داستان كفش من
(من آزاد شده ام ولى ميهنم هنوز در اسارت است. ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۹)
ترجمه بهروز عارفى

بنام خداوند بخشنده مهربان
در ابتدا از همه كسانى كه در كشورم، در ميهن بزرگ عربى ، در جهان اسلام و در جهان آزاد از من پشتيبانى كردند، سپاسگزارى و تشكر مى كنم. درباره عمل من و فردى كه هدف كفش هايم بود ، در مورد قهرمان و عمل قهرمانانه اش و نيز خود نماد و عمل نمادين حرف هاى زيادى زده شده است.
اما من پاسخ ساده اى دارم. آن چه مرا بر انگيخت، ظلم و بى عدالتى است كه بر مردم ميهنم روا شد و نيز اينكه چگونه اشغالگران خواستند وطن مرا در زير چكمه هايشان تحقير كنند. همچنين شرايطى كه قدرت اشغالگر مى خواست جمجمه هاى فرزندان وطن را، از سالمندان تا زنان، كودكان و مردان، در زير چكمه ها خرد كند. در طول چند سال گذشته، بيش از يك ميليون شهيد در زير گلوله هاى اشغالگران بر خاك افتادند و كشور ما اكنون بيش از ۵ ميليون يتيم، يك ميليون بيوه و صدها هزار معلول دارد. و ميليون ها تن نيز در اثر كوچ اجبارى در داخل يا خارج از كشور بى خانمان شده اند.
ما ملتى بوديم كه فرد عرب نان روزانه اش را با كردها، تركمن ها، آشورى ها، صابئى ها و يزيدى ها تقسيم مى كرد. شيعيان همراه با سنى ها نماز ميگزاردند و مسلمانان ميلاد مسيح عليه السلام را با مسيحيان جشن مى گرفتند. و آن هم در شرايطى كه همه ما در اثر تحريم هاى آمريكا، به مدت بيش از ۱۰ سال گرسنگى مى كشيديم.
شكيبائى و همبستگى ما باعث ميشد كه استبداد را فراموش كنيم. با توهم آزادى [از استبداد] كه بعضى ها نيز آن را باور كردند ، به كشور ما تجاوز كردند. در اثر اشغال، برادر رودرروى برادر ايستاد، همسايه در برابر همسايه و پسران در مقابل عموهايشان قرار گرفتند. اشغال خانه هاى ما را به خيمه گاه هاى مراسم تشييع و سوگوارى بدل ساخت. پارك ها و حاشيه خيابان هاى ما به گورستان تبديل شد.اشغال طاعون است و آفتى مهلك كه به اماكن مقدس توهين و بر حريم مقدس خانه هايمان تجاوز مى كند. هر روز هزاران نفر را روانه زندان هاى موقت مى كنند .
اعتراف مى كنم كه من يك قهرمان نيستم. ولى داراى ديدگاه بوده و صاحب نظرم. من از ديدن تحقير كشورم و از ديدن بغداد در آتش تحقير شدم. مردمان ما كشته مى شوند و هزاران تصوير از اين اندوه ها و دردها ذهنم را پر كرده بر من فشار مى آوردند و مرا راهنمائى مى كردند، به راه رودروئى، طرد بى عدالتى ها، دروغ ها و فريب ها. خواب بر من حرام شده بود.
ده ها بلكه صدها تصوير از كشتار ها كه موى نوزادان را نيز سپيد مى كند، اشك هاى مرا در آورد و جريحه دارم كرد. نظير افتضاح ابو غريب، كشتار فلوجه، نجف، حديثه، مدينه الصدر ، بصره، ديالى، موصل، تلعفر و هر وجب از سرزمين زخمى ما. در سال هاى گذشته، به چهارگوشه كشور مجروحم سفر كردم و با چشمان خود درد قربانيان را ديدم و با گوشهايم فرياد داغداران و يتيمان را شنيدم. و چون قدرتى نداشتم، احساس شرمى وجودم را فرا گرفت.
پس از پايان كار روزانه ام كه تهيه گزارش از فجايع روزمره عليه عراقى ها بود و در ضمن آن بازمانده هاى ويرانه هاى منازل عراقى ها را ديده بودم، لكه هاى خون قربانيان را از روى لباس هايم پاك مى كردم و دندان هايم به هم فشرده مى شد، به قربانيان قول دادم و سوگند خوردم كه انتقام شان را بگيرم.
فرصتى دست داد و من از آن استفاده كردم.
به خاطر احترام به هر قطره از خون بيگناهانى كه اشغالگران ريخته اند و يا هر نالهء مادرى سوگوار و هر ضجه كودكى يتيم، هر درد و غم قربانى تجاوز جنسى و اشك هر يتيم از اين فرصت استفاده كردم.
از كسانى كه به كار من ايراد مى گيرند مى پرسم كه آيا مى دانيد كه با آن كفش از چند خانه ويران كه در اثراشغال در هم شكسته بودند، بازديد كرده بودم؟ آيا مى دانيد كه آن كفش چند بار بر روى خون قربانيان بى گناه راه رفته است؟ آيا مى دانيد كه چند بار آن كفش وارد خانه هائى شده كه به آزاد زنان عراقى وقداست و حرمت آنان تجاوز شده است؟ حال كه به كليه ارزش ها تجاوز شده، اين كفش شايد پاسخى مناسب بود.
هنگامى كه كفش را بر سر بوش جنايتكار پرت كردم، ميخواستم امتناعم را از پذيرفتن دروغ هايش، اشغال كشورم بدست او و نيز انزجارم را از كشتار خلقم بيان كنم. همچنين، مى خواستم انزجارم را از چپاول منابع كشورم، نابودى همه ساختارهايش و آواره شدن فرزندانش و به تبعيد رانده شدن آنان نشان دهم.
پس از شش سال تحقير، بى حرمتى، كشتار و تجاوز به مقدسات و بى احترامى به عبادتگاه ها، قاتل آمده بود تا در باره پيروزى و دموكراسى خودستائى كرده وفخر بفروشد. او آمده بود تا با قربانيانش وداع كند و در مقابل انتظار داشت كه برايش گل بفرستند.
خيلى ساده، اين گل من بود براى اشغالگر. و همه همدستانش ، چه بخاطر انتشار دروغ ها و چه اعمالشان. چه پيش از اشغال و چه پس از آن.
من خواستم از شرف و اعتبار شغلم و ميهن پرستى اى دفاع كنم كه از اولين روز اشغال كشور مورد تجاوز قرار گرفته و بى حرمت شده و منكوب شده بود. برخى مى گويند كه چرا من در كنفرانس مطبوعاتى از بوش سؤال كوبنده اى نكردم تا موجب شرم وى گردد؟ و اكنون من به شما روزنامه نگاران پاسخ مى دهم كه چگونه مى توانستم از او سؤالى بكنم در حالى كه پيشاپيش دستور داده بودند كه نبايد پرسشى مطرح گردد و فقط بايد واقعه را گزارش دهيد. پرسش از بوش براى همه ممنوع بود.
از جنبهء حرفه اى بايد بگويم كه حرفه و شغل نيز اسير دست اشغال است، صداى ميهن پرستى رساترين فرياد است... و اگر ميهن پرستى لب بگشايد، آن گاه حرفه اى گرى نيز مى بايست با آن همصدا شود.
من از اين فرصت استفاده كردم. اگر من نادانسته بخاطر محدوديت هاى شغلى، حرفهء روزنامه نگارى را مقصر جلوه دادم، بدليل موانع حرفه اى بود كه صاحبان قدرت در حرفه پديد آورده بودند. من بخاطر محظوراتى كه احتمالا آن ها براى شما ايجاد كردند، از شما پوزش مى طلبم. تنها كارى كه من قصد داشتم بكنم، بيان احساسات شهروندى بود با وجدانى بيدار كه به وطنش بى حرمتى شده است.
تاريخ روايت هاى بسيارى ثبت كرده است كه از آلت دست دشمن شدن اهل اين حرفه در دست سياست بازان آمريكائى حكايت دارد. يكى از نمونه هاى آن جريان سوءقصد به جان فيدل كاسترو بود كه عوامل سيا با كارگذاردن بمبى در دوربين تلويزيونى فيلمبرداران كوبائى قصد اجرايش را داشتند. يا نظير آن چه در جنگ عراق براى اغفال افكار عمومى با وارونه نشان دادن واقعيت حوادث انجام دادند. و مثال هاى فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه مى گذرم.
ولى من مى خواهم توجه شما را به نهادهاى مشكوكى نظير سازمان جاسوسى آمريكا و يا مؤسسات ديگر آن كشور و متحدانش جلب كنم كه براى از بين بردن من از هيچ اقدامى كوتاهى نكردند زيرا مرا يك شورشى مى دانند. آنان باز هم تلاش خواهند كرد كه مرا بكشند يا از ميدان بدر كنند و من به خويشانم در مورد دام هائى كه ماموران اين سازمان ها براى كشتن يا اسارت من از راه هاى مختلف جسمى، اجتماعى يا شغلى پهن كرده يا خواهند كرد، هشدار مى دهم.
در آن هنگام، نخست وزير عراق در يك برنامه تلويزيونى ماهواره اى گفت كه هيچ شبى بدون اطلاع از وضع سلامتى من و اطمينان به اين كه من نيز رختخوابى و لحافى دارم يا نه، نمى خوابد. در حالى كه هم زمان با صحبت او، مرا به وحشيانه ترين وجهى شكنجه مى كردند: با استفاده از شوك الكتريكى، شلاق يا كابل، با ميله هاى فلزى. و همه اين وقايع درست در حياط پشتى محلى اتفاق مى افتاد كه كنفرانس مطبوعاتى برگزار مى شد. كنفرانس مطبوعاتى ادامه مى يافت و من صداى شركت كنندگان را مى شنيدم. و شايد آنان نيز جيغ و فرياد و ناله هاى مرا شنيده باشند.
هر روز صبح، مرا در آب سرد فرو برده و بالا وپائين مى بردند. من براى آقاى مالكى متاسفم كه حقيقت را از مردم پنهان مى كرد. بعد ها نام شكنجه گرانم را خواهم داد. برخى از آنان كارمندان عاليرتبه ارتش و دولت بودند.
انگيزهء من از انجام اين كار، ثبت نامم در تاريخ يا كسب مال نيست. فقط مى خواستم از ميهنم دفاع كنم و اين آرمانى مشروع است كه قوانين بين المللى و همچنين حقوق الهى تاييدش كرده اند. من مى خواستم از كشورى دفاع كنم كه با تمدن باستانى اش مورد بى حرمتى واقع شده بود. و اطمينان دارم كه تاريخ بويژه تاريخ آمريكا ثبت خواهد كرد كه چگونه اشغالگران آمريكائى توانستند عراق و عراقى ها را تا سر حد انقياد منكوب كنند.
آنان خدعه ها و ابزارى را كه از آن براى رسيدن به هدف شان استفاده مى كنند، در بوق و كرنا خواهند دميد. اين شگفت آور نيست و با آن چه استعمار گران بر سر بوميان آمريكا در آوردند تفاوتى ندارد. من خطاب به اشغالگران، پشتيبانان و دنباله روانشان و مبلغانشان مى گويم كه هرگز!
چرا كه ما مردمانى هستيم كه مى ميريم ولى تحقير و ذلت نمى پذيريم.
و سرانجام، با صراحت مى گويم كه من انسانى مستقلم. بر خلاف آن چه به هنگام شكنجه ادعا مى شد، عضو هيچ حزب سياسى نيستم. آنان، يك لحظه مرا راست افراطى خطاب مى كردند و لحظه اى ديگر چپ گرا. من از وابستگى به هر حزبى مبرا هستم و تلاش هاى آتى من در جهت خدمت مدنى به مردممان و كسانى خواهد بود كه به آن نياز دارند، بدون اين كه بر خلاف ادعاى برخى هيچ جنگ سياسى بر پا كنم.
من براى حمايت از بيوه زنان و يتيمان و كليه كسانى كه اشفالگران زندگى شان را تباه كرده اند تلاش خواهم كرد. من براى آرامش روح شهيدانى دعا خواهم كرد كه بر عراق زخمى به خاك افتادند. من براى رسواشدن هرچه بيشتر اشغال گران عراق و كليه همدستان اشغالگران در كارهاى زشت شان دعا مى كنم. من همچنين براى آرامش كسانى كه به خاك سپرده شدند و ستم ديدگانى كه در زندان ها به زنجير كشيده شده اند، دعا مى كنم.
صلح و آرامش از آن شما مردم شكيبا و متوكل بخدا باد.
پيام من به كشور محبوبم اين است كه هم بندانم به من اعتماد كرده و گفتند «منتظر»، اگر آزاد شدى به قدرت هاى مطلقه بگو – من شخصا معتقدم كه تنها خداوند قادر متعال است و بر اوست كه نماز مى خوانم - و يادآورى كن كه ده ها و صدها قربانى در زندان ها فقط بخاطر خبرچينى ها در حال پوسيدن هستند.
آن ها سال ها در زندان بسر مى برند ولى هنوز نه اتهامى دارند و نه به دادگاهى رفته اند.
آنان را در خيابان ربوده و به زندان برده اند و اكنون در پيش شما و حضور خدا، آرزو مى كنم كه بتوانند صداى مرا بشنوند يا مرا در تلويزيون ببينند. اكنون به وعده ام عمل مى كنم و به دولت و مقامات و سياستمداران تذكر مى دهم كه بنگرند تا آن چه را كه در زندان ها مى گذرد، ببينند. كوتاهى ها بى عدالتى بسيارى در وضعيت نظام قضائى عراق ببار آورده است.
تشكر مى كنم. سلام و درود خدا بر شما باد.


- - - - - - - - - -
ترجمه بهروز عارفى، اكتبر ۲۰۰۹
يادداشت:
منتظر الزيدى خبرنگار عراقى متولد ۱۹۷۹ براى تلويزيون بغداد كار مى كرد. جرج و. بوش براى آخرين ديدار از نيروهاى آمريكايى مستقر در عراق و بررسى كارنامهء حمله به آن كشور تحت اشغال به آنجا سفر كرده بود و در تاريخ ۱۴ دسامبر ۲۰۰۸ يك كنفرانس مطبوعاتى تشكيل داده بود. اين خبرنگار مبارز كه ديده بود تمام حقوق و موازين بين المللى را براى توجيه تجاوز و اشغال ميهن اش زيرپا لگدمال كرده اند بهترين پاسخ را به حضور سردستهء قاتلان جهانى با پرتاب كفش هاى خود به او در تاريخ ملت هاى ستمديده ثبت كرد.
اين خبرنگار كه با سه برادر و يك خواهر در بغداد زندگى مى كند از خانواده اى ست كه در زمان صدام حسين نيز با آن رژيم نبوده و حتا تجربهء زندان داشته است. در سال هاى اشغال، به عنوان خبرنگار حرفه اى گزارش هايى براى رسانه ها فراهم مى كرده كه رنج مردم عراق را در زير اشغال آمريكا و متحدان و همدستانش فرياد مى زند. گزارش جامع و تكان دهنده اى كه دربارهء يك دختر دانش آموز به نام زهرا كه به دست آمريكايى ها به قتل رسيده بود پخش كرد برايش شهرت فراوان به بار آورد. او هرگز حاضر نشده بود با رسانه هايى كه نيروهاى اشغالگر به راه انداخته بودند همكارى كند. و آنطور كه برخى «مطبوعاتى هاى متمدن» در تهران پس از واقعه اظهار نظر كرده بودند حاضر نشد تسليم وضعيت شود و به جاى همآوايى با برنامهء كنفرانس و طرح سؤالاتى از پيش تعيين شده كه رضايت خاطر بوش و مهماندار دست نشانده اش نورى المالكى را فراهم كند به اقدامى نمادين، بى همتا و ماندگار دست زد و جسورانه يك جفت كفش خود را يكى پس از ديگرى به سوى قاتل مردم عراق جرج بوش پرتاب كرد. يكى را بوش جاخالى داد و به او نخورد و دومى به پرچم آمريكا خورد. مأمورين برسرش ريختند و بازويش در جريان دستگيرى شكست. و در زندان تحت شكنجه هاى سخت قرار گرفت. اقدام او بهترين پاسخ ممكن از سوى كسى بود كه جز حضورش در آن كنفرانس امكان ديگرى نداشت تا تجاوز و جنايتى را كه امپرياليسم جهانى عليه مردم عراق مرتكب شده بود چنين قاطع پاسخ دهد. حمايت توده اى كه ستمديدگان در عراق و سراسر جهان از اقدام وى كردند سپاسگزارى آنان از اين شهروند دلير بود.

درباره‌ى خواست معرفى و مجازات مسببان كشتارهاى اخير

به مردم داغ ديده و آزاده!
دستگيرى، ضرب و شتم، شكنجه و كشتار وحشيانه ى مردم معترض چنان ابعاد گسترده يى يافته و وجدان عمومى را چنان جريحه دار كرده كه حتى صداى كسانى را درآورده است كه خود در اين جنايت كم سابقه شريك جرم اند،. در روزهاى آغازين اين سركوب گمان مى رفت كه شمار جان باختگان، دستگيرشدگان و ناپديدشدگان چندان زياد نباشد. البته سانسور خبرى و تحريف واقعيتِ اين كشتارها در پيدايش اين تصور بى تاثير نبود، اما به تدريج روشن شد كه شمار قربانيان به مراتب بيش از آن است كه تصور مى شد. ابتدا به بسيارى از خانواده هايى كه با مراجعه به دادسرا و زندان پى گيرِ سرنوشت وابستگان خود مى شدند گفته مى شد كه دستگيرشدگان به زودى با قرار تامين آزاد خواهند شد. اما چندى نگذشت كه به جاى آزادى، اجساد قربانيان را تحويل خانواده ها دادند. ولى در واقع، قربانيان يا در خيابان ها با شليك مستقيم گلوله از پا درآمده اند يا در اثر ضرب و شتم، تجاوز و شكنجه هاى بربرمنشانه در زندان ها،كلانترى ها، خانه هاى مخفى و ... جان باخته اند يا نيمه جان به بيمارستان ها برده شده و در آن جا به خانواده ها تحويل شده اند.
هم از اين روست كه با روشن شدن ابعاد پشت پرده ى اين جنايت هاى عظيم، اكنون خواست معرفى و مجازات آمران و عاملان اين كشتار به خواست عموم مردم تبديل شده است. كانون نويسندگان ايران كه از جمله ى نخستين نهادهاى آزادى خواه است كه اين خواست را مطرح كرد، اكنون در كنار مردم همان خواست را به گونه يى قاطع تر، صريح تر و شفاف تر مطرح مى كند:
مسببان كشتارهاى اخير در هر رده و مقامى باشند بايد به مردم معرفى شوند و در دادگاه صالح به مجازات برسند.
كانون نويسندگان ايران
۶ مرداد ۱۳۸۸


www.kanoon-nevisandegan-iran.org

طبقه كارگر ايران در كجاى اين جنبش ايستاده است؟

بيش از يك ماه از جنبش اعتراضى مردم ايران به بهانه ى تقلب در انتخابات رياست جمهورى دور دهم مى گذرد. در اين ميان تحليل هاى مختلفى در رابطه با ساختار اين جنبش و عناصر تشكيل دهنده و اهدافت اين جنبش نوشته شده است. موضع گيرى طبقات مختلف مخصوصا طبقه كارگر در قبال اين وقايع، يكى از مباحث مهمى است كه هم در داخل كشور و هم در خارج از كشور از طرف كسانى كه خود را به هر نحوى چپ مى دانند، مورد بحث قرار گرفته است.
در اين بين از جانب دو گروه اين گونه تحليل مى شود كه گويا طبقه كارگر و فرودستان جامعه ى ايران طرفدار وضع موجود و از آن بدتر طرفدار احمدى نژاد هستند. با وجود اين كه اين دو گروه به ظاهر در دو قطب بسيار مخالف هم قرار دارند، اما در واقع در اين نوع تحليل در كنار يك ديگر قرار دارند.
يك گروه حاميان سرسخت دولت هستند كه از رسانه هايى چون رجا نيوز، كيهان، صدا و سيما آغاز شده تا رده هاى بالايى مقامات سياسى و نظامى را تشكيل مى دهند. در كنار اين گروه يك گروه ديگر با ظاهرى اولترا چپ و با تحليل هايى كه رنگ و لعاب سوسياليستى و بعضا ماركسيستى دارد قرار دارند. برخى به ظاهر فعالان به اصطلاح چپ ايرانى چه در داخل كشور و چه در خارج كشور به همراه برخى روشنفكران چپ خارجى اين گونه تحليل مى كنند كه احمدى نژاد نماينده طبقه كارگر است و حاميان اش " بچه هاى اعماق" البته با " لباس شخصى" هستند.
در اين ميان از حاميان دولت بيش از اين انتظارى نمى رفت. اين افراد با هوشمندى سعى دارند كه جنبش كنونى را صرفا به "بلوار كشاورز به بالا" خلاصه كنند. كه يك عده بورژواى شكم سير مى خواهند براى دولت حامى محرومان بحران درست كنند. آمريكا نيز ميخواهد در ايران انقلاب مخملى راه بياندازد. با اين جماعت سخنى نيست چون اينان جواب سخن را با گلوله و ميله ى زندان مى دهند و سخن گفتن با آنان بى فايده و حتى خطرناك است. فعلا در مقابل شان سكوت مى كنيم. اما شايد نيروى مادى شان را يك روز با نيروى مادى پاسخ دهيم.
مشكل اصلى با كسانى است كه با تحليل ها و ژست هاى چپ دارند اين مساىٔل را تكرار مى كنند. افرادى كه عده اى حاشيه نشين و لمپن چماق به دست " لباس شخصى" را " بچه هاى اعماق "مى خوانند. در اين جا اين روشنفكران به اصطلاح چپ ابتدا بايد اين سوال پاسخ دهند.
آيا روزگارى كه پيراهن خاكسترى ها، قهوه اى ها، سياه هاو.... در آلمان، ايتاليا، اسپانيا و.... در راستاى جنبش فاشيستى، كمونيست ها، كارگران و مردم معترض را در خيابان به خاك و خون مى كشيدند و اعتصابات كارگرى را در هم مى شكستند، از جنس همين "بچه هاى اعماق" با " لباس شخصى" طرفدار احمدى نژاد نبودند؟
به نظر مى رسد متاسفانه اين افراد بى عملى و بى جايگاهى خود را در ميان مردم و همان طبقه كارگر مى خواهند با دادن تحليل هاى خنده دار جبران كنند. براى رد كردن اين كه طبقه كارگر به احمدى نژاد گرايش دارد يا نه لازم نيست چندان به خودمان سختى بدهيم.
تنها يك فرض بديهى را مطرح مى كنم. اگر واقعن احمدى نژاد اندك پايگاهى در ميان طبقه كارگر و فرودستان جامعه حتى محروم ترينو عقب نگاه داشته ترين روستاىٔيان و غيره هم داشت، مطمىٔن باشيد لحظه اى درنگ نمى كرد و تمام آن ها را با هر زور و ترفندى كه بود بسيج مى كرد و به خيابان هاى شهر مى كشاند. البته ۳بار اين تلاش را كردند و شكست خوردند. يك بار روز يكشنبه ۲۴ خرداد ماه كه جشن پيروزى در ميدان ولى عصر گرفتند، يك بار سه شنبه ۲۶ خرداد ماه كه راهپيمايى به اصطلاح وحدت با شعار "موسوى ، احمدى ، اتحاد اتحاد" راه انداختند. و بار آخر كه بنا به گزارشات حتى از روستا هاى دورافتاده تا بندر عباس و بوشهر هم آدم آورده بودند، درجمعه ۲۹ خرداد ماه در آن نماز جمعه معروف بود. اما جمعيت را همه ديديم. حتى به زور به يك ميليون نفر هم نمى رسيد. آيا واقعن طبقه كارگر و اقشار فرودست ايران از طبقه بورژوا و پولدار هاى ايران از لحاظ كميت، كمتر است؟ دوستان روشنفكر به اصطلاح چپ اگر جواب سوال قبلى را دادند اين يكى را هم پاسخ بدهند!
با اين اوصاف چند جوان كم سن و سال ناقص العقل كه براى تفريح نا سالم و براى ارضاى نياز هاى جنسى فروخفته شان يك چماق به دست مى گيرند. ترك موتور مى نشينند. لباس هاى خاكى مى پوشند. و اتفاقن از مناطق حاشيه اى هم مى آيند و اتفاقن بسيار هم سطحى مى انديشند. دلاىٔل خوبى نيستند كه " بچه هاى اعماق" را طرفدار احمدى نژاد بناميم.
بيش از اين نبايد به اين " بچه هاى اعماق"با "لباس شخصى"پرداخت. چون بيش از اين هم ارزش ندارند. تحليل آن ها را به كسانى مى سپاريم كه اين روز ها در خانه شان نشسته اند و نمى خواهند قبول كنند كه "بچه هاى اعماق" "واقعى" در آن طرف ميدان ايستاده اند.
اما سوال اصلى اين نوشتار:
طبقه كارگر در كجاى اين داستان ايستاده است؟
به جرات مى گويم برخلاف تمام افسانه هايى كه الان در ميان تمامى تحليل گران با هر گرايش فكرى درجريان است. بدنه ى اصلى اين جنبش را نه طبقه متوسط رو به بالا و بورژوازى ايران كه دقيقا طبقات متوسط رو به پاىٔين و "افراد طبقه كارگر" و فرودستان جامعه تشكيل مى دهند. ( تاكيد مى كنم " افراد" طبقه كارگر بعدن توضيح مى دهم! چرا؟)
البته انكار نمى كنم كه شروع كننده جنبش اعتراضى با رهبرى طبقه متوسط رو به بالا بود. اما بدنه شركت كننده در آن را "افراد" طبقه كارگر و فرو دستان جامعه تشكيل مى دادند و با گذشت زمان نيز هر چه بيشتر جنبش به دست "افراد" طبقه كارگر و فرودستان افتاد و همين طور به محلات پاىٔين شهر سرايت كرد.
براى اثبات اين مدعا نياز به كار چندانى نيست، تنها كافى است در تظاهرات هاى اين چند هفته شركت داشته باشيد، به وضوح مى توانيد اين واقعيت را درك كنيد . براى همين به مرور كوتاهى از تظاهرات هاى اين چند هفته مى پردازم.
اين مرور بر اساس مشاهدات مستقيم شخص نگارنده است. بر خلاف حاميان دولت كه بر اساس گزارشات دستگاه هاى امنيتى و اطلاعاتى شان كه چاپلوسانه مجبورن برخى دورغ هاى رىٔيس پسند بنويسند. و برخلاف برخى روشنفكران چپ خارجى كه از رسانه هاى غربى مشاهدات خود را مى گيرند. و برخلاف چند عنصر به ظاهر چپ داخلى كه در خانه هاى شان نشسته اند و نمى خواهند واقعيت را ببينند، اشتنتاجاتمن بر اساس مشاهداتم از انچيزى كه به صورت عينى و واقعى در واقعيت درخيابان ها جارى بود، است.
در دو روز اول يعنى ۲۳ و۲۴ خرداد اعتراضات به صورت پراكنده در تمامى محلات تهران با شركت انواع گروه هاى اجتماعى و طبقاتى بود. البته بيشتر در مناطق مركزى و شمالى شهر درجريان بود. در اين جا طبقه متوسط رو به بالا حضور داشت اما بچه هاى پاىٔين شهر نيز اگر درمحلات خود دست به اعتراض نمى زدند همه در ميادين مركزى و شمالى شهر حضور داشتند.به جرات مى توان گفت بچه ها افسريه، نازى آباد، جواديه و....بودند كه در ميدان ونك در جلوى يگان ويژه ها دست به سنگ بردند. همين بچه هاى بودند كه موتور هاى "بچه هاى اعماق" با " لباس شخصى" را به آتش كشيدند و بعد از آن بود كه مردم اين مناطق هم با آنان همراه شدند.
در روز هاى بعد جريان به شكل ديگرى بود. تظاهرات هاى ميليونى ميدان امام حسين به آزادى در ۲۵خرداد، تظاهرات ميليونى ميدان ونك به بالا و رو به روى صداو سيما در ۲۶ خرداد، تظاهرات ميليونى ميدان هفت تير به انقلاب در ۲۷خرداد، تظاهرات ميليونى ميدان امام خمينى به انقلاب در ۲۸ خرداد و.... رخ دادند. به جرات مى توان گفت اين ۴ تظاهرات ميليونى جز شگفتى هاى عالم سياست كه تنها مختص ايران است، مى باشند. اين تظاهرات ها دقيقا نشان از يك جنبش مردمى فرا طبقاتى داشت. تمامى طبقات جامعه ى ايران درآن شركت داشتند. تمام گروه هاى صنفى، تمامى قوميت ها، نسبت زن و مرد ها برابر بود، تمام گروه هاى سنى و..... نكته جالب اين بود كه در حالى كه همه سكوت كرده بودند اما همه با حقى برابر و بدون هيچ محدوديتى مى توانستند شعار هاى خود را بر روى پلاكارد هايشان با خود بياورند و هيچ كس به ديگرى و شعارى كه در دست داشت تعرض نمى كرد و اين بزرگترين تمرين دموكراسى در خيابان در طول تاريخ ايران و حتى جهان بود.
اما بحث اصلى در اين جا بود كه در مواقعى كه اين تظاهرات ها با حمله گروه هاى فشار يا به تعبير آن روشنفكر به اصطلاح چپ ما " بچه هاى اعماق" البته با "لباس شخصى" قرار مى گرفت اين جوانان طبقات فرودست و پاىٔين شهرى بودند كه به مقابله مى پرداختند. در تظاهرات ۲۵ خرداد كه همه ديدند چه افرادى كشته شدند اين بچه ها يك مشت بورژواى شكم سير نبودند ( كه اگر هم بودند قابل احترام بودند و جان شان به حكم انسان بودن شان عزيز ) كه سينه هاى خود را در برابرگلوله هاى آن " بچه ى اعماق" با " لباس شخصى" كه با نيشخند تير مى انداخت، سپر كردند.
در تظاهرات ۲۶ خرداد در پاىٔين ميدان ونك كه مردم مورد هجوم همان "لباس شخصى" ها يا آن گونه كه آن روشنفكربه اصطلاح چپ مى پسندد " بچه هاى اعماق" قرار گرفتند، بنا به مشاهدات مستقيم نگارنده كه در آن جا حضور داشت باز هم بچه هاى پاىٔين شهر بودند كه سينه هاى خود را سپر كردند تا زنان و مردان كهن سال تر بتوانند زودتر عقب بنشينند تا آماج قمه و چماق و گلوله ى " بچه هاى اعماق" با " لباس شخصى" قرار نگيرند.
خوشبختانه در دو تظاهرات ميليونى ديگر اتفاق خشونت آميز خاصى رخ نداد.
اما داستان " جدى " تر حضور "افراد طبقه كارگر و فرودست" از روز ۳۰ خرداد به بعد آغاز شد. همان طور كه همه مى دانيم تظاهرات ۳۰ خرداد از جنسى متفاوت بود.
"فرمانده كل قوا"ى آن " بچه هاى اعماق " با " لباس شخصى" فرمان حمله را صادر كرده بود. اين بار ديگر مسىٔله "بودن يا نبودن" در خيابان بود. رهبرانى كه از جنس طبقات بالايى بودند عقب نشينى كردند و فراوخان خود را پس گرفتندو مردم را به خانه هايشان دعوت كردند و يا سكوت پيشه كردند. و تنها كسانى حاضربودند حتى جان شان را براى ماندن در خيابان بدهند كه چيزى براى از دست دادن جز زنجيرهايشان نداشتند و اينان كسانى نبودند جز بچه هاى پاىٔين شهر و "افراد طبقه كارگر"، البته بايد اعتراف كرد كه در ميان جمعيت بودند بچه هاى بالا شهرى كه البته بايد به شرافت آنان نيز درود فرستاد.
اما از ۳۰ خرداد به بعد داستان حضور افراد درخيابان متفاوت شد. شعار هاى راديكال تر شد و البته همه چيز "جدى" تر شد. به شهادت مشاهدات همه كسانى كه در خيابان بودند و به شهادت مناطقى كه در آن درگيرى هاى اصلى رخ داد اين بار جنبش به پاىٔين شهر منتقل شده بود. منطقه اصلى درگيرى منطقه ستار خان، توحيد، نواب، جمهورى و...بود كه مناطق متوسط رو به پاىٔين و پاىٔين شهر هستند، بود.
از فردا ى ۳۰ خرداد بود كه آن " بچه هاى اعماق" با " لباس شخصى" ديگر جرات نداشتند بدون موتور و بدون حمايت نيرو هاى سرتا پا مسلح به ميان تظاهر كنندگان بيايند. چون مى دانستند اين بار برخلاف تمام تبليغى كه رسانه و دستگاه ايدىٔولوژيك حاكميت در مخ شان كرده بود با چند بچه سوسول، پول دار، غرب زده رو به رو نيستند بلكه با "بچه هاى اعماق واقعى" رو به رو شده اند.
البته واقعيت آن است كه طبقه متوسط رو به بالا نيز هنوز به اشكال ديگرى درجنبش حضور دارد. اما زمانى كه وضع "جدى" تر مى شود چون هنوز "چيز هاى زيادى " براى از دست دادن دارد، ترجيح مى دهد صحنه را براى "افراد طبقه كارگر و فرودست "خالى كند. تظاهرات ۱۸ تير نيز اين واقعيت را اثبات كرد كه جنبش تا جايى پيش رفته است كه تنها هراس اصلى حاميان نظم موجود و خصوصا " قرارگاه ثارالله" آن است كه شعله هاى اعتراض به "جنوب و شرق تهران" كشيده نشود كه اگر كشيده شود آتشى به پا مى شود كه.....
مشاهدات ميدانى به ما اين حكم را مى دهد كه حتى در خيابان هاى بالاشهر نيز اين"افراد طبقه كارگر و فرودست "هستند كه تظاهرات مى كنند. اين زنان و مردان جوان "بى كار، دانشجو و مزد بگير" هستند كه تظاهرات مى كنند. اين زنان و مردان ميان سال كه از مخارج سنگين زندگى خود و خانواده شان كمرشان خم شده است فرياد درد در خيابان به آسمان مى برند. حتى اگر بر خلاف ميل آن روشنفكران به اصطلاح چپ اين افراد " شيك لباس بپوشند، لطيف سخن بگويند، دستان شان زمخت نباشد، سبك زندگى مدرن داشته باشند، زبان خارجى بلد باشند، بوى ادكلون بدهند، با رسانه و اينترنت آشنا باشند، اهل شعر موسيقى باشند، اهل بزن و برقص باشند، با فرهنگ مدرن غربى حال كنند، مايكل جكسون و مدونا و ساسى مانكن دوست داشته باشندو... " اما در نهايت جز طبقه كارگرهستند. چون يا " مزد بگيرند" و در نتيجه كارگر ! يا در آينده "مزد بگير" مى شوند چون فعلا يا "بى كار " ند يا " دانشجو" !!!
اين روشنفكران عزيز ما كه هنوز مى خواهند ژست "چپ" بودن بگيرند، مشكل شان در آن است كه چپ بودن شان تبديل به يك "آىٔين" شده است. "آىٔينى"كه يك سرى مناسك دارد. مناسكى كه با فحاشى به آمريكا و غرب شروع مى شود و با افسانه ساختن از كارگر ختم مى شود. اين ها سبك زندگى مدرن داشتن را مساوى با غرب زدگى و آمريكايى بودن و سوسول بودن مى دانند و هر كسى كه اين گونه باشد را در راستاى پروژه ى "انقلاب مخملى" مى دانند. غافل از اين كه اين جوانانى كه در خيابان ها دارند فرياد مى زنند و خواهان يك زندگى شرافتمندانه مدرن هستند اكثرا از طبقات متوسط رو به پاىٔين هستند. مشكل در اين جا نيست كه طبقه كارگر و اقشار فرودست حامى احمدى نژاد هستند و اعتراض نمى كنند. مشكل در تعريف و نوع ديدگاه تيپيكال اين روشنفكران به اصطلاح چپ است. آقايان هنوز كارگر را فردى "زشت، با دستانى زمخت، با لباسى كثيف، بد دهن، لمپنى،عقب مانده، كسى كه روزنامه وكتاب نخواند، كسى كه اينترنت نرود و ماهواره نبيند، كسى كه ناموس پرست باشد، كسى كه آهنگران گوش دهد، موتور سوار شود و بوى عرق و گلاب و پياز بدهد" و..... مى دانند در نتيجه دچار اين توهم مى شوند كه موتور سواران چماق به دست "لباس شخصى" همان "بچه هاى اعماق" هستند.
مشكل اين آقايان خودشان و ديدگاه شان است كه هيچ انطباقى با واقعيت جارى در ايران ندارد. اين آقايان مرگ سياسى خود را در بزنگاه مهم تاريخ سياسى و اجتماعى ايران امضا كرده اند. اگر تا ديروز اين "بچه هاى اعماق" با " لباس شخصى" به دستور مقامات بالايى و "فرمانده كل قوا" ى شان نخواستند اين روشنفكران به اصطلاح چپ را همراه با هزاران مرد و زن روشن انديش واقعا چپ كه در دهه ۶۰ اعدام شدند، نابود كنند. اين موج خروشان " بچه هاى اعماق واقعى " است كه اين افراد را از صحنه ى سياسى و مبارزات اجتماعى _ طبقاتى جارى در ايران به گوشه ى خانه شان رانده است. از دل همين بچه هاى اعماق واقعى است كه جنبش نوين چپ جوان ايران بدون نياز داشتن به اين پدرخوانندگان " نا خوانده" متولد مى شود.
اما ما برخلاف اين دوستان در تحليل هاى مان نمى خواهيم دچار توهم شويم. در نتيجه بايد اعتراف كنيم كه " طبقه كارگر" هنوز به مثابه "يك طبقه" وارد ميدان نشده است. درواقع اين "افراد طبقه كارگر"هستند، كه به صورت منفرد وارد عرصه شده اند. براى همين در اين نوشتار بار ها از لفظ "افراد" طبقه كارگر استاده كرده ام. طبقه كارگر هنوز با افق طبقاتى خودش وارد ميدان نشده است. متاسفانه بسيار هم سخت مى نماياند كه در آينده نزديك با اين افق وارد ميدان شود. اين جنبش هنوز يك جنبش فرا طبقاتى با خواست هايى دموكراتيك است. اما برخلاف اين ديدگاه سنتى كه در بين چپ هاى ايران رسوخ دارد كه بايد ابتدا تغييرات دموكراتيك شود بعد طبقاتى و يا در ايران سرمايه دارى نداريم بلكه ارتجاع داريم. من جور ديگرى مى انديشم.
به نظرمن اتفاقن تنها و تنها اين طبقه كارگر است كه مى تواند تغييرات دموكراتيك را براى كل جامعه ايران بياورد. چون سرمايه دراى در ايران درست درگرو يك نوع حكومت خودكامه و ديكتاتورى مى تواند به حيات خود ادامه دهد. و هرنوع شيوه ى توليد سرمايه دارانه در ايران تنها با يك صورتبندى خودكامه مى تواند براى طبقه خودش سود آور باشد. در اين جا تنها تغيير مناسبات توليدى است كه مى تواند تغيير در ديگر مناسبات اجتماعى را فراهم سازد. در كنار اين موضوع در شرايط كنونى كه حاكميت هيچ اباىٔى از اعمال خشونت و كشتار براى ادامه حيات ندارد. تنها فلج كردن پايه هاى اقتصادى آن به وسيله ى يك اعتصاب عمومى آن هم به رهبرى طبقه كارگر است، كه مى تواند نويد بخش يك تغيير بنيادين باشد. البته اين افق بسيار دشوار و دور مى نماياند. اما واقعيت همين است.
واقعيت اين است كه روزى فراخواهد رسيد كه آن " بچه هاى اعماق" با "لباس شخصى" مجبور خواهند شد كه چماق را بر زمين نهند و اسلحه در دست گيرند، از موتور پياده شوند و تانك سوار شوند، " لباس شخصى "شان را با "لباس لجنى" تعويض كنند تا در رديف پيراهن خاكسترى ها،قهوه اى ها و سياه ها قرار بگيرند. تا ماهيت شان نشان داده شود تا همگان بدانند كه اينان نه به "بچه هاى اعماق" كه "تفاله هاى حاشيه" و نه "لباس شخصى"ها كه "لباس نظامى" ها بوده اند كه حامى احمدى نژاد بودند.
آن زمان شايد اين روشنفكران به اصطلاح چپ و در واقع "راست" ما از خواب بيدار شوند البته با صداى " بچه هاى اعماق واقعى " كه در خيابان سرود آزادى و پيروزى را مى خوانند.


- - - - - - - - - - - - - - - -
*پى نوشت:
اصطلاح "بچه هاى اعماق" برگرفته از يكى از سروده هاى شاعر بزرگ احمد شاملو است. متاسفانه ناصر زرافشان كسى كه خود را يك روشنفكر چپ مى داند چند شب پيش از انتخابات در مصاحبه تلويزيونى با فردى به نام "حصيبى" اين اصطلاح را براى حاميان و راى دهندگان به محمود احمدى نژاد به كار برد.

تذكر:
به اشتباه بچه هاى اعماق را سروده گلسرخى نوشته بودم كه با تذكر يك رفيق گرامى اصلاح شد. از همه عذرخواهى مى كنم.

http://www.bazgooftan.blogfa.com/8804.aspx

 

جنبش اجتماعى مردم ايران كه اين روزها مرحله‌ى حساسى را مى‌گذراند در سى سال اخير با افت و خيزهاى فراوانى روبرو بوده است. اين حركت مردم كه نمى‌توان آن را ازمبارزات سى سال گذشته جدا كرد، در ابعاد مختلف همان خواسته‌هاى سى ساله گذشته را دنبال مى‌كند. خواسته‌هايى كه نه تنها هيچگاه بر آورده نشده بلكه در مبارزات مختلف بخش‌هاى گوناگون جامعه همواره مطرح شده و به شديدترين وجه از جانب سركوب‌گران با آن برخورد شده است.
در برخى مقالات ونوشته‌هاى تحليل‌گران چپ در غرب (كسانى كه روشنفكران و چپ‌هاى ايرانى ِداخل كشور انتظار همراهى و همفكرى از آنان را دارند) آنچه كه در روزهاى پس از انتخابات در ايران رخ داده با عنوان "انقلاب رنگين" خوانده مى‌شود و گاه از شكست آن ابراز شادمانى مى‌كنند و پيروزى يك جناح را تبريك مى‌گويند، شايد به اين دليل كه تبليغات ضدامريكايى دولت ايران تنها چيزهايى است كه در مطبوعات و رسانه‌هاى غربى منتشر و منعكس شده است. دربرخى از رسانه‌هاى غربى با جار و جنجال زياد روى آن چه كه پس از انتخابات در ايران رخ داده مانور داده مى‌شود و كسانى كه هيچ آشنايى با خواسته‌هاى مردم ما ندارند به نوعى خود را همراه با آن نشان مى‌دهند كه گويا برنامه‌ريزان اين حركت هستند. در دوران حاكميت رسانه‌ها و جار و جنجال‌هاى تبليغاتى، اين درهم ريختگى و اغتشاش اخبار و مواضع، بسيارى نظرات عوض مى‌شود و به نظر مى‌رسد اين مساله هدفمند باشد. جالب است كه دو طيف فكرى مختلف حركت مردم را مخملين مى‌نامند، هر دو اين طيف‌‌ها تنها ظاهر مساله را مشاهده مى‌كنند و به باور مردم، كسانى كه امروز دم از انقلاب مخملين و رنگى مى‌زنند و جنبش اجتماعى ما را با آن مقايسه مى‌كنند چه از جانب چپ و چه از جانب راست شناخت درستى از اين جنبش ندارند.
دلايل و مدارك فراوانى وجود دارد كه در سى سال گذشته همواره دولت‌هاى حاكم در ايران مورد حمايت امريكا و متحدانش و بطور كلى نظام حاكم در غرب بوده‌اند و تا كنون چالش جدى در بين آنان صورت نگرفته است و آنچه شاهدش هستيم (شعارهاى مرگ بر امريكا و نابود باد اسرائيل و ديگر شعارهاى ضد غربى و يا حملات دولت امريكا به ايران و...) تنها بازى موش گربه‌اى است كه براى منحرف كردن افكار عمومى طراحى شده است و آنچه كه تعيين كننده‌ى سياست‌هاست، سودهاى كلان اقتصادى است... *
براى اين باور مستندات بسيارى مى‌توان ارائه كرد. يك ضرب‌المثل فارسى وجود دارد: "دم خروس را باور كنيم يا قسم حضرت عباس" در طى اين سى سال آنقدر دم خروس از قباى روباه بيرون زده كه قابل انكار نيست و انكار آن تنها از حكومت‌هاى سرمايه‌دار غربى و حكومت ايران برمى‌آيد. اين موش و گربه بازى سود كلانى براى شركت‌هاى سرمايه‌دارى در بر دارد. زيرا دولت‌هاى كشورهاى سرمايه‌دارى بزرگ مانند امريكا و اروپا و يا روسيه و ديگران، با تبليغ بر روى مسايلى مثل پرونده‌ى سلمان رشدى، حقوق بشر، و يا پرونده‌ى هسته‌اى در ايران و فشار آوردن روى دولت مى‌توانند قراردادهايى با سودهاى افسانه‌اى ببندند و امتيازاتى شبيه قراردادهاى تركمانچاى و دوره‌ى قاجار را از دولت ايران بگيرند. كما اينكه در اين سال‌ها اين كار را كرده‌اند.
در اين فضا (مخصوصا با وجود تحريم) بخش بزرگى از معاملات قاچاق انجام شده و مى‌شود كه سودهاى آن را نمى‌توان با سودهاى معاملات رسمى مقايسه كرد. (براى هر دو طرف معامله و دلالان اين معاملات كه معمولا آقازاده‌ها هستند.) به عنوان مثال ايران سومين وارد كننده ى سيگار از امريكاست، البته نه به صورت رسمى. و يا خريد سلاح وقطعات مورد نياز موشك ها و هواپيماهاى جنگى و...(۱)
براى روشن‌تر شدن اين مساله موضوع را از آغاز مرور مى‌كنيم.
از ابتدا، روى كار آمدن حكومت اسلامى مورد توافق چهار كشور صنعتى (آمريكا انگليس فرانسه ،آلمان) در كنفرانس گوادلوپ قرار گرفت و در همان زمان بود كه انقلاب مردم ايران در توافق ميان بنيادگرايان و غرب به مسيرى خاص هدايت شده و سازش بزرگ صورت گرفت. (۲) هدف نامه‌هاى رد و بدل شده در آن زمان ميان رهبران مذهبى و غرب و حمايت آشكار محافل غربى از رهبران مذهبى در ايران روشن است. سياست‌هاى آن دوران مثل ايجاد كمربند سبز به دور شوروى سابق و ايجاد قطب‌هاى مذهبى براى شكست اردوگاه شرق و... در مطالب دولتمردان آن زمان به صراحت گفته مى‌شد. اين مطلب آنقدر آشكار است كه كسى را ياراى انكار آن نيست و هر كس دستى در اخبار و رسانه ها دارد ميتواند مدارك آنرا به وضوح مشاهده كند.
پس از آن گروگان‌گيرى ديپلمات‌هاى امريكايى بود كه بسيار در باره آن صحبت شده است و مطابق با اسناد آن زمان هدف اصلى آن انحراف مبارزات مردم براى استقلال از امريكا و كل نظام سرمايه‌دارى جهانى بود. در اين راستا پس از سركوب نيروهاى مستقل داخلى، گروگان‌ها به دولت محافظه‌كار ريگان تحويل شد. آقاى ريگان در جلوى دوربين‌هاى پرنور رسانه‌ها اعلام كرد كه بهترين هديه‌ى رياست جمهورى‌اش را از رهبرى ايران دريافت كرده ‌است. در اين زمان اسارت‌بارترين قراردادها (قرارداد الجزايركه نخست وزير وقت ومعاون او در بستن اين قرارداد مشاركت داشتند) براى تحويل اين گروگان‌ها از جانب بنيادگرايان مورد قبول قرار گرفت كه حتى رييس‌جمهور وقت (بنى‌صدر) در مخالفت با بنيادگرايان، آن را قرارداد وثوق‌الدوله ناميد.
پس از آن جريان ايران كنترا و مسافرت‌هاى محرمانه مك فارلين معاون رياست جمهورى آمريكا به ايران پيش آمد كه گزارش‌هاى آن به تفصيل در شرح كميسيون تاور آمده است و نتيجه آن افشاى رابطه‌ى پنهانى فروش اسلحه از طريق منابع غيررسمى به دولت ايران به مدت ۵ سال بود. درآمد حاصل از اين معاملات به حساب نيروهاى سركوبگر درآمريكاى لاتين واريز شد. كم كم روشن شد كه ايالات متحده حداقل ۲۰۰۸ موشك تاو و ۲۳۵ موشك هاوك به ايران فروخته است. همچنين مشخص شد قسمت اعظم محموله‌هاى ايالات متحده را اسرائيل فراهم كرده است. (۳)
پس از آن ماجراى سال ۶۷ (۱۹۸۸) يعنى قتل عام زندانيان سياسى در سكوت كامل امريكا و غرب صورت گرفت و در آن زمان يك پرونده‌ى رسمى در مجامع بين‌المللى براى اين نسل‌كشى تشكيل نشد در حالى كه درهمان زمان دولت ليبى براى سرنگون كردن يك هواپيما با ۲۰۰ مسافر به دادگاه‌هاى بين‌المللى كشيده مى‌شود مگر جان انسان با انسان فرق دارد؟ تنها فرق آن مى‌تواند اين مساله باشد كه قتل‌عام شدگان سال ۱۹۸۸ در ايران از نظر سياسى مخالف سلطه امريكا و غرب بوده‌اند. پس ارزش مطرح كردن ندارند.!! (۴)
بعد از قتل‌عام زندانيان سياسى در سال ۱۹۸۸ حكومت ايران جايزه‌اش را با سرازير شدن وام‌هاى مختلف دريافت كرد و بر طبق آمار رسمى در ظرف سه سال نزديك به ۵۰ ميليارد دلار از منابع مختلف غربى وام دريافت كرد و به اصطلاح دوران سازندگى را گذراند. اين وام‌ها به دولت ايران اجازه داد تا مخالفان خود را در اقصى نقاط جهان به قتل برساند كه نمونه‌هاى آن را در ميكونوس و موارد ديگر كه به گفته منابع مستقل بيش از ۲۰۰ مورد در خارج از كشور بوده است مشاهده كرديم.
قتل دكتر قاسملو، بختيار، كاظم رجوى، فرخزاد و صدها قتل داخلى نظير فروهرها، مختارى و پوينده‌ها در زير چشم به هم زده و خواب‌زده‌ى غربى‌ها صورت گرفت. جالب است بدانيم كه در هر يك ازاين دوران‌ها يكى از جناح‌هاى درگير امروزى قدرت برتر بودند.
پس از افشاى اين اعمال، غرب به حمايت از اصلاح‌طلبان و اصلاحات سياسى در ايران روى آورد و با دولت اصلاحات وارد معامله شد قراردادهاى كلانى مانند توتال، رويال داچ شل در حوزه‌هاى نفت وگاز در اين دوره بسته شد وامتيازات بزرگى همانند كرسنت، ايرانسل وغيره به شركت‌هاى بزرگ بين‌المللى واگذار شد و شركت‌هاى بزرگى همانند هاليبرتون (متعلق به ديك چينى وكاندوليزارايس) درايران فعال شدند. در اين دوره ظاهرا اصلاح‌طلبى، درحقيقت پشت پرده، نهادهاى سركوب بازسازى شد كه امروز نتايج آن را مى‌بينيم. سكوت همان غربى‌ها در سركوب ۱۸ تير۸۷ و سكوت در برابر انواع شكنجه و تجاوز به دستگيرشدگان – زيرا در آن زمان امريكا هم از همين روش‌ها در گوانتانامو و ديگر جاها استفاده مى‌كرد. و ضمنا با دولت اصلاحات به بده بستان‌هاى مختلف در عراق و افغانستان و خاورميانه و شبه ‌جزيره بالكان مشغول بود – انطباق روش‌هاى غرب با روش‌هاى حكومت ايران در اين دروه بيانگر نبودن اختلاف جدى ميان آنهاست.
درباره اين همكارى ها به موارد زير مى‌توان اشاره كرد:
همكارى امريكا و ايران در شبه‌جزيره بالكان و تكه پاره كردن يوگسلاوى سابق يكى از درخشان‌ترين همكارى‌ها ميان بنياد‌گرايى اسلامى و سياست‌هاى توسعه‌طلبانه غرب است. دراين زمينه همكارى‌هاى دوطرف در چند پاره كردن يوگسلاوى سابق و قراردادهاى دوجانبه همزمان با اوج قتل مخالفان حكومت ايران در سراسرجهان بود.
با شروع جنگ در يوگوسلاوى سابق محمد رضا نقدى در رأس گردانى از پاسداران سپاه قدس به بوسنى و هرزگوين اعزام شد و تا پايان بحران در آن منطقه يكى از سه فرمانده ارشد نظامى سپاه پاسداران در بوسنى بود. در همين زمان امريكا و ناتو يك پوشش هوايى براى خنثى كردن نيروى هوائى يوگسلاوى برقرار كرده بودند تا نيروهاى مجاهدين وكمك هاى ايران به بوسنى برسد .
رسيم دليچ در جريان جنگهاى بالكان فرماندهى داوطلبان اعزامى از سوى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به بوسنى هرزگوين را نيز برعهده داشت. داوطلبان ايرانى كه از سوى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به بوسنى اعزام شده بودند، تحت فرماندهى همين نظامى مسلمان بوسنيائى عمل مى كردند. اگر چه فرماندهى پايگاه به عهده افسران سپاه پاسداران بود، وليكن داوطلبان ايرانى در چارچوب بريگاد المجاهد عمل مى كردند. اين بريگاد در سال ۱۹۹۳ ميلادى بيش از ۲ هزار داوطلب خارجى را در بر مى گرفت و به گفته على احمد، مجاهد افغانى كه در حال حاضر در زندان زنيتسا به سر مى‌برد، از جمله مسوول قتل ۲۴ غيرنظامى كروات در روستاى دليچ است. در سال ۱۹۹۳ ميلادى همين بريگاد در اوراساچ ده‌ها زندانى صرب‌تبار را نيز به قتل رسانيد و سرهاى آنها را بعد از مرگ از بدن جدا كرد و درخيابان‌هاى اين روستا به نمايش گذاشت.
رسيم دليچ، ژنرال ۵۶ ساله ارتش جمهورى بوسنى هرزگوين متهم به جنايات جنگى، پاكسازى قومى، و نسل‌كشى شده است. وى در نيمه اول دهه ۱۹۹۰ ميلادى، بين سالهاى ۱۹۹۲ و ۱۹۹۵ فرماندهى سپاه المجاهد را برعهده داشت. از جمله اتهاماتى كه ژنرال دليچ بايد در لاهه به آنها پاسخ گويد تجاوز به ده‌ها زن و دختر صرب و كروات از سوى داوطلبان خارجى كه تحت فرماندهى او عمل مى‌كردند، است. رسيم دليچ در سال‌هاى اخير با چند شركت صادرات و واردات كه توسط خاريس زيلاسيچ، مسئول سابق سازمان امنيت بوسنى پايه گذارى شده اند و عمدتا با جمهورى اسلامى داراى روابط بازرگانى هستند، همكارى داشت.

همكارى ايران و امريكا در روى كار آوردن حكومت كرزاى در افغانستان
كنفرانس آلمان براى افغانستان پس از طالبان آغازى براى هماهنگى ميان ايران وغرب درباره افغانستان پس از طالبان بود. اين همكارى در تمام دوران حاكميت شوروى سابق ادامه داشت و ايران هم‌گام با غرب در تقويت و تسليح مجاهدين افغان مشاركت فعال داشت. كمك‌هاى اطلاعاتى وتسليحاتى ايران به مجاهدين افغان وآموزش‌هاى نظامى به آنان در طول دوران مبارزاتشان آنقدر متنوع و فراوان است كه نيازى به ذكر تك تك آنها نيست.
همكارى دو طرف در مورد افغانستان در شرايط كنونى با شركت نماينده دولت جمهورى اسلامى ايران در كنفرانس افغانستان در لاهه ادامه يافته است. در كنار خبرهايى چون احتمال همكارى جمهورى اسلامى با ناتو و يا خبرهايى كه اخيرا در زمينه مذاكرات رژيم اسلامى با نمايندگان شركت‌هاى خصوصى آلمانى در رابطه با استفاده از خاك ايران به منظور ارسال تجهيزات و ادوات غيرنظامى براى نيروهاى آلمانى مستقر در افغانستان انتشار يافته، همچنين پيام اوباما به عنوان نمونه‌هايى از چرخش در شكل پيشروى سياست آمريكا در قبال ايران قابل ذكر است. (۵)
در ماه مارس خبرى دهان به دهان مى شد. به موجب اين خبر دولت با ناتو و امريكا يك قرارداد محرمانه امضاء كرده كه بموجب آن محموله هاى نظامى آنها از طريق خاك ايران به داخل افغانستان منتقل مى شود. اين قرار داد بدون اطلاع نمايندگان مجلس بسته شده و يگانه كسى كه در جريان جزئيات آن قرار داشته منشى مخصوص رهبر، بوده است. از جمع نمايندگان مجلس نيز يگانه كسى كه درجريان اين قرارداده بوده رئيس كميسيون امنيت و سياست خارجى مجلس بوده است. روزنامه ساندى تايمز چاپ لندن در شماره يكشنبه ۲۹ مارس ۲۰۰۹ (نهم فروردين) نوشته است كه ايران و آمريكا اولين دور مذاكرات خود را در خصوص پايان جنگ در افغانستان برگزار كرده اند.
اين روزنامه مى‌نويسد ديپلمات‌هاى ايرانى و آمريكايى ۲۷ مارس در مسكو در كنار يك ديپلمات بريتانيايى، كه نقش واسطه را ميان آنها ايفا ميكرد، و به ابتكار دولت روسيه، به گفتگو نشستند. پتريك مون رييس بخش آسياى مركزى و جنوبى وزارت امور خارجه آمريكا و معاون وزير امور خارجه ايران، در اين مذاكرات شركت داشتند. پس از اعتراض برخى نمايندگان مجلس به بى‌خبرى مجلس از قراردادهاى مهمى مانند اين قرارداد، از طرف اعضاى كميسيون امنيت و سياست خارجى گفته شد كه چون پاكستان گرفتار اوضاع نامساعد سياسى شده، امريكائى ها براى عبور محموله‌هاى نظامى خود به افغانستان از طريق ايران امتيازهاى مهمى به ايران دادند، اما هيچكس نگفت اين امتيازها كدام بوده و به چه مقامى و در چه مذاكره اى داده شده است.
همكارى ايران و امريكا در روى كار آوردن حكومت اسلامى در عراق بر طبق نظرسنجى‌هاى پس از اشغال، مردم عراق خواهان يك حكومت سكولار بودند. اين نظرسنجى‌ها به وسيله مراكز معتبرى همچون دانشكاه آكسفورد مورد تاييد قرارگرفت. (۶) اما مذاكرات و توافق‌هاى ايران با امريكا به روى كارآمدن دولت نورى‌المالكى منجر شد و نيروهاى سكولار از حكومت كنار گذارده شدند.
ايران و امريكا در باره ى عراق سه دوره مذاكره داشتند كه در هر دوره ى آن مقامات بلند پايه‌ى نظامى وامنيتى دو طرف مشاركت داشتند. يكى از اين مذاكرات درهفتم خرداد ۸۶ برگزار شده است كه آسوشيتدپرس در۲۷ ارديبهشت ۸۶ اين خبر را به نقل از وزير امور خارجه‌ى ايران در پاكستان اعلام كرد.
هر چند هر دو طرف در رسانه‌هاى عمومى يكديگر را به كارشكنى در امنيت عراق متهم مى‌كردند. اما همكارى دو طرف باعث روى كار آمدن وثبات دولت فعلى درعراق شد كه همگان مى‌دانند از دوستان نزديك دولت ايران هستند و اغلب اعضاى دولت فعلى كسانى بوده‌اند كه سال‌ها در ايران زندگى كرده‌اند و هيچ دولتى در منطقه به اندازه‌ى ايران در عراق صاحب نفوذ نيست.
۴- در سه دهه‌ى اخير ايران و امريكا با همراهى نظام جهانى سرمايه‌دارى در سه مورد فوق براى روى كار آوردن حكومت‌هاى مذهبى همكارى نزديكى داشته‌اند ودر هر يك از موارد اگرهمكارى غرب و ايران نبود روى كار آوردن اين حكومت‌هاى مذهبى امكان‌پذير نبوده و در نتيجه نگهدارى اين كشورها براى گسترش سرمايه‌هاى بين‌المللى و آرامش براى آمادگى آنان جهت سرمايه‌گذارى فراهم نمى شد. اما در همين دوران منافع اقتصادى در معامله با خود ايران فراموش نشده است.
در مورد معاملات اقتصادى كلان در طى اين سال‌هاى اخير علاوه بر خريد تسليحات از منابع دست اول و دوم مى‌توان به موارد زير اشاره كرد:
خبرگزارى فارس به نقل از مجيك سيتى گزارش داده است: شركت نفتى هاليبرتون آمريكا على‌رغم تحريم اقتصادى عليه ايران، ۴۰ ميليون دلار تجهيزات نفتى به اين كشور فروخته است. پس از تصويب قانون تحريم اقتصادى آمريكا عليه ايران، شركت هاليبرتون براى اين كه بتواند در كشورهاى تحت تحريم سرمايه‌گذارى كند، اقدام به تاسيس شعبه‌هاى خارجى كرد، چرا كه قانون تحريم اقتصادى، سرمايه‌گذارى شعبه‌هاى خارجى شركت‌هاى امريكايى را در كشورهاى تحت تحريم منع نمى‌كند. ويليام تامسون، بازرس نيويورك، شركت هاليبرتون را به خاطر فعاليت در ايران مورد بازجويى قرار داد. ولى مسئولان شركت‌ هاليبرتون معتقدند، فعاليت‌هاى اين شركت در ايران منع قانونى نداشته است.
نايب رئيس هيات مديره و مديرعامل شركت اورينتال كيش و ديك چنى معاون رئيس جمهور امريكا، دو نفر اصلى زمينه‌ساز قرارداد هاليبرتون- اورينتال در ايران بودند. سفر چنى به ايران در سال ۷۹ كه براى آماده سازى قراردادهاى نفت و گاز در ايران صورت گرفت، تا مدتها محرمانه باقى ماند. اما اصل ماجر ا از اين جا شروع مى شود كه برنده شدن شركت هاليبرتون در مناقصه حفارى پارس جنوبى به سال ۸۱ (۲۰۰۲) باز مى‌گردد. قرارداد با ارزشى كه برابر آن، اين شركت متعهد به حفر ۱۲ حلقه چاه در فازهاى ۹ و ۱۰ پارس جنوبى گرديد و قرار شد تا پايان سال ۸۵ و در مدت ۵۲ ماه، در دو بخش خاكى و دريايى، ايران به گاز دست يافته و ۵۰ ميليون مترمكعب گاز طبيعى و بيش از ۴۰۰ تن سولفور از آن استحصال نمايد.
در اين قرارداد البته هاليبرتون تنها نبود بلكه كنسرسيوم هاليبرتون-اورينتال، مشتركاً برنده مناقصه شده بودند. ماجرا از اينجا جالب‌تر مى شد كه هاليبرتون براى حفر هر چاه مبلغ ۲۳ ميليون دلار پيشنهاد داده و جمعاً خواستار دريافت ۲۸۲ ميليون دلار شده بود اما دولت وقت ايران كه به عنوان كارفرما مى بايست كمترين مبلغ پيشنهادى را بپذيرد، در قرارداد منعقده مبلغ ۳۶۰ ميليون دلار (۸۰ ميليون بيشتر از پيشنهاد شركت امريكايى) به كنسرسيوم هاليبرتون- اورينتال بخشيد! (۷)
قرارداد مونتاژ ۵۵۰۰۰ اتومبيل كرايسلر در زمانى كه اين شركت در آستانه‌ى ورشكستى است. در اخبار آمده است كه: چندين معاون سپاه پاسداران با همراهى و همكارى چند دلال بين‌المللى در دوبى براى مذاكره جهت همكارى با شركت بحران زده "كرايسلر" امريكا كه در حال ورشكستگى است به دوبى آمده بودند. به همين دليل فرودگاه و شهر دوبى را براى ايرانى ها امنيتى كرده بودند. تا آنجا كه اطلاع حاصل شده هيات نظامى ايران توانست با "كرايسلر" امريكا به توافق اوليه براى خريد موتورهاى شركت كرايسلر دست يابد و اين بزرگترين يارى ممكن در شرايط كنونى به كرايسلر درحال ورشكستگى امريكا بود.
در اين مذاكرات فرماندهان و كارشناسان اقتصادى سپاه تحت عنوان شركت سايپا موافقت خود را با خريد ۵۵۰۰۰ اتومبيل كرايسلر جهت مونتاژ در ايران اعلام داشتند. واسطه هاى غيرايرانى اين معامله چند دلال كويتى و اماراتى هستند. اين هيات تحت پوشش همراهى با تيم فوتبال ايران به دوبى سفر كرده بودند. گفته مى‌شود؛ مديرعامل سايپا كه به دستور رييس جمهور به اين سمت گمارده شد نيز در هيات مذاكره كننده با كرايسلر امريكا حضور داشته است.
پيش از اين هم وزير صنايع و معادن در حاشيه ششمين نمايشگاه بين‌الملى صنعت خودرو در تهران، با اعلام امضاى قرارداد توليد بنز در ايران گفت: بنز ۳۲۰ و ۲۴۰ از سال بعد به بازار عرضه خواهد شد، اما توليد آن بسيار محدود خواهد بود. كه البته باز مثل هميشه در ابتداى افشاى اين اخبار، همه‌ى آنها تكذيب شد!؟
صحبت از اين قراردادها در زمانى است كه آقاى بوش در ١٢ دسامبر پذيرفت كه وامى به ميزان ٤,١٣ ميليارد دلار از محل طرح نجات سيستم بانكى به جنرال موتورز و كرايسلر بدهد . اينكار به اين شركت ها اجازه ادامه بقا مى‌داد. اين مذاكرات و معامله كه عملا كمك به كرايسلر امريكا براى بيرون آمدن از بحران توليد است، با آن شعارهايى كه فرماندهان سپاه و رئيس جمهور در باره به زمين گرم خوردن امريكا و ابراز خوشحالى از بحران و فروپاشى امريكا خطاب به مردم مى گويند در مغايرت كامل قرار دارد.(۸)
بر طبق گزارش وال استريت ژورنال: «از آغاز ماه ژوئن امسال، ايران بيش از يك ميليون تن گندم از ايالات متحده آمريكا خريدارى كرده كه در نوع خود رقم بسيار بالايى محسوب مى‌شود. اين ميزان گندم سه تا چهار درصد صادرات سالانه‌ى گندم آمريكا است، ضمناً آمار وزارت كشاوزى آمريكا نشان مى دهد كه آخرين خريد گندم ايران از آمريكا به سال ۱۹۸۲- ۱۹۸۱ باز مى گردد كه در آن زمان ۷۲۸ هزار تن گندم به ايران صادر شد.
فروش دستگاه هاى توليد پارازيت و فيلترينگ به دولت ايران توسط كشورهايى كه در ظاهر دم از دموكراسى مى زنند و براى قربانيان ايرانى در اين روزها سينه چاك مى كنند. مساله فيلترينگ سايت‌ها و تجهيزاتى كه جمهورى اسلامى از امريكا و انگليس خريده و اسرائيل نيز دستى در آن داشته، در يك ميزگرد مطبوعاتى در تهران بررسى شد. در اين ميزگرد، مديرعامل شركت ديتاى مخابرات” گفت: در سال‌هاى گذشته شركت مخابرات بيش از ۷ ميليارد تومان براى اجراى فيلترينگ هزينه كرده است. همچنين، دبير انجمن صنفى كارفرمايان شبكه‌هاى اينترنتى، در باره خريداراين نرم‌افزارها گفت: نرم‌افزار و سخت‌افزار آمريكايى مورد استفاده‌ براى فيلترينگ در شركت مخابرات ايران، با برگزارى يك مناقصه‌ داخلى كه شركت عصر دانش افزار بعنوان برنده‌ آن اعلام شد، از يك شركت انگليسى خريدارى شده است. (۹)
در اوايل ارديبهشت ماه شركت كارگزارى وال‌استريت كه براى يكى از صندوق‌هاى بازنشستگى آمريكا كار مى‌كند در نامه ارسالى خود به وزارت اقتصاد همچنين تقاضا كرده‌است حدود مالكيت و ديگر قوانين پذيرش سرمايه‌گذارى خارجى در بورس تهران به آنها اعلام شود.(۱۰)
دو غول بانكدارى آمريكا؛ سيتى‌بانك و گلدمن‌ساش هم خواهان حضور در ايران شده بودند. سيتى‌بانك متعلق به سيتى‌گروپ دومين بانك بزرگ آمريكاست كه ۵ درصد سهام آن متعلق به يك شاهزاده سعودى است و ظاهرا وى نيز واسطه مذاكره اين بانك با بانك مركزى شده است. گلدمن ساش نيز يكى از غول‌هاى وال‌استريت در زمينه سرمايه‌گذارى است و رابرت زوليك، رئيس‌ فعلى بانك جهانى قبلا رئيس‌ اين موسسه بوده است.
چندى پيش نيز تماس ايران با سازمان پيمان اتلانتيك شمالى - ناتو- پس از سى سال مجددا برقرار شد و نمايندگان دو طرف در خصوص قاچاق مواد مخدر و مشكل پناهندگان افغان مذاكره كردند. باراك اوباما در استراتژى جديد خود براى بازگرداندن ثبات به افغانستان پيشنهاد تشكيل يك گروه تماس منطقه‌اى را ارايه كرده است كه شامل ايران نيز مى‌شود. به نوشته ساندى تايمز، هدف نهايى اوباما استفاده از اين مذاكرات براى متقاعد كردن ايران به گفت وگو براى پايان دادن برنامه تحقيقات اتمى آن كشور است.
در ماجراى ايران كنترا به خريد اسلحه از اسرائيل اشاره شد. رابطه‌ى اقتصادى ايران با اسرائيل يا اسرائيل با ايران تنها به اين گونه معاملات پنهان محدود نشده است. براى روشن شدن مطلب به موارد زير نيز اشاره مى‌كنيم:
شركت نستله يكى از شركت‌هايى است كه اسناد ارتباط آن با اسرائيل و محافل صهيونيستى توسط برخى جناح‌هاى حاكميت افشا شده است. شركت نستله در ۱۰۰ كشور جهان ۳۵۰ شعبه دارد كه ايران نيز از آن جمله است و به دليل ارتباط وسيع اقتصادى با اسرائيل، در نقاط مختلف جهان اين شركت توسط گروه‌هاى مختلف ، تحريم شده است. محصولات توليدى شركت نستله در ايران عبارتند: ۱-غذاى كودك سرلاك ۲- آب معدنى آناهيتا تحت پوشش شركت آناهيتا پلور
محصولات وارداتى شركت نستله در ايران: ۱- قهوه فورى نسكافه ۲- شيرخشك كافى ميت ۳- پودر گوشت مگى ۴- شيرخشك نان ۵- انواع شكلات از قبيل كيت كت واسمارتيز ۶- غذاى حيوانات خانگى فريسكى (واردات توسط شركت پارس پوران.(۱۱)
- شركت كوكا كولا:
اين شركت نيز به داشتن رابطه نزديك با اسرائيل مشهور است. طرف قرارداد اين شركت شركت خوشگوار مشهد و آستان قدس رضوى است. (۱۲)
به گزارش خبرنگار مهر به نقل از تايمز، "دانا بولدن" يكى از مديران شركت كوكاكولا گفتند: اين شركت از اداره كنترل دارايى‌هاى خارجى آمريكا مجوز فروش كنسانتره نوشابه به ايران را گرفته است ... بولدن همچنين در واكنش به خبر مجمع مطالبه مردمى مشهد درباره انتقال سالانه ۱۵۰ هزار دلار از طريق يك شركت ايرلندى به كوكاكولا نيز گفت: به دلايل خاصى من نمى‌توانم درباره كشورهايى كه ما به آنها صادرات داريم و يا روابط مالى داريم و در آنجا كوكاكولا توليد مى‌كنيم اظهارنظر كنم. كوكاكولا كه پس از انقلاب اسلامى از بازار ايران خارج شده بود از سال ۱۹۹۴ با امضاى قرارداد فرانشيز با شركت‌هايى از جمله خوشگوار مجددا وارد بازار ايران شد كه شركت‌هاى ايرانى از طريق يك شركت ايرلندى به نام كوكاكولاى آتلانتيك و بعدها از شركت كنسانتره Drogheda شهد نوشابه كوكاكولا را دريافت مى‌كردند. محصولات توليدى شركت خوشگوار تحت ليسانس شركت كوكاكولاى آمريكا در ايران:
۱- نوشابه كوكا كولا ۲- نوشابه فانتا ۳- نوشابه اسپرايت
محصولات توليدى شركت ساسان تحت ليسانس شركت پپسى‌كولاى آمريكا:
۱- نوشابه پپسى كولا ۲- نوشابه ميراندا كه بازار بزرگى درايران ومنطقه را تسخير كرده است. (۱۳)

از اين موارد در مورد كشورهاى بزرگ سرمايه‌دارى ديگر مانند فرانسه، انگليس و آلمان و ... بسيار مى‌توان مثال آورد، چرا كه دولت ايران آن حساسيت امريكا و اسرائيل را در مورد اين كشورها ندارد. به مواردى چند اشاره مى‌كنيم:
۱- بخش اعظم بنزين وارداتى ايران توسط شركت ريلاينس، شركت فرانسوى توتال، شركت هاى سوييسى ويتول و گلنكور و شركت بريتانيايى بريتيش پتروليوم تامين مى شود. شركت بيمه لويدز لندن بيمه كننده بيشتر محموله‌هاى بنزين صادراتى به ايران است. گفته مى‌شود "بانك صادرات و واردات آمريكا" در سال هاى گذشته وام هايى را به ارزش تقريبى ۹۰۰ ميليون دلار در اختيار شركت ريلاينس قرار داده است. وام‌هاى مشابه‌اى به شركت ريلاينس در سال مالى ۲۰۱۰ كه در ماه اكتبر امسال آغاز خواهد شد، ودرهمين رابطه وزير خارجه آمريكا خانم كلينتون در ۲۹ تير در سفر به هند به اين شركت اطمينان داد كه تحريم بنزين ايران فعلا منتفى است. (۱۴)
حتما به اين دليل كه در اوج نا‌آرامى‌ها ماشين‌هاى نقل و انتقال نيروهاى امنيتى نياز مبرمى به سوخت دارند. مردم هم كه با پاى پياده راهپيمانى مى‌كنند و نيازى به سوخت ندارند !!!.
۲- ايران خودرو به همراه مجموعه سايپا، انحصارى عينى بر بازار خودرواعمال مى‌كنند: سايپا ٣٥ درصد بازار و ايران خودرو ٥٥ درصد آنرا دراختيار دارد. پس از آزاد شدن واردات در اين بخش، ايران خودرو با شركت‌هاى خارجى طرح همكارى مشترك ريخت:٧٥٠ هزار اتومبيل در سال ٢٠٠٤، يك ميليون و صد هزار در سال ٢٠٠٦ و يك ميليون و دويست هزار در سال ٢٠٠٨ به فروش رفته است.
براى ايران خودرو اين همكارى با قصد حفظ برترى‌‌اش در بازار و دستيابى به تكنولوژى‌هاى جديد انجام گرفت كه براى بالا بردن كيفيت محصولات‌اش و اشاعه بين‌المللى آنها ضرورى است. گروه پژو- سيتروئن كه از سال ١٩٩٢ براى ساخت ٤٠٥ ( كه ٦٠ درصد آن در داخل توليد مى‌شود) با ايران خودرو همكارى صنعتى داشت با امضاى قراردادى در مارس ٢٠٠١ گام جديدى به جلو برداشت: توافقنامه براى مونتاژ اتومبيل‌هاى ٢٠٦ و ٣٠٧ با نقش محدود داخل در توليد آنها.
شركت رنو نيز براى مونتاژ لوگان (نام ايرانى آن تندر است) يك شركت مشترك با دو غول صنايع اتومبيل ايران بوجود آورد. ٥١ درصد سهام اين شركت كه رنو پارس نام دارد متعلق به رنواست و ايران خودرو و سايپا ٤٩ درصد آنرا مشتركا در اختيار دارند.
جالب آنجا است كه صنايع نفت وگاز واتومبيل كه بيشترين سرمايه‌هاى امريكا و اروپا در آنها مشغول به كار هستند، و سودهاى كلانى هم از آنها مى‌برند در بدترين شرايط به لحاظ نيروى كار قرار دارند واين طرفداران حقوق بشركشورهاى غربى تا كنون كمترين اعتراضى به شرايط استثمار وحشيانه نيروى كار در اين صنا يع نكرده‌اند. از جمله آنكه طى بخش‌نامه‌هاى رسمى هر گونه تشكل كارگرى در اين صنايع، حتى انجمن اسلامى، ممنوع است. در حاليكه در ساير بخش‌ها انجمن اسلامى وابسته به كارفرما تشويق مى‌شود، اما در اين صنايع بدترين فشارها به كارگران وارد شده وكمترين اعتراضى در اين بخش‌ها كافى است تا سروكار كارگران با نيروهاى امنيتى باشد. در اين واحدها نيروهاى امنيتى تحت عنوان حراست دفتر و دستك رسمى وسيعى دارند.
بايد در نظر بگيريم كه صنايع نفت و گاز وخودرو كه در انحصار كامل سرمايه هاى غربى است بيش از ۹۰درصد اقتصاد ايران را تشكيل مى دهد و معلوم نيست اگر يك حكومت طرفدار كامل غرب در ايران بر سر كار بود ديگر چه كارى مى توانست انجام دهد تا وفادارى خود را به غرب اثبات كند . در اين زمينه ها هر دو جناح حاكم هميشه در وحدت كامل بوده و هستند.
۳- درماه بهمن۸۷يكى از نمايندگان عضو حزب كارگر در مجلس عوام بريتانيا، طى جلسه علنى، كه به پرسش و پاسخ دولت و نمايندگان، پيرامون مسايل داخلى و خارجى اختصاص دارد، با طرح موضوع جريمه فوق العاده سنگين بانك لويد تى اس پى انگليس به اتهام پول‌شويى براى ايران، از گوردون براون نخست وزير آن كشوردر اين مورد توضيح خواست. بانك لويد تى اس بى، با اعلام قبول اقدام به پول‌شويى براى ايران و در نتيجه نقض قوانين امريكا و نديده انگاشتن تحريم‌هاى بين‌المللى بانكى در اين مورد، از پرداخت داوطلبانه يك جريمه ۳۵۰ ميليون دلارى به امريكا خبر داده بود. مطابق اين اقدام، اسناد و مدارك بانك ياد شده براى تحقيق بازرسان گشوده خواهد شد و در صورت اثبات اين موضوع كه بخشى از پول‌هاى شسته شده به منظور كمك به گروه‌هاى تروريست بمصرف رسيده است، انگاه مديران بانك در معرض محاكمه قانونى قرار خواهند گرفت.!!
يعنى آنكه اصل پول‌شوئى از جانب نمايندگان پارلمان دولت فخيمه براى ايران اشكال ندارد ودولتمردان ايران حق دارند دارائى‌هاى غارت شده ازايران را به ديار فخيمه بفرستند تنها نبايد صرف فعاليت هاى تروريستى شود. كه البته آنهم تعبير خود رادارد و كشتن مخالفان را مى‌شود ناديده گرفت .
بانك لويد تى اس بى كه اخيرا از يك كمك بزرگ مالى دولت بريتانيا براى فرار از ورشكستگى بر خوردار شده، پذيرفته است كه در انتقال ۳۰۰ ميليون دلار پولهاى ايران به امريكا ايفاى نقش كرده است. اين پول‌ها، مطابق اطلاعات موجود، پس از تبديل شدن به دلار امريكا، به حساب موسسات صورى در نيويورك واريز و از آن مبدا به مقصدهاى ديگرى در سراسر جهان انتقال يافته اند. گزارش‌ها همچنين حاكى است كه بيش از ده بانك معتبر جهان در اجراى پول‌شويى براى ايران دست داشته و تا كنون موفق شده اند ميلياردها دلار از حواله‌هاى مالى متعلق به ايران را تبديل و به حسابهاى مورد نظر واريز كنند.
- فروش سهام كارخانه ها ومعادن ايران به شركت‌هاى خارجى و چند‌مليتى. فروش ۶۱ درصد سهام مس ايران به سوئدى‌ها و معادن طلا به بريتانيا و...
و اخيرا بازى موش و گربه در باره‌ى پرونده ى هسته‌اى و كشتار اخير مردمى كه در تظاهراتى آرام حقوق اوليه و آزادى‌هاى اجتماعى را خواستارند. هر چند در ظاهر ژست هايى براى محكوم كردن دولت ايران گرفته مى‌شود اما در واقع هيچ اقدام جدى در اين مورد صورت نگرفته است به عنوان مثال تنها مدت زمان صدور رواديد به مقامات ايرانى را طولانى كرده‌اند.
در حالى كه در هندوراس كه مردم به گلوله بسته نشدند، تمام كشورهاى اروپايى سفيران خود را از آن كشور خارج كردند اما در ايران بيش از ۱۵۰ نفر كشته شدند اما حتا يك كشور سرمايه دارى هم سفير خود را از ايران خارج نكرد و حتا براى سفرهاى ديپلماتيك هم هيچ محدوديتى بوجود نياوردند. علاوه بر آن حساب هاى متعدد مقامات ايرانى در اين كشورها محفوظ است. پس مشخص مى شود براى اين دولت ها رفتار حاكمان با مردم و رعايت حقوق بشر داراى اهميت چندانى نيست و چيز ديگرى سياست‌هاى جارى آنان را در رابطه با كشورهايى مانند ايران تعيين مى كند. سوال اصلى اينجاست كه اين حكومت تا كنون چه ضررى براى دولت‌هاى سرمايه‌دارى غرب داشته است؟
همكارى واقعى با مردم، خوددارى از فروش كالاهايى است كه براى سركوب و سانسور مردم ايران به كارمى‌رود نه كالاهايى كه زندگى مردم عادى را آن چنان تحت فشار قرار مى دهد كه دركنار تورم افسار گسيخته امان از آنان مى‌برد و همچنين قطع ارتباطات اقتصادى با دولت ايران و يا سفر مقامات به اصطلاح ديپلماتيك، بلوكه كردن حساب هاى ميلياردى حاكمان و ...
اما آيا سودهاى كلان مى گذارد كه دولت‌هاى سرمايه‌دارى چنين كنند؟ در اين سال‌ها همواره حاكمان ايران چه اصلاح طلب و چه اصول‌گرا بى‌كم و كاست سياست‌هاى WTO و بانك جهانى و صندوق بين‌المللى پول را اجرا كرده اند. و هزاران ايرانى در اين مسير صدمه بسيار ديده‌اند. واحدهاى توليدى بسيارى تعطيل شده ويا خصوصى‌سازى شده وسپس تعطيل گشته و ايران تبديل به بازار مناسبى براى كالاهاى كشورهاى بزرگ سرمايه دارى گشته است. صدهاهزار نفر بيكار وآواره شده اند ومليونهانفر مجبور به ترك ديار شده تا نيرئى كار خودرا ارزانتر در اختيار سر مايه هاى جهاتى قرار دهند.
تمام اين مسايل در سه دهه‌ى اخير با همكارى هر دو جناح حكومت جمهورى اسلامى صورت گرفته است و بار تمام اين اعمال بردوش مردم ما بوده است به گونه‌اى كه تمام مردم اين مسايل را با تمام وجود احساس كرده‌اند.
حركت متضاد ميان دو جناح كه هر يك براى داشتن سهمى بيشتر با ديگرى مبارزه مى‌كند نه تنها با اين سابقه براى مردم ما تفاوت چندانى ندارد بلكه مساله اصلى شكستن آن ماشين سركوبى است كه در اين سه دهه با اين همكارى وسيع ميان نظام سرمايه‌دارى غرب با بنيادگرايى در منطقه ايجاد شده است. بنياد گرايى در منطقه به آن چنان اهرمى براى سركوب مبارزات مردم منطقه تبديل شده است كه به راحتى نمى‌توان با آن مقابله كرد و اين مساله را مردم ما درك مى‌كنند.
آن گاه كه مردم از تضاد بوجود آمده ميان جناح هاى قدرت براى سهم بيشتر استفاده مى‌كنند بدان خاطر است كه در برابر قدرت منسجم و تقويت شده‌ى بنياد گرايى كه يك ماشين سركوب وسيع، بى‌رحم و خشن و بدون هيچ گونه محدوديتى بوجود آورده‌اند، تنها مى‌توان به شكاف ميان آن اميد بست. و مردم از اين شكاف براى بيان خواسته‌هاى خود استفاده مى‌كنند. بر خلاف بعضى تحليل‌ها كه يك جناح را نماينده‌ى كارگران واقشار پايين جامعه و جناح ديگر را اقشار متوسط و يا نوليبرال مى‌دانند، بايد گفت كه هيچ يك از اين دو جناح چنين نمايندگى‌ها و چنين طرفدارانى ندارند. هنگامى مى‌توان از نمايندگى وحمايت مردمى از يك جناح صحبت كرد كه يك نهاد بى‌طرف بتواند آزادانه در اين مورد تحقيق كند ويا آنكه حداقلى از آزادى‌هاى سياسى وجود داشته باشد تا بتوان در آن اظهارنظر كرد. كسانى كه چنين تحليل هائى ارائه مى‌دهند بايد بگويند كه امار واطلاعات خود را با تكيه به كدام نهاد معتبر در داخل ارائه مى‌دهند و يا آنكه آن حد اقل هائى كه بتوان اظها نظر كرد در كجا وجود دارد؟ آنچه در اين زمينه جريان دارد يك بنياد گرايى مورد حمايت نظام سلطه‌ى جهانى است كه در برابر مردم قرار دارد.
بسيارى كه از دوردستى بر آتش دارند نمى‌دانند كه مردم ما در سى سال گذشته با ارتجاع قدرتمندى مواجه بوده‌اند. ارتجاع قدرتمندى كه از همكارى كل نظام سرمايه دارى با يك سيستم قرون وسطايى سركوب ناشى شده است. قتل‌عام‌ها و شيوه‌هاى شكنجه و سركوب در ايران با هيچ يك از كشورهاى ديگر قابل مقايسه نيست.
اكنون مردم ايران با آن شرايط وحشتناك تنها راه اعتراض خود را در شكاف ميان اين حاكميت وحشتناك يافته‌اند و اين مساله‌اى است كه متاسفانه عده‌اى به آن توجه ندارند. حاكميت خاص در اينجا با هيچ يك از كشورهاى امريكاى لاتين و يا بلوك شرق قابل مقايسه نيست. با يك تظاهرات ساده ى اول ماه مه با شديدترين وجه برخورد شد، تجمعات آرام مردم با گلوله پاسخ داده شد. حداقل ۲ زندانى دستگير شده در ۱۸ تير در زندان و به خاطر صدمات ناشى از رفتارهاى خشن در زندان كشته شده اند. خشونت به كار رفته از جانب پليس در آن با هيچ كدام از خشونت هاى موجود در سى سال گذشته در كشورهاى ديگر قابل مقايسه نيست.
اين همه درس‌هايى بوده كه مردم ما در سى سال گذشته دريافته اند و اكنون از اين شكاف بوجود آمده براى بيان خواسته‌هاى خود هوشمندانه استفاده مى كنند. شعارهايى نظير: "هاشمى حرف نزنى خائنى" در حقيقت كشاندن بخشى از حاكميت به چالش با بخش ديگر است در حالى كه مردم هر دوبخش را به خوبى مى‌شناسند. اين نشان از هوشيارى مردم است. آن كس كه گمان مى‌كند مردم دنباله‌رو يك جناح در مبارزه با جناح ديگر شده‌اند، بهتر است سرى به خيابان‌ها بزند و با مردم صحبت كند و از ظن خود يار ديگران نشود.
اما مردم ما به نيروى خودشان حقشان را مى گيرند.
به همين جهت است كه بسيارى از روشنفكرانى كه در سال‌هاى اخير مورد انواع آزارها قرار گرفته‌اند، اعتقاد بر آن دارند كه دراين اعتراضات بايد شركت كرد و آن را ارتقا داد. خواسته هاى اصلى مردم كه همان بركنارى ماشين سركوب است را مطرح كرد. ماشين سركوبى كه شامل حداقل ۹ نوع پليس است: بسيح، سپاه، نوپو، نيروى ويژه، نيروى انتظامى، پليس امنيت، اطلاعات، اطلاعات سپاه، پليس قضايى و ...
برخورد‌هاى دوگانه وگاه چند‌گانه رسانه‌هاى نظام جهانى سر مايه دارى با مبارزات مردم ما بيانگر آن است كه آنان به هيچ وجه تمايل به راديكاليزه شدن جنبش وگسترش خواسته‌هاى مردمى ندارند بلكه خواهان هدايت آن با راه‌هاى از پيش تعيين شده هستند.
وجه مشترك نيروهاى واپس‌گرا از اصلاح‌طلب و محافظه‌كار تا نظام سرمايه‌دارى جهانى آن است كه تمام اين سه وجه از راديكاليزه شدن حركت مردمى و بالا رفتن خواسته هاى آن وحشت دارند وبا تمام وجود تلاش مى‌كنند با سازش‌هاى خود جلو راديكاليزه شدن جنبش را بگيرند. زيرا هم اينان وهم آنان مى‌دانند در ميان مردم ما جايى ندارند وخواسته‌هاى مردم فراتراز آن است كه آنان بتوانند بر آورده كنند.
هر يك از سه وجه فوق، يعنى نظام سلطه‌ى جهانى، و دو وجه بنيادگرايى (محافظه‌كار و اصلاح‌طلب) سعى در جلوگيرى از راديكاليزه شدن خواسته‌هاى مردم منطقه به شيوه ى خود دارند. و از آنجا كه نظام سلطه‌ى جهانى نيز يك دست نمى باشد، بخش‌هاى مختلف آن هر كدام با يكى از جناح هاى و در تقويت آن هم جهت حركت مى‌كنند. جناح هاى محافظه‌كار كه هم چنان به شيوه‌ى چماق وسركوب معتقد است، پاداش خود را با سكوت و يا اعتراضات كم رنگ نظام سلطه‌ى جهانى، همراه با قرار و مدارهاى پنهانى دريافت مى‌كند. جناح اصلاح‌طلب پشتوانه‌ى خود را بازار آزاد و رسانه‌هاى پرسروصداى غربى همراه با وعده‌هاى بهشت برين نظام سرمايه دارى و ازادى هاى پرزرق و برق نظام سرمايه دارى مى داند. اين جناح‌ ممكن است در انتها حداكثر به برداشتن حجاب اجبارى و آزادى چند خواننده و هنرپيشه‌ى هاليوودى خواسته‌هاى مردم را محدود كند و از تعرض به اصل نظام سودمحور با تمام توان جلوگيرى خواهد كرد.زيرا اساسا تا كنون هيچ برنامه‌ى اقتصادى متفاوتى ارائه نداده است. نظام سلطه‌ى جهانى نيز از انتقال قدرت از يك جناح به جناح ديگر چندان متضرر نشده و چندان هم خوشحال نخواهد شد زيرا درهر دو صورت منافع او تامين است، بلكه ميان جناح‌ها حركت مى‌كند يا بهتر بگوييم بازى مى‌كند. رسانه‌هاى پرقدرتش را در خدمت رنگى كردن و يا رنگى نشان دادن حركت مردم قرار مى‌دهد تا با در هم ريختن مفاهيم و مغشوش كردن مرز ميان حركت‌هاى راديكال مردم و حركت‌هاى رفرميستى بتواند راديكاليسم اين جريان را گرفته و رهبرى آن را به گونه‌اى هدايت كند كه به اصل نظام سودمحور ضربه‌اى نخورد و هم چنان بتواند به قراردادهاى پرآب و نان و سودهاى افسانه‌اى اميدوار باشند.
امروز خواسته‌هاى واقعى مردم بپاخواسته استقلال وآزادى از اين اتحاد نامقدس نظام سلطه‌ى جهانى با بنيادگرايى است كه به قدرتى وحشتناك در سركوب هر گونه نداى آزادى‌خواهى در ايران و منطقه تبديل شده است. و نظام سلطه ى جهانى دريافته است كه منافع اقتصادى وسياسى او در وحدت با نوعى بنياد‌گرايى است كه منافع او را تامين كند. تقويت و تثبيت حكومت هايى مانند ايران، عربستان، عراق، افغانستان، امارات، پاكستان و حتا تركيه ضرورت تداوم سلطه‌ى سرمايه‌ى جهانى در منطقه است.


- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زيرنويس‌ها
* به گزارش بخش اخبار شركت بازرگانى بين المللى آزاد (فيت)، به نقل از روابط عمومى گمرك ايران در ۱۵ دى ۱۳۸۷ و براساس گزارش‌هاى دفتر آمار و فن‌آورى اطلاعات و ارتباطات گمرك، طى ۹ ماهه سال جارى صادرات ايالات متحده امريكا به ايران با ۲۲۲.۳۸ درصد رشد نسبت به مدت مشابه سال قبل به ۴۱۳ ميليون و ۱۱۶ هزار دلار افزايش يافته و اين كشور از اين نظر در رتبه هيجدهم قرار دارد. سهم ايالات متحده امريكا از كل واردات كشورمان در مدت ياد شده ۰.۹۷ درصد بود. در حالى كه كشور انگلستان به لحاظ واردات در رتبه ششم و پس از سوئيس و جمهورى كره جاى گرفته است. انگلستان در ۹ ماهه سال جارى به ميزان يك ميليارد و ۵۷۸ ميليون و ۸۱۰ هزار دلار انواع كالا به ايران صادر كرد و ۳.۷۱ درصد از كل ارزش واردات كشورمان را به خود اختصاص داد. سهم چين از واردات كشورمان سه ميليارد و ۷۶۵ ميليون و ۹۸۳ هزار دلار به ميزان ۸.۸۶ درصد و از كل صادرات يك ميليارد و ۴۹۲ ميليون و ۹۰ هزار دلار بود. آمارها حاكى از افزايش ۶۵/۰۳ درصدى صادرات ايران به چين در مدت ياد شده است در حاليكه واردات ايران از چين ۲۶.۴۷ درصد رشد يافته است. آلمان با اختصاص ۹.۷۶ درصد از ارزش كل واردات از اين حيث در رتبه دوم قرار دارد اما از نظر صادرات با ۱.۵۸ درصد رتبه نوزدهم را به خود اختصاص داده است. سهم آلمان از واردات كشورمان چهار ميليارد و ۱۴۷ ميليون و ۷۷۸ هزار دلار و از صادرات ۲۲۰ ميليون و ۸۳۶ هزار دلار بود. در مدت ياد شده واردات ايران از آلمان ۵.۳۶ درصد افزايش داشته و اين درحالى است كه صادرات ايران به آلمان ۱۷.۷۰ درصد كاهش داشته است. امارات متحده عربى در ۹ ماهه امسال با اختصاص ۲۵.۱۰ درصد از واردات و ۱۲.۸۲ درصد صادرات بزرگترين شريك تجارى كشورمان بود. سهم اين كشور از صادرات كشورمان در مقايسه با مدت مشابه سال قبل ۶.۱۰ درصد و به لحاظ واردات ۴۰.۹۴ درصد افزايش يافته است. براساس گزارش‌هاى دفتر آمار و فن‌آورى اطلاعات و ارتباطات گمرك با اينكه كشورهاى آلمان، سوئيس، انگلستان، فرانسه و ايتاليا از نظر حجم واردات به ايران در ميان ده كشور عمده قرار دارند اما از نظرصادرات كشورهاى ياد شده در بين ده كشور عمده جايگاهى ندارند و تنها كشور بلژيك با اختصاص رتبه يازدهم نخستين كشور اروپايى محسوب مى‌گردد كه بيشترين ميزان صادرات را به كشورمان داشته است.
۱- هر از چندگاهى اخبار اين معاملات به رسانه‌ها درز مى كند هر چند اول هر دو طرف آن را تكذيب مى‌كنند اما بعد از مدتى ثابت شده است. دريكى از اخرين اين گونه خبرها گفته مى‌شود كه در ژانويه ۲۰۰۷، حدود ۲۰۰ ميليون دلار از قطعات حساس، موشك‌هاى AIM-54C و رادارهاى موجود در انبار نيروى دريايى ايالات متحده، از طريق قاچاقچيان بازار سياه اسلحه، توسط ايران خريدارى شده است كه پرونده آن در دادگاه‌هاى امريكا مفتوح است. تا كنون و در طى سال‌هاى گذشته ده‌ها نفر به اتهام نقض قوانين تحريم ايران و انتقال غير قانونى تجهيزات نظامى به ايران تحت پيگرد قرار گرفته و يا محكوم شده‌اند..

۲ - كنفرانس گوادلوپ در ۱۴ دى ماه ۱۳۵۷ تشكيل شد وپس از آن تماس با مقامات مذهبى ايران آغاز شد (روزنامه اطلاعات ۱۶ ديماه ۱۳۵۷)
۳ - دو دلال خصوصى اسلحه در اين ميان نقش داشتند: يك فرد سعودى به نام عدنان خاشوقچى و يك ايرانى به نام منوچهر قربانى فر كه بعضى او را مشاور نخست وزير ايران مى دانند. علاوه بر اين يك دلال سلاح اسرائيلى، به نام ال شوييمر، نيز توسط لدين و به سفارش ديويد كيمچ به مك فارلين معرفى شد.
در نهايت لدين در اواخر جولاى با كيمچ ، قربانى‌فر و شوييمر و اسرائيلى ديگرى به نام ياكوف نيمرودى ( رابط نظامى پيشين اسرائيل و ايران) در اسرائيل ملاقات كرد. در نهايت اين امر سبب شد براى برقرارى رابطه با ايران در سازمان امنيت ملى طرحى تازه ريخته شود و ايالات متحده به منظور صيانت گروگان هاى خود، موشك ضد تانك تاو و موشك ضد هوايى هاوك را به ايران بفروشد.
در ۳۰ آگوست اسرائيل احساس كرد از طرف سازمان امنيت ملى اجازه يافته است كه ۵۰۰ موشك تاو خود را به ايران بفروشد و ايالات متحده اين تعداد را جايگزين خواهد كرد. ۱۰۰ عدد از اين موشك ها در ۳۰ آگوست ۱۹۸۵ به ايران تحويل داده شد و ۴۰۰ موشك باقى مانده در ۱۴ سپتامبر به دست ايران رسيد. اين معامله باعث شد يكى از گروگان‌هاى امريكايى به نام بنيامين وير در ۱۴ سپتامبر آزاد شود. (خبرگزارى فارس، ويژه‌نامه دفاع مقدس)
۴ - دراين رابطه پس از سروصداى بسيار محافل مستقل، دولت ايران از نماينده ى حقوق بشر سازمان ملل آقاى گاليندوپل، براى بازديد از زندان‌هاى ايران دعوت كرد. كه البته معلوم نشد گزارش ايشان به چه كار آمد و بيشتر به نظر مى رسيد اين سفر براى ماست مالى كردن قضيه و انحراف افكار عمومى و گشودن راه پرداخت وام ها به ايران بود.
۵ - روزنامه‌ى آلمانى "كلنراشتات ‌آنتسايگر" به نقل از محافل ديپلماتيك در پاكستان
۶ - دكترين شوك نامى كلين بخش۷ ص۴۲۱ يازده ماه پس از سقوط صدام بر طبق نظر سنجى دامشگاه آكسفورد تنها ۲۱ درصد از عراقى هاخواهان حكومت مذ هبى بودند
۷ - راه آينده ، شماره ۵ ، نگاهى به سرمايه گذارى در صنايع نفت و گاز، عليرضا ثقفى
۸ –"يكى از پرونده هاى اصلى آقاى باراك اوباما ،قلب صنعت اتومبيل امريكا از حركت باز مى ايستد"،نوشته Laurent CARROUE ، لوموند ديپلوماتيك - www.piknet.com
۹ - مشاورين شبكه افق انديشه غرب
http://dibanetwork.net - http://dibanetwork.net/mods.php?id=Content&task=showpage&pid=8
۱۰ - نقل از وطن امروز
۱۱ - آقاى پيتر برايك نماينده وقت شركت نستله جايزه جوبيلى را در سال ۱۹۹۸ از بنيامين ناتان ياهو دريافت نمود اسم وى در ليست منتشر شده توسط virtual Israel web site در ۱۴ اكتبر ۱۹۹۸ در بخش صنايع غذايى ديده مى شود كه صحت اين ليست توسط كميسيون حقوق بشراسلامى به تاييد رسيده است
(توضيح: جايزه جوبيلى جايزه اى است كه اسرائيل به اشخاص يا سازمانهايى كه منظور توسعه اقتصادى اين رژيم در خاك فلسطين اشغالى سرمايه گذارى مى كنند پرداخت مى كندكه سهم نستله از اين جايزه: ۲۴% از ۵/۶ ميليون دلار كمكها ى اسرائيل به شركتهاى حامى اقتصادى اين رژيم در سال مى باشد
۲. به گزارش رويتر پخش شده در ساعت ۱۲:۱۷ دقيقه بعد از ظهر روز ۲۴ دسامبر سال ۲۰۰۰ ازبرنامه اخبار تلويزيون تلاويووگزارش روزنامه معاريو در يكشنبه همان هفته شركت نستله مركز تحقيق وتوسعه خود رادر شهرك سديروت در شمال غزه كه ۲۳۰۰۰ صهيونيست در آن ساكن هستند را افتتاح نموده است و ديگر اينكه ساختمان اصلى شركت نستله در همين شهرك قرار دارد
۳. شركت نستله در سال۲۰۰۲ سهام خود در osem Investment ( شركت توليد محصولات غذايى در اسرائيل) را از ۱۰% به۵۰ % افزايش داد و مشمول معافيت مالياتى اين رژيم شد.
http://www.arabia.com/Qatar/business/article/English/۰,۵۵۰۸,۳۶۲۰۷,۰۰.html
۱۲ -. به گزارش وب سايت رسمى دولت اسرائيل شركت كوكا كولا در سال ۱۹۶۶ با تا سيس يك كارخانه در اسرائيل به تحريم اقتصادى اعراب عليه اسرائيل دهن كجى نمود وگام مهمى را در راه تثبيت اين رژيم برداشت..
۲. به گزارش Southern Shofar روزنامه رسمى يهوديان در آلاباما هيات اقتصادى دولت اسرائيل در تاريخ ۲۹ مى ۱۹۹۷ در يك ضيافت شام كه در آتلانتا برگزار شد از نماينده شركت كوكا كولا به خاطرپشتيبانى‌اش از اسرائيل در مقابل تحريم اقتصادى اعراب درسالهاى ۱۹۵۴ تا ۱۹۸۰ تقدير نمود.
http://www.bham.net/shofar/۱۹۹۷/۰۶۹۷/nbriefs.html).
كوكا كولا توسط شركت ميتر كه بوسيله آژانس يهود پشتيبانى مى شود براى كارگرانش دوره هاى آموزشى حمايت از اسرائيل( شامل مشاجره اعراب و اسرائيل ) را برگزار ميكند.
http://www.meitar.org.il/news/news.htm
۵. به گزارش روزنامه هاآرتص در تاريخ ۱۹ جولاى ۲۰۰۲ شركت كوكا كولا به منظور اشتغال زايى براى ۷۰۰ اسرائيلى كارخانه اى را در شهرك كيريات گات واقع در حيفا بنا ميكند.
http://www.inminds.co.uk/boycott-news-0226.html
۶. كوكا كولا به اسرائيل كمك نظامى مى كند:چندى پيش آژانس يهودى دياسابورا ، با انتشار گزارشى از حمايت گسترده شركت‌هاى بزرگ جهان به صهيونيسم و رژيم صهيونيستى پرده برداشت . در اين گزارش آمده است شركتهاى نوشابه سازى كوكاكولا و پپسى ، هر كدام معادل ۳/۲ ميليارد دلار در سال براى تحقق آرمانهاى اين آژانس كمك ميكنند كه اين رقم ۴/۵ % كل فروش سالانه اين شركتها كه بالغ بر ۷۰ ميليارد دلار مى‌باشد را تشكيل مى‌دهد .
اما نكته مهم آن است كه شركت كوكاكولا اخيرا تجهيزات رايانه‌اى بسيار مدرنى را به ارزش ۳/۱ ميليارد دلار در اختيار ارتش اسرائيل قرار داده است .
۱۳ - تاريخ: شنبه ۶ آبان ۱۳۸۵ كد مطلب:۲۲۷۳: motalebe.ir -
۱۴ - (عصر ايران ۲۹ تير ۱۳۸۸) خبرگزارى ,ريا نووستى, روسيه، ۱۸ فروردين

اسامی شهدای شناسايی شده اخير
به روز شده : جمعه ١٧ جولای ٢٠٠٩
در جريان خيزش انقلابی مردم در ايران نيروهای سركوبگر رژيم جنايتكار اسلامی به وحشيانه ترين شكلی دست به قتل عام مردم چه در خيابانها و چه در بازداشتگاهها زدند. كشتار مردم معترض و به تنگ آمده از حكومت اسلامی به ويژه بعد از سخنرانی علی خامنه ای ولی فقیه رژيم در ٢٩ خردادماه كه رسما فرمان سركوب خونين اعتراضات مردم را صادر كرد، ابعاد به مراتب گسترده تری يافت. بر اساس گزارشات تكميلی رسيده بخش زيادی از جان باختگان در روزهای بعد از ٢٩ خردادتوسط نيروهای نظامی جمهوری اسلامی به قتل رسيده اند. جمهوری اسلامی در عين حال به طور وسيع و سازمان يافته تلاش ميكند افكار عمومی ايران و جهان را از ميزان قربانيان جنايت شان بی اطلاع سازد. طبق گزارشات رسيده ماموران نظامی جمهوری اسلامی با مراجعه به بيمارستانها و هر جايی كه امكان نگهداشتن زخمی ها و كشته ها بود بزور آنها را ربوده و در موارد زيادی خود به خاك ميسپردند. از سوی ديگر رفتار مامورين سركوبگر باخانواده ها ی جانباختگان را ه آزادی تماما غير انسانی و توهين آميز بود. مامورين وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با تحت فشار قرار دادن خانواده های قربانيان رويدادهای اخير، تنها با قيد تعهد و شروط تعيين شده توسط مقامات جمهوری اسلامی حاضر به تحويل دادن اجساد عزيزان شان ميشدند. بخشی از شروطی كه مامورين وزارت اطلاعات در تعهد ها نوشته اند به قرار زير می ياشد:

١- مراسم بی سر و صدا و فقط با حضور افراد نزديك خانواده صورت بگيرد
٢- در مراسم هيچ گونه شعار و تبليغ علیه حكومت و سخنرانی انجام نشود.
٣- در مراسم و روی سنگ قبر علت مرگ نوشته نشود.

مامورين وزارت اطلاعات تلاش گسترده ای را بكار می برند تا از انتشار اسامی و عكس جان باختگان جلوگيری كنند. آنها حداكثر فشار را بر روی خانواده های قربانيان بكار می برند تا بتوانند جنايت مرتكب شده را بپوشانند و مردم ايران و جهانيان و بخصوص سازمانهای حقوق بشری از آن بی اطلاع بمانند. عليرغم تهديدات و فشارهای مامورين وزارت اطلاعات اسامی اين اسامی تاكنون به همت برخی از خانواده ها و فعالين دفاع از آزادی و حقوق انسانی تهیه شده است. همينجا ما همه مردم ايران را فرا ميخوانيم تا در تهیه اسامی و عكسهای كلیه جان باختگان رويدادهای اخير به هر شكل ممكن ما را ياری دهند. برای تماس و ارائه اطلاعات بيشتر لطفا با فرشاد حسينی تماس بگيريد. (این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید, ۰۰۳۱۶۳۳۶۰۲۶۲۷)

اسامی و اطلاعات بدست آمده از جان باختگان:

۱ - ندا صالحی آقا سلطان، در جريان اعتراضات مردمی در روز شنبه ٣٠ خرداد ١٣٨٨در محلھٔ امير آباد تهران (خيابان كارگر شمالی، تقاطع خيابان صالحی و كوچه خسروی) به ضرب گلوله كشته شد. انتشار فيلم كوتاهی از لحظات جان سپردن وی بازتابهای فراوانی در رسانه های جهان به دنبال داشت. محل دفن: بهشت زهرا قطعه ٢۵٧ رديف ۴١ شماره ٣٢

۲ - اشكان سهرابی، ١٨ ساله،دانش آموز(پشت كنكوری)، محل فوت : تقاطع بوستان سعدی و رودكی (سلسبيل). وی به گواه شاهدان توسط نيروهای لباس شخصی در حين تظاهرات علیه جمهوری اسلامی به ضرب گلوله به قتل رسيد.محل دفن: قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا رديف ۵٠ شماره ١٩
۳ - بهمن جنابی ٢٠ ساله، شاغل در مغازه نصب و تعميرات شوفاژ. وی به گواه شاهدان توسط نيروهای لباس شخصی در حين تظاهرات علیه جمهوری اسلامی به ضرب گلوله به قتل رسيد.
۴ - حسين طهماسبی جوان ٢۵ ساله می باشد كه در جريان تجمعات اعتراضی روز دوشنبه ٢۵ خرداد ماه در خيابان نوبهار كرمانشاه مورد حمله ی مأموران مسلح وابسته به دولت قرار گرفته و در اثر ضربات وارده به قتل رسيده است. حسين طهماسبی بر اثر ضربات متعدد باتوم و اصابت اين ضربات به سر توسط نيروهای انتظامی جمهوری اسلامی كشته شد.. حسين به هيچيك از كانديداها رأی نداده بود و آن روز برای اعتراض به خفقان و يكی از دوستان حسين می گويد صدها تن از مردم از نزديك شاهد مرگ وی بودند. استبداد جمهوری اسلامی به خيابان آمده بود.

۵ - كيانوش آسا، دانشجوی كارشناسی ارشد رشته مهندسی شيمی در دانشگاه علم و صنعت ايران بود. او در جريان تظاهرات روز دوشنبه ٢۵ خرداد ١٣٨٨ در ميدان آزادی تهران ناپديد شد و روز ٣ تير ماه ١٣٨٨ در حاليكه تمام بدن او به علت ضربه های باتوم كبود شده بود، در سردخانه پزشكی قانونی تهران توسط خانواده اش شناسايی شد. پيكر كيانوش در شهر كرمانشاه به خاك سپرده شد. مراسمی به مناسبت يادبود اين جان باخته در دانشگاه علم و صنعت ايران در ٧ تير با وجود تهديد گسترده مسئولان دانشگاه و وزارت اطلاعات برگزار شد.

۶ - مهدی كرمی، مهدی كرمی ٢۵ ساله كه در ٢۵ خرداد در تقاطع جنت آباد وخيابان كاشانی در اثر اصابت گلوله به گلو.

۷ - مصطفی غنيان دانشجوی مهندسی دانشگاه شريف كه با تيراندازی نيروهای بسيج به قتل رسيد. دانشجوی مقطع كارشناسی ارشد دانشگاه تهران. شب دوشنبه ٢۵ خرداد كوی دانشگاه تهران. محل دفن: مشهد

۸ - ناصر امير نژاد (متولد: ١٣۶٢ - درگذشت: ٢۵ خرداد ١٣٨٨ ، تهران ) دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقيقات تهران در رشته هوا-فضا بود كه در جريان راهپيمايی مردم تهران در ميدان آزادی (در ابتدای خيابان محمد علی جناح در تيراندازی از ساختمان بسيج) در ٢۵ خرداد ١٣٨٨ كشته شد. پيكر اين دانشجو در ٢٩ خرداد ١٣٨٨ در ياسوج تشيع و به خاك سپرده شد.

۹ - محمد حسين برزگر ٢۵ ساله، ديپلم شغل آزاد به دليل اصابت گلوله به سر در تاريخ چهارشنبه ٢٧ خرداد در ميدان هفت تير جان باخت و در يكشنبه ٣١ خرداد بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه ٣٠٢ به خاك سپرده شد.

۱۰ - سيد رضا طباطبايی ٣٠ ساله ليسانس حسابداری ، كارمند به دليل اصابت گلوله به سر در ٣٠ خرداد در خيابان آذربايجان جان باخت و چهارشنبه ٣ تيربعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد.

۱۱ - ايمان هاشمی ٢٧ ساله شغل آزاد به دليل اصابت گلوله به چشم شنبه ٣٠ خرداد در خيابان آزادی جان باخت و چهارشنبه ٣ تير در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد.

۱۲ - پريسا كلی ٢۵ ساله فارغ التحصيل رشته ادبيات به دليل اصابت گلوله به گردن در يكشنبه ٣١ خرداد در بلوار كشاورز جان باخت و سه شنبه ٢ تير در قطعه ٢۵٩ به خاك سپرده شد

۱۳ - محسن حدادی ٢۴ ساله طراح برنامه های كامپيوتری شنبه ٣٠ خرداد به دليل اصابت گلوله بر پيشانی در خيابان نصرت جان باخت و سه شنبه ٢ تير در قطعه ٢۶٢ به خاك سپرده شد.
۱۴ - محمد نيكزادی ٢٢ ساله فارغ التحصيل عمران در سه شنبه ٢۶ خرداد به دليل اصابت گلوله به سينه در ميدان ونك جان باخت و شنبه ٣٠ خرداد در قطعه ٢۵٧ به خاك سپرده شد.

۱۵ - علی شاهدی ٢۴ ساله بعد از دستگيری و انتقال به كلانتری در تهرانپارس يكشنبه ٣١ خرداد به دلايل نامعلوم در كلانتری جان باخت پزشكی قانونی علت مرگ وی را نامشخص اعلام كرده اما خانواده وی معتقدند به علت ضربات باتوم در كلانتری جان باخته است. وی ۴ تيردر قطعه ٢۵٧ به خاك سپرده شد.

۱۶ - واحد اكبری ٣۴ ساله شغل ازاد و متاهل دارای يك دختر ٣ ساله در شنبه ٣٠ خرداد به دليل اصابت گلوله به پهلو در خيابان ونك جان باخت و سه شنبه ٢ تير در قطعه ٢۶١ به خاك سپرده شد.

۱۷ - ابوالفضل عبدالهی ٢١ ساله فوق ديپلم برق ٣٠ خرداد در مقابل دانشگاه صنعتی شريف به دليل اصابت گلوله به پشت سرجان باخت و سه شنبه ٢ تير در قطعه ٢۴٨ به خاك سپرده شد.

۱۸ - سالار طهماسبی ٢٧ ساله دانشجوی كارشناسی مديريت بازرگانی رشت شنبه ٣٠ خرداد در خيابان جمهوری به دليل اصابت گلوله به پيشانی جان باخت ودوشنبه ٢ تير در قطعه ٢۵۴ به خاك سپرده شد.

۱۹ - فهيمه سلحشور ٢۵ ساله ديپلم يكشنبه ٢۴ خرداد به دليل اصابت باتوم به سر و خونريزی داخلی در ميدان ولی عصر بعد از انتقال به بيمارستان در تاريخ ٢۵ خرداد جان باخت و ٢٧ خرداد در قطعه ٢۶۶ به خاك سپرده شد.

۲۰ - وحيد رضا طباطبايی ٢٩ ساله ليسانس زبان انگليسی چهارشنبه ٣ تير در بهارستان به دليل اصابت گلوله به سر جان باخت و ۶ تير در قطعه ٣٠٨ به خاك سپرده شد.

۲۱ - فرزاد جشنی جوانی ايلامی فرزند سيد جعفر، اهل شهرستان آبدانان ايلام، كه برای امرار معاش در تهران به سر می برده است، در اثر حمله ی نيروهای رژيم جان خود را از دست داد. پيكر فرزاد با تدابير امنيتی و با جلوگيری از اطلاع رسانی، در ١٩ ماه ژوئن، در شهر آبدانان به خاك سپرده شد .

۲۲ - شلير خِضری، دانشجو، اهل شهر پيرانشهر، روز ١۶ ماه ژوئن، به هنگام حمله و يورش نيروهای رژيم به دانشگاه تهران، جان خود را از دست داده است. پيكر شلير در شهر پيرانشهر، از سوی خانواده اش به خاك سپرده می شود.

۲۳ - يعقوب بروایه، دانشجوی كارشناسی ارشد رشته تئاتر در دانشكده هنر ومعماری دانشگاه تهران، روز چهارم تير ماه توسط نيروهای بسيج از بام مسجد لولاگر مورد اصابت گلوله قرار گرفت، از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله توسط دوستانش به بيمارستان لقمان انتقال يافت اما به رغم تلاش پزشكان برای جان وی، در نهايت دچار مرگ مغزی
شد و به شهادت رسيد. يعقوب بروایه فرزند دوم يك خانواده پنج نفری و اهل اهواز بود. وی متولد تيرماه ١٣۶١ بوده و در هنگام مرگ تنها ٢٧ سال سن داشت.به نوشته برخی سايت های خبری يعقوب بروایه كه در كنترل كامل مامورين تحت مداوا قرار داشت، از اين حادثه جان سالم به در نبرد. او تنها دقايقی پيش از مرگ چشم گشود، دستان مادرش را گرفت و زير لب گفت: مادر من برای آزادی كشته شدم.... و چشم فروبست. گفته ميشود ماموران امنيتی پيكر بی جان يعقوب را تحويل گرفتند و به محل نامعلومی بردند و سرانجام بعد از ٤٨ ساعت به خانواده او اطلاع دادند جسد يعقوب به خاك سپرده شده است. ماموران از خانواده او تعهد گرفته اند كه از هرگونه اطلاع رسانی و برگزاری مراسم برای او خودداری كنند.

۲۴ - كاوه علی پور، ١٩ ساله، شنبه ٣٠ خردادماه در تهران به قتل رسيد. بنا به گزارش وال استريت ژورنال: حكومت برای پس دادن جنازه كاوه علی پور معادل ٣٠٠٠ دلار پول گلوله از خانواده اش خواسته است!

۲۵ - سعيد عباسی فر گلچی، ٢۴ ساله، فروشنده كيف و كفش، كسبه ساكن خيابان رودكی (سرسبيل)، مجرد، هويت يكی ديگر از جان باختگان اعتراضات روز شنبه در تهران است. سعيد در خيابان رودكی تقاطع بوستان سعدی مقابل بانك پاسارگاد مورد اثابت گلوله قرار گرفته و جان ميسپارد. وی كارگر كفش آرام در خيابان رودكی جنوب خيابان دامپزشكی بوده است ويدئويی از پيكر بی جان وی را اينجا مشاهده نماييد. در ٢٠ جون در خيابان رودكی به قتل رسید.

۲۶ - مبينا احترامی، دانشجوی بهبهانی دانشگاه تهران در جريان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به كوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. بهبهان شنبه ٣٠ خرداد در سوگ مبينا نشست و خانواده داغدارش را ياری نمود. مادر مبينا ديروز در ميان ضجه هايی جانسوز گناه كشته شدن عزيز خود را از مسئولان می پرسيد و از مردم می خواست نگذارند خون عزيزش اينگونه پايمال شود.. منبع دفتر تحكيم وحدت

۲۷ - فاطمه براتی، در جريان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به كوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را ازدست داد. گفته ميشود پيكر اين دانشجويان بدون اطلاع به خانواده ايشان و مخفيانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاك سپرده شدند. منبع دفتر تحكيم وحدت

۲۸ - كسری شرفی، در جريان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به كوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته جان خود را از دست داد. گفته ميشود پيكر اين دانشجو بدون اطلاع به خانواده ايشان و مخفيانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاك سپرده شده است. منبع دفتر تحكيم وحدت

۲۹ - كامبيز شعاعی، در جريان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به كوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و جان خود را از دست داد. گفته ميشود پيكر اين دانشجو بدون اطلاع به خانواده ايشان و مخفيانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاك سپرده شده است. منبع دفتر تحكيم وحدت

٣۰ - محسن ايمانی، در جريان حمله انصار حزب الله و لباس شخصی ها به كوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حمله وضرب و شتم قرار گرفته و در اين بين جان خود را از دست داد. گفته ميشود پيكر اين دانشجو بدون اطلاع به خانواده ايشان و مخفيانه در گورستان بهشت زهرای تهران به خاك سپرده شده است. منبع دفتر تحكيم وحدت

٣۱ - فاطمه رجب پور ٣٨ ساله كه به اتفاق مادرش سرور برومند در جريان تيراندازی نيروهای نظامی به مردم در تاريخ خردادماه در خيابان محمدعلی جناح جان باخت. پدر فاطمه ابراهيم رجب پور می گويد: به كمر و گلوی زن و دخترم تير زده بودند. وقتی رسيديم هردو غرق خون بودند. تشخيص پزشكان اين است كه در همان لحظه اصابت گلوله كشته شده اند.
٣۲ - سرور برومند ۵٨ ساله كه به اتفاق دخترش فاطمه رجب پور در جريان تيراندازی نيروهای نظامی به مردم در تاريخ ٢۵ خردادماه در خيابان محمدعلی جناح جان باخت. همسرش ابراهيم رجب پور می گويد: به كمر و گلوی زن و دخترم تير زده بودند. وقتی رسيديم هردو غرق خون بودند. تشخيص پزشكان اين است كه در همان لحظه اصابت گلوله كشته شده اند.

٣٣ - عليرضا افتخاری، ٢۴ ساله خبرنگار ابرار اقتصادی. جسد عليرضا افتخاری، كه در جريان جنبش اخير مفقود شده بود؛ بعد از ٢۵ روز بی اطلاعی خانواده اش؛ روز دوشنبه ٢٢ تير تحويل خانواده اش داده شده است.

۳۴ - احمد نعيم آبادی، او توسط قاتلان گردان ١١٧ عاشورا در ميدان آزادی به ضرب گلوله به قتل رسيد و جسد وی را روز ٣١ خرداد به خانواده اش تحويل دادند.

٣۵ - نادر ناصری، ٣٠ خردادماه در خيابان خوش جان باخت، محل دفن بابل

٣۶ - مسعود خسروی، در ٢۵ خردادماه در ميدان آزادی جان باخت، مدفون در بهشت زهرا

٣٧ - مسعود هاشم زاده، در ٣٠ خرداد ماه در تهران جان باخت، وی به همراه خانواده اش در منطقه ستارخان تهران زندگی ميكردند و در همان محل نيز توسط شليك مستقيم نيروهای نظامی جان باخت اما به علت اينكه به خانواده اجازه دفن در تهران را ندادند, خانواده مجبور به انتقال ايشان به روستای مادريشان در گيلان (روستای ولی آباد خشك بيجار) شدند.

٣٨ - ايمان نمازی دانشجوی رشته عمران دانشگاه تهران، ٢۵ خردادماه ، كوی دانشگاه

٣٩ - سالار قربانی پارام ، ٢٢ ساله، بود در تظاهراتهای اخير جان باخت.جمهوری اسلامی علت فوت را تصادف اعلام كرده است.پدر ايشان در ميدان انقلاب جنب بانك رفاه مغازه لباس فروشی دارد. در ميرداماد مراسمی برای بزرگداشت وی برگزار شد.

۴٠ - حسين طوفان پور درتظاهرات روز ٣٠ خرداد توسط نيروهای امنيتی در خيابان دستگير شد. بر اساس اظهارات شاهدان عينی مزدوران ابتدا به شدت با چماق به دستش ميزنند به شكلی كه دستش كاملا شكسته و از بدن آويزان ميشود.سپس با گلوله به سرش شليك كرده و اين جوان را در اين تظاهرات به قتل ميرسانند. محل دفن حسين درقطعه ٢٣٣ بهشت زهرا ثبت شده است .از خانواده طوفان پور ٢۴ ميليون تومان پول تير خواسته اند اما آنها قبول نكرده و به مزدوران گفته اند ما چنين پولی را پرداخت نميكنيم هر جا خودتون خواستيد دفن كنيد.

۴١ - تينا سودی، دانشجو، روز شنبه ٣٠ خرداد توسط گلوله ای در ميدان انقلاب به قتل ميرسد. اما ماموران مزدور به خانواده سودی گفته اند كه اگر می خواهيد جسدش را بگيريد بايد بگوئيد كه با مرگ طبيعی مرده است.

۴٢ - حسين اخترزند، يكی ازجانباختگان حوادث اخيردراصفهان، محله مسجد لنبان، فردی به نام ميباشدكه مجردبوده است ودرعين حال نان آورخانواده وخواهران وبرادرانش بوده است..

۴٣ - جعفر بروایه، استاد دانشگاه چمران اهواز و دانشجوی مقطع دكترای دانشگاه تهران كه برای شركت در متحانات به تهران رفته بود ٢٨ جون، ٧ تير در تظاهرات ميدان بهارستان شركت ميكند واز ناحیه سرمورد اصابت يك گلوله قرار ميگيرد كه بعد از آن به يكی از بيمارستانها ی تهران منتقل وقبل از رسيدن به بيمارستان جان ميبازد. جسد وی توسط يكی از دوستان وی شناسايی وبه اهواز منتقل وتحويل خانواده وی شد. مراسم دفن جعفر در حضور نيروهای امنيتی رژيم انجام گرفت.

۴۴ - حميد مداح شورچه، دانشجو،ی همراه با گروهی در صحن مسجد گوهرشاد دست به تحصن زد كه توسط نيروهای امنيتی دستگير شد. او در مدت بازداشت تحت شكنجه قرار گرفت تا در روز آزادی وی به دليل شدت جراحات وارده جان سپرد.پزشكی قانونی علت مرگ وی را خونريزی مغزی اعلام كرده است.گفتنی است مراسم يادبود او روز يكشنبه ١۴ تير برگزار شد.

۴۵ - مريم مهر آذين ٢۴ ساله در خيابان آزادی با شليك گلوله جان باخت.

۴۶ - ميلاد يزدان پناه ٣٠ سال در خيابان آزادی با شليك گلوله جان باخت.

۴٧ - حامد بشارتی ٢۶ ساله در خيابان آزادی با شليك گلوله جان باخت.

۴٨ - بابك سپهر ٣۵ ساله در خيابان آزادی با شليك گلوله جان باخت.

۴٩ - ندا اسدی

۵٠ - امير كويری . فارغ التحصيل از دبيرستان تطبيقی تهران

۵١ - فرزاد هشتی

۵٢ - امير طوفانپور، (نيازمند تاييد)

۵٣ - محمد، ١٢ ساله، (نيازمند تاييد)

۵۴ - محرم چگينی قشلاقی فرزند ميرزا قلی ٣۴ ساله – قطعه ٢۵۶ بهشت زهرا رديف ١۴۶ شماره ١٣

۵۵ - محمد حسين فيضی فرزند غلامرضا ٢۶ ساله – قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا رديف ٣١ شماره ٢۵

۵۶ - رامين رمضانی فرزند مهدی ٢٢ ساله – قطعه ٢۵٧ بهشت زهرا رديف ۴۶ شماره ٣٢

۵٧ - سهراب اعرابی ١٩ ساله كه در زندان اوين زير شكنجه جان باخت. سهراب اعرابی ١٩ ساله سال آخر دبيرستان و آماده برای امتحان كنكور در جريان خيزش انقلابی خرداد در ٣٠ خرداد روز شنبه بازداشت و به مكان نامعلومی منتقل می شود . بعد از پيگيریهای پی در پی خانواده بخصوص مادرش متوجه می شوند كه وی در زندان اوين است, مادر اين جوان در روز سه شنبه ١۶ تير با گذاشتن كفالت در دادگاه انقلاب هر روز بعد از ظهر منتظر آزادی فرزند ش بود, با وجود اين كه اين مادر می دانست كه فرزندش در زندان اوين است ولی خيلی نگران بود و می گفت می ترسم بچه ام را بكشند. اين مادر عكسی از فرزندش تهیه كرده بود و به هر زندانی كه آزاد می شد عكس عزيزش را نشان می داد و از آنها می پرسيد كه آيا او را می شناسند و يا در زندان ديده اند؟ او می گفت به هر كجا و هر كسی مراجعه می كنم جواب نمی دهند و ميگويند صبر كن آزاد ميشود. اين مادر كارش از صبح تا شب جلو زندان ماندن شده بود تا اينكه يك دفعه از طرف قاضی مر تضوی خبر آمد كه سهراب اعرابی در زندان درگذشته است. خانواده اش را خبر كنيد تا جنازه فرزندشان را تحويل بگيرند.

۵٨ - داود صدری، ٢٧ ساله روز ٢۵ خرداد در جريان تظاهرات ميليونی مردم تهران تير خورده و به بيمارستان امام علی منتقل ميشود. روز شنبه ٣١ خرداد خانواده برای آوردن داود به خانه به بيمارستان رفته كه مطلع ميشوند فرزندشان درگذشته است. روز يكشنبه ١ تير در قبرستان بهشت شهدای ملارد دن ميشود. گزارش شده كه مقامات جمهوری اسلامی ٣۵٠ هزار تومن بابت پول تير و ۶ ميليون هم بابت تحويل تحويل جنازه از خانواده داود درخواست كرده اند. همچنين گزارشات حاكی از آن بوده كه به خانواده داود توصیه كرده اند كه اعلام كند داود بسيجی بوده و توسط مردم به قتل رسيده است.

۵٩ - آرمان استخری پور، ١٨ ساله از شيراز كه در درگيری های چند روز اخير(زمان مجروح شدن نامعلوم است) شيراز در محله ابيوردی مورد اصابت باتوم قرار گرفته و به كما رفته بود. او كه به منزل پيرزنی در حوالی درگيریها پناه برده بود روز دوشنبه ٢٢ تير جان باخت و پيكر اين عزيز جان باخته سه شنبه ٢٣ تير برابر با ١۴ جولای در دارالرحمه شيراز به خاك سپرده شد. گفتنی است كه پزشك آرمان علت مرگ وی را مرگ مغزی اعلام كرد.

۶٠ - سعيد اسماعيلی خان ببين، ٢٣ ساله كه بر اثر وارد شدن ضربه به سرش در حوادث تهران كشته شده است، در شهر خان ببين (استان گلستان) به خاك سپرده شده است. (جزئيات دقيق تر هنوز دريافت نشده است).

۶١ - مهرداد حيدری، روزنامه نگار مشهدی كشته شد ، مهرداد نقدهای تندی بر وزارت اطلاعات و نيروهای امنيتی در روز شنبه ٢٠ تير نوشته بود و نسبت به فشار بر جوانان برای اعتراف گيری اعتراضات شديدی كرده بود روز يكشنبه ٢١ تير به طرز مشكوكی در مشهد به قتل رسيد . به گزارش سايتهای انترنتی ، حيدری كه پيشتر در روزنامه خراسان فعاليت داشت بنا به دلايلی به هفته نامه نسيم مشهد رفت و در آن نشریه در محيطی استانی به نوشتن پرداخت . وی خرداد ماه ، با دعوت روزنامه خراسان رضوی به آن روزنامه رفت و در يادداشت های ثابت روزنامه حضوری فعال به هم رساند . مهرداد حيدری در آخرين يادداشت خود ضمن انتقاد از وزارت اطلاعات در كسب اطلاعاتی ساختگی ، اين وزرات خانه را محكوم به نداشتن اطلاعاتی كرد كه با فشار بر جوانان قصد به دست آوردن آن را دارد .حيدری در اين يادداشت ضمن برشمردن نكات منفی جريانات اخير ايران ، آنها را دستمایه افرادی دانست كه هميشه حق به جانب گرفته و بر دفاع از مردم حكايت می كنند.

۶٢ - علی فتحعليان. محل جان باختن: روبروی مسجد لولاگرمحل سكونت: خيابان رودكی، خيابان شكوفه (خمسه).

۶٣ - ترانه موسوی، دختر جوانی كه در تجمع مسجد قبا توسط نيروهای لباس شخصی و بسيجی بازداشت شده بود پس از چند هفته بی خبری سرانجام پيدا شد. از ترانه جز جسد سوخته ای در حوالی قزوين چيزی باقی نمانده است و نيروی انتظامی خانواده او را با تهديد و ارعاب وادار به سكوت كرده اند. ترانه موسوی آخرين بار بنا بر شهادت چند بازداشتی ديگر، آخرين بار در مقر پايگاه بسيج در حين بازجويی ديده شده است. نيروی بسيجی پس از آن اين دختر جوان را از ديگر بازداشتيان جدا كردند و به او تجاوز جنسی كردند. ترانه موسوی چندين بار و توسط چندين بسيجی به وحشيانه ترين شكل ممكن مورد تجاوز قرار گرفت. بر اثر شدت جراحات وارده به رحم و مهبل بیهوش شد. بسيجيان كه ديدند كار به جای باريك كشيده است بدن نيمه جان او را به بيمارستان امام خمينی كرج بردند به اين اميد كه پارگی ی رحم و مهبل و مقعد او را به سانحه تصادف رانندگی نسبت دهند. در بيمارستان اما با معاينه پزشك معلوم می شود كه علت جراحات وارده نه سانحه تصادف بلكه تجاوز جنسی بوده است. نيروهای بسيجی كه به شدت سراسيمه و نگران شده بودند با مشورت و هماهنگی مقامات بالاتر خود پيكر نيمه جان و بیهوش ترانه را از بيمارستان خارج می كنند و به كلیه پرسنل بيمارستان دستور اكيد می دهند در اين باره سكوت كنند و با احدی صحبت نكنند. پرستاری كه نمی خواهد نامش فاش شود اما ترانه موسوی را بشناسايی می كند. نيروهای بسيجی او را به يكی از بيابانهای خلوت اطراف قزوين می‌برند. در همان حال كه بی هوش بوده مجدد به او تجاوز می كنند و بعد بر روی تن نيمه جانش بنزين ريخته و او را به آتش می كشند. به اميد اينكه كلیه آثار و نشانه های تجاوز را از بين ببرند.

۶۴ - حسن كاظمينی، پدر بزرگ وی به نام علی كاظمينی طی نامه سرگشاده ای به مطبعات نوشته است: چند روز قبل نوه ١٩ ساله ام حسن، به خيابان انقلاب رفت تا به همراه همفكرانش برعلیه حقی كه از كف داده بود، تظاهرات كند. در جمعی كه برای آن مجوز نداده بودند حاضرشد و عواملی به ادعای آنكه تجمع غيرقانونی است با جمعيت حاضر برخورد كردند و حسن ديگربه خانه برنگشت.

۶۵ - آقای معزز ٢٧ ساله يكی از جانباختگانی است كه در اعتراضات گسترده و خونين مردم تهران در ٣٠ خرداد ماه شركت كرده بود. او حوالی ميدان آزادی با اصابت گلوله به چشمش جان خود را فدای راه آزادی مردم ايران كرد.

۶۶ - محمد كامرانی، طبق گفته خانواده وی، محمد را در حاليكه تقريبا نيمه جان بوده و سراسر بدنش علائم باتوم و شكنجه بوده به تخت بيمارستان بسته بودند تا امكان فرار نداشته باشد . با تلاش خانواده بالاخره می توانند محمد را از بيمارستان لقمان مرخص و بلافاصله به بيمارستان مهر منتقل می كنند اما در آنجا پزشكان متخصص می گويند با توجه به اينكه عفونت تقريبا تمام بدن را فراگرفته اميدی در بهبود نيست و محمد ظرف كمتر از ٣ ساعت در تاريخ ٢۵ تير جان ميبازد.

كميته بين المللی علیه اعدام
٣ جولای

۲۹ تیرماه ۱۳۸۸
به نام تمامى جانباختگان راه آزادى
درود بر مردم غيور ايران

بنظر ما هر فردى كه در مبارزه قدم مى گذارد بايد براى خود و مردم هدف و انگيزه ى خود را به روشنى توضيح دهد تا مردم بدانند كه اين همراهى در كجا با اهداف و خواسته هايشان مطابقت دارد و در كدام زمينه ها اختلاف عقيده و تمايز اهداف وجود دارد. تجربه نشان داده است كه افرادى كه از بيان اهداف و خواسته هاى نهايى خود، به بهانه ى «وحدت كلمه»، سر باز مى زنند، هدفشان سركوب نظرات مخالفشان به همين بهانه است. والا ، اگر ما به آزادى عقيده و بيان اعتقاد داشته باشيم، چرا بايد طرح نظرات مخالف مان ضرورتاً به تشتت و جدايى بيانجامد. مگر نه اينستكه مبارزه مى كنيم تا همه، از جمله مخالفانمان، آزاد باشند تا از حق بيان شان استفاده كنند؟ پس مطمئناً بيان اين نظرات باعث ايجاد تفرقه و جدايى نخواهد شد.
هدف ما از شركت در اين مبارزات به مراتب فراتر از نتايج انتخابات رياست جمهورى دهم است. و معتقد هستيم كه اكثريت كسانيكه در انتخابات شركت كردند و به موسوى و يا كروبى رأى دادند نيز اهداف و خواسته هايشان به مراتب بالاتر از گزينش اين يا آن فرد بوده است. زمانيكه مردم در مناظره هاى تلويريونى به عمق اختلافات كانديداها پى بردند و معتقد شدند كه براى شكستن قدرت مطلقه از موقعيت انتخاباتى، بعنوان كم هزينه ترين راه، استفاده كنند. در حقيقت، انگيزه مردم به دستيابى به آزادى هاى مردمى و انسانى شان بود كه در مقابل انحصارطلبان حكومتى به اصلاح طلبان حكومتى رأى دادند. اما هنگاميكه اينچنين با رأيشان برخورد شد و طرفداران حكومت مطلقه با تهديد به زور و سركوب وقيحانه از قبول نتايج آراء سرباز زده و بقول شعار روزهاى اول خيزش ها «رايشان را دزديده و با همان رأى دزديده شده، پُز مشروعىّت نظام را به جهانيان مى دهند»، پس از سى سال خفقان و سركوب، طاقتشان به نهايت رسيد و در خيابان ها لبريز شد. نتيجه اش را هم ديديم كه چگونه حكومت وحشيان، سگهايشان را به جان مردم انداختند و صدها نفر را كشتند و صدها نفر ديگر مفقودالأثر شدند و هزاران نفر را به بند كشيدند. اما، با اينحال، مبارزات مردم كه اينك در مسير انقلاب ديگرى قرار گرفته است، سركوب نشد و نه تنها به بقايش ادامه داد، بلكه روز به روز گسترده تر، فراگيرتر و منسجم تر شد و مى شود. شرايطى كه ما در آن قرار داريم، وضعيىّتى است كه حكومت تنها به اتكاء نيروهاى مسلحش خود را نگاه داشته و مردم نيز با وجود پرداخت چنين هزينه ى سنگينى، نمى توانند سلطه ى اين حكومت را تحمل كنند. ما در انتخابات شركت كرده بوديم كه چنين هزينه ى سنگينى نپردازيم. اما، اينك كه پرداخت اين هزينه را به ما تحميل كرده اند، دليلى ندارد كه خواسته هاى مبارزاتى خود را به نتايج انتخابات محدود كنيم. اينك زمان آن رسيده كه مستقيماً براى آزادى هاى مردمى و انسانى خود مبارزه كرده تا اگر نتيجه ى مبارزات ما به قدرت گيرى اصلاح طلبان حكومتى هم انجاميد، ايشان بدانند كه تا زمانيكه حقوق اوليه و خواسته هاى ما محقق نشود، دست از مبارزه بر نمى داريم.
پس روشن شد كه هدف ما در اين مبارزه، به روى كار آمدن افراد ديگرى از همين حكومت نبوده، بلكه دستيابى به حقوق و آزادى هاى دمكراتيك مردمى است كه در ميدان هاى نبرد، هزينه ى آن را مى پردازند. مهمترين و كليدى ترين هدف و خواسته ى مردمى، كه «دمكراسى» عنوان خود را از آن به عاريه گرفته ، حق حكومت مردم بر مردم و حق تعيين سرنوشت مردم به دست خودشان بوده، كه اين اصل است كه اجراى بقيه ى اصول دمكراسى را تضمين مى كند. يعنى آزادى بيان،قلم،تجمع، تحزب،ارتباطات و اطلاات و برابرى حقوق جنسيت ها و اقليت ها و خلاصه تمامى حقوقى كه بصورت عاميانه به «حقوق بشر» خوانده مى شود، تنها زمانى ضمانت اجرايى دارند كه حق حاكمىّت مردم اعمال شود. در غير اينصورت، تا زمانيكه حكومت در دست گروهى چند صد و يا نهايتاً چند هزار نفره باشد، اين گروه، به محدود كردن آزادى هاى مردم «غير خودى» و سركوب اعتراضات ايشان متوسل خواهد شد، تا قدرت و امتيازهاى ويژه خود را حفاظت كند. پس اگر نتيجه ى مبارزات ما به «دمكراسى» نرسد، تمامى وعده - وعيدها و شعارهاى آزادى خالى از هرگونه قدرت اجرايى بوده و فقط در حرف باقى مى ماند.
البته اين مبحث كلى، داراى شاخه ها و مشخصات بسيار دقيق ترى است كه ما، ممبعد، در هر پيام، بخشى از آن را مطرح كرده و مى شكافيم.
مورد ديگرى حتماً بايد به آن پرداخته شود، و محورمباحث نظرى ما را تشكيل مى دهد، طرح معضلات و مشكلات جلوى پاى مبارزات در جريان است كه ممكن است مانع رشد و توسعه و شايد حتى بقاء آن باشد. به اين دليل ما براى اين مبحث اولوىّت قائليم كه اگر اين مبارزات نتواند به بقاء خود ادامه دهد و زبانمان لال، اگر سركوب شده و يا به علت انحراف از راه، متوقف گردد، ديگر صحبت از دستيابى به «دمكراسى» و «حق تعيين سرنوشت» زائد است. تنها زمانى ما مى توانيم به برقرارى «حكومت مردم بر مردم» و آزادى هاى مردمى دست يابيم كه اين مبارزات تا شكستن كودتاى دولتى پيش رفته باشد و در جريان اين مبارزات، نهادهاى مردمى آنچنان قدرتمند گردند كه ديگر هيچ فرد و گروهى جرأت اقدام عليه آزادى هاى مردم و به بند كشيدن دوباره ى ما به مغزش هم خطور نكند. برخوردارى از حق حكومت مردمى، از آغاز پيدايش جوامع متمدن بشرى، مهمترين اصل زندگى اجتماعى بوده است. اهمىّت آن به قدرى بود كه در جامعه ى يونانى كه حكم هر بزهكار و جنايتكارى با هدف اصلاح مجرم تعيين مى شده است و كمتر كسى را تنبيه كرده و يا به بند و زندان محكوم مى كردند، فقط براى يك جرم حكم اعدام صادر مى شده است و آن جرم «اقدام براى ايجاد ديكتاتورى و كوشش براى سلب آزادى از مردم» بوده است.
البته ما با مجازات اعدام براى هر جرمى، از جمله اين جرم، مخالفيم. همچنين با هرگونه اعمال خشونت و ترويج آن نيز در جامعه مخالفيم. بنابراين، هر توصيه، طرح و يا پيشنهادى را كه بخواهد مردم را به اين راه بكشاند مردود دانسته و محكوم مى كنيم. اما، در عين حال با توصيه هايى كه امروزه زير نام «مبارزه ى مسالمت آميز» و «عدم خشونت» كه مردم را به تحمل سركوب و اعمال ديكتاتورى دعوت مى كنند هم مخالفيم. ما از خود سوأل مى كنيم كه چه نوع افرادى و با چه انگيزه هايى سعى دارند زير چنين عنوان هايى، ما را راضى به سكوت و باز گذاشتن دست سركوبگران به قتل فرزندان و عزيزانمان مان كنند؟ ما با نصايح مسيح گونه اى كه پيشنهادشان تقدير از قاتلين و دژخيمان با دادن گل به ايشان است، سخت مخالفيم. البته اينكه عليه چنين افرادى اقدامات خشونت آميز هم بكنيم، مخالفيم. ما معتقديم كه در مبارزات جارى بايد به فكر روش هايى باشيم كه سركوبگران را از اعمال خشونت عليه مردم باز دارد. ما معتقديم كه نبايد گونه هايمان را بچرخانيم و كشته دادن ها و به زنجير كشيدن هاى بيشتر را تحمل كنيم. ما بايد به دنبال طراحى راه و روش هايى باشيم كه ابزار و سلاح هاى سركوبگران را از كار بياندازد. اين راه واقعى مبارزه عليه خشونت است. يعنى راهى كه سركوبگران را نيز از اعمال خشونت باز دارد. پس منبعد، بخشى از پيامهاى ما را بررسى شيوه هاى سركوب و پيشنهادهايى درباره چگونگى مبارزه و خنثى سازى اين روش ها خواهد بود. در مطالعه ى اين زمينه هاى مشخص خواهيد ديد كه هدف، از كار انداختن ابزارهاى سركوب و ايجاد مانع براى اجراى موفقيت آميز طرحهاى سركوبگران است و نه اعمال خشونت عليه ايشان!
با بررسى روش هاى سركوبگران در شكستن صف هاى تظاهرات و پراكنده كردن مردم به گروه هاى كوچكتر و قابل سركوب، نقش گروه هاى موتور سوار بسيار برجسته مى شود. آنها با استفاده از اين گروه ها، همچون سواره نظام در جنگ هاى تاريخى، به صف هاى تظاهرات زده و با ايجاد فاصله بين گروه هاى مردمى، آنها را به جمع هاى قابل سركوب تقسيم مى كنند. همانطور كه شاهد بوده ايد، با به كارگيرى متشكل و علمى يك گروه چند صد نفره از موتور سوارها، يك صف تظاهراتى چند ده هزار نفره را اول، تكه تكه كرده و سپس با هجوم نيروهاى چماقدار پياده شان، اين گروه ها را با كتك و گاز و باطوم سركوب كرده و كسانى را كه از خود شجاعت و جسارت بيشتر نشان داده و يا در همان ميدان نقش سازماندهى و راهنماى ديگران به روى دوششان افتاده است، و يا حتى فعالان سياسى و جنبش هاى مدنى كه قبلاً شناسايى شده اند را بازداشت مى كنند. بنابراين بررسى اين تاكتيك و يافتن راه هاى مبارزه با آن از اولويت هاى مبارزه عليه اعمال خشونت سركوبگران مى باشد.
بايد دقت كرد كه گروه هاى موتورسوار، تنها زمانى مى توانند صف هاى پر جمعيت را پراكنده كنند كه توانسته باشند به درون اين صف ها نفوذ كرده باشند. متأسفانه، ديده شده است كه صف هاى مردم، بصورت پراكنده و با فضاهاى خالى بسيار حركت مى كنند. چرا كه عادت راه رفتن تمامى راهپيمايان يكسان نيست. يكى آهسته تر و ديگرى تندتر، يكى با تمركز و مستقيم و ديگران جمعى و همراه با حرف زدن و شوخى كردن و .... اين ها باعث مى شود كه مردم جدا جدا حركت كنند و فضاى لازم براى نفوذ موتورسواران را مهيا سازند. در اين مورد چند پيشنهاد داريم:
اول اينكه از راهپيمايى بى هدف خوددارى كنيد. پس از نماز جمعه، يكى از موفق ترين اجتماعات مردمى، تجمع مردم در مقابل وزارت كشور بود و عليرغم حملات موتور سوراران و افراد پياده ى سركوبگران، فضاى خيابان و ميدان فاطمى باندازه اى بود كه جمعيت هاى متفرق، بسرعت دور هم جمع شده و تجديد سازمان مى كردند. اما جمعيت در حال حركت گيشا، كه زير نظر نيروهاى سركوبگر هم بود، به اين نيروها اين امكان را داد تا با پيش بينى مسير حركت، مناسبترين منطقه را براى حمله و سركوب انتخاب كنند. يعنى زمانى كه جمعيت به روى پل رفت و هيچ راه در رويى نداشت. چه بسا كسانيكه جمعيت را تشويق به گذر از روى پل كردند، نفوذى هاى نيروهاى سركوبگر بودند. چرا كه همين جمعيت، اگر در زير پل بود، هم از فضاى بزرگراه چمران و خيابان گيشا مى توانست استفاده كرده، متفرق و سپس دوباره جمع شوند و هم مردم ديگر مى توانستند خود را به ايشان رسانده و به كمكشان بيايند. پس اولين اقدام ضد خشونت راهپيمايان چند هزار نفره، ساكن شدن در نزديكترين ميدان و يا منطقه اى است كه داراى فضاى كافى براى جنگ و گريز باشد.
همچنين، حركت جمعى باعث مى شود كه محيط درگيرى احتمالى لحظه به لحظه تغيير يابد و نتوان محيط را براى پيشگيرى از حملات سركوبگران آماده كرد. بنابراين، هنگاميكه صف تظاهركنندگان توانست به چند هزار نفر برسد، نزديكترين ميدان و مناسب ترين نقطه درگيرى را كه داراى فضاى كافى باشد براى ادامه اعتراضات شناسايى كرده و در همانجا ساكن شده و يا تحصن كنيد. تا رسيدن به آن نقطه بايد جوانان با ايجاد زنجير از طريق حلقه كردن بازوان در يكديگر نوار غيرقابل عبورى براى موتور سواران ايجاد كنند. بهترين حالت اينست كه افراد درون زنجير نيز در صف هاى منظم، بازوان خود را حلقه كرده و صفوف را به يكديگر بچسبانند تا فضايى بين شان وجود نداشته باشد. اين يكى از قديمى ترين تاكتيك هاى خيابانى است.در صورت حمله يك يا دو موتور براى شكاندن حلقه، مى توان حلقه را موقتاً باز كرد و ايشان را بلعيد، اما به سرعت حلقه را بست تا اين موتورها را از دسته هايشان جدا نمود. در اين صورت مردم درون حلقه خود مى دانند با ايشان چه بكنند. پيشنهاد ما اينستكه به موتوسواران آسيب نرسانيد، اما موتوهاى ايشان خرد كرده و از كار بياندازيد.
دوم اينكه، با ساكن شدن جماعت در يك محل، مى توان محدوده ى درگيرى را قبل از رسيدن نيروهاى سركوب، آماده سازى كرد. بايد فوراً در نقاط ورودى ميدان و يا منطقه، موانعى ايجاد كرد تا از رفت و آمد موتورها و يا وسايل مكانيزه ى ديگر جلوگيرى كرد. بايد با سنگ و آجر و سطل هاى بزرگ زباله و تايرهاى آتشين و خلاصه هر چه كه به دستمان مى رسد ايجاد سنگر كنيم. يكى ديگر از وسايلى كه مى تواند حمله موتورسواران را خنثى كند، طناب است. مثلاً، اگر برخى از تجمع كنندگان، هريك پنج تا ده متر طناب با خود آورده باشند، مى توانند با گره زدن طناب ها، دور تا دور ميدان و يا نقاط ورودى آن را طناب كشى كنند و ارتفاع اين طناب ها از زمين حدود يك متر باشد تا موتور سوار را از موتورش جدا سازد. در صورت امكان سريعاً موتور را آتش بزنيد تا مورد استفاده دوباره قرار نگيرد. همچنين مى توان از لاشه آن براى مستحكمتر كردن سنگرها استفاده نمود. مانع كاراى ديگرى براى موتور، همان ميخ هاى چهارپر قديمى است. كه اگر چند صد نفر، هر يك حتى يك كيلو از آن را با خود حمل كند، مى توان دور تا دور منطقه ريخت تا لاستيك موتورها را پنچر كرده و از كار انداخت. البته استفاده از روغن و هر مايع لغزنده ى ديگرى نيز مى توان استفاده نمود تا موتور سواران قابليت مانور خود را از دست بدهند. البته از آنجاييكه بيشتر اين تظاهرات ها بدون سازماندهى و تقسيم كار قبلى صورت مى پذيرد، به احتمال قوى نمى توان تنها از يك شيوه ى محافظتى استفاده نمود و اما مى توان نسبت به كمىّت ابزار جمع شده، با بكارگيرى كليه ى اين رهنمودها در نقاط مختلف محيط درگيرى موانعى را ايجاد كرد.
پس جمعبندى ما از اين بخش اينست كه:
مبارزه عليه خشونت و تلاش براى از كار انداختن ابزار سركوب برابر با خشونت نيست، بلكه عين مبارزه عدم خشونت است.
بايد از راهپيمايى هاى بى هدف خوددارى كرده و فوراً صف راهپيمايان را در مكان مناسبى مستقر سازند.
پس از استقرار تجمع در منطقه مورد نظر، فوراً در مقابل ورودى هاى آن سنگر بچينند. و وسايل دفاعى را جمع آورى كرده و به تناسب موجودى در مناطق مختلف به كار ببندند.
از آنجاييكه هنوز نمى توان نيروى محافظتى حرفه اى براى تظاهرات اعزام نمود، شركت كنندگان در تظاهرات بايد بدانند كه مورد حمله نيروهاى سركوبگر قرار خواهند گرفت و هريك وظيفه خود بدانند كه وسايل دفاع از تظاهرات را تا حد امكانشان تهيه نموده و با خود بياورند. اين وسايل عبارتند از: طناب، ميخ هاى چهارپر، روغن موتور يا هر مايع لغزنده ى ديگر، نفت و كهنه براى ايجاد آتش و ...
مسلماً اينها تنها راهكارها نبوده، بلكه تا جايى كه عقل ما مى رسد مورد را بررسى كرده و راهكارها را پيشنهاد نموديم. اميدواريم كه نيروهاى مبارز مردمى از اين بحث استفاده كرده و در مورد راهكارهاى مقاومت و مبارزه انديشيده و نظرات خود را با ديگران در ميان گذارند.
ما در پيامهاى ديگر خود به اشكال متنوع مبارزه و مقاومت هاى شهرى خواهيم پرداخت.

اتحاد مبارزه پيروزى
نان مسكن آزادى

نداى سرخ
۲۹ تیرماه ۱۳۸۸

بيانيه
ترجمهء بهرام قديمى

انجمن مبارزه با شكنجه و معافيت از مجازات - CCTI، سازمان مستقل مكزيكى دفاع از حقوق بشر، كه براى دستيابى به دنيائى ديگرگونه، دنيائى عارى از شكنجه و آزار مبارزه مى كند، روش هاى اقتدارگرايانه و سركوبگرانهء دولت جمهورى اسلامى ايران را كه هدف از آنها خاموش كردن اعتراضات مردمى كنونى ست محكوم مى كند. اين اعتراضات درپىِ آشكار شدنِ تقلب در انتخابات رياست جمهورى دامنه اى بسيار گسترده يافته است. ما با مردان و زنانى كه خيابان ها را در شهرهاى مختلف به تسخير خود در آورده اند تا به يك رژيم ديكتاتورى بگويند «ديگر بس است» ابراز همبستگى مى كنيم.

رژيم ايران مسئول ناپديد كردن، شكنجه، و اعدام دهها هزار مبارز و نيز از ميان بردن تمام تشكل ها در دههء ۱۹۸۰، و همچنين سركوب و زندانى كردن هزاران نفر از حق طلبان است از جمله دستگيرى رهبران كارگرى در تظاهرات اول ماه مه ۲۰۰۹.

پاسخ امروزين دولت ايران همان پاسخى ست كه در کشورهای دیگر ديگر ديده ايم: از جمله در مكزيك، همين روش را در مقابل رشد نارضايتى هاى اجتماعى به كار مى برند. سركوب علنى و دستگيرى هاى بى رويه، شكنجه، زندان، ناپديد كردن، قتل، اعدام، و غيره. به آن چه بر شمرده شد، آلت دست قرار دادن رسانه هاى گروهى را نيز بايد افزود: برچسب جنائى زدن به تظاهرات، مجرم وانمود كردنِ تظاهر كنندگان، اعتراف گيرى از افراد زير شكنجه به جاسوسى و پخش گسترده آن در تلويزيون، دستكارى در اخبار و غيره.
مى دانيم كه هدف از اين اقدامات شكستن شخصيت فرد و روابط اجتماعى اوست و به طور كلى ايجاد جو ترس و عدم اعتماد در بين مردم و جامعه. بدين وسيله مى خواهند بسيج عمومى و روند هاى تشكيلاتى مبارزات مردمى را به سكوت بكشانند، فلج كنند، از هم بپاشند و جلوی آن را بگیرند.

تصوير نيروهاى انتظامى رژيم كه بر تظاهر كنندگان يورش مى برند، ما را به ياد سركوب هاى سن سالوادر آتنكو در ماه مه ۲۰۰۶ مى اندازد. زمانى كه ۳۰۰۰ پليس و ارتشى به منظور سركوب اعتراضات وارد اين روستا شدند. آن ها ۲۰۰ نفر را دستگير نمودند، همهء آن ها را در مسير زندان شكنجه كردند، و دو جوان را به قتل رساندند. هنوز ۱۲ نفر از آنها زندانى اند، با حكم هائى بين ۳۱ تا ۱۱۲ سال زندان. چنانكه يادآور قتل عام هاى اگواس بلانكاس در سال ۱۹۹۵، اكته آل، چياپاس در ۱۹۹۷، اِل چاركو در ۱۹۹۸، و سركوب جنبش آموزگاران در اوآخاكا در ۲۰۰۶، و بسيارى ديگر.

در عين حال، ما اشكال مختلف مقاومت در برابر شكنجه و سركوب را نيز به ياد مى آوريم. سه سال است اردوگاهی كه در مقابل زندان براى كمك به زندانيان آتنكو برپا شده، همچنين تظاهرات مختلف در همبستگى با شكنجه شدگان، دادگاهى شدگان و زندانيان، شكايت علنى و قانونى زنانی كه مورد شكنجهء جنسيتى قرار گرفته اند، و نيز سازماندهى روستاها براى پيشگيرى از ورود نظاميان ادامه دارد. تمام اين ها گوياى نيرو و ارادهء زنان، مردان، انجمن ها و سازمان هائى ست كه ديگر نمى خواهند تن به سكوت بسپارند، كه برمى خيزند و براى حقوق اساسى خود مبارزه مى كنند.

سه دهه است که ديكتاتورى رژيم حاكم بر ايران حقوق اساسى شهروندان خود را زير پاى مى گذارد. ما از اين كه به رغم اينهمه سركوب، مردم مصممانه براى مطالبهء حقوق خود، باز هم خيابان ها را به تصرف درآورده اند، خشنوديم و سرشار از اميد. ما يقين داريم كه نمى توان شأن و حيثيت انسان ها را نابود ساخت. رزميدن براى حفظ حيثيت انسانى البته به رنج هايش مى ارزد.
ما همبستگى خود را با تمام كسانى كه در جستجوى جامعه اى عادلانه و آزاد به پا خاسته اند اعلام مى كنيم.

از مسئولين [دولت] ايران مى خواهيم كه به حقوق جهانشمول بشر، از جمله حق آزادى بيان، حق تشكل، حق يك زندگى عارى از شكنجه و آزار احترام بگذارند.

زندانى سياسى آزاد بايد گردد!
شكنجه - هرگز!

انجمن مبارزه با شكنجه و معافيت از مجازات
مكزيك، ۹ ژوئيهء ۲۰۰۹

آدرس انجمن مبارزه با شكنجه و معافيت از مجازات:
Pitágoras 1210–16, Col. Del Valle
México DF, C. P. 03100
Tel./Fax: 0052-55-5604 5642
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

www.contralatortura.org

Calle Campeche No.120 depto. 201
Col Progreso, Acapulco, C. P. 39559
Tel. (744) 485 60 88
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

بيانيهء جريان ماركسيست انقلابى (ونزوئلا)
در پاسخ به اظهارات اخير هوگوچاوز و تبريك او به احمدى نژاد
ترجمهء بهزاد مالكى

ما با وضعيتى در ايران روبرو هستيم كه در آن مخالفان كنونى دولت به نتايج انتخابات جارى اعتراض دارند و مردم با تظاهرات خيابانى از اين مخالفان حمايت مى كنند. اين اعتراضات از جانب قدرت هاى امپرياليستى نيز كمابيش حمايت مى شود. مسألهء قابل فهم اين است كه انقلابيون ونزوئلايى در اين اوضاع شباهت هايى با وضعيت داخلى ونزوئلا مى بينند.
در ونزوئلا اليگارشى ضد انقلابى با حمايت غرب، بارها كوشيده است كه نتايج انتخابات آزاد را زير سؤال ببرد (در رفراندوم خلع يد از هوگو چاوز در ۲۰۰۴، انتخابات رياست جمهورى در ۲۰۰۶ و رفراندوم براى قانون اساسى در ۲۰۰۷) و با ايجاد بلوا و شورش و فرياد تقلب انتخاباتى پيروزى طرفداران چاوز را خدشه دار سازد. اما اين همسويى ها (بين اوضاع ونزوئلا و ايران) با واقعيات موجود نمى خواند.
آيا رژيم جمهورى اسلامى انقلابى ست؟

قبل از هرچيز بايد گفت كه جمهورى اسلامى ايران رژيمى انقلابى نيست، هرچند انقلاب ۱۹۷۹ كه در آن كارگران، جوانان، دهقانان، سربازان و زنان شركت فعالى داشتند، ماهيتى توده اى داشته است. در جريان اين انقلاب، اعتصاب كارگران نفت نقشى حياتى در سرنگونى رژيم شاه بازى كرده و در جريان سقوط شاه ميليونها كارگر با تشكيل كميته هاى كارخانه (شوراها) كنترل كارخانه را به دست گرفتند، همان كارى كه كارگران صنعت نفت ونزوئلا به هنگام تعطيل كارخانه ها توسط صاحبان صنايع در ۲۰۰۲ انجام دادند. ميليونها دهقان ايرانى در آستانه پيروزى انقلاب ۱۹۷۹ و ماههاى بعد از آن، زمينهاى اربابى را اشغال كردند (همچنانكه امروز دهقانان ونزوئلايى چنين مى كنند). دانشجويان ايرانى به منظور دمكراتيزه كردن دانشگاهها ومبارزه با نخبه گرايى مسلط درآنها- به اشغال دانشگاهها پرداختند- سربازان نيز به سازماندهى خود در شوراها و بر كنارى افسران ارتجاعى پرداختند.- مليتهاى تحت ستم (كردها، آذريها، عربها و...) به مبارزه براى آزادى خود دست زدند.- مردم ايران همه سمبلهاى امپرياليسم را نشانه گرفته بودند، اما در فاصلهء ۴ سال (مابين ۱۹۷۹و۱۹۸۳) رژيم نوپاى جمهورى اسلامى با سركوب اين انقلاب توسط روحانيت اصول گرا وتماميت خواه، پايه هاى خود را محكم ساخت. در فاصلهء چند سال همهء دستاوردهاى اين انقلاب نابود گرديد. [در موارد متعدد] دهقانان از زمينهايى كه تصرف كرده بودند بيرون رانده شدند، كميته هاى مستقل كارخانه ها منحل شد و بجاى آن شوراهاى اسلامى مستقرگرديد. كارگران از حق تشكيل سازمانهاى خويش و حق اعتصاب محروم گرديدند. تعبير خاصى از اسلام به مردم تحميل گرديد، و حقوق زنان بكلى پايمال شد. سركوب ايدئولوژيك مردم به اوج خود رسيد. انحراف و سركوب انقلاب ۱۹۷۹در سايه سياستهاى اشتباه آميز نيروهاى چپ*(۱) امكان پذير گرديد كه فكر ميكردند، ميتوانند به تشكل جبهه ى واحدى با روحانيت مسلمان برهبرى آيت الله خمينى دست بزنند. اينها بهاى گزافى براى اين اشتباه خود پرداختند. در ظرف ۴ سال رژيم با سركوب و قلع و قمع تمام نيروهاى چپ و دمكرات پايه هاى خود را مستحكم كرد. جمهورى اسلامى با ماسك ضد امپرياليستى و عملياتى چون اشغال سفارت آمريكا و استفاده از جوّى كه حمله عراق به ايران بوجود آورده بود، توانست اين امر را براحتى انجام دهد. در ۱۹۸۳با ممنوع كردن همه ى سازمانهاى چپ (عليرغم حمايت اوليه شان از رژيم) جمهورى اسلامى توانست سياست قلع و قمع مخالفان را با كشتار نزديك به ۳۰هزار تن از فعالين چپ رفرميست، دمكرات وچپ انقلابى به اتمام برساند. ما با رژيمى با چنين ماهيتى روبرو هستيم كه نمى تواند انقلابى باشد، برعكس اين رژيمى است كه از خاكستر نابودى انقلاب سر بيرون آورده است.
- آيا در انتخابات اخير تقلبى صورت گرفته است؟!
بعضى ها ادعا ميكنند كه چنين تقلبى صورت نگرفته است. اما رويدادهايى بر انجام اين تقلبات صحّه ميگذارد. در ابتدا بايد گفت كه هر كانديدايى براى انتخابات بايد از صافى شوراى نگهبان بگذرد، كه مجمعى انتصابى مركب از ۱۲ نفر از زعماى قم هستند. مثالى ادعاى ما را در مورد تقلب انتخاباتى روشن ميكند. كانديداى محافظه كار آقاى رضايى (رئيس سابق سپاه پاسداران) كه نه در تظاهرت مخالفان شركت كرده ونه تقاضاى اعتراض نموده، اظهار داشته كه در ۸۰ تا ۱۷۰ شهر تعداد شركت كنندگان در انتخابات از تعداد افراد ثبت نام كرده فراتر رفته است و در تمام اين شهرها كانديدا احمدى نژاد با اكثريتى كه برخى از آنها به ۸۰ تا ۹۰ درصد ميرسيده برنده اعلام شده است. در ۲۱ ژوئن يكهفته بعد از شروع اعتراضات و اعلام نتايج انتخابات، شوراى نگهبان بطور ضمنى به برخى از اين تقلبات اشاره كرده و آقاى عباس على كدخدايى – سخنگوى اين شورا اعلام كرد كه "آمار اعلام شده، توسط مخالفان كه مدعى افزايش تعداد آراء نسبت به ثبت نام شده ها در ۸۰ تا ۱۷۰ شهر است همه صحيح نيست، بلكه فقط در مورد ۵۰ شهر درست است. "او بعدا اظهار داشته كه اگر هم تعداد آراى زيادى را ۳ ميليون بگيريم، باز هم در نتايج انتخابات بنفع آقاى احمدى نژاد خللى وارد نمى آيد!!!- حالا بايد ديد آيا احمدى نژاد يك انقلابى ست؟!.......
همانند روحانيت صدر انقلاب- احمدى نژاد نيز ميكوشد با عبارت پردازيهاى ضد امپرياليستى و "طرفدارى از فقرا" براى خودش پايگاهى مردمى جستجو كند. در مقايسه اى بين ونزوئلا و وضعيت مردم ايران، تحت حكومت احمدى نژاد بايد بگوييم: انقلاب بوليواريايى در ونزوئلا به جنبش سنديكايى و مبارزات عمومى كارگران ابعاد و رشد وسيعى بخشيد. چاوز از كارگران ميخواست كه در مقابل خرابكاريهاى صاحبان صنايع و رها شدن توليد توسط آنها، دست به اشغال و كنترل كارخانه ها بزنند. در ايران، احمدى نژاد تشكيل سنديكاهاى مستقل و آزاد و حق اعتصاب را براى كارگران ممنوع ساخته است و چنانچه كارگران از اين امر تخطى نمايند شديدا سركوب ميشوند. بطور مثال وقتى ۳ هزار نفر از رانندگان و كارگران شركت واحد اتوبوسرانى تهران دست به تشكيل اتحاديه آزاد خويش ميزنند، مديران شركت به اخراج اعضاى سنديكاها دست ميزنند ورهبران آنها مورد يورش پليس قرار ميگيرند. آقاى اسانلو دبير كل سنديكا، چندين بار دستگير و زندانى شده است. و يا هنگاميكه مبارزين سنديكايى در سنندج به برپايى مراسم اول ماه مه در ۲۰۰۷ دست زدند پليس به آنها حمله كرد و ۱۱ نفر از آنها به خوردن شلاق در ملاء عام و جريمه نقدى محكوم شدند؛ يا زمانيكه امسال ۲ هزار نفر از فعالين كارگرى براى اجراى مراسم اول ماه مه در تهران جمع شدند با حمله پليس مواجه گرديده و ۵۰ نفر از آنها دستگير شدند كه برخى از آنها هنوز هم در زندان هستند. ميليونها كارگر در ايران در انتظار دريافت حقوق عقب مانده خود بسر مى برند و وقتى براى اعتراض به اين امر اجتماع ميكنند مورد ضرب و شتم پليس واقع ميشوند. در ونزوئلا انقلاب به جريان خصوصى سازى صنايع و كارخانجات عمومى نقطهء پايان نهاد و به دولتى كردن برخى از آنها پرداخت. در ايران دولت احمدى نژاد به امر خصوصى سازى صنايع دولتى سرعت بخشيد و نزديك به ۴۰۰ موسسه صنعتى و خدماتى را از سال ۲۰۰۷ به بعد به بخش خصوصى واگذار كرده است از جمله موسسات مخابرات، فولاد مباركه، مجتمع پتروشيمى اصفهان، صنايع سيمان كردستان و... در ميان مؤسسات خصوصى شده، تعداد زيادى بانك و صنايع جنبى گاز و نفت ديده مى شود. احمدى نژاد حتى با هدف منحرف كردن اذهان عمومى از مشكلات داخلى به انتقاد و حمله به امپرياليسم آمريكا مى پردازد. تجلّى اين سياست در منطقه به ضرر آمريكا تمام نشده است. دخالت آمريكا در افغانستان و عراق با پشتيبانى ضمنى رهبران رژيم و بى تفاوتى طبقه حاكم در ايران انجام شد و بعدا نيز رژيم ايران به عوض دنبال كردن سياست جبهه واحد دمكراتيك عليه اشغالگران، به ايجاد تنش و تضادهاى داخلى بر اساس خط و ربط هاى مذهبى و قومى پرداخت. اصلاح طلبى چون موسوى- امتياز خيلى زيادى نسبت به احمدى نژاد ندارد. او نخست وزير رژيم خمينى بود كه در زمان رياستش- ۳۰هزار نفر از فعالين چپ و دمكرات در ايران قتل عام شدند. او ناگهان به اين كشف نائل آمده كه رژيم جمهورى اسلامى- كه او به اصل آن هيچگونه اعتراضى ندارد- احتياج به اصلاحاتى جزيى دارد- بطريقى كه همه چيز آن مثل اول باقى بماند. اختلاف بين موسوى و احمدى نژاد- اختلاف بين دو بخش ارتجاعى رژيم مى باشد كه يكى خواهان اصلاحاتى از بالاست تا جلوى انقلاب از پايين را بگيرد. و ديگرى مى ترسد كه با اصلاحاتى از بالا، رشته امور از هم بپاشد و انقلابى از پايين صورت بگيرد. شكاف ايجاد شده در بالا- اجازه داده كه جنبشى واقعى و توده اى سر بلند نمايد. آيا كوچكترين شكلى در ماهيت مردمى و انقلابى اين جنبش وجود دارد؟ ما موضع فعالين كارگرى ايران را در اين مورد جالب ميدانيم. قبل از انتخابات اكثر سنديكاها و جريانهاى چپ كارگرى (كه غير قانونى هستند) اعلام كردند كه به هيچ يك از كانديداهاى شوراى نگهبان راى نخواهند داد. زيرا هيچ يك از آنها منافع كارگران را نمايندگى نمى كنند ــ كه البته موضع درستى بود ــ اما وقتيكه جنبش اعتراضى مردم شروع شد سنديكاى كارگران شركت واحد پشتيبانى خود را از آن اعلام كرد. بهمان ترتيب كارگران ايران- خودرو بزرگترين كارخانه اتومبيل سازى در خاورميانه- به حمايت از جنبش مردم- نيم ساعت دست از كار كشيدند. بحث اصلى مخالفين كارگرى و چپ در ايران پيش برد شعار و امر يك اعتصاب عمومى برضد رژيم و براى كسب حقوق دمكراتيك است. مانند هر فرد يا جريان انقلابى، ما مخالف هرگونه دخالت امپرياليستى در ايران هستيم. پرزيدنت چاوز بارها در فورومها ومجامع بين المللى بدرستى بر خطر و تهديد اين امر تاكيد كرده است. اما در هم آميزى انقلاب و ضد انقلاب امرى بى نهايت خطرناك است. انقلاب بوليواريايى بايد در كنار مردم ايران يعنى كارگران و جوانان و زنانى باشد كه در خيابانهاى تهران سرگرم ساختن (caracazo) كاراكازو*(۲) ى خودشان عليه رژيم نفرت انگيز و ارتجاعى احمدى نژاد هستند. در ۱۸ ژوئن- چاوز انتخاب مجدد احمدى نژاد را تبريك گفت و بر "حمايت مردم ونزوئلا از ايران بر ضد تهاجم سرمايه دارى جهانى" تاكيد ورزيد. جريان ماركسيست- انقلابى ونزوئلا اين نقطه نظر را قبول ندارد و توضيحاتى كه در بالا آمده به منظور غنى كردن اين بحث است. تصاوير سركوب جوانان و كارگران ايران موجى از نفرت را در ميان كارگران و جوانان جهان ايجاد كرده، در اين ميان رسانه هاى غربى با وقاحت و عوامفريبى بار ديگر ميكوشند كه شباهتهايى بين اين جريان و اوضاع داخلى ونزوئلا بيابند. و چاوز و احمدى نژاد را در يك كفه قرار دهند. با مقايسه اين دو رژيم و اين دو شخصيت با هم رسانه هاى غربى ميكوشند در اذهان عمومى انحراف ايجاد كرده واز اين طريق هوادارى كارگران جهان از جنبش انقلابى ونزوئلا را خدشه دار سازند. بحث جدى بر سر ماهيت رژيم ايران و مطالعه ى تاريخ و وضعيت كنونى ايران با حمايت بى شائبه از مبارزات خواهران و برادران ايرانى در مبارزه شان براى كسب همان حقوقى ست كه ما در اينجا از آن بهره منديم. اين ميتواند عوارض اين سم پاشيها را خنثى سازد. ما بايد همزمان، سركوب در ايران و مانورهاى امپرياليستها را افشاء نمائيم. ما با محكوم كردن دخالت امپرياليستها، از جنبش انقلابى ايران بر عليه رژيم جمهورى اسلامى براى كسب حقوق دمكراتيك و بهبود شرايط زندگيشان- حمايت ميكنيم.
ونزوئلا ۲۲ ژوئن ۲۰۰۹

منبع:
http://www.lariposte.com/Solidarite-avec-le-mouvement-des-masses-iraniennes-1238.html


توضيحات مترجم:
*۱- نيروهاى چپى كه سياست همراهى و حمايت رژيم خمينى را در اوايل انقلاب دنبال ميكردند- عمدتا متعلق به طيف حزب توده و فداييان اكثريت بودند- سياست تشكيل جبهه ى واحد ضد امپرياليستى با روحانيت مسلمان و خمينى در راستاى سياستهاى اتحاد جماهير شوروى و اهداف جهانى آن و با تكيه بر تزهايى چون راه رشد غير سرمايه دارى دنبال ميشد. سازمانهاى ديگر چپ اگر چه از بدو استقرار رژيم خمينى، با سياستهاى ضد انقلابى و ارتجاعى آن مبارزه ميكردند اما فاقد آن قدرت لازم براى جلوگيرى از انحراف اين انقلاب بودند (هرچند ادعاى قدرت حزب توده وفدائيان اكثريت و امثال آنها نيز براى به انحراف كشاندن انقلاب مبالغه آميز به نظر مى رسد). در راستاى سركوب نهايى، نيروهاى مخالف و انقلابى در سال ۱۹۸۳ جزء اولين نيروهايى بودند كه بدست رژيم خمينى قلع و قمع گرديدند.
*۲- در ۲۷ فوريه ۱۹۸۹ در كاراكاس- پايتخت ونزوئلا – جنبشى توده اى عليه اصلاحات ضد اجتماعى كارلوس آندره پرز(Carlos Andres perez) رئيس جمهور وقت ونزوئلا- توسط دانشجويان شروع شد كه بسرعت شهر كاراكاس و برخى از شهرهاى ايالت را در برگرفت- دولت وقت با اعلام حكومت نظامى به سركوب اين جنبش مردمى پرداخت- برطبق آمار رسمى ۲۷۹ كشته و به نظر صاحب نظران تا ۳ هزارنفر در اين شورش توده اى كشته شدند- هوگو چاوز از جمله افسرانى بود كه در اين شورش به جرم تدارك كودتا، دستگير و زندانى شد. سركوب اين جنبش بعدا توسط دادگاه حقوق بشر براى قاره آمريكا محكوم شناخته شد.

 

پيش از دو هفته از درگيرى‌هاى خيابانى و حمله به مردم بى‌سلاح ، ضرب و شتم ، دستگيرى كشتار و شكنجه‌ى آنان مى‌گذرد. گزارش‌هاى مختلف حاكى از آن است كه رفتار غير‌انسانى با زندانيان ادامه دارد و برخى گزارش‌ها حاكى از آن است كه اين زندانيان زير فشار انجام مصاحبه‌هاى خاص هستند تا بر كار ناكرده اعتراف كنند.

فشار به زندانيان براى انجام مصاحبه و اعتراف به گناه ناكرده روش‌ كهنه‌اى است كه در سى ساله گذشته براى تواب‌سازى به كار گرفته شده است و امروز اين روش‌ها هيچ گونه ارزشى در نزد مردم ما ندارد. در اين سال‌ها رفتار با معترضان همواره به صورت غير‌انسانى از طرف جناح‌هاى مختلف حاكميت ادامه داشته است.

اعترضات ميليونى مردم به دنبال اعلام نتايج انتخاباتى بود كه براى تعيين رياست جمهورى برگزار شد. اين انتخابات با هيچ يك از استانداردهاى دموكراسى‌هاى ظاهرى در جهان هم‌خوانى نداشت، هيچ گونه نهاد نظارتى مستقل چه داخلى وچه خارجى وجود نداشت، احزاب سياسى مستقل مخالف نزديك به سه دهه است كه غيرقانونى اعلام شده‌اند و مخالفان و منتقدان به بدترين وجه حذف و مورد تعقيب و سركوب قرارگرفته‌اند و در نتيجه نمى‌توانسته‌اند براى اين انتخابات كانديدايى داشته باشند. در عين حال نهادهاى برگزاركننده‌ى انتخابات حتا رقابت در درون جناح‌هاى حاكم را نپذيرفتند و در جنگ قدرت درونى يك جناح خواهان تماميت قدرت بدون شراكت جناح مقابل است.

در اين ميان، خواسته‌هاى مردمى كه در سه دهه‌ى گذشته همواره ناديده گرفته شده است، به اشكال مختلف بيان مى‌شود و اين بار بخشى از آن در تظاهرات خونبار شهرها بروز كرد. شعارهاى اين اعتراضات نشان‌دهنده‌ى آن است كه مردم خواهان آزادى سياسى و محو ديكتاتورى هستند. مردم خواهان آزادى زندانيان سياسى و آزادى بيان و انديشه آزادى مطبوعات و رسانه‌ها و كتاب و حذف سانسور هستند . خواسته‌هاى واقعى مردم تنها به تغيير ساده افراد محدود نمى‌شود. مبارزات مردمى طى سال‌هاى گذشته نشان داده است كه آزادى‌هاى دموكراتيك و اساسى خواست اصلى آنان است.

رسانه‌هاى عمومى تبديل به ابزارى در دست صاحبان قدرت براى وارونه نشان دادن اعتراضات مردم شده است و در حالى كه نيروهاى معترض خواهان رعايت حقوق اوليه‌ى خود هستند اما جناح حاكم در قدرت به مقابله با مردم از يك سو و تقابل با رقيب خود از ديگر سو مى‌انديشد و خواهان حفظ امتيازات اقتصادى و اجتماعى خود بدون مشاركت ديگران است. اين انحصارطلبى بيانگر آن است كه بسيارى از قراردادهاى اقتصادى سودآور در دست بخشى از حاكميت است در حالى كه بخش ديگر نيز در گذشته و حال فعاليت هاى ديگرى را در دست داشته، براى سهم بيشتر تلاش مى‌كند و در اين ميان كارگران و حقوق بگيران و مردم تحت ستم و حتا اقشار ميانى از درآمدهاى سرشار نفتى در سال‌هاى گذشته سهمى به جز تورم، بيكارى و محروميت دريافت نكرده‌اند. تمام سرمايه و امكانات جامعه در اختيار اقليتى خاص قرار دارد و مردم غير وابسته به منابع قدرت، هر روز زندگى فقيرانه‌ترى را انتظار مى‌كشند.

جالب است كه دو جناح حاكم در اختلافات ميان خود از حقوق اقشار زحمتكش ، كارگران و حقوق‌بگيران صحبت نمى‌كنند. در برنامه انتخاباتى كانديداهاى مناقشه‌اى بر سر حقوق كارگران و زحمتكشان مشاهده نمى‌شود. با اين وصف مردم معترض خواسته‌هاى خود را در اعتراضاتشان بيان كرده‌اند.
و اما امروز مساله‌ى اصلى در اين اعتراض‌ها تامين حقوق ابتدايى مردم است كه بارها و بارها نقض شده است و مى‌توان پيش‌بينى كرد تا آن زمان كه حقوق اوليه‌ى مردم، كه عبارت از يك زندگى شرافتمندانه و انسانى است، برقرار نشود اعتراض‌ها به اشكال مختلف ادامه خواهد يافت.

كانون مدافعان حقوق كارگر بنا بر منشور خود خواهان آزادى‌هاى دموكراتيك براى همه‌ى كارگران و حقوق بگيران و آزادى تشكل‌ها و احزاب سياسى بدون قيد و شرط مى‌باشد. ما امروز خواهان دفاع از حقوق جان‌باختگان تظاهرات خرداد و آزادى بى‌قيد شرط همه‌ى زندانيان سياسى و بازداشت‌شدگان هستيم.

كانون مدافعان حقوق كارگر