جنبش نوین
منسوب به هانری سیمون
ترجمه حبیب ساعی (کار مشترک)
با پیشدرآمد (ح.س) و مقدمه هانری سیمون
پیشدرآمد مترجم فارسی
از آنجا که یکی از مبانی نظری ما تئوریزا و تئوریساز بودن مبارزه طبقاتی است، در گذشته بارها به تاریخ چپ رادیکال و ضرورت پیگیری نقد آن اشاره کرده و تلاش داشتهایم مهمترین اسناد این جنبش را بهمرور ترجمه و منتشر سازیم.[1]
یکی از این اسنادْ متن هانری سیمون است که در زیر ترجمه آن را ملاحظه میکنید. ما این متن را همراه مقدمهای نسبتاً مفصل میآوریم که خود هانری سیمون ۳۰ سال پس از نگارش تنظیم کرده بود. اهمیت ذکر این تاریخچه و همینطور افزودن برخی تدقیقات که در [کروشه] آوردهایم از آنجاست که آنچه در جریان عمل به اشارهای قابلفهم است پس از ۵۰ سال ممکن است گنگ و مبهم جلوه کند.
این نوع اسناد از کوران مبارزه بیرون جهیدهاند و بههمیندلیل نوعی از پراتیکِ تئوری یا تئوریِ پراتیک هستند. این متن نه یک متن «تئوری» خالص که جدا از آتش مبارزات، محصول کار آکادمیسینها باشد بلکه «چیزی» است که باید آن را معجون تئوری-پراتیک یا پراتیک-تئوری ارزیابی کرد یعنی جمعبست تئوریکِ پراتیک مشخصی است که در همان لحظهٔ بروز، پراتیک دیگری میشود.
این متن که دستآخر چندین گروه و گرایش متعلق به چپ رادیکال پسا ۶۸ را گردِ خود جمع کرد بلافاصله مبنای عملیِ فعالیتی شد که امروز ۵۰ سال است ادامه دارد. جمعبندیای که در این ۳۳ ماده آمده در واقع جمعبندی شکست جنبش کارگری در مه ۶۸ محسوب میشود. در زمان نگارش این متن، یعنی سال ۷۴ بخشی از دستاندرکاران و تئوریسینهای جنبش ۶۸ بالاخره پس از چند سال مقاومت و تلاش برای احیای تشکلات قدیم شکست را میپذیرند و بهجای تکرار طوطیوار آموزههای مارکسیسم سنتی چشمها را گشوده و تلاش میکنند واقعیت مبارزات کارگری و اجتماعی را، اینبار بدون عینک ایدئولوژیک احزاب، سازمانها و گروهها بنگرند. آنچه از بررسی اشکال واقعی مبارزات کارگری و آنچه در ۶۸ گذشت و همینطور مبارزات اجتماعی سالهای قبل و پس از آن، بیرون زد یعنی چیزی که در اینجا به عنوان «مظاهر جنبش جدید» از آن نام برده میشود، برای جنبش کهنه و تفکر کهنه غیرقابلرویت و شناسایی بود. آنها اساساً از دیدن اشکال جدید مبارزه ناتوان بودند. آنها در تمام این مبارزات و شورشها همان شِمای قدیمی را مییافتند و امروز هم که ۵۰ سال از آن تاریخ میگذرد، هستند فراوان سازمانها و نیروهایی که کماکان همان تصویر را از مبارزه طبقاتی دارند. آنها جنبش ۶۸ را نه یک شکست بلکه پیروزی تلقی میکنند و چه بسا پیروزی خط مشی خودشان!
بازسازی سالهای ۸۰-۷۰ که اساساً از همینجا و برای پاسخگویی به معضلاتی که ۶۸ عریان کرده بود شکل گرفت، با در خود ادغامکردن برخی مطالبات (البته به نفع سرمایه!) و پیشبردن رفرمهایی که همه به نام آزادیهای فردی و رها کردن جامعه از قیدوبندهای خشک اجتماعی انجام گرفته و بهمرور به جهانیشدن سرمایه منجر شد بهخوبی صحتوسُقم این «پیروزی» را آشکار کرد!
در این متون ما میبینیم که پس از تمام تلاشهای احیای تشکلات قدیم، بالاخره کمونیستها شکست جنبش را پذیرفته و تلاش میکنند از بالای سرِ آوانگارد و پیشگامان که شامل خودشان هم میشد به جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اجتماعی بنگرند و کنش مستقیم و بلافصل خودِ زحمتکشان و جنبشهای اجتماعی را مورد نظر و تحلیل قرار دهند.
درعینحال این نگرش که همانطور که قبلاً دیده بودیم در آثار گورتر، پانکوک، روله… و کلاً چپ کمونیست ژرمنی-هلندی مشهود بود، در اینجا به رنگ و بوی شدید اتونومی و استقلال آغشته است. فراموش نکنیم که این جریانات جنبش ۶۸ چندان تجربه اتونومی اعمالشده را (مثلاً آنطور که در جنبش پیکِتِروسهای آرژانتین طی سالهای ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ شاهد بودیم) نداشتند و مظاهر جدیدی که در جنبش نوین پیدا میکردند در آنها امید به امکان یافتن یک پاسخ را برجسته میکرد.
هانری سیمون و ای.سه.او I.C.O[2] (اطلاعات-مکاتبات کارگری) - علیرغم اینکه این تمایل را میتوان در برخی از مقالات نشریه اینجا و آنجا پیدا کرد - کماکان حول خط اولیه یعنی گزارش مستقیم و بلافصل جنبشهای کارگری و اجتماعی و ارائه تجربه دست اول خودِ زحمتکشان پافشاری کردند و مانع از آن شدند که نشریه خودش به یک ارگان سازمانی در خدمت تبلیغ و ترویج یک ایدئولوژی خاص تبدیل شود. این امتناعْ خودْ شاید بزرگترین دستاورد ای.سه.او باشد زیرا به تمام رهروان کمونیسم و جنبش کارگری امکان میدهد بر دوش این تجربه سوار شده و مسیرهای جدید و نوین مبارزه طبقات را، متصاعد شده از این تجربیات بیابند.
اندیشه کمونیسم مسیری تکاملی است که در آغوش و همآغوش جنبشهای کارگری و اجتماعی پیش میرود، به عبارت دیگر نمیتوان امروز هیچ اندیشهای از کمونیسم را که عقبتر از آنچه در این متن آمده باشد، حضوری اصیل و معتبر دانست؛ بدون پاسخهایی که درخور معضلات مطروحه باشند، یا حداقل در این مسیر گامزنند، به دشواری میتوان از کمونیسم سخنی گفت.
ح.س- ۲۰ دسامبر ۲۰۲۴
مقدمه هانری سیمون به نشر ۲۰۰۳
اخذشده از «کتابخانه کوچک ماتریال[3]»
متنی که در ادامه میآید و «جنبش نوین» نام دارد، در دسامبر ۱۹۷۴ توسط گروه بلژیکی پیوندها liaisons منتشر شد. (گروهی فرانسهزبان که در شهرهای لیِژ و بروکسل فعالیت دارد)؛ این گروه با برخی گروههای دیگر و همچنین رفقای بریتانیایی، فرانسوی و هلندی در رابطۀ تنگاتنگی بوده و نتیجه این تماسها منجر به تدوین این سند گشته است. وجود امضای هانری سیمون زیر این متن، تا حدی نتیجه نوعی سوءتفاهم هم محسوب میشود. شرکت واقعی و فعالانه هانری سیمون در بحثها، در ارائه نقطهنظرات و در تدوین و تنظیم این جزوۀ کوچک بیتردید غیرقابلاغماض است اما در عینحال نباید از جمعیبودن ماحصل کار بکاهد! رفقای بلژیکی که مسئولیت عملی نشر این کار را بهعهده گرفتند، به ابتکار خودْ این نوشته را بهعنوان اثری فردی ارائه کردند و متأسفانه این کار وجه جمعیِ تدوینِ متن را پوشاند.
این متن که میتوان آن را نوعی مانیفست تلقی کرد، به دوره بعد از تلاطمات ۱۹۶۸ در فرانسه مربوط میشود. بنابراین در زمان نگارشاش، غلیان و تلاطمی سیاسی بر فضای چپ و چپ رادیکال حاکم بود و هر روز میدیدیم که نیروهای چپْ درگیر فرآیند تجزیه و بازترکیب شدیدی بودند که هیچکدام از دستاندرکاران دور و نزدیک جنبش را بینصیب نمیگذاشت. بااینهمه، باید بر امری تأکید کرد که در این شرایط خودْ تناقضی به حساب میآمد: درحالیکه بسیاری از مبارزین از هر گرایشْ سخت در تلاش بودند با «تشکلیابی» به مسئلهای پاسخ دهند که تاریخِ اخیر همچون سرآغاز یک دورۀ انقلابی در برابرشان قرار داده بود، برعکس از جانب کارفرمایان و قدرت سیاسی تهاجمی وسیع با هدف پاککردن صورت مسئله در جریان بود که قصد داشت آنچه را صاحبان قدرت سیاسی و مالی [در طول این جنبش] به ناگزیر واگذار کرده بودند، بازپسگیرد؛ به عبارت دیگر، هدف این تهاجم برقراری دوباره توازن قوای «متعارف» قدیم میان سرمایه و کار بود. امروز [۲۰۰۳] که بهصورت پسینی به این مسئله مینگریم، ممکن است این خواستِ تشکلیابی پیشگامان و بهاصطلاح آوانگاردهای جنبش را پاسخ ایشان به سرکوبی تلقی کنیم که مبارزین و دستاوردهای مه ۶۸ را هدف حمله خود قرار داده بود؛ ولی آنچه بهویژه این تلاشها برجسته میکرد تداوم فرآیند انقلاب بود. شاید بتوان گفت که تدوین این متن "جنبش نوین"، وجهی از همین گرایش را بیان میکرده، البته نه با اعلام یک رسالت تاریخی یا با آشکار کردن آنچه به نظر میرسید با تحول مناسبات تولید و تحول مبارزات در تطابق باشد، بلکه با استخراج درسهایی که مه ۱۹۶۸ با خود داشت.
خطای بزرگی خواهد بود اگر چنانچه این متن را صرفاً تأملی حول وقایع محدود به فرانسه تلقی کنیم حتی اگر تجربۀ زیستۀ برخی رفقای فرانسویای که در آن روزهای شگفتانگیز حضور داشتهاند مبنای توجه بیشتری باشد که نسبت به آن ابراز داشته شده؛ اینکه در شکلگیری و پیدایش این متن به بحثهایی اشاره میشود که از مشارکت رفقایی تقریباً از همۀ کشورهای اروپای غربی بهرهمند بوده بهخوبی نشان میدهد که حتی رفقایی که رخدادی مشابه را تجربه نکرده بودند، از راه تأمل حول مبارزۀ طبقاتی در کشور خودشان به همین ضرورت رسیدند یعنی به ضرورت بررسی تغییر و تحولاتی که نزد خود شاهد بودهاند. یقیناً ممکن بود این تغییر و تحولات مسیرهای دیگری طی کند که حتماً کمتر از فرانسه جنبهٔ نمایشی و پُرسروصدا میداشت؛ با این حال ممکن بود به رخدادهای فرانسه متصل شوند، همانطور که ممکن بود مه ۶۸ به این تغییر و تحولات در کشورهای دیگر بپیوندد. دور از انتظار نمیبود که شرایط اقتصادی-اجتماعی مشابه یعنی شرایطی که در کشورهای مختلف اروپای غربیِ آن زمان وجود داشت، مجموعاً به رفتارها و اَشکال مبارزاتی مشابهی منجر شود، هر چند که وضعیت تاریخیِ محلی مسلماً موجب بروز اَشکال خاصی از مبارزات میشد.
بنابراین چندان تصادفی نبود که مباحث میان رفقایی که هر کدام به تحلیل مبارزات در کشور خود میپردازند و تحولات اقتصادی و اجتماعی کشور خود را تجربه میکنند به چنین متن مشترکی رسیده و به آن چنین عنوانی بدهند؛ مضافاً که آنها این عنوان را ابداع نمیکردند و هیچ نوع حق پدری هم نسبت به آن نداشتند. عنوان «جنبش نوین» قبلاً از جانب تئوریسینهای جنبش کمونیسم شورایی - که برخی از رفقا از این افق میآمدند - بکار گرفته شده بود. بهطور کلی، این تئوریسینها بین جنبش کهنۀ کارگری (جنبشی که حول جنگ جهانی اول در احزاب و سندیکاها نمود مییافت و تلاش کرد [پس از آن] در کارکردِ کاملاً تثبیتشدهٔ مدیریت سرمایهْ به حیات خود ادامه دهد) و جنبش نوین کارگری (جنبشی خودسازماندهیشده در خدمت دفاع از منافع خاص زحمتکشان) مرزی ترسیم میکردند؛ همچنین این جنبش نوین کارگری برای رشد خود میبایست با ساختارهایی بجنگد که عملکرد سرکوبگرانهشان هرچه بیشتر آشکار میشد.
گروه ICO (اطلاعات-مکاتبات کارگری) که در صدد بود در فعالیت خود به وجه انترناسیونالیستی توجه بیشتری مبذول دارد، تماس با گروههای خارجی را در صدر فعالیتهای خود قرار داد - گروههایی که مشخصاً از اروپای غربی میآمدند و حتی اگر نسبت به هم سمتگیریهای گوناگونی داشتند، درعینحال وجود مبانی مشترک استوار به آنها اجازه میداد وارد بحثهای پُردامنهای با یکدیگر شوند – و بر همین اساس هر ساله دیدارهای بینالمللیای را سازماندهی کرد.
عموماً آنچه در مرکز تبادل نظرات قرار داشت نه فعالیت خاص و مواضع گروهها بلکه گزارشها و مباحث مربوط به مبارزۀ طبقاتی در سطح هر کشور بود.
در دورهٔ پسا جنبش ۱۹۶۸، زمانیکه گروه ICO از هم پاشید، کسانی که بهخاطر عدم توافق سیاسی حول مسیر تحول مبارزۀ طبقاتی و ارادههای تشکیلاتی منتج از آن نگرانی داشته و بههمینجهت از قدم نهادن در این مسیر مبارزاتی دوری جسته بودند، بر آن شدند که این تماسهای بینالمللی را حفظ کرده و به سازماندهی دیدارهایی از این نوع همت گمارند.
در یکی از این نشستها که در روزهای ۱۳، ۱۴، ۱۵ آوریل ۱۹۷۴ در بولونیْسورمِر (فرانسه) برگزار شد رفقایی از آلمان، بریتانیا، استرالیا، بلژیک، هلند، سوئد و فرانسه در آن شرکت کردند.
رفقای انگلیسی کسانی بودند که با گروه Solidarity (همبستگی) در ارتباط بوده ولی کماکان به مبانی مبارزه طبقاتی اعتقاد داشتند و در این گروهْ اپوزیسیون «خط کاستوریادیس» تلقی میشدند؛ خودِ «همبستگی» که نخواسته بود به شکل رسمی در دیدار حضور یابد، به اعضایش اجازه داده بود که اگر مایلند منفردانه در آن شرکت جویند؛
هلندیها را گروه کمونیست شورایی Acte et Pensée [اقدام و اندیشه] تشکیل میدادند؛
به بلژیکیهای گروه پیوند که در شروع مطلب اشاره کردیم؛
استرالیاییها به نمایندگی از طرف گروهی از شهر بریزبَن به نام Self Group [گروه خودمدیریتی] آمده بودند و آلمانیهای شرکتکننده از جریانی نزدیک به آنها بودند که در برلن شرقی نشریهای به نام Schwarze Protokolle [پروتکل سیاه] منتشر میکردند؛
فرانسویها هم همگی از جریان «مخالف درونی» ICO بودند. مابقی افراد، کسانی بودند که با ICO ارتباط داشته و عمدتاً بهطور فردی در آنجا شرکت میکردند.
بخش نسبتاً مهمی از مباحث پس از آنکه یک گزارش طولانی از مبارزات در هر کشور ارائه گشت، به صحبت در مورد «جنبش نوین» مبارزاتیای اختصاص داده شد که از تحلیل این مبارزات و سمتگیریهای آن استخراج میشد. متن منتشر شده در اواخر سال ۱۹۷۴ مجموعۀ آنچه در این تبادل نظرات توسط کل شرکتکنندگان بیان شده بود را شامل میگشت. این متن را رفقای انگلیسی، بلژیکی، هلندی و فرانسوی در شکلی که ملاحظه میکنید تنظیم کردند.
اضافه کنیم که کمی بعد، این متن بهنوعی منشور شبکهای به نام Echanges et mouvement (تبادلات و جنبش) شد که بر روی این پایۀ بینالمللی شکل گرفت. اولین شماره بولتنِ «تبادلات و جنبش» در پایان همان سال، به دو زبان فرانسه و انگلیسی منتشر شد (بولتن طی چندین سال از چند برگ پلیکپی تجاوز نمیکرد)... ممکن است برخی با خواندن این متن، چنین قضاوت کنند که مشخصاً تحت تأثیر جوشش و غلیان ایدههایی شکل گرفته است که بر مه ۶۸ و چند سالِ پس از آن حاکم بوده و مهر آن دوره را بر پیشانی دارد. آنچه مسلم است، امروز که سی سال از آن دوره میگذرد، هر خوانندهای بنا بر درک و تحلیلش از مبارزات کنونی آنرا میسنجد. تاجاییکه به «تبادلات و جنبش» مربوط میشود باید اذعان داشت که علیرغم هر اعتباری که میتوان برای این نوع ایرادها قائل شد، این متن عمدتاً یکی از پایههای فعالیتی است که تاکنون ادامه یافته و بیانگر تمایلات جنبش مبارزاتی است؛ تمایلاتی که برای تثبیت خود، مثل همان روزها، با دشواریهای فراوانی روبهروست اما طی این سی سال توانسته خود را هرچند مقطعی اما بهوضوح آشکار سازد.
هانری سیمون - ژانویه ۲۰۰۳
جنبش نوین
۱. مبارزات علیه حاکمیت سرمایهدارانه که تحت اَشکال مدرن و متنوع خود تمام دولتهای جهان را فراگرفته خبر از گرایشات جدیدی میدهد که در گسست کامل از آن چیزی است که تا ابتدای قرن بیستم شاهد بودهایم.
۲. مشخصۀ مشترک و اساسی این گرایشات در این است که خودِ کسانیکه مبارزه میکنند کلیت منافع خاص خود را در همۀ شئون زندگیشان چه در کنش و چه در اندیشه، راساً در دست میگیرند.
۳. مختصات آنچه ممکن است تغییر و تحولی ریشهای در مناسبات اجتماعی باشد، در واژگونیهای خودِ سرمایهداری، در بحرانها و تلاشهایی که برای انطباق خود میکند ترسیم میشوند. این مختصات میتوانند در شکل انفجارهای مجزا و تکافتاده بیرون جهیده و بهسرعت توسط منافع حاکم از میان بروند، یا ممکن است خطسیرهای کندی را ترسیم کنند که کموبیش با رفرمهایی مسدود میشوند.
۴. در تمام زمینههای فعالیت بشری، در همۀ کشورها، چه در مقیاس فردی و چه در سطح جماعتهایی که افراد در آنها درگیرند، کموبیش میتوان مشاهده کرد مبارزاتی که در خودِ محلهای استثمار انسان توسط سرمایه - یعنی موسسات تولیدی - جریان دارند کماکان اساسی ماندهاند؛ اما تجلی و ظواهر این گرایشات، بیان خود را در همه عرصهها و در اشکالی مشابه ظاهر میکنند. رودرروییهای اجتماعیای که به همه حوزههای زندگی اجتماعی گسترش یافته، نشان میدهد که نهتنها نمیتوان اتونومی و استقلال را محدود نمود بلکه این اتونومی است که همه چیز را واژگون میکند.
۵. پایانِ کلیِ کارِ ازخودبیگانهشده، درنتیجه پایان استثمار، پایان هرگونه سلطه انسان بر انسان، کلیت مناسبات اجتماعی را تغییر خواهد داد. اگر چنین چیزی صحیح باشد، این نیز کاملاً صحیح خواهد بود که مبارزات در همۀ عرصهها، همزمان و در خلال جریان خود کلیت مناسبات اجتماعی را تغییر خواهد داد.
۶. این گرایشها به اتونومی و استقلال در اَشکال اصیل و بدیعی که به خود میگیرند، چه باز و آشکار، چه پخش و مبهم، با مجموعۀ ساختارهای دنیای سرمایهداری یعنی دولت، احزاب، سندیکاها، گروهبندیهای سنتی و کل نظام ارزشی جامعۀ استثماری، تصادم پیدا میکنند. نتیجه این وضعیت، درگیریهایی است دائمی، هم برای افراد و هم برای گروههای اجتماعیای که به آنها وابسته هستند. از این درگیریها میتوان نتیجه گرفت که مظاهر گوناگون جنبش نوین به مصاف تمام اَشکال نخبهگرایی، پیشگامگرایی و آوانگاردیسم میروند: این مظاهر درصددند که هرگونه سلسلهمراتبی را ویران کرده، اَشکال جدیدی از روابط بین خودِ افراد، بین افراد و تشکلات مبارزاتی و همینطور بین خودِ تشکلات بنا نهند.
۷. این مبارزات و این گرایشات با برخی مبارزات و گرایشاتِ گذشته پیوند خوردهاند؛ مثل ظهور شوراهای کارگری یا همانندِ آن، در تمام دورههایی که مبارزات اجتماعی پایههای نظام را به خطر انداختهاند؛ شناخت، مطالعه و تامل دربارۀ این وقایع، عنصری از شناخت ما از زمان حال را میسازد؛ اما ما فکر نمیکنیم که این کارِ اطلاعاتگیری، تحلیلی و تئوریپردازی، میباید معطوف به تعریف الگوهایی برای مبارزه باشد. آنچه بهناگاه از یک مبارزه بیرون میجهد، از ضرورتهای آن مبارزه برمیخیزد و بنابراین نمیتواند به دردِ اهداف سایر مبارزات بخورد، یا معیاری برای سنجش چیزی باشد که از مبارزات دیگر تراوش خواهد کرد.
۸. عناصر یک جهان جدید تمایل دارند که دائماً از کارکرد خودِ نظام سرمایهداری متصاعد شوند. این عناصر درعینحال هم بهواسطه این کارکرد تولید میشوند و هم برایش ضرور هستند؛ مثلاً ابتکارِ عملِ فردی و جمعیای که در بدو امر برای به کار انداختن موسسه سرمایهدارانۀ مدرن ضرورت داشته؛ اَشکالی که از کارکرد سیستم متصاعد میشوند صرفاً میتوانند اَشکالی ناپایدار و گذرا باشند و مُهر جامعهای که در درون آن رشد کردهاند را بر پیشانی دارند؛ مثلاً متوقف کردن واحدهای وسیع توسط جنبشهای خودبهخودی در یک حوزه، اعتصاب فعال، مقاومت در برابر کار، جنبشهایی با هدف بهبود شرایط زنان یا برای رسیدگی به وضع محلهها و غیره. تأکید بر وجود این عناصر و تحلیل نوع رشدی که داشته و اَشکالی که به خود گرفتهاند اهمیت دارد؛ [اما] بیهوده است که کنشهای اتونوم و مستقل را علامت فوری انقلاب تلقی کرده و به تمجید آنها بنشینیم؛ همانقدر هم بیهوده است که به بهانه منزویشدنشان که در نهایت آنها را به سوی کمک به تحکیم نظام سوق میدهد، مادام مورد انتقادشان قرار دهیم. بهجایِ گروههای سنتیای که در هر اعتصابْ انقلاب موعود را میدیدند، یا [برعکس] آنرا تحت عنوان «رفرمیستی بودن» افشا میکردند، گروههای زیرکتر و ظریفبینتری نشستهاند که اَشکالی از مبارزات «تاکتیکی» مثلاً رادیکالتری را پیشنهاد میدهند.
۹. کنشهای اتونوم و مستقل، چه مورد تمجید بوده باشند و چه مورد نکوهش، جز بهندرت بهمثابه اولین نشانههای یک جنبش نوین در نظر گرفته نشدهاند یعنی جنبشهایی که سازماندهی آن فقط میتوانست در خود جریان مبارزه پدید آمده و رشد کند. عملاً تلاشهایی که جهت تحلیل این کنشها صورت میگیرد، سعی دارند شکست آنها را یا به «نبود تشکیلات» و عدم وجود یک حزب انقلابی نسبت دهند یا به «کمبود آگاهی» و تأخیر ایدئولوژیک و غیره. همۀ این نقدها در واقع از شِماهای قدیمی یا سنتیای نشأت میگیرند که هر اتفاقی را بر مبنای معیارهای تعریفشده توسط نخبگان انقلابی میسنجند. این نخبگان قرار است در لحظۀ موعد و از طرق مختلف، نقشی مرکزی در انقلاب ایفا کنند. آنها میبایست در انقلاب کارگری، نویددهنده بحرانها و ترسیمکننده راه رهایی باشند یعنی دقیقاً به همان نحوهای که بورژوازی در زمان خودش رفتار کرد. انقلاب اگر بهمثابه رخدادی یگانه درک شود، [گویی] قدرت جادویی تغییرشکلِ کلی و خشن تمامِ مناسبات اجتماعی را در اختیار دارد: کافیست نیرویی بهحدکافی خشن بتواند حلقهای تکافتاده از زنجیرۀ سلطۀ سرمایهداری جهانی را منهدم ساخته و از آنجا همه چیز میبایست در جامعۀ کمونیستی بغلتد.
۱۰. جنبش نوین با آنچه ما جنبش قدیمی مینامیم در تقابل قرار میگیرد. این جنبش قدیمی، از الگوها و اوضاع دورۀ تاریخی ابتدای قرن هجدهم تا ابتدای قرن بیستم، یا تا حولوحوش جنگ ۱۹۱۴ برمیخاست. تا جنگ جهانی اول ممکن بود ایدهها و مفاهیمی را که در آن دوره ظهور کرده بودند، معتبر ارزیابی کرد؛ [اما] آنچه در آن زمان، در احزاب یا سازمانهای سوسیال-دموکرات، بولشویکها و سندیکالیستها میتوانست انقلابی به نظر برسد، نشان داد که این انقلاب صرفاً انقلابی در شکل سرمایهداری بوده (سرمایهداری بوروکراتیک برنامهریزیشده بهجای سرمایهداری لیبرال) چراکه سلطۀ سرمایه و استثمار کار را دستنخورده باقی گذاشت.
۱۱. از جنگ جهانی اول به بعد به نظر میرسد که جنبش قدیمی بهمرور هرچه کمتر با اوضاع ناشی از سرمایهداری که به این صورت ترمیم شده، در تناسب باشد. جنبش نوین از همان اولین مظاهرش، نهتنها علیه اَشکال قدیمیِ جنبشِ قدیمی - که [تازه] ممکن بود هنوز مثل حالت شوراهای کارخانهها در ۱۹۱۷ در روسیه و سرانجامشان در کُرنشتات، حاوی توهمات انقلابی باشند - قد علم کرد؛ جنبش نوین نهتنها وجود چیزی که میتوان زیر عبارت پیشگام و آوانگارد (احزاب، گروهها) گنجاند را زیر سئوال برد، بلکه حتی درک و برداشت [سنتی] از انقلاب را نیز به پرسش کشید. جنبش قدیمی، بهمثابه [حافظ و] نگهدارندهٔ بالفعل یا بالقوۀ قدرت سرمایهداری، کاری از دستش ساخته نیست مگر آغاز کردن مبارزهای تا سرحد مرگ علیه هرگونه تجلیای از جنبشِ نوین، با هدف جذب یا تخریب خشونتبار آن.
۱۲. در حال حاضر یکی از مشخصههای اساسی جنبش نوین در نحوه برخورد کسانی است که در مبارزهاند و [دیگر] از مطالبه کردن از اشخاص، گروهها و نهادهایی که بیرون از آنها قرار دارند [و بالاسر تلقی میشوند] دست کشیدهاند یعنی از والدین در خانواده، از شوهر در زوج زناشویی، از معلم و استاد در مدرسه و دانشگاه، از کارفرما در کارخانه، از سندیکا در مبارزات [کارگری]، از احزاب یا گروهها[ی سیاسی] برای کار عملی یا کار تئوریک و غیره. شکل مبارزه[ی جدید] غالباً تمایل دارد که پراتیکِ همان چیزی باشد که مطالبه میکند. گرایش جدید بر این است که به جای تقاضا کردن و منتظر ماندن، باید آنچه را میخواهیم خودمان در دست بگیریم و انجام دهیم.
۱۳. بارزترین تجلیات و مظاهر این گرایش، در اشکال جدید مبارزۀ طبقاتی و گسترشی است که کشمکشهای طبقاتی بین مسلطها و تحتسلطهها را به کلیه ساختارهای جامعه میکشاند. این رویاروییها میان همۀ کسانی که – با هر انگیزهای - برای کارگران دست به عمل میزنند و کنشی که خود استثمارشدگان پیش میگیرند شکافی ترسیم میکنند. میتوان این اشکال متنوع را در همۀ تلاشهایی دید که بیانگر مبارزۀ بیچشمداشتِ افراد برای خودشان و به دست خودشان است: اقداماتی نظیر دفعکردن و کنار زدن سندیکاها، سازماندهی زیرزمینی مبارزات، اقداماتی جهت [برقراری] پیوندهای افقی و رفتارهای جدید دانشآموزان، زنان، همجنسگرایان و کارگران در برابر کار و غیره.
۱۴. یکی از دادههای ثابت تشکلات این بوده که خود را بهعنوان [کلِ] جنبش کارگری در نظر بگیرند و تاریخ جنبش کارگری را همان تاریخ تشکلات تلقی کنند. جنبش نوینْ [برعکس] تاریخ خاص خود را که در نهایت چیزی جز تاریخ جنبش خودِ زحمتکشان نیست، بسط میدهد، تاریخی که تاکنون توسط کسانی که صرفاً فعالیت «انقلابی» خودشان را تاریخ [به معنای کامل کلمه] میانگاشتند، کتمان شده بود.
۱۵. جنبش کهنه نمیتواند مظاهر مختلف جنبش نوین را در نظر آورد مگر آنکه آنها را به بند اهداف سیاسی خود بکشد؛ عموماً به محکوم کردن صافوساده آنها با برچسبهایی مثل «رفرمیستی»، «ناآگاهانه»، «حاشیهای» و غیره اکتفا میشود... اما نیروی جنبش نوین به حدی است که پیروان جنبش کهنه را وادار میکند برای حفظِ کموبیشِ موقعیتی که به خود داده یا [دیگران] برایشان قائل شدهاند، متنوعترین بندبازیها را به جان بخرند. معمولاً تغییر و تحولات یا کشمکشهایی که در بطن احزاب یا سندیکاها پیشمیآید یا انشعاباتی که در احزاب و گروههای مختلف شاهد هستیم را میتوان بر اساس تلاشهایی توضیح داد [که پیروان جنبش کهنه] برای تطابق دادن مواضع بنیادین [خود] با خصلتهای جدید جنبشهای مبارزاتی، از طریق کجکردن و پیچاندنشان بنابر منافع خود، انجام میدهند.
۱۶. برخی [از پیروان جنبش کهنه] بهطرزی خستگیناپذیر همان طرحها[ی قدیم] را تکرار میکنند، انگارنهانگار که جهان سرمایهداری در طول ۱۵۰ سال گذشته عمیقاً تغییر کرده است؛ اما دیگرانی در تلاشاند که خود را [با تغییر شرایط] انطباق دهند، به اینترتیب شاهد جریان دوگانهای هستیم:
الف) کسانیکه میخواهند به برخی مبارزات خاص ارزشی مطلق بدهند: به این ترتیب میتوان شاهد شکوفاشدن تئوریهایی بود که مبارزات جوانان، زنان، دانشجویان، بهحاشیهراندهشدگان و غیره را برجسته میکنند؛ برخی امتناع از کار و تخریب محلهای کار را بهعنوان تنها علامت پیشدرآمد انهدام سرمایه تلقی میکنند؛ دیگرانی میخواهند مفهوم طبقۀ کارگر را تنها به پرولتاریای کارخانه محدود سازند و دست آخر هستند کسانی که دیگر منکر وجود چیزی به اسم مبارزۀ طبقاتی میشوند چراکه همه افراد را قربانیِ یک ازخودبیگانگیِ جهانشمول میبینند.
ب) کسانیکه برعکس، هرگونه خاصبودگی را به دور افکنده و میکوشند توضیحی کلی را حفظ کنند؛ آنها به نوآوری در زبان و تئوری دست میزنند، تحول سرمایه و تحول مبارزۀ طبقاتی را کموبیش [در گفتار خود] ادغام میکنند اما درعینحال مهمترین خصیصه جنبش نوین را مردود میشناسند: یعنی از پذیرش اتونومی در تمام زمینههای فعالیت مبارزاتی، بدون استثنا طفره میروند.
۱۷. [البته] از همۀ این تلاشها هم نباید چشم پوشید، چراکه گاهی به استخراج و روشنکردن معنا و مفهوم مظاهر جدیدِ اتونومی و همینطور به برجسته کردن ابهامات و حدوحدود آنها در جامعۀ سرمایهدارانه کمک میرسانند؛ اما نباید به این تئوریها، ایدهها یا فعالیتهای گروهی بهخاطر مباحث پُرشوری که در درون این محیطهای بسته «پیشگامان انقلابی» در میگیرد، اهمیتی داده شود که غالباً بیش از حد مبالغهآمیز به نظر میرسند. مضافاً به اینکه خودِ طبقۀ مسلط، این بحثها و ایدههایی که از آنها حاصل میشود را، گذشته از اینکه نویسندگانشان دربارۀ آنها چه میاندیشند، مثل هر چیزی که در جامعۀ سرمایه رشد کند، مال خود میکند: [بهطوریکه] خودِ پیشاهنگ هم دستآخر کورهای خواهد شد که در آن یک ایدئولوژی تدوین میشود، ایدئولوژیای که در نهایت به دست ساختارهای پرداختهشدهٔ جنبش کهنه میافتد.
۱۸. در مبارزات، مداخلۀ این پیشگامان [در بهترین حالت] به یک وضعیت یکسان منجر میشود. چنین ادعا میشود که [این مداخلات] در همۀ زمینهها نتایج فراوانی برای این مبارزات به همراه دارد. اما در عمل، همه چیز به شیوهای کاملاً متفاوت از آنچه آنها فکرش را میکردند، اتفاق میافتد. گاهی کسانی که پیشگامان میخواستند از ایشان ابزارهایی برای اهداف سیاسی خود بسازند، وضعیت را واژگون میکنند و نیاتِ خیرِ جهتدار [پیشگامان] را به ابزارهای مبارزۀ خاص خویش تبدیل میسازند. گاهی برعکس [ و باید اذعان داشت] در اکثر اوقات، این مداخلات صرفاً موجب کندکردن رشد مستقل و اتونوم مبارزه میشوند. در اینجا هم، احزاب یا سندیکاهایی که پیشگامان مدعی بودند پشت سرشان میگذارند، از مداخله آنها برای جهت دادن و سرکوب کردن این اتونومی سود میجویند؛ اتونومی و استقلالی که در بدو امر قرار بود [دخالت] پیشگامان کمکی به آن باشد.
۱۹. علیرغم [تمام] اختلافاتی که ممکن است این گروهها در تئوری و عمل خود با هم داشته باشند، حتی اگر بهطرزی وحشیانه به جان یکدیگر بیفتند، همگی در یک ویژگی اساسی مشترکاند: اینکه نمیگذارند کسانی که خودْ مبارزه میکنند این امکان را داشته باشند تا راساً و برای خودشان به حلوفصل کلیت شرایطی بپردازند که در آن درگیرند (آکسیون، سازمان، هدف، تاکتیک، تامل، چشمانداز). حداکثرش این است که برای آنها [حق] تصمیمگیری در کنش و سازماندهی بهرسمیت شناخته میشود، اما از پذیرش اینکه آنها خودشان از «آگاهی به مبارزه» برخوردار باشند و بهخصوص تئوری و چشماندازها [را درک کنند]، سرباز زده میشود. این نحوه عمل، [بهمنزلۀ] پذیرفتن تقدم و اولویت برخی قالبهای فکری نسبت به خودِ عمل است. بهاینترتیب متخصصینِ تأمل و کارشناسانِ اندیشۀ سیاسی دوباره بدل به مافوقِ سلسلهمراتبیِ کسانی میشوند که عمل و اندیشهشان تفکیکناپذیر است؛ این [تفکیکناپذیر بودن عمل و اندیشه] دقیقاً ویژگی خاص هر هستیای است که از دل جماعتی که در آن درگیر است، در فرآیندِ مبارزه علیهِ سلطه اجتماعی بیرون میزند. گروههای متعددی را میتوان مشاهده کرد که اتونومی مبارزات را صرفاً بهشرطی میپذیرند که پیشاپیشْ کارشناسان آن را در «جهت سوسیالیستی، انقلابی» ارزیابی کرده باشند.
۲۰. جنبش نوین، چیزی نیست که چند نفر، گیریم پرتعداد، سازمانیافته، ساختاریافته و «هماهنگ»، قادر باشند برای «رهایی» بقیه بسازند و به آن فکر کنند؛ [بلکه] چیزی است که همهکس یا همگان به دستِ خودشان، در مبارزۀ خودشان، برای مبارزه خودشان و در جهت منافع خودشان میآفرینند. فرارَفت از خاصبودگیها، وحدتیابی مطالبات، پشتسرگذاشتنشان [از طریق ادغام در] مسائل عمومیتر، اساسیتر، [گسترش] چشماندازهای مبارزه، همۀ اینها فقط میتواند، در یک لحظۀ خاص، در خودِ مبارزه تولید شود. سندیکاها همیشه از اتحاد، گروهبندیهای جبههای، کمیتهها، و غیره.دم میزنند؛ در هر اعتصابی که اتونومیِ کنش [مجالِ] بروز یابد، دیگر هیچکس از این موضوعات صحبت نمیکند، چراکه مبارزه امر همۀ کارگرانی است که در حرکتاند.
۲۱. ظهور جنبش اتونوم مفهوم حزب را متحول کرده است؛ حزبِ «رهبریکنندۀ» دیروز خود را «پیشاهنگ انقلابی» پرولتاریا تعریف کرده و مدعی یکیبودن با پرولتاریا بود؛ این «بخش آگاه پرولتاریا» میبایست برای ارتقاء «آگاهی طبقاتی» که [گویا] علامت اساسی پرولترهایی است که به صورت طبقه تشکل یافتهاند، نقشی تعیینکننده ایفا کند؛ [اما] وارثین مدرن حزب که بهخوبی متوجۀ دشواریِ حفظ چنین موضعی هستند بر آن شدند که برای جبران آنچه ضعف و کمبود کارگران ارزیابی میکنند، «وظیفه»ای کاملاً مشخص و دقیق بر دوش حزب یا گروه بگذارند با این مضمون: رشد و گسترش گروههایی متخصص در [زمینه] مداخلات، [برقراری] پیوندها، [ارائه] کنشهایی نمونهوار و توضیحات تئوریک و غیره ولی این گروهها هم دیگر نمیتوانند در جنبش مبارزاتی این کارکردِ سلسلهمراتبیِ متخصصین را اِعمال کنند. [چرا که] جنبش نوین، یعنی جنبشِ کارگرانِ در مبارزه، تمام این عناصر را، گروههای قدیمی را همچون گروههای جدید، در برابری و همعرضیِ کاملی با کنشهای خاصِ خود میبیند. این جنبش از هر آنچه عرضه میشود، چیزی [را که به کارش میآید] وام میگیرد و آنچه را هم که به دردش نمیخورد به دور میافکند. تئوری و پراتیک دیگر [نه دو چیز جدا از هم بلکه] عنصری واحد و مشابه از پروسۀ انقلابی جلوه میکنند که هیچکدام بر دیگری تقدم یا تسلطی ندارد؛ پس هیچ گروه سیاسیای نقشی اساسی برای ایفا کردن ندارد.
۲۲. انقلاب یک فرآیند است. آنچه [در اینجا] توانستهایم دربارهاش ذکر کنیم، چیزی جز اولین مظاهر آن در تمام زمینههای اجتماعی نیست. هیچکس نمیتواند [از پیش] چیزی در مورد مدت، آهنگ و اَشکالی که به خود خواهد گرفت، بگوید. مظاهر انقلاب بهصورت گریزناپذیری خشونتآمیز خواهند بود، چراکه هیچ طبقهای بدون آنکه با تمام قوا مقاومت کند اجازه نخواهد داد از او سلبمالکیت شود. اما این نبرد [همچون] نبردهای منظم و صفآراییشدهای نخواهد بود که در پایان آنها شاهد فروپاشی ارتشهای سرمایه و استقرار «ساختارهای انقلابی» باشیم؛ بیشتر با مجموعهای از رخدادها روبهرو خواهیم بود که بدون آنکه بتوان مکان، زمینه یا شکلشان را پیشبینی کرد همۀ ساختارهای اجتماعی را در سراسر کرهٔ ارض هدف قرار خواهند داد و بدونشک ناگهانیبودنشان همانقدر شگفتانگیز خواهد بود که خصلتشان؛ هیچکدام از این رخدادها آن گسستِ عمومی و خشنی نخواهد بود که انتظارش کشیده میشود بلکه ممکن است فقط عنصری باشد که در ظاهر هم، هیچ ربط مستقیمی با دیگر عناصر نداشته باشد. امروز هیچکس نمیتواند ادعا کند که انقلاب روسیه، انقلاب اسپانیا، شورشهای کشورهای شرق (مجارستان، لهستان)، مه ۶۸ در فرانسه، انقلاب [به معنای کامل کلمه] بودهاند. با این وجود هر یک از این رخدادها عمیقاً مُهر خود را بر تحول سرمایه و فرآیند انقلابی زدهاند. کافیست به جهان امروز بنگریم تا ببینیم که انقلابها به معنای ژاکوبنی کلمه، بیش از پیش به پسزمینه میروند، درحالیکه خودِ فرآیند انقلابی قویتر از پیش ظاهر میشود.
۲۳. این درک از انقلاب که آن را [بهمثابه] رخدادی واحد میبیند، نه فقط [همچون شبح] به گشت و گذار بر فراز نظریههای کهنۀ مارکسیستی یا آنارشیستی ادامه میدهد و کماکان در نخ فتح دولت یا نابودی آن از طریق یک رویارویی مستقیم است بلکه شامل تمام جانشینهای کموبیش نونوارشدۀ این تئوریها هم میشود. جنبش کهنه گنجینههای نبوغ و خلاقیت و تلاشهای بیحدوحصری را در جهت ساختن تشکل مناسب بهخرج میدهد، خواه به کمک دستورالعملهای کهنه (انواعِ لنینیسم، نئو-آنارشیسم)، خواه جدید (بهحاشیهراندهشدگان، کمیتههای گوناگون، کمونها)، یا اینکه به اسم «مقتضیات» تئوریک و پراتیک مبلغ یک نخبهگرایی جدید میشود.
۲۴. به موازات [اینها]، تشکلاتی به فراخور مبارزات یا اوضاع و احوال رشد میکنند که وظیفۀ معینی بهعهده میگیرند، [مدتی فعالیت میکنند و سپس] متلاشی شده و در جایی دیگر، به شکلی متفاوت، از نو خود را جمعوجور میکنند. آنها غالباً خصلتهای مبهمی دارند، زیرا بهواسطه اعضایی از گروه به تحرک میافتند که از آوانگاردیسم هم چندان دور نبوده و تمایل دارند جای کسانی که خود در حال مبارزه هستند را بگیرند. اما هرچه میگذرد، وجود این نیروها بهصورت تنگاتنگی به یک مبارزه [مشخص] گره میخورد و آنها مجبور میشوند منافع کسانی که در مبارزه هستند را انتقال داده و تحت کنترل ایشان باقی بمانند. تمام تلاش [این نوع گروهبندیهای سیاسی]، چه بهمنظور بقای خود بعد از [دوره] مبارزه باشد، چه برای اینکه سمتوسوی دیگری به خود بدهد و یا [احیاناً] برای ملحق شدن به یک سازمان سیاسی، همواره به شکست منجر شده و اغلب مرگشان را رقم میزند.
۲۵. افرادی که برای منافع خاص خود در مبارزه هستند بیش از پیش درصددند تمام وظایفی را که در جریان مبارزات (هماهنگی،[تبادل] اطلاعات، [برقراری] پیوندها، و غیره) بروز میکند، خود برعهده بگیرند. جاییکه خودشان را برای انجام یک کار بهقدرکافی قوی حس نکنند، به تشکلاتی که دمِ دستشان است توسل میجویند: [نظیر] شاخههای سندیکایی، «جریانات چپگرا»، گروههای مختلف، این مداخلات و پیوندها درعینحال هم اتونومی و استقلال [جنبش] را رشد میدهند و هم آنرا کند میکنند: اتونومی را رشد میدهند از آن جهت که گشایشها و پیوندهایی از همه نوع را گسترش داده و موجب اعتمادبهنفس کسانی میشود که از این تشکلات در مبارزاتشان علیه ساختارهای مستقر قانونی استفاده میکنند؛ [و از طرف دیگر] اتونومی را کند میکنند چون تمایل دارند مبارزه را به درون ساختارها (سندیکاها یا احزاب) یا جریانهای فکری بازگردانند و به این ترتیب در کنشِ رو به آیندهشان (و تصور و تخیلی که به همراهاش میآید) با ایدئولوژیای که ارجاعش رو به گذشته است تصادم پیدا کرده و [حرکتشان] مسدود میشود.
۲۶. به این ترتیب چنین مینماید که پایه [جنبش] در یک رودررویی دوجانبه قرار دارد؛ از یک طرف باید با سرمایه و ساختارهایش دربیفتد و از طرف دیگر با کسانیکه در ظاهرِ مبارزه علیه نظم موجود، در نخِ برپا کردن ساختارهای جدیدی هستند که مفاهیم «نخبگان انقلابی» را به کارگران تحمیل کنند. بدین ترتیب شبکۀ عظیمی از پیوندهای افقی شکل میگیرد که مسیرهای ارتباطی مختلفی درپیشمیگیرند، شبکهای بینهایت متحرک، همانقدر پایدار که زودگذر، شبکهای که بهواسطۀ انباشت نیاتِ خیر قدرتمند است و وسایل مادی را با نیرویی غیرقابل تصور دوباره مهیا میکند. [در این شبکه] با آمیزش عظیمی از ایدهها و تئوریها روبهرو میشویم که از ضعفها و قوتهای این و آن، بیتعارف و رودربایستی، پرده برمیدارد: [از اینجا] به نظر میرسد نوعی فرآیند خود-آموزشی و خود-سازماندهی توسط مبارزه و در مبارزه شروع شده که نمیتوان شکل و فرجامش را پیشبینی کرد.
۲۷. برخی بر این باورند که در این جوشش و غلیان جدیدِ نیروها و ایدهها، میتوان تولد جنبش نوینی معطوف به انقلابیون، تولد حزب جدیدی را کشف کرد. آنان سعی دارند که به یُمن این گرایشات [جدید]، تئوریهای کهنۀ تشکیلات و حزب، یا تئوریهای کنش مستقیم و اقلیتها را لباسی نو بپوشانند.
۲۸. در حالی که جنبش نوین دقیقاً نفی همین امر است؛ یکی از شواهد آن، عدم امکانِ انضمامی تمام تلاشهایی است که میخواهد همه جریاناتی که خود را عرضه میکنند را تنها در یک تشکل به انحصار درآورد و مسیرهای بیشمار کنش و اندیشه افرادی که در مبارزه هستند را تحت پوشش یک ایدئولوژی واحد قرار دهد. وسوسه گردآوردن دوباره این «پیشاهنگِ» پخش و پراکنده و غیرقابل بازیابی در تظاهراتها، خودْ جزئی از ایدۀ تمام کسانی است که خود را بخشی از پیشگام تصور میکنند. این تظاهراتها همزمان شاهدی است بر ضعف و [درعینحال] قوت این «نخبگان انقلابی»: قوت، چراکه به نسبت احزاب سنتی، این نخبگان انقلابی، پرتعداد به نظر میرسند و میتوانند در برخی مبارزات نقشی غیرقابل چشمپوشی ایفا کنند؛ ضعف، برای اینکه آنها بهخاطر نخبهگراییشان و بر اساس اعتقادی که به قدرت خود دارند، تمام خدعهزنیهای فرقهای را مجاز شمرده و در این توهم بهسرمیبرند که توانایی جایگزینی کنش خاص را دارند. در پس تمام اینها، همان ایده نهفته است که [گویا] میتوان برای دیگران انقلاب کرد.
۲۹. ما تأکید کردیم که اَشکال جدید مبارزه که از وجود جنبش نوینی خبر میدهند، اَشکال گذرایی هستند که توسط خودِ اوضاع و احوالِ مبارزه در یک لحظۀ مشخص شکل و قالب گرفتهاند؛ و نیز تأکید کردیم که سرمایه در تلاشش برای خلعسلاح کردن کسانی که در مبارزهاند و برای فائق آمدن بر بحرانی که راه را بر این مبارزات گشوده است، تلاش میکند آنچه را که پراتیک ناگهان بروز داده، به نفع خود سر و سامان بدهد. این تلاشها بهصورت ناگزیری از [مجرای] پویاترین بخشهای ساختارهای سلطه میآیند یعنی آنهایی که استثمارشوندگان را در بر گرفته و به آنها نظم میبخشند: مانند [کارخانهها و] مؤسسات، سندیکاها، احزاب و غیره. [آن نوع] خودمدیریتی که بهضرب لایحه قدرت دولتی (هر دولتی که باشد) مقرر شود، چیزی نیست مگر تلاشی دیگر برای تطبیق ساختارهای سلطۀ سرمایه [با شرایط جدید]؛ این هم مثل همۀ تطبیقهای دیگر فقط به خلقِ اشکال جدیدی از مبارزه و بسط مبارزات نوین رهاییبخش منجر میشود. تمام کسانیکه اتونومی حقیقی مبارزات را با بازپسگیری و بازیابی آن (امری که هرگز بهطور کامل ممکن نیست) مخدوش میکنند، [آنهم] به این بهانه که [گویی] آنها را از افتادن به «دام خودمدیریتی» برحذر بدارند و غیره، [صرفاً] «علم تئوریک»شان را به کارگران تحمیل کرده و [در واقع] به انکار دیالکتیک مبارزه میافتند؛ در واقعیت، کسانیکه در مبارزهاند بهتر از اغلب ایدئولوگهای گروههای جدید بَلَدند که چطور در پراتیکشان این دو را از هم تشخیص دهند، بین اتونومیای که تابع منافع زحمتکشان است و تلاشهایی که با هدف ادغام [در نظام] و بنا به منافع سرمایه انجام میشود.
۳۰. آنچه در [خودِ] مبارزات میگذرد، بهسرعت تکلیف همه این ادعاها را روشن میکند: یکی از خصوصیتهای جنبش نوین، جنبش خودِ استثمار شوندگان، کاستن از ادعای کسانی - اقلیت، نخبگان انقلابی - است که مدعیاند [اصلاً خودشان] این جنبش نوین هستند و آنها را به ایفای نقشی فرا میخوانند که از جانب کسانی که در حال مبارزهاند به ایشان محول شده؛ [در نتیجه] وجود و نقش یک «گروه انقلابی» بهصورت ریشهای تغییر شکل مییابد. ادعای جهانشمولیت به عنصری از یک تجربه در میان سایر تجربهها، تقلیل پیدا میکند. هر تئوریپردازیای فقط بخشی از یک کل است و همانطور که هست درک میشود. تغییروتحول برخوردها و روحیاتْ در تقابل با ارزشهای سنتی سرمایه و نهادها و سازمانهایی که به آن متصلاند حداقل به همان اهمیتی است که خودِ مبارزات و بهطرز تنگاتنگی به تکامل آنها وابسته است. این تغییروتحول بخش مهمی از فرآیند انقلابی بهشمار میآید.
۳۱. نقد مبتنی بر واقعیات شامل همۀ وجوه تئوری از جمله مفاهیم سازماندهی و تشکیلات میشود. تعهدی که ما برای خود قائلیم، در بدو امر از تجربهای برآمده که خودمان از مناسبات اجتماعی در یک جهان سرمایهداری کسب کردهایم. این تجربه، تأمل و اندیشه درباره آن و نتایجی که بهدست میآوریم، در نهایت چیزی نیست مگر وجهی خاص [و جزئی] از جهانی به این وسعت، مملو از روابط متقابل و چندجانبه که تا این حد عمیق، کمشناختهشده و در تغییر شکل دائمی هستند؛ هیچکس نمیتواند مدعی شود به حقیقتی مگر حقیقت خویش دست یافته است، [پس حقیقت هر کس] در همان سطحی قرار دارد که حقایق دیگران.
۳۲. حتی هنگامی که یک فرد، با هدف دستیابی به اندیشهای واحد یا جهت کنشی مشترک، با سایرین ملاقات میکند، ابتدا فقط برای خودش وارد عمل میشود. تأمل و عملِ یک گروه بیش از عمل و تأمل هر گروه مشابه دیگری ارزش ندارند؛ «وظایف»ی که او خود را متعهد به انجام آنها میداند و سطح عمومیت مداخلات و اندیشههایش هر چه هم که باشد، به او اجازه نمیدهد برای خود نسبت به سایر گروههای مشابه موقعیتی ممتاز قائل گردد و بهخصوص نسبت به سازمانیافتگی جنبش مبارزاتی، آنچنان که در جنبش نوین ظاهر میگردد.
۳۳. از این نوع گروهها یا سازمانها همیشه در اشکال گوناگون، با ادعاهای مختلف وجود داشتهاند. تکثر فعلیشان عامل مثبتی است و مشخصاً نشان میدهد که هرکدام از این گروهها بر مبنای شرایط و اوضاع خاص کسانی رشد میکند که به آنها شکل میدهند. هدف همه مطالبی که در بالا ذکر شد تعریف آن چیزی است که میتوان برای یک چنین گروهی [بهمثابه] یک سمتگیری عمومی فعالیت در نظر گرفت و موقعیت آن را به نسبت جنبش جدید بهطوری که شرح آن رفت، مشخص کرد. حتی درک و برداشت از جنبش نوین چنانکه ما در این متن به آن پرداختیم، خودش هم ممکن است بهمرور تکامل فرآیند انقلابی، تغییر کند؛ [چراکه] جنبش نوین یک مطلق ایستا و لایتغیر نیست، بلکه پراتیکی است در تحول و دگرگونی دائمی که نمیتوان آیندهاش را پیشبینی کرد.
[1] نگاه کنید به مقالات «بچههای اسپارتاکوس»، «نامه سرگشاده گورتر به لنین»، «ایدئولوژی چپ رادیکال» و برای چشماندازی وسیعتر به مقاله «به بهانه اکتبر» در همین سایت.
[2] برای توضیح بیشتر مراجعه کنید به مقالهی "به درود هانری سیمون"
[3] La Petite bibliothèque de la Matérielle
این «کتابخانه» حاوی اسناد اساسی چپ رادیکال، بخشی از سایت ماتریال را تشکیل میدهد که توسط کریستیان شاریه، از مبارزین قدیمی که چند سال پیش فوت کرد تهیه و اداره میشد. این سایت خوشبختانه هنوز پابرجاست و میتوان آنرا در لینک زیر پیدا کرد:
بهدرود هانری سیمون
هانری سیمون، یکی از چهرههای برجسته و تأثیرگذار در جنبش چپ مستقل فرانسه و اروپا، دیشب در سن ۱۰۲ سالگی درگذشت. او که از بنیانگذاران و نظریهپردازان این جریان بود، نقشی کلیدی در شکلدهی به گفتمانهای چپ رادیکال پس از شکست جنبش ۶۸ ایفا کرد. زندگی طولانی و پربار او سرشار از فعالیتهای سیاسی، تئوریک و مشارکت در مبارزات کارگری بود.
هنوز رفقایی که در سالنهای کتاب کمونیستی، آنارشیستی یا اوتونوم شرکت میکردند، چهره این مرد خمیده را به یاد دارند که کیفهای بزرگ نشریات ایسهاو تاسیس ۱۹۵۸ ICO، سپس ILO، و دستآخر ÉCHANGES ET MOUVEMENTS (تبادلات و جنبشها تاسیس ۱۹۷۵ که تا به امروز ادامه دارد) را بر دوش میکشید و وقتی لازم بود یکتنه میز نشریاتش را برپا میکرد.
مجله «تبادلات و جنبشها» که او همراه چند رفیق دیگر تأسیس کرده بود، نشریهای با رویکرد مارکسیستی- انتقادی است که به تحلیل مبارزات کارگری، تحولات سرمایهداری و جنبشهای اجتماعی میپردازد. این مجله مستقل از سازمانهای بزرگ سیاسی و سندیکایی فعالیت میکند و پنجاه سال است که منبعی معتبر برای تحلیل جنبشهای کارگری در سطح جهانی است. هدف این نشریه که به سنت چپ کمونیستی- انتقادی تعلق دارد مستندسازی و تحلیل مبارزات کارگران از طریق شهادتهای مستقیم و بدون وساطتهای سازمانی، نهادی یا ایدئولوژیک است. این نشریه همیشه قصد داشت تبادل اطلاعات و تجربیات بین فعالان و کارگران در سراسر جهان را که برای درک بهتر دینامیکهای مبارزات اجتماعی و استراتژیهای رهاییبخش است تسهیل سازد.
در نتیجه مجله اهمیت زیادی به مستندسازی اعتصابات از طریق انتشار تجربیات دست اول جنبشهای کارگری در سراسر جهان میدهد. این نشریه از نقد سلطه اعمالشده توسط نهادهای دولتی، سندیکاها و حتی برخی ساختارهای چپ هم که میخواهند مبارزات را کنترل کنند و گاهی این کار به خنثیسازی مبارزات منجر میشود، ابایی ندارد. مجله همچنین به بررسی تحولات سرمایهداری، بهویژه بحرانهای اقتصادی و تغییرات در سازماندهی کار توجه ویژه دارد و با رویکردی بینالمللی، به جمع آوری شهادتها و تحلیلهایی از کشورهای مختلف دست میزند و به خصوص به مبارزاتی توجه دارد که اغلب رسانهای نمیشوند.
هانری سیمون همیشه با خضوعی بیپایان با رفقای جوانی که به سراغش میرفتند صحبت میکرد و با لحنی صمیمی و گرم درگیر گفتگو میشد.
او در دهههای میانی قرن بیستم به عنوان یکی از پیشگامان چپ مستقل شناخته شد. او که در ابتدا با جریان «یا سوسیالیسم یا بربریت» همکاری میکرد، با وجود اعتقاد به مشی انتقادی «اجتماعیون-بربریون» که با الهام از سنتهای کلاسیک مارکسیسم به نقد بوروکراسی حزبی و دولتهای سوسیالیستی رسمی پرداخته و بهدنبال راههایی برای بازتعریف و بهروزرسانی ایدههای یک چپ مستقل از اردوگاهها بودند، از آنها به سرعت جدا شد زیرا مرکزگرایی کاستوریادیس و کلود لوفور و گرایش سنگین آنها به فعالیت نظری و فلسفی را نمیپسندید.
هانری تلاش داشت از طریق تحلیل مبارزات روزمره کارگران، بهویژه با تکیه به مشاهدات دست اول کارگری و تجربه خودِ مبارزات به بازبینی مسیر طی شده پرداخته و راهی برای نزدیک شدن به زحمتکشان در جهان پساجنگ بیابد.
او بهویژه به ساختارهای افقی و خودمدیریتی در مبارزات کارگری باور داشت؛ در مقالات و سخنرانیهایش همواره تأکید میکرد که استقلال طبقه کارگر از احزاب و دولتها برای دستیابی به آزادی واقعی امری حیاتی است. او بر اهمیت سازماندهی ریشهای و دموکراسی مستقیم تأکید میکرد، رویکردی که در میان جنبشهای رادیکال اروپایی بهخوبی مورد توجه قرار گرفت.
میراث هانری سیمون نهتنها در نوشتهها و تحلیلهایش، بلکه در الهامبخشی به نسلهای بعدی فعالان چپ مستقل باقی مانده است. او در کنار همراهانش با انتشار نشریاتی که بازتابدهنده همه جریانهای کارگری و اتونوم سراسر جهان بود، فضایی برای گفتوگو و نقد ایجاد کرد که از مرزهای جغرافیایی فرانسه فراتر رفت و به اروپای شرقی و آمریکای لاتین نیز تأثیر گذاشت.
سیمون در تمامی زندگی خود به دفاع از ارزشهای برابری، عدالت اجتماعی و آزادی پرداخت و تا پایان عمرش به آرمانهای خود پایبند ماند. درگذشت او نهتنها پایانی بر یک زندگی برجسته است، بلکه یادآور اهمیت بازخوانی و ادامه راه او برای نسلهای آینده خواهد بود. یادش پایدار و گرامی باد.
۱۷ دسامبر ۲۰۲۴
ح.س.
از طرف اندیشه و پیکار
نشست درباره جنبش کارگری ایران با میثم آلمهدی
روز ۱۷ دسامبر ۲۰۲۲ این موقعیت نصیبمان شد که پذیرای یکی از دستاندرکاران جنبش کارگری ایران، میثم آلمهدی، کارگر سابق فولاد اهواز باشیم.
این نشست به همت رفقای Bund Der Kommunist*innen در برلین برگزار شد، ما فکر کردیم ارائه متن صحبتهای نشست برای درک بهتر جنبش کنونی ایران و رابطه آن با جنبش کارگری مفید باشد.
اندیشه و پیکار
۱۰ ژانویه ۲۰۲۳
نشست عمومی با میثم آلمهدی در برلین
۱۷ دسامبر ۲۰۲۲
در ابتدا یکی از رفقای زن به معرفی میثم آلمهدی پرداخت:
"کارگران فولاد اهواز با علاقه فراوان به تجربه مبارزات سایر کارگران ایران توجه دارند و بهخوبی میدانند که مانند همه جای دنیا، این سرمایهداری است که دشمن مشترک آنهاست. کارگران فولاد اهواز نیز مانند کارگران هفت تپه از سابقه مبارزاتی پرشکوهی برخوردارند. این کارگران بارها دستگیر و شکنجه شدهاند. نماینده آنها برای اعترافات اجباری علیه خود و همکارانش مقابل دوربینهای تلویزیون قرار گرفت. سخنگوها به خاطر ارعاب کارگران دیگر اخراج شدند، اما کارگران فولاد اهواز با یکدیگر همبسته بوده، در آتش مبارزه و کورههای کارخانه آبدیده و خودشان از فولاد شدهاند. آنها نشان دادهاند که آماده مبارزه برای زنده نگه داشتن شعله مبارزه طبقاتی هستند.
ما بسیار خوشحالیم که این فرصت پیشامد که در عین قدردانی از یک کارگر، مستقیماً از زبان خود او وضعیت قیام کنونی را بشنویم. ما معتقدیم که کارگران، بدون دخالت احزاب سیاسی از هر گرایشی که معتقدند کارگران منتظر دستورات و رهبری آنها هستند، کاملاً قادرند پاسخگوی الزامات مبارزات خود باشند. کارگران فولاد اهواز هرگز منتظر منجی نبودهاند و همواره خود سرنوشت خویش را به دست گرفتهاند."
پس از این مقدمه کوتاه، رفیق بهطور خلاصه گروه صنعتی فولاد اهواز را معرفی نمود:
"این مجموعه در سال ۱۳۴۲ افتتاح شد و در زمان خصوصیسازی در ایران به آقای امیرمنصور آریا واگذار گردید.
در همین روند خصوصیسازی است که ما شاهد هستیم که تعداد کارگران از ۷۰۰۰ به ۴۰۰۰ رسیده است. به عبارت دیگر نرخ استثمار تقریبا دو برابر شد. کارگران این کارخانه از سال ۱۳۹۲ مرتباً برای احقاق حقوق خود در مبارزه بودهاند".
میثم آلمهدی یکی از کارگران شناخته شده فولادسازی ملی اهواز است زیرا در اوج نهضت، سخنگوی آنها بود.
او کار خود را در این مجموعه در سال ۱۳۸۶ بهعنوان کارمند خدمات روزانه (در غذاخوری) آغاز کرد و سپس بهعنوان کارگری با قراردادهای موقت در بخش تولیدی آغاز به کار نمود و تا سال ۲۰۱۸ میلادی در آنجا مشغول به کار بود. او پس از چند بار دستگیری بهعنوان سخنگوی کارگران به زندان افتاد؛ پس از مدتی زندان، مجبور به مخفیشدن و عاقبت به ترک کشور شد.
ما بسیار خوشحالیم که این فرصت را داریم که به جای خواندن و شنیدن اعلامیههای احزاب و سازمانهایی که خود را جایگزین کارگران میسازند، مستقیماً صدای یک کارگر را بشنویم. فقط میماند که به میثم خوشآمد بگویم و رشته سخن را به او واگذار کنم."
پس از تشكر از حضار و برگزارکنندگان ميثم سخنان خود را اينگونه آغاز کرد:
"در ابتدا باید روشن کنم که خیزش کنونی در ایران خیزشی زنانه است. این زنان هستند که پرچم این جنبش را بر دوش دارند و من از این فرصت استفاده میکنم تا درود بفرستم به همه رفقای زنم، همه کسانی که امروز در اسارت هستند و در زندانهای جمهوری اسلامی رنج میکشند. آنها در زندان هستند و من به خودم اجازه نمیدهم از طرف آنها صحبت کنم. من احتمالاً میتوانم در مورد درد مشترک میان من و آنها صحبت کنم، اما فقط بهعنوان یک کارگر عرب، به این عنوان میتوانم رنج مشترکی را احساس کنم.
برای اینکه بتوانیم بفهمیم درحالحاضر در ایران چه میگذرد، باید به تظاهراتهایی که در سالهای اخیر در خیابانها رخ داده است، برگردیم. ما باید به اعتراضات به آن نحوی که در خیابانها به راستی میگذرد بنگریم که از آنچه در رسانهها منعکس میشود بسیار متفاوت است. رسانهها همیشه با کارگران بهعنوان سیاهی لشکر انقلاب برخورد میکنند، درحالیکه ما انقلابیون حقیقی هستیم.
برای درک و بررسی شرایط فعلی نیاز داریم به گذشته نزدیک رجوع کنیم؛ نقطه شروع تحلیل ما رویدادهای سال ۱۳۸۸ و تظاهراتهای آن سال خواهد بود.
به یاد داریم که این تظاهرات اعتراضی مربوط به انتخابات ریاست جمهوری ایران و کاندیداتوری میرحسین موسوی اصلاحطلب میشد. همانطور که میدانید این تظاهرات سرکوب شد و پس از به حاشیه راندن میرحسین موسوی و در حصر خانگی قرار گرفتنش، جریان اصلاحطلب عقبنشینی کرد و آن حرکت خوابید. پس از این وقایع بود که رفتهرفته شاهد ظهور تظاهراتی بودیم که میتوانستیم این بار آنها را «طبقاتی» ارزیابی کنیم. در این فاصله، ما همیشه با جنبش کارگریای روبهرو بودیم که فعال بود و در خیابانها حضور داشت و به اعتراضات خود علیه همه بیعدالتیها و ستمی که متحمل میشد ادامه میداد. مهمترین فایده این جنبشها قطعاً اعتمادبهنفسی بود که مردم در این تظاهرات بهدست آوردند. بنابراین، کسانی که از ساختار سیاسی- اقتصادی-اجتماعی کشور حذف شده بودند، دریافتند که میتوانند با بسیج خود وزنهای در معادله قدرت باشند.
رسانهها در گفتمانشان همیشه از کارگران با عبارات تحقیرآمیز صحبت میکردند. اگر من اینجا هستم برای این هم هست که برای شما توضیح دهم که ما «کارگران فقیر» نبودیم، ما مردمی بودیم مبارز و با مطالبات. حرکات فقرا و بدبختان حرکاتی است که در مقابل حاکمان کرنش میکنند و از آنها خیرخواهی و صدقه میطلبند [کف زدن حضار]. ما در تلاش بودیم تا واژگان و ادبیات طبقه خود را در خیابان رقم بزنیم و همچنین ساختار سازماندهی خود را ابداع کنیم. یعنی ایجاد یک سازمان افقی، بدون هیچگونه تلاشی برای برپایی یک فرد یا گروهی به مقام رهبری که دیگران باید از او اطاعت کنند. البته تمام این تلاشها سرکوب شد اما ما از این سرکوبها درس گرفتیم و خود را ترمیم و تقویت کردیم.
چرا امروز این استناد را میکنیم و میگوییم که از دیدگاه ما، تظاهرات در طول ۵ سال گذشته رنگی آشکارا "طبقاتی" به خود گرفته است؟ تظاهراتی که در خیابانها میدیدیم بیشتروبیشتر خیابانی، معترض با گفتمان و سازماندهی «طبقاتی» بودند. علاوهبراین، ما در حضور یک جنبش کارگری بودیم که مدام در حال افزایش بود. ما پیشتر دیدیم که تظاهرات سه روزه و در همه جای کشور، تبدیل به تظاهرات پنج روزه شد و احساس کردیم که این شعور، این خودباوری بهتدریج در حرکتها و در خیابان تولید میشود.
اگر به آمار بازداشتها در سه ماه گذشته نگاه کنیم، میبینیم که افراد زیادی در جنبش دانشجویی، در جنبش زنان و همچنین در میان کارگران دستگیر شدهاند. این حرکتی است که تداوم پیدا میکند، حرکتی بدون رهبر، بدون لیدر که در حال پیشرفت است و نه جنبشی نردبانی یا اهرمی. این دقیقاً همان ادبیات و گفتمان و ساختاری است که ما سعی کرده بودیم در جنبش جابیاندازیم. وقتی نگرش افرادی که در جنبش هستند را در سطح خیابان مشاهده میکنیم، احساس میکنیم که دیگر مانند گذشته و در دید رسانهها از جنبش عمومی حذف یا در آن حل نشدهایم.
زمانی بود که از کمیتههای کارگری یا شوراهای کارگری صحبت میکردیم و سعی میکردیم بهصورت افقی جنبشی را تشکیل دهیم که نیازی به رهبر و رئیس نداشته باشد؛ اما سرکوب و دستگیر شدیم. ما همراهان، یعنی ۴۱ نفر کارگر بازداشت شدیم. مزیت این روش این بود که دستگیری یک یا چند نفر، غیرممکن بود کل حرکت را متوقف کند. در دوران حبس ما، سیل بسیار شدیدی در اهواز آمد. کمیتههای مردمی برای کمک به اهالی ایجاد شد و ما در این شرایط بود که متوجه شدیم خودمان در زندان بهسرمیبریم اما تفکراتمان در خیابان است.
پس از آزادی به کمیتههای مردمی پیوستیم و آنوقت بود که کارگران کارخانه فولاد اهواز دست به اعتصاب غذا زدند تا بتوانند تمام غذاهایی را که در کارخانه تهیه میشد و برای کارگران در نظر گرفته شده بود، برای اهالی نیازمند سیلزده بفرستند. حتی امروز میتوان این نوع سازماندهی افقی را در کمیتههای محلات مشاهده کرد. این امر گواه این است که گفتمان ما به خیابانها رسیده است. وقتی از "ما" صحبت میکنیم، از یک طبقه صحبت میکنیم و نه از یک شخص یا مقام. وقتی از اعتراضات و تداوم این اعتراضات صحبت میکنیم، شک ندارم که صحبت از اعتراضات طبقاتی است. این منطق ما در برخورد به حرکاتی است که در خیابان روی میدهد. در آغاز یک جنبش اعتراضی، در روزهای اول، میتوان افرادی را دید که تحت تأثیر هیجان و شور خود وارد اعتراضات شدهاند. اما تداوم این اعتراضات فقط میتواند توسط مردمی باشد که چیزی برای از دست دادن ندارند... و هیچ سرمایهداری نمیتواند سه ماه در خیابان بماند تا اعتراض کند زیرا همیشه میترسد همه چیز را از دست بدهد. [کف زدن حضار] پس از همینجاست که میتوان نتیجه گرفت اعتراضات کنونی در واقع اعتراضاتی طبقاتی هستند.
اجازه بدهید نکته بسیار مهم دیگری را مطرح کنم. این در مورد تلاش غرب برای لیدرسازی برای جنبش ایران است. آنها از طریق رسانههای خود هر تلاشی را بهکار میبرند تا برای ما رهبرسازی بکنند. ما این رهبران خودخوانده یا کسانی را که پارلمانهای غربی سعی میکنند برای ما تهیه کنند، بهخوبی میشناسیم. ما با تاریخ ناتو در منطقه آشنا هستیم. دغدغه آنها بههیچوجه آزادی زنان یا حقوق بشر در کشورهای ما نیست، بلکه دغدغه آنها منابع و سرمایه ایران است.
بیایید نگاهی به چند هفته گذشته بیندازیم و عملکرد این رهبران خودخوانده را ببینیم.
طی دو هفته گذشته، خانم علینژاد و همچنین خانواده پهلوی، اولی در فرانسه توسط رئیس جمهور مکرون و دومی توسط نمایندگان پارلمان فرانسه مورد استقبال قرارگرفتند. پس از این سفرها بود که رئیس جمهور مکرون به آمریکا سفر کرد و به همراه بایدن بیانیهای برای ادای احترام به شجاعت زنان ایرانی ارائه نمود. آنها در همان حال گفتند ما از طرف خود، همیشه آماده مذاکره با جمهوری اسلامی هستیم. اما بدیهی است که غربیها سعی دارند از خون ما و شهدای ما در ایران بهعنوان ابزاری برای مذاکره با رهبران ایران استفاده کنند. ما اجازه نمیدهیم که جنبش کارگری بهعنوان یک ورقِ بازی تلقی شود، زیرا ما بر اساس اراده خود و نه بر اساس خواستههای کشورهای غربی در حال مبارزه هستیم. ما امروز میبینیم که این انسانها و جریانات آنها، تا چه اندازه متعلق به ضدانقلاب هستند. مردم ایران که چهلواندی سال، زیر یوغ جمهوری اسلامی زندگی کردهاند بهتدریج مبارزه خود را ساختهاند: آنها به تدریج وارد اعتراض شدند، این فرایندی بود که جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش کارگری را گرد هم آورد. ما اکنون در تظاهرات خود در خیابانها شعارهای «طبقاتی» میشنویم. این شعارها ظلم را به هر شکلی هدف قرار میدهند. میشنویم "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر!"
اما رسانهها در داخل کشور با رهبر مصاحبه میکنند و در خارج از کشور با پهلوی مصاحبه میکنند. اینگونه است که مسخرهبازی و جوک رسانهها ادامه مییابد. آنها هر کاری میکنند تا نبینند که بحث، طبقاتی است و میخواهند از ما بهعنوان ابزار، بهعنوان سیاهیلشکر استفاده کنند. آنها دست به هر کاری میزنند تا ما و گفتمان ما را از روند حوادث حذف کنند. برای قربانی کردن ما و نادیدهگرفتن مبارزه ما، در حالی که هر فردی که امروز در خیابانها علیه رژیم تظاهرات میکند، اعتقادی تزلزلناپذیر به آرمان خود دارد و در مبارزه با سیستم است؛ او آنجاست تا واقعا چیزی را تغییر دهد. اما از طرف دیگر رسانهها چگونه به مسئله توجه میکنند؟ رسانهها سعی میکنند از واژگان و ادبیات دیگری بهرهکشی کنند. آنها مفاهیم طبقاتی- انقلابی ما را به مفاهیمی مستهلک تبدیل میکنند، از آنها سلب معنا کرده، آنها را بیاهمیت جلوه داده و مانند یک کالای مبتذل تحقیر میکنند. آنها کلمه اعتصاب را به شکل یک ابزار بیاهمیت مرتب تکرار میکنند. حتی زمانی که در برخی شهرها اعتصابی وجود ندارد، آنها سعی میکنند اخبار جعلی ساخته و از اعتصاب حرف بزنند.
کارگران وقتی اعتصاب را سازماندهی میکنند، به خوبی میدانند که دارند چه میکنند، آنها به کارشان باور دارند. اما رسانهها چون آگاهی طبقاتی و فهم ما را بهرسمیت نمیشناسند، فکر میکنند که با تکرار "اعتصاب اعتصاب"، کارگران کورکورانه وارد اعتصاب میشوند. در واقع ذهنیت ما را نادیده میگیرند، فکر میکنند که ما بهخاطر فقرِ آگاهی دست به اعتصاب میزنیم. آنها ما را انسانهای ناآگاهی تلقی میکنند که تحت تأثیر احساسات قرار داشته و ناآگاهانه جوگیر شده و به خیابان هُل داده میشویم.
رسانهها مدام در تلاشند تا ادبیات و کلمات ما را مستهلک کرده و در انحصار خود درآورند و با تکرار مثلاً «انقلاب انقلاب» آنها را بیاهمیت جلوه دهند... گویی ما نمیدانیم که انقلاب یک فرآیند است، از بالا به پایین دیکته نمیشود، بلکه برعکس، حرکتی است که از پایین به سمت بالا میرود. انقلاب دیکتهای از پایین به بالا است.
این استهلاک و وارونهکردن معنایی که میخواهند به ما بقبولانند، وجود ما را نادیده میگیرد تا از ما قربانی بسازند، تا قدرتها را متقاعد به جنگ با جمهوری اسلامی کنند. این جنگها خودِ ضدانقلاب خواهد بود.
بهخوبی به یاد داریم آن زمانیکه از زنان ایرانی خواستند در پس دیوارها، روسریهایشان را بردارند ولی هرگز جرئت ابراز علنی آن را نداشته باشند تا از آنان زنان قربانی بسازند و آنها را متقاعد کنند که جنبش را به این موضوع حجاب محدود سازند، اما امروز زنان در ایران در خیابانها هستند و روسریهای خود را آتش میزنند و درعینحال کل نظام را زیر سوال میبرند. رسانهها دوست ندارند درباره اینکه زنان در نظام ایران کاملاً از ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور حذفشده هستند صحبت کنند.
رسانهها با محدودکردن خیزش زنان به مسئله حجاب، نوعی اسلامهراسی ایجاد میکنند، درحالیکه ما معتقد به آزادی انسان هستیم و نه به اینکه از قدرتمندان دستور بگیریم که به چه چیز باید اعتقاد داشته باشیم.
امروز مبارزه زنان در ایران، مکتب مبارزه زنانِ جنوبیِ جهان است. این فقط یک ادعا نیست. همه میتوانستند تصاویر[زندهی] زنان ایرانی را روی سقف ماشینها ببینند که روسریهای خود را تکان داده و میسوزانند. ما قبلاً صحنههای مشابهی را در سودان دیده بودیم، زمانی که آلاء صالح برای خواندن سرودهای انقلابی از ماشین بالا رفت. ما این صحنه را هزاران بار در خیابانهای ایران دیدهایم. ما شاهد مبارزات زنان افغانستان با شعارهای خود (نان، کار آزادی) بودیم، شعارهایی که در خیابانهای ایران تکرار میشود. شعار زنان کُرد «زن، زندگی، آزادی» را دیدیم که در ایران مکرر تکرار میشود. بههمیندلیل است که فکر میکنم مبارزه زنان در ایران، مدرسه و مجموعهای از مبارزه همه زنانِ جنوب است. وقتی زنان ایرانی شعارهای زنان افغانستان را برمیگزینند، بهخوبی میدانند که پس از خروج نیروهای آمریکایی و بهدست گرفتن قدرت توسط طالبان در افغانستان، چه گذشت. آنها بهخوبی میبینند که چه اتفاقی برای زنان در عراق و سوریه میافتد... بنابراین کسانی که امروز در کنگره آمریکا نشستهاند و میخواهند زنان ایرانی را متقاعد کنند که قصد دارند آنها را آزاد کنند، بهتر است افکار خودشان را آزاد کنند؛ من فکر میکنم ما داریم بر درد خود غلبه میکنیم و به نقطه اصلی یعنی انقلاب میرسیم و انقلاب را رقم میزنیم.
علاوه بر این، من مطلقاً کسی نیستم که در مورد انقلاب توهم داشته باشم. ما در ۱۵-۱۰ سال گذشته راه درازی را پیمودهایم. زمانیکه ما در خیابان، اما با تعداد بسیار کمی بودیم، زمانی که ما سعی میکردیم خودمان را در کارخانه سازماندهی کنیم، اما به سختی از چند نفر فراتر میرفتیم... و امروز میبینیم که چگونه ما، واژگان ما، ادبیات ما توسط خیابان گرفته شده و تکرار میشود. این انقلاب ماست. [کف زدن حضار]
این انقلاب ماست و ما آن را به کسی نمیسپاریم! انقلابی که امروز در خیابانهای ایران در حال رخ دادن است، درد مردمی است که حذف شده، طرد شده و بهحاشیه رانده شدهاند. این درد بلوچهاست، درد کردهاست، درد عربهاست، درد همه کسانی است که به جرم زبانشان، به خاطر رنگپوستشان از این ساختار کنار گذاشته شدهاند. ما دیگر قربانی هیچ سیستمی نیستیم زیرا تصمیم گرفتهایم به جلو برویم و مبارزه کنیم. اگر امروز اینجا هستم، برای توضیح ادبیات طبقهمان است، واژگان و ادبیاتی که تلاش میکنند آن را حذف کنند. از زنان ما در مبارزه قربانی بسازند. آنها فکر میکنند که ما بهدلیل ناآگاهی در خیابان هستیم، اما ما قطعاً مردمی هستیم که در مبارزه هستیم، آن را زندگی میکنیم و زنان ایرانی این مقاومت را در زندگی خود تجربه کردهاند. [کف زدن حضار]
ما زندگی را میشناسیم، مقاومت را با درد رفقایمان میشناسیم. از درد رفقای زنمان. از درد لیلا [حسین زاده] که امروز در زندان است. وقتی در خیابان بودیم و سعی میکردیم خودمان را سازماندهی کنیم، در همبستگی با خود، صدای واحدی را شنیدیم که از یک دانشگاه بلند شد. دانشگاهی بود که لیلا در آن درس میخواند و امروز او و رفقایش در زندان هستند. اما زمان تغییر کرده است. امروز هزاران دانشجو در صدها دانشگاه از ادبیات و واژگان آنها استفاده میکنند. ما را به زندان میاندازند، علیه ما پروندهسازی میکنند، علیه ما مستندهای دروغین میسازند، اما ادبیات ما و مبارزه ما در خیابان است، ما رهبری نداریم، رهبر ما خیابان است.
سپاس
[کفزدن حضار]
رفیق برگزارکننده:
خیلی ممنون، حالا رفقایی که سئوال یا نکتهای دارند را یادداشت میکنیم و هر کس تا جای ممکن صحبت کند. لطفا سعی کنید از دو دقیقه بیشتر نباشد تا همه بتوانند مطلبشان را مطرح سازند.
سئوال (به زبان آلمانی): چه انتظاری از گروهها و سازمانهای خارج از کشور برای حمایت از قیام در ایران دارید؟
پاسخ میثم: ما در خارج از کشور، میگویم «ما» چون من هم خودم امروز در خارج از کشور هستم، در شرایطی هستیم که آزادی بیان وجود دارد، فضای بیشتری وجود دارد که مسائل را مطرح کنیم. جدیترین مسئلهای که باید خیلی روشن و واضح از آن صحبت کنیم این است:
اینجا دیگر مستقیماً با جمهوری اسلامی و سرکوب آن سروکار نداریم. هرچند که، بین خودمان باشد، سرکوب به شکل دیگری وجود دارد. در اینجا باید خیلی واضح و بدون تردید صحبت کنیم. دیگر نمیشود وسط ایستاد؛ این کار یک جنایت است.
وقتی میبینیم یک کودک در تظاهرات شرکت میکند و در مقابل گلولهای میایستد، کمترین کاری که میتوانیم بکنیم این است که به اندازه او صداقت و شفافیت داشته باشیم. ما باید حضور داشته باشیم تا در همبستگی با جنبش بتوانیم ادبیات خیابان را تکرار کنیم. ما باید بتوانیم همه ظرفیتها و امکاناتی که از ما در جایی دیگر سلب شده، اینجا و اکنون، در مکانی دیگر خودمان تولید کنیم. بیایید در همبستگی عمل کنیم و بتوانیم واژگان و ادبیات طبقه خود را تکرار کنیم.
باید بتوانیم در مقابل جریانات اصلی (جمهوری اسلامی و راست جانبدارغرب)، تفکر انتقادی و روشنی داشته باشیم.
و اگر ارزیابی ما این است که با یک انقلاب زنانه سروکار داریم، باید بر اساس آن عمل کنیم و آن را به طور واضح نامگذاری کرده، هویت آن را بشناسیم زیرا وقتی جنبشی را به رسمیت شناختیم، نامگذاری و شناسایی کردیم، میتوانیم از همه ظرفیتهای آن هم استفاده کنیم.
ما باید طرزفکری را که کارگر را فقط مرد میبیند و زن را فردی ضعیف، حذف کنیم. باید بهصراحت گفت که امروز این زنان هستند که پتانسیل تشکیلاتی و سازماندهی دارند و این کاری است که انجام میدهند. باید کتفبهکتف یکدیگر عمل کنیم، ما باید ادبیات خیابان را بپذیریم حتی اگر با مزاج ما جور نباشد و همخوانی نداشته باشد. یا باید در خانه بنشینیم یا موظف هستیم آن را تکرار کنیم. بیشک در همبستگی ما، در شانهبهشانه قدمگذاردن ماست که ایدهها به گردش درآمده و واژگان انقلاب تولید میشود و در راستای خیابان حرکت میکند. آنها نباید ما را ناامید کنند و ما را متقاعد سازند که هیچ نقشی در انقلاب کشورمان نداریم. نباید بگذاریم این ادبیات تحقیر در تبعید، بر ما چیره شود.
من مطمئن هستم که در بحثهای آینده میتوانیم ایدههایمان را به اشتراک گذاشته و به جلو برویم. مطمئنم اگر دوشادوش هم جلو برویم، ایده سومی هم تولید خواهد شد.
سئوال (به فارسی): میتوانید چند کلمه در مورد سندیکاها و تشکلهای صنفی در ایران به ما بگویید. من سالها پیش عضو یک سندیکای فلزکار مکانیک بودم و در ایران کار میکردم. وضعیت اتحادیههای کارگری و سندیکاها امروز در ایران کلاً چگونه است؟
پاسخ: ابتدا باید بدانید که تشکلهای کارگری در ایران چه ساختاری دارند. در اینجا، متوجه شدم که تشکلهای کارگری بهرسمیتشناختهشده اساساً سندیکاهای کارگری هستند و نه چیز دیگری. در ایران باید گفت که ما یک سازماندهیِ تشکلهای کارگری داریم اما هرگز نمیتوانیم اعلام وجود کنیم. کافی است که ایجاد چنین چیزی را اعلام کنیم تا فوراً ممنوع شود و خود را تحت موج سرکوب قرار دهیم. البته سه چهار سندیکا وجود دارد که در یک دوره خاص، در دورهای که اصلاحطلبان کموبیش در قدرت بودند، ایجاد شد. دولت البته از مقاصد پوپولیستی پیروی میکرد. کارگران حتی در درون این اتحادیهها سعی کردند از ظرفیتهای خود برای تغییر اوضاع و تغییر معادله بین دولت و جنبش کارگری استفاده کنند. ما رویکرد دیگری را به تشکلهای کارگری میشناسیم که شوراها هستند که نیروی رادیکالتر و پیشروتری را نمایندگی میکنند و درک عمیقتری از جامعه خویش دارند. این نوع سازمان عموماً مخفی یا نیمهمخفی است. بههمیندلیل بود که در ابتدای بحث اصرار داشتم که باید توجه خود را بر خیابان و تکرار ادبیات طبقه خود در خیابان، متمرکز کنیم. باید درک کرد که برای کارگران پیشتاز بسیار دشوار است که هم فعالیت خود را ادامه دهند و هم در این فضای سرکوب درعینحال امنیت خود و خانوادههایشان را حفظ کنند.
اما باز هم به این موضوع به گونهای متوهم نگاه نمیکنم که باعث شود به این نتیجه برسم و ادعا کنم که همه کارگران ایران سازمانیافتهاند. در آنجا حرکتهای مهمی، تلاشهای مهمی میکنند تا این گفتمان سازماندهی، گفتمان شوراها بتواند نفوذ بیشتری پیدا کند و در آینده بتواند اعتصابات را سازماندهی کند. تا جنبش کارگری بتواند اعتصابات آینده را سازماندهی کند.
همچنین میتوان به اعتصاباتی که در اعتراضات کنونی شاهد آنها بودیم اشاره کرد. باید به اولین و پرشورترین اعتصابی که از آغاز قیام روی داده است اشاره کرد.
اعتصاب کارگران « پروژهای» صنعت نفت که با شعار «مرگ بر دیکتاتور» اعتصاب خود را آغاز کردند. همچنین اعتصاب کارگران ذوبآهن اصفهان و همچنین اعتصابات شهرک صنعتی قزوین بود.
در تمام این موارد نگاه تحقیرآمیز رسانهها به این اعتصابات و مطالبات آنها را نیز دیدهایم. آنها تحقیر شدند که چرا هميشه صرفاً برای مطالبات صنفی یا اقتصادی اعتصاب میکنند.
آنها نمیدانند که ظرفیتهای خاصی در درون کارخانهها وجود دارد و باید با هوشمندی از آنها استفاده کرد. وقتی این اعتصابات به دنبال اعتراضات میآید، یعنی تدبیری عقلی در پس خود دارد؛ وقتی میبینیم که این اعتصابات همزمان با تجمعات و تظاهرات صورت میگیرد، باید فهمید که پشت کار آنها آگاهی و عمدی نهفته است و اینها اتفاقی نیست.
باز هم میگویم که من نگاه متوهمی به انقلاب ندارم، فقط باید تمام تلاش خود را در این راستا انجام دهیم.
سئوال (به آلمانی): نقش کمیتههای محله در خیزش کنونی چیست؟
پاسخ: قبل از خیزش کنونی هیچ کمیته محلی وجود نداشت. البته ما در تاریخ خود، این کمیتهها را داشتیم اما چیزی به این نام در زمان فعلی وجود نداشت.
بهطورکلی دو نوع رویکرد مختلف به کمیته محلات وجود دارد. کمیتههایی که برای رفع مشکلات مادی که در محلات وجود دارد درست میشوند و سپس کمیتههایی که میتوان آنها را انقلابی دانست.
من در حال حاضر، اطلاعات دقیقی از عملکرد این کمیتهها ندارم، اما با توجه به رفتار و عملکرد آنها در خیابان، می توان تحلیل خاصی در مورد آنها داشت. برای این کار باید گفتهها و فراخوانهایی که آنها دادند را با عملکرد واقعی آنها در محلهها یا شهرهایی که در آن حضور دارند مقایسه کرد. میبینیم که در محلهها یا شهرهایی که تحت پوشش کمیتهها هستند، روند اعتراضات و نحوه واکنش تظاهرکنندگان نسبت به نیروهای سرکوب، بسیار منظمتر و سازماندهیشدهتر است.
این نظم و انضباطی که در این محلهها یا بهطور خاص در این شهرها میبینیم، نشاندهنده کارآمدی این کمیتهها و اثبات واقعیت ادعای آنهاست.
من اجازه ندارم بیشتر بگویم، زیرا ممکن است برخی مسائل امنیتی مطرح شود که بهتر است در مورد آنها سکوت کنم.
سئوال (به زبان آلمانی): در تظاهرات همبستگی که در خارج از کشور، بهویژه در آلمان برگزار میشود، دیدهایم که نیروهای چپی وجود دارند که میپذیرند در تظاهراتی که توسط سلطنتطلبان ایران ترتیب داده شده، شرکت کنند. این شعار معروف "ما همه با هم هستیم!" است که این سردرگمی را ایجاد میکند و به دولتهای غربی، مثلاً دولت آلمان، اجازه میدهد تا جریان انقلابی را که میتواند در این جنبش وجود داشته باشد، حذف کرده و ازبینببرند. در این باره چه فکر میکنید؟
پاسخ: اساساً آیا چیزی وجود دارد که بتوان در رابطه با آن از «ما همه با هم هستیم» صحبت کرد؟ مثلاً امروز به این رفیق زن که روبهروی من است نگاه کنیم. اگر تا فردا صبح فریاد بزنم و تکرار کنم "ما همه با هم هستیم" ، "ما همه با هم هستیم" آیا او واقعاً باور میکند که همه با هم هستیم؟
یک پیشفرض وجود دارد که سیستم در درون خود حمل میکند، امکاناتی که فقط به این دلیل که من یک مرد هستم به من میدهد. بنابراین، من از ظرفیتها، مزیتها و امتیازات معینی بهره میبرم. میتوانم اینجا بایستم و فریاد بزنم که "ما همه با هم هستیم". واضح است که این امری واقعی نیست.
حال به آنچه در جامعه ایران میگذرد فکر کنیم. من از خودم شروع میکنم، من یک کارگر عرب هستم، این ویژگیِ من کافی است که مرا حتی قادر به فکر و اندیشه ندانند. [خنده حضار]. نفس عرب بودن، باعث میشود شما را بهعنوان فردی که میتواند فکر کند به رسميت نشناسند. یک فرد بلوچ حتی شناسنامه ندارد. این فقط مربوط به رژیم فعلی و حال حاضر نیست، بلکه برخوردی است که از زمان رژیم قدیم وجود داشته است، این یک رویکرد سیستماتیک است که حتی در رژیم شاه نیز وجود داشته است. مرا بهعنوان یک عرب، یا یک کرد را بهعنوان یک کرد، همیشه خطرناک میدانستند.
من اکنون برای شما توضیح میدهم که چرا سلطنتطلبان امروز به یاد آوردهاند که "ما همه با هم هستیم". زیرا این ما هستیم که معترض هستیم، این ما هستیم که در شرایط طبقاتی و در درد زندگی میکنیم، این ما هستیم که تجربیاتی پر از رنج داریم. وقتی به خیابان آمدیم یادشان افتاد که «ما همه با هم هستیم».
زمین های کشاورزی مردم در رژیم شاه مصادره میشد، هنوز هم در رژیم جمهوری اسلامی مصادره میشود.
من نمی فهمم چرا فکر میکنند ما احمق هستیم و همه چیز را فراموش کردهایم. اگر امروز یک نیروی چپ در کنار یک جريان سیاسی قراربگیرد که پرچمی آغشته به خون رفقای خود را حمل میکند، آن نیرو در واقع یک نیروی دستراستی است که خجالت میکشد به آن اعتراف کند. [تشویق حضار]
اینها در واقع همان نیروهای «چپی» هستند که جمهوری اسلامی را ضدامپریالیست میدانند. آنها هنوز نفهمیدهاند که نیروهای چپ به مردم فرودست متکی هستند نه به پارلمانها. من میخواهم در دو کلمه به آنها بگویم که این رژیم چقدر ضدامپریالیست است. با تانکهای آمریکایی وارد عراق شدند، امروزه در لبنان و سوریه هستند و از طالبان حمایت میکنند و این طبقه کارگر است که در همه جا قربانی آنها میشود. این افراد واقعا خجالت میکشند که به صراحت بگویند دستراستی هستند. [تشویق و کفزدن حضار]
امیدوارم جواب سئوال شما را داده باشم چون واقعا درد بزرگی برای ماست.
سئوال: (به زبان آلمانی): اولاً، آیا در مبارزاتی که امروز در ایران میبینیم، اشاراتی تاریخی به سنتهایی میبینید که مردم در مبارزاتشان به آنها رجوع داده و به کارشان میگیرند؟
و سوال دوم: در چشمانداز آینده، بهترین سناریویی که میتوانید تصور کنید در ایران اتفاق بیفتد و همچنین بدترین آن چه خواهد بود؟
پاسخ: ما در مورد ایرانی صحبت میکنیم که در تاریخ اخیر خود سابقه یک انقلاب دارد. در آن انقلاب یک سازماندهی بسیار بزرگ و کارآمد وجود داشت که منجر به انقلاب شد. کمیتههای محلات، کمیتههای کارخانهها و شوراهای کارخانهها در آن زمان قدرت زیادی داشتند، اگرچه طبقات حاکم و متحدان آنها توانستند، یک بار دیگر، برایمان لیدر و رهبر بسازند و انقلاب ما را بربایند و قدرت را به اسلام گرایان بسپارند؛ زیرا در آن زمان اوضاع منطقه مستلزم ظهور اسلام افراطی بود.
امروز در ایران با سه نسل روبهرو هستیم. نسل اول کسانی هستند که در انقلاب ۵۷ شرکت کردند. دوم فرزندان آنها، نسل خود ما که انقلاب را تجربه نکردند اما داستان آنرا از پدر و مادرشان شنیدند و سوم فرزندان [دو دهه اخیر] که به عنوان یک نیروی رادیکال در حال انباشت تجربیات مبارزاتی هستند، همانهایی که امروزه رسانه ها در موردشان مرتب تکرار میکنند نسل جدید، نسل جدید و با آنها بهعنوان انقلابیون تلفنهای همراه و شبکههای اجتماعی برخورد میکنند. این گفتار بدی است که میخواهد دقیقا ما فراموش کنیم که انقلاب کردهایم. میخواهد طوری وانمود کند که گویی این نسل جدید میخواهد در تلفن انقلاب کند. آنها میخواهند نسل جدید و همچنین نسلهای قبلی را تحقیر کرده تا بتواند از آنها قربانی بسازند.
در مورد خوشبینانهترین و بدبینانهترین وضعیت که شما اشاره کردید، باید بگویم که برای ما بهعنوان یک مردم، بدترین سناریویی وجود ندارد، زیرا سعی میکنیم از دردهای خود درس بگیریم و مبارزه آگاهانهتری بسازیم، ما شکست نمیخوریم، فقط باتجربهتر میشویم. چون از هر شکستی یاد میگیریم و این تجربه است که انباشته میشود. [کفزدن حضار] این سیستمها هستند که شکست خواهند خورد. بااینحال، نمای دیگری هم از آنطرف وجود دارد که احتمالاً بهترین سناریو خواهد بود، یعنی اگر وضعیت در جهت درستی پیش رفت، بهترین سناریو بهقول شما.
اگر ما موفق شدیم و واقعاً در ایران یک انقلاب مردمی صورت بگیرد، اگر تفکرهای مردمی که امروز خود را نشان میدهد بتواند انقلاب خود را با درنظرگرفتن موقعیت جغرافیایی ایران، موقعیت آن نسبت به شرق متوسط [خاور میانه] و وضعیت خاورمیانه انجام دهد، میتوانیم شاهد یک اتفاق مهم باشیم. ما قبلاً در بهار عربی دیدهایم که چگونه تقریباً همه انقلابها را سرکوب کردند یا سعی کردند آنها را مصادره کنند. ما همچنین شاهد عادیسازی استثمار کارگران ارزان و کمدستمزد در شرق هستیم، منظورم در هند، اندونزی و مالزی است... با انقلاب مردمی در ایران، من فکر میکنم که معادله در منطقه میتواند تغییر کند.
اما در بدترین حالت، فکر میکنم ما باید در کوهها پارتیزان شویم!
[خنده و تشویق حضار]
سئوال (به زبان فارسی): از صحبتهای شما بسیار سپاسگزارم. من صمیمانه معتقدم که اگر شما تکثیر میشدید، دنیا بسیار قشنگتر میشد.
اما، من یک سوال دارم: آیا تجربه یا اطلاعاتی از یک حرکت افقی در جهان آنطور که توصیف میکنید، سراغ دارید؟ آیا نمونههایی از این نوع رهبری وجود دارد؟
سوال دوم من این است:
جایی خوانده بودم که انقلاب در خیابان اتفاق میافتد و نیرویی که پیروز میشود نیرویی است که بتواند آن را در دست بگیرد. ما تجربه سال ۵۷ را زندگی کردهایم که در آن کسانی که بهترین سازماندهی را داشتند، آن را تصاحب کردند. به نظر شما چه چیزی میتواند تضمین کند که انقلاب کنونی، با وجود خونهایی که مردم ریختهاند، با همه فداکاریها و نیرویی که برایش وقف شده است، بار دیگر ربوده نشود؟
پاسخ: وقتی روبهروی یک سازماندهی مردمی، یک سازماندهی افقی و بدون رهبری، قرار میگیریم، گویی در برابر امواج خروشان و وحشی اقیانوس ایستادهایم. تا آنجا که ما میدانیم، امروز هیچ قدرتی در جهان وجود ندارد که با اتکا به چنین نیرویی حکومت کند. اگر چنین بود، وضعیت کلی جهان آنطور که دیده میشود نبود. اما البته این بدان معنا نیست که اگر به یک تشکل مردمی و افقی فکر میکنیم، اشتباه کرده و در خطا هستیم; ما موظف هستیم تمام تلاش خود را برای دستیابی به آنچه که به آن اعتقاد داریم و نشاندهنده برابری مردم است، انجام دهیم.
تنها به لطف چنین تشکل مردمی است که میتوانیم ادعا کنیم که همه با هم برابر هستیم، مخصوصاً وقتی صحبت از جامعه ایرانی و همه اقوام موجود در آن باشد. هر نیروی دولتی ایرانی که قدرت را در دست بگیرد، قومی را زیر پای خود له خواهد کرد. این معادله قدرت است. بهعبارتدیگر، حتی اگر امروز مردم عرب قدرت را در دست بگیرند، شاید غیر از این عمل نکنند. تنها در یک ساختار افقی است که میتوانیم به قدرتی برسیم که حقوق همه را رعایت کرده و به همه احترام بگذارد. چنین ساختاری است که تضمینی برای برابری آینده ما است. مطمئناً همه مانند ما فکر نمیکنند، اما هیچ چیز ما را از تلاش مشترک برای رسیدن به آنچه که همه به آن اعتقاد داریم بازنمیدارد. این یک حرف مجرد نیست، ما شاهد مبارزات در خیابانها هستیم، اتحادهایی که تاکنون در آنجا ایجاد شده بود کمرنگ بود، اما امروز میبینیم که آنها هر روز پررنگتر و قویتر میشوند. این پتانسیل، این همبستگی است که هر روز بیشتر میشود؛ بدون درنظرگرفتن عقاید، رنگ پوست، گروه قومی، منشاء...
باز هم میگویم که من نگاه متوهمی به وضعیت ندارم، اما این چیزی است که میتوانید در روندهای مبارزه در واقعیت خیابان ببینید، باید با دقت و جدیت به آنها نگاه کنید.
زمانی بود که اعتراضات در ایران مختص عده کمی بود و هیچکس درگیر نمیشد. آنها هیچ انعکاسی در میان سایر دستههای جمعیت پیدا نمیکردند. قبل از قیام کنونی، مهسا امینیهای بسیاری کشته شدند. اما این ژینا امینی بود که آتش به خرمن زد. نوری بود که به مردم و جنبش اجازه داد تا حامل انگیزه اعتراضی جدیدی شوند. فراموش نکنیم که او یک زن کرد بود، این نکته مهمی است. ما به سمتی میرویم که به نظر من پر از امید است.
امیدوارم توانسته باشم به سئوال شما پاسخ بدهم، با اینکه [در چهره شما] میبینم که چندان راضی بهنظر نمیرسید. میفهمم، دردها بسیار زیاد است.
سئوال (به فارسی): من ترانس و همجنسگرا هستم. تحت جمهوری اسلامی در ایران، بدیهی است که من هرگز نمیتوانستم همراهانی بهصورت تشکل پیدا کنم، یا در یک سازمان باشم، یا اگر گروهی وجود داشت، مثل خودمان که در کمد بودیم تشکلاتمان هم در کمد و همیشه به صورت مخفیانه بود. ما در کارخانه یا داخل دانشگاه نیستیم که تشکلهای مشترک داشته باشیم. اگر ما فرصت حضور در خیابان را داشتیم، قبل از اینکه جمهوری اسلامی ما را بکشد، خانواده خودمان ما را میکشتند. شما در سخنان خود تاکید زیادی بر خیابان و مبارزاتی که در آنجا انجام میشود دارید. من با آن موافقم، اما میخواهم بدانم که آیا انقلاب را فقط به خیابان محدود میکنید یا فضاهای دیگری وجود دارد که انقلاب بتواند در آنجا وجود داشته باشد؟ آیا خیابان برای همه جا دارد؟
من یک سوال دیگر دارم که بیشتر به کنجکاوی خودم مربوط میشود زیرا همبستگی را به شکل دیگری مییابم. شما گفتید که سازماندهی بین کارگران به صورت افقی انجام میشود. آیا میتوانید یک مثال خاص از این نوع سازماندهی برای ما ارائه دهید؟
پاسخ: من آرزو میکردم که مجبور نباشم با رفقای همجنسگرا یا دگرباش جنسی ملاقات کنم زیرا شرمنده آنها میشوم و آنجاست که باید بگوییم حق با شماست، خیابان مال همه نیست، رفیق جان! آنچه شما میگویید درست است، واقعاً.
ما میدانیم که شما از چه دردی صحبت میکنید و آن را خوب میفهمیم، زیرا ما نیز چنین احساسی داریم. درد یک فرد حذفشده را فقط یک فرد حذفشده میتواند درک کند. تکتک شما به ما آموختید و خودتان را به ما تحمیل کردید. شما به ما آموختید که چه هستید، چه میگویید، و این مبارزه شماست که ما را قادر ساخته تا وضعیت شما را درک کنیم. حتی اگر امروز، ما از ادعای درک آن فاصله داریم، چون جمهوری اسلامی ما را اینگونه تربیت کرد. او همه ما را تحقیر کرد، تکتک افراد را تحقیر کرد حتی اگر قطعاً به آن درجه از سختی که شما متحمل شدهاید و احساس میکنید، نمیرسیم.
ما موظف هستیم آنقدر واژگان و کلمات افراد حذفشده را تکرار و تکرار کنیم که بتوانند در کله ما حسابی فرو بروند. تا بتوانیم بفهمیم این افراد حذفشده چه کسانی هستند. تا زمانی برسد که بتوانیم ادبیات این افراد حذفشده را به این ساختارها تحمیل کنیم، تا در آنها ادغام شود، باید به بحث درباره سازماندهی ادامه دهیم. و قطعاً شیوههای سازماندهی که در ایران پیدا کردهاید یا خواهید کرد، از منحصربهفردترین و استثناییترین ساختارهای سازماندهی هستند و خواهند بود، زیرا در شرایط دیکتاتوری، یافتن فردی که همان دردها را داشته باشد، کار هر کس نیست. باید درباره این سازماندهی افقی بسیار صحبت کنیم.
بسیار خوشحالم که با شما آشنا شدم رفیق و علاقهمند به بحثی هستم که بتوانیم نظرات خود را در آن به اشتراک بگذاریم.
ممنونم که آمدید.
[تشویق و تمجید]
گرداننده جلسه: با توجه به اینکه دیگر سئوالی ندارید، همینجا به جلسه پایان میدهیم.
شعار شرکت کنندگان:
زن، زندگی، آزادی!
پایان.
فراخوان "ساچمه های تبعیدی"
چندی پیش جمعی از رفقا، فراخوانی جهت سندیت بخشیدن به یکی دیگر از جنایات رژیم جمهوری اسلامی منتشر کردند.
به مناسبت سالروز اعدام رفیق شهید محمد تقی شهرام
اندیشه و پیکار به مناسبت سالروز اعدام رفیق شهید محمد تقی شهرام (۲ مرداد ۱۳۵۹ برابر با ۲۴ ژوئیه ۱۹۸۰)، با باز نشر دو روایت از فرار قهرمانانهء او، رفیق امیر حسین احمدیان و رفیق حسین عزتی کمرهای از زندان ساری همراه با برخی اسناد و مطالب دیگر یاد پر افتخار این رفیق را گرامی میدارد.
ژوئیه ۲۰۱۹
ساعی چگونه «مناسک حج اول ماه مه» را بجا آورده است؟!
نفی ضرورت تئوری و تشکیلات و نفی امکان وحدت کارگران: پیام حبیب ساعی در مقالۀ «مناسک حج اول ماه مه ...»
در روزهای گذشته در نقد مقالهای از رفیقمان حبیب ساعی ( "مناسک حج اول مه...") در سایت اندیشه و پیکار، دو متن انتقادی در سایت آذرخش منتشر شده است. جمع اندیشه و پیکار از این برخورد استقبال کرده، آنها را عیناً منتشر میکند تا خوانندگان بتوانند در یک جا به خود مقاله و نقد آن دسترسی یابند. به امید آنکه درک مباحث مطروحه سهل تر گردد.
کارنامه سرکوبها و شکستها، مبارزات و مقاومتها
''... کل مسیر به سوی سوسیالیسم – تا جاییکه به مبارزه انقلابی مربوط است تا به امروز- از شکستهای مهیب، سنگفرش شده و نه هیچ چیز دیگری. با وجود این و همزمان، تاریخ بیوقفه، گام به گام، به سوی پیروزی نهایی پیش میرود. بدون آن ''شکستها'' ما کجا میبودیم؟
تارنمای نشر نقطه، پس از ماهها تلاش، اینک آمادهی استفادهی کاربران شده است.

راهاندازی این تارنما، پاسخ به درخواستِ مکرر آنهاییست - به ویژه در ایران - که خواهان دسترسی آسان به فرآوردههای فکری نشر نقطه بودهاند؛ چون نسخهی کاغذی بخش مهمی از این فرآوردهها که در بیست سال گذشته تهیه شده، دیگر برای فروش موجود نیست.
کمون پاریس یک رویداد تاریخی است که ریشه در انقلابات و مبارزات اجتماعی ـ سیاسی گذشته فرانسه بویژه اززمان انقلاب کبیر فرانسه ۱۷۸۹ به بعد دارد . سقوط امپراتوری دوم، اعلام جمهوری سوم، قحطی، چندین ماه گرسنگی، شکست فرانسه در جنگ با دولت پروس و تسلیم در برابر بیسمارک صدراعظم آلمان علل بروز کمون پاریس بودند. هزاران کتاب و مقاله در باره کمون پاریس نوشته شده، ولی معدودی از آنها درباره شرکت زنان درکمون پاریس سخن رانده اند. یا تاریخ نگاران به زنان کمتر توجه کرده اند و یا از آنان درتاریخ کمون کمتر سخن گفته اند.
در زمانهای به سر میبریم که حکمرانی و حفظ نظم موجود نیازی حیاتی به پژوهشهای اجتماعی پیدا کرده است، تا جایی که سیاستگذاریهای کلان در راستای مدیریت و کنترل روابط اجتماعیِ موجود بدون یاریِ تحلیلهای اقتصادی–سیاسی و یافتههای پژوهشی جامعهشناسانه ناممکن شده است. عقلانیت حاکم در این دوره بیش از هر زمانی این آموزهی سیاسی را در خود جذب کرده است که مهار و دفعِ بالقوگیهای اقشار ناراضیِ جامعه برای برهمزدنِ نظم موجود نمیتواند صرفاً از طریق سرکوب قهرآمیز و مستقیم اعتراضات پس از وقوع آنها حاصل شود، بلکه در این راستا باید تا جای ممکن سرکوب و مدیریتِ پیشگیرانه و مهندسیشده برای جلوگیری از بروز اعتراضات اجتماعی به کار بسته شود.
اولین شماره از سری جدید گاهنامهی منجنیق پیشِ روی شماست. در گاهنامهی منجنیق با شما از چیزهایی خواهیم گفت که در زندگیهای روزمرهی ما جریان دارد و درست به همین دلیل در اولین شمارهی گاهنامه سراغ «سبک زندگی» رفتهییم و از «زندگی به سبک وات دِ فاک» نوشتهییم. در اولین شمارهی گاهنامه از زندگی خصوصی آقازادهها خواهید خواند، به دهلیزهای حوزههای علمیه سرک خواهید کشید، به اتاقخوابها و کافهها و پارتیها خواهید رفت.
روزهای متوالی است که رسانه های جمعی آلمان آنچه را که تحت عنوان " تجاوز جمعی" نامبرده می شود در صدر اخبار خود قرار داده اند. گفته می شود در میدان مقابل ایستگاه مرکزی شهر کلن نزدیک به یک هزار نفر مردانی که گویا "آفریقایی و یا عرب " بودند با پرتاب ترقه های آتش زا و در ازدحام موجود ازفرصت بهره جسته و به اعمال خشونت جنسی بر علیه زنان و درعین حال سرقت اشیاء آنان پرداختند.
آوازخوان رقص بردگان
گزیدهای از سخنرانیها و مقالات میرجعفر پیشهوری
دانلود کتاب به پی دی اف، با حجم 2.2 مگابایت
ناشر: کتاب منجنیق