جنبشهای اجتماعی
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبش زاپاتیستی
اطلاعيهٌ کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
مکزيک ، ۲۶ ژوئن ۲۰۰۵
ترجمهء بهرام قديمی
خطاب به خلق مکزيک:
خطاب به خلق های جهان:
۱- کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی به اطلاع می رساند که کار همه پرسی از ده ها هزار نفر از پايه های کمک رسانی به پايان رسيده است. بين روزهای ۲۰ تا ۲۶ ژوئن در بيش از هزار روستای بومی واقع در ايالت چياپاس در جنوب شرقی مکزيک، جلسات و مجامع عمومی برپا گشت.
۲- در اين مجامع عمومی فقط مردان و زنانی شرکت داشتند که صد در صد بومی و صد در صد مکزيکی بودند، آن ها افرادی بالغ و جزو پايه های کمک رسانی به ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی بودند که ابتدا به گزارش رهبری زاپاتيستی و تجزيه و تحليل شرايط کشور و همين طور پيشنهاد گامی نوين در مبارزه گوش سپردند.
۳- پس از تجزيه و تحليل و بحث و گفت و گو در مورد مزايا و مضرات، خطرات و ريسک های اين پيشنهاد همه با آرای فردی و آزاد نظراتشان را بيان نمودند.
۴- حاصل آن بود که ۹۸٪ از افراد اين گام جديد را تصديق کردند و کمتر از ۲٪ تصميم گرفت آن را تصديق نکند.
۵- به اين طريق با تصديق و پشتوانهء اکثريت بزرگ شورشگرانش، ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی به يک ابتکار عمل سياسی ملی و بين المللی جديد دست خواهد زد.
۶- جهت معرفی آن چه در اين همه پرسی داخلی مورد تجزيه و تحليل و بحث قرار گرفت، به علاوه توضيح ابتکارعمل جديد تصويب شده، و فراخوان به پيوستن به آن، کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی در روزهای آينده يک رشته از متون را که بخش های »ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا« را تشکيل می دهند، را منتشر خواهد کرد.
دمکراسی!
آزادی!
عدالت!
از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک
از طرف کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزيک، ماه ششم سال ۲۰۰۵
Comunicados del EZLN , 26.06.2005 , en el idioma Farsi (Persa) por Bahram Ghadimi
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
سفر برای زندگی
نوعی از جمعبندی از نوعی از سفر
دون کیشوت گفت:
وارهاندیم از سیاهچالهای کهن در زمین پیش از تاریخ
ذاتِ نو شوندۀ خود را؛
چالههای سیاهِ راهِ فضا در فرازمان نیز ما را
دیری
اسیرِ خود نتوانند داشت.
پا که از خاک کنده شد،
بر سرِ هرچههای آنسوی افلاک نیز
میتوانش گذاشت.
(اسماعیل خویی: فلسفهی دون کیشوت)
نخست باید اذعان داشته باشیم که برای ما، بهعنوان یک جمع تبعیدی ایرانی بسیار دشوار است "یک گزارش" در مورد واقعهی سفر یک هیئت زاپاتیستی به گوشه و کنار اروپا، از قبرس تا سرزمین بومیان سامی در شمال این قاره بنویسیم. چنین امری نیازمند چندجانبهنگری و شناخت از جمعها، گروهها و سازمانهاییست که زاپاتیستها را دعوت کرده بودند و با آنان به تبادل نظر پرداختند؛ و مهم حضور در جلسات و نشستهای آنان بود. میتوان گفت که زاپاتیستها با این سفر موفق شدهاند گروههای مختلف عقیدتی را، از کمونیست تا آنارشیست، از مبارزان حفظ محیط زیست تا فعالین حقوق بومیان، از سندیکاهای کارگری تا مهاجران غیرقانونی و از مسکنباختههای شهرنشین تا کشاورزانی که اراضیشان را به زور از آنها ربودهاند، گرد هم جمع کنند تا چنین سفر تاریخیای امکانپذیر گردد.
از سوی دیگر علاقهی زاپاتیستها و توجه استثنایی آنان به فعالین و جنبشهای اروپایی معرکه بود! یکی از مبارزان با سابقه در آلمان میگفت: "تا کنون هیچ جنبش انقلابیای چنین علاقهای به شناخت از فعالیت گروههای چپ در اروپا از خود نشان نداده بود". چه عاملی باعث میشود که زاپاتیستها دست به چنین عملی بزنند و با به خطر انداختن خود، در شرایط بسیار دشوار نظامی در چیاپاس، با وجود اوضاع نابهسامان بیماری کرونا و با تحمل سختیهای آن، این گونه اقدام کنند؟
از اول ژانویه ۱۹۹۴، ما بارها شاهد بودهایم که زاپاتیستها با ابتکاراتشان روی بسیاری از مبارزات تأثیر گذاشتند. سالها پیش در پیشباز کتاب "آتش و کلام" نوشتیم:
"زاپاتیستها تجربه جالبی در سکوت کردن دارند. اینکه چه بگویند، کی بگویند، چه نگویند و کی سکوت کنند و درعینحال کار خود را آرام و هشیار ادامه دهند. آنان که بارها ثابت کردهاند تا چه اندازه ارزش کلام را میدانند، بارها نشان دادهاند که ارزش سکوت را نیز به همان اندازه میشناسند. زاپاتیستها بارها، گاه به مدت طولانی در سکوت گام برداشتند تا هربار که زبان میگشایند با ابتکاری جدید پا به عرصه کلام بگذارند. اگر یک بار پس از سکوت، راهپیمایی با شکوه "رنگ خاک" را سازمان دادند، باری دیگر با "نخستین فستیوال خشم شایسته" سخن گفتند و برای دیگران فضایی شکافتند. اینک زاپاتیستها بیش از یک سال است که در سکوت بسر میبرند (از ژانویه ۲۰۰۹). در سکوت، معلم آموزش میدهند، پزشکیار تربیت میکنند، میدانهای کشت داروهای گیاهی را در روستاهای مختلف سازمان میدهند، میلیشیا آموزش میدهند، مراکز بهداشتی و مدرسه میسازند، و با پیوستن بیهایوهوی روستاهای جدید، خون تازه به رگهایشان جاری میشود. آنان در سکوت بسر میبرند تا در درون خویش بنگرند و جهان را ببینند". (در پیشباز کتاب "آتش و کلام": "حيثيت انسانى ستمديدگان جهان و خروش آن در كوههاى چياپاس"، تراب حقشناس، از طرف جمع اندیشه و پیکار).
این بار نیز زاپاتیستها با وجود حملات گسترده نیروهای شبه نظامی وابسته به دولت، با وجود بیماری کرونا و محدودیتهای ناشی از آن در سراسر جهان، باز با یک ابتکار جدید به عرصه فعالیت بیرونی پای نهادند و آتشی شدند تا بخشی از جنبش چپ اروپا حول آن با یکدیگر به گفتوگو بنشیند.
در روز اول ژانویه ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، اطلاعیهی مشترکی را همراه با صدها گروه و تشکل دیگر (از جمله تشکل ما، اندیشه و پیکار) انتشار داد مبنی بر این که قصد دارد برای گفتوشنود و انتقال تجربه با جنبشهای اجتماعی دیگر به کنار و گوشهی جهان سفر کند. [ن.ک. به: "قسمت اول: یک بیانیه... برای زندگی"
http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1333-2021-01-10-18-13-56
در این اطلاعیه سفر یک هیئت زاپاتیست را به همراهی نمایندگانی از "کنگرۀ ملی بومیان - شورای بومی دولت" CNI-CIG و "جبهه خلقی در دفاع از آب و زندگی در [ایالات] مورلوس، پوئبلا و تلاکسکالا" در ماههای ژوئیه، تا سپتامبر ۲۰۲۱ نوید میداد.
از همان نخستین روزهای سال ۲۰۲۱ گروههای مختلف هوادار جنبش زاپاتیستی در اروپا جلسات بسیاری را برگزار کردند تا در مورد چندوچون سازماندهی این سفر با هم به توافق برسند. طبیعیست که در میان همان جمع نیز افرادی بودند که به علت وجود بیماری کرونا و اوضاع بهداشتی موجود با این سفر مخالفت داشته باشند، با این حال اجماع عمومی بر این بود که با همکاری نیروهای مختلف از چپ و از پایین میتوان چنین سفری را سازمان داد.
از این لحظه به بعد، هر منطقهای در کنار برگزاری جلسات محلی و کشوری و بعد در سطح اروپا، دیگران را از پیشرفت کار آگاه میکرد. همزمان با تشکیل گروههای و کمیسیونهای کاری مختلف هماهنگی اموری که به همه کشورها مربوط میشود، مانند کمیسیون مالی برای تهیه مخارج سفر، کشتی، تعیین بندری مناسب برای آنکه نخستین هیئت زاپاتیست از آنجا وارد اروپا شود، کمیسیون پزشکی، کمیسیون حقوقی و...، کار گستردهای آغاز شد.
در ابتدا زاپاتیستها از یک هیئت ۱۲۰ نفره سخن میگفتند که ۱۰۰ نفر آن را زنان تشکیل میدادند. امری که با آغاز کارهای اداری مربوط به تهیه پاسپورت و مدارک دیگر مورد لزوم سفر با مشکلات زیادی دست به گریبان شد.
در روز ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی خبر داد:
"امروز ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ در محل "بذرگاه فرمانده رامونا" ”Semillero Comandanta Ramona“ رفقایی که اولین گروه از نمایندگان ما را در سفر برای زندگی، فصلِ اروپا تشکیل میدهند، جمع شدهاند. اینها هیئت دریایی ما هستند".
"در راه اروپا…"
"این نخستین گروه، ۱۵ روز در "بذرگاه" در قرنطینه خواهد ماند، جدای [از بقیه مردم]، تا تضمین بدهد که آلوده به ویروس معروف به کوید۱۹ نیست و تا خودشان را برای زمانی که سفرشان در دریا طول خواهد کشید آماده کنند. طی این دو هفته در ماکت کُپی کشتی، که به همین منظور آن را در "بذرگاه" ساختهایم، سر خواهند کرد".
"در روز ۲۶ آوریل ۲۰۲۱ از آنجا راهی بندری در جمهوری مکزیک خواهند شد. حداکثر ۳۰ آوریل به آنجا خواهند رسید و سوار کشتیای خواهند شد که آن را "کوه" نامگذاری کردهایم. طی دو یا سه شبانه، در عرشهی کشتی خواهند ماند و روز ۳ ماه مه ۲۰۲۱، در روز سنتاکروز، چان سنتاکروز [صلیب ماه مه] کشتی "کوه" به سوی سواحل اروپا بادبان بر خواهد افراشت. سفری که احتمالا ۶ تا ۸ هفته طول خواهد کشید. پیشبینی میشود که در نیمهی دوم ماه ژوئن ۲۰۲۱ به سواحل اروپا خواهند رسید".
"از همین ۱۵ آوریل ۲۰۲۱، از ۱۲ "حلزون" [caracol] زاپاتیستی، رفقای پایههای کمکرسانی ما برای بدرقهی هيئت زاپاتیستی فعالیتهایی خواهند داشت. این هیئت از طریق دریا و آسمان به جغرافیایی سفر خواهد کرد که آن را اروپا مینامند".
"در این بخش که ما آن را "سفر برای زندگی، فصل اروپا" نامیدیم، نمایندگان زاپاتیست با کسانی ملاقات خواهند کرد که از ما برای گفتوگو در بارهی تاریخ مشترکمان، دردها، خشمها، دستاوردها و شکستهامان دعوت کردهاند".
"تا به امروز از جغرافیاهای زیر دعوت شدهایم و این دعوت را پذیرفتهایم:
آلمان، اتریش، بلژیک، بلغارستان، کاتالونیا، قبرس، کروآسی، دانمارک، کشور اسپانیا، فنلاند، فرانسه، یونان، هلند، مجارستان، ایتالیا، لوکزامبورگ، نروژ، سرزمین باسک، لهستان، پرتقال، پادشاهی متحده [انگلستان]، رومانی، روسیه، صربستان، سوئد، سوئیس، ترکیه و اوکراِِیین" .(ن.ک. به:
http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1362-2021-04-27-17-55-54
در آوریل سال ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در اطلاعیه دیگری تحت عنوان "گردان ۴۲۱ (هیئت دریایی زاپاتیستی)" مینویسد:
"هفت نفر، هفت زاپاتیست که فراکسیون دریاییِ هیئتی که از اروپا دیدار خواهد کرد را تشکیل میدهند. چهار زن، دو مرد و یک دگرجنسیتی. ۱،۲،۴. در حال حاضر گردان ۴۲۱ دیگر مستقر شده است در مکانی که آن را "مرکز تعلیم دریایی-زمینی زاپاتیستی" مینامند در بذرگاه فرمانده رامونا Semillero Comandanta Ramona در منطقه سوتس چوخ Tzotz Choj.".
"... پس چرا فقط ۷ نفر؟ خُب، میتوانم برایتان از ۷ جهتاصلی حرف بزنم (جلو، عقب، یک طرف، آن طرف دیگر، مرکز، بالا و پایین)، از ۷ خدای نخستین، همانها که جهان را زائیدند و غیره. اما حقیقت این است که، جدای سمبلها و تمثیلها، این تعداد به خاطر آن است که اکثراً هنوز نتوانستند پاسپورت بگیرند و هنوز دارند زور میزنند تا بگیرند. بعداً در این باره تعریف میکنم".
ن.ک. به: http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1358-2021-04-27-17-55-53
از آن به بعد بسیج کسانی که در اروپا فعالیت میکنند با یک سری پیغام، بهخصوص با عکس و فیلم از چیاپاس حمایت شد. [برای مثال ن.ک. به: "و در همان حال در جنگل لاکندونا…"
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/24/y-mientras-tanto-en-la-selva-lacandona
"مسیر ایشچل"
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/26/la-ruta-de-ixchel
"دیروز: تئوری و عمل"
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/30/ayer-la-teoria-y-la-practica].
این تشویقها بیپاسخ نماند و هر روز به جمع کسانی که از زاپاتیستها دعوت به عمل میآوردند افزوده شد.
بالاخره در روز ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱ کشتی بادبانی زاپاتیستها، یا آنگونه که خودشان آن را نامگذازی کردهبودند "کوه" در بندر ویگو در غرب اسپانیا کناره گرفت و هفت نفر عضو "گردان ۴۲۱" با یک قایق به ساحلی رسیدند که جمعیت چند صد نفرهای در انتظار آنان بود. در میان یک گروه بزرگ از نوازندگان نیانبان (نیهمبون) با لباسهای محلی گالیسی مراسم خوشآمدگویی به اروپا برگزار شد.
ن.ک. به: زاپاتیستها به بندر ویگو رسیدند
http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1379-2022-01-26-22-06-16
قرار بر این بود که یک هفته بعد از ورود "گردان ۴۲۱" هیئت بزرگ زاپاتیستی با هواپیما وارد اروپا بشود و در پاریس طی مراسم بزرگی نیروها و فعالین چپ اروپایی به پیشواز آنان بروند. آنچه بهنظر ساده میرسید، در عمل و در شرایطی که کرونا تمام اخبار را تحتالشعاع خود قرار داده بود، تبدیل به امری ناممکن شد: ابتدا مشکل دریافت پاسپورت برای زاپاتیستها مدتی جلوی سفر را گرفت. دولت مکزیک مدعی این شده بود که زاپاتیستها ابتدا باید ثابت کنند که مکزیکی هستند تا بعد مدارک سفرشان را بدهد، سپس بهعنوان مدرک از آنان قبض آب و برق خواستند. در حالی که اکثریت روستاهای مکزیک از نبود آب لولهکشی و برق رنج میبرند، ظاهرا برای کارمندان دولت مکزیک، نداشتن رسید پرداخت پول آب و برق به معنی آن بود که آنان ساکن مکزیک نیستند. فشار افکار عمومی باعث عقبنشینی دولت شد و بهتدریج اعضای هیئت زاپاتیستی پاسپورتهای خود را دریافت کردند. بعد موضوع ورود به اروپا مطرح شد: از کدام فرودگاه امکان ورود به اروپا برای حدود ۱۸۰ زاپاتیست امکانپذیر است؟ در حالی که تمام کشورهای اروپایی به قوانین "اروپا" استناد میکردند، هر کدام قوائد متفاوتی را برای ورود به کشور وضع کرده بودند: آلمان: دو بار واکسن و سپری شدن ۱۴ روز از واکسن دوم؛ فرانسه دوبار واکسن و سپری شدن ۸ روز از واکسن دوم؛ سوئیس: دوبار واکسن و از روز بعد از واکسن دوم میتوان وارد کشور شد و دست آخر اتریش: فقط با یک تست!
از آنجا که ورود زاپاتیستها با تأخیر مواجه شد، در روز ۱۳ اوت ۲۰۲۱، یعنی دقیقا پانصد سال پس از اشغال مکزیک، اعضای گردان ۴۲۱ همراه با بیش از ۱۵۰۰ نفر در یک تظاهرات شرکت کردند تا در یک سخنرانی آتشین اعلام کنند که هنوز مقاومت میکنند.
ن.ک. به: http://peykar.org/index.php/28-mouvements-sociaux-et-populaires/1397-13-2021
همانطور که گفتیم، تنها راه ورود به اروپا برای هیئت زاپاتیستی که اکثریت آن واکسن نزده بود، فرودگاه وین بود. در این صورت این افراد باید رسما دارای یک دعوتنامه و سندی میبودند که ثابت کند از پس مخارج خود در اروپا بر میآیند. هوادارن جنبش زاپاتیستی در اتریش دست به کار شدند تا برای هیئت زاپاتیستی و همراهانشان جای خواب تهیه کنند و هم تمام ملزومات اداری را آماده سازند.
بزرگ بودن هیئت زاپاتیستی باعث مشکلات عدیدهای در سازماندهی این سفر شده بود ولی درعینحال تنها در چنین حالتی امکان آن وجود داشت که در عرض سه ماه در تمام گوشه و کنار اروپا با گروههای فعال و جنبشهای اجتماعی دیدار و گفتوگو داشته باشند.
باری در روز ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۱ بخش بزرگی از هیئت زاپاتیستی (۱۰۰ نفر) به فردگاه وین رسید. تا روز بعد از آن ۷۷ نفر دیگر به آنان بپیوندند. در روز ۲۲ سپتامبر نیز یک گروه ۱۴ نفره از نمایندگان "کنگره ملی بومیان" و "جبهه خلقی در دفاع از آب و زندگی در [ایالات] مورلوس، پوئبلا و تلاکسکالا" نیز به وین سفر کردند تا همزمان با سفر زاپاتیستها در اروپا با گروهها و جریانات اروپایی دیدار داشته باشند.
در فرودگاه با سرود "کارگران وین" بهعنوان سمبل مبارزات کارگری در اتریش
[https://www.youtube.com/watch?v=oopGFXItVyg] از زاپاتیستها استقبال گرمی بهعمل آمد. بعد آنهایی که واکسن زده بودند به محلی که برای اسکانشان در نظر گرفته شده بود، و آن عده که واکسن نزده بودند به محل قرنطینه منتقل شدند. از این لحظه دیگر فعالیتهای "سفر برای زندگی" برای کسانی که در اروپا انتظار زاپاتیستها را میکشیدند آغاز شد.
دو روز بعد از آن نخستین جلسات با سازماندهندگان اتریشی و دیگر کشورهای اروپا آغاز شد. زاپاتیستها با توجه به عقبافتادن وقت سفر، اروپا را به سه منطقه تقسیم کرده بودند و هیئت زاپاتیستی که متشکل از ۲۸ گروه و یک گروه هماهنگ کننده میشد، قرار بود در هر یک از این مناطق حدود یک ماه سفر کند.
طی جلسات مختلف تعیین شد که کدام یک از این ۲۸ گروه، عازم چه کشوری بشود. قرار شد کشورهای منطقه یک، یعنی اتریش، کشورهای بالکان، آلمان و کشورهای شمال اروپا، از دو روز بعد از آن کارشان را آغاز کنند.
در روز چهارشنبه ۲۲ سپتامبر حدود ساعت ۱۸ اتوبوس هیئت زاپاتیستی به شهر فرانکفورت رسید و با یک راهپیمایی کوتاه وارد "اکسس" شد (یک مرکز فعالیت اجتماعی جوانان در شهر فرانکفورت) و با رعایت تمام امور برای پیشگیری از سرایت بیماری کرونا مراسم پیشواز به آلمان برگزار گشت. از این روز نه تنها در آلمان، بلکه در دانمارک، سوئد، اترایش و کشورهای بالکان زاپاتیستها در جلسات کوچک و بزرگ فعالیت خود را آغاز کردند.
پس از آنکه نمایندگان زاپاتیست در سراسر "منطقه یک" جلسات خود را با فعالین سیاسی و اجتماعی برپا کردند، بار دیگر تمام اعضای هیئت در شهر دیژون در فرانسه گرد هم آمدند تا فعالیت خود را در "منطقه دو" که دربرگیرنده کشورهای بلژیک هلند، لوکزامبورگ، فرانسه، ایتالیا و قبرس بود سازماندهی کنند. بهدلیل آنکه دولت یونان به هیچ شهروند مکزیک اجازه ورود نمیداد (به بهانه بیماری کرونا) و همچنین بهعلت آنکه ترکیه خارج از منطقه بازار مشترک اروپا قرار دارد و هر کس که از آنجا وارد اروپا میشد، میبایست ۱۴ روز را در قرنطینه بگذراند، زاپاتیستها سفر خود به این دو کشور را ملغی کردند.
از روز ششم نوامبر بار دیگر اعضای هیئت از کشورهای گوناگون "منطقه دو" به شهر رم در ایتالیا آمدند تا بعد از یک جشن خداحافظی و بازی فوتبال بین تیم زاپاتیستها و چند تیم محلی در روز ۸ نوامبر از آنجا عازم "منطقه سوم"، یعنی اسپانیا، پرتقال و جزایر اطراف بشوند.
در روز ۴ دسامبر دیگر تقریبا تمام اعضای این هیئت بزرگ در مادرید جمع شده بودند تا آخرین نشستهای خود را با نمایندگان تشکلهای اروپایی برگزار کرده و در روز ۶ دسامبر از مادرید به سوی مکزیک پرواز کنند.
اعضای هیئت زاپاتیستی، در سراسر اروپا از تجربه خود در "ملک اربابی"، از اجبار به "فعالیت زیرزمینی"، "قیام"، "ساختمان خودمختاری" و "مقاومت" حرف زدند. در مقابل تا آنجا که امکان داشت، به سخنان جمعها، گروهها، سندیکاها و سازمانها گوش سپردند، یادداشت برداشتند، سؤال کردند و به سوالات دیگران پاسخ دادند. جالب این است که هیچ یک از اعضای هیئت، از کادرهای "حرفهای" ارتش زاپاتیستی نبوده است، بلکه آنان بومیان زاپاتیست هستند، یعنی همانها که "سوژهی" حرکتاند، کسانی که تاریخ را میسازند و نه آنها که این تاریخ را نقد میکنند، دستآوردهای آن را جمع بندی میکنند و میتوانند در مورد آن داد سخن برانند. هرگز تا به امروز در هیچ کجای جهان ما شاهد چنین شکلی از تبادل تجربه نبودهایم. میتوان مدعی بود که این هم یک تجربهی نوین بود در کنار دیگر نوآوریهای ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی.
از روز ورود "گردان ۴۲۱" در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱ تا بازگشت "هیئت هوایی" زاپاتیست به مکزیک در ۶ دسامبر همین سال، طی پنج ماه و دو هفته جمعاً دویست نفر از اعضای هیئت زاپاتیستی و همراهانشان در اروپا با هزاران نفر از فعالین تشکلهای اروپایی دیدار و گفتوشنود داشتند.
هدف این سفر چه بود؟
در مورد چرایی سفر زاپاتیستها به اروپا، خودشان در اطلاعیهای تحت عنوان "سفر برای زندگی: به دنبال چه هستیم؟" مینویسند:
"بهطور خلاصه، ما آمدهایم صحبت کنیم و مهمتر، میخواهیم به کسانی گوش فرا دهیم که در سطح مباحث هستند. برایمان هیچ اهمیتی ندارد که از چه رنگی یا نژادی، با چه جنسیتی، یا مذهبی هستند، قد و قوارهشان چطور است، و چه پیشینه مبارزاتی یا لغزش عقیدتی داشتهاند. مهم این است که در چهرهپردازی کلامی دستگاه قاتل با یکدیگر تطابق داشته باشیم".
"پس اگر ما قصد نداریم که مسیر، روش یا سرنوشتی برای کسی تعیین کنیم، در این "سفر برای زندگی" پی چه میرویم؟ اگر به دنبال عضوگیری، رأی یا لایک نیستیم؟ اگر قصد داوری کردن، محکوم کردن یا عزلونصب نداریم؟ اگر قصد ترویج مکتبی جدید با دستیازی به انواع تعصب نداریم؟ اگر بهدنبال تاریخسازی نیستیم و اگر بهدنبال اشغال جایگاهی رفیع در معبد خدایان نمگرفتۀ طیف سیاسی نیستیم؟".
"حقیقتش، اگر آنچنان که شایسته زاپاتیستهاست با شما صادقانه صحبت کنیم باید اقرار کرد که قصد ما صرفاً درمیانگذاشتن تحلیل و نتیجهگیری خود با دیگرانی نیست که در حال مبارزه و تفکر انتقادیاند؛ ما قصد داریم از این دیگران تشکر کنیم..."
"وهمچنین، و بیش از هرچیز، به دنبال همدست میگردیم... برای زندگی".
ژوئن ۲۰۲۱
http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1380-2021-07-09-14-57-56
این سفر تأثیرات دیگری هم داشت:
۱- حملات شبهنظامیان به روستاهای زاپاتیست
از همان ابتدای قیام زاپاتیستها در اول ژانویه ۱۹۹۴، هر گاه دولت مکزیک در سرکوب این جنبش دچار مشکل شد، مانند همتایان دیگر خود در آمریکای جنوبی (و چه بسا در سراسر جهان) دست به دامان راهکارهای گوناگون و از جمله نیروهای شبه نظامی شد. هر از گاهی ما شاهد حمله به یکی از مناطق زاپاتیستی، گاهی ترور اعضای زاپاتیست، گاهی آتش زدن و غارت محصولاتشان و گاهی هم قتلعام افرادی که الزاما عضو جنبش زاپاتیستی نیستند، ولی با دولت نیز همکاری نمیکنند بودهایم.
در ماههای گذشته تعداد حملات مسلحانه شبهنظامیان به روستاهای زاپاتیست شدت بیسابقهای یافته است. حملات مسلحانه قبل از هر چیز نشانگر این است که دولت مکزیک نتوانسته است با برخی صدقهها که بین روستاییان غیر زاپاتیست پخش میکند، به لحاظ اخلاقی زاپاتیستها را فاسد کند، رهبرانشان را بخرد، بین آنان انشعاب بیاندازد، کمرشان را خم کرده و آنان را وادار به تسلیم کند. این امر به خودی خود بسیار مثبت است ولی برای دولت مکزیک شکست به حساب میآید. هیئت حاکمه مکزیک نیازمند آن است که سهم خود را در عملکرد سرمایهداری بینالمللی بهعهده گرفته، اجرا کند. یعنی باید کلانپروژههای مورد نیاز را به اجرا بگذارد و برای پیشبرد آن نیازمند درهمشکستن هرگونه مقاومتی در جامعه است (از جمله این کلانپروژهها «قطار مایا» همراه با پروژههای شهرسازی و زمینخواری است که مسیر آن از مناطق زاپاتیستی نیز عبور میکند). از سوی دیگر جنبش زاپاتیستی نه تنها به علت پیگیری اعضای آن، بلکه همچنین بهعلت پاسخ دادن به معضلات روزمره مردم در همبودهای منطقهاش، به بتوارهای بدل شده است که در سراسر جامعه مکزیک و خارج از آن از احترام و اتوریته خاصی برخوردار است. وجود چنین جنبشی پشتوانهی بسیاری از حرکتهای مردمی علیه کلانپروژهها است. بنا بر این اگر دولت مکزیک نتوانسته است از تاکتیک به دست فراموشی سپردن آن، توطئه علیه آن، جذب روستاهای اطراف مناطق زاپاتیستی و به طور کلی یک جنگ فرسایشی، آن را از سر راه بردارد، اینک مجبور است با تحریک اعضای آن، یک جنگ علنی به راه بیاندازد تا بهانهای برای انتقال هرچه بیشتر نیروی نظامی به چیاپاس و سرکوب گسترده زاپاتیستها داشته و آنان را از میان بردارد.
سفر زاپاتیستها به اروپا (و به قارههای دیگر) میتواند توجه افکار عمومی را باز به چیاپاس و زاپاتیستها جلب کند و این امر میتواند باعث آن بشود که دولت مکزیک نتواند به سادگی سیاستهایش را به اجرا در آورد. به همین علت است که طی سه ماهی که حدود دویست بومی مکزیک در کشورهای مختلف اروپا در حال ملاقات و تبادل افکار با نیروهای اروپایی بودهاند، گروههای شبه نظامی وابسته به دولت مکزیک چند مرتبه به روستاهای زاپاتیست حمله کردند تا با ایجاد درگیری، نظرها را منحرف کنند.
پس، در جنگ روانی بین دولت و ارتش زاپاتیستی، نه تنها تا کنون دولت مکزیک هیچ پیشرفتی نداشته است، بلکه با سازماندهی چنین سفری، زاپاتیستها برگ برنده را نیز به دستاوردهاند.
۲- آموزش سیاسی رفقای جوان
افرادی که در همبودهای زاپاتیست برای شرکت در این سفر برگزیده شده بودند، با گذراندن یک دوره سه ماهه، خود را آماده کردند. اما در تمام مدت "سفر" نیز روند آموزش ادامه داشت: اعضای هیئت زاپاتیست از سخنان کسانی که با آنان تبادل نظر میکردند نُت برمیداشتند و همواره اظهار میکردند که پس از بازگشت به چیاپاس، وظیفه دارند به اهالی روستاهایشان و به بقیه رفقا از آنچه دیدهاند گزارش بدهند. کسانی که در جلسات تبادل نظر با این هیئت شرکت داشتند شاهد بودهاند که آنان کوچکترین موضوعاتی که مطرح میشد، یادداشت میکردند، سوال میکردند و بهعلاوه بعد از جلسات نیز با رفقای خود در مورد آن حرف میزدند. گزافهگویی نیست اگر مدعی باشیم که هیچ مدرسهای قادر نیست در چنین مدت کوتاهی، این همه در مورد جنبشهای سیاسی و اجتماعی در اروپا آموزش بدهد. این سفر را میتوان نه تنها برای خود زاپاتیستها، بلکه برای افرادی که در اروپا در سازماندهی آن شرکت داشتند نیز بهعنوان یک دوره آموزشی به حساب آورد. چه بسا روزی زاپاتیستها از آن بهعنوان گام بزرگی در آموزش سیاسی اعضای خود نام ببرند.
۳- اعتمادبهنفس
دستاورد مهم دیگر این "سفر" اعتماد به نفسی است که در جوانان هیئت زاپاتیستی برانگیخته است. کسانی که برخیشان برای نخستین بار به یک شهر بزرگ سفر میکردند، در هنگام بازگشت به نحو چشمگیری متکی شده بودند. حتی اگر زاپاتیستها قبل از سفر هرگز به این موضوع فکر نکرده باشند، میتوان این امر را نیز جزو دستاوردهای این سفر به حساب آورد. در کنار آن شرکت وسیع زنان در این سفر نیز نشان دهنده اهمیتیست که زاپاتیستها برای فعالیت زنان قائلند. حضور آنان در این سفر، در گشودن هرچه بیشتر فضای فعالیت اجتماعی برای آنان موثر خواهد بود.
۴- تبلیغ
جذب سمپاتی نسبت به جنبش زاپاتیستی در میان جوانانی که از قیام زاپاتیستها کلا بیاطلاع بودهاند البته میتواند یکی دیگر از دستاوردهای این سفر به حساب بیاید. عملا تعداد بیشماری از جوانان مبارز اروپایی که چه بسا برای اولین بار در زندگیشان با برخی ایدههای این جنبش آشنا شدهاند، اینک مجذوب آن شدهاند. بهخصوص رفقای جوانی که در مبارزه علیه فجایع زیستمحیطی، معادن ذغال سنگ و کلانپروژهها با اشغال و اقامت در جنگلها فعالیت داشتهاند، یا حرکت معروف به "جمعهها برای آینده" بین خواستههای خود و ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی نزدیکیهای زیادی یافتهاند. اینکه آیا این نزدیکیها در آینده منجر به همکاری و یا حمایت از زاپاتیستها خواهد شد، سوالیست که تنها با گذشت زمان میتوان به آن پاسخ داد، اما آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم، سمپاتی این رفقا نسبت به جنبش زاپاتیستیست که تا قبل از جریان این سفر و هماهنگیهای مربوط به آن، چه بسا از وجود آن بیخبر بودهاند.
۵- تأثیرات احتمالی روی همبودهای زاپاتیستی و روستاهای غیر زاپاتیست منطقه
از سالها پیش دولت مکزیک برای ایجاد شرایطی که در آن وضع اقتصادی روستاهای غیرزاپاتیست بهتر از روستاهای زاپاتیستی بشود، تسهیلاتی را برای روستاییان چیاپاس به منظور مهاجرت دادنشان به آمریکا فراهم میکرد. تا جایی که در دورترین شهرستانهای چیاپاس نیز اتوبوسهای مسافرتی، مشتریانشان را مستقیما تا تیخوانا (یعنی مرز شمال غربی مکزیک با آمریک) میبرند. انسانهای فقیری که برای به دستاوردن یک لقمه نان، دار و ندارشان را خرج راه کردهاند تا شاید آینده بهتری برای خود و خانوادهشان بنا کنند، با عبور قاچاقی از مرز، با احتمال این که قربانی سوء استفاده پلیس و باندهای قاچاق در بین راه بشوند، با خطر کشته شدن توسط مرزبانان آمریکایی و شکارچیان نژادپرستی که در آن سوی مرز، مهاجر شکار میکنند، پس از جان سالم بدر بردن از این جهنم، تازه وارد بازارسیاه کار میشوند تا با فروش ارزان نیروی کارشان مقداری پسانداز کرده و برای خانوادههای خود ارسال کنند. دولت مکزیک امیدوار است بدون آنکه خودش مجبور باشد برای این روستاییان خرجی را متحمل بشود، از طریق این "کمکها"، وضع زندگی این روستاییان را در برابر روستاهای زاپاتیست بهتر کند و با این عمل خود این شیوه را به عنوان راه حل مشکلات بومیان جا بزند.
نمایندگان زاپاتیست وقتی پس از بازگشت به مناطقشان، در مجامع عمومی از سفرشان گزارش بدهند، همزمان به همگان نشان خواهند داد که با «سفر برای زندگی» قادر بودهاند بدون دریوزگی و تمام خطراتی که مهاجران با آن مواجهاند، به سراسر اروپا بروند و سالم به روستاهایشان باز گردند و نشان بدهند که زندگی در همبودهای خودشان را به مهاجرت ترجیح می دهند. این درس بزرگیست هم برای خودشان و هم برای غیرزاپاتیستها.
۶- تأثیر احتمالی در اروپا
پیش از آنکه صحبتی از "سفر" زاپاتیستها به اروپا در میان باشد، یک گروه نسبتا کوچک در برخی از کشورهای اروپایی در همبستگی با این جنبش فعالیت داشتند. این فعالیت بیشتر در ترجمه تراکتها و کتب زاپاتیستی، جمعآوری کمک مالی برای پروژههای مشخص، فروش و پخش قهوهای که کئوپراتیوهای زاپاتیستی تولید میکنند و... بود. برای مثال در آلمان شبکهی یا باستا (دیگر بس است) از حوالی سالهای ۱۹۹۵ این فعالیت را وظیفه خود قرار داده بود، اگرچه بعضی از فعالین این شبکه گاهی در فعالیتهای روزمره در شهرهای خودشان هم دخالتگری داشتهاند. با آگاهی از پیشنهاد زاپاتیستها مبنی بر سفر به اروپا برای تبادلنظر، در برخی از کشورها، مثلا آلمان، طرح ایجاد شبکههای هماهنگی و بعدها ارگان هماهنگی در اشکال گوناگون مطرح شد و شکل گرفت. در برخی کشورهای اروپایی این گروهها در شبکه "اروپای زاپاتیست" با هم در ارتباط نیز بودند. اما آغاز بحث در باره این سفر باعث شد جمع بسیار وسیعتری به این شبکهها بپیوندد، البته بسیاری از افرادی که در خود توان چنین فعالیتی نمیدیدند، به تدریج کنار کشیدند.
اروپایی که مسخ کشتار ویروس کوید شده بود و نمیتوانست هیچ فعالیت بیرونیای را تصور کند، به ناگاه به جنب و جوش در آمد و با تقسیم کار در زمینههای گوناگون موفق شد حدود دویست نفر از بومیان مکزیک را پذیرا باشد. تغییرات ناگهانی در برنامه سفر که به علل گوناگون پیش میآمد گاهی توان افراد را تا به مرز از دست دادن کنترل پیش میبُرد. گاهی در لحظات دشوار ناگهان سر و کله رفیقی پیدا میشد که دست یاری دراز میکرد؛ گاهی کسانی که انتظار داشتی یاران همیشگی باشند، پایشان را کنار میکشیدند و پشتت را خالی میکردند؛ گاهی مطمئن نبودی که چه کسی به فکر تهیه آذوقه برای میهمانان است، ولی به شکل غیرمنتظرهای دری باز میشد و چند نفر با ظروف غذا وارد میشدند؛ گاهی در سالن جلسه در انتظار بقیه مینشستی ولی کمتر کسی پیدایش میشد و گاهی هم تعداد شرکت کنندگان آنقدر زیاد میشد که کنترل جلسه سخت به نظر میرسید.
با این حال آشنا شدن از نزدیک و تجربه همکاری با کسانی که آنان را گاهی در حرکتها و تظاهرات مختلف میدیدی اما هیچ ارتباط ارگانیکی با آنان نداشتی، دریچههای جدیدی به روی افراد میگشود. برای بسیاری از فعالین اروپایی نخستین بار بود که باید با حوصله به نظر دیگران گوش میسپردند و تجربه میکردند که میشود با هم گام برداشت بدون آنکه در همه موارد با یکدیگر همنظر بود. اگرچه در تمام طول سازماندهی سفر هر از گاهی، گاهی کمتر و گاهی بیشتر، شاهد حس رقابت بین فعالین سیاسی و بین گروههای سیاسی برای آنکه در مقابل دوربین بیشتر از آن یکی به چشم بیایند نیز بودهایم.
با این وجود ، بسیار پیش میآمد طی فعالیتها مشاهده شود که افرادی با گرایشات گوناگون، بدون هیچ شک و شبهای نیروهایشان را به هم پیوند میزدند تا کارها به نحو بهتری پیش برود.
مشاهدات ما:
در تمام مدت سازماندهی و هماهنگ کردن امور سفر، کمبود یک تشکل سراسری قابل مشاهده بود. با آنکه چه در سطح کشوری و چه در سطح اروپا یک "شبکه" همکاری وجود داشت، با این وجود هیچ تعهدی برای اعضا در موارد ضروری وجود نداشت. به همین سبب برگزاری جلسات فرسایشی وقت و انرژی بسیاری را به هدر میداد، در واقع پراکنده بودن این جلسات، خود بیانگر فقدان این تشکل بود.
یکی از مشکلاتی که همواره در سازماندهی با آن روبهرو بودیم، رقابت بین افراد و گاهی گروهها بود. گروههایی که قبل از آن نیز با هم اختلاف داشتند ولی در برخی آکسیونها در کنار هم فعالیت می کردند و حالا میباید پروژهی مشترکی را به پیش ببرند که ترجیح میدادند دستاورد آن به نام گروه خودشان تمام بشود.
سابقه این رقابت شاید به دورانی بر گردد که احزاب و سازمانهای سیاسی هر یک "میبایستی" نشان میدادند کدامینشان "نماینده واقعی طبقه (یا خلق)" هستند. اما زاپاتیستها از همان نخستین روزهایی که قصدشان را از سفر به اروپا مطرح کرده بودند، خبر داده بودند که میخواهند با تمام آنها که از چپ و پایین هستند دیدار کنند، یعنی حتی با گروههایی که تشکلهای اروپایی سازمانده سفر زاپاتیستها با آنان همکاری ندارند. این نوع نگاه کردن به مبارزه، که بارها در تاریخ ۲۷ ساله کار علنی زاپاتیستها خود را نشان داده است هنوز نتوانسته فاصله دیدگاههای چپ سنتی را با مبارزات نوین از میان بردارد. باید اذعان داشت که با تمام تلخی ماجرا، این نوع رقابتها بسیار طبیعی هستند و شاید تنها با نوعی "انقلاب فرهنگی" در میان فعالین سیاسی از میان برود.
افرادی بودند که فقط زمان محدودی را برای فعالیتشان در نظر گرفته بودند و برخی دیگر زمان بیشتری را به کار اختصاص میدادند (آگاهیم که برخی به دلایل شغلی امکان داشتن وقت بیشتری برایشان نبود، اما عدهی دیگری هم بودند که نه میخواستند از زمان کارشان مایه بگذارند و نه حاضر بودند "مرخصی" سالانهشان را "فدا"ی فعالیت سیاسی کنند). در روزهای سازماندهی سفر و طی خود سفر طبیعی بود که کسانی که اوقات بیشتری را برای اینکار اختصاص میدادند، احتمالا اطلاعات بیشتری هم در باره چند و چون کار داشته باشند. بعدها به خاطر آنکه این رفقا اطلاعات بیشتری از اوضاع داشتند، مورد انتقاد قرار گرفتند. زمینه این انتقادات با سازماندهی موازی تعریف میشد. این که رفیقی بیشتر از رفقای دیگر از برخی موضوعات باخبر است، بهعنوان پنهان کردن اخبار و تصمیمات از دیگران مطرح میشد. به نظر میرسد که بسیاری از افراد چپ رادیکال هنوز تصوری از این که در یک حرکت بزرگ چگونه میتوان با کمک "سخنگو" (و نه جایگزین) در تصمیمگیریها شرکت کرد ندارند و در مورد کاربست دمکراسی مستقیم در اینگونه فعالیتها به بحث بیشتری نیاز داشته باشند.
در بسیاری از موارد، بهخصوص در کشورهای آلمان و اتریش که بزرگترین کشورهای "منطقه یک" بودند، برنامهها بهعلل مختلف تغییر میکرد. تمام آنچه برای تابستان برنامه ریزی شده بود، میبایستی تغییر میکرد: گاهی بهدلیل شیوع بیماری کوید؛ گاهی به آن علت که در روزهای تابستان امکان برگزاری جلسات در هوای آزاد وجود داشت، ولی در پاییز چنین امکانی نبود؛ گاهی هم بهعلت تغییر تعداد رفقای زاپاتیستی که به این کشورها آمده بودند و...
برخی از افراد گمان میکردند که آن چند نفری که بهعنوان نماینده جمع با زاپاتیستها حرف میزدند باید برنامهها را همانگونه که در روز اول تصمیم گرفته شده بود پیش ببرند، حال آنکه این نمایندگان گاهی در مقابل عمل انجام شده قرار میگرفتند و یا به دلایل دیگری قادر به اقناع زاپاتیستها در این مورد نبودند؛ گاهی هم به این علت که ظاهرا برای همه این امر روشن نبود که این "سفر"، سفر زاپاتیستها به اروپا است و آنان برای نخستین بار چنین عملی انجام میدهند و به همین علت باید نیازهای آنها را نیز در برنامهها مدنظر داشت.
در مجموع این تجربه همانطور که برای زاپاتیستها نخستین تجربه بود، برای گروهها و جمعهای اروپایی نیز نخستین تجربه بود. به همین علت طبیعی بود که برنامهریزیهای اولیه هر از گاهی مورد بازنگری و تغییر قرار بگیرد.
یک دستاورد دیگر این سفر، امکان تهیه یک نقشهنگاری (Cartography) از حرکتهای کوچک و بزرگ در اروپا بود. تا جایی که ما اطلاع داریم، تا به حال هیچ گروهی از جنبشها و فعالیتهای سیاسی چپ در اروپا چنین تصویری تهیه نکرده است. امری که میتواند دیدی نسبتا واقعی نسبت به وضعیت جنبش چپ و آینده احتمالی آن در اختیار فعالین قرار بدهد.
در حافظهی بسیاری از فعالین چپ اروپا یک خاطره ثبت شده است:
تا کنون هیچ جنبشی نسبت به فعالین و فعالیتهای سیاسی در کشورهای دیگر چنین علاقهای از خود نشان نداده است.
همانگونه که گفتیم، این برداشت جمع کوچک ما از این "سفر" است. باید در انتظار جمعبندی خود رفقای ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی ماند...
ژانویه ۲۰۲۲
- توضیحات
- نوشته شده توسط اريک گوستاوسون
- دسته: جنبش زاپاتیستی
ترجمه ی بيتا منصوری
از هفته نامه " Arbetaren " ( کارگر) شماره ۳۲ منتشره در تاريخ ۱۸- ۱۲ اوت ۲۰۰۵در سوئد
ده سال پيش ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی الهام بخش سازمان های چپ جهان بود. امروز اين جنبش حتی در مکزيک نيزبه شدت بحاشيه رانده شده است. برای درهم شکستن اين انزوا بيانيه ای از جنگل های لاکاندونا به تمام دنيا صادر شده است: ارتش زاپاتيستی بعد از يک دهه مبارزه سياسی برای شناسندن واحقاق حقوق خلق مايا در صدد بر امده است تا مبارزات خود را با جنبش های کارگری در سراسر دنيا پيوند بزند. آيا اين حرکت می تواند خون تازه ای در رگهای جنبش جاری سازد؟ اريک گوستاوسون از جنگل های لاکاندونا گزارش می دهد.
تلاش زاپاتيستها برای خروج از انزوا
خبر اعلام آماده باش کامل نيروهای رزمنده چريکی که در اواسط ماه ژوئن توسط رهبری ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی اعلام گرديد باعث غافلگيری و تعجب جهانيان شد. دريک اعلاميه کوتاه از سازمانهای کمک رسانی و صلح بانان مردمی خواسته شد که مناطق تحت کنترل زاپاتيستها را ترک کنند. افراد غير نظامی (اعضای ارگانهای خودمختار) زاپاتيستی به نقاط ديگر منتقل شدند، مراکز سياسی که " حلزون زاپاتيستی " ناميده ميشوند تعطيل گرديدند، و تمامی نيروهای ذخيره که در بيش از هزارها روستای منطقه از مبارزات زاپاتيستی حمايت می کنند به خدمت نظامی فراخوانده شدند.
هيچ دليلی برای اين آماده باش ناگهانی در اعلاميه ها عنوان نشد و بهمين دليل در طول چند روز بعد از اعلام آماده باش، بازار پيشگوئی ها و تجزيه تحليل های گوناگون در رسانه های عمومی داغ بود. بحث اصلی در مطبوعات اين بود که آيا ارتش زاپاتيستی آزاديبخش برای بارديگر بعد از سال ۱۹۹۴ درصدد دست زدن به يک تهاجم نظامی عليه نيروهای دولتی مکزيک است. دولت مکزيک با دستپاچگی و ترس و لرز باين فراخوان زاپاتيستها واکنش نشان داد. نيروهای نظامی دولتی به حالت آماده باش در آمدند، ودهها سازمان و روشنفکران چپ خطر يک حمله تعرضی نظامی را از جانب دولت عليه زاپاتيستها محتمل شمردند. با اين همه بعيد به نظر می رسيد که رئيس جمهور ويسنته فوکس که خود به شدت تحت فشار است به يک اقدام نظامی دست بزند. برای فوکس هدايت کشور به درون چنين پروسه ای ، يک سال پيش ازانتخابات مجدد رئيس جمهوردر سال ۲۰۰۶، برگ برنده ای محسوب نمی شود.
وضعيت متشنج حاکم با صدور اعلاميه ای از جانب مارکوس سخنگوی جنبش زاپاتيستی در ۲۱ ژوئن اندکی به آرامش گرائيد. او در يک نامه سرگشاده اعلام کرد که جنبش قصد شروع مجدد " نبردهای تهاجمی" را ندارد.
گفته شد که آماده باش نظامی در مناطق زاپاتيستی تنها يک ابزار دفاعی احتياطی ، برای تامين امنيت در برگزاری يک نظرخواهی درونی يا نوعی رفراندوم بوده است. موضوع اين رفراندم افشا نگرديد، اما گفته شد که موضوع آن نقش تعيين کننده ای در آينده جنبش بازی خواهد کرد .
زاپاتيستها سنت بسيار ديرينه ای از اعمال دموکراسی مستقيم دارند. در موقعيت های بسياری رهبری زاپاتيستها تصميم گيری راجع به مسائل مهم بنيادی جنبش رامنوط به رای ساکنان روستاهای زاپاتيستی نموده اند. آنها هم چنين دوگونه از شوراهای ملی ، با حمايت و پشتيبانی سازمانهای گوناگون ، در جوامع مدنی(غير نظامی) در مکزيک تشکيل داده اند. در آخرين نوع شوراها که در سال ۱۹۹۹ ايجاد گرديده بيش از ۳ ميليون مکزيکی شرکت کرده اند.
زاپاتيستها در ۲۶ ژوئن نتيجه نظرخواهی درونی خود را اعلام کردند. بيش از ۹۸ درصد از زنان و مردان بزرگسال ساکن روستاها از پيشنهاد جديد پشتيبانی کرده اند ورای مثبت داده اند، در حاليکه تنها کمتر از ۲ درصد رای منفی داده اند.
ممکن است ارقام داده شده شيبه به نتيجه همه پرسی در يک نظام تک حزبی بنظر بيايد . اما درست بر عکس، نتيجه اين همه پرسی را بايستی درارتباط باچهار سال کار بی وفقه و مداوم سياسی زاپاتيستها توضيح داد. اينکه چنين تعداد زيادی به اين رفراندم رای مثبت داده اند نشان ميدهد که تصميم اتخاد شده به خوبی مورد بحث بررسی قرار گرفته است.
موضوع نظرخواهی مربوط می شد به آينده سياسی جنبش. خطوط اصلی سياست زاپاتيستها بعد از سال ۱۹۹۴، سالی که زاپاتيستها با دولت مرکزی مکزيک وارد مذاکرات شده بودند، با اثبات هويت و احقاق حقوق خلق بوميان مکزيک پيوند خورده بود، خط مشی ای که مهمترين خواسته اش بهبود سطح زندگی خلقهای بومی بوده است.
پيش گرفتن چنين سياستی از جانب زاپاتيستها بسيار معقول بنظر می رسد، زيرا که اکثريت بسيار عظيم اعضای اين جنبش را خلقهای بومی و به بيان دقيق تر بوميان مايا ، که از ۵۰۰ سال پيش زمانی که اسپانيا ئيها اين سرزمين را به تصرف خود در آوردند بصورت وحشيانه ای مورد ستم نژاد پرستانه قرار گرفته اند، تشکيل ميدهند.
اين بخش از مبارزه ی زاپاتيستها که غالبا برای مثال تجسم مبارزه دهقانان فقيرانگاشته می شود نتيجه آن نوع مبارزات طبقاتی است که در دهه ۱۹۹۰ رنگ و بوی مبارزات قومی به خود گرفته اند.
استراتژی تحقق هويت بومی به آن درجه موفقيت آميز بوده است که ۱۰ تا ۲۰ ميليون نفر از خلق بوميان از خواسته های جنبش به حمايت پرداخته اند. اما از طرف ديگر زاپاتيستها در تمام اين سالها با نهايت وضوح اعلام داشته اند که هدف آنها از مبارزه رهائی تمامی انسانها صرف نظر از رنگ پوست و زبان آنها می باشد. مارکوس سخنگوی جنبش زاپاتيستی در زمره اولين افرادی بوده است که به تجزيه و تحليل پديده جهانی شدن پرداخته است و آنرا " جنگ جهانی چهارم " ناميده است.
به دليل آنکه جنبش بخش عمده مبارزه را در جهت احقاق حقوق خلقهای بومی سازمان داده است ، اتحاديه ها و دورگه های فقيرساکن شهرها به آن درجه ای که زاپاتيستها انتظار داشته اند باين جنبش نپيوسته اند.
وقتی که قرار داد صلح در آوريل ۲۰۰۱ با بحران مواجه شد زاپاتيستها را مجبور به تجديد نظر درخطوط اصلی سياست اشان نمود. وقتی حزب PAN تحت رهبری رئيس جمهور ، فوکس، با حمايت احزاب ديگر در کنگره توانست مفاد بيمان صلح منعقد در سال ۱۹۹۶ را کاملا از محتوايش خالی سازد و آنرا به تصويب برساند، باعث سرخوردگی و دلسردی گسترده ای در بين اعضای جنبش گرديد که ميديدند نتيجه راه پيمائی چندين هفته ای کاروان شأن انسانی شان به نتايج سياسی ای که آنها انتظارش را داشته اند دست نيافته است.
قانونی که به تصويب رسيد حتی موجوديت شهرداری های خودمختار زاپاتيستی را به رسميت نشناخت.
از اين پس، جنبش راه خود را پيش گرفت و با برپائی و سازمان دادن جوامع مدنی خويش در مناطق خود مختار رشد و تکامل خويش را آغاز نمود. اين" بخشداری های خودمختار" شهرداری های بديلی هستند به موازات شهرداری های دولتی ومديريت اين کار به دست افراد غيرنظامی است که توسط اهالی روستاهای منطقه انتخاب ميشوند. شهرداريهای خود مختار از طريق ارائه خدمات اوليه بهداشتی و آموزشی و مهمتر ازهمه عدم حضور سياستمداران فاسد و رشوه گير در آن، توانسته اند حمايت بخش عظيم جمعيت فقير اين مناطق را جلب نمايند. در سال ۲۰۰۳ با ايجاد «شورای دولت خوبِ» منطقه ای بر قدرت و اعتبار اين شهرداری ها افزوده شد.
پيشنهادی که درجريان همه پرسی به تصويب اهالی روستاهای مناطق زاپاتيستی رسيده است نتيجه مباحثات درونی است در باره دستاوردهای راه پيمائی کاروان شأن انسانی در سال ۲۰۰۱ به مکزيکو سيتی ، که با وجود انعکاس همه جانبه آن در مطبوعات جهانی چندان قرين توفيق نبوده است. نتيجه نهائی اين مباحثات اين شد که مبارزه برای احقاق حقوق خلقهای بومی برای پيروزی کافی نيست. بهمين دليل آماده کردن شرايط برای گسترش جنبش در دستور روز قرار گرفته است. تاکيد بر مسئله قومی باحتمال زياد تعديل خواهد شد.
فرماندهی کل ارتش آزاديبخش ملی - کميته مخفی انقلابی بوميان، دربخشهايی از" ششمين بيانيه از جنگل های لاکاندونا " مينويسند:
بر اساس مشاهداتمان و آنچه قلبهايمان بما ميگويند جنبش در اين مقطع زمانی به مرحله ای پا گذاشته است که اگر دست به اقدامی نزنيم امکان دارد که تمامی دستاوردهايمان را از کف بدهيم . زمان آن رسيده است که گامی پرخطر اما الزامی برداريم. شايد ما همگی با هم، همراه با ديگر سازمانهای فعال اجتماعی، کسانی که از فقدان همان حقوقی رنج می برند که ما، به آنچه که حق ماست و درخور شأن انسانی همگی ماست دست يابيم .
برداشتن گام تازه ای در راه مبارزات خلقهای بومی به شرطی ممکن می باشد که خلقهای بومی با کارگران، دانشجويان، آموزگاران و کارمندان و.............. تمامی آنهائی که در شهرها و روستا ها بکاری اشتغال دارند....... همگام شود.
زاپاتيستها در اين بيانيه که به تازگی منتشر شده است از سيستم سرمايه داری وحشی که در پوشش جهانی کردن در حال گسترش به سراسر کره زمين می باشد، اعلام انزجار می کنند.
اقدام مشخص جنبش طی چند ماه آينده، فرستادن رهبری جنبش به يک گشتِ سياسی در داخل کشور خواهد بود – ايده ای که بنظر می رسد همانند ايده راه پيمائی کاروان شأن انسانی در جهت احقاق حقوق خلق بوميان در سال ۲۰۰۱ باشد.
اين بار هدف زاپاتيستها مذاکره با مجلس نمايندگان مکزيک نمی باشد بلکه آنها مصمم هستند که متحدين خود را در سازمانها و اتحاديه های موجود در سراسر کشور جستجو کنند و با آنها پيمان اتحاد ببندند . اين است آنچه کارزار " ( کمپين ) kampanj " ناميده ميشود. بدين طريق رشد جنبش تضمين شده و خواسته های آن از اهميت بيشتری برخوردار خواهد شد.
کمتر از يکسال به انتخابات مجدد رئيس جمهور باقی مانده است، احزاب سياسی رسمی تماما سرگرم جنگ قدرت برای به پيروزی رساندن کانديداهای خود می باشند. زاپاتيستها پيشاپيش تمام احزاب سياسی موجود را فاقد صلاحيت دانسته اند. حتی شهردار محبوب مکزيکوسيتی ، مانوئل لوپز ابرادور، مورد انتقاد شديد از جانب مارکوس قرار گرفته است، او گفته است که باوری به ادعاهای ابرادور مبنی بر اجرای طرحهائی در جهت بهبود اوضاع اجتماعی کشور ندارد.
رئيس جمهور فعلی مکزيک ، ويسنته فوکس ، که قبل از رسيدن به رياست جمهوری مدير عامل کارخانه کوکا کولا در مکزيک بوده است و موفق شد حکومت ۷۰ ساله حزب PRI را شکست دهد، با وجود حزب راست محافظه کار حامی اش PAN که در مجلس اقليت را دارد و روبرو شدن با مخالفت و اعتراض های زيادی در دوره رياست جمهوری خويش موقعيت تضعيف شده ای دارد.
فوکس موفق نشده است به بسياری از وعده های اصلاحات سياسی که به خاطر آنها در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسيد جامه عمل بپوشاند. احزاب PRI و PRD با ايجاد پيوندی نامقدس توانستند نقشه فوکس را برای بازگذاشتن امکان سرمايه گذاری خارجی در صنايع نفت متوقف نمايند و بودجه کشور را با بالابردن ماليات بر مواد غذائی و داروئی تامين نمايند. به نظر ميرسد که حزب PRI زيرکانه چنين سياستی را دنبال نموده تا مجددا بازگشت اين حزب را به قدرت امکانپذير نمايد. پيروزی کانديدای اين حزب در انتخابات اخير فرمانداری در مکزيکوسيتی ، پايتخت مکزيک، برگ برنده ای برای اين حزب در انتخابات رياست جمهوری محسوب ميشود.
کانديدای احتمالی رياست جمهوری، روبرتو مادرازو، که يک جنگ طلب آموزش ديده بر اساس ارزش های سياسی کهنه می باشد و اگر او برنده ی اين انتخابات شود خطر درگيری های مسلحانه و جنگ داخلی در مکزيک محتمل است.
همزمان، فوکس که درلفاظی استعداد کمی ندارد ، نهايت تلاشش بر اينست که راه را برای انتخاب همسرش ، مارتا ساهاگون، به عنوان رئيس جمهور آينده مکزيک هموار سازد که قرار است به عنوان کانديدای حزب PAN معرفی شود.
استراتژی فوکس در چهار ساله اخير بی اهميت شمردن ناآرامی ها در منطقه ی چياپازبوده و طوری عمل کرده است که گويا در اين گوشه دوردست هيچ اتفاقی نيفتاده است . رئيس جمهور درمحاسبات خود به اين نتيجه رسيده است که از جانب زاپاتيستها تهديد نظامی جدی متوجه دولت نخواهد بود.
ارتش پايگاههای موجود خود را کماکان در منطقه حفظ کرده و در بعضی مناطق حتی آن را تقويت نموده است . نيروهای شبه نظامی هم چنان مسلح بوده ، اگر چه از عمليات مسلحانه خود تا حدودی کاسته اند. آمار دقيقی از تعداد افراد ارتشی در چياپاز در دست نيست ، اما ارتش اعلام کرده است که بزرگترين بخش نيروی نظامی خود را در اين منطقه مستقر نموده است. کل دستگاه سرکوبگرارتشی در چياپاز به حضور خود ادامه ميدهد.
صرفنظر از اينکه چه کسی در انتخابات رياست جمهوری سال آينده پيروز شود ، جنبش زاپاتيستی به تقويت موقعيت خود در مکزيک و به همان ميزان در سطح بين الملی نيازدارد. هاله نورانی ای که در آغاز هزاره سوم مارکوس را احاطه کرده بود کم سو تر گرديده ، هم چنانکه جنبش تا حدودی نقش خود را بعنوان مرکز ثقل جنبش چپ جهانی برای عده ای از دست داده است.
موضع گيری زاپاتيستها عليه احزاب رسمی موجود در مکزيک ، خصوصا PRD ، بعد از سال ۲۰۰۱، سبب به حاشيه رانده شدن جنبش در مباحثات بين اين احزاب در درون کشور گرديد. به همين دليل امکان اينکه زاپاتيستها بتوانند از طريق ابتکار جديدشان بديل قابل قبولی ارائه دهند که بتوانند مانند گذشته مجموع نيروهای چپ را حول خود گرد آورند مشکل می نمايد.
آنچه به نفع جنبش زاپاتيستی دلالت می کند اين است که زاپاتيستها بارها نشان داده اند که ظرفيت آن را دارند که به سازمان دادن نمايش های قدرتمند سياسی با شکوه بپردازند ، که از جمله "zapatouren تور زاپا" به مکزيکو سيتی از آخرين نمونه های آن می باشد.
جنبش هم چنان از حمايت گسترده ای در منطقه چياپاز برخوردار است و رهبری جنبش از آنجا که دهها هزار نفر از فقيرترين افراد خلقهای بومی را نمايندگی ميکند از اتوريته اخلاقی پراهميتی برخوردار است. اما خطر اينکه کارزار يا "کمپين" پائيزی نيز به يک نمايش سياسی بدون دست آورد های قابل ملاحظه و نتايج مشخص سياسی تبديل شود نيز وجود دارد .
ماجرا هنگامی واقعا جالب توجه خواهد شد که زاپاتيستها موفق شوند با تعدادی از اتحاديه های مستقل و حتی شايد با ديگر سازمانهای مردمی در مکزيک پيوند اتحاد برقرار نمايند. آنزمان است که بارديگر بحث جنبش زاپاتيستی در بين اين احزاب بالا بگيرد.
دربخشهايی از " ششمين بيانيه ازجنگل لاکندونا " گفته ميشود که هدف ازبسيج پائيزی دست يافتن وايجاد يک پلاتفرم سياسی مشترک با ديگر سازمانها بوده تا زمينه طرح پيشنهادی برای يک اساسنامه جديد مهيا گردد. در مکزيک که تمام احزاب رسمی موجود بی هيچ گونه شرمی سعی در جلب حمايت تمام اين سازمانها با وعده کمکهای اقتصادی و خدمات از نوع ديگر در ازای پيروزی انتخاباتی خويش دارند ، پيمودن اين راه در حرف آسان مينمايد و درعمل بسيار مشکل. اگر زاپاتيستها بتوانند از خواسته های عمومی بحق بشريت برای عدالت ، برابری و دمکراسی منشوری آنچنان فصيح و روشن بيافرينند که طنين نوين و دگرگونه ای دارا باشد، بدين وسيله جنبش توان تازه ای به همه کسانی که برای دنيائی بهتر مبارزه مينمايند خواهد بخشيد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اريک گوستاوسون روزنامه نگاری ست مستقل که با روزنامه ی صبح سوئد Dagens Nyheter همکاری دارد. او قبلا نوشته های مارکوس را تحت عنوان "از کوهستانهای جنوب شرقی کوه های زيرزمينی مکزيک" ( در مجله ”جبهه کلام" ” Ord front") در سوئد منتشر کرده است.
- توضیحات
- نوشته شده توسط ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
- دسته: جنبش زاپاتیستی
۵- می خواهيم چه کنيم؟
بسيار خوب، حالا برايتان تعريف می کنيم که می خواهيم در جهان و در مکزيک چکار کنيم. زيرا نمی توانيم به آنچه در کره ی خاکی ما می گذرد نگاه کنيم و ساکت بنشينيم. تو گويی جز خود ما کسی ديگر اينجا نيست.
بدين ترتيب، آنچه می خواهيم اين است که به همه ی کسانی که مقاومت می کنند و به سبک خود در کشورشان مبارزه می کنند بگوييم که شما تنها نيستيد و اينکه ما زاپاتيستها هرچند خيلی کوچکيم، از شما پشتيبانی می کنيم و در فکر آنيم که چگونه می توانيم شما را در مبارزه تان ياری دهيم و با شما درباره ی آموختن صحبت کنيم چون در واقع، آنچه ما ياد گرفته ايم، ياد گرفتن است.
همچنين ما می خواهيم به مردم آمريکای لاتين بگوييم که برای ما مايه ی افتخار است که بخشی هرچند کوچک از شما باشيم. اين را ما به بهترين وجه چندين سال پيش فهميديم و احساس کرديم، زمانی که اين قاره با نوری که چه گوارا و پيش از او بوليوار نام داشت روشن و فروزان بود. آری، گاه می شود که خلق ها نامی را همچون پرچم به دست می گيرند.
ديگر اينکه ما می خواهيم به مردم کوبا که سالها ست به سبک خود مقاومت می کنند بگوييم که شما تنها نيستيد و ما با محاصره ای که گرفتار آنيد مخالفيم و در فکر آنيم که چطور می توانيم برای مقاومت تان چيزی بفرستيم، هرچند غير از ذرت چيزی در دست نيست. به مردم آمريکای شمالی هم می خواهيم بگوييم ما مسائل را با يکديگر خَلط نمی کنيم و می دانيم که بين دولت های بد شما که به همگان آسيب می رسانند، و شما مردم آمريکای شمالی که در درون کشور خود مبارزه می کنيد و با مبارزه ی ديگر ملتها ابراز همبستگی می کنيد فرق می گذاريم و هردو طرف را يکسان نمی دانيم. همچنين ما می خواهيم به برادران و خواهران «ماپوش» در شيلی بگوييم که ما مبارزه ی شما را از نظر دور نمی داريم و از مبارزاتتان می آموزيم. به ونزوئلايی ها هم می گوييم که ما دفاع شما را از حق حاکميت تان، يعنی حق ملت تان را در اينکه مسير زندگی خويش را خود تعيين کند تحسين می کنيم و نيز به برادران و خواهران بومی در اکوادور و در بوليوی می گوييم که شما به سراسر آمريکای لاتين درسی تاريخی می دهيد، زيرا سرانجام جهانی شدن نوليبرالی را متوقف می کنيد. به «پيکه تروها» و جوانان آرژانتين هم می خواهيم بگوييم که شما را دوست داريم. چنانکه به کسانی که در اوروگوئه خواهان کشور بهتری هستند می گوييم شما را تحسين می کنيم. به آنان که در برزيل فاقد زمين اند می گوييم که به شما احترام می گذاريم و به تمام جوانان آمريکای لاتين هم می خواهيم اين نکته را بگوييم که آنچه در کار انجامش هستيد ارزنده است و برای ما بسيار اميدوار کننده.
ما به برادران و خواهران اروپای اجتماعی [فوروم اجتماعی اروپا] هم می خواهيم بگوييم که شما تنها نيستيد و اينکه جنبش بزرگ شما عليه جنگ های نوليبرالی مايه ی خوشحالی فراوان ما ست. همچنين ما اشکال سازماندهی و نوع مبارزه تان را با دقت دنبال می کنيم برای آنکه شايد چيزی از آن بياموزيم و اينکه ما در جستجوی وسيله ای هستيم که از شما در مبارزه تان پشتيبانی کنيم، اما برايتان يورو نخواهيم فرستاد چون در نتيجه ی درهم برهمی اتحاديه ی اروپا ارزش يورو تنزل می کند، اما شايد برايتان کارهای دستی و قهوه بفرستيم تا بفروشيد و کمکی باشد برای فعاليت های مبارزاتی تان. ممکن است برايتان «پوسول» [نوشابه ای ست از آرد ذرت] بفرستيم که در مقاومت نيروی زيادی می دهد. اما اين شايد پيشنهاد خوبی نباشد چون برای ما پوسول عادی ست، ولی شايد شما را مريض کند و در مبارزه ضعيفتان کند، آنوقت طرفداران نوليبراليسم ممکن است بر شما غلبه کنند.
ما به برادران و خواهران آفريقايی، آسيايی و اقيانوسيه هم می خواهيم بگوييم ما نيز می دانيم که شما مبارزه می کنيد و می خواهيم افکار و تجارب شما را بهتر بشناسيم.
ما می خواهيم به جهانيان بگوييم که ما خواستار عظمت شماييم، آنقدر عظيم به طوری که شما که مقاومت می کنيد بتوانيد دوام بياوريد زيرا طرفداران نوليبراليسم می خواهند شما را از پای درآورند و اميدواريم شما مانع آنان شويد و به نفع کل انسانيت به مبارزه ادامه دهيد.
خب، اما آنچه در مکزيک می خواهيم انجام دهيم اين است که با افراد و سازمان های واقعاً چپ به يک توافق دست يابيم زيرا فکر می کنيم در چپ سياسی ست که ايده ی مقاومت در برابر جهانی شدن نوليبرالی وجود دارد تا کشوری بسازيم که در آن برای همگان عدالت، دموکراسی و آزادی وجود داشته باشد. نه مثل حالا که عدالت، تنها برای ثروتمندان است و آزادی فقط برای شرکت های بزرگ، و دموکراسی فقط برای آنکه ديوارها را با پوسترهای انتخاباتی بپوشانند. ما فکر می کنيم که تنها از چپ است که می تواند برنامه ی مبارزه ای سر برآورد. تا ميهن ما مکزيک نميرد.
بنابر اين، ما فکر می کنيم که با اين افراد و سازمان های چپ بايد به طرحی دست يابيم تا به همه ی مناطق مکزيک برويم که در آن آدم های فروتن و ساده ای مثل خودمان بسر می برند.
ما به آنها نمی خواهيم بگوييم که چنين و چنان کنند يا به آنان دستور بدهيم.
همچنين از آنها نخواهيم خواست که به فلان يا بهمان کانديدا رأی بدهند زيرا از حالا می دانيم که همگی نوليبرال هستند. همچنين از آنها نخواهيم خواست که مثل ما بشوند يا اسلحه به دست گيرند.
کاری که می کنيم اين است که از آنها بپرسيم زندگی شان، مبارزه شان چگونه است، درباره ی کشورمان چه فکر می کنند و اينکه ما بايد چکار کنيم که دولتيان با ما نجنگند.
کاری که خواهيم کرد اين است که فکر آدم های ساده و معمولی را ملاک قرار دهيم شايد همان عشقی را که ما برای ميهن مان داريم در آنها بيابيم.
و شايد هم به توافقی دست يابيم بين همه مان که آدم های ساده و معمولی هستيم و با هم در سراسر کشور متشکل شويم و مبارزاتمان را که در حال حاضر تک تک و جداگانه است همآهنگ کنيم و برنامه ای بيابيم که شامل چيزی باشد که همه مان می خواهيم و نيز طرحی برای آنکه چکار کنيم تا اين برنامه يعنی «برنامه ی سراسری ملی برای مبارزه» به اجرا درآيد.
آنوقت بر اساس موافقت اکثريت اين افراد که به سخنان و آراء شان گوش می دهيم، با همگان مبارزه ای را سامان می دهيم، با بوميان، با کارگران، دهقانان، دانشجويان، معلمان، کارمندان، زنان، کودکان، سالمندان. يعنی همه ی آدم ها و کسانی که قلبی بزرگ و بخشنده دارند و مايل اند مبارزه کنند تا ميهن ما که مکزيک نام دارد به ويرانی کشيده نشود، ميهنی که بين «ريو براوو» و «ريو سوشيات» قرار دارد، يک طرفش اقيانوس آرام است و طرف ديگرش اقيانوس اطلس.
۶- درباره ی روش ما برای انجام کار
خب، اين کلام ساده ی ما خطاب به افراد فروتن و ساده ی مکزيک و جهان است و کلام امروزمان را ششمين بيانيه ی جنگل لاکاندونا می ناميم.
با کلام ساده مان می خواهيم بگوييم که...
ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی به توافق آتش بس تهاجمی خود وفادار است و به نيروهای دولتی و حرکت های نظامی تهاجمی هيچ گونه حمله ای نخواهد کرد.
ارتش زاپاتيستی همراه با اين ابتکار مسالمت آميز که آغاز می کنيم، همچنان بر توافق مبتنی بر تأکيد بر مبارزه ی سياسی وفادار است. بر اين اساس، ارتش زاپاتيستی به ايده ی خود مبنی بر آنکه هيچ نوع ارتباط مخفی با سازمان های سياسی ـ نظامی چه در مکزيک و چه در ديگر کشورها نداشته باشد وفادار است.
ارتش زاپاتيستی توافق مبتنی بر دفاع، حمايت و فرمانبرداری از جامعه های بوميان زاپاتيستی را که عوامل تشکيل دهنده ی آن و بالاترين ارگان رهبری اش هستند مورد تأکيد مجدد قرار می دهد بی آنکه در فرآيند دموکراتيک درونی مداخله ای کند و البته در چارچوب امکاناتی که دارد در تحکيم خودمختاری، در تقويت دولت خوب و بهبود بخشيدن به اوضاع زندگی عموم سهم خود را ادا می کند. به عبارت ديگر، آنچه ما در مکزيک و در جهان انجام خواهيم داد بدون سلاح خواهيم کرد، با جنبش مدنی و مسالمت آميز و بی آنکه حمايت از جامعه های خودمان را از ياد ببريم يا متوقف کنيم.
بدين ترتيب...
در جهان...
۱ـ ما روابط متقابل احترام آميز و همياری با افراد و سازمانهايی برقرار می کنيم که مقاومت می کنند، با نوليبراليسم مبارزه می کنند و به سود انسانيت عمل می نمايند.
۲ـ در محدوده ی امکاناتمان کمک های مادی مثل خواربار و کارهای دستی برای برادران و خواهرانی که در سراسر جهان مبارزه می کنند خواهيم فرستاد.
برای شروع، از شورای دولت خوب در لارئاليداد کاميونی قرض خواهيم گرفت که «چومپيراس» نام دارد با ظرفيت تقريبی ۸ تن. آن را پر از ذرت خواهيم کرد و شايد دو بشکه بنزين يا نفت، بر اساس اينکه کدام مناسب آنان باشد و آن را به سفارت کوبا در مکزيک خواهيم برد تا آن را به عنوان پشتيبانی زاپاتيست ها از مقاومت مردم کوبا عليه محاصره ی اقتصادی ايالات متحده برای آنان بفرستد. شايد هم بشود جايی نزديک تر تحويل داد چون هميشه تا مکزيکو سيتی رفتن راه دراز است و اگر چومپيراس در وسط راه خراب شود نمی توانيم به وعده مان وفا کنيم.
و بايد اين کار را زود انجام داد به شرط اينکه به ما حمله نکنند. چون اگر چند ماه عقب بيفتد فقط می توانيم جوانه ی ذرت بفرستيم که آنهم در راه خراب می شود. پس بهتر است در همين نوامبر و دسامبر فرستاده شود.
با تعاونی های کارهای دستی و زنان نيز قراردادهايی می بنديم تا ميزان قابل توجهی از لباس های گلدوزی شده را برای اروپايی ها بفرستيم که چه بسا اتحادشان به هم خورده باشد. همين طور شايد قهوه ی محصول تعاونی های زاپاتيستی را برايشان بفرستيم تا بفروشند و کمکی برای مبارزه شان باشد و اگر قهوه به فروش نرفت، می توانند کمی قهوه بنوشند و درباره ی مبارزه ی ضد نوليبرالی بحث کنند و اگر هوا کمی سرد شده باشد می توانند لباس های گلدوزی شده ی زاپاتيستی را بپوشند که حتی اگر با دست شسته شود رنگش نمی رود.
به برادران و خواهران بومی بوليوی و اکوادور نيز کمی ذرت که ژن آن دستکاری نشده خواهيم فرستاد. مشکل فقط اين است که نمی دانيم به کجا تحويل دهيم تا درست به مقصد برسد. با وجود اين، آماده ايم اين کمک ناچيز را تقديم کنيم.
۳ـ به همه ی مردان و زنانی که در سراسر جهان مقاومت می کنند می گوييم که بالاخره بايد ديدارهای بين قاره ای ديگری، دست کم يک ديدار، احتمالاً در دسامبر امسال يا ژانويه ی سال آينده برپا کنيم. بايد روی اين پيشنهاد فکر کرد. ما نمی خواهيم در اين باره تصميم بگيريم به خصوص از اين لحاظ که بايد جمعاً در موارد زير به توافق برسيم که ديدار کجا، کی، چگونه و با حضور چه کسانی برپا شود. نمی خواهيم وضع طوری باشد که تنها يک تريبون وجود داشته باشد، که کسانی صحبت کنند و ديگران گوش بدهند، بلکه تريبونی درکار نباشد، همه در يک سطح باشند، همه صحبت کنند البته با نظم، وگر نه غلغله می شود و کسی چيزی نمی شنود. علاوه بر اين، با سازماندهی خوب، همه گوش می دهند، در دفترچه هاشان از کلام مقاومت ديگران يادداشت بر می دارند تا بعد، با همرزمان مرد و زن خود در عرصه ی فعاليت خويش به گفتگو بنشينند. ما فکر می کنيم که اين ديدار بايد در جايی باشد که زندانی بس بزرگ داشته باشد، زيرا آنها اگر ما را سرکوب کنند و به زندانمان اندازند همه ی ما تلنبار نخواهيم شد و اگر زندانی باشيم و خوب سازماندهی شده باشيم، در زندان به ديدارهای بين قاره ای خود به نفع کل بشريت و عليه نوليبراليسم ادامه خواهيم داد. آنجا به شما خواهيم گفت که چه بايد کرد و چه می کنيم تا به توافق برسيم. باری، اين است آنچه فکر می کنيم که بايد در جهان به انجام رسانيم. و اکنون...
در مکزيک...
۱ـ ما به مبارزه ی خود به نفع خلق های بومی مکزيک ادامه خواهيم داد. اما نه فقط به نفع آنها و نه فقط با آنها، بلکه به نفع استثمار شدگان و سلب مالکيت شدگان مکزيک و همراه با همه ی اينان در سراسر کشور. وقتی می گوييم همه ی استثمار شدگان مکزيک منظورمان برادران و خواهرانی که ناگزير شده اند برای پيدا کردن کار و نان بخور و نمير به ايالات متحده بروند نيز هست.
۲ـ ما مستقيماً و بی واسطه با مردمان ساده و عادی مکزيک صحبت خواهيم کرد و بر پايه ی آنچه از آنان می شنويم و فرا می گيريم، در کنار همين ها که مثل خود ما آدم های فقير و ساده ای هستند دست به تدوين برنامه ای سراسری و ملی برای مبارزه خواهيم زد، برنامه ای که صريحاً چپ باشد يعنی ضد سرمايه داری و ضد نوليبرالی. به عبارت ديگر برای عدالت، دموکراسی و آزادی مردم مکزيک.
۳ـ ما خواهيم کوشيد شيوه ی ديگری از سياست بسازيم يا بازسازی کنيم که به نحوی از انحاء حامل آگاهی در جهت خدمت به ديگران باشد، بدون نفع مادی، با فداکاری و اخلاص و درستکاری، که به عهد خويش وفادار باشد و تنها مزد آن رضايت خاطر از انجام درست وظايف باشد. به عبارت ديگر همان کاری که قبلاً مبارزان چپ می کردند و هيچ چيز، نه ضربات، نه زندان و نه مرگ و البته نه دلار آنها را از ادامه ی وظايف شان باز نمی داشت.
۴ـ ما در نظر داريم مبارزه ای در جهت تدوين يک قانون اساسی جديد آغاز کنيم يعنی قوانين جديدی که خواست های مردم مکزيک را نصب العين خود قرار دهد مثلاً خانه، زمين، کار، خوراک، بهداشت، آموزش، اطلاعات، فرهنگ، استقلال، دموکراسی، عدالت، آزادی و صلح. قانون اساسی جديدی که حقوق و آزادی های مردم را به رسميت بشناسد و از ناتوانان در برابر زورمندان دفاع کند.
بدين منظور...
ارتش زاپاتيستی آزادی بخش ملی هیأتی از رهبری خود را به منظور تحقق اين هدف بدون محدوده ی زمانی معين به سراسر کشور خواهد فرستاد. اين هیأت رهبری زاپاتيستی همراه با سازمان ها و افراد چپ که اين بيانيه ی ششم جنگل های لاکاندونا را تأييد خواهند کرد، به جاهايی خواهد رفت که مشخصاً از آن دعوت کرده باشند.
ما همچنين به اطلاع می رسانيم که ارتش زاپاتيستی با سازمانها و جنبش هايی که انتخاباتچی نيستند و خود را در نظر و عمل چپ می دانند، در چارچوب شرط های زير ائتلاف خواهد کرد:
هيچ توافقی از بالا برای تحميل به پايين صورت نگيرد، بلکه توافق خواهيم کرد که با هم حرکت کنيم و به خشم مردم گوش کنيم و آن را سازمان دهيم. هيچ جنبشی را سازمان ندهيم که بعداً در غياب کسانی که آن را برپا کرده اند مورد معامله و چانه زنی قرار گيرد، بلکه هميشه نظرات کسانی که در آن شرکت می ورزند در نظر گرفته شود. در جستجوی آن نباشيم که از دولت يا کسانی که الهام بخش آن هستند هديه، موقعيت، امتياز، مقام دولتی کسب کنيم، بلکه از چارچوب های انتخاباتی فراتر رويم. هرگز نکوشيم که مسائل ملت خويش را از بالا حل کنيم، بلکه از پايين و توسط پايين بديلی بسازيم جهت مقابله با عمليات ويران سازی که نوليبراليسم مرتکب می شود، بديلی چپ برای مکزيک.
ما تأييد می کنيم احترام متقابل و اختيار و استقلال سازمانها را، اشکال مبارزه و نحوه ی سازماندهی شان، روند درونی تصميم گيری هاشان و نمايندگی های رسمی و مشروعشان، آرزوها و مطالباتشان، چنان که تأييد می کنيم رسيدن به توافقی روشن جهت دفاع مشترک و همآهنگ از حاکميت ملی و مخالفت قاطع با تلاش هايی که برای خصوصی کردن نيروی برق، نفت، آب و منابع طبيعی در جريان است.
به عبارت ديگر، ما از سازمان های سياسی و اجتماعی چپ که رسمی نيستند [يعنی مورد تأييد رژيم حاکم نيستند] و اشخاصی که خود را چپ می دانند و به احزاب سياسی رسمی وابسته نيستند دعوت می کنيم که در زمان و محل و نحوه ای که در موقع مناسب به آنها پيشنهاد خواهيم کرد ملاقات کنيم تا به کارزاری ملی و سراسری دست بزنيم.
از تمام گوشه و کنارهای قابل دسترسی ميهن مان ديدن کنيم تا به سخن مردم خويش گوش فرا دهيم. اين شبيه يک کارزار عمومی ست، اما چيزی به کلی متفاوت با آن است، زيرا انتخاباتی نيست.
برادران و خواهران،
اين سخن و عهد ما با شما ست و ما اعلام می کنيم:
در جهان، ما بيش از پيش با مبارزه و مقاومت عليه نوليبراليسم و در راستای مصالح بشريت همراهی و برادری خواهيم کرد.
و از اين مبارزات، هرچند توانمان ناچيز باشد، پشتيبانی خواهيم کرد.
در چارچوب احترام متقابل، به تبادل تجاربمان، تاريخمان، ايده ها و رؤياهايمان خواهيم پرداخت. در مکزيک، سراسر کشور را زير پا خواهيم گذاشت و از ويرانه هايی که جنگ نوليبرالی برجا گذاشته تا انواع مقاومت و سنگرهايی که همه جا گسترده می شود ديدن خواهيم کرد.
ما به سراغ کسانی که اين سرزمين و آسمانش را دست کم به اندازه ی ما دوست دارند خواهيم رفت و با آنان ملاقات خواهيم کرد.
ما از لارئاليداد تا تیخوانا به سراغ کسانی خواهيم رفت که می خواهند متشکل شوند، مبارزه کنند، آخرين اميد را اگر هست محقق سازند تا اين ملت نميرد، ملتی که دست کم از زمانی که عقاب بر خار کاکتوس نشست تا ماری را تکه کند و ببلعد، در حرکت است و به پيش می رود.
ما پيش می رويم به سوی دموکراسی، آزادی و عدالت به نفع کسانی که از آن محروم مانده اند.
ما پيش می رويم با سياستی از نوع ديگر، جهت دستيابی به برنامه ای چپ و يک قانون اساسی نوين.
ما از بوميان، کارگران، دهقانان، معلمان، دانشجويان، زنان خانه دار، اهالی محلات، مالکان خرد، مغازه داران خرد، شرکت های کوچک، بازنشستگان، اشخاص ناتوان از کار، مردان و زنان مذهبی، دانشمندان، هنرمندان، روشنفکران، جوانان، زنان، سالخوردگان، همجنس گرايان مرد و زن، پسران و دختران دعوت می کنيم که به صورت فردی يا جمعی در اين کارزار ملی جهت بنای سياست به نحوی ديگر، جهت تدوين برنامه ی مبارزه ی ملی و چپ و تدوين قانون اساسی جديد مستقيماً با زاپاتيست ها مشارکت و همکاری کنند.
اين است سخن و عهد ما در آنچه خواهيم کرد و شيوه ای که با آن، کار را انجام خواهيم داد. اين را اگر بخواهيد در آن شرکت کنيد، خود به چشم خواهيد ديد.
ما از مردان و زنانی که در دل و جان خويش انديشه ای نيک دارند و با سخن ما موافق اند، و نمی ترسند، يا ترس دارند ولی خود را کنترل می کنند می خواهيم که اگر با ايده ای که اعلام می کنيم موافق اند، موافقت خويش را علناً اعلام نمايند و بدين ترتيب، ما بلافاصله خواهيم ديد که با چه کسی و چگونه و چه زمانی اين گام نوين به سوی مبارزه برداشته خواهد شد.
اکنون که شما به آن فکر می کنيد، ما به شما اطلاع می دهيم که در اين ماه ششم سال ۲۰۰۵، ما مردان، زنان، خردسالان و کهنسالان ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی تصميم خود را گرفته ايم و اين بيانيه ی ششم جنگل لاکاندونا را تأييد کرده ايم. کسانی که سواد دارند آن را امضا کرده و کسانی که ندارند بر آن اثر انگشت نهاده اند. اضافه کنيم که شمار کسانی که سواد ندارند هرچه کمتر می شود، زيرا در اينجا، در اين سرزمين شورش به نفع انسانيت و عليه نوليبراليسم در آسمان و زمين زاپاتيستی آموزش پيشرفت کرده است.
اين بود سخن ساده ی ما خطاب به دلهای شرافتمند انسان های ساده و فقير که مقاومت می کنند، که عليه بيعدالتی در سراسر جهان سر به شورش برداشته اند.
دموکراسی!
آزادی!
عدالت!
از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک،
کميته ی مخفی انقلابی بوميان، فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی.
مکزيک، ماه ششم يعنی ژوئن سال ۲۰۰۵.
ترجمه برای اندیشه و پیکار
Sexta Declaración de la Selva Lacandona , III
en idioma Farsi (Persa) por Andeesheh va Peykar Publications
- توضیحات
- نوشته شده توسط ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
- دسته: جنبش زاپاتیستی
در باره ی اينکه ما دنيا را چگونه می بينيم
حالا برايتان شرح خواهيم داد که ما، زاپاتيست ها، رويدادهای جهان را چگونه می بينيم. خب، به نظر ما سرمايه داری در حال حاضر نيرومندترين قدرت است. سرمايه داری نظامی اجتماعی ست يعنی شکلی ست که بر اساس آن اشياء و اشخاص در درون يک جامعه سازماندهی می شوند، برخی اشخاص چيزهايی را مالک اند و برخی هيچ ندارند. برخی فرمان می رانند و برخی فرمان می برند. در سرمايه داری کسانی هستند که پول يعنی سرمايه و کارخانه و تجارت و مزارع و بسياری چيزهای ديگر دارند و نيز کسانی ديگر که هيچ ندارند جز نيرو و دانش و کاردانی برای کار کردن. چنان که در سرمايه داری، آنان که پول و ساير چيزها دارند فرمان می رانند و آنها که چيزی جز قدرت کار کردن ندارند فرمان می برند.
بدين ترتيب، سرمايه داری بدين معنا ست که معدودی صاحب ثروتهای کلان اند نه بدين علت که جايزه نصيبشان شده يا گنج پيدا کرده اند يا به آنها ارث پدر و مادر رسيده است، بلکه بدين علت که اين ثروتها را با استثمار شمار زيادی از انسانها به دست آورده اند. به عبارت ديگر، سرمايه داری متکی به استثمار کارگران است. بدين معنا که کارگران را «می چلاند» و آنچه را که می تواند برای آنان منفعتی داشته باشد از آنها می ستاند. اين عمل همراه با بيعدالتی صورت می گيرد زيرا سرمايه دار آنچه را که کارگر بدان نيازمند است به او نمی پردازد، بلکه دستمزدی را به او می دهد تا بتواند به زور چيزی بخورد و کمی بياسايد و روز بعد، سرِ کارِ خود برای استثمار شدن برگردد، چه در روستا باشد و چه در شهر.
بدين ترتيب است که سرمايه داری با محروم کردن ديگران يعنی دزدی ثروتمند می شود زيرا آنچه را که می خواهد مثلا زمين و ثروت های طبيعی را از ديگران می گيرد. به عبارت ديگر، سرمايه داری نظامی ست که در آن دزدها آزادند، مورد تحسين قرار می گيرند و به عنوان نمونه از آنها ياد می شود.
علاوه بر استثمار و محروم کردن ديگران، سرمايه داری به سرکوب هم می پردازد يعنی کسانی را که عليه بيعدالتی می شورند به زندان می اندازد يا به قتل می رساند.
آنچه بيش از هرچيز مورد توجه سرمايه داری ست کالاها ست زيرا وقتی کالاها را می خرد و می فروشد بر ثروتش افزوده می شود. بنابراين، سرمايه داری هرچيزی را به کالا بدل می کند: اشخاص، طبيعت، فرهنگ، تاريخ، وجدان. در نظر سرمايه داری همه چيز بايد بتواند خريد و فروش شود. سرمايه داری هرچيزی را پشت کالا پنهان می کند تا ما نتوانيم استثمار را ببينيم. در اين حالت است که کالاها در بازار خريد و فروش می شوند. واضح است که بازار علاوه بر اينکه در خدمت خريد و فروش کالاها ست برای پنهان کردن استثمار کارگران نيز به کار می آيد. برای مثال، در بازار قهوه را که به خوبی در کيسه ای يا شيشه ای بسيار زيبا بسته بندی شده می بينيم ولی دهقانی را که برای چيدن آن رنج برده نمی بينيم، چنان که استثمارگری را که دستمزد وی را به درستی نپرداخته نمی بينيم همان طور که کارگران مؤسسات بزرگ را که بی هيچ وقفه ای قهوه را بسته بندی می کنند نمی بينيم. يا مثلا دستگاهی را که می توان با آن به موسيقی گوش داد می بينيم که آن را طبق سليقه ی هرکسی درست کرده اند و موسيقی به خوبی از آن به گوش می رسد، اما آن زن کارگر را نمی بينيم که در کارخانه ساعتها جان کنده تا سيمها را به ديگر بخش های دستگاه لحيم کند و در برابر کارش جز مزدی ناچيز دريافت نکرده و چون خانه اش هم دور از محل کارش است بايد برای بازگشت به خانه پول گزافی بپردازد و علاوه بر اين ها، با اين خطر روبرو ست که او را بربايند و مورد تجاوز قرار دهند همان طور که در «سيوداد خوارس» مکزيک روی می دهد.
به عبارت ديگر، در بازار کالاها را می بينيم اما استثماری که کالاها را با آن درست کرده اند نمی بينيم. لذا سرمايه داری نيازمند بازارهای فراوانی ست، بازاری بزرگ، بازار جهانی.
نتيجه اينکه سرمايه داری امروز با سرمايه داری دوره ی پيش که سرمايه داران به استثمار کشور خود بسنده می کردند فرق دارد زيرا هم اکنون در مرحله ای ست که آن را جهانی شدن نوليبرالی می خوانند. منظور از اين جهانی شدن اين است که سرمايه داران نه تنها در يک يا چند کشور بر کارگران تسلط دارند بلکه به هر وسيله ای می کوشند بر سراسر جهان تسلط يابند. جهان يعنی زمين، کره ی زمين، و به همين دليل است که از «جهانی شدن» يعنی تمام جهان حرف می زنند.
نوليبيراليسم يعنی اين ايده که سرمايه داری آزاد است تا بر کل جهان تسلط يابد و از اين بدتر اينکه دربرابرش بايد تسليم شد، خود را با آن انطباق داد و دست به اعتراض نزد يعنی نبايد بر آن شوريد. درواقع، نوليبراليسم حکم تئوری و نقشه ی جهانی شدن سرمايه داری را دارد. نوليبراليسم دارای طرح های اقتصادی، سياسی، نظامی و فرهنگی ست. در همه ی اين نقشه ها مسأله بر سرِ سلطه بر جهان است و اينکه هرکس اطاعت نکند بايد سرکوب يا طرد شود تا ايده های شورش را به ديگران سرايت ندهد. بنا بر اين، در جهانی شدن نوليبرالی، سرمايه داران کلان که در کشورهای قدرتمند مانند ايالات متحده ی آمريکا بسر می برند خواستشان اين است که سراسر دنيا به يک شرکت بزرگ که کالا توليد می کند، به نوعی بازار بزرگ بدل شود. بازاری جهانی، بازاری برای خريد و فروش هرچيز و پنهان کردن استثمار از ديد همگان. اينجا ست که سرمايه داران جهانی شده در همه چيز دخالت می کنند، به عبارت ديگر به همه ی کشورهای دنيا می روند تا معاملات عظيم يعنی بهره کشی هاشان را به انجام رسانند. آنها هيچ چيزی را رعايت نمی کنند و هرجا بخواهند خيمه می زنند و بارگاه می سازند. در واقع، رفتار آنها به تسخير کشورهای ديگر شبيه است. به اين دليل است که ما زاپاتيست ها می گوييم جهانی شدن نوليبرالی جنگی ست برای تسخير جهان، جنگی جهانی، جنگی که سرمايه داری بدان دست می يازد تا بر جهان تسلط يابد. چنين است که گاه اين تسخير توسط ارتش هايی صورت می گيرد که به يک کشور حمله می برند و آن را با اعمال زور تسخير می کنند. اما مواردی هم هست که توسط اقتصاد صورت می گيرد: سرمايه داران بزرگ پول خود را در کشوری ديگر سرمايه گذاری می کنند يا به آن کشور قرض می دهند به اين شرط که هرچه به آن می گويند اطاعت کند. آنها نيز همراه با ايده هاشان وارد کشوری می شوند يعنی با فرهنگ سرمايه داری که فرهنگ کالاها ست و فرهنگ کسب امتياز، فرهنگ بازار.
بنابراين، آنکه تسخير می کند، يعنی سرمايه داری، تسخير را آنطور که خود می خواهد انجام می دهد. آنچه را که از آن خوشش نمی آيد ويران می کند و تغيير می دهد و آنچه را که برايش مزاحمت پديد می آورد نابود می کند مثلا کسانی که کالاهای دستاورد مدرنيته را نه توليد می کنند، نه می خرند و نه می فروشند يا کسانی را که بر اين نظم می شورند و برايش مزاحمت ايجاد می کنند. اينها را که به هيچ کاری نمی آيند او طرد می کند. به اين دليل است که بوميان [چياپاس و امثال آنان] برای جهانی شدنِ نوليبرالی مزاحم تلقی می شوند، بی ارزش به حساب می آيند و بايد آنها را نابود کرد. سرمايه داری نوليبرالی قوانينی را نيز که مانع بهره کشی های بسيار سودآورش هستند ملغی می کند. مثلا قانونی را به همگان تحميل می کند که بر اساس آن بتوان هرچيزی را فروخت و هرچيزی را خريد و چون سرمايه داری پول فراوان دارد هرچيزی را می خرد. بر اين اساس، به نظر می رسد که سرمايه داری می خواهد کشورهايی را که از طريق جهانی شدن نوليبرالی تصاحب می کند ويران نمايد. چنان که به نظر می رسد می خواهد هرچيزی را بر طبق قاعده ی مورد نظر خودش و به سبک خودش سامان دهد يعنی از آنها سود ببرد بی آنکه مزاحمش شوند. نتيجه اينکه جهانی شدن نوليبرالی يا سرمايه داری آنچه را که در اين کشورها يافت می شود ويران می کند، فرهنگشان، زبانشان، نظام اقتصادی شان، نظام سياسی شان و حتی شيوه ی مناسبات موجود بين کسانی که در اين کشور زيست می کنند. به عبارت ديگر هرچيزی که يک کشور را کشور می کند ويران می گردد.
بنابراين، جهانی شدن نوليبرالی می خواهد ملت های جهان را نابود کند تا تنها يک ملت يا يک کشور باقی بماند: کشور پول، کشور سرمايه. سرمايه داری می خواهد هرچيزی آنطور باشد که او می خواهد، به سبک خودش، و آنچه را که از نوع ديگری ست و خوش آيند او نيست مورد پيگرد قرار می دهد، به او حمله می برد يا در گوشه ای منزوی می سازد به طوری که بود و نبودش يکسان باشد.
خلاصه اينکه همانطور که می گويند سرمايه داریِ جهانی شدنِ نوليبرالی مبتنی بر استثمار، غارت، تحقير و سرکوب عليه کسانی ست که مقاومت می کنند يعنی حالا هم مانند گذشته عمل می کند اما اکنون به نحو فراگير و جهانی.
اما قضيه آنقدرها هم برای جهانی شدن نوليبرالی ساده نيست زيرا استثمارشدگان هر کشور مقاومت می کنند و تسليم نمی شوند، بلکه دست به شورش می زنند، چنانکه هستند برخی که واقعا مزاحمِ [سرمايه داری] اند و بيش از حد مقاوم اند و مانع از آن می شوند که نابودشان کنند. به اين دليل است که در سراسر جهان کسانی را می توان ديد تهيدست که برای آنکه تسليم نشوند مقاومت می کنند و می شورند، نه تنها در يک کشور بلکه در همه جا. و بدين نحو، همان طور که جهانی شدن نوليبرالی وجود دارد، جهانی شدن شورش نيز هست.
در اين جهانی شدن شورش، تنها کارگران شهرها و روستاها نيستند که فعال اند، بلکه اشخاص بسيار ديگری نيز وجود دارند که در معرض تعقيب و تحقير اند زيرا آنها نيز در برابر سلطه ی نوليبرالی سر تسليم فرود نمی آورند مانند زنان، جوانان، بوميان، همجنس گرايان مرد يا زن، مهاجران و گروه های بسيار ديگر در سراسر جهان که ما حضور آنها را تنها زمانی احساس می کنيم که فرياد بر می آورند: تحقير ما بس است. همينها هستند که بپا می خيزند و آنوقت ما آنها را می بينيم، صدايشان را می شنويم و آنها را می شناسيم.
آنگاه است که همه ی اين گروه های انسانی را می بينيم که با نوليبراليسم مبارزه می کنند يعنی عليه طرح جهانی شدن سرمايه دارانه و به نفع انسانيت می رزمند. اينها همه وحشت عظيمی در ما بر می انگيزد وقتی حماقت طرفداران نوليبراليسم را می بينيم که می خواهند با جنگها و استثمارگری شان کل انسانيت را ويران سازند. اما در همان حال، رضايت خاطر عظيمی نيز ما را فرا می گيرد آنگاه که می بينيم مقاومت و شورش در همه جا هست مانند شورش ما که هرچند نسبتاً کوچک است اما حضورمان قابل انکار نيست. چنين وضعی را ما در سراسر جهان می يابيم. اينها به ما می آموزد که ما تنها نيستيم.
۴- درباره ی اينکه ما کشورمان مکزيک را چگونه می بينيم
حالا می پردازيم به اينکه وضع مکزيک خودمان را چگونه می بينيم. خب، ما می بينيم که بر کشورمان نوليبرالها حکومت می کنند، يعنی همانطور که گفتيم، رهبران ما دارند ملت ما، ميهن ما مکزيک را ويران می کنند. هدف اين رهبرانِ بد نه بهبود زندگی توده های مردم، بلکه فقط روبراه کردن وضع سرمايه داران است. برای مثال، آنها قانونی مثل «قرارداد مبادله ی آزاد» وضع می کنند که بسياری از مردم مکزيک را به فلاکت می اندازد از دهقانان گرفته تا توليد کنندگان خرد، چرا که شرکت های بزرگ کشاورزی صنعتی اين اقشار را «می خورند» چنان که کارگران و مؤسسات کوچک را نابود می کنند زيرا اينها نمی توانند با شرکتهای بزرگ چند مليتی رقابت کنند. اين شرکتها می توانند به راحتی در کشور ما مستقر شوند بی آنکه کسی بتواند به آنها بگويد بالای چشمتان ابرو ست، بلکه از آنها خيلی هم ممنون بود. آنها حقوق و دستمزدهای خيلی پايين مورد نظرشان و نيز قيمت بالای کالاهايشان را به همگان تحميل می کنند. در واقع، همان طور که می گويند برخی از مبانی اقتصادی کشور ما مکزيک که عبارت بود از کشاورزی، صنعت و بازرگانی ملی ويران شده و تنها مواردی چند باقی مانده که مطمئناً به فروش خواهند رفت.
اينهاست آفت های بزرگ ميهن ما، چرا که در روستاها ديگر خواربار توليد نمی کنند، بلکه تنها چيزهايی که سرمايه داران بزرگ می فروشند توليد می شود و زمين های حاصلخيز هم با پشتيبانی سياستمداران با زرنگی تمام دزديده شده است. بنابر اين آنچه در روستاها می گذرد همان چيزی ست که در دوره ی پورفيريسمو می گذشت، با اين تفاوت که به جای هاسيانداس، امروز شرکت های خارجی هستند که روستاها را در فلاکت نگاه می دارند و جاهايی که اعتباراتی وجود داشت و از فرآورده های داخلی حمايت می شد، ديگر چيزی جز صدقه وجود ندارد، گاه همين هم نيست.
از نظر وضع کارگران در شهرها بايد گفت که با بستن کارخانه ها کارگران را بيکار رها می کنند يا چيزهايی به نام «مکيلادوراس» باز می کنند که خارجی اند و برای ساعتها کار، مزدی ناچيز می پردازند. اينکه قيمت محصولات مورد نياز ملت چه باشد اهميتی ندارد زيرا چه گران و چه ارزان، هيچ کس قدرت خريد آنها را ندارد. و اگر کسی در يک شرکت کوچک يا متوسط کار می کرده ديگر حالا چنين وضعی ندارد زيرا آن شرکت بسته شده يا اينکه يک شرکت بين المللی بزرگ آن را خريده است. و اگر کسی يک مغازه ی کوچک داشته او نيز ناپديد شده يا اينکه خود تبديل به کارگری قاچاقی برای شرکت های بزرگ شده که او را با خشونت هرچه تمامتر استثمار می کنند و حتی کودکان را به کار می کشند. و اگر کارگر عضو سنديکايی بوده تا حقوقش را به طور قانونی مطالبه کند باز بی نتيجه است. امروز حتی سنديکا به او می گويد که دستمزد بايد کاهش يابد يا امتيازها بايد حذف گردد، در غير اين صورت شرکت درهای خود را بسته به کشور ديگری عزيمت خواهد کرد. بعد از اينها «دکه ی کوچک يا بساط» هم هست که خود به گونه ای همان برنامه ی اقتصادی دولت است برای اينکه کارگرانِ شهر حاضر باشند در گوشه ی خيابان آدامس و کارت تلفن بفروشند. به عبارت ديگر در شهر هم جز ويرانی اقتصادی وجود ندارد.
بنابر اين وضع از اين قرار است، از آنجا که وضع اقتصادی مردم چه در شهر و چه در روستا رقت انگيز است بسياری از زنان و مردان مکزيکی ناگزيرند ميهن و سرزمين مکزيک را ترک کنند و در کشوری ديگر يعنی ايالات متحده به جستجوی کار بر می آيند. در آنجا با آنها بدرفتاری می شود و مورد استثمار قرار می گيرند، مورد پيگرد و تحقير قرار می گيرند و حتی احياناً آنها را می کشند.
نوليبراليسمی که دولت های بد بر ما تحميل می کنند نه تنها وضع اقتصادی را بهبود نبخشيده، بلکه برعکس، در روستا فقر و فاقه حاکم است و در شهرها هم کار پيدا نمی شود و وضع طوری ست که مکزيک به مکانی بدل شده است که در آن افراد به دنيا می آيند، مدتی زنده می مانند و سپس می ميرند تا برای توليد ثروتِ خارجی ها، عمدتاً ثروتمندان gringos [يانکی، آمريکايی]، کار کنند. به اين دليل است که می گوييم مکزيک تحت سلطه ی ايالات متحده است.
خب، اين همه ی ماجرا نيست. نوليبراليسم طبقه ی سياسی را، و بهتر بگوييم سياسيون مکزيک را تغيير داده است چرا که آنها به نوعی کارکنان مغازه بدل شده اند که بايد هرکاری از دستشان بر می آيد انجام دهند تا هرچيزی را آنهم ارزان به فروش برسانند. علاوه بر اين، آنها قانون را نيز تغيير داده اند تا با لغو ماده ی ۲۷ قانون اساسی، اراضی مشاع ejidales نيز زمين های متعلق به شهرها را بتوان فروخت. چنين بود «ساليناس دی گورتاری». او و همدستانش می گفتند که اقدام آنان به سود روستاها و دهقانان است و اينکه کار دهقانان رونق خواهد گرفت و آنها زندگی بهتری خواهند داشت. آيا چنين چيزی راست است؟ وضع روستاهای مکزيک از هر زمان ديگر بدتر است و دهقانان با فلاکت بيشتری دست به گريبانند تا دوره ی پورفيريو دياز. آنها همچنين گفته اند که قصد دارند به خصوصی کردن دست بزنند يعنی شرکت های دولتی را به قول خودشان به خاطر منافع اهالی کشور به خارجی ها بفروشند زيرا شرکتهای مزبور خوب کار نمی کنند و بايد آنها را مدرن کرد و فروش آنها مقرون به صرفه است. اما به جای پيشرفت کردن، آن دسته از حقوق اجتماعی را که دستاورد انقلاب ۱۹۱۰ بود امروز لگدمال ميکنند به طوری که آدم را به خشم می آورد. آنها همچنين گفته اند که بايد مرزها را برای ورود سرمايه ی خارجی باز کرد و بدين ترتيب است که کارفرماهای مکزيکی شتابزده خواهند کوشيد امور را بهبود بخشند. اما امروز می بينيم که ديگر شرکت و مؤسسه ی ملی وجود ندارد، خارجی ها همه چيز را بلعيده اند و آنچه می فروشند بدتر از آن چيزی ست که در مکزيک رايج بود.
باری، سياستمداران مکزيک می خواهند Pemex يعنی نفت را هم که متعلق به مکزيکی ها ست بفروشند، و تنها فرق اين است که برخی می گويند همه و هرچيزی را خواهند فروخت و برخی ديگر می گويند فقط بخشی را خواهند فروخت. آنها همچنين می خواهند بيمه های اجتماعی، برق، آب، جنگلها و همه چيز را خصوصی کنند، تا آنجا که ديگر چيزی از مکزيک باقی نماند و کشور ما چيزی نباشد جز خرابه ای يا جايی برای تفريح و سرگرمی ثروتمندان جهان، و ما مردان و زنان مکزيکی خدمه ی آنان خواهيم شد که تنها در فکر آن خواهيم بود که چه به آنان تقديم کنيم در حالی که خود در نوعی زندگی سگی بسر بريم، بی ريشه، بی فرهنگ، بی وطن.
به عبارت ديگر، طرفداران نوليبراليسم می خواهند مکزيک، ميهن ما را نابود کنند. احزاب سياسی انتخاباتچی نه فقط به دفاع از مکزيک نمی پردازند، بلکه خود، قبل از هرکس ديگر، کمر به خدمت بيگانگان عمدتاً ايالات متحده می بندند و کارشان اين است که ما را فريب دهند و کاری کنند که وقتی هرچيزی را به فروش می گذارند و سود به جيب می زنند ما حواسمان متوجه جای ديگری باشد. تمام احزاب سياسی انتخاباتچی که امروز وجود دارند همين طور اند و اين فقط وضع برخی از آنها نيست. اگر درباره ی اينکه آيا آنها کار خوبی هم کرده اند يا نه تأمل کنيد خواهيد ديد که کاری جز دزدی و فريبکاری نکرده اند. آشکارا می بينيد که احزاب سياسی انتخاباتچی هميشه خانه های زيبايشان را دارا بوده اند و نيز اتومبيل های زيبا و تجملاتشان را. تازه از ما انتظار دارند از آنها ممنون باشيم و باز هم به آنها رأی بدهيم. راستش، همان طور که خودشان بعضی وقتها می گويند شرم ندارند [در متن اصلی «مادر ندارند»]، ندارند برای اينکه ميهن ندارند. چيزی که دارند فقط حسابهای بانکی ست.
اين را هم به چشم می بينيم که قاچاق مواد مخدر و انواع جرايم رو به افزايش است. گاه فکر می کنيم که بزهکاران همان طورند که در آوازها و فيلم ها به ما معرفی می کنند. شايد هم بعضی همين طور باشند ولی اينها سرکرده ی واقعی باندهای بزهکاری نيستند. سرکرده های واقعی لباس خيلی خوب می پوشند، در خارجه درس خوانده اند، شيک پوش اند، از ديده ها خود را پنهان نمی دارند، بلکه در رستوران های معروف غذا می خورند و عکس شان را در روزنامه ها می بينيم که خوش تيپ و خوش لباس در جشن هاشان شرکت دارند. اينها همان طور که گفته می شود «آدم های خوبی» هستند و برخی از آنها حتی رهبر، نماينده ی مجلس، سناتور، وزير خارجه، کارفرمای موفق، فرمانده پليس و ژنرال هستند.
آيا با اين حرف ها می خواهيم بگوييم که سياست به هيچ دردی نمی خورد؟ خير، چيزی که ما می خواهيم بگوييم اين است که اين سياست به هيچ دردی نمی خورد، زيرا مسأله اش مردم نيست، به آنها گوش نمی دهد، به کار آنها نمی پردازد، تنها در موقع انتخابات به سراغ مردم می رود. حتی به رأی آنها هم ديگر نياز ندارد. نظرخواهی ها برای نشان دادن اينکه چه کسی برنده شده کافی ست. فقط وعده می ماند که ما چنين و چنان خواهيم کرد و بعد خدا حافظ. ديگر پيدايشان نمی شود. فقط در اخبار اسم شان را می شنويم که آنها پول زيادی بلند کرده اند و دچار هيچ مشکلی هم نشده اند زيرا قانونی که خودشان تصويب کرده اند آنها را از هر خطری محافظت می کند.
چون مسأله از اين قرار است می بينييم که قانون اساسی را تحريف کرده اند و تغيير داده اند. اين قانون اساسی، ديگر قانون حقوق و آزادی های توده ی رنجبر نيست، بلکه حقوق و آزاديهای طرفداران نوليبراليسم است برای آنکه به سودهای کلانشان دست يابند. خاصيت قاضی ها هم اين است که به همين طرفداران نوليبراليسم خدمت کنند و از همينجا ست که هميشه از نوليبرال ها دفاع می کنند. آنها که ثروتی ندارند نصيب شان هميشه بی عدالتی ست، زندان است و گورستان.
خب، با وجود اين همه مغلطه که نوليبرال ها بر همه جا حاکم کرده اند مکزيکی هايی از زن و مرد هستند که متشکل می شوند، مبارزه و مقاومت می کنند.
از اين طريق بود که ما فهميديم در اينجا بوميانی وجود دارند که سرزمين شان از اينجا، از چياپاس، دور است و اينکه آنها خودمختار اند و از فرهنگ خود دفاع می کنند و زمين شان را آباد می کنند، از جنگل ها و آبهاشان حراست می کنند.
زحمتکشان روستاها هم هستند، يعنی دهقانان که متشکل می شوند و دست به تظاهرات و بسيج می زنند تا برای کشاورزی اعتبار و حمايت به دست آورند.
زحمتکشان شهر هم هستند که اجازه نمی دهند حقوق شان را از آنان بازپس گيرند يا کارشان را خصوصی کنند، بلکه علاوه بر اين، دست به اعتراض و تظاهرات می زنند تا همين اندکی را هم که دارند از آنها باز نگيرند و آنچه را که واقعاً متعلق به کشور است مانند برق، نفت، بيمه های اجتماعی، آموزش و پرورش از آنها پس نگيرند.
دانشجويان هم هستند که اجازه نمی دهند آموزش خصوصی شود و مبارزه می کنند تا رايگان، مردمی و علمی باشد يعنی پولی نباشد، همه بتوانند دانش فراگيرند و اينکه مدارس درس حماقت و کودنی ندهند.
زنان هم هستند که اجازه نمی دهند با آنان چون شيئ رفتار شود يا آنان را تحقير و توهين کنند فقط به اين خاطر که زن اند، بلکه متشکل می شوند و مبارزه می کنند تا احترام و شأنی را که به عنوان زن شايسته اش هستند به دست آورند.
جوانان هم هستند که حاضر نيستند آنها را با مواد مخدر گيج و منگ کنند و از پا بيندازند يا به خاطر سبک و رفتار زندگی شان کسی بتواند مزاحمشان شود، بلکه با موزيک شان، با فرهنگ شان و در واقع با شورش خود، به آگاهی بيشتر دست می يابند.
همجنس گرايان مرد و زن و زن نمايان و کسانی ديگر با رفتارهای جنسی ديگر هم هستند که اجازه نمی دهند کسی آنان را به مسخره بگيرد و مورد تحقير و بدرفتاری قرار دهد و احياناً آنها را بکشد به اين جرم که رفتاری مغاير ديگران دارند يا آنان را غيرعادی و بزهکار تلقی کند، بلکه متشکل می شوند تا از حق خود برای تفاوت داشتن با ديگران دفاع کنند.
کشيشان و خواهران مقدس و همچنين کسانی که آنها را عرفی می نامند نيز وجود دارند که نه جانبدار ثروتمندان اند، نه به دعا بسنده می کنند، بلکه متشکل می شوند تا با مبارزه ی مردم همراهی کنند.
کسانی هم هستند که به آنها فعالين اجتماعی می گويند. اينها مردان و زنانی هستند که تمام عمرشان را صرف مبارزه برای مردم کرده اند و همين ها هستند که در اعتصاب های بزرگ و آکسيون های کارگری، در بسيج وسيع شهروندان، در جنبش های بزرگ دهقانان شرکت دارند و در معرض سرکوب های بزرگ بوده اند و در هر وضعی باشند به رغم آنکه برخی پير شده اند از راه خود رويگردان نمی شوند و در جستجوی مبارزه، تشکيلات، عدالت به هر گوشه ای سر می زنند و سازمان های چپ، سازمان های غير دولتی، سازمان های حقوق بشر، سازمان های دفاع از زندانيان سياسی و کوشش برای بازگشت مفقودين، انتشارات چپ، سازمان های معلمين يا دانشجويان را بر پا می دارند. به عبارت ديگر، مبارزه ی اجتماعی و حتی سازمان های سياسی ـ نظامی به وجود می آورند. آنها هرگز از رفتن باز نمی مانند و بسيار چيزها می دانند زيرا ديده اند، شنبده اند، زيسته اند و رزميده اند.
بدين ترتيب کلاً می بينيم که در کشور خودمان که مکزيک نام دارد، فراوان اند کسانی که ساکت نمی نشينند، که تسليم نمی شوند، که فروخته نمی شوند. به بيان ديگر، آنها آدم هايی هستند شايسته. ما خوشوقتيم زيرا با وجود چنين انسانهايی، طرفداران نوليبراليسم به آسانی چيره نخواهند شد. شايد هم موفق شويم ميهن مان را از دزدی ها و ويرانی های بزرگ که نوليبرال ها به بار می آورند برهانيم و اميدواريم اين «ما» که می گوييم روزی بتواند همه ی اين شورشيان را يکجا دربر گيرد.
از کوهستانهای جنوب شرقی مکزيک
کميته ی مخفی انقلابی بوميان، فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
مکزيک، ششمين ماه سال ۲۰۰۵
Sexta Declaración de la Selva Lacandona , II
en idioma Farsi (Persa) por Andeesheh va Peykar Publications
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
گزارش دوم از استقبال از زاپاتیستها
در کوچه پس کوچههای شهر قدیمی ویگو، هنوز آثار آنچه از بیش از هزار سال پیش رُمیها بنا نهادهاند به چشم میآید. هنوز میتوان تصور داشت که «اینجا آخر دنیا است» (آنطور که در امپراتوری رُم باور داشتند). ساختمانهای بنا شده با سنگهای رسوبی که شلاق باد و نمک تأثیر خود را بر آنها بهجا گذاشته است، از تاریخی ثروتمند حکایت میکند. در خیابانهای تمیز مرکز خرید، فروشگاهای شیک و گران قیمت که بهتدریج سیطرهی خود را بر ساختار سنتی تحمیل کردهاند، گویای حضور یک قشر متمول است که بر مناطق فقیرنشین و ساختمانهای صنعتی و انبارهای بندر حکومت میکند. از سوی دیگر مغازهها و فروشگاههای تعصیلشدهای که بر آنها تابلوی «برای فروش» نظر را جلب میکند، حاکی از بحرانیست که ویروس کرونا فقط آن را تشدید کرده است. طبق قوانین اسپانیا، در حالی که در رستورانها و بارهای کوچک و بزرگ میتوان کنار هم نشست و مصرف کرد، در خیابانها و حتی در سواحل زیبا و بادخیز، استفاده از ماسک اجباریست و هیچکس حقندارد هرچند تنهای تنها، بدون ماسک آمد و شد کند.
از روزهای نخست ماه ژوئن چند نفر از رفقا از کشورهای مختلف برای کمک رساندن به سازماندهی «اشغال» اروپا توسط بومیان چیاپاس به این شهر آمدهاند. در منازل خصوصی و چند مرکز فرهنگی امکان خواب و استراحت فراهم شده است. جمع پنج نفرهی ما نیز به یکی از این مراکز فرهنگی در فقیرترین محلهی شهر هدایت میشود. بر در و دیوار آن پوسترهای مبارزاتی و همبستگی با خلق فلسطین، صحرا و چیاپاس نصب شده است و همچنین عکس زندانیان سیاسی گالیسیا. اینان که در زندانهای دور، در تبعید محبوساند تا برای خانوادههایشان دیدار از آنان تا حد ممکن، دشوار باشد. عکسها گویای مبارزهای هستند که دوستان ما آنرا «مبارزه رهاییبخش ملی» معرفی میکنند. آنان برای ما از زبان گالیسی میگویند و این که این زبان در گذشتهای بسیار دور، یا پرتغالی بوده و یا به زبان پرتغالی بسیار نزدیک و پس از اشغال گالیسیا (که دولتی مستقل داشته است) ممنوع شده و زبان اسپانیایی را جایگزین آن کردهاند. نزدیکیهای قوم گالیسیا را که میگویند از اقوام کِلت است، هنوز در البسه و موسیقی سنتی آن میتوان دید.
از نشستهای اینترنتی و سراسری اروپا آگاه بودیم که در شهرهای بسیاری فعالین سیاسی، کمیتههای تدارکات برای استقبال از زاپاتیستها را تشکیل دادهاند.
جمع پنج نفرۀ ما در مسیر ویگو، شبی در شهر سنسباستیان (به زبان باسکی: دونوستیا) میهمان زوج جوان و جانبدار زاپاتیستها بود و از تجربیات و مبارزات مردم سرزمین باسک و ایران حرف زدیم. عصر ۱۲ ژوئن به بندر ویگو رسیدیم.
در همان اولین دقایق به ما خبر دادند که در یکی از مراکز فرهنگی کنسرتی برای جمعآوری کمک مالی به منظور تأمین مخارج سفر «لشکر ۴۲۱» زاپاتیستی برگزار میشود. ما نیز برای کمک عازم آن محل شدیم.
«آس پدرینیاس» یک مرکز فرهنگیست که در اراضی اشغال شدهای بنا شده و به صورت جمعی و خودمختار با درآمد حاصل از فروش چوب و دیگر تولیدات اداره میشود و عضو تشکل انجمنهای اراضی خودگردانی است که در مبارزه علیه زمینخواران و شرکتهای عظیمی شکل گرفتهاند که قصد داشتهاند این منطقهی کوهستانی و جنگلی را به زمین گلف تبدیل کنند. ایجاد زمین گلف به معنی خصوصیسازی مراتع و جنگلها و از بین رفتن آبهای زیر زمینی است.
وقتی به آنجا رسیدیم صحنۀ کنسرت با یک بنر تبلیغی برای زاپاتیستها تزیین شده بود. قبل از شروع کنسرت فراخوانی برای شرکت در جشن ورود زاپاتیستها را قرائت کردند. در آغاز کنسرت خوانندۀ گروه اعلام کرد که این گروه تا آنجا که در توان دارد از حضور زاپاتیستها در اروپا حمایت خواهد کرد.
در روزهای بعد بهتدریج تعداد کسانی که از شهرها و کشورهای مختلف برای پیشواز از زاپاتیستها میآمدند بیشتر و بیشتر شد و همراه با این رفقا در خیابانها و نقاط مختلف شهر با یک عروسک غولآسا و پخش موسیقی و خواندن متونی در بارۀ علت سفر زاپاتیستها، اعلامیههایی در این مورد پخش میشد.
https://www.youtube.com/watch?v=oI-V2-r31yA
بهعلاوه در جلسات مختلف با رفقای محلی و آنها که از کشورهای دیگر به این بندر آمده بودند، در مورد چند و چون سازماندهی اقامت زاپاتیستها در ویگو و نیازهای لجیستیک آن بحث و گفتوگو برقرار بود.
روز بعد از ورودمان به جلسهی کمیتهی هماهنگی ویگور رفتیم تا اعلام کنیم که برای یاری رساندن و شریک شدن در کار سازماندهی آمادهایم.
یکی از مشکلات مهم سفر زاپاتیستها، برخورد با بیماری کرونا و شیوههای مراقبت از میهمانان و میزبانان بوده که احتمالا در ماههای آینده نیز ادامه خواهد داشت.
در یکی از جلسات تصمیم به تهیه پرچم و پوسترهایی برای تزیین مراسم ورود زاپاتیستها گرفته شد و هر رفیقی هر کاری که از دستش بر میآمد به عهده گرفت.
https://www.youtube.com/watch?v=dsFQr5dVyH0&t=8s
بیشک برای ما ارتباط رفیقانه با کسانی که برای نخستین بار با آنها آشنا میشدیم و گفت و شنود در بارۀ اوضاع سیاسیِ کشورهای مختلف از جمله ایران جزو زیباترین بخشهای این سفر به یادگار خواهد ماند.
عصر روز ۲۱ ژوئن باخبر شدیم که کشتی بادبانی حامل «لشکر ۴۲۱»، معروف به «کوه»، به سواحل نزدیک به بندر ویگو رسیده است. ناگهان از گوشه و کنار شهر گروههای کوچک و بزرگی از رفقا به راه افتادند تا هرچه زودتر شاهد رسیدن زاپاتیستها باشند.
پس از پنجاه روز سفر در اقیانوس، و رسیدن «کوه» به سواحل بیونا، یکی دو قایق کوچک به استقبال آن رفتند.
https://www.farodevigo.es/gran-vigo/2021/06/21/zapatistas-culminan-baiona-50-dias-54000588.html)
اطراف فانوس دریایی بیونا را جمع کثیری از رفقا از کشورهای مختلف احاطه کردند که فقط از فاصلۀ یک سنگ انداختن (اصطلاح خود زاپاتیستها در اعلامیههایشان) از ساحل توانستند به آنها خوشآمد بگویند. جوان و پیر فریاد شادی و «زنده باد زاپاتا!» سر داده بودند. با چشم غیرمسلح هم میشد دید که مسافرین کشتی نیز با تکان دادن دست درود میفرستادند.
از صبح روز ۲۲ ژوئن پیامهای تلفنی، خبر ورود کشتی حامل زاپاتیستها به بندر ویگو را پخش میکرد. با توجه به روند اداری ورود به کشور و پیاده شدن از کشتی، قرار بر این شد که مراسم پیشواز از زاپاتیستها از ساعت پنج بعد از ظهر در «ساحل کارریل» Praia de Carril برگزار شود.
از هیئت استقبال، جمع منتخب خوشآمدگویی (یکی از رفقای ما نیز در جمع خوشآمدگویی شرکت داشت) و کسانی که امنیت مراسم را به عهده داشتند، توسط اکیپ پزشکی، تست کوید 19 گرفته شده بود. همزمان تمام ساحل را با پرچمها و بنرهایی به زبانهای مختلف تزئین کردند.
بالاخره هفت رفیقی که «لشکر ۴۲۱»، یعنی اولین هیئت زاپاتیستی را تشکیل می دهند، با قایق کوچکی حدود ساعت شش بعدازظهر به ساحل رسیدند و طبق برنامهی از قبل پیش بینی شده، رفیق ماری خوزه، به عنوان نخستین زاپاتیستی که بر خاک اروپا گام مینهد، در مقابل تعداد معدودی از استقبال کنندگان که میتوانستند در اسلکه جمع بشوند با صدایی رسا فریاد برآورد:
”به نام زنان، کودکان، مردان، بزرگسالان و، روشن است، دگرجنسیتیهای زاپاتیست اعلام میکنم که نام این سرزمین، همان که ساکنین اصلیاش آن را ”اروپا“ می نامند، از این به بعد سلومیل کاآخشمکاوپ، یعنی ”سرزمین سرکش“ خواهد بود. یا ”سرزمینی که تمکین نمیکند، که ضعف نشان نمیدهد.“ و تا زمانی که اینجا کسی باشد که نه تسلیم بشود، نه خودش را بفروشد و نه وابدهد، توسط خودی و غیر خودی به این نام شناخته خواهد شد.“
سپس هیئت زاپاتیستی در کنار گروهی از رفقا در میان حلقهای از زنان برای جلوگیری از انتقال ویروس کووید، با حفظ فاصله، راهی ساحل شدند. یک گروه موسیقی سنتی با لباسهای زیبای محلی در فضایی گرم و دلانگیز هیئت زاپاتیستی را تا ساحل همراهی کرد.
https://www.youtube.com/watch?v=A3qjpcO16mo
در کنار هر یک از اعضای هیئت، یک مرد و یک زن به عنوان «آیینه» به ساحل رفتند تا هرکدامشان که گویای یکی از مبارزات بود، پیام خوشآمدش را به هیئت زاپاتیستی برساند. به این ترتیب هر «آیینه» با تکیه بر تمثیلسازیهای زاپاتیستی، گویای آن بود که بذری که مبارزهی زاپاتیستها میپاشد، در آیینهی مبارزات دیگر انعکاس خواهد یافت.
https://www.youtube.com/watch?v=9W-yzadC48I
بعد از مراسم خوشآمدگوییِ «آیینهها»، اعضای هیئت بر روی صحنه رفتند تا به زبان بومی خود، خودشان را معرفی کنند و سپس برنامه هنری آغاز شد.
https://www.facebook.com/watch/?v=986040008801906&extid=NS-UNK-UNK-UNK-AN_GK0T-GK1C
در میان شعر و موسیقی، گردانندگان برنامه پیامهایی را قرائت کردند.
در روز ۲۴ ژوئن جمعی از جوانانی که از آلمان به پیشواز زاپاتیستها آمده بود، به دیدار هیئت زاپاتیستی رفت تا از محکوم شدن یک زن جوان در بیدادگاهی در فرانکفورت حرف بزند و خواهان پیامی از زاپاتیستها در دفاع از او باشد.
رفیق اِلا که به عنوان «فرد ناشناس - شماره ۱» از نوامبر سال ۲۰۲۰ به خاطر اعتراض به ساختمان یک اتوبان در «جنگل دنن رود» (در ایالت هسن) در بازداشت به سر میبرد، در روز ۲۳ ژوئن، به جرم «مجروح سازی خطرناک» و «حملهی بدنی» به پلیس به ۲۷ ماه (دو سال و سه ماه) زندان محکوم شد. او متهم شده بود که بر فراز یک درخت در ارتفاع ۱۵ متری، علیه پایین کشیده شدن توسط پلیس، وقتی پایش را میکشیدند، مقاومت کرده است. او قصد داشت با اشغال درخت علیه قطع درختان جنگل به منظور ساخت اتوبان A-49 اعتراض کند.
برای محکوم کردن او، دولت و پلیس تمام قوانین رسمی را زیر پا گذاشتند. در دادگاه افراد پلیس بدون دادن اسم و مشخصات و با چهرههای کاملا پوشیده شهادت میدادند و با وجود تضادهای زیاد اظهارات پلیس و فیلمهای زیادی که به نفع زندانی بود، دادگاه خواست دادستان را اجرا کرد و اِلا محکوم شد.
با شنیدن این خبر، به درخواست فعالین محیط زیست، «لشکر ۴۲۱ زاپاتیستی» در همبستگی با این زندانی سیاسی، پیامی برای او ارسال کرد.
https://vimeo.com/567581257
در روز ۲۵ ژوئن، خاویر الوریگا که به عنوان مسئول کمیته کمک به هیئت زاپاتیستی آنان را همراهی میکند، در نشستی در محل «آس پدیرناس» اعلام کرد که یک گروه دیگر، متشکل از ۱۵۰ نفر زاپاتیست تا ۱۵ روز دیگر به پاریس خواهد آمد تا اعضای آن از آنجا عازم کشورهای مختلف اروپا بشوند و در جلسات مختلف به تبادل نظر و تجربه با نیروهای دیگر بپردازند.
جمع ما نیز در پاریس در استقبال از این ابتکار شرکت خواهد داشت.
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/
- توضیحات
- نوشته شده توسط ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
- دسته: جنبش زاپاتیستی
اين کلام بی تکلف ماست برای لمس قلوب مردمانی که مانند خود مان فروتن و ساده اند، ولی در همان حال منزلتی انسانی دارند و شورشگرند. اين کلام بی تکلف ماست برای آن که شرح دهيم که مسيرمان چه بوده وامروز در کجا قرار داريم. برای توضيح دادن آن که چگونه جهان و کشورمان را می بينيم. برای آن که بگوئيم چه می خواهيم انجام دهيم، و نحوهء به عمل در آوردن آن چيست. و برای آن که از ديگران دعوت کنيم تا برای هدف بسيار بزرگی که مکزيک نام دارد، و هدف بزرگتری که جهان نام دارد، با ما گام بردارند. اين کلام بی تکلف ماست برای آنکه به همهء دلهائی که درستکارند و نجيب بگوئيم، برای مکزيک و جهان چه می خواهيم. اين کلام بی تکلف ماست، زيرا معتقديم بايد همهء افرادی را که مانند خودمان هستند، همه جا، هرجا باشند و مبارزه کنند، فربخوانيم و به آن ها بپيونديم.
۱- در بارهء آن چه هستيم.
ما ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی هستيم، اگرچه ما را «نئو زاپاتيست» نيز می نامند. باری، ما زاپاتيست های EZLN در ژانويهء ۱۹۹۴ مسلحانه قيام کرديم، زيرا ديديم که ديگر اين همه شرارت قدرتمندان کافی ست، ديديم برخورد آن ها با ما جز اين نيست که ما را تحقير کنند، بدزدند، به زندان بيفکنند و بکشند، و هيچ کس نه به آن اعتراض می کند و نه عليه آن کاری می کند. به همين دليل گفتيم «ديگر بس است!»، يعنی ديگر اجازه نمی دهيم که کوچک مان کرده و بدتر از حيوان با ما رفتار کنند. آنگاه همچنين گفتيم که دمکراسی می خواهيم، آزادی و عدالت برای همهء شهروندان مکزيک، هر چند بيشتر روی خلق های بومی متمرکز شديم. زيرا اگر چه ما افراد EZLN تقريباً همه بومیِ چياپاس هستيم، اما فقط برای منافع خودمان و يا بوميان چياپاس، و يا فقط برای خلق های بومی مکزيک مبارزه نمی کنيم، بلکه می خواهيم همگام با همهء آن هائی که مانند خودمان مردمی فقير و ساده اند، و بسيار نيازمند، مبارزه کنيم، همراه با کسانی که از استثمار رنج بسيار می برند و پولدارها و دولت های بد در مکزيک و در جهان آن ها را غارت می کنند.
تاريخچهء ما از اين قرار است که ما از استثمار شدن توسط قدرتمندان خسته شديم و لذا متشکل شديم تا از خودمان دفاع کرده برای عدالت مبارزه کنيم. ابتدا تعدامان کم بود، به زور به تعداد انگشتان دست می رسيد. به علاوه از سوئی به سوی ديگر می رفتيم، با افراد ديگری مثل خودمان حرف می زديم و به آن ها گوش می سپرديم. سال ها کارمان همين بود، مخفيانه کار می کرديم، يعنی بدون براه انداختن سر و صدا. به عبارت ديگر نيرويمان را در سکوت انباشتيم. ده سال اين طوری کار کرديم، بعد رشد کرديم و ديگر تعدادمان به هزاران نفر رسيد. بعد خودمان را در سياست و استفاده از سلاح به خوبی آماده کرديم، و ناگهان وقتی پولدارها سال نو را جشن می گرفتند، روی شهرهايشان ريختيم، و به سادگی آن ها را اشغال کرديم. به آن ها فهمانديم که ما را بايد به حساب بياورند. پس، ثروتمندان از جانشان ترسيدند و ارتش بزرگ شان را بر سرمان ريختند تا ما را از ميان بردارند. همان کاری را کردند که هميشه وقتی استثمارشدگان شورش کنند، با آن ها می کنند، که آدم می فرستند تا نابودشان کند. اما نتوانستند نابودمان کنند، زيرا قبل از شروع جنگ به خوبی آموزش ديده و در کوهستان های مان نيرومند شده بوديم. همان جا ارتش در جستجوی ما بود و روی سرمان بمب ميريخت. داشتند نقشه می کشيدند که همهء بوميان را يکباره بکشند، چون بين زاپاتيست ها و ديگر بوميان فرقی نمی گذاشتند. ما می گريختيم و نبرد می کرديم، همان طور که اجدادمان می رزميدند. بدون آن که سر خم کنيمے، بدون آن که تسليم شويم، و بدون آن که شکست بخوريم.
بعد مردم در شهرها به خيابان می ريزند، و فريادشان برای قطع جنگ بلند می شود. پس ما جنگ مان را قطع می کنيم، و به اين برادران و خواهران در شهرها گوش می دهيم، آن ها از ما می خواهند که راهی بيابيم، يعنی با دولت بد، قرار بگذاريم که بدون قتل و کشتار مشکلات حل شود. ما مردم را به حساب آورديم، زيرا اين مردم همان هائی هستند که ما آن ها را «خلق» می ناميم، يعنی خلق مکزيک. بدين ترتيب آتش را به کنار نهاديم و کلام را به ميان آورديم.
حاصل آن که دولت ها گفتند رفتاری مناسب خواهند داشت و مذاکره خواهند کرد و به قراردادهائی خواهند رسيد و به وعده شان عمل خواهند کرد. گفتيم باشد، ولی در عين حال گفتيم خوب است با اين مردمی که برای قطع جنگ به خيابان ها ريختند نيز آشنا شويم. پس در عين حالی که با دولت های بد مذاکره می کرديم، با همين اشخاص نيز حرف زديم و ديديم که اکثريت شان مردمی فقير و ساده اند، مثل خود ما. و هردو طرف، يعنی آن ها و ما، به خوبی می فهميم که به چه منظوری مبارزه می کنيم. اين مردم را «جامعهء مدنی» ناميديم. زيرا اکثريت آن ها به احزاب سياسی ربطی نداشتند، بلکه افرادی بودند معمولی، مثل خود ما، مردمی فقير و ساده.
اما نتيجه اين شد که دولتهای بد نمی خواستند به قرار و مدار درستی برسند، بلکه ادعای مذاکره و قراردادش حيله و نيرنگی بيش نبود. داشتند برای حمله به منظور ريشه کن کردن ما آماده می شدند. چندين بار به ما حمله کردند، اما بر ما چيره نگشتند، زيرا به خوبی مقاومت کرديم و انسان های بيشماری در سراسر جهان به ياری ما بسيج شدند. پس دولتهای بد انديشيدند که افراد بسياری متوجه اند که بر سر EZLN چه می آيد، آنوقت وانمود کردند که انگار هيچ خبری نيست و در همان حال ما را محاصره کردند و انتظار داشتند که چون کوهستان های ما به خودی خود دورافتاده اند، مردم به خاطر دوری از سرزمين زاپاتيست ها ما را از ياد ببرند. هر چند گاه دولتهای بد می کوشيدند فريب مان بدهند و يا به ما حمله کنند، مانند فوريهء ۱۹۹۵ که تعداد کثيری نظامی سرمان ريختند، اما شکست نخورديم. زيرا همان طور که گاه کسانی بما گويند، ما تنها نبوديم و انسان های بسياری به ما ياری رساندند و به خوبی مقاومت کرديم.
خوب، ديگر دولتهای بد مجبور بوند با EZLN قرارداد ببندند، اين قراردادها را «قراردادهای سن آندرس» ناميديم، زيرا نام بخشداری ای که در آن اين قراردادها امضاء شد «سن آندرس» است. در اين مذاکرات تنها ما نبوديم که با دولتهای بد حرف می زديم، بلکه افراد و سازمان های زيادی که برای خلق های بومی مکزيک مبارزه می کردند، يا می کنند، شرکت داشتند. همه کلامشان را بزبان می آوردند و همه با هم قرار می گذاشتيم که با دولتهای بد چگونه حرف بزنيم. مذاکرات اين گونه بود، فقط زاپاتيست ها در يک طرف و دولت در طرف ديگر نبود، بلکه زاپاتيست ها همراه بودند با خلق های بومی مکزيک و حاميانشان. پس در اين قراردادها دولت های بد گفتند که حقوق خلق های بومی مکزيک را به رسميت خواهند شناخت و به فرهنگ آن ها احترام خواهند گذاشت و به آن در قانون اساسی رسميت خواهند بخشيد. ولی به محض آن که امضاء زدند، دولت بد طوری رفتار کرد که انگار فراموش کرده است و سال ها بدون به اجرا درآوردن اين قراردادها سپری شد. برعکس، دولت به بوميان حمله کرد تا آن ها را وادار کند که از مبارزه عقب بکشند، مثل ۲۲ دسامبر ۱۹۹۷، روزی که زدييو دستور قتل ۴۵ مرد و زن و بزرگسال و کودک را در روستائی در چياپاس به نام اکته آل صادر کرد. اين جنايت بزرگ به اين سادگی از خاطر زدوده نمی شود و نمونه ای ست از اين که چگونه دولت های بد در حمله و قتل کسانی که عليه بيعدالتی می شورند، ترديدی به خود راه نمی دهند. و در حالی که تمام اين اتفاقات رخ می داد، ما زاپاتيست ها در عين مقاومت در کوهستان های جنوب شرقی مکزيک، هر چه در توان داشتيم برای اجرای اين توافق ها به کار برديم.
اين زمانی ست که گفت و گو با ديگر خلق های بومی مکزيک و سازمان هايشان را آغاز کرده بوديم و با آن ها قرار گذاشتيم که با هم برای هدف واحدی مبارزه کنيم، يعنی برايبه رسميت شناخته شدن حقوق و فرهنگ بوميان. خوب، افراد بسياری از سراسر جهان به ما ياری رساندند، افراد بسيار محترمی که کلامشان بزرگ است، زيرا آن ها روشنفکران، هنرمندان و دانشمندان مکزيک و سراسر جهان اند. همايش های بين المللی نيز برگزار کرديم، يعنی به گفتگو نشستيم با افرادی از آمريکا، آسيا، اروپا، آفريقا و اقيانوسيه. مبارزه و اشکال کار آن ها را شناختيم، و آن را همايش «انترگلاکتيک» Intergalactico ناميديم، فقط برای آن که مزاحی هم کرده باشيم و چون از ديگر کرات نيز دعوت کرده بوديم، اما به نظر می رسد که نيامدند، و شايد آمدند ولی خود را به ما روشن نشناساندند.
به هر حال دولت های بد، به قولشان عمل نکردند. بنا بر اين ما طرحی ريختيم تا با تعداد بسيار زيادی از مکزيکی ها که به ما ياری می رسانند، حرف بزنيم تا از ما حمايت کنند. بر همين اساس اول در سال ۱۹۹۷ يک راهپيمائی به سوی شهر مکزيک داشتيم که به «راهپيمائی ۱۱۱۱ نفر» معروف شد. زيرا از سوی هر روستای زاپاتيستی يک رفيق دختر يا پسر به شهر مکزيک رفت. ولی دولت برايش اهميتی قائل نشد. بعد در سال ۱۹۹۹ در سراسر کشور يک همه پرسی برپا کرديم، آن جا معلوم شد که اکثريت مردم با مطالبات خلق های بومی هم عقيده اند، اما دولت های بد آن را هم به حساب نياوردند. دست آخر در سال ۲۰۰۱ دست به راه پيمائی معروف به «راهپيمائی برای شأن انسانی بوميان» زديم که از حمايت ميليون ها مکزيکی و غير مکزيکی برخوردار شد و تا مجلس نمايندگان و سناتورها، يعنی تا کنگره، پيش رفت. خواست اين راهپيمائی به رسميت شناخته شدن حقوق و فرهنگ بوميان مکزيک بود.
اما حاصل اين بود که نه! که سياستمداران احزاب PRI و PAN و PRD با هم قرار و مدار گذاشتند و به همين سادگی از به رسميت شناختن حقوق و فرهنگ بوميان سرباز زدند. اين ماجرا در آوريل ۲۰۰۱ اتفاق افتاد، و بدين شکل سياستمداران به روشنی نشان دادند که حفظ ظاهر سرشان نمی شود و بی شرم هائی هستند که به عنوان حکومتگرانی بد، فقط به درآمد شخصی خودشان می انديشند. اين موضوع را نبايد از ياد برد. در آينده خواهيد ديد بگويند که حقوق و فرهنگ بوميان را به رسميت خواهند شناخت. ولی اين هم دروغی بيش نخواهد بود و فقط برای آن می گويند که به آن ها رأی بدهيم، اما آن ها فرصت خودشان را داشتند و عمل نکردند.
بدين ترتيب، به روشنی ديديم که گفت و گو و مذاکره با دولت های بد مکزيک، بيهوده است. يعنی معنی ندارد که با سياستمداران حرف بزنيم، چون نه قلب پاکی دارند و نه کلامی صادق، بلکه دغل و فريبکارند و به وعدهاشان عمل نمی کنند. يعنی آن روزی که سياستمداران PRI، PAN و PRD قانونی را به تصويب رساندند که به هيچ دردی نمی خورد، به يکباره مذاکرات را بر هم زدند و به وضوح گفتند که آن چه امضاء می کنند و قرار می گذارند، برايشان اهميتی ندارد، چون قول سرشان نمی شود. پس از آن ديگر با قوای فدرال هيچ رابطه ای برقرار نکرديم، زيرا برداشت ما اين بود که به خاطر همين اين احزاب سياسی، گفت و گو و مذاکرات به شکست انجاميد. ديديم برايشان نه خون مهم است، نه مرگ، نه رنج و عذاب، نه تظاهرات، نه نظرخواهی، نه سعی و کوشش،نه اظهار نظرها در سطح ملی و بين المللی، نه تماس ها، نه قراردادها، نه امضاء و قول و قرار. بدين ترتيب سياستمداران نه تنها مجدداً راه را بر خلق های بومی بستند؛ بلکه همچنين ضربه ای کاری بر راه حل مسالمت آميز جنگ وارد کردند که با گفت و گو و مذاکره حاصل شده بود. همچنين ديگر نمی توان باور کرد که به هيچ قراردادی که با کسی ببندد، عمل کند. اين موضوع را ببينيد تا آن چه را که به ما رفت دريابيد.
ما همهء اين اتفاقات را ديديم و در قلب خود انديشيديم چه کار کنيم.
اولين چيزی که ديديم اين بود که قلب ما مانند سابق، مانند زمانی که نبردمان را شروع کرديم، نيست، بلکه بزرگتر است، زيرا قلوب انسان های خوب زيادی را لمس کرده ايم. همچنين ديديم که قلب مان انگار مجروح تر و زخمی تر است. و اين زخم به دليل اين که فريب دولت های بد را خورده ايم نيست، بلکه وقتی قلوب ديگران را لمس می کنيم، در همان حال دردهايشان را لمس می کنيم، يا يعنی انگار خودمان را در آينه می بينيم.
۲- در بارهء وضعيت کنونی مان
پس ما به عنوان زاپاتيست فکر نمی کرديم که دست کشيدن از مذاکره با دولت کافی ست، بلکه لازم بود مبارزه را به رغم وجود سياستمداران انگل و تن پرورده ادامه دهيم. آن گاه EZLN مصمم شد تا قرادادهای سن آندرس را در زمينهء حقوق و فرهنگ بوميان، فقط از جانب خودش (يعنی «يکطرفه»، چون فقط از يک طرف انجام می پذيرد) به اجرا در آورد. طی چهار سال، از اواسط ۲۰۰۱ تا اواسط ۲۰۰۵ خودمان را وقف اين کار کرديم، و کارهای ديگری که برايتان شرح خواهيم داد.
خُب، بنا بر اين شروع کرديم روی بخشداری های خود مختار شورشی نيرو بگذاريم. بخشداری خودمختار شيوهء سازماندهی دهکده های بوميان برای اداره شدن و اداره کردن است، و برای نيرومند تر کردن دهکده ها. اين شيوهء حکومت کردن من درآوردی نيست، بلکه محصول قرن ها مقاومت بوميان و تجربهء خود جنبش زاپاتيستی و شکل خودگردانی روستاهاست. يعنی به اين معنی نيست که شخصی از خارج برای حکومت کردن بيايد، بلکه خود روستاها با هم تصميم گيری می کنند که چه کسی و چگونه حکومت کند. و اگر فرمانبر نباشد، او را خلع می کنند. يعنی اگر آن کسی که فرمان می راند، فرمانبرِ توده ها نباشد، دک اش می کنند، اختياراتش را می گيرند و به کس ديگری می دهند.
بعد ديديم که بخشداری های خودمختار همسطح نيستند، بلکه بعضی ها پيشرفته تر بودند و از سوی جامعهء مدنی کمک بيشتری دريافت می کردند، و برخی ديگر منزوی شده بودند. يعنی نياز بود برای يکدست کردن آن ها بيشتر سازماندهی شود. و ديديم که بخش سياسی - نظامی در تصميم گيری های مسئولين دمکراتيک، يا آن طور که می گويند «غير نظامی» [مدنی] دخالت می کرد. مشکل اين جاست که بخش سياسی - نظامی EZLN دمکراتيک نيست، چون ارتش است، و شاهد بوديم که اين موضوع که نظاميان بالا باشند و بخش دمکراتيک پائين درست نيست، زيرا نبايد به شيوه ای نظامی در مورد امری غير نظامی تصميم گيری شود، بلکه بايد برعکس باشد: بخش سياسی دمکراتيک بايد از بالا دستور بدهد و نظامی در پائين اطاعت کند. و شايد بهتر اين است که پائين هيچ چيز نباشد، نظامی نباشد، و همه چيز برابر باشد، و به همين دليل زاپاتيست ها سرباز هستند برای آن که هيچ سربازی نباشد. خوب، پس در برابر اين مشکل، بخش سياسی - نظامی را از اشکال خود مختار و دمکراتيک سازماندهی روستاهای زاپاتيست جدا کرديم. بدين ترتيب کارهائی که در گذشته EZLN انجام می داد و تصميماتی را که می گرفت، کم کم به مسئولينی که به شکلی دمکراتيک در روستاها برگزيده شده بودند، واگذار شد. طبيعی ست که چنين امری در حرف ساده، ولی در عمل بسيار دشوار است، زيرا سال ها اين وضعيت طول کشيده بود، اول در دورهء تدارک جنگ و سپس در جريان جنگ. بدين ترتيب به امر سياسی - نظامی عادت کرده بوديم. ولی هر طور که بود به انجامش رسانديم، چون شيوهء ماست که به هر چه می گوئيم، عمل کنيم. زيرا در غير اين صورت چرا چيزی بگوئيم که بعد به آن عمل نمی کنيم.
اين طور بود که در اوت ۲۰۰۳ شوراهای دولت خوب زاده شدند و همراه با آن ها خودآموزی و تمرين «فرماندهی در عين فرمانبری».
از آن زمان تا اواسط ۲۰۰۵ رهبری EZLN ديگر در مورد موضوعات مدنی هيچ دستوری صادر نکرد. اما با مسئولينی که به شيوه ای دمکراتيک از سوی روستاها انتخاب شده بودند همراهی کرد و به آن ها ياری رساند. به علاوه نظارت داشت که در مورد کمک های رسيده و شکل استفاده از آن ها، به روستاها، جامعهء مدنی ملی و بين المللی گزارش درستی ارائه شود. در حال حاضر داريم کار نظارت بر دولت خوب را به پايه های کمک رسانی زاپاتيستی واگذار می کنيم. با مسؤليت های فصلی و نوبتی به صورتی که همه اين کار را ياد بگيرند و در آن نقش داشته باشند. چرا که معتقديم خلقی که بر حکومتگرانش نظارت نداشته باشد، محکوم به بردگی ست، و ما برای آزاد بودن پيکار می کنيم، نه برای آن که هر شش سال فرمانروا عوض کنيم.
طی اين چهار سال EZLN همچنين پشتيبانی و تماس هائی را که طی سال های جنگ و مقاومت از سراسر مکزيک و جهان کسب کرده بود به شوراهای دولت خوب و بخشداری های خود مختار تحويل داد. به علاوه در اين مدت EZLN آن کمک های اقتصادی و سياسی ای را بنا ساخت که به روستاهای زاپاتيست امکان می دهند با مشکلات کمتری در ساختمان خود مختاری، و در بهسازی شرايط شان پيشرفت حاصل کنند. اين کمک ها چشمگير نيست، اما از آن چه قبل از قيام در ژانويهء ۱۹۹۴ بود، خيلی بيشتر است. اگر شما يکی از آن تحقيقاتی که دولت ها انجام می دهند را بنگريد، خواهيد ديد تنها روستاهای بومی ای که شرايط زندگی شان در بهداشت، آموزش، تغذيه و مسکن بهتر شده، روستاهای واقع در مناطق زاپاتيستی، يعنی روستاهای به قول ما زاپاتيستی اند. اين همه تنها با رشد روستاهای زاپاتيستی، و کمک های شايانی امکانپذير شد که ما از سوی افرادی خوب و بلند همت و سازمان هايشان از سراسر جهان که ما ايشان را «جامعهء مدنی» می ناميم، دريافت کرديم. گوئی همهء اين افراد، در عمل و نه با حرافی، شعار «دنيای ديگری ممکن است» را به واقعيت بدل کردند.
پس روستاها رشد خوبی داشتند. در حال حاضر تعداد رفقای مرد و زنی که دارند حکومت کردن می آموزند بيشتر است. و با آن که کم کم، زنان بيشتری به اين قبيل کارها می پردازند، با وجود اين ميزان احترام به زنان، و شرکت ايشان در کارهای مبارزاتی هنوز کم است. با شوراهای دولت خوب، هماهنگی بين بخشداری های خود مختار، حل مشکلات با سازمان های ديگر و ارگان های رسمی دولتی بهتر انجام می پذيرد. در همان حال پروژه هائی که در روستاها انجام می گيرد بسيار بهتر شده. و تقسيم پروژه ها و کمک های جامعهء مدنی از سراسر جهان در روستاها به صورتی يک دست تر در آمده: وضع بهداشت و آموزش بهتر شده، با آن که هنوز خيلی مانده تا به حدی برسد که بايد باشد. در مورد مسکن و تغذيه نيز وضع بر همين منوال است. در برخی مناطق وضع زمين هم بهتر شده، چون اراضی پس گرفته شده را بين دهقانان تقسيم کرده اند، ولی همچنان مناطقی وجود دارد که اراضی کشاورزی به حد کافی ندارند. کمک های جامعهء مدنی در سطح ملی و بين المللی بهتر شده، چون قبلاً هرکس به حساب خودش هرجا که ميلش می کشيد می رفت و حالا شوراهای دولت خوب آن ها را به آن جا که بيشتر نياز هست جهت می دهند. و به همين دليل همه جا تعداد بيشتری از رفقای مرد و زن دارند ياد می گيرند با افرادی از نقاط ديگر مکزيک و جهان ارتباط برقرار کنند. دارند ياد می گيرند احترام بگذارند و احترام بخواهند، دارند ياد می گيرند که جهان های زيادی وجود دارد و اين که هرکدام مکان، زمان، و شيوه ی خودش را دارد، و به همين دليل بايد متقابلاً به يکديگر احترام گذاشت.
ما زاپاتيست های EZLN خودمان را وقف نيروی اصلی مان کرديم، يعنی توده هائی که به ما ياری می رسانند. بدين ترتيب وشع بهتر شد، يعنی کسی نيست که بگويد که سازمان و مبارزهء زاپاتيستی بيهوده بود، بلکه اگر ما را هم کاملاً نابود کنند، پيکارمان بدرد خورده است.
نه تنها روستاهای زاپاتيست رشد کردند، بلکه EZLN نيز رشد کرد. زيرا طی اين دوران نسل های جديدی سازمان مان را اصلاح کردند. به عبارت ديگر نيروی جديدی بدان بخشيدند. فرماندهان مرد و زن، کسانی که در آغاز قيام ۱۹۹۴ به سن بلوغ نرسيده بودند، امروزه از دانشی برخوردارند که طی جنگ و ۱۲ سال گفت و گو با هزاران نفر مرد و زن از سراسر جهان اندوختند. اعضای CCRI [کميتهء مخفی انقلابی بوميان]، رهبری سياسی - سازمانی زاپاتيستی، حالا به افراد جديدی که وارد مبارزه مان می شوند و به آن ها که مأموريت رهبری به عهده می گيرند، پند و اندرز داده، ايشان را راهنمائی می کنند. ديگر مدتی ست که «کميته» ها (همان طور که ما خطابشان می کنيم) نسل جديدی از فرماندهان مرد و زن را آماده کرده اند. اين افراد پس از يک دورهء آموزش و امتحان، شروع می کنند با وظايف مديريت و سازماندهی آشنا شده از عهده اش بر آيند. همين طور شورشگران مرد و زن ما، ميليشيا ها، مسؤلين محلی و منطقه ای و پايه های کمک رسانی مان که در آغاز قيام جوان بودند، حالا ديگر مردان و زنانی با تجربه، سربازان کارکشته، و رهبران طبيعی واحد ها و روستاهای خود هستند. و کسانی که در سال ۱۹۹۴ کودک بودند، حالا جوانانی هستند که در مقاومت رشد کرده اند، و در شورشگریِ شايانی که توسط بزرگسالانشان برانگيخته شده، آموزش ديده اند. اين جوانان دارای آموزشی سياسی، تکنيکی و فرهنگی هستند که خود ما، يعنی افرادی که جنبش زاپاتيستی را آغاز کرده ايم، نداشتيم. اين جوانان حالا، بيش از پيش، هم نيروهايمان و هم پست های رهبری مان را در تشکيلات تغذيه می کنند. و خُب، ما همه شاهد فريب های سياستمداران مکزيکی، و تخريب های ناشی از آن ها در ميهن مان بوده ايم. ما شاهد بزرگترين بيعدالتی ها و قتل و غارت هائی بوده ايم که نئوليبراليسم در جهان براه انداخته است. اما در اين مورد بعد خواهيم گفت.
بدين ترتيب EZLN در مقابل ۱۲ سال جنگ، حملات نظامی، سياسی، ايدئولوژيک و اقتصادی، محاصره، تهديد و تعقيب مقاومت کرد. آن ها بر ما چيره نشدند، خودمان را نفروختيم و پيشرفت داشتيم. تعداد بيشتری از رفقا از مناطق گوناگون به مبارزه پيوستند، بنا بر اين به جای آن که پس از اين همه سال ضعيف تر شويم، قوی تر شده ايم. طبيعی ست مشکلاتی وجود دارد که با بيشتر جدا کردن امر سياسی - نظامی از امر مدنی - دمکراتيک می توان آن ها را حل کرد. اما چيزهائی هم وجود دارد، آن هم از مهمترين چيزها، مثل مطالباتی که برايشان پيکار می کنيم، که آن طور که بايد و شايد به آن ها دست نيافته ايم.
بر اساس نگرش ما، و آن چه در قلب مان می بينيم، به نقطه ای رسيده ايم که نمی توانيم از آن بيشتر برويم، و به علاوه، اگر همين طور که هستيم بمانيم و برای پيشروی کاری نکنيم، ممکن است هر چه داريم از دست بدهيم. به عبارت ديگر وقت آن رسيده که يک بار ديگر ريسک کنيم و گام خطرناکی برداريم، که در عين حال ارزشش را دارد. زيرا شايد متحد با اقشار اجتماعی ديگر که همان کمبودهای ما را دارند، ممکن باشد آن چه را که نيازمنديم و حق مان است بدست آوريم. در نبرد بوميان گامی نوين به پيش تنها در صورتی امکان پذير است که بومی با کارگر، دهقان، دانشجو، معلم، کارمند و...، به عبارت ديگر کارگران شهر و روستا، متحد شود.
(ادامه دارد...)
از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک
کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
مکزيک، در ششمين ماه سال ۲۰۰۵
Sexta Declaración de la Selva Lacandona , I
en idioma Farsi (Persa) por Andeesheh va Peykar Publications
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهرام قديمی
- دسته: جنبش زاپاتیستی
(گزارشی از يک اجلاس عمومی زاپاتيستی)
مکزيک - ۴ اکتبر ۲۰۰۵
در روزهای ۱۶، ۱۷ و ۱۸ سپتامبر امسال در يکی از مناطق تحت کنترل زاپاتيستی در ايالت چياپاس (مکزيک)، يعنی روستای لاگرروچا، يک اجلاس عمومی برگزار شد. هدف اين اجلاس بررسی »ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا« و تأسيس تشکلی بود که »کارزار ديگری« را سازمان دهد. در اين نشست در کنار عده ای از فرماندهان، ميليشيا و فعالين ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی، ۲۰۶۹ نفر از فعالين چپ مکزيکی و غير مکزيکی حضور داشتند. بخش قريب به اتفاق اين افراد را نمايندگان گروه ها و سازمان هائی تشکيل می دادند که به »ششمين بيانيه« پيوسته بودند. بقيه، از جمله غير مکزيکی ها تنها به عنوان ناظر در آن شرکت کردند. به علاوه حضور بيش از ۵۰ خبرنگار در اين اجلاس چشمگير بود.
آنچه در زير می آيد گزارش مختصری ست از مشاهدات من که از روز ۱۵ سپتامبر در لاگرروچا و در اين اجلاس حضور داشتم.
سال ۲۰۰۶ در مکزيک سال انتخابات است. رسم است که از چند ماه پيش از انتخابات تبليغات احزاب مختلف آغاز شود. در مکزيک اين تبليغات از اوائل سال ۲۰۰۴، يعنی تقريباً دو سال قبل از خود انتخابات شروع شده است. صدر مطالب نشريات و راديو تلويزيون انتخابات است. همه چيز رنگ انتخابات دارد. هيچ کسی بدون در نظر گرفتن مصالح انتخاباتی کلامی بر لب نمی آورد. جنگ های داخلی احزاب، گويای نبردی خونين است برای بدست آوردن پست و مقام، و از اين طريق کنترل بازار و سرمايه های هنگفت توسط باندهای مافيائی مختلفی که اهرام احزاب را در دست دارند. کمتر روزی ست که خبر به قتل رسيدن و اعدام غير رسمی چند نفر به گوش نرسد (برای مثال در روز ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۵ هليکوپتر حامل وزير امنيت و هفت هشت نفر ديگر سرنگون شد، دولت هنوز از نحوه و علت سرنگونی هيچ چيز نمی گويد). جنگ برای کنترل توليد و مسير حمل و نقل مواد مخدر، سرمايه های مالی و تجاری ست. و احزاب هر يک در ائتلاف با باندهای مختلف، مورد حمايت بخش های مختلف سرمايهء مالی قرار می گيرند.
کوشش می شود احزاب مختلف را نمايندگان ديدگاه ها و پاسخ های مختلف جا بزنند. احزاب رسمی به چپ، راست و ميانه، و هر حزبی نيز به نوبهء خود به جناح های مختلف چپ، ميانه و راست تقسيم بندی می شود. و اگر کمی بيشتر دقت کنيم، هر جناحی را نيز به چپ، ميانه و راست تقسيم می کنند تا به مردم بقبولانند که گوئی برای آيندهء آنها بديل های مختلفی عرضه می شود. افشاگری احزاب و جناح ها عليه يکديگر، اسب هائی را به خاطر می آورد که در سربالائی يکديگر را گاز می گيرند. در اين ميان فقط »چپ« است که بايد بجنبد و بديل واقعی اش را برای استقرار آزادی، برابری عرضه کند تا به فراموشی سپرده نشود. چپ، يعنی بديل، يعنی اميد به آينده، يعنی سازماندهی از پائين، يعنی پيکار طبقاتی....
در عين حال هيئت حاکمهء مکزيک با گسيل گستردهء نيروهای نظامی به چياپاس، در حالی که حواس جامعه متوجه قيل و قال های انتخاباتچيان است، خود را برای لحظهء مناسب حمله به زاپاتيست ها آماده می کند.
در چنين حال و هوائی ست که اوائل سال ۲۰۰۵، انتشار سلسله مقالاتی به قلم معاون فرمانده شورشی مارکوس در روزنامهء لاخورنادا باعث بحث و جدل می شود. »چپ« رسمی، زبان به اعتراض می گشايد و فرصت طلبانی که حتی جرئت به تحرير درآوردن غر و غرهايشان را ندارند، اين جا و آن جا دهان به گلايه می گشايند که: اگر نخواهيم بدتر پيروز شود، بايد به بد رأی دهيم [نمونه های چنين برخوردی را همين اواخر در ايران سراغ داريم!].
سکوت ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی با انتشار اطلاعيهء »آماده باش عمومی سرخ« در ۱۹ ژوئن ۲۰۰۵ باعث اظهار نظرهای عجولانه و بی سر و ته می شود. يکی هشدار می دهد که زاپاتيست ها دارند خود را برای جنگ آماده می کنند، يکی »هرنوع عمل خشونت بار« را محکوم می کند، يکی باز شدن باب مذاکره را می طلبد، يکی نظامی گری زاپاتيست ها را به گردن ديگری می اندازد، و يکی ديگر نمی داند چه بگويد....
روز ۲۱ ژوئن زاپاتيست ها در اطلاعيهء ديگری اعلام می کنند که پس از چهارسال بحث و گفتگو وارد مرحلهء همه پرسی می شوند تا خطِ مشی سياسی جديد خود را تعيين کنند. آن ها نمی گويند که اين خطِ مشی پرمخاطره چيست و خود اين امر باز باعث پيشگوئی های پی در پی ديگری می شود.
روز ۲۶ ژوئن باز اطلاعيهء ديگری از ارتش زاپاتيستی منتشر می شود که در آن از چگونگی برگزاری همه پرسی درونی گزارش می دهند. در اين همه پرسی که حاصل چهارسال بحث درونی ست، از جمله تصميم گرفته می شود »ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا« صادر شود [اين بيانيه را روی سايت انديشه و پيکار و نيز به چندين زبان روی سايت زاپاتيستها می يابيد].
باز هم شاهديم که مطبوعات عجولانه در اين مورد به قضاوت می نشينند و تمام ماجرا را به »تلاش زاپاتيست ها برای خروج از انزوا« خلاصه می کنند.
اين شيوهء برخورد حتی به نيروهای چپ داخلی و خارجی نيز سرايت می کند (نک به مقالهء اريک گوستاوسن در هفته نامهء کارگر چاپ سوئد، به فارسی در سايت انديشه و پيکار). با اين حال زاپاتيست ها به آرامی به کار خود ادامه می دهند. تا بالاخره اواخر ژوئن ۲۰۰۵ »ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا« آب پاکی روی دست همهء پيشگويان و مفسران رنگارنگ می ريزد.
در اين بيانيه که در سه بخش منتشر شده است زاپاتيست ها پس از معرفی مجدد خود، شرايط فعلی شان، برداشت شان از اوضاع سياسی مکزيک، يعنی وضعيت کنونی شان را توضيح داده، متحدان خود را نام می برند، آن ها می نويسند:
»به عبارت ديگر وقت آن رسيده که يک بار ديگر خطر کنيم و گامی پرمخاطره برداريم که ارزشش را دارد، زيرا شايد متحد با اقشار اجتماعی ديگر که همان کمبودهای ما را دارند، ممکن باشد آنچه را که نيازمنديم و حق مان است بدست آوريم. در نبرد بوميان گامی نوين به پيش تنها در صورتی امکان پذير است که بومی با کارگر، دهقان، دانشجو، معلم، کارمند و...، به عبارت ديگر کارگران شهر و روستا، متحد شود.«
در دومين بخش در حالی که ديدگاه خود را در مورد دنيای امروز شرح می دهند، تأکيد می کنند:
»بنا بر اين جهانی شدن نئو ليبرالی می خواهد ملت های جهان را نابود کند تا تنها يک ملت يا يک کشور باقی بماند: کشور پول، کشور سرمايه. سرمايه داری می خواهد همه چيز آن طور باشد که او می خواهد، به سبک خودش، و آنچه را که از نوع ديگری ست و خوش آيند او نيست مورد پيگرد قرار می دهد، به او حمله می برد يا در گوشه ای منزوی می سازد به طوری که بود و نبودش يکسان باشد.«
يعنی زاپاتيست ها روی نفس ضد سرمايه داری بودن مبارزه انگشت می گذارند و از اين طريق بحثی واقعی را بين نيروهائی که خود را چپ می نامند تحريک می کنند. آن ها در عين حال روی جهانی بودن مبارزه نيز تأکيد دارند:
»مقاومت و شورش در همه جا هست مانند شورش ما که هرچند نسبتاً کوچک است اما حضورمان قابل انکار نيست. چنين وضعی را ما در سراسر جهان می يابيم. اينها به ما می آموزد که ما تنها نيستيم.« [از گروه های چند نفره ای را که در اطلاعيه هايشان خود را غول می خوانند خواهش می کنيم، کمی اندازه، توان و کلامشان را با زاپاتيست ها مقايسه کنند!]
بعد پس از توضيح شرايط مکزيک نتيجه می گيرند که:
»بدين ترتيب کلاً می بينيم که در کشور خود ما که مکزيک نام دارد، فراوان اند کسانی که ساکت نمی نشينند، که تسليم نمی شوند، که فروخته نمی شوند. به بيان ديگر، آنها آدم هائی هستند شايسته. ما خوشوقتيم زيرا با وجود چنين انسان هائی، طرفداران نئوليبراليسم به آسانی چيره نخواهند شد. شايد هم موفق شويم ميهن مان را از دزدی ها و ويرانی های بزرگ که نئوليبرال ها به بار می آورند برهانيم و اميدواريم که اين »ما« که می گوئيم روزی بتواند همه ی اين شورشيان را يکجا در بر گيرد.«
در واقع زاپاتيست ها تشکلی گسترده تر را نويد می دهند. تشکلی که به غير از ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی، آنِ ديگران را نيز در خود جای دهد. تشکلی که ظرف مستقل چپ باشد در برابر همهء احزاب رسمی سهيم در قدرت.
در سومين بخش از اين بيانيه، همبستگی خود را با مبارزين جهان اعلام می کنند. وعظمت چه گوارا را در آمريکای لاتين نامی می دانند که به پرچم مبارزه بدل گشته است.
آن ها به روشنی خواهان همکاری نزديکتر با گروه ها و سازمان های چپ می شوند:
»خُب، اما آن چه در مکزيک می خواهيم انجام دهيم اين است که با افراد و سازمان های واقعاً چپ به يک توافق دست يابيم، زيرا فکر می کنيم در چپ سياسی ست که ايدهء مقاومت در برابر جهانی شدن نئوليبرالی وجود دارد تا کشوری بسازيم که در آن برای همگان عدالت، دمکراسی و آزادی وجود داشته باشد.«
در عين حال ايدهء يک راهپيمائی ديگر را نيز اعلام می کنند:
»بنا بر اين، ما فکر می کنيم که با اين افراد و سازمان های چپ بايد به طرحی دست يابيم تا به همهء مناطق مکزيک برويم که در آن آدم های فروتن و ساده ای مثل خودمان بسر می برند.«
»ما به آن ها نمی خواهيم بگوئيم که چنين و چنان کنند يا به آن ها دستور بدهيم.«
»همچنين از آن ها نخواهيم خواست که به فلان يا بهمان کانديدا رأی بدهند، زيرا از حالا می دانيم که همگی نئوليبرال هستند. همچنين از آن ها نخواهيم خواست که مثل خود ما بشوند يا اسلحه بدست گيرند.«
»کاری که می کنيم اين است که از آن ها بپرسيم زندگی شان، مبارزه شان چگونه است، دربارهء کشورمان چه فکر می کنند و اين که ما بايد چکار کنيم که دولتيان با ما نجنگند.«
»و شايد هم به توافقی دست يابيم بين همه مان که آدم های ساده و معمولی هستيم و با هم در سراسر کشور مبارزاتمان را که در حال حاضر تک تک و جداگانه است هماهنگ کنيم و برنامه ای بيابيم که شامل چيزی باشد که همه مان می خواهيم و نيز طرحی برای آن که چکار کنيم تا اين برنامه، يعنی »برنامهء سراسری ملی برای مبارزه« به اجرا درآيد.«
آن گاه پس از تأکيد روی جهانی بودن مبارزه، زاپاتيست ها همهء مردان و زنانی را که در جهان مقاومت می کنند، به برگزاری يک همايش جهانی ديگر در ماه دسامبر ۲۰۰۵ يا ژانويهء ۲۰۰۶ دعوت می کنند.
دست آخر آن ها خواهان بحث حول يک قانون اساسی جديد در مکزيک می شوند.
در ماه جولای زاپاتيست ها باز از طريق اطلاعيه از نيروهائی که در احزاب رسمی متشکل نيستند و اميدی به کارزار های انتخاباتی احزاب ندارند، دعوت می کنند تا با هم »کارزاری ديگر« را سازماندهی کنند. کارزار کارگران و زحمتکشان را. کارزاری که چشم اميدی به بالائی ها ندارد و هدفش سازماندهی مبارزات خود، مبارزات مردم در اعماق است.
بدين منظور از همهء سازمان ها، گروه ها، هسته ها و افراد چپ دعوت می کنند تا به نوبت، در جلسات مقدماتی، بدون تعيين موضوع و محدوديت زمانی، ديدگاهشان را از شرايط مکزيک، شيوه های مبارزاتی و اهداف و دست آخر خواسته هايشان را از ارتش زاپاتيستی بيان کنند. اين جلسات هر آخر هفته، از اواسط اوت در روستاهای مختلف زاپاتيستی برگزار شدند.
آخر سر در روزهای ۱۶، ۱۷ و ۱۸ سپتامبر »کارزاری ديگر« اعلام موجوديت کرد.
ورود فرماندهان زاپاتيست با حضور خانم فرمانده رامونا شور خاصی يافت. فرمانده رامونا که مبتلا به سرطان است، با وجود بيماری شديد با بيان آرزوی موفقيت برای »کارزاری ديگر« اولين سخنران اين همايش بود. ولی زيبا ترين صحنه، حضور خانم فرمانده استر بود با نوزادی در آغوشش (وی سخنران اصلی زاپاتيست ها در مجلس مکزيک در سال ۲۰۰۱ بود) . [به ياد دوستی می افتم که می گفت مبارزهء سياسی و زندگی دو مقولهء جدا از هم نيستند]. کودک هر از گاهی به اعتراض صدايش در می آمد و فرماندهان به نوبت سرگرمش می کردند.
چگونگی برگزاری اولين مجمع عمومی »کارزاری ديگر«
اين همايش از ساعت ۸ شب روز ۱۶ سپتامبر، روز استقلال مکزيک در »حلزون لاگرروچا« در بخشداری خودمختار شورشی زاپاتيستیِ فرانسيسکو گومِز، در چياپاس، با حضور ۲۰۶۵ نفر شرکت کننده و ناظر آغاز شد. تمامی جلسات با کمک »اينديمِديا - چياپاس« مستقيماً از طريق ماهواره منتقل می شد و از طريق اينترنت قابل پيگيری بود.
در اين نشست از سوی کميتهء مخفی انقلابی بوميان - فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی افراد زير شرکت داشتند:
خانم فرمانده رامونا، خانم فرمانده سوزانا، خانم فرمانده استر، خانم فرمانده ميريام، خانم فرمانده اورتنسيا، خانم فرمانده گابريلا، فرمانده داويد، فرمانده تَچو، فرمانده سِبِدِاو، فرمانده رامون.
از سوی شورشگران و ميليشای ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی، سرهنگ شورشی مويسس،
و از سوی کميسيون ششمين بيانيهء ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی، معاون فرمانده شورشی مارکوس.
ابتدا تنی چند از فرماندهان با توجه به بحث های مقدماتی، ديدگاه ها و پيشنهادات زاپاتيست ها را تشريح کردند.
فرمانده تچو با حمله به احزاب سياسی، سرکوبگر بودن همهء اين احزاب را به نمايش گذاشت.
فرمانده داويد مانند هميشه با کلامی شمرده و گيرا به دفاع از جنبش کارگری مکزيک پرداخت و عليه خصوصی سازی صنايع سخنرانی کرد.
کلنل مويسس که پس از مارکوس فرماندهی بخش نظامی را به عهده دارد، با ياد آوری خاطراتش از معاون فرمانده پدرو، در حالی که بغض گلويش را می فشرد و اشک در چشمانش حلقه زده بود، ياد همهء شهدای جنبش را گرامی داشت و بار ديگر اعلام کرد که نيروهای نظامی ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی اسلحه بر زمين نخواهند گذاشت و تا پای جان از روستاها حمايت خواهند کرد.
مارکوس به عنوان آخرين سخنران نفس ها را در سينه حبس کرد.
او پس از حمله به احزاب مختلف، از تعداد سازمان ها و افرادی که »ششمين بيانيه« را امضاء کرده اند گزارش داد:
»رفقا بنا به سنتی که داريم به شما گزارش می دهم که تا تاريخ ۱۱ سپتامبر امسال، دو ماه پس از آغاز فراخوان ما؛ ۵۵ سازمان سياسی به آن پيوستند (يک ماه و نيم پيش تعدادشان ۳۰ تا بود)؛ از سازمان های بومی مکزيک ۱۰۳ تا (يک ماه و نيم پيش ۳۲ تا بودند)؛ سازمان های توده ای ۱۶۲ تا (يک ماه و نيم پيش ۴۷ تا بودند)؛ سازمان های غير دولتی، کلکتيو و گروه ها، ۴۵۳ تا (يک ماه پيش ۲۱۰ تا بودند)؛ افراد به عنوان فرد، خانواده، اهل محل، و يا اهل روستا ۱۶۴۲ نفر (يک ماه و نيم پيش ۶۹۰ نفر بودند)«.
وی پس از کمی مزاح و شوخی، به سبک خود، مطلب را با دفاع از زندانيان سياسی شروع می کند:
»بايد زندانيانمان را به اسم بشناسيم، و سرکوب را نام ببريم. در يکی از نشست ها [نشست های مقدماتی] از سرکوب در شهر گوادالاخارا عليه جوانانی که خواهان جهانی ديگر اند، سخن به ميان آمد؛ آن ها که حرف می زدند نام زندانيان را به خاطر نمی آوردند. اين موضوع لرزه بر اندام می اندازد. ما به عنوان »کارزاری ديگر« نمی توانيم اين طور عمل کنيم، بايد به رفقايمان وفادار باشيم، و هيچکس را تنها نگذاريم و هيچکس را فراموش نکنيم. می خواهيم اين جا از دو نمونه ی برجسته نام ببرم، از دو رفيق، يک مرد و يک زن، که زندانی اند و - اگر حرف های اعضای فاميلشان را که به يکی از جلسات مقدماتی آمده بودند باور کنيم - به »ششمين بيانيه« پيوسته اند. دارم از رفيق خاکوبو سيلوا نوگالِس و رفيق گلوريا آرناس آگيس حرف می زنم، زندانيان ارتش انقلابی خلق شورشگر.«
مارکوس سپس با دکلمهء شعر زيبائی از خاکوبو سيلوا نوگالِس باز هم در بارهء اهميت نام بردن و دفاع از زندانيان سياسی، مفقودالاثر شدگان و جان دادگان سخن راند. اما در واقع پيام مارکوس از هرچيزی مهم تر بود. او از سوئی نزديکی خود را به يکی از مهمترين گروهای چريکی مکزيک نشان می دهد، و از سوی ديگر به سيسِن (پليسی سياسی مکزيک) يادآور می کند که تنها نيستيم. با توجه به اوضاع سياسی مکزيک اين موضوع را بايد بسيار جدی گرفت و دولت مکزيک مطمئناً آن را بسيار جدی می گيرد.
او آن گاه نقشهء ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی را جهت گسيل يک هيئت بلند پايه به سراسر خاک مکزيک اعلام کرد. و آن را به عنوان پيشنهاد به مجمع عمومی واگذار نمود. به توجه به برنامهء اعلام شده، هيئت زاپاتيستی در عرض شش ماه، از اول ژانويهء ۲۰۰۶ به تمامی گوشه کنار های کشور خواهد رفت تا به مردم گوش بسپارد. وی تأکيد کرد که زاپاتيست ها نمی روند تا به ديگران بگويند که چگونه بايد مبارزه کنند، بلکه آن ها می خواهند بدانند شيوهء مبارزاتی ديگران چگونه است و پيشنهاد آن ها برای هماهنگ کردن اين مبارزه چيست.
به نظر ارتش زاپاتيستی مسئوليت کار به عهدهء »کارزاری ديگر« است. و مسئولينی که انتخاب خواهند شد، پيشرفت کار را ارزيابی خواهند کرد.
مارکوس در سخنانش تأکيد داشت که »ششمين بيانيه« تنها برای آغاز حرکت است و در جريان مبارزه بايد تعاريف آن دقيقتر شود.
با پايان سخنرانی مارکوس، رقص و پايکوبی آغاز و تا پاسی از شب ادامه يافت.
روز ۱۷ سپتامبر، طبق برنامه و رأس ساعت ۹ صبح جلسه با رأی گيری در مورد دستور جلسه و گردانندگان آن آغاز شد. به پيشنهاد ارتش زاپاتيستی گفت و گو روی هر يک از نکات مورد بحث تا نيل به نظر مشترک ادامه می يافت.
جمعاً روی پنج نکته بحث و نظر خواهی شد:
۱- تأييد، گسترش، و تغيير مشخصات کارزاری ديگر
۲- چه کسانی برای همکاری دعوت می شوند، و چه کسانی نه.
۳- ساختار تشکيلاتی ای که کارزاری ديگر بايد داشته باشد
۴- مکان اختلافات در کارزاری ديگر: بوميان، زنان، عشق های ديگر [منظور همجنس گرايان مرد و زن، ترانس وستيد و... است]، جوانان، کودکان و ديگران.
۵- موضع کارزاری ديگر نسبت به بقيهء نيروهای سازمانده: جبههء سازمان های...، مبلغين عليه نئوليبراليسم، گفتگوی ملی. [آيا به آن ها بپيوندند، آن ها همکاری کند، يا از آن ها دوری گزيند؟]
اين موارد از سوی شرکت کنندگان در جلسات مقدماتی پيشنهاد شده بود و ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی آن ها را به عنوان محورهای بحث در مجمع عمومی کارزاری ديگر پيشنهاد کرد.
بحث تا ساعت ۲بعد از نيمه شب ادامه يافت.
در روز يکشنبه ۱۸ سپتامبر با يک جمع بندی از اولين مجمع عمومی کارزاری ديگر، مارکوس اختتام جلسه را در ساعت ۲ بعد از ظهر اعلام نمود. وی در اين سخنرانی پس از عذرخواهی از اشتباهات ارتش زاپاتيستی، اعلام کرد:
»نه ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی و نه مارکوس، هيچ کدام سخنگوی کارزاری ديگر نخواهند شد. مارکوس سخنگوی ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی ست و نه بيش.«
وی در اين مورد تأکيد بخصوصی داشت که منتخبين و مسئولين کارزاری ديگر به هيچ بهانه ای نمی توانند تصميم شخصی بگيرند. همه بايد در تصميم گيری نقش داشته باشند و همه پرسی متدولوژی کار خواهد بود.
وی به همه قول داد:
»برای ما افتخاريست در کنار شما باشيم. با رفاقت، وفاداری و صداقت باشما رفتار خواهيم کرد«.
نتيجه گيری
می توان نکات بسيار با ارزش اين مجمع عمومی و نشست های مقدماتی آن را اين گونه بر شمرد:
- متدولوژی برگزاری آن. هيچ کس بدون حرف زدن و بيان آن چه می خواست جلسه را ترک نکرد. در نشست های مقدماتی نه محدوديت زمانی وجود داشت و نه موضوعی. بنا بر اين خود سخنگويان تعيين می کردند که از چه بگويند، چه مقدار حرف بزنند و آن را چگونه بيان کنند. هيچ کس حق قطع کردن سخنان شخص ديگری را نداشت.
- ارتش زاپاتيستی در نشست های مقدماتی فقط به سخنان ديگران گوش سپرد. به غير از چند دقيقه به عنوان مقدمه و خوش آمد گوئی زاپاتيست ها اصولاً گوش می دادند.
- در مجمع عمومی هر کس در مورد هر يکی از پنج موضوع مورد بحث فقط ۵ دقيقه وقت داشت. اين امر با انظباطی جدی رعايت شد.
- پس از بحث در مورد هر يک از نکات، مارکوس از آن يک جمع بندی ارائه می داد. سپس از تک تک کسانی که نکته ای را به آن می افزودند و يا در آن تغييراتی می خواستند می پرسيد که آيا با جمع بندی وی موافق اند يا نه. اگر نبودند از آن ها می خواست که خودشان فرموله کنند. بعد از آن تازه از جمع می پرسيد که آيا هنوز کسی حرفی برای زدن دارد. و آن قدر اين کار ادامه داشت تا ديگر کسی خواهان حرف زدن نبود.
- صورت جلسه و سخنرانی هر شخص يا گروهی را ابتدا برای خودش ارسال می کنند تا او صحت و سقم آن را تأييد کند. بعد آن را برای همه ارسال می کنند. تا شکل نهائی مجدداً مورد تأئيد قرار بگيرد. با اين کار جلوی خَلط مبحث، اشتباه در يادداشت کردن حرف های سخنگويان و سوء استفادهء احتمالی از سوی ارتش زاپاتيستی (و يا هر کس ديگری) گرفته خواهد شد.
- تأکيد بسيار زياد روی ضد سرمايه داری بودن مبارزه، و همبستگی و همکاری با فعالين و سازمان های کارگری به صورتی بسيار برجسته خود نمائی می کرد.
- همبستگی با مبارزين ديگر از سوی ارتش زاپاتيستی، بخصوص با ارتش خلق شورشگر ERPI.
- گشودن امکان همکاری مستقيم بين زاپاتيست ها و بقيهء نيروهای چپ و خروج از چياپاس به منظور تشکيل جبههء وسيع از چپ (با تعريف زاپاتيست ها از آن و مستقل از احزاب انتخاباتچی)، همراه با استقلال سياسی و تشکيلاتی هرکدام از نيروها.
پايان
Bahram Ghadimi; Informe del primer encuentro de la "Otra Campania" en La Garrucha
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
سپاسگزاریم
کمیسیون ششم زاپاتیستی
مسئول هماهنگی سفر برای زندگی - فصل اروپا
۱۴ دسامبر ۲۰۲۱
خطاب به سازمانها، جنبشها، گروهها، مجامع، خلقهای بومی، و افراد جغرافیاهای مختلف سرزمینی که اکنون به نام «سولمیل کاخشمک اوپ» (Slumil K´ajxemk´op سرزمین نافرمان. به زبان تسوتسیل م) شناخته میشود.
از طرف هیئت زاپاتیستی نابهنگام.
رفقای زن، رفقای دگرباش، رفقای مرد:
خواهر- برادران، خواهران، برادران.
از کوهستانهای جنوب شرقی مکزیک به شما درود میفرستیم و خبر میدهیم که تمام رفقای زن و مرد هیئت هوایی که در ماههای سپتامبر، اکتبر، نوامبر و دسامبر امسال، سال ۲۰۲۱، در جغرافیاهای مربوطهتان میهمان شما بودند، دیگر به روستاها و پستهای مربوطهشان بازگشتهاند.
در ساعت ۲۱:۳۴ دقیقه به وقت زاپاتیستی - ساعت ۲۰:۳۴ دقیقه به وقت مکزیک -، در روز ۱۴ دسامبر: ساعت ۳:۳۴ دقیقه روز ۱۵ دسامبر به وقت «سولمیل کاخشمک اوپ»، تأیید شد که همگی به محل اقامت، روستاها و سر پستهایشان بازگشتهاند.
همگیمان خوب، سالم و سلامت رسیدیم. گرچه همهمان بهخاطر روزها و شبهایی که به ما اجازه دادید با شما سهیم شویم، متأثر و منقلب هستیم. با زخمی در قلبمان بازگشتیم، که زندگی است. زخمی که نخواهیم گذاشت بسته شود.
حالا نوبت این است که یادداشتهایمان را مرور کنیم تا به روستاها و همبودهایمان راجع به آنچه از شما آموختیم و دریافت کردیم، گزارش دهیم: راجع به داستانها، مبارزات، مقاومتها و زیستن نافرمانتان. و بیش از هرچیز، دربارهی آن آغوش انسانیای که قلبهایتان نثارمان کردند.
هرآنچه برایتان آوردیم از خلقهایمان بود. هرآنچه از شما دریافت کردیم، برای همبودهایمان است.
بابت همهی اینها، بابت مهماننوازی و برادریتان، بابت سخنان، گوش سپردنها و نگاههایتان، بابت خوردنیها، آشامیدنیها و اسکان دادنمان، بابت همراهیتان و داستانهایتان، بابت این که قلبهامان را در آغوشی جمعی فشردید، به شما میگوییم:
Kiitos
Danke schön
Hvala ti
Благодаря ти
Gràcies
Děkuju
Grazie
Hvala vam
Tak skal du have
Ďakujem
Aitäh
Eskerrik asko
Merci
Diolch
Grazas
Σας ευχαριστώ
Köszönöm
Thanks
Go raibh maith agat
Paldies
Ačiū
Ви благодарам
Takk skal du ha
Dziękuję Ci
Obrigada
Mulțumesc
Спасибо
Хвала вам
Tack
Teşekkürler
سپاسگزاریم، ای سرزمین نافرمان!
به زودی دوباره با شما سخن خواهیم گفت، زیرا مبارزه برای زندگی پایان نیافته است. هنوز باید خیلی چیزها از شما بیاموزیم و شما را بسیار بیش از اینها در آغوش بگیریم.
تا به زودی، رفقا!
از کوهستانهای جنوب شرقی مکزیک
به نام نابهنگام زاپاتیستی
معاون فرمانده شورشی مویسس
مسئول هماهنگی
مکزیک، دسامبر ۲۰۲۱