار و زمين هستند. مضافا بر توزيع مواد غذائی، مهم تر از هرچيز در اين برهه ی مشخص، افزايش حقوق حداقل بود. حکومت شجاعت انجام اين عمل را نداشت. ما هم اکنون، با معادل ۸۰ دلار حداقل حقوق، در پايين ترين مرتبه در آمريکای لاتين قرار داريم. اين شرم آور است. در پاراگوئه اين مبلغ حد اقل ۳۰۰ دلار است. توليد ناخالص داخلی سرانه در برزيل ۳۰۰۰ دلار است. بنابراين، دولت در خودداری از افزايش دستمزدها هيچ گونه توجيه اقتصادی ندارد.

پرسش: آيا در همين رابطه است که شما خواستار حاکميت و خودکفائی غذائی هستيد؟
استديل: نظريه ی خودکفائی غذائی با لزوم طرح مدلی ديگر برای توسعه ی کشاورزی در پيوند است. به نحوی شماتيک، می توان گفت که چهار رده ی اجتماعی در برزيل وجود دارد:
در رده ی يکم لاتيفوندياهای غير مولد قرار دارند که عملا در خدمت بورس بازی و حفظ ذخاير ارزش های بورس اند. ما زمين های آن ها را به تصرف در می آوريم.
در رده ی دوم حدود ۳۰۰ هزار هاسيندا وجود دارد که به کشاورزی نوع سرمايه داری تعلق دارند و سمتگيری شان صادراتی ست.
در رده ی سوم حدود ۵ ميليون خرده مالکی هستند که در خدمت توليد برای تغذيه ی عمومی اند، و بالاخره ما هستيم، کاست پنج ميليونی «نجس ها»، فقرائی که همچون جذاميان اند و کسی نبايد آنها را لمس کند.
هدف اصلاحات ارضی توزيع يک درصد زمينها بين فقرا ست و خودکفائی غذائی بدين معنا ست که مدل کشاورزی بايد آنچنان عوض شود که ۵ ميليون نفری که هر روز گرسنه اند به حد اقل مواد غذائی دسترسی پيدا کنند. صادرات مواد اضافی موکول به تأمين مواد غذائی لازم برای مصرف داخلی ست. بايد بدانيد که در حال حاضر بهترين زمين های کشاورزی به توليد شکر، قهوه، سوژا، پرتقال و پنبه صرفا در جهت صادرات اختصاص يافته است.

پرسش: آيا شما با سياست کمک های کشاورزی برای توسعه ی بازار موافقيد؟
استديل: در جنبش ما و جنبش بين المللی Via Campesina نظر بر اين است که بايد استقلال خود را در زمينه ی کمک به توليد کشاورزی داخلی حفظ نماييم. هر حکومتی حق دارد سياست کشاورزی خودش را به منظور تضمين خودکفايی غذائی، حتی به صورت کمک های رايانه ای (سوبسيد) انتخاب نمايد. هر حکومتی مجبور است رايانه های لازم را برای نگه داشتن مردم در روستاها به کار گيرد. مشکل اينجا ست که برعکس، وقتی حکومتی در عوض ياری دادن به تأمين مواد غذائی، به صادر کنندگان کمک می رساند مسئله بيشتر قابل اعتراض است چرا که اين امر می تواند به کشاورزی ساير کشورها لطمه وارد آورده و موجبات يک رقابت ناسالم را بين آنها به وجود آورد. برای مثال، صادرات سوژای برزيلی با کمک حکومت صورت می گيرد با تقريبا ۱۵ درصد ماليات.

پرسش: پس اين سياست بين المللی بطور وسيعی وابسته به کنترل چند مليتی ها بر روی کشاورزی ست...
استديل: بله همين طور است. مهم ترين مسئله اين است که نوليبراليسم که سرمايه ی مالی آن را نمايندگی می کند، در يک مؤسسه ی فرامليتی، بخش های گوناگون توليدی را که با کشاورزی در ارتباط اند جمع کرده است. تا اين زمان، چند مليتی ها سعی در کنترل زمين و تجارت داشتند، ولی از اين به بعد، توانايی کنترل بذرهای کشاورزی، تمام خط تکنولوژی را در اختيار آنها قرار داده است. به همين جهت ما با تهاجم برای تحميل بذرهايی که در آنها تغييرات ژنتيکی انجام شده روبرو هستيم. برای مثال، مؤسسه ی La Monsanto تجارت کشاورزی را تحت کنترل داشته و صاحب کارخانه های مواد غذائی و مواد شيميائی کشاورزی و آزمايشگاه های دارويی و بذرهای تغيير يافته ی ژنتيکی می باشد. اين مؤسسات يک قدرت انحصاری در کف دارند که از اين طريق منافع بی حسابی عايدشان می شود. آنها از کشاورزان در همه ی مراحل بهره کشی می کنند. اين سؤال مطرح است که چرا کمپانی های فرامليتی بذرهايی را که به طور ژنتيکی تغيير يافته اند به کشاورزان تحميل می کنند؟ جواب اين است که سازمان جهانی تجارت، با اعطای حق مالکيت معنوی به آنها، به ويژه بر روی دانه ها و بذرهای نباتی، امکان منفعت های کلان در شکل عوارض (Taxes)، در بخش های کشاورزی و تجارت را فراهم آورده است. به همين دليل ما با توليد اين بذرهای تغيير يافته مخالفيم. علاوه بر اين می توان به خطراتی که برای سلامت و حفظ محيط زيست به همراه دارد اشاره کرد. اين نمايشی ست از قدرت انحصاری شرکت های فرامليتی و خطری که از اين رهگذر برای خودکفايی غذايی در تمام کشورها ايجاد شده. اين وضع واقعا خطرناک است.

پرسش: روزنامه ی اومانيته که شما آنرا به خوبی می شناسيد امسال [۲۰۰۴] صدمين سال تأسيس خود را جشن می گيرد. چه پيامی برای خوانندگان آن داريد؟
استديل: می خواهم بگويم که ما جنبش دهقانان بی زمين M S T و اومانيته هردو طالب اجتماعی عادلانه تر و دموکراتيک تر هستيم. برای ما مبارزه برای تقسيم زمين و آموزش و پرورش وسايلی هستند برای نيل به دموکراسی. روزنامه ی شما در تمام تاريخش، برای برپايی جامعه ای بدون فقر و نابرابری مبارزه کرده است. فقط به همين دليل هم شده ما رفيق و همراه در يک مبارزه هستيم. اميدوارم جنبش دهقانان بی زمين صد سال منتظر نشود ولی ما برای اومانيته آرزو می کنيم که صد سال ديگر عمر کند.

مصاحبه کننده: Bernard Duraud در روزنامه ی اومانيته ۱۶ نوامبر ۲۰۰۴

يادداشت مترجم:
Via Campesina جنبشی بين المللی ست که از سال ۱۹۹۳ سازمان های دهقانی ملی و محلی را همآهنگ می کند. کنفدراسيون دهقانان فرانسه يکی از اعضای اين سازمان است.
Latifondia, Hacinda مزارع بزرگ کشاورزی در آمريکای لاتين که اولی بيشتر به بهره برداری های شرکتهای بين المللی اختصاص دارد و دومی زمينهای اربابی که در دوران جديد به کشت سرمايه دارانه اختصاص داده شده اند.
يک عمر در خدمت دهقانان بی زمين
استديل ۵۰ ساله، يکی از رهبران برجسته دهقانان بی زمين است. وی فرزند يک پرورش دهنده ی تاکستان ايتاليايی تبار و اهل منطقه ای به نام «کاکسياس» در جنوب برزيل می باشد، منطقه ای ويژه بهره برداری های متوسط خانوادگی (کشت مواد غذائی، پرورش حيوانات و مزارع انگور) که امروزه نمونه ايست از مدل بحران زده ی کشاورزی نوليبرالی، يعنی تجزيه و قطعه قطعه شدن مزارع کشاورزی، خفه شدن روستائيان زير بار قرض، حذف يارانه های عمومی همراه با گسترش و دست اندازی شرکت های بين المللی کشاورزی ـ صنعتی.
اين منطقه ی جنوبی که در گذشته پيشرفته بوده، از اين به بعد خاستگاه بخش عمده ی بی زمين ها ست که ناگزيرند به کار فصلی روی زمين های بزرگ بپردازند يا به کلنی هايی بپيوندند که با ريشه کن کردن درختهای آمازون به وجود می آيد.
استديل بعد از تحصيل در رشته ی اقتصاد در زمان حکومت ديکتاتوری، کارمند وزارت کشاورزی و مسؤول کمک به سنديکاهای روستايی گرديد. او که يک مبارز چپ گرا بود، مخفيانه با کشيش های مترقی که کميسيونهايی برای [مصادره ی] زمين تشکيل داده بودند تماس گرفت. از اين طريق بود که به نخستين تجارب خويش در مصادره ی زمين دست يافت. به ويژه يکی از مهمترين اين اقدامات که در پايان سال ۱۹۷۸ رخ داد مربوط بود به بوميان کايگانگو که استديل در آن درگير شد. با استقرار دموکراسی [سقوط حکومت نظاميان]، استديل به تشکيلات نوين سنديکای مرکزی پيوست که توسط لولا پايه گذاری شده بود. از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۴ مصادره ی زمين ها چند برابر شد که خود تحت تأثير شرکت اعضای سنديکاها و شمار زيادی از مبارزين وابسته به کليسا در اين امر بود.
در اين ميان استديل از وزارت کشاورزی اخراج شد. در ۱۹۸۴ از پايه گذاران جنبش دهقانان بی زمين بود که زمين و اصلاحات ارضی را مطالبه ی اصلی خود قرار داده بودند. جنبش دهقانان بی زمين کاملا از سنديکاها و کليسا مستقل است و از نظر مالی و ارگان های قدرت، متمرکز نيست و تمامی راز اين جنبش در اين نهفته است. مصادره ی زمين ها ادامه دارد و روز بروزگسترده تر می شود.
(ب. د.)