ليبراسيون، چهارشنبه نهم اوت ۲۰۰۶
ترجمه بهروز عارفی

بيست سال پس از کشتار صبرا و شاتيلا و انتشار فراخوان پی ير- ويدال ناکه*، ما حملات مرگبارارتش اسرائيل را محکوم کرده و خواهان آتش بس فوری در لبنان هستيم.
* * * * * * * * * *

بيست و چهار سال پيش، اسرائيل در جريان عملياتی موسوم به «صلح در گاليله [منطقهء جليل]» که عليه لبنان صورت گرفت، با بمباران های زمينی و هوائی باعث قربانی شدن صد ها غيرنظامی شد. طی اين عمليات، اسرائيل با پشتيبانی از عمال لبنانی اش مرتکب کشتارهای صبرا و شاتيلا شد.

در آن زمان، فراخوانی به ابتکار پی ير ـ ويدال ناکه منتشر شد که صد روشنفکر يهودی آن را امضا کردند. آنها اعلام کردند که حاضر نيستند به پشتيبانی بی قيد و شرط از عملياتی که شارون رهبری ميکرد صحه بگذارند و آن را محکوم کردند. پس از آن کشتار، "کميته يهوديان ضد جنگ در لبنان" يک گردهم آئی در برابر سفارت اسرائيل [درپاريس] برگزار کرد تا خشم خويش را از اقدامات اسرائيل ابراز کند. بيست وچهار سال بعد، جانشينان شارون راه او را ادامه دادند. انان، حملات مرگباری نظير قانا عليه لبنان براه انداختند که قربانيان آن، بويژه زنان و کودکان بودند. چنان که ده سال پيش در همين محل، نظير همين کشتار را مرتکب شده بودند.

در کرانه باختری رود اردن و نوار غزه، درپی ربوده شدن يک سرباز اسرائيلی، و به بهانه پرتاب موشک های دست ساز، ارتش اسرائيل پس از ضرب شست عليه دولتی که در يک انتخابات دموکراتيک انتخاب شده [دولت فلسطين به رهبری حماس]، و به کار گرفتن سلاح های سنگين، ده ها قربانی برجای گذاشت که نيمی از آنان غيرنظامی بودند از جمله زنان و کودکان. پيش از آن، ارتش اسرائيل زيربناهای ضروری برای تأمين حداقل زندگی اهالی فلسطينی را ويران کرده بود.
تاکيد کنيم که امضا کنندگان نه طرفدار پروپا قرص حزب اله هستند و نه حماس. و ما همواره سوءقصدهای انتحاری عليه غيرنظاميان اسرائيل را محکوم کرده ايم. همانطوری که امروز به خاطرقربانيان موشک هائی که به شمال اين کشوربرخورد ميکند، متاسفيم.

اما، عقيده ما در مورد حزب اله هرچه باشد، حمله آن گروه عليه سربازان اسرائيل که موجب کشته شدن و اسارت برخی از آنان گرديد، بهانه ای شد برای دولت اسرائيل که طرحی را به اجرا بگذارد که مشخصاً از مدت ها پيش فراهم شده بود.

واضح است که، مثل هميشه، نهادهائی که مدعی نمايندگی کليه يهوديان فرانسه هستند فراخوان هائی برای پشتيبانی بی قيد و شرط از اسرائيل و ايجاد يک "اتحاد مقدس" به اين منظور صادر ميکنند. اين نيز برای ما غيرقابل قبول است. همچون سال ۱۹۸۲ و نظير موارد متعدد گذشته، ما امضا کنندگان يهودی چه مرد و چه زن، آخرين فراخوان پی ير ويدال ناکه را که چند روز پيش از مرگ صادر کرد تکرار می کنيم که «بس است، ديگر بس است!». بايد يک آتش بس کامل و فوری ، چه در لبنان، چه در اسرائيل، چه در کرانه باختری و چه در غزه برقرار شود. ضروری است که مذاکرات از سرگرفته شود و نخستين هدف آن، استرداد زندانيان، بازگشت امنيت و وضعيت انسانی برای همه اهالی مناطق درگيری باشد.

ما از دولت فرانسه و مقامات اروپائی ميخواهيم که از اين موضع گيری دفاع نمايند که در کنار راه حل عادلانهء مسئله فلسطين، تنها راه جلوگيری از گسترش فاجعه آميز کشمکش است.

از سوی ديگر، ما از دوستان اسرائيلی که در شرايط بسيار سخت، عليه سياست دولت کشورشان تظاهرات ميکنند، تجليل کنيم.

- - - - - - - - - -

توضيحات مترجم:

* پی ير ويدال ناکه، مورخ متعهد درسال ۱۹۳۰ در يک خانواده يهودی لائيک در پاريس بدنيا آمد. در ۱۹۴۴، پدر ومادرش توسط گشتاپو دستگير شدند و او زندگی مخفی اختيار کرد. او از نخستين روشنفکران فرانسوی بود که به پشتيبانی از جنبش استقلال طلبانه مردم الجزاير برخاست. در کشمکش اسرائيل – فلسطين او همواره جانب حق را گرفته و در آثار فراوانش از ايجاد دولت مستقل و آزاد فلسطين دفاع کرده است. وی در ۲۹ ژوئيه ۲۰۰۶، در بيمارستانی در شهر نيس در گذشت.
** رمون اوبراک از رزمندگان مقاومت فرانسه که سال ها تحت اسارت آلمان نازی بود. از زندگی و مقاومت او و همسرش، لوسی اوبراک، فيلمی معروف نيز تهيه شده است.
رونی برومان، رئييس پيشين سازمان «پزشکان بدون مرز» و از بنيان گذاران «آزادی بدون مرز». به ابتکار او و يارانش تلاش می شود که امکان معالجه بيماران کشورهای «فقير» در آفريقا و آسيا فراهم شود.
راشل شوکرون، از فعالان گروه صلح طلب «زنان سياه پوش» متشکل از زنان يهودی و مسلمان و مسيحی در اسرائيل و فرانسه و ديگر نقاط جهان.
استفان هسل، فرانسوی آلمانی تبار، از بازماندگان يهودی اردوگاه های نازی، از همرزمان ژنرال دوگل در لندن در جريان «مقاومت فرانسه» و نيز سفير سابق و ديپلمات سازمان ملل.
مارسل- فرانسيس کان، استاد دانشکده پزشکی، عضو پيشين مقاومت فرانسه و مبارز ضد جنگ ويتنام. از پشتيبانان هميشگی جنبش فلسطين.
ــ کروشه ها از مترجم است.


[رونوشت جديد]
ترجمه از عربی: مصطفی ناصر
يادداشت مترجم:
بار اول در آوريل ۱۹۹۶ بود که دهکدهء قانا (در جنوب لبنان) مورد حملهء نيروهای اسرائيلی قرار گرفت و جمعی از اهالی غيرنظامی که در يک مقر وابسته به نيروهای ملل متحد پناه گرفته بودند به خون در غلتيدند. حاصل اين جنايت، ۱۰۶ کشته و بيش از صد زخمی بود. شورای امنيت خواستار محکوم کردن اسرائيل بود ولی آمريکا آن را وتو کرد.
۱۰ سال بعد، در ژوئيهء امسال دوباره به قانا حمله شد و باز کشتاری ديگر صورت گرفت. از ۵۵ کشته بيش از ۲۷ تن کودک بودند. اين بار هم محکوميتی درکار نبود!
سطوری که در زير می خوانيد ترجمه ای ست از يادداشت های روزانهء شاعر بزرگ فلسطين، محمود درويش، که در شهر رام الله (فلسطين) به سر می برد.

منبع: آدرس زير:
http://www.alkarmel.org/prenumber/issue88-89/darwesh.pdf

* * * * * * * * * * *

سپيده دم امروز، سی ام ژوئيه، دولت اسرائيل برتری نظامی قاطع خود را جامهء عمل پوشاند: در قانا بر کودکان پيروز شد، و آنان را تکه تکه کرد. کودکان در خواب بودند و خواب می ديدند که سالم به بستر و رختخواب اصلی خود، باز می گردند. شايد هم خواب يک صلح کوچک را می ديدند بر اين زمين کوچک. خواب می ديدند که آرام آرام بزرگ می شوند و اول پائيز به مدرسه می روند، خواب می ديدند که از مدرسه فرار می کنند اما نه از ترس هواپيماها... بل به دليل به تنگ آمدن از درس جغرافی. اما در خواب کشته شدند بی آنکه بيدار شوند و سپس بترسند و فرياد زنند. خواب بودند و خواب ماندند... دستهای برخی از آنها روی سينه هاشان بود، برخی هم دستها شان قطع شده بود. دير زمانی ست که ديگر نمی گريم، از آن زمان که فهميدم اشکم آنانی را شاد می کند که مرده ام را دوست می دارند. اما آنان که ما را مرده می خواهند امروز سرمست از پيروزی شان شادمانی می کنند.... سرمست اند از اينکه غريزه نفرت و قتلِ رايگان بر سرشت عشق کودکان به مادرانشان پيروز شده است. نه، شير سياه نيست. شير خون روان است و خشکيده. پس بگذار اين بار گريه کنم بدون احساس گناه و بدون هراس از ملامت اين و آن. قاتلان، همانها که قانای اول را مرتکب شدند از ترس اينکه فراموش کنيم بار ديگر نمايش و اجرای کشتار را تکرار می کنند، مبادا کسی از ما باور کند که رؤياهای کودکانمان که خواب صلح می بينند دست يافتنی و ممکن است. اين بار پوزشی نخواستند، تا مبادا کسی آنان را متهم کند که گويا بين قاتل و مقتول برابری اخلاقی قائل اند. نه نمی توانم با کسی سخن بگويم تا از من نپرسد: چه می نويسی؟ اگر زبان، بلاغت را هدف خويش بداند در توصيف، پروای اخلاق ندارد. زبان را آن شايستگی نيست که به تشريح اين تصوير بپردازد، اين تصوير را گنجايش تکه پاره های اجساد فرشتگان نيست. چند مسيح کوچک را می توان در يک شمايل گنجاند؟ آن کس که امروز شعری بسرايد و يا تابلو نقاشی کند و يا رمانی را بخواند و يا به موسيقی گوش فرادهد.... بزهکار است. اين عيد دولتی است که بر فرشتگان پيروز شد و به يادمان آورد که آتش بس استراحت کوتاهی است بين اين کشتار و کشتار بعد!

رام الله، ژوئيه ۲۰۰۶

روزنامه نگار اسرائيلی
هاآرتز، ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۶

شش کليسای فلسطينی در نوار غزه و ساحل غربی، در واکنش به سخنان پاپ، هدف تخريب و آتش زدن قرار گرفت. سخنگويان فلسطينی از کليهء گرايش ها، اين حملات را محکوم کردند و خاطر نشان نمودند که مردم فلسطين ـ چه مسيحی چه مسلمان ـ در مبارزه با اشغال، ملتی ست واحد و متحد. در گزارش هايی که رسانه های گروهی فلسطينی از اين حملات داده اند حمله کنندگان را "عناصر ناشناس" توصيف کرده اند. اين در تعبير فلسطينی ها به معنای "افراد مشکوک" است که به طور ضمنی، سازمان امنيت اسرائيل را متهم می کند که عناصری را برای دست زدن به اقدامات تحريک آميز بين فلسطينی ها اعزام کرده است.
در شهر طوباس که به برکت هشياری اهالی، تلاش برای به آتش کشيدن يک کليسا به شکست انجاميد، می شد اين فرضيه را آشکارا از زبان مردم شنيد که می گفتند کسی که کوکتل مولوتف پرتاب کرده با اشغالگران اسرائيلی مرتبط بوده است. از طرف ديگر، شهردار طوباس، آقای عقاب دراجمه، که او نيز همين فرضيه را بيان می کرد، فرضيهء ديگری را هم پيش می کشيد و آن اينکه شايد فرد مزبور از سرٍ جهالت دست به اين اقدام رده است. با وجود اين، غالب کسانی که اين گونه اقدامات را محکوم می کردند انگشت اتهام به سوی سازمان امنيت اسرائيل دراز نمی کردند. نمی توان انکار کرد که آسيب ها ی اجتماعی که تا اين حد در جامعهء فلسطين شيوع پيدا کرده مانند جرائم و خرابکاری، گاه تحت پوشش شعارهای مبارزهء ملی رخ می دهد و گاه برای حل و فصل اختلافات شخصی يا عمومی ست که دست به اسلحه می برند. اين امر گاه با تشويق برخی مسؤولين سياسی همراه است که از وضعيت آشوبزدهء کنونی برای "نيرومند" نشان دادن خود بهره می جويند.
اما آيا ممکن است اين آسيب های اجتماعی را از سياست اشغالگرانهء اسرائيل جدا دانست؟
آخرين کتاب هلال کوهن (Hillel Cohen)، مورخ اسرائيلی، تحت عنوان "عرب های خوب" (انتشارات Keter) دلايلی تاريخی به دست می دهد که "پارانويا"ی فلسطينی ها دائر بر اينکه در پشت اقدامات امنيتی اسرائيل اهداف سياسی نهفته است، امری ست واقعی و درست.
موضوع کتاب، در واقع، فعاليت دواير [دولتی] اسرائيلی ست که مأموريت شان در امور امنيتی و اطلاعاتی ست، از جمله دربارهء اعرابِ اسرائيل، درست از ۱۹۴۸ به بعد. اما مطالعهء اين خط مشی عملی و فکری که بی وقفه از زمان قيمومت بريتانيا تا امروز در فلسطين ادامه دارد می تواند ما را به نتايجی برساند تا چگونگی کنترل کنونی اسرائيل بر فلسطينی های ساحل غربی و غزه را نيز درک کنيم.
پژوهش های هلال کوهن اساساً بر اسناد پليس آن زمان متکی ست که اخيراً برای عموم قابل دسترسی است (هرچند اسناد سازمان امنيت هنوز سری نگهداشته می شود). اسناد به ما می گويند که برای مثال، مقامات دولتی اسرائيل به عنوان پاداش به عمال و جاسوسان خود اسلحه می دادند. اما کميتهء همآهنگی دوائر دولتی مأمور در امور امنيتی در ۱۹۴۹ خاطر نشان می کرد که:
"دادن اسلحه به يک عنصر يا صرفاً به اعضای يک گروه معين می تواند برای ما سودمند باشد: اين اقدام بين بخش های مختلف اهالی تنش لازم را پديد خواهد آورد و به ما امکان خواهد داد که اوضاع را کنترل کنيم".
هلال کوهن بر پايهء اسناد مکتوب فاش می کند که ادارات مسؤول حفظ امنيت گهگاه بين اهالی نزاع های درونی راه می انداختند. کميتهء ناحيه مربوط به امور اعراب در منطقهء "مثلث" (ارگان همآهنگی بين ادارات امنيتی هر منطقه) "معتقد است که ايجاد امکانات کارآموزی پيشرفته برای اهالی، کار درستی نيست"، چنين است عين نوشتهء تصويبنامهء يک نشست منعقد در ۱۹۵۴، مضافاً بر اينکه کميته ناحيه کوشيده است از پذيرش اعراب در مؤسسات آموزش عالی جلوگيری کند. بنا به نظر مؤلف، انگيزهء کميته اين بوده است که از ايجاد يک طبقهء تحصيل کرده که بتواند خود را سازمان دهد و مطالباتی را از دولت بخواهد مانع شود.
به عبارت ديگر، حتی اگر هم آنها توانسته اند به ابتکارهای خاص خودشان در جاهای مختلف به کاری مبادرت کنند ادارات دولتی ويژهء امنيت کوشيده اند در چارچوب وظايف رسمی، به دزديدن زمين ها، به تفرقه اندازی و تضعيف جامعهء عربی ادامه دهند و با آسيب وارد آوردن به امکانات پديد آمدنِ يک ارگان رهبری مستقل در درون اين جامعه، راه تحول را بر اهالی سد کنند. انتقاداتی که عليه سياست اسرائيل در ادارهء نظامی مناطق عربی از سوی اعراب يا از سوی حزب عمدهء اپوزيسيون، يعنی حزب ماکی [حزب کمونيست اسرائيل] صورت گرفته، ديوانه وار و "پارانويايی" توصيف می شود. اما هلال کوهن با آوردن مثال های فراوان در کتابش، ثابت می کند که انتقادات مزبور بر پايه های درستی استوار بوده است.
آنچه کتاب اين ژورناليست سابق، هلال کوهن، به طور غير مستقيم به ما می گويد اين است که برای داشتن يک تحليل سياسی مغاير با آنچه رهبران سياسی می گويند لزوماً به اسناد مکتوبی که مثلاً ۵۰ سال بعد منتشر شود نياز نيست. اين نه ناشی از بی فکری ست و نه از غفلت، که طی سال های ۱۹۹۰، سرزمين های فلسطينی را غرق اسلحه کردند. اين برای "حفظ امنيت" نبود که منجر به ايجاد يک طبقه جديد از کدخدايان جدا شده از الفتح گرديد و به آنان امتيازات ويژه ای داده شد که ديگر اهالی از آن محروم بودند به منظور آنکه تنش های داخلی تشديد شود. اين ناشی از بی فکری نبود که محمود عباس رئيس تشکيلات خود مختار را تضعيف کردند، چنان که تهی کردن توافق های اسلو از محتوای اصلی شان، يعنی برپايی يک دولت فلسطينی در مرزهای ۱۹۶۷، ناشی از ساده دلی نبود. اينکه ساحل غربی را به "سلول های منطقه ای" منزوی تبديل کرده اند ناشی از تصميمات فرماندهان نظامی محلی نيست. اينکه مانع از آن می شوند که دانشجويان غزه برای تحصيل به ساحل غربی بروند يا مانع تدريس استادان آمريکايی در مؤسسات فلسطينی می شوند ناشی از ملاحظات صرفً امنيتی نيست. به نام امنيت ولی نه به خاطر آن است که اسرائيل بی سوادی و انحطاط اقتصادی را در سرزمين های اشغالی عمق و گسترش می دهد.
بنا بر اين تحليل که دلايل فراوان به همراه دارد ادارات اسرائيلی مأمور حفظ امنيت با دقت هرچه تمام تر و در چارچوب سياسی روشنی می کوشند از هر طريق ممکن، جامعهء فلسطين را تا منتها درجه تضعيف کنند تا از تحقق اهدافش برای استقرار دولتی شايستهء اين نام و مطابق با قطعنامه های بين المللی ناتوان بماند.

(تأکيدها از مترجم فارسی ست. ترجمه برای انديشه و پيکار)

www.haaretz.com/hasen/spages0765101.html

برگرفته از www.france-palestine.org

حقوق بين المللی را رعايت کنيد!

در تابستان گذشته، افکار بين المللی در اثر وحشی گری تجاوز اسرائيل به لبنان دچار ضربه روحی شد. صداهای متعددی بلند شد تا برای کشمکشی که در اثر عدم رعايت مداوم حقوق بين المللی توسط اسرائيل تشديد يافته است و آن هم در مصونيت کامل از مجازات، راه حلی کلی پيداشود.
هر روز که ميگذرد، با ادامه و تسريع مستعمره سازی ها در کرانه باختری و بيت المقدس، چشم انداز صلحی عادلانه ميان فلسطينيان و اسرائيلی ها دورتر ميشود. علاوه بر اين، آويگدور ليبرمن رهبر حزب راست گرای افراطی به معاونت نخست وزير اسرائيل منصوب شده است. اين فرد، خواهان اخراج اعراب اسرائيلی، ويرانی شهر ها و روستاهای فلسطين و تبديل آنان به گورستان با تقليد از «الگوی ارتش روسيه در چچن» است.
نوار غزه يک زندان واقعی است. مردم در محاصره دائمی بی رحمانه ای قرارداشته و از تهاجم مداوم نيروی هوائی اسرائيل لحظه ای در امان نيستند. از اول نوامبر، در بيت حانون واقع در نوار غزه، ارتش اسرائيل به سوی مردمی شليک ميکند که در محاصره و منزوی بوده، زندانی بوده، بی آب ، بی غذا و بی دارو بوده و از برق نيز محروم اند. و اين همه، در بی تفاوتی کامل و سکوت ملل ديگر. غيرنظاميان و از جمله زنان و کودکان مرتبا به قتل ميرسند. نزديک به ۶۰ کشته و صدها زخمی در کمتر از يک هفته.
در کرانه باختری، هليکوپترها، هواپيماهای جنگی و تانک های اسرائيلی بمراتب بيشتر ، مرگ و نااميدی می پراکنند.

در برابر گستردگی جنايات جنگی اسرائيل و نقض دائمی حقوق بين المللی :

- ما از حکومت فرانسه ميخواهيم که به تعهداتش نسبت به اجرای کنوانسيون چهارم ژنو در مورد محافظت از اهالی غيرنظامی در زمان جنگ عمل نمايد.
- ما خواهان اعزام نيروی حفاظت از اهالی غيرنظامی تحت حمايت سازمان ملل متحد هستيم.
- ما خواهان تعليق فوری پيمان همکاری ميان اتحاديه اروپا و اسرائيل بر اساس رای پارلمان اروپا در سال ۲۰۰۲ و همچنين تعليق فوری همکاری های نظامی ميان فرانسه و اسرائيل هستيم.
- يک بار ديگر، دولت فرانسه و مقامات مسئول اتحاديه اروپا را فراميخوانيم تا بصورتی موثر برای رعايت حقوق و اجرای قطع نامه های سازمان ملل در مورد فلسطين وارد عمل شوند. اين پيش شرطی است برای برقراری يک صلح عادلانه و پايدار ميان فلسطينی ها و اسرائيلی ها در منظر دو دولت مستقل.

گردهم آئی – پاريس - شنبه ۱۱ نوامبر ۲۰۰۶ – ساعت ۵ بعدازظهر- در کنار چشمه اينوسان

A la Fontaine des Innocents (M° Les Halles)

تجليل از ياسر عرفات – در دومين سالگرد مرگش

برای توقف کشتار ها در غزه !

Alliance for freedom and dignity-France (AFD), Americans Against the War (AAW-France),
Association France-Palestine-Solidarité (AFPS), Association de Jumelage Palestine-France (AJPF), Campagne
civile internationale pour la protection du peuple palestinien (CCIPPP), Collectif Paix-Palestine-Israël de Saint-
Denis (CPPI), Comité de vigilance pour une paix réelle au Proche-Orient (CVPR-PO), Comité Varois pour une
Europe Sociale et démocratique, Droit-solidarité, Femmes en noir, Génération Palestine, MARS, Mouvement
contre le racisme et pour l’amitié entre les peuples (MRAP), Parti Communiste Français (PCF), Parti communiste
libanais (PCL), Parti Communiste des Ouvriers de France, Participation et spiritualité musulmanes (PSM), Union
générale des étudiants de Palestine (GUPS-France), Union juive française pour la Paix (UJFP), les Verts.

انجمن همبستگی بافلسطين در فرانسه، جنبش ضدنژادپرستی و برای دوستی خلق ها مراپ، حزب کمونيست فرانسه، حزب سبزهای فرانسه، اتحاديه دانشجويان فلسطينی در فرانسه، اتحاديه يهودی فرانسوی برای صلح، حزب کمونيست لبنان، جمعيت صلح فلسطين- اسرائيل در سن دنی و .......


(نويسنده، روزنامه نگار و از فعالان صلح دوست اسرائيلى)
ترجمه: اكرم پدرام نيا

خراب كردن ديوار بين مصر و غزه به فروريختن ديوار برلين شبيه بود و فراتر از آن، حتى براى لحظه اى گذرگاه رفح همچون دروازۀ برادنبرگ شد.
محال بود كه از ديدن توده هاى تحت ستم و گرسنه اى كه حصار زندان خود را فرو ريختند، احساس نشاط نكنيم، آنگاه كه برق خوشحالى در چشمانشان درخشيد و هر آن كس را كه بر سر راه خود ديدند، به دليل حس برابرى در آغوش كشيدند. بويژه وقتى بدانيم كه دولت خود ما (دولت اسرائيل) اين ديوار را بين آنها كشيده است.
نوار غزه بزرگترين زندان روى زمين است. خراب كردن ديوار رفح اقدامى از نوع آزادسازى زندانيان اين زندان بود و ثابت كرد كه هر سياست ضد انسانى سياستى احمقانه بيش نيست: هيچ قدرتى نمى تواند در برابر توده هايى كه از ديوار نااميدى گذشتند، بايستد.
اين درسى از مردم غزه در ژانويه ۲۰۰۸ است و يادآور مثَل معروف فرانسوى كه مى گويد: اين اشتباه بزرگى است و حتى از يك جنايت جنگى بدتر!
ماه ها قبل اهود باراك و اهود المرت دور نوار غزه را بستند و به اين عمل خود هم مى باليدند. اين اواخر حتى حلقه كشنده ى خود را تنگ تر كردند، به گونه اى كه تقريبا هيچ چيز وارد غزه نمى شد. هفته گذشته از آن هم فراتر رفته و محاصره را كامل كردند: ديگر نه غذا و نه دارويى به مردم مى رسيد. با قطع كردن ورود سوخت، مصيبت به اوج خود رسيد. منطقه وسيعى از نوار غزه برق نداشت، انكوباتورهاى نوزادان نارس، دستگاه هاى دياليز، پمپ هاى آب و فاضلاب، همگى از كار افتادند. صدها هزار نفر در اين سرماى بى امان سوختى براى گرم كردن منازل خود نداشتند، پخت غذا ناممكن بود و ذخاير غذايى شان كاملا ته كشيده بود.
تلويزيون الجزيره تصاوير اين حادثه را براى ميليون ها نفر از مردم جهان عرب به نمايش مكرر گذاشت. ساير ايستگاه هاى تلويزيونى جهان عرب نيز آنرا منتشر كردند. توده هاى خشمگين عرب از كازابلانكا تا عمان به خيابان ها ريختند و رژيم هاى مستبد عرب را به وحشت انداختند. حسنى مبارك در حاليكه خود را باخته بود، به اهود باراك تلفن كرد و باراك، در همان شب حداقل براى يك مدت موقت وادار به شكستن محاصره سوختى شد. محاصره اى كه صبح همان روز آغاز كرده بود. اما به جز اين بخش، بقيه محاصره به تمام و كمال به قوت خود باقى ماند.
عملكردى احمقانه تر از اين از جانب آنها قابل تصور نيست.
علتى كه براى گرسنه نگاه داشتن و منجمد كردن يك و نيم ميليون نفر از انسان هايى كه در زمينى به وسعت فقط ۳۶۵ كيلومتر مربع تجمع كرده اند، ارائه مى دهند، ادامه ى تيراندازى حماس به شهر سدرات و دهكده هاى اطراف آن است.
به راستى كه علت خوبى برگزيده اند. زيرا اين علت مردم بخش هاى فقير و بدوى اسرائيل را متحد مى كند و تيغ انتقاد سازمان ملل و دولت هاى سراسر جهان را نيز كند مى نمايد. دولت هايى كه در غير اين صورت ممكن بود عليه يك مجازات گروهى كه بدون ترديد براساس حقوق بين الملل از جنايات جنگى محسوب مى شود، لب به اعتراض بگشايند.
دولت اسرائيل تصويرى قابل تبرئه از گناه خود به جهان ارائه داد: رژيم ترور حماس بر سر غيرنظاميان معصوم اسرائيل موشك مى ريزد. هيچ دولتى در جهان نمى تواند بمب را بر سر شهروندان خود از طرف دولت ديگرى در آنسوى مرزهايش تحمل كند. ارتش اسرائيل دليلى نظامى براى پرتاب موشك هاى قسام نيافته است. بنابراين راه ديگرى بجز اعمال چنين فشارهاى سنگين بر مردم غزه وجود ندارد، شايد بدين ترتيب آنها را عليه حماس برانگيزاند و وادار شان كند كه پرتاب موشك را متوقف سازند.
روزى كه برق غزه قطع شد، خبرنگاران نظامى ما (اسرائيل) به وجد آمده بودند زيرا در تمام طول آن روز فقط دو موشك قسام از نوار غزه پرتاب شد. بنابراين ترفندمان گرفته بود. اهود باراك عجب نابغه اى است!
اما روز بعد، ۱۷ موشك قسام به اسرائيل پرتاب شد و پرتوى شادمانى را در دل هايشان خاموش كرد. سياستمداران و ژنرال هاى ارتش عملا ديوانه شدند: يكى از سياستمداران پيشنهاد "واكنشى ديوانه وارتر از آنها" را داد. ديگرى "بمباران سراسرى نواحى شهرنشين غزه را به ازاى هر موشك" توصيه كرد. يكى از پروفسورهاى سابق (كه كمى دچار اختلال فكرى است) پيشنهاد "شر نهايى" را داد.
و سناريوى خود دولت، تكرار جنگى مثل جنگ دوم لبنان بود.
آن زمان: حزب الله دو سرباز اسرائيلى را در مرز اسرائيل دستگير كرد.
اينك: حماس بر سر شهرها و دهكده هاى اسرائيل موشك مى ريزد.
آن زمان: دولت با شتاب تصميم به آغاز يك جنگ گرفت.
اينك: دولت شتابزده تصميم به محاصرۀ كامل مردم غزه مى گيرد.
آن زمان: دولت دستور بمباران شديد غيرنظاميان لبنانى را داد تا به حزب الله فشار بياورند.
اينك: دولت برآن مى شود كه با انجام محاصره باعث رنج و عذاب غيرنظاميان شود تا آنها
را وادار نمايد به حماس فشار بياورند.
نتايج نيز در هر دو مورد يكسان است: مردم لبنان عليه حزب الله برنخاستند، بلكه برعكس، مردم از هر كيش و مذهبى متحد شدند و از جنبش شيعيان حمايت كردند. حسن نصرالله قهرمان تمام دنياى عرب شد.
و اينك: مردم براى حمايت از حماس متحد مى شوند و محمود عباس را متهم به همكارى با دشمن مى كنند. مادرى كه براى بچه هاى گرسنه اش غذا ندارد، اسماعيل هانيه را نفرين نمى كند، بلكه المرت و عباس و مبارك را نفرين مى كند.
بنابراين چه بايد كرد؟ به رغم همه اينها تحمل رنج ساكنين سدرات كه تحت آتش مستمر هستند، نيز ناممكن است.
آنچه كه از نگاه مردم عصبانى پنهان نگه داشته شده، اين واقعيت است كه پرتاب موشك هاى قسام همين فردا مى تواند متوقف گردد.
چند ماه قبل حماس پيشنهاد آتش بس داد و حتى همين هفته پيشنهاد خود را تكرار نمود. از ديدگاه حماس آتش بس يعنى: فلسطينى ها پرتاب بمب و موشك را متوقف كنند و اسرائيلى ها دست از تهاجم و تعدى به نوار غزه بردارند و به قتل هاى "از پيش تعيين شده" و محاصره خاتمه بدهند.
چرا دولت ما (دولت اسرائيل) اين پيشنهاد را با اغوش باز نمى پذيرد؟
جواب اين سوال ساده است: به منظور انجام اين معامله، ما بايد با حماس وارد گفتگو شويم، مستقيم يا غير مستقيم. اين دقيقا همان چيزى است كه دولت اسرائيل از آن حذر مى كند.
چرا؟ جواب اين نيز ساده است: سدرات صرفا يك بهانه است، درست مثل دستگيرى آن دو سرباز كه دستاويزى براى يك موضوع كاملا متفاوت بود. هدف اصلى همه ى اينها سرنگونى رژيم حماس در غزه و جلوگيرى از روى كار آمدن حماس در نوار غزه است.
به زبان ساده و صريح دولت اسرائيل سرنوشت مردم سدرات را فداى تغيير يك اصل بى اساس مى كند. براى دولت اسرائيل بايكوت كردن حماس از پايان بخشيدن به رنج مردم سدرات به مراتب مهمتر است، زيرا حماس در حال حاضر پيشگام مقاومت مردم فلسطين است.
همه ى رسانه ها هم با اين دستاويز همكارى مى كنند.
قبلا گفته مى شد كه در اسرائيل نوشتن هر گونه طنزى خطرناك است، زيرا اغلب طنزها به واقعيت مى پيوندند. برخى از خوانندگان شايد مقاله طنزآميز مرا كه چند ماه قبل نوشته بودم، به خاطر بياورند. در اين مقاله موقعيت غزه را اينگونه شرح داده بودم كه از آن به عنوان موش آزمايشگاهى استفاده مى كنند تا ببينند كه چه حد مى توان در گرسنه نگه داشتن يك ملت و تبديل زندگى شان به جهنم پيش رفت تا آنگاه كه آن ملت دست هايش را به علامت تسليم بالا ببرد.
در همين هفته اين طنز، سياست رسمى دولت شد. مفسرين معتبر به صراحت اعلام كردند كه اهود باراك و فرماندهان ارتش روى اصل "آزمون و خطا" كار مى كنند و براساس نتايج حاصله روزانه شيوه هاى خود را تغيير مى دهند. ورود سوخت به غزه را متوقف مى كنند و ميزان عملى بودن آن را تحت نظر مى گيرند. سپس به دليل واكنش فوق العاده منفى جهان، از شدت فشار خود مى كاهند. جلوى ورود دارو به غزه را مى گيرند، نتايج آن را مورد مشاهده قرار مى دهند و الى آخر. هدف علمى، وسيله را توجيه مى كند.
مسئول اين آزمون ها اهود باراك، وزير دفاع اسرائيل است، مردى با عقايد فراوان و عذاب وجدان ناچيز، مردى كه تمام طبيعت و سرشت اش اساسا ضد بشرى است. او شايد امروز خطرناكترين شخص در تمام اسرائيل است، حتى خطرناكتر از اهود المرت و بنيامين ناتانياهو و در دراز مدت خطرناك حتى براى خود اسرائيل.
مسئول ديگر اين آزمون ها رئيس ستاد اسرائيل است. اين هفته سخنرانى هاى دو نفر از روساى پيشين ستاد، ژنرال موشه ياآلون و شاول مفاظ را در نشستى با مدعيان پر طمطراق روشنفكرى شنيديم. معلوم شده كه هر دوى آنها از نظر فكرى در طيف بين راست افراطى و بى نهايت راست قرار دارند. هر دو از افكار هولناك بدوى برخوردارند. نيازى به گفتن حتى يك واژه درباره ويژگى هاى اخلاقى و روشنفكرى جانشين كنونى آنها، دان هالوتز نيست. اگر اين سه نفر آخرين نمايندگان و روساى ارشد ستاد هستند، پس مقام مسئولى كه نمى تواند به صراحت آنها حرف بزند، چه؟ آيا اين سيب از زمين فراتر خواهد افتاد؟
آنها تا چند روز قبل بر اين باور بودند كه آزمون تجربى شان در شرف موفقيت است. بدبختى در نوار غزه به اوج خود رسيد. صدها هزار نفر در معرض گرسنگى واقعى قرار گرفتند. روساى سازمان ملل و آژانس هاى آن رخداد قريب الوقوع يك فاجعه ى انسانى را اعلام كردند. فقط مردم مرفه مى توانستند از اتومبيل خود استفاده كنند، خانه هايشان را گرم نگه دارند و يك شكم سير غذا بخورند. جهان ساكت ماند و فقط به بيان هجويات پرداخت.
رهبران دنياى عرب بدون حتى جابجا كردن سر سوزنى فقط از سر ترحم به حرف هاى توخالى پرداختند.
باراك كه حساب و كتاب مى داند، مى توانست محاسبه كند و دريابد كه مردم عاقبت متلاشى خواهند شد.
و سرانجام اتفاقى افتاد كه هيچ كس پيش بينى نكرده بود، اگر چه اين قابل پيش بينى ترين حادثه ى روى زمين بود.
وقتى يك و نيم ميليون نفر را در اجاقى داغ تحت فشار مى گذاريم و اجاق را بى وقفه شعله ورتر مى كنيم، سرانجام اين اجاق منفجر مى شود. اين همان چيزى بود كه در مرز غزه و مصر اتفاق اتفاد.
در ابتدا انفجار كوچك بود و گروهى از مردم فقط درهاى دروازه را باز كردند. پليس مصر رو به آنها آتش گشود و دهها نفر را زخمى كرد. اين خود يك زنگ خطر بود. روز بعد حمله ى بزرگ اتفاق افتاد. جنگجويان فلسطينى نقاط بسيارى از ديوار را منفجر كردند. صدها هزار نفر به داخل مصر ريختند و پس از رها شدن، نفس عميقى كشيدند. بدين ترتيب محاصره شكسته شد.
حتى قبل از آن مبارك در يك شرايط بسيار بدى بود. صدها ميليون نفر از اعراب و يك بيليون مسلمان ديدند كه چگونه اسرائيل نوار غزه را از سه طرف بسته است: از شمال، از شرق و از جانب دريا. طرف چهارم را هم ارتش مصر بسته بود.
رئيس جمهور مصر كه ادعاى رهبرى كل جهان عرب را دارد، در يك عمليات غيرانسانى كه بوسيله دشمنى بيرحم رهبرى مى شد، شركت كرد تا از آمريكايى ها پول بگيرد و محبت ببيند. دشمنان داخلى او، برادران مسلمان از اين فرصت بهره بردند تا درجه ى مقام او را جلوى چشمان مردم خودش پايين بكشند.
به احتمال زياد مبارك نمى توانست در اين موقعيت بر موضع خود پافشارى كند. اما توده هاى فلسطينى او را از هر نوع تصميم گيرى نجات دادند. آنها به جاى او تصميم گرفتند و مثل سونامى ديوار را شكستند. اينك مبارك مجبور است كه تكليف خود را روشن كند و تصميم بگيرد كه آيا تسليم تقاضاى اسرائيل شود و دوباره برادران عرب خود را در محاصره بگذارد؟
و اما آزمون تجربى باراك چه؟ قدم بعدى چيست؟ گزينه ها بسيار محدودند:ا آزمون تجربى باراك چه؟ قدم بعدى چيست؟ گزينه ها بسيار محدودند:
۱) غزه را بارى ديگر اشغال كنند. ارتش اين گزينه را دوست ندارد و خوب مى فهمد كه در اين صورت بايد هزاران سرباز خود را به جنگ بيرحم چريكى وادار نمايد، كه اين بار با هر انتفاضه قبلى متفاوت خواهد بود.
۲) تنگ تر كردن دوباره ى حلقه محاصره و اعمال نهايت فشار بر مبارك، بويژه استفاده از نفوذ اسرائيل بر كنگره آمريكا و محروم كردن حسنى مبارك از ميلياردها دلارى كه سالانه در ازاى خدماتش مى گيرد.
۳) فحش و نفرين را به دعا و ثنا بدل كردن و نوار غزه را به مبارك سپردن، بدين ترتيب اين را از اهداف مخفى و هميشگى باراك جلوه دادن. در اين صورت مصر مجبور است كه از امنيت اسرائيل حفاظت نمايد، از پرتاب موشك هاى قسام جلوگيرى كند و سربازان خود را در برابر چريك هاى فلسطين قرار دهد - زمانى كه اسرائيل تصور كند كه از بار اين مردم فقير و ناحيه باير رها شده و بعد از آنكه بناهايشان بوسيله اشغالگران اسرائيلى خراب شده باشد. احتمالا مبارك خواهد گفت: اين نظر لطف شماست، اما نه، متشكرم.
حقيقت اين است كه اين محاصرۀ وحشيانه يك جنايت جنگى بود. و حتى بدتر از آن، اين
يك اشتباه احمقانه بود.

http://counterpunch.org/avnery-Worse-Than-a-Crime.html


 

روزنامهء گاردين، چاپ لندن، مقاله اى را در ۳۰ آوريل چاپ كرده كه متأسفانه نظيرى براى آن در روزنامه هاى فرانسه نمى توان يافت. اين مقاله را صد تن از يهوديان امضا كرده اند و در آن به ويژه تأكيد مى‌كنند كه:
«دولتى كه هنوز هم دست به پاكسازى قومى مى‌زند، حقوق بين المللى را نقض مى كند، مجازات هاى دستجمعى وحشتناك را عليه مردم غير نظامى غزه اعمال مى‌كند و به انكار حقوق انسانى فلسطينى‌ها و آزمان هاى ملى آنان ادامه مى‌دهد. ما سالگرد تأسيس چنين دولتى را جشن نمى‌گيريم».

اينك متن مقاله را مى خوانيد كه از روى ترجمهء فرانسوى آن به فارسى درآمده است.

«نه: ما سالگرد تأسيس اسرائيل را جشن نمى‌گيريم!»

در ماه مه برخى از سازمان ها شصتمين سالگرد تأسيس دولت اسرائيل را جشن مى گيرند. اين را مى‌توان با توجه به قرنها زجر و آزار كه سرانجام به نسل كشى يهوديان در جريان جنگ جهانى دوم انجاميد، درك كرد. با وجود اين، ما يهوديانى هستيم كه اين سالگرد را جشن نمى گيريم.
حالا ديگر به درستى وقت آن رسيده است كه به روايت طرف مقابل گوش بسپاريم، روايت ملتى ديگر كه تاوان يهودى ستيزى و سياست نسل كشى هيتلرى را پرداخته است. همان طور كه ادوارد سعيد خاطر نشان كرده است: فلسطينى ها به فاجعه [۱۹۴۸] همان گونه نگاه مى‌كنند كه يهوديان به هولوكاست [نسل كشى هيتلرى].
در ماه آوريل ۱۹۴۸، در همان ماه كه كشتار وحشتناك دير ياسين و پرتاب خمپاره به غير نظاميان فلسطينى در بازار حيفا رخ داد، طرح دالت (Dalet) به اجرا گداشته شد.
هدف اين طرح، نابودى روستاهاى فلسطينى و اخراج اهالى بومى به آن سوى مرزهاى دولت (اسرائيل) بود. نه! ما اين را جشن نمى‌گيريم.
در ژوئيه ۱۹۴۸، در گرماى فرسايندهء تابستان، بدون آب و غذا، هفتاد هزار فلسطينى از شهر لد و رمله، اخراج شدند. صدها تن از آنان در راه جان خود را از دست دادند. اين حادثه معروف است به «راهپيمايى مرگ». نه! اين به هيچ رو مايهء شادى ما نمى تواند باشد!
در مجموع، ۷۵۰ هزار نفر آواره شدند. بيش از ۴۰۰ دهكده از روى نقشه حذف شد. اما اينهمه باعث نشد كه پاكسازى قومى پايان يابد. هزاران فلسطينى شهروند اسرائيل، در سال ۱۹۵۶، از منطقهء گاليله (جليل) اخراج شدند. علاوه بر اين، هزاران تن ديگر از ساحل غربى و نوار غزه اخراج شدند.
بنا بر قوانين بين المللى و همان گونه كه قطعنامه ۱۹۴ سازمان ملل متحد مقرر مى دارد آوارگان جنگ حق دارند به خانه هاشان بازگردند يا مطالبهء خسارت كنند. اسرائيل هرگز چنين حقى را به رسميت نشناخته است. نه؛ ما جشن نمى‌گيريم.
ما سالگرد دولتى را كه بر پايهء تروريسم، كشتار و غصب اراضى ملتى ديگر بنا شده جشن نمى‌گيريم.
دولت اسرائيل هنوز هم دست به پاكسازى قومى مى‌زند، حقوق بين المللى را نقض مى كند، مجازات هاى دستجمعى وحشتناك را عليه مردم غير نظامى غزه اعمال مى‌كند و به انكار حقوق انسانى فلسطينى‌ها و نفى آرمان هاى ملى آنان ادامه مى‌دهد؛ نه، ما سالگرد تأسيس چنين دولتى را جشن نمى‌گيريم.
ما زمانى جشن مى‌گيريم كه عرب ها و يهوديان، با حقوق برابر در خاور ميانه اى كه بر آن صلح حاكم است زندگى كنند.

امضاها...

(برگرفته از سايت www.europalestine.com)

همین مطلب به زبان انگلیسی:
http://www.guardian.co.uk/world/2008/apr/30/israelandthepalestinians

 

(نقل از كتاب: «لابى اسرائيل و سياست خارجى آمريكا»)

نقش و جايگاه كنونى يهوديان در جهان به طور كلى و آن‌چه كه امروز به صورت بحث در مورد روابط غرب و به ويژه آمريكا با اسرائيل - و حتا مشخص‌تر لابى اسرائيل در آمريكا - مطرح است از زواياى ايدئولوژيك مختلف بررسى شده و هريك به لحاظى قابل تأمل است. نوشته‌ى جان ميرشايمر و استفن والت از لحاظ دقت در ارائه‌ى مطالبى كه عمدتاً غيرقابل جدل است مى‌تواند بسيار مفيد باشد. اين دو پژوهشگرِ معتبر آمريكايى كوشيده‌اند با ارائه‌ى اسناد نشان دهند كه نفوذ لابى اسرائيل در آمريكا به نفع مردم آمريكا (و با قيد احتياط به نفع مردم اسرائيل) نيست. آن‌ها در اين زمينه مجموعه‌ى همه جانبه‌يى ارائه كرده اند كه به برخى از آن‌ها مى‌توان در جاى خود استناد كرد. كاردانى، كارآيى و وسعت ارتباطات دلايلى است كه به گمان آن‌ها نفوذ لابى اسرائيل را ممكن مى‌سازد.
جنگ اخير اسرائيل عليه لبنان، سكوت تشجيع‌آميز همه‌ى كشورهاى عربى در مقابل اين حمله و حمايت همه‌جانبه‌ى كشورهاى غربى از اسرائيل بالطبع باب بحث‌هايى از اين جمله را بيش‌تر مى‌گشايد به‌ويژه آن‌كه هنوز همه‌ى عناصر اين جنگ شناخته نشده و تزهاى پيشين مانند جنگ غرب عليه اسلام ناگزير الصاقيه‌هايى مانند نوعى خاص از اسلام، و يا اسلام راديكال يا شيعى را باعث شده است تا سكوت و هم‌دلى كشورهاى عربى را توجيه كند. با اينهمه ساده‌پندارى است اگر تصور كنيم توضيح كاملى در اين زمينه وجود دارد. تا زمانى كه توضيح‌ها خواسته يا ناخواسته به جنگ تمدن‌ها يا مذاهب محدود بماند مسأله‌ى اساسى و زيربنائى مورد غفلت قرار مى‌گيرد.
زمانى جهان‌گيرى به صورت فتوحات ظاهر مى‌شد. هر قدرت محلى مى‌كوشيد قدرت منطقه‌يى شود و در صورت توانايى اقليم‌هاى ديگر را فتح كند. در طول تاريخ امپراتورى‌ها به همين صورت ايجاد مى‌شدند و نهايتاً در مصاف با قدرت‌هاى ديگر فرو مى‌پاشيدند. در سده هاى ميانه (و پيش از تشكيل دولت - ملت‌هاى مدرن) اين حركت در اروپا به صورت جنگ‌هاى صليبى تحت لواى مسيحيت طى هشت دوره جنگ در طول دويست سال به عنوان آزادسازى قدس مسيحيت را به جنگ اسلام فرستاد و اين مقارن با همان دورانى بود كه مسيحيت «صلح‌جو» در اروپا بدترين تضييقات را عليه يهوديان و مسيحيان خارج از كليساى رُم مانند مسيحيان ارتدوكس و هر آن كس كه شالوده‌ى اعتقادى اين كليسا را به نحوى از انحاء، ولو در جزئيات، زير سؤال مى‌برد اعمال مى‌كرد. جناياتى كه در سده‌هاى ميانه انجام شد، و تاريخ سرشار از اين توصيفات است، صفت هزاره‌ى سياه و ظلمانى را براى آن به ارمغان آورده است. روشنفكران، يهوديان، كولى‌ها، «جادوگران» و هر اقليتى كه تابع كليساى رُم نبود محكوم به قتل عام، كشتار، نفى بلد و مهاجرت بودند. اين‌ها را نيز مى‌توان جهان‌گيرى به شكل كهن تحت لواى دين يا نژاد (تمدن‌ها) تلقى كرد كه در بسيارى از نقاط وجود داشته است ولى در اين ميان كارنامه‌ى تمدن مسيحى به لحاظ خشونت و گسترده‌گى و ديرپايى، هم در تهاجمات خارجى و هم در سركوب داخلى، كم‌نظير است. تاريخ اما قدرت خود را اعمال كرد. پوسيده‌گى روابط فئودالى، شورش‌هاى واپسينى فئودال‌ها عليه قدرت كليساى رُم، فساد كليساى رُم، پيدايش و زايمان طولانى مذاهب پروتستانى باحمايت زمامداران محلى، و آغاز مناسبات توليدى جديد (تجارت خارجى، كشف آمريكا، بوليون طلا و عوامل ديگرى كه در اينجا مجال پرداختن به آن‌ها نيست) و سرانجام پيدا شدن مجال براى رشد و ابراز وجود روشنفكران و دانشمندان° كليساى رُم را به صورت نهاد، به سرنوشتى دچار ساخت كه از آن مى‌ترسيد. اما آن‌چه هنوز باقى بود سنت دگرستيزى بود كه در دشمنى با ساير ملل وجود داشت. دشمنى با اعراب و يهوديان كه هردو سامى هستند به صورت «سامى‌ستيزى» به عنوان ويژه‌گى يك تمدن باقى ماند.
سرمايه دارى در اروپا در خارج از شهرها يعنى در بورگ‌ها شروع شد. مكان‌هايى خارج از مناسبات و حاكميت مستقيم اصناف فئودالى. در اين نقاط فعاليت صاحبان ثروت - پيشينيان سرمايه‌داران - يعنى يهوديان به صورت نوك پيكان سرمايه‌دارى نوپا بسيار بيش از تناسب عددى اقليت يهودى بود. تضاد ميان مناسبات سرمايه‌دارى نوپا و فئودالى كهن از جمله در تشديد تضادِ هم‌زمان با هم‌كارى حاملان اين مناسبات رخ مى‌نمود و عامل جديدى شد كه به تضادهاى دينى و نژادى كهن اضافه گشت. در حالى كه سرمايه‌داران يهودى از موقعيت اقتصادى و سياسى جديد در هم‌كارى با بقاياى فئوداليسم و سرمايه‌داران نوپاى ديگر بهره مى‌بردند توده‌هاى يهودى بيش‌از‌پيش، آماج خشم توده‌هاى مردم و كليسا قرار مى‌گرفتند و سركوب‌ها، اخراج‌ها و مهاجرت‌ها تشديد مى‌يافت.
در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم كه سرمايه‌داران يهودى از موقعيت تازه يافته و ممتاز خود استفاده مى‌كردند دو نوع گرايش راديكال متضاد درميان يهوديان تحتِ ستم و روشنفكران آن‌ها شكل گرفت. گرايش راديكال مذهبى و گرايش سوسياليستى. بخش‌هاى بزرگى از حاملان گرايش اول به تدريج تحت نفوذ انديشه‌هاى صهيونيستى قرار گرفت. اين بخش تشديد سركوب مذهبى را در جايگاه خود در مناسبات اجتماعى جديد نمى‌شناخت و رهايى از آن را در فرار از آن و هجرت به سرزمين موعود مى‌پنداشت و به همين دليل مى‌توانست به سهولت مورد سوء استفاده قرار گيرد كه گرفت.
گرايش سوسياليستى اما راه نجات را در رهايى كل جامعه از مناسبات طبقاتى جديد مى‌جست. غالب يهوديان سوسياليست به فرار نمى‌انديشيدند بلكه مى‌كوشيدند همراه با ساير روشنفكران مبارزه‌ى خود را عليه سرمايه‌دارى متمركز كنند. آن‌ها رهايى خود را در رهايى جامعه از تضادهاى طبقاتى مى‌جستند. به همين جهت بسيارى از رهبران جنبش‌هاى سوسياليستى و كمونيستى جهان در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم از همين گرايش برخاسته بودند.
در جدال اين دو گرايشِ يهوديان طبيعى بود كه سرمايه‌دارى از گرايش اول حمايت مى‌كرد. تسهيل مهاجرت يهوديان از اروپا به فلسطين اهداف چندگانه‌اى را دنبال مى‌كرد. اين مهاجرت نه تنها آن‌ها را از شر اين مزاحمان كه اين بار تحت لواى صهيونيسم به خيال «احقاق حق تاريخى» خود برآمده بودند رها مى‌كرد و نوعى «راه حل نهايى» تصور مى‌شد بلكه در عين حال، عامل مزاحمى براى خصم ديرينه‌ى ديگرشان يعنى مسلمانان مى آفريد و از آن مهم‌تر بايارى رساندن به اين موج صهيونيستى و كمك به ايجاد يك پايگاه در فلسطين (يعنى سرزمينى كه خود نتوانسته بودند آن را طى جنگ‌هاى صليبى به تصرف دائم درآورند) هم به خواست پيش‌تر ناسرانجام خود مى‌رسيدند و هم با ايجاد يك مركز سرمايه‌دارى - متروپول - براى كلونياليزه كردن پيرامون عربى، قدرت و نفوذ خود را در منطقه تثبيت مى‌كردند. اين حركت زمانى آغاز شد كه منطقه هنوز تحت انقياد امپراتورى عثمانى بود. پس از سقوط عثمانى در جنگ جهانى اول، اين انگيزه نيرويى دوچندان يافت. اكنون سرمايه‌دارى غربِ فاتح كه اين مناطق تحت سيطره‌ى عثمانى به ميل خود تقسيم و تحت انقياد و «حمايت» درآورده بود رسماً مركز اشاعه‌ى مناسبات سرمايه‌دارى و نفوذ خاص خود را مى‌طلبيد و لذا اين منطقه اهميت استراتژيك فوق العاده‌اى پيدا كرد.
در خلال سال‌هاى ميان دو جنگ جهانى اين سياست ادامه يافت و انواع و اقسام مهاجران يهودى از نقاط مختلف جهان - و با انگيزه‌هاى مختلف - به اين سرزمين كوچ كردند. اگر خواست توده‌هاى يهودى فرار از سركوب بود، خواست سرمايه‌داران (سرمايه‌داران يهودى و دولت‌هاى سرمايه‌دارى غرب) همان‌طور كه گفته شد ايجاد پايگاه گسترش سرمايه دارى و كلونياليزه كردن منطقه بود. سرمايه‌دارى غرب به سرمايه‌دارى انگليس چنين سياستى را پيش از آن در نقاط مختلف جهان - آمريكا و كانادا و استراليا و زلاند‌نو و افريقاى جنوبى... - تجربه كرده بود. مهاجرت توده‌هاى مردمِ عمدتاً فقير و تحت ستم و فرارى از وضع موجود به اين مناطق جديد، دير يا زود، تحت تسلط سرمايه‌داران درآمده بود. در غالب اين مهاجرت‌ها ساكنان بومى اين مناطق قتل عام يا كاملاً به حاشيه رانده مى‌شدند و «روابط نوين» پرچم خود را پيروزمندانه برمى‌افراشت. همين كار قرار بود درفلسطين هم انجام گيرد ولى مقاومت مردم فلسطين كه بر مبناى يك تاريخ طولانى شكل گرفته بود نگذاشت روياى غرب به‌راحتى رنگ واقعيت بگيرد. اين‌جا ديگر مهاجران با سرخ‌پوستان پراكنده و كم‌شمار و بدون تجربه‌ى تاريخى يا با آبوريژن‌ها يا بوميان افريقاى جنوبى بى‌تجربه سروكار نداشتند بلكه با مردمى روبه‌رو بودند كه هم فرهنگ و تمدن تاريخى داشتند، هم تجربه‌ى مقاومت را در خلال جنگ‌هاى صليبى مى‌شناختند و به همين اندازه مهم نحوه‌ى تسلط غرب را در مناطق ديگر ديده بودند و مى‌دانستند عدم مقاومت به چه بهايى تمام خواهد شد. به‌هرحال اين راه يعنى تسهيل مهاجرت‌ها كه قرار بود راه‌حل نهايى باشد به نتايج محدودى رسيد ولى كاملاً موفق نبود. هنوز بخش بزرگى از يهوديان در اروپا بودند. قسمت بزرگى از يهوديان مهاجرت نكرده بودند و روشنفكران يهودىِ سوسياليست به فعاليت خود ادامه مى‌دادند. اين بار بخش خشن‌ترِ سرمايه‌دارى انجام «راه حل نهايى» را به عهده گرفت. قتل عام يهوديان در آلمان و اروپاى مركزى با سكوت رضايت‌مندانه (و اكنون كاملاً مستند شده‌ى كليسياى رم) يك پرده‌ى ديگر از اين تراژدى تاريخى بود.
سرمايه‌داران يهودى پيش از جنگ دوم، در خلال و پس از آن يگانگى خود را با سرمايه‌دارى جهانى مستحكم‌تر كرده بودند و توده‌هاى يهودى نيز در تمام اين دوران مانند گذشته آماج «صلح دوستى» مسيحيان بودند. اكنون پس از جنگ فرصتى فراهم شده بود كه، با يك ترفند، خشم و نفرت مردم جهان را از كشتارها و ستم‌ها در قالب موج جديدى از مهاجرت براى استوار ساختن پايگاهى كه خودِ غرب در ايجاد آن كوشيده بودند - يعنى اسرائيل - بسيج كرد. در اين بسيج جهانى نه تنها گرايش سوسياليستى يهوديان بلكه غالب احزاب سوسيال دموكراتيك و سوسياليستى سنتى نيز نقش داشتند. در حقيقت مسأله به اين صورت درآمده بود كه نفرت از كشتار فاشيستى - و از فاشيسم - به صورت دفاع از اسرائيل درمى‌آمد. موضع‌گيرى‌هاى سوسياليست‌هاى صميمى و متعهدى مانند انيشتاين و سارتر كه با هيچ قرائتى نمى‌توان آن‌ها را صهيونيست خواند نشان مى‌دهد كه دامنه‌ى توهم تا كجا بوده است. حتا بسيارى از روشنفكران ايرانى هم در آن زمان مدافع موجوديت اسرائيل شده بودند.
در اين دوران نقش شوروى هم اهميت ويژه داشت. پيش‌تر، در حين و پس از انقلاب اكتبر بسيارى از يهوديان در جنبش‌هاى ضدسرمايه‌دارى (علاوه بر اروپاى غربى و مركزى) در اروپاى شرقى و روسيه هم نقش مهمى داشتند. بسيارى از يهوديان از كادرها و رهبران جنبش‌هاى سوسيال دموكراسى (و كمونيستى) بودند و بسيارى ديگر حزب خاص سوسياليستى خود (بوند) را تشكيل داده بودند كه با ساير سوسياليست‌ها از نزديك هم‌كارى مى‌كردند چون رهايى از سركوب تزارى و يهودى ستيزى اجتماعى را در گرو برقرارى سوسياليسم مى‌دانستند. پس از انقلاب و سلطه‌ى تدريجى مناسبات استبدادى و ادامه‌ى سركوب يهوديان بسارى از يهوديان مترقى يا سوسياليست مأيوس از رهايى خود در آن جوامع به فلسطين مهاجرت كردند تا در آن جا به گمان خود مناسبات سوسياليستى به‌وجود آورند. گلدامايرها و بن گوريون‌ها همين را مى‌گفتند. تشكيل حزب كارگر اسرائيل با برنامه‌هاى شبه سوسياليستى به صورت قوى‌ترين حزب، برقرارى كيبوتزها و كمون‌ها و جوامع اشتراكى ديگر در همين راستا بود. حمايت احزاب سوسياليست در اروپا را كه در سطرهاى پيشين به‌آن اشاره شد در ادامه‌ى همين خواست مى‌توان ديد. كم‌تر كسى در آن زمان مطرح مى‌كرد كه روابطى كه در يك جامعه‌ى تحت اشغال به‌وجود خواهد آمد همه چيز خواهد بود جز سوسياليسم. فاشيسم هيتلرى هم اندكى پيش‌تر همين ادعا را تحت لواى سوسياليسم كرده بود. باوركردنى نيست كه چه‌گونه مبارزان صديق عليه فاشيسم هيتلرى اين گونه مشتاقانه هوادار جامعه‌يى با همان خصوصيات و همان ادعاها در جاى ديگر شده بودند! «سوسياليسم»، «برترى نژادى» و اين بار به جاى مسيحيت، يهوديت عليه همه. به راستى عبرت انگيز است.
مى‌دانيم كه دولت شوروى در شوراى امنيت سازمان ملل به تشكيل دولت اسرائيل رأى موافق داد. توجيهات خجولانه‌ى طرفداران استالين مبنى بر «فريب خوردن» وى در مانورهاى سياسى البته نمى تواند كسى را بفريبد. از آن طرف نيز توضيحات كاملاً متضاد مبنى بر هم‌سويى سرمايه‌دارى غرب و شوروى، از توضيح چرايى قضيه ناتوان است. شوروى حتا در قالب رقابت با غرب هم قاعدتاً نمى‌بايست با ايجاد يك پايگاه غرب در منطقه‌ى خاورميانه موافق باشد. به‌نظر مى‌رسد دركنار زدوبندهاى سياسى، توهم - توهم رهبرى سوسياليست‌ها و ايجاد يك دولت سوسياليستى يهودى - نيز يكى از عوامل مؤثر در اين زمينه بوده باشد. برقرارى سوسياليسم روى جنازه‌هاى مردمى كه صرفاً از موطن‌شان دفاع مى‌كردند.
امروز اگر سوسيال دموكراسى حتا از تظاهر به ادعاهاى گذشته‌ى خود دست برداشته است و صرفاً به عنوان يك جريان درون سرمايه‌دارى عمل مى‌كند و با روشن‌تر شدن ماهيت اسرائيل هنوز هم احزاب سوسياليست و سوسيال دموكراتيك سنتى (و نه چپ نو) دفاع از اسرائيل را بى‌محابا اعلام مى‌كنند نبايد اين تحول تاريخى را نديده انگاشت. و هژمونى صهيونيستى بر اسرائيل را از ابتدا محتوم دانست. وضعيتِ كنونى همان‌قدر مديون پيروزى سرمايه‌دارى جهانى است كه متأثر از معجونى از عدم شناخت، خيانت و دگرشدگى احزاب سوسياليستى و سوسيال دموكراتيك.
***
از اين ديدگاه پيوند كنونى سرمايه‌دارى غرب و اسرائيل نه تنها تجديد پيوند باستانى مولدين سرمايه‌دارى، نه تنها پيوند تمدن‌هايى عليه تمدن‌هاى ديگر، نه تنها يادآور و نشانه‌ى كوشش‌هاى كولونياليستى بلكه نشان‌دهنده‌ى يك نوع تجديد اعتبارِ نوكِ پيكان سرمايه‌دارى در رده‌هاى بالاى سرمايه‌ى جهانى است. سرمايه‌داران يهودى - و امروزه مى‌توان گفت صهيونيست‌ها - رهبرى سياسى و اقتصادى يهوديان را به دست دارند - چه آحاد يهوديان بخواهند و چه نخواهند. آنان در رده‌هاى بالاى سرمايه‌دارى جهانى قرار دارند. از آن جدا نيستند. عجين هستند. امروز همان‌قدر اسرائيل «آمريكا را مى‌چرخاند» كه آمريكا و به‌طور كلى سرمايه‌دارى جهانى اسرائيل را. تصور اين كه سرمايه‌داران غيريهودى آمريكا بازيچه‌ى دست يهوديان هستند آن‌قدر توهم‌آميز است و آن‌قدر ناشى از عدم شناخت مكانيسم‌هاى سرمايه‌دارى است كه تصور قديمى سوسياليست‌هاى متوهم در ايجاد روابط سوسياليستى در اسرائيل.
بدين ترتيب نفوذ لابى اسرائيل در آمريكا، كه در مقاله‌ى جان ميرشايمر و استفن والت به‌طور مستند ارائه و موجب برافروختگى اين آقايان شده است، در حقيقت به علت كارايى و كاردانى اين لابى نيست. برافروختگى بايد نسبت به كاركردِ سرمايه و سرمايه‌داران و مكانيسم‌هاى آن باشد. اسرائيل، صهيونيست‌ها و هرچه مى‌خواهيم آن‌ها را بناميم صرفاً يك پديده در شبكه‌‌ى سرمايه‌دارى جهانى هستند. البته كه بايد از پستى‌ها و جنايات صهيونيسم متأثر شد ولى نبايد اين خشم رابطه، مولدين و مولودان، يعنى سرمايه‌دارى و مكانيسم‌هايش را بپوشاند. مقالاتى مانند لابى اسرائيل مفيد هستند ولى بدون تعيين جايگاه آن لابى در كل مناسبات سرمايه دارى اين نوع روشنگرى، خواسته يا ناخواسته، به تبرئه‌ى سرمايه‌داران غيريهودى - و لابد مظلوم - يعنى بدنه‌ى سرمايه‌دارى جهانى مى‌انجامد.



(عيناً نقل از كتاب: «لابى اسرائيل و سياست خارجى آمريكا» نوشته‌ى جان ميرشايمر، استفن والت. نوام چامسكى، مايكل مسينگ، خ. پارسا؛ ترجمه‌ى حسن مرتضوى، فيروزه مهاجر، كاوه بويرى، نشر بازتاب نگار، تهران ۱۳۸۶)

ترجمه اى از سخنرانى كريس هجِس (Chris Hedges)

 

رئيس سابق دفتر نيويورك تايمز در خاورميانه كه در روز پنجشنبه ۲۲ مه ۲۰۰۸ در دانشگاه پرينستون (آمريكا) ايراد كرده است.
اسرائيل بدون ايالات متحده احتمالا وجود خارجى نداشت. در جنگ ۱۹۷۳، زمانى كه نيروهاى مصرى برخوردار از آموزش و حمايت شوروى از كانال سوئز گذشتند و سوريه اى ها در ارتفاعات گولان نيرو پياده كردند، چيزى نمانده بود كه اسرائيل نابود شود. هواپيماهاى حمل و نقل نظامى غول پيكر آمريكايى براى نجات اين كشور سررسيدند. هر نيم ساعت يك هواپيما بر زمين مى‌نشست تا ارتش درب و داغون شدهء اسرائيل را كه اغلب سلاح هاى سنگين خود را از دست داده بود تعمير كنند. تا زمانى كه جنگ به پايان رسيد‌، امريكا ۲ ميليارد و ۲۰۰ ميليون دلار كمك هاى نظامى فورى به اسرائيل داده بود.
اين مداخلهء آمريكا كه جهان عرب را به خشم آورد باعث شد كه كشورهاى صادركنندهء نفت (اوپك) با تحريم نفتى، مدتى اقتصاد كشورهاى غربى را فلج كنند. اين امر شايد برجسته ترين مثال براى حمايت حياتى بى‌وقفه اى باشد كه ايالات متحده براى دولت يهود فراهم كرده است.
دولت اسرائيل در نيمه شب ۱۴ مه ۱۹۴۸ زاده شد و آمريكا ۱۱ دقيقه بعد آن را به رسميت شناخت. از آن زمان هردو كشور در آغوش مرگبار يكديگر قفل شده اند.
واشنگتن، در آغاز روابط دوجانبه، مى‌توانست تأثيرى ميانه‌روانه داشته باشد. يك رئيس جمهور مثل آيزنهاور كه پس از اشغال غزه توسط اسرائيل در سال ۱۹۵۶ از كوره در رفته بود از او خواست كه از آنجا عقب نشينى كند و چنين شد. طى جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ هواپيماهاى جنگى اسرائيل كشتى آمريكايى ليبرتى را بمباران كردند. اين كشتى كه پرچم آمريكا بر آن در اهتزاز بود و ۱۵ مايل(*) از ساحل اسرائيل فاصله داشت پيام هاى تاكتيكى و استراتژيكى دو طرف را استراق سمع مى‌كرد. حملات اسرائيل باعث مرگ ۳۴ ملوان آمريكايى و ۱۷۱ نفر زخمى شد. اين حملهء عمدى براى مدت كوتاهى شور و علاقهء واشنگتن را نسبت به اسرائيل دچار سردى ساخت ولى ثابت شد كه چنين گسست‌هايى جز در حد چاله و دست انداز نبوده و راه به زودى توسط لابى (گروه فشار) اسرائيل كه هرچه مجهزتر و پيچيده‌تر شده و هرچه بيشتر نيازهاى مالى اسرائيل را برآورده مى‌كند صاف شد. اين گروه فشار دست به كار گرديد تا سياست خارجى اسرائيل و آمريكا را درهم ادغام كند.
اسرائيل از اين اتحاد فوايدى عظيم برده است. بيش از ۱۴۰ ميليارد دلار كمك مستقيم نظامى و اقتصادى آمريكا نصيبش شده و ۳ ميليارد دلار هرساله كمك مستقيم دريافت كرده است كه تقريباً يك پنجم بودجهء كمك‌هاى خارجى آمريكا ست. با اينكه بخش اعظم كمك‌هاى خارجى آمريكا مشروط به اين است كه خريدهاى نظامى مربوط به قرارداد از كالاهاى ساخت آمريكا باشد، اما اسرائيل مجاز است تا حدود ۲۵ درصد از پول كمكى را يارانهء صنايع دفاعى سودآور و فزايندهء خود كند. برخلاف ديگر ملت‌ها، اسرائيل از حساب پس دادن دربارهء اينكه پول كمكى را چگونه خرج مى‌كند، معاف است. پول‌هاى موجود هم بنا بر عادت هميشگى صرف ساختن شهرك‌هاى مهاجر نشين يهودى مى شود و نيز حمايت از اشغال سرزمين هاى فلسطينى و ساختن حصار و ديوار امنيتى كه حدوداً هر مايل آن يك ميليون دلار خرج بر مى دارد،
ديوار در تمام ساحل غربى مى‌پيچد و كانون‌هايى گسسته از يكديگر پديد مى‌آورد از اهالى فلسطين كه دچار فقر شديدند و در گتوهاى محاصره شده بسر مى‌برند. وقتى ساختن ديوار به پايان رسد حدوداً ۴۰ درصد از سرزمين فلسطين (**) را بلعيده است. اين بزرگ‌ترين عمليات غصب زمين از جنگ ۱۹۶۷ تا كنون است. اگرچه آمريكا رسماً با توسعهء شهرك سازى‌ها و كشيدن ديوار مخالف است، اما همچنان بودجهء اين اقدامات را تأمين مى‌كند.
آمريكا تقريباً ۳ ميليارد دلار براى اسرائيل منظور كرده تا سيستم تسليحاتى خود را توسعه دهد و اين امكان را برايش فراهم آورده تا به پيشرفته ترين سلاح‌ها در زرادخانهء آمريكا دسترسى داشته باشد، از جمله به هلى‌كوپترهاى تهاجمى بلاك‌هاوك و جت‌هاى جنگى اف ۱۶. ايالات متحده همچنين به اسرائيل امكان داده تا به اطلاعاتى سرى كه متحدان آمريكا در ناتو نيز از آن محروم‌اند دست پيدا كند. هنگامى هم كه اسرائيل حاضر نشد قرارداد منع گسترش سلاح‌هاى اتمى را امضا كند و خود نخستين برنامهء سلاح‌هاى اتمى منطقه را به اجرا گذاشت ايالات متحده ساكت ماند و هيچ اما و اگرى نكرد.
سياست خارجى آمريكا به ويژه در دولت كنونى بوش ادامه‌اى‌ست از سياست خارجى اسرائيل. ايالات متحده از سال ۱۹۸۲ به بعد، ۳۲ قطعنامهء شوراى امنيت را كه به انتقاد از اسرائيل پرداخته بود وتو كرده است يعنى بيش از كل تعداد وتوهايى كه ديگر اعضاى شوراى امنيت از آن استفاده كرده‌اند. آمريكا حاضر نيست در اجراى قطعنامه هاى شوراى امنيت نيز كه خود مدعى حمايت از آنها‌ست اقدامى بكند. اين قطعنامه‌ها از اسرائيل مى‌خواهند كه از سرزمين‌هاى اشغالى عقب‌نشينى كند.
دربرابر اين تبعيض فاحش هم‌اكنون شاهد خشم و نفرت اعراب هستيم. كمتر كسى‌ست كه در خاورميانه بين سياست‌هاى آمريكا و اسرائيل فرقى بگذارد. نبايد هم بگذارند. وقتى تندروهاى اسلامى حمايت آمريكا را از اسرائيل به عنوان نخستين دليل نفرتشان از آمريكا مطرح مى‌كنند، بايد به حرفشان گوش دهيم. پيامدهاى اين رابطهء يك طرفه در جنگ ويرانگرى كه در عراق جارى‌ست، در تنش روزافزون با ايران و در بحران انسانى و سياسى در غزه ادامه دارد. در لبنان نيز وضع همين طور است و حزب الله خود را آمادهء جنگى ديگر با اسرائيل مى‌كند كه به گفتهء اغلب تحليلگران خاورميانه غيرقابل اجتناب است. سياست خارجى آمريكا در خاورميانه دچار آشفتگى‌ست و اين همه به خاطر رابطهء خاصى‌ست كه بين آمريكا و اسرائيل وجود دارد. انفجار يك كشمكش منطقه اى مى‌تواند به يك كابوس با ابعادى فاجعه‌آميز بينجامد.
فراوان بودند كسانى در وزارت خارجهء آمريكا و نيز در بين طراحان سياست خارجى، كه فرارسيدن چنين وضعى را پيش‌بينى مى‌كردند. تصميم به گره زدن سرنوشت آمريكا در خاورميانه با اسرائيل از همان ابتداى امر، به نظر جمعى از كارشناسان سياست خارجى، از جمله ژرژ مارشال، وزير خارجهء پرزيدنت ترومن، مقبوليت عامه نداشت. آن‌ها هشدار مى‌دادند كه اين سياست واكنش هايى درپى خواهد داشت.
آن‌ها مى‌دانستند كه آمريكا به خاطر اين تصميم در اين منطقهء سرشار از ثروت نفتى بهاى گزافى خواهد پرداخت و مى‌ترسيدند كه اين يكى از اشتباهات بزرگ استراتژيك دورهء پس از جنگ جهانى باشد. حق با آن‌ها بود. اين تصميم امنيتِ آمريكا و اسرائيل را به خطر انداخته و آتشى افروخته است كه مى تواند كل منطقه را دچار حريق سازد.
اين اتحاد كه در اصطلاح جغراسياسى (ژئوپليتيك) معناى روشنى ندارد، اگر از ديدگاه سياست داخلى در نظر گرفته شود معنا مى‌دهد. لابى (گروه فشار) اسرائيل به نيروى مؤثرى درنظام سياسى آمريكا بدل شده است. هيچ كانديداى مهم رياست جمهورى، چه دموكرات و چه جمهورى‌خواه، جرأت ندارد از درِ مخالفت با آن درآيد. اين لابى توانست با موفقيت، كارشناسان عرب را كه با مفهوم وحدت منافع آمريكا و اسرائيل مخالفت مى‌كردند از وزارت خارجه پاكسازى كند. پشتيبانان اسرائيل صدها ميليون دلار به كانديداهاى سياسى آمريكا كه نظرى مساعد درقبال اسرائيل داشتند كمك كردند. آن‌ها كسانى را كه از اين هدف فاصله گرفتند، مثلاً پرزيدنت بوش اول را، بى‌رحمانه تنبيه كردند، زيرا مى‌گفتند كه وى به حد كافى در دفاع از اسرائيل جدى نبوده است. اين درسى بود كه كاخ سفيد دورهء بوش دوم آن را فراموش نكرد. بوش پسر نمى‌خواست كه فقط يك دوره رئيس جمهور باشد، مثل پدرش.
اسرائيل از سقوط صدام حسين دفاع كرد و هم‌اكنون از حمله به ايران دفاع مى‌كند تا از دستيابى اين كشور به سلاح هسته اى جلوگيرى كند. دخالت مستقيم اسرائيل در عمليات نظامى آمريكا در خاورميانه غيرممكن است چون مى‌تواند باعث وقوع جنگ بين دولت‌هاى عرب و اسرائيل شود. ايالات متحده كه در طول جنگ سرد از مداخلهء نظامى مستقيم در منطقه اجتناب كرد، هم‌اكنون فرمان مستقيم اسرائيل را به اجرا مى‌گذارد درحالى كه اسرائيل كنار گود به نظاره ايستاده است. در جريان جنگ خليج در سال ۱۹۹۱ اسرائيل ناظر بود همان گونه كه اكنون در جنگ با عراق.
پرزيدنت بوش كه با كاهش حمايت از جنگ در عراق روبرو‌ست علناً اسرائيل را به عنوان يك سرمشق سر دست گرفته تا نشان دهد كه مايل است عراق به چه صورتى درآيد. تصور كنيد كه چنين فكرى چه انعكاسى در كوچه و خيابان كشورهاى عربى پيدا مى‌كند. آن‌ها اسرائيل را همان گونه مى‌نگرند كه الجزايرى‌ها در جنگ آزاديبخش، فرانسوى‌هاى استعمارگر را مى‌نگريستند.
بوش اخيراً گفته است: «در اسرائيل سال‌ها‌ست كه تروريست‌ها در عمليات انتحارى‌شان جان انسان‌هاى بيگناه را مى‌گيرند. تفاوت اينجا‌ست كه اسرائيل يك دموكراسى‌ست كه به وظيفهء خود عمل مى‌كند و هيچ ممنوعيتى براى آنكه مسؤوليت‌هايش را برعهده گيرد وجود ندارد. اين نمونه‌اى‌ست خوب از موفقيتى كه ما براى عراق درنظر داريم.»
آمريكايى‌ها هرچه بيشتر در جهان منزوى مى‌شوند و دشنام مى‌شنوند. آن‌ها نسبت به تقصير خود در دچار شدن به انزوا همچنان از نعمت جهل برخوردارند. دستگاه‌هاى تبليغاتى آمريكا ساير مردم جهان را نامعقول مى‌خوانند و به آمريكايى ها اطمينان مى‌دهند كه اسرائيل دركنار ما‌ست.
اسرائيل از دولت خود كه مبنى بر تبعيض نژادى‌ست پاداش‌هاى اقتصادى و نيز سياسى مى‌برد. در اين بازارِ «جامعهء بسته» (***) اسرائيل به فروش سيستم‌ها و تكنيك‌هايى دست زده است كه به ملت امكان مى‌دهد از پسِ تروريسم برآيد. اسرائيل در ۲۰۰۶ معادل ۳ ميليارد و ۴۰۰ ميليون دلار فرآورده هاى دفاعى صادر كرده است يعنى يك ميليارد دلار بيش از كمك نظامى‌اى كه از آمريكا دريافت كرده است. اسرائيل به چهارمين قدرت بزرگ فروشندهء اسلحه ارتقاء يافته است. بخش مهمى از اين رشد ناشى از فروش سلاح‌هايى‌ست كه ويژهء به‌اصطلاح امنيت داخلى‌ست.
همان‌طور كه ناعومى كلاين در مجلهء نيشن نوشته است: «فرآورده ها و خدمات كليدى عبارت است از نرده‌ها و حصارهاى مجهز به بالاترين دستگاه‌هاى الكترونيكى، هواپيماهاى تجسسى بدون سرنشين، شناسايى بيومتريك، دستگاه‌هاى كنترل سمعى و بصرى، سيستم‌هاى رديابى هويت مسافران شركت‌هاى هوايى، و سيستم‌هاى بازجويى زندانيان، به‌ويژه ابزار و فنونى كه اسرائيل آن‌ها را براى زندانى كردن [افراد] در سرزمين‌هاى اشغالى به كار برده است. به همين علت است كه آشوب در غزه و ديگر نواحى منطقه اصل ماجرا را كه در تل‌آويو است تهديد نمى‌كند، بلكه ممكن است آن را عملاً تقويت نمايد. اسرائيل آموخته است كه چگونه جنگ بى‌پايان را به يك علامت تجارى و كسب ثروت تبديل كند، ريشه كن شده‌ها را به بيرون پرتاب كند و به اشغال و محاصرهء فلسطينى‌ها بپردازد، يعنى كه نيم قرن است پيشقراول «جنگ فراگير عليه تروريسم» بوده است.
ايالات متحده دست كم به طور رسمى از اشغال پشتيبانى نمى‌كند و خواستار برپايى يك دولت فلسطينى قابل دوام است. آمريكا يك بازيگر در عرصهء جهانى ست با منافعى كه فراتر از مرزهاى خاورميانه گسترش مى‌يابد و اين معادله هم كه دشمنان اسرائيل دشمنان ما هستند به اين سادگى‌ها نيست.
جان‌مير‌شايمر و استفن‌والت در نشريهء بررسى كتاب لندن (London Review of Books) مى‌نويسند: «تروريسم يك دشمن منحصر به فرد نيست، بلكه تاكتيكى ست كه مجموعه اى از گروه‌هاى سياسى آن را به كار مى‌گيرند. سازمان‌هاى تروريستى كه اسرائيل را تهديد مى‌كنند آمريكا را تهديد نمى كنند، مگر زمانى كه عليه آنان دست به اقدامى بزند (مانند سال ۱۹۸۲ در لبنان). علاوه بر اين، تروريسم فلسطينى خشونتى تصادفى و بى‌هدف كه مستقيماً عليه اسرائيل يا «غرب» باشد نيست، بلكه عمدتاً پاسخى ست به كارزار مداوم اسرائيل براى مستعمره كردن ساحل غربى و نوار غزه. نكتهء مهمتر اينكه گفتن اين حرف كه تهديد تروريستى مشترك باعث اتحاد آمريكا و اسرائيل است، ما را به رابطهء آنان در گذشته كه علت اين وضع است متوجه مى‌سازد و آن اينكه مسألهء تروريسم تا حد زيادى معلول اتحاد تنگاتنگ بين آمريكا و اسرائيل است نه برعكس».
سياست خاورميانه‌اى ايالات متحده توسط كسانى طرح‌ريزى مى‌شود كه با لابى اسرائيل روابطى تنگاتنگ دارند. اين لابى كسانى را كه مى‌كوشند دربرابر موضع‌گيرى‌هاى ويرانگر اسرائيل بايستند مانند وزير خارجهء سابق، كولين پاول، آنان را بيرحمانه سرِ جاى خود مى‌نشاند. اين اتحاد بين آمريكا و اسرائيل در دورهء كلينتون هم وجود داشت با صف طولانى كارشناسان خاورميانه‌‌اش، از جمله دنيس‌رس هماهنگ كنندهء سياست آمريكا در اين منطقه و مارتين اينديك قائم مقام پيشين مدير كميتهء روابط عمومى آمريكا-اسرائيل، يعنى آيپك (AIPAC)، يكى از پرنفوذترين لابى‌هاى اسرائيل در واشنگتن. اما دست كم كسانى مانند اينديك و رس آدم‌هاى معقولى هستند و مى‌خواهند يك دولت فلسطينى را، هرچند غيرقابل دوام باشد، تا آنجا كه براى اسرائيل پذيرفتنى‌ست در مد نظر قرار دهند. دولت بوش به راست‌ترين جناح لابى اسرائيل روى آورد، يعنى به آنها كه نه سرِ سوزنى همدردى با فلسطينى‌ها دارند ونه تحمل يك كلمه در انتقاد از اسرائيل. اين كارشناسان جديد خاورميانه عبارتند از: اليوت‌آبرامز، جان‌بولتون، دوگلاس‌فيث و اى‌لويس ليبى بى‌اعتبار شده (مشهور به «اسكوتر» يعنى رو‌روَك)، ريچارد‌پرل، پل‌ولفويتز، و داويد‌ورمسِر.
واشنگتن يك بار مى‌خواست جلوى اسرائيل را بگيرد و با مداخله اش از برخى اقدامات افراطى اسرائيل در نقض حقوق بشر مانع شد. در عين حال، همين دولت آمريكا هر اقدام ويرانگرانهء اسرائيل را تأييد كرده از كشيدن ديوار امنيتى در ساحل غربى گرفته تا محاصرهء كامل غزه و از برانگيختن يك بحران انسانى تا تجاوز مصيبت‌بار به لبنان و انباشتن آن از بمب.
تلاش‌هاى معدود و نيم‌بند كاخ سفيد بوش در انتقاد از اقدامات اسرائيل، همه به عقب‌نشينى‌هاى شتابزده و خجالت‌بار دربرابر فشارهاى اسرائيل انجاميده است. وقتى نيروهاى دفاعى اسرائيل [منظور ارتش است] در آوريل ۲۰۰۲ ساحل غربى را دوباره اشغال كردند پرزيدنت بوش به شارون نخست وزير اسرائيل تلفن كرد و خواستار «متوقف كردن هجوم و شروع عقب نشينى» شد. اما اسرائيل هرگز چنين نكرد. پس از يك هفته اعمال فشار از طرف لابى اسرائيل و متحدان آن در كنگرهء آمريكا (كه تقريباً همهء نمايندگان را دربر مى‌گيرد) بوش تسليم شد و شارون را «مرد صلح» ناميد: اين لحظه اى خفت‌بار براى آمريكا بود و نشانه اى آشكار از اينكه چه كسى سرِ نخ را در دست دارد.
دلايل متعددى براى جنگ در عراق وجود داشت. خواست آمريكا جهت كنترل منابع نفتى، باور آمريكا به اينكه مى‌تواند حكومت‌هاى دست‌نشانده‌اى درمنطقه بكارد و ترسى واقعى، هرچند نابجا، از صدام حسين؛ اين‌ها همه در فاجعهء كنونى نقش داشته اند. اما آنچه شديداً به اين اقدام شكل بخشيده اين مفهوم است كه هرچه براى اسرائيل خوب است براى آمريكا هم خوب است. اسرائيل خواهان يك عراق خنثى شده بود. نيروهاى اطلاعاتى اسرائيلى براى آنكه قضايا به جنگ منتهى شود دربارهء سلاح‌هاى كشتار جمعى مورد ادعايشان اطلاعات غلط به آمريكا دادند و هنگامى كه بغداد در آوريل ۲۰۰۳ اشغال شد، دولت اسرائيل فوراً شروع كرد به هل دادن آمريكا به سمت حمله به سوريه. اما اين ميل شديد به حمله كم‌كم فرونشست، تا حد زيادى، به اين دليل كه آمريكايى ها به حد كافى نيرو ندارند تا عراق را محكم نگه دارند تا چه رسد به اينكه كشور جديدى را اشغال كنند.
اسرائيل در حال حاضر از طريق لابى‌هاى خود به ايالات متحده فشار مى‌آورد كه به ايران حملهء هوائى كند به رغم آنكه خود در لبنان با شكست مفتضحانه روبرو شده است. تصميم قاطع اسرائيل دائر بر اعمال زور جهت ممانعت از ايران در دستيابى به سلاح هسته‌اى، اين احتمال را به وجود مى‌آورد كه قبل از پايان دورهء كنونى بوش چنين حمله‌اى رخ دهد. كوشش‌هايى كه براى متوقف كردن فعاليت اتمى ايران از طريق ديپلماتيك صورت گرفته به شكست انجاميده است. هيچ اهميتى ندارد كه ايران براى آمريكا تهديدى محسوب نمى‌شود، حتى هيچ اهميتى ندارد كه ايران براى اسرائيل هم، كه چند صد سلاح اتمى در زرادخانهء خود دارد، تهديدى به شمار نمى‌رود. آنچه مهم است اين است كه اسرائيل مى‌خواهد سلطهء نظامى كامل بر سراسر خاورميانه داشته باشد.
اتحاد بين اسرائيل و ايالات متحده پس از ۵۰ سال به دخالت مستقيم نظامى آمريكا در خاورميانه انجاميده است. اين دخالت كه منافع آمريكا را تقويت نمى‌كند كابوسى ژئوپليتيك را افسار گسيخته رها مى‌كند. سربازان و نيروهاى دريايى آمريكا دسته دسته در جنگى بيهوده نابود مى‌شوند. عجز آمريكا دربرابر فشارهاى اسرائيل به بيشترين حد رسيده است. كاخ سفيد و كنگره، شايد براى نخستين بار، به صورت دنبالچهء منافع اسرائيل درآمده اند. در ايالات متحده ديگر بحثى در كار نيست. همهء نامزدهاى رياست جمهورى آمريكا به «بله قربان گوى» اسرائيل بدل شده اند به استثناى دنيس كوسينيچ [سناتور و يكى از كانديداهاى حزب دمكرات آمريكا در انتخابات رياست جمهورى ۲۰۰۸]. كسانى كه دربرابر اسرائيل بايستند تاوانى سخت بايد بپردازند.
اين وضعيت بدين معنا‌ست كه هيچ راه مسالمت‌آميزى براى كشمكش فلسطين‌‌اسرائيل وجود ندارد؛ بدين معنا‌ست كه درگيرى بين تروريسم اسلامى از يك طرف و ايالات متحده و اسرائيل از طرف ديگر، افزايش خواهد يافت؛ بدين معنا‌ست كه قدرت آمريكا و حيثيت آن در سراشيب و انحطاطى غيرقابل برگشت افتاده است و مى‌ترسم كه به معناى پايان نهائى تجربهء يهوديت در خاورميانه نيز باشد.
تضعيف ايالات متحده از نظر اقتصادى و نظامى باعث بروز مراكز نوينى از قدرت مى‌شود. اقتصاد آمريكا كه در نتيجهء جنگ عراق به نحوى بد اداره شده و به تحليل رفته است، هرچه بيشتر به واردات چين و به مقادير عظيم اوراق قرضهء آمريكائى كه در دست چينى‌ها‌ست وابسته مى‌شود. چين ۸۲۵ ميليارد دلار ذخيرهء ارزى در اختيار دارد. اگر پكن تصميم بگيرد رشتهء پيوند خود را با بازار اوراق قرضهء ايالات متحده، حتى با بخشى از آن، بگسلد باعث سقوط آزاد دلار خواهد شد و به سقوط بازار املاك و مستغلات ۷ تريليونى آمريكا خواهد انجاميد. بانك‌هاى فراوان موج‌وار ورشكست خواهند شد و بيكارى عظيمى به بار خواهد آمد. وابستگى فزايندهء امريكا به چين باعث هجوم چينى‌ها براى اتحاد با كشورهاى صادر كنندهء نفت مانند ايران، نيجريه، سودان و ونزوئلا شده است. چينى‌ها براى درگيرى آشكار جهانى بر سر منابع كه رو به كاهش اند خود را آماده مى‌كنند.
آيندهء شومى در پيش است. نه تنها سياست خارجى اسرائيل با منافع آمريكا خوانايى ندارد، بلكه به طور جدى بدان ضرر مى‌زند. جنگ طلبى روزافزون در خاورميانه، فراخوان‌هاى حمله به ايران، فروپاشى پروژهء امپراتورى آمريكا در عراق، همگى راه را براى رقيبان آمريكا باز گذاشته اند. چيزى كه قبلاً وجود نداشت. به سود اسرائيل نيست كه آتش يك كشمكش منطقه‌اى را روشن كند. به سود ما هم نيست. اما آنان كه گردش چرخ امور را در دست دارند به نظر مى‌رسد مصمم‌اند به نام آزادى و دمكراسى كشتى دولتى آمريكا را با سرعتى سرسام‌آور پيش چشم ما به صخره ها بكوبند.
ترجمه براى انديشه و پيكار - ژوئيه ۲۰۰۸

منبع:

http://www.truthdig.com/report/item//20070702_a_declaration_of_independence_from_israel



---------------
* هر مايل دقيقاً ۱۶۰۹ متر است. (م)
** منظور اراضى اشغال شده در سال ۱۹۶۷ است كه خود ۲۲٪ يعنى حدودا يك پنجم كل خاك فلسطين تاريخى ست. (م)
*** منظور از gated communities شهرك هاى مسكونى بسته اى است كه دائماً تحت حفاظت قرار دارد با شيوه اى از زندگى آرام، خوش و همسان براى ساكنين آن كه مدلى ست از شهرهاى خصوصى. در ايالات متحده از اين گونه جامعه ها و شهرهاى بسته فراوان وجود دارد. (م)
ــ كريس هجِس نويسندهء كتابى ست تحت عنوان: «جنگ نيرويى ست كه به ما معنا مى‌بخشد». War is the Foce that Gives us meaning

لوموند ۱۷ مه ۲۰۰۸
ترجمه تراب حق شناس

يادداشت مترجم:
در شصتمين سالگرد برپايى دولت اسرائيل، مردم فلسطين شصتمين سالگرد "النكبة" (فاجعهء از دست رفتن فلسطين)، و شصتمين سالگرد مقاومت و مبارزهء عادلانهء خود را برپا مىدارند. اساس جنبش صهيونيستى اين بود كه براى نجات يهوديان اروپا از يهودستيزى بايد در فلسطين دولتى يهودى برپا شود زيرا فلسطين "سرزمينى ست بدون مردم" و بايد به "مردمى بدون سرزمين، يعنى يهوديان" داده شود. اسرائيل پس از ۵۰ سال كه از اين تصميم گذشت (يعنى از ۱۸۹۸ تا ۱۹۴۸) با تمهيدات و همكارى كامل و همه جانبهء قدرتهاى سرمايه دارى و امپرياليستى به وجود آمد. اين نه آغاز ماجرا، بلكه پايان يك مرحله از آن بود. واقعيت اين ماجرا را در هرجاى رسمى، از سازمان ملل متحد تا كتاب هاى درسى اسرائيل و نيز كل فرهنگ و آموزش در كشورهاى غربى و بلوك شرق وارونه نشان دادند و حق فلسطينى ها زيرپا گذاردند. گاه برحسب ضرورت هاى سياسى، در حرف، به حق ضايع شدهء فلسطينى ها و آوارگى ۷۷۰ هزار نفر از آنان اشاره اى كردند ولى درعمل جز به سود متجاوز گامى برداشته نشد. اسرائيل را دموكراتيك خواندند با اينكه همه مى دانند كه اين "كشور نه قانون اساسى دارد، نه مرزهاى مشخص؛ و اينكه اسرائيل دولتى يهودى ست و قوانين مذهبى در آن دست بالا را دارد. ازدواج يهودى با غيريهودى امكان ندارد، مراسم مذهبى روز شنبه همه جا اجبارى ست حتى در هواپيماى العال. اگر همين امروز چندين حزب آشكارا يهودى بنيادگرا و فاشيست از دولت كناره گيرى كنند، دولت اسرائيل سقوط مىكند. قدرت خاخام ها در ارتش رو به افزايش است و اگر دعاى دستجمعى و مناجات سربازان اسرائيلى در فاصله يك آتش بس را ببيند مناجات حزب اللهى ها در جبهه به نظرتان ناچيز مىآيد. كمتر دروغى بزرگتر از دموكراتيك بودن كشورى ست كه به گفتهء ماكسيم رودنسون، خود واقعيت و رويدادى استعمارى ست (Un fait colonial) و بر ويرانهء موجوديت و سركوب مستمر ملتى ديگر بنا شده است.
بارى، از بركت و به اعتبار مبارزهء مستمر و همه جانبهء مردم فلسطين امروز وجدان هاى بيدار در اسرائيل به سخن درآمده اند و مورخين جديد اسرائيلى آشكارا از غصب سرزمين فلسطين به زور، و از اخراج اهالى آن طبق نقشه اى كه از سالها پيش تعيين شده بوده و تا همين اواخر يعنى تا ۵۰ سال سرى نگاه داشته شده بوده سخن مىگويند.
ما علاقه مندان به مطالعه دربارهء اين قضيهء عادلانه، سياسى و انسانى را به مطالعهء آثار مورخين جديد اسرائيلى فرا مىخوانيم. اگر روى گوگل فقط عبارت "مورخين جديد" را به يكى از زبان هاى رسمى از جمله به انگليسى (New historians) جستجو كنيد، به حقايق فراوانى دربارهء تاريخ اسرائيل دست خواهيد يافت. به خصوص آثار ايلان پاپه (Ilan Pappe) و شلومو ساند (Shlomo Sand) هردو استاد دانشگاه اسرائيل.

آنچه در زير مىآيد گوشه اى ست از واقعيت اسرائيل و فلسطين كه از لوموند ۱۷ مه به فارسى ترجمه شده است. (مه ۲۰۰۸)

هر سال، روز ۳۰ مارس، كسانى كه به آنها اعراب اسرائيلى يا فلسطينى هاى اسرائيل مىگويند به مناسبت "روز زمين" به تظاهرات خيابانى دست مى زنند. ۳۲ سال است كه آنها چنين مى كنند، يعنى از سال ۱۹۷۶ كه ۶ نفر از آنان در اعتراض به مصادرهء زمينهاشان توسط دولت يهود (Etat juif) در تيراندازى نيروهاى اسرائيلى كشته شدند. در سالهاى اخير دامنهء اين تظاهرات و مطالبات آن گسترش بيشترى يافته و جمعيت فراوانترى را به سوى خود جلب مىكند.
امسال، آنها تصميم گرفتند شهر قديمى عربى يافا (Jaffa) را كه نزديك تلاويو قرار دارد به صورت پل ارتباطى تظاهرات درآورند. پانصد خانواده ار محلهء عجمى (Ajami) به اخراج از خانه هاشان تهديد شده اند و علت آن، عدم رعايت بهداشت و خانه سازى غير قانونى اعلام شده است. جمال زحالقه، رهبر حزب عربى "بلد" (و نمايندهء پارلمان اسرائيل) مىگويد: "شصت سال پيش، اعراب را دستجمعى از يافا اخراج كردند. چنين چيزى ديگر هرگز تكرار نخواهد شد".
فلسطينىهاى اسرائيل، چه مسلمان و چه مسيحى، امروز سربلند كرده اند. آنها تصميم گرفته اند دست روى دست نگذارند، حقوق خود را مطالبه كنند و براى كسب آن به مبارزه ادامه دهند. آنان به نيروى خويش آگاهى دارند و هرچه متشكلتر مىشوند. شمار آنان هم اكنون يك ميليون و نيم نفر است، يعنى ۲۰ درصد جمعيت اسرائيل. از سال ۱۹۴۸ كه دولت اسرائيل تشكيل شده، آنها به لحاظ نظرى شهروند كامل اسرائيل محسوب مىشوند. در آن زمان تعدادشان ۱۶۰ هزار نفر بود. [اما بايد گفت] كه در همان سال، ۷۷۰ هزار نفر از همميهنانشان از خانههاشان اخراج شده، به كشورهاى همسايه يا به سرزمينهاى اشغالىِ [بعدى، يعنى ساحل غربى و غزه] گريخته و به اميد بازگشت به شهرها و روستاهاشان، كليد خانههاشان را هم نگه داشته بودند. اما روستاها با بولدوزر صاف شده، خانهها اشغال، و مزارع مصادره گرديده بود.
يوسف جبارين، استاد دانشگاه حيفا و مؤسس كانون عربى قانون و سياست، در گفتگو با خبرنگار ما در ام الفحم مىگويد: "شصت درصد از مين هاى ما در سال ۱۹۴۸ مصادره شد. اين حركت ادامه يافته، به طورى كه امروز به سختى مىتوان گفت كه ۳ و نيم درصد از سرزمين اسرائيل به ما تعلق دارد. ديگر براى ما چيزى نمانده كه از ما بگيرند. اين است كه مراتع چادرنشينان صحراى نقب را مصادره مىكنند. بايد اضافه كنم كه نزديك به ۳۰۰ هزار نفر از ما [فلسطينى هاى اسرائيل] پناهندگان داخلى هستند، يعنى به دليل اينكه روستاهاشان ويران شده از آنجا كوچ كرده اند ولى مجاز نيستند به خانههاشان بازگردند. اينها را "غايبان حاضر" (به انگليسى present absents) مى نامند.
براى مثال، در اكتبر ۱۹۴۸، اهالى روستاى بيرام واقع در جليل عليا با جمعيتى درحدود هزار نفر از دهقانان مسيحى از خانههاشان اخراج شدند. اسرائيلىها به آنان قول دادند كه پس از جنگ مىتوانند به خانههاشان بازگردند. چنين نشد. آنها به دادگاه شكايتهاى فراوان كردند. هرچند دادگاه حق را به دهقانان داد، ولى نظاميان از بازگشت آنان جلوگيرى كردند و در سپتامبر ۱۹۵۳ روستا بمباران شد. حتى امروز هم ممكن نيست بتوان ويرانه ها را بازسازى كرد. كل اهالى عرب كه در محدودهء دولت اسرائيل باقى مانده اند تا سال ۱۹۵۶ زير فرمان حكومت نظامى قرار داشتند با همهء محدوديت هايى كه اين امر مى تواند براى اهالى به دنبال آورد. يوسف جبارين با اعتراض مىگويد: "امكان نداشت بتوان از دهكده اى به دهكدهء ديگر رفت. مدت ۱۸ سال ما عاطل و باطل مانديم و هنوز انتظار مىكشيم خسارتهايى را كه به ما وارد شده جبران گردد".
ام الفحم دركنار ناصره (Nazarette) مهمترين شهر عربى اسرائيل است. از زمانى كه اهالى اين شهر روابط همبستگى خود را با برادران فلسطينى شان درساحل غربى تقويت كرده اند، اين شهر به صورت نوك پيكان نارضايتى و اعتراض فلسطينى هاى اسرائيل درآمده است. ابتدا انتفاضهء دوم بود و سپس ساختن ديوار [موسوم به ديوار امنيتى، ديوار جداسازى (۱)] كه به خصوص در اين ناحيه به قلمرو دولت آيندهء فلسطين آشكارا تجاور كرده و سپس قانون مورخ ۲۰۰۳ كه نزديك شدن خانواده هاى فلسطينى اسرائيل را با فلسطينى هاى ساحل غربى ممنوع مى كند، بدين منظور كه جمعيت عرب در درون دولت يهودى افزايش نيابد. معافيت مطلق از مجازات كه دادگاه براى افرادى از پليس قائل شد كه ۱۳ تن از فلسطينى هاى اسرائيل را در سال ۲۰۰۰ در جريان يك تظاهرات مسالمتآميز در دفاع از قربانيان انتفاضه كشته بودند كاتاليزورى بود براى بيدارى فلسطينى هاى اسرائيل.
اين حكم دادگاه كه به عنوان امرى ضدعدالت تلقى شده سطح آگاهى ها را بالا برده است. ممدوح اغباريه، رئيس اتحاديهء دانشجويان عرب مىگويد: "اعراب اسرائيل شهروندان درجهء دوم اند. پس از آن تظاهرات (سال ۲۰۰۰)، ۲۹ تن ديگر از فلسطينى هاى اسرائيل كشته شده اند و هرگز حتى يك مورد سراغ نداريم كه پليس محكوم شده باشد. اين به خوبى نشان مىدهد كه دولت اسرائيل چه نگاهى به ما دارد".
يك دانشجوى اهل حيفا كه در ام الفحم اقامت دارد مىگويد: "زمانه اى كه درآن اعراب فرودست و مطيع باشند بسر رسيده است. پدران ما جرأت نمىكردند صدايشان را بلند كنند. رهبران سابق ما دربرابر اشغال جيك نزدند. همهء اينها ديگر تمتم شده است. ما مىخواهيم به تبعيض و جدائى، به سركوب، به تبعيض نژادى پايان دهيم. ما خواستار برابرى حقوق و فرصت هاى برابر هستيم. ما مىخواهيم نسلى باشيم كه به خود اعتماد دارد. ما با دولت اسرائيل به عنوان يك دولت يهودى مخالفيم، زيرا يهودى بودنِ دولت با دموكراتيك بودنِ در تناقض است. دموكراسى يعنى براى همهء مردم". دانشجويانى كه در محوطهء آفتابى دانشگاه دور او گردآمده اند سخنانش را تأييد مىكنند. برخى از آنان مصادرهء زمينها را "بزرگترين دزدى تاريخ" توصيف مىكنند. احمد از تبعيض موجود در درون دانشگاه و امتيازاتى كه به غيراعراب داده مىشود خشمگين است.
از نظر اسد غانم، استاد علوم سياسى، دانشجويان ديگر چيزى را كه به تعبير او "يك رژيم قومسالار" (Ethnocratique) است تحمل نمىكنند. "در اين رژيم تنها يك قوم كنترل امور را در دست دارد زيرا خود را برتر از ديگران مىپندارد. تحقير و نابودى ديگران بخشى از روش زندگى صهيونيستى ست". از نظر اين استاد "چنين وضعيتى ديگر نمىتواند ادامه يابد، زيرا زندگى ما را فلاكتبار مىكند و زندگى خودشان را فلاكتبارتر. آنها همواره درترس بسر مىبرند. اين نتيجهء وضعى ست كه بر سر فلسطينى ها درآورده اند. اينها همه خطرناك اند و نابودكنندهء خويش. بايد كشور را صهيونيسم زدايى و استعمارزدايى كرد كه به سود همگان است". اسد غانم خواستار بايكوت انتخابات اخير بود، زيرا همين كه بتوان رأى داد به اسرائيل امكان مىدهد كه از دموكراسى دم بزند، درحالى كه انتخابات چيزى جز يك نيرنگ نيست.
طى ماههاى اخير مواردى از پرتاب سنگ [به سوى اتومبيلهاى اسرائيلى] در جادههاى جليل [گاليله] و در دشت ساحلى وجود داشته و نگرانى نيروهاى امنيتى را فراگرفته است. يك سال پيش شين بت (سازمان امنيت داخلى اسرائيل) هشدار داده بود كه "راديكاليسم در بين اعراب اسرائيل رو به تشديد و گسترش است" و به تعبير روزنامهء پرخوانندهء معاريو مىتواند در ميانمدت به "تهديدى استراتژيك" تبديل شود. آيا يك انتفاضه در داخل اسرائيل نطفه مىبندد؟ دانشجويان حيفا براى عمليات پرتاب سنگ برد چندانى قائل نيستند، به خصوص كه خودشان، همگى، راه و روش غيرخشونتآميز را مىپسندند. ممدوح اغباريه بدين نخو از نظر خود دفاع مىكند: "ما دموكراتيم. ما تروريست نيستيم. ما نمىخواهيم يهوديان را به دريا بريزيم. ما مىخواهيم با هم زندگى كنيم و دربارهء آيندهمان باهم و بر اساس برابرى با يكديگر تصميم بگيريم".
سازمانهاى فراوان و متنوعى در ده سال اخير پا گرفته كه از حقوق فلسطينىها در اسرائيل دفاع مىكنند و خواستار پايان تبعيض هستند. نفوذ اين جنبش ها روزافزون است آنها خواستار لغو قوانين تبعيضآميزى هستند كه خريد زمين را از يهوديان براى اعراب ممنوع مىكند. همين طوراستخدام اعراب در نهادهاى دولتى كه عملاً ممنوع است. آنها خواستار سهم مساوى از خزانهء دولتى و سوبسيد (يارانه) هستند. درحال حاضر، كسانى كه خدمت نظام را انجام داده باشند و تنها به همين دليل مى توانند از امتيازات فوق برخوردار باشند.
يك سياست تبعيض مثبت [به سود كسانى كه بى بهره بوده اند برقرار شده] ولى نتيجه اى در راه نيست و شكاف بين يهوديان و اعراب هرچه بيشتر مىشود. ژاك بندولاك، دكتر در اقتصاد تأييد مىكند كه: "براى اعراب [اسرائيلى] هيچ بودجه اى وجود ندارد، هيچ طرح زيربنائى و هيچ امتياز مالياتى دركار نيست. اعراب سالها تحت حكومت نظامى قرار داشتند و حالا هم به حال خود رها شده اند". ۸/۵۴ درصد از فلسطينى هاى اسرائيل در زير خط فقر بسر مىبرند (در سال ۲۰۰۳ اين رقم ۳/۴۸ درصد بود)، درحالى كه نسبت يهوديانى كه در چنين وضعى بسر مىبرند ۲۰،۳ درصد است. نرخ بيكارى آنان هم چهار رقم بيشتر از يهوديان است. فلسطينىهاى اسرائيل در رشد اقتصادى سه سال گذشته كه بيش از ۵ درصد بوده به حال خود رها شده اند.
احمد حجازى، يك فلسطينى اسرائيل كه مدير توسعهء [اقتصادى و...] مجموعه اى متشكل از ۵۵ خانوار (۲۵۰ نفر) است كه نيمى از آنان عرب و نيمى ديگر يهودى هستند و "واحهء صلح" نام دارد خاطر نشان مىكند: "كاملاً روشن است كه اسرائيل نمىخواهد همهء افراد كشور برابر با يكديگر به شمار روند. به منظور آنكه خصلت يهودى كشور حفظ شود شمار آئين نامههاى تبعيضآميز رو به افزايش است و گفتگو هرچه دشوارتر مىشود. هربار كه پيشنهادهايى ارائه مىدهيم ما را متهم مىكنند كه ستون پنجم دشمن ايم و مىخواهيم اساس دولت را برهم بزنيم".
اين روستا كه در كنار لاترون واقع شده تنها نمونهء همزيستى بين دو جامعهء فلسطينى و يهودى ست. از نظر احمد حجازى "اين يك نمونه، يك سرمشق است كه ثابت مىكند ما مىتوانيم باهم زندگى كنيم و در عين حال، شكلى ست از اعتراض عليه سياست تبعيضآميز دولت". به گمان وى، تنها راه حل، ايجاد يك دولت دومليتى ست كه هركدام هويت خاص خودشان را نگه دارند.
در اوضاع كنونى، زمان حقيقتاً مناسب درآغوش كشيدن يكديگر نيست. ۶۴ درصد يهوديان اسرائيل هرگز پا به بخش عرب نشين نمىگذارند و ۷۵ درصد موافق اخراج و كوچ دادن آنها به ساحل غربى هستند. در كنست (پارلمان) درگيرى بين نمايندگان عرب و نمايندگان جناح راست هرچه بيشتر شده است. انى اتام، نمايندهء ناسيوناليست و مذهبى اعلام كرده است: "روزى خواهد رسيد كه ما شما را از اين ساختمان [مجلس] و از سرزمين مردم يهود بيرون خواهيم كرد". اويگدور ليبرمن، نمايندهء ديگر پارلمان و ناسبوناليست، همتاى عرب خود احمد طيبى را "تروريست" خطاب مىكند و طيبى به او جواب مىدهد "تو مهاجرى فاشيست هستى كه به سرزمينى آمده اى كه به تو تعلق ندارد". در نظر آقاى ليبرمن شكى نيست كه "اعراب از دموكراسى سوء استفاده مىكنند".
(منتشر شده در آرش شماره ۱۰۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ طول اين ديوار ۷۳۰ كيلومتر و ارتفاع ۸ تا ۹ متر است كه بخش اعظم مستعمرات اسرائيلى را دربر مىگيرد. اين ديوار بخش هاى وسيع ترى از سرزمينى را كه قرار بوده در آن دولت فلسطين تشكيل شود به سود اسرائيل مصادره مى كند. محاصرهء فلسطينى ها را تنگتر مى كند و حيات روزانهء آنان را با اختلال جدى مواجه مىسازد. دادگاه بين المللى لاهه كشيدن اين ديوار را غيرقانونى دانسته كه بر اساس آن بايد ويران شود ولى اسرائيل به اين حكم توجهى ندارد. براى اطلاع بيشتر رك. از جمله به:
www.peykarandeesh.org/old/felestin/fel.pdf/Divare-Nang.pdf